– آقای شریعتی:‌ ما امشب در دو بخش حول محور امیر المؤمنین، علی علیه السّلام خدمت حاج آقا کاشانی عزیز هستیم. امشب می‌خواهند از زبان حضرت زهرا سلام الله علیها، امیر المؤمنین را توصیف کنند که قطعاً دلنشین و عاشقانه خواهد بود.

نگاهی بر اقدامات حضرت زهرا سلام الله علیها نسبت به امیر المؤمنین

‌ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»

وجود مبارک زهرای مرضیّه سلام الله علیها چند اقدام نسبت به امیر المؤمنین کردند، تا جایی که فرصت داریم می‌خواهم راجع به این اقدامات صحبت کنم و یک بحثی را هم برای جلسه‌ی بعد موکول می‌کنیم، چون بحث خیلی مهمی است؛ باید نگاه کنیم، اگر روزی ما شد در شب‌های آینده موضوع ازدواج امیر المؤمنین و حضرت زهرا و مسئله‌ی ازدواج‌ها در صدر اسلام که مسئله‌ی خیلی عجیب و غریبی است و سؤال زیادی راجع به آن مطرح شده، خدمت شما عرض می‌کنم که آن یک فضیلت بسیار مهم برای امیر المؤمنین سلام الله علیه است.

وقتی ازدواج صورت گرفت، افراد زیادی نسبت به این واقعه حسادت داشتند. شب گذشته هم عرض کردیم که تحریفاتی صورت گرفت، این دوستی امیر المؤمنین و حضرت زهرا علیهما السّلام برای خیلی‌ از افراد گران تمام می‌شد. حکومت بنی امیّه هم تلاش بسیار کرد که چیزهایی نسبت به اهل بیت بدهد و متأسّفانه اگر کسی آثار تاریخی و روایی را یک خط روشنی دنبال کند، می‌بیند برای این‌که بین این دو بزرگوار اختلافاتی بنویسند، تلاش‌های گسترده صورت گرفته است یا جسارت‌هایی به محضر رسول خدا کردند. آن خط تحریفی که بنی امیّه خیلی مواقع به اسم دیگران، ولی از قول بنی امیّه این کار را کردند، این‌جا هم خیلی پررنگ بود.

تواضع و فروتنی حضرت زهرا و حضرت علی نسبت به یکدیگر

بعد از آن حادثه‌ای که نوشتند امیر المؤمنینی که در واقع شیر بیشه‌ی توحید است، بیش از ۳۰ جنگ مهم در آن نُه سالی که با هم زندگی کردند، رفته است. یعنی تقریباً حضرت هر چهار ماه یک جنگی می‌رفت، طبیعتاً تا به جنگ بروند و آماده شوند و برگردند، دائم در منزل نبودند. امّا وقتی به منزل تشریف می‌آوردند در کار خانه به حضرت زهرا کمک می‌کردند.

عجیب است این‌که گاهی ما جوان‌هایی را می‌بینیم که ازدواج کردند و به خاطر یک چیزهای کوچکی کدورتی بین آن‌ها پیش می‌آید، اندوهگین می‌شویم. امیر المؤمنین با آن عظمت خود گاهی که از سفر یا بیرون شهر می‌آمدند، وقتی می‌فرمودند چیزی برای خوردن داریم و چون طلب می‌کنند، حضرت زهرا می‌فرمایند: نه، چیزی نیست. می‌فرمایند: چرا به من نگفتید؟ یعنی کأنّ امیر المؤمنین بی‌خبر از وضع خانه است، آن‌قدر که حضرت زهرا حافظ خانه‌ی امیر المؤمنین و آبرودار است و تا خود حضرت نفرمایند چیزی طلب نمی‌کند.

از این طرف هم یک عبارتی را من آن شب‌ها که راجع به شجاعت حضرت می‌گفتم، این جمله را نگفتم که بروید فضا را ببینید. شب‌های اوّلیه که بحث شجاعت حضرت بود، گفتیم حضرت در جنگ احد ۶۰ و اندی ضربه‌ی شمشیر خوردند، حضرت وقتی بیهوش شدند، ایشان را بستری کردند. دو بانوی بزرگوار از اصحاب رسول خدا مسئول پرستاری از حضرت شدند. می‌خواهم ببینید محبّت بین این دو بزرگوار چقدر زیاد است و ای کاش ما که شیعیان آن‌ها هستیم یک قدمی به آن سمت برداریم.

