عایشه از امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) خواست است که از عبد الله بن زبیر بگذری و حضرت هم گذشت به این معنا که از خون او گذشت. یک ویژگی امیر المؤمنین داشت که نقل است که به احدی در طول عمر خود نه نگفت، جز آنجایی که لا اله الّا الله بود یا لوازم لا اله الّا الله یا لا اله الّا الله بود یا کسی خلاف حق از او میخواست و اگر نه اینها شوخی نیست. این زن و شوهر در اسلام یک کارهایی کردند، شما احدی را پیدا نمیکنید که عروس، شب عروسی -این نقل را روایات آن صحیح السّند نیست ولی نقل کردند از قدیم، شاید داعی نداشتند که دروغ بگویند- که زهرای مرضیه لباس عروسی خود را بخشید، شما اصلاً یک چنین آدمی را پیدا میکنید، چه کسی اینطور است و مردی که در صحنهی جنگ شمشیر خود را بخشید. این آدم اگر در جامعه ی ما بود، باید خیلی محبوب میشد. امیر المؤمنین نقطه ضعف نداشت، این همه کرامت، این همه بخشندگی نباید دشمن پیدا میکرد. اینجا نسبت به قاتلین مردم بصره گذشت. آن روایت را متعدّد بزرگان شیعه نقل کردند که وقتی آن دو نفر از گریههای زهرای مرضیه مفتضح شده بودند، تقاضا کردند زهرای مرضیه آن را بپذیرد، می خواستند در جامعه بگویند یک آتشیکنانی شد، رفتند یک دیداری کردند، یک مذاکرهای صورت گرفت، یک آشتی شد، تنشجزدایی شد. زهرای مرضیه نمیپذیرد. شما ببینید چقدر باید امیر المؤمنین کریم باشد که قاتل زهرای مرضیه به خود جسارت بدهد بگوید: یا علی میخواهیم شفاعت ما را بکنی فاطمه بپذیرد، چقدر امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) باید کریم باشد و امیر قبول کرد. این همه میگویند: صلهی رحم، چون میخواهند مسلمین رفتار انسانی زمان اهل بیت را هم داشته باشند، با هم مهربان باشند.
در همین جمل امام حسن و امام حسین آمدند گفتند: یا علی مروان از ما خواهش کرده است که شفاعت او را بپذری. واقعاً عجیب است مروان دشمن شماره یک اهل بیت. امیر المؤمنین فرمود: گذشتم برود. با اینکه صفین آمد مقابل حضرت ایستاد. همین مروان که در صفین مقابل حضرت ایستاد، همواره بر لب او دشنام به امیر المؤمنین بود، خبر رسید معاویه مرده است، ولید بن عتبه امام حسین را دعوت کرد در آن مجلس محدود مروان بود. امام حسین (علیه السّلام) فرمود: من بیعت نصف شبی نمیکنم، حالا صبح ببینیم چه می شود که همان شب به سمت مکّه رفتند. مروان گفت: همین الآن گردن او را بزن، والّا دست تو به او نمیرسد.
امسال که کربلا ۶۱ هجری گذشت، سال بعد آن مردم مدینه قیام کردند، مسلم بن عقبه از طرف یزید آمد بلایی سر مردم مدینه آورد که نمیشود بیان کرد. یکی از آنها این است که برای اینکه مردم بفهمند یزید با کسی شوخی ندارد، حیوانات و اسبها و شتران خود را آوردند کنار قبر شریف نبوی فضولات کردند. میخواستند بگویند ما با هیچ چیزی شوخی نداریم، اگر بخواهید حکومت ما را به هم بزنید. چون مردم مدینه قیام کرده بودند، دشمن هم سه روز آزاد اعلام کرد. حالا آن سه روز آزاد اعلام کرد، بعد از آن هم یک سپاه جرّار، حرامخور، حرامزاده یکجا برود که این ها اینطور نیست که دستور بدهند، بگویند: خوب باشید، خوب باشند. خیلی فجایع نسبت به نوامیس مسلمین صورت گرفت.
پاسخ دهید