آن دو بانوی بزرگوار آمدند به پیامبر اکرم شکایت کردند. وقتی بدن مبارک امیر المؤمنین زخم خورده است، اگر جایی بُریده شود، خون بیاید ممکن است خدایی نکرده عفونت کند، اگر درد داشته باشد علامت عفونت است باید زودتر پادزهر بزنند. به پیامبر عرض کردند یا رسول الله! نگران هستیم، چون وقتی به علی سلام الله علیه می‌گوییم جایی از بدن شما درد نمی‌کند، چیزی نمی‌گوید. چرا؟ حدس من این است چون می‌داند حضرت زهرا سلام الله علیها از آن‌ها سؤال می‌کند وضع علی چگونه است، اگر بگویند درد دارد او اذیّت می‌شود و لذا حضرت کتمان می‌کند، با این‌که ۶۰ و اندی ضربه‌ی کاری خورده است. اصلاً لفظ عاشقانه هم برای این رابطه کوچک است. در طول این زندگی آن‌ها همواره حامی یکدیگر هستند.

لذا در بحار و جای دیگر روایت داریم. امیر المؤمنین بعد از آن وقایعی که اتّفاق افتاد و حضرت زهرا مجروح شدند و در خانه بستری بودند، یک روز به منزل تشریف آوردند، دیدند حضرت گریه می‌کند، برای مردی که خانه‌ی او دچار اتّفاقاتی شده است، همسر او مجروح شده است و در دفاع از او مجروح شده است، آن هم امیر المؤمنینی که هر جا در اسلام جنگ بود، به قول حضرت صادق سلام الله علیه مفتاح ظفر پیغمبر، کلید پیروزی‌های پیغمبر است، هر کجا گرفتاری است امیر المؤمنین آن‌جا است. این‌جا آن بانوی آسمانی او را حفظ کرده است، حضرت تا وارد خانه شد و دید حضرت زهرا گریه می‌کند، اگر ما هم به جای حضرت باشیم شاید تصوّر کردیم گریه‌ی او به خاطر درد بدن است، به خاطر جراحت‌هایی که در دفاع از من برای او اتّفاق افتاده است. سراغ ایشان رفت و سرش را به دامن گرفت. شما عبارت ایشان را ببینید، ما چطور با همسر خود صحبت می‌کنیم، ممکن است پنج سال بگذرد برای ما عادی شود، خدایی نکرده حرمت‌ها کم رنگ شود.

حضرت محضر حضرت زهرا سلام الله علیها عرض کرد: «یَا سَیِّدَتِی مَا یُبْکِیکِ»[۱] تعبیر سیّد، سیّده مثل این‌که کأنّ عبدی در برابر مولای خودش است. البتّه حضرت زهرا هم همین‌طور با حضرت صحبت می‌کرد. «یَا سَیِّدَتِی مَا یُبْکِیکِ» ای سیّده‌ی من! ایشان هم بلافاصله رفع شبهه کرد که نکند فکر کند من درد دارم و این درد را الآن بروز می‌دهم! این‌جا اصلاً همه‌ی دفاع‌ها صورت گرفته که به امیر المؤمنین آسیب نخورد، حالا آسیب روحی بخورد! بلافاصله فرمود: «أَبْکِی لِمَا تَلْقَى بَعْدِی» من برای غربت تو بعد از خودم گریه می‌کنم. یعنی الآن نگاه کردم، دیدم اگر من بروم چه اتّفاقی می‌افتد.

رابطه‌ی عجیبی بین این دو بزرگوار برقرار است و ما می‌بینیم امیر المؤمنین سلام الله علیه کوه حلم است. در زیارت جامعه داریم که «مُنْتَهَى الْحِلْمِ» است، فراغ ایشان را می‌بیند، همان‌طور که دیشب از فراغ حضرت خدیجه و پیامبر اکرم عرض کردیم، این‌جا وقتی می‌بینیم بالای سر ایشان است، می‌فرماید: این دل من هرگز خنک نخواهد شد و دیگر چشم من شبی به یاد این شب به خواب نخواهد رفت. این رابطه‌ی بسیار محبّت‌آمیز و عاشقانه که از سر معرفت بود، چون همدیگر را می‌شناختند، باعث شد که حضرت زهرا سلام الله علیها از حضرت دفاع کنند.

عکس العمل فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها در برابر دشمنانش

یک سؤالی همیشه ذهن من را درگیر کرده بود که حضرت زهرا سلام الله علیها با آن عظمتی که دارند و این‌قدر از امیر المؤمنین تعریف کردند که حالا من هم عرض خواهم کرد، مثل این‌که فرمانده‌ی میدان است، در حالی که امام امیر المؤمنین است، رهبر امیر المؤمنین است، شوهر هم امیر المؤمنین است، یعنی به حضرت زهرا ولایت دارد. ولی مثلاً می‌بینیم در آن ماجراها، درگیری‌ها، آن مجموعه‌ی حکومتی که می‌خواستند بیایند خانه را تهدید کنند، آمدند به حضرت زهرا تهدید کردند که اگر این‌ها بیعت نکنند ما خانه را آتش می‌زنیم. این در منابع بسیار مهم با اسناد صحیح مصنّف ابن ابی شیبه با سند صحیح نزد برادران غیر شیعه است، ما هم داریم.

چرا به حضرت زهرا گفتند؟ اختلافی هم پیش آمد بین مسئولین حکومت و امیر المؤمنین نبود، چرا حضرت زهرا را تهدید می‌کنند؟ یا چرا در منابع تاریخی نوشتند حضرت امیر بیعت اکراهی و اجباری هم نکرد تا زمانی که حضرت زهرا زنده بود؟ چرا حضرت زهرا سلام الله شبانه به خانه‌ی انصار رفتند یا خطبه‌ی مشهور حضرت زهرا خواندند یا گفتند وقتی مسئولین حکومت برای تنش‌زدایی و آشتی کردن آمدند اجازه بگیرند، حضرت زهرا آن‌ها راه ندادند، به امیر المؤمنین متوسّل شدند که بگذارید ما برویم صحبت کنیم.

در علل الشرایع است وقتی مسئولین حکومت محضر حضرت زهرا آمدند، وضع ایشان خیلی وخیم شده بود و تحرّک زیادی نداشتند. این‌ها که نشستند، حضرت صورت مبارک را برگرداند. یعنی در حد روی کردن هم اجازه نمی‌دهد که از امیر المؤمنین کوتاه بیاید. این‌ها بلند شدند این طرف نشستند، حضرت روی خود را برگرداندند، بار سوم دیگر توان نداشت صورت مبارک خود را برگرداند، به خادم خود فرمودند: «حَوِّلِی وجهی‏»[۲] صورت من را برگردانید یعنی در این حد رو نمی‌کنند. کأنّ خشم ایشان خیلی بیشتر از امیر المؤمنین است.

میدان‌داری فاطمه‌ی زهرا بر علیه‌ دشمنانش

سؤال ما این بود که چطور حضرت زهرا سلام الله علیها که امام نبود، امیر المؤمنین امام بود، ایشان جلو افتاد؟ چطور ایشان رهبری میدان را به دست گرفت؟ تا ایشان بود امیر المؤمنین از سر آشتی و بیعت اضطراری وارد نشد؟ یک پاسخی بدهم که اصل بحث باشد و بعد جملاتی که حضرت زهرا سلام الله علیها راجع به امیر المؤمنین بیان کردند را عرض کنم.

ما یک کتابی به نام کفایه الاثر داریم که حدود اواخر قرن چهار نوشته شده است، کتاب مهمی است. موضوع آن هم روایاتی درباره‌ی امامان ۱۲ گانه‌ی شیعه است. إن‌شاء‌الله به فضل الهی، به دستور بعضی از اساتید من دو شب هم روایات برادران اهل سنّت را در این موضوع بیان خواهم کرد، حالا بیشتر روایات شیعی است.

آن‌جا یکی از اصحاب کم سن و سال پیامبر اکرم نقل می‌کند، می‌گوید سر قبر حمزه‌ی سیّد الشّهداء رفتیم و من دیدم حضرت زهرا آن‌جا بعد از رحلت رسول خدا سر قبر حمزه‌ی سیّد الشّهداء نشستند و بلند بلند گریه می‌کنند، به گونه‌ای که من احساس کردم قلبم دارد آب می‌شود. نمی‌توانستم صحبت کنم، جلو رفتم، ایشان به شدت گریه می‌کردند، تا این‌که بعد از مدّتی گریه‌ی ایشان قطع شد و به نفس نفس زدن افتادند و حال من خیلی بد شد. گفتم: شما سرور زنان عالم هستید، این نوع گریه‌ی شما بند دل ما را پاره می‌کند، چه اتّفاقی افتاده است؟ ایشان فرمود: پدرم را از دست دادم و به وصیّ او ستم شده است. من گفتم: علیّ بن ابی‌ طالب سلام الله علیه مثل شما این‌طور تحرّک ندارد، آرام است. ایشان فرمود: به خدا سوگند اگر اجازه می‌دادند که علیّ بن ابی‌طالب بعد از پیغمبر زمام هدایت را به دست بگیرد، هیچ دو نفری بین مسلمین اختلاف نداشتند و من برای زحمات پدرم غصّه می‌خورم که این‌طور از دست ما می‌رود.

ایشان باز دوباره می‌گوید چرا علی ساکت است؟ این‌جا سؤال ما را حضرت زهرا جواب می‌دهد، می‌فرماید: از پدرم شنیدم «مَثَلُ الْإِمَامِ مَثَلُ الْکَعْبَهِ إِذْ تُؤْتَى وَ لَا تَأْتِی»[۳] پدرم به من فرمود: امام کعبه است، تو باید دور او بگردی، تا تو هستی تو باید سپر او باشی. تا وقتی یک یار دارد، او نباید جلو بیفتد و زهرای مرضیه این را نشان داد. این روایتی که هیچ کس در این عالم مثل حضرت زهرا به آن عمل نکرده است، سرّ ماجرا را هم بیان کرده است. رفت و ثابت کرد و میدان‌داری کرد کأنّ فرمانده‌ی میدان است، تا من هستم اجازه نمی‌دهم ستمی به شما روا شود و من سکوت کنم و لازم شود خود شما وارد میدان شوید.

سخنان فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها برای دفاع از مظلومیّت امیر المؤمنین

بعد حضرت روایاتی را بیان کرد. چون هر شب قصد ما این بود، قول داده بودیم کتابی ذکر کنیم امشب کتابی به نام دانش‌نامه‌ی امیر المؤمنین را آوردم که مؤسسّه‌ی دار الحدیث آن را کار کرده است، زحمت کشیدند روایات را جمع‌آوری کردند. کار خیلی خوبی است و جزء کتاب‌هایی است که در دسترس همگان است. البتّه هم تخصّصی است و هم کامل نیست. معمولاً در هر موضوع اگر آدم فکر کند فقط این روایات در این کتاب را باید ببیند با این‌که این کتاب ۱۴ جلد دو زبانه است و هشت جلد عربی است- خیلی از مطالب امام را فراموش می‌کند. مثلاً همین روایت کفایه الأثر و خیلی چیزهای دیگر سر جای خود نیست. یا گاهی یک مطالبی را حذف کردند.

-‌ آقای شریعتی: در واقع به نوعی منتخبِ مفصّل است.

– بله، ولی چون خیلی مفصّل است، ممکن است عزیزانی که ورود می‌کنند، فکر کنند همه را دارند. البتّه کتابی است که در دسترس ما است. در این کتاب، جلد ۸ آمده بعضی از روایات حضرت زهرا را راجع به امیر المؤمنین در همین اثنی بیان کرده است. حالا امیر المؤمنین دچار مظلومیّت شده است، حضرت زهرا وارد می‌شود، ببینیم چه چیزی راجع به امیر المؤمنین بیان می‌کند. یکی این‌که حضرت در آن خطبه‌ی معروف فدکیه‌ی خود بیان می‌کنند خوش انصاف‌ها! هر جا سختی در اسلام بود، هر جا ترس بود، هر جا بعضی از شما می‌گفتید الحمدلله دیگر کار این‌ها تمام است، پیغمبر برادر خود را جلوی شمشیر می‌انداخت. الآن شما ببینید خیلی از مسئولین کشورهای مختلف- خدایی نکرده در کشور ما هم است- بلا و مصیبت را باید مردم تحمّل کنند، آقازاده‌ها در ناز و نعمت باشند.

این‌جا برعکس است، حضرت می‌فرماید: هر جا سختی بود، هر جا تیزی شمشیر بود، «قَذَفَ أَخَاهُ»[۴] برادر خود را جلو می‌انداخت، سپر بلا می‌کرد. بعد فرمود: هر جا که کار سنگین می‌شد و آتش جنگ داغ می‌شد، با شمشیر علیّ بن ابی‌طالب سرد می‌شد. فرمود: «مَکْدُوداً فِی ذَاتِ اللَّهِ» یعنی من فکر می‌کنم آن جامعه فراموش نکرده بود که حضرت زهرا بخواهند بعضی از روایاتی که رسول خدا راجع به امیر المؤمنین در حقانیّت و اثبات امامت بیان کنند، چون به یاد داشتند. آدم برای کسی چیزی را اثبات می‌کند که فراموش کرده باشد، این‌ها به یاد داشتند، چون به یاد داشتند، حضرت باید وجدان‌ها را درگیر کند. فرمود: «مَکْدُوداً فِی ذَاتِ اللَّهِ مُجْتَهِداً فِی أَمْرِ اللَّهِ» علی زحمت زیادی برای شما کشیده بود، چقدر در جنگ‌ها ترسیدید، یک تنه از شما دفاع کرد؟! چقدر مصیبت بود و او آمد. هر جا سختی بود پیغمبر او را جلو انداخت. اگر وجدان خود را قاضی کنید، حداقل برای شما زحمت کشیده است. یعنی اصلاً آن مسائل اثبات امامت را کنار بگذاریم.

بعد فرمود: با این‌که «قَرِیباً مِنْ رَسُولِ اللَّهِ» به پیغمبر نزدیک بود، ولی بلاگردان جامعه‌ی انسانی بود. «سَیِّداً فِی أَوْلِیَاءِ اللَّهِ» فرمود: سرور اولیای خدا است «مُشَمِّراً» همیشه آماده بود و من هم جلوی او را نگرفتم، چقدر برای شما تلاش کرد.

رفتار دشمنان در مقابل سخنرانی حضرت زهرا سلام الله علیها

بعد در یک جای دیگری فرمود: «کَأَنَّکُمْ لَمْ تَعْلَمُوا مَا قَالَ یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ»[۵] فراموش کردید که پدرم در روز غدیر چه گفت؟ یا یک جای دیگر داریم که غدیر را فراموش کردید که عقد ولایت کرد. بعد از این‌که حضرت زهرا سلام الله علیها خطبه را خواند، آن‌ها منتظر بودند ببینند برترین زن اسلام، سرور زنان بهشت چه عکس العملی نشان می‌دهد. برای مسئولین حکومت سخت بود یعنی اساساً تحمّل این مشکل بود که این بانویی که با هیچ کس قابل قیاس نیست، دردانه‌ی پیغمبر اکرم است و همه نگران هستند که نکند رسول خدا از غم او غمگین شوند و از خشم او خشمگین شود، می‌خواهد نسبت به حکومت چه کار کند؟ خانم‌ها را به عیادت او فرستادند. وقتی آن‌ها به عیادت حضرت آمدند، حضرت چند جمله به آن‌ها گفتند که چرا من نگران هستم. دعوا سر یک حکومتی نیست که ما قرار باشد به وسیله‌ی آن به راحتی برسیم، مگر پیغمبر به حکومت رسید نان ما چرب شد، بلکه سختی‌های ما بیشتر شد.

زنان رو به حضرت گفتند: حال شما چطور است؟ فرمود: از دنیا بیزار هستم و از شوهران شما خشگمین هستم. گفتند: چرا؟ فرمودند: نگذاشتید کار به دست علی برسد، برای این‌که فکر می‌کردید جیب ما پر پول می‌شود؟! نه، دغدغه‌ی من این است اگر او می‌آمد و حکومت را می‌گرفت، چون پیغمبر اکرم ۲۳ سال زحمت کشید، الآن نگاه می‌کنم، می‌بینم مسیر از آن مسیر خارج خواهد شد، اگر او به حکومت می‌رسید «لَسَارَ بِهِمْ سَیْراً سُجُحا»[۶]همه چیز آرام می‌شد، شما را به یک جاده‌ی همواری می‌برد. چرا؟ این فضیلتی است که ایشان بیان می‌کند.

فرمود: برای این‌که «فَإِنَّهُ قَوَاعِدُ الرِّسَالَهِ» پایه‌ی نبوّت است، «وَ رَوَاسِی النُّبُوَّهِ» ریشه‌ی نبوّت است و بعد فرمود: او محل هبوط جبرئیل است. چون علیّ بن ابی‌طالب صلوات الله و سلام الله یک آدم عادی نبود که او را با دیگران مقایسه کنید و فکر کنید یک انتخاباتی برگزار کردید، اگر او می‌آمد شما را به هدایت می‌رساند و شما این کار را نکردید. بعد این آیه را خواند «أَلا ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ» من دلم می‌سوزد که هدایت پدرم بخواهد این‌طور دچار صدمه شود.

-‌ یک جایی می‌خواندم امیر المؤمنین جایی نشسته بودند، شاید حین یکی از جنگ‌ها بود، نعلین خود را وصله می‌زدند. به یکی از اصحاب و یاران خود فرمودند: این نعلین و این کفش چقدر می‌ارزد؟ گفت: هیچ، اصلاً ارزشی ندارد. فرمود: واقعاً حکومت بر شما به اندازه‌ی نعلین هم برای من ارزش ندارد مگر این‌که حقّی را به پا دارم یا باطلی را ریشه کنم. فکر می‌کنم فلسفه‌ی این دعواها همین جا بود.

-‌ بله، موضوع سر علوّ نبود، اقامه‌ی حق بود. من در رابطه با جمله‌ی شما یک جمله عرض می‌کنم.

بی‌ارزش بودن حکومت برای امیر المؤمنین

در آن واقعه ماجرا از این قرار بود که ابن عباس می‌گوید من خیلی دوست داشتم که امیر المؤمنین را با این گروه جدیدی که می‌خواهند بیایند نزدیک کوفه بیعت کنند-حضرت از مدینه به جمل تشریف آورده و حالا می‌خواهد به کوفه بیاید- حالا چطور حضرت را می‌بینند؟ این‌که حضرت چندین شعار انتخاباتی بدهد، وعده‌ بدهد؛ مردم هم تشویق کنند.

این روایت در ارشاد شیخ طوسی است. می‌گوید مردم را جمع کردم، پیش امیر المؤمنین آمدم، دیدم دارد کفش خود را وصله می‌زند، ناراحت شدم که چرا حضرت این کار را می‌کند و حضرت هم می‌خواهد ابن عباس را تربیت کند. می‌گوید من رفتم و برگشتم تا یک اتّفاقی بیفتد، دیدم دوباره حضرت مشغول است. گفتم آقا بیایید برای مردم سخنرانی کنید، این چه کاری است که شما می‌کنید؟ حضرت فرمود: این چقدر می‌ارزد؟ اوّل گفتم: هیچ ارزشی ندارد- کاش ادب می‌کرد- بعد حضرت فرمود: اگر بخواهی بخری چقدر می‌خری؟ گفت: از شما «کَسْرُ دِرْهَم‏»[۷] کمتر از یک درهم می‌خرم. مثلاً به پول امروز فرض کنید کمتر از ده هزار تومان. حضرت آن‌جا بود که فرمود: حکومت بر شما این‌قدر نمی‌ارزد.

حکومتی که امیر المؤمنین به دست گرفت، خلافت نبود. خلافت از نبوّت چند بُعد دارد: بُعد ولایت تکوینی که حالا إن‌شاء‌الله شب‌های آینده با روایت عرض می‌کنم. بُعد تبیین دین، تعلیم شریعت، استمرار نبوّت، قواعد الرساله، این ولایت ریشه‌ی نبوّت است و یکی هم مسائل اجتماعی است که حکومت است. این جایی که امیر المؤمنین بعد از ۲۵ سال تأخیر به حکومت رسید فقط به عنوان رئیس حکومت بود، ولی آن‌ها حضرت را به عنوان فقیه عادی آوردند. یعنی خلافت بسیار چیز ارزشمندی است، اصلاً علوّ امیر المؤمنین بر دیگران چیزی نیست که بیارزد؛ بله، آن‌جا می‌فرماید: اگر هم من آمدم به این جهت است که بتوانم حق را اقامه کنم یا جلوی باطل را بگیرم. یعنی آن بی‌ارزشی حکومت با ارزشمندی خلافتی که امیر المؤمنین بابت آن سرمایه‌گذاری کرده است و فاطمه‌ی زهرا از دست داده است. اگر بی‌ارزش است چرا اجازه داده که این اتّفاق بیفتد.


[۱]–  بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۴۳، ص ۲۱۸٫

[۲]– مکاتیب الأئمه علیهم السلام، ج ‏۱، ص ۵۰٫

[۳]– کفایه الأثر فی النص على الأئمه الإثنی عشر، ص ۱۹۹٫

[۴]– الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی)، ج ‏۱، ص ۱۰۰٫

[۵]– همان، ص ۸۰٫

[۶]– الأمالی (للطوسی)، النص، ص ۳۷۵٫

[۷]–  الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، ج ‏۱، ص ۲۴۷٫