به مناسبت ایام شهادت حضرت فاطمه سلام الله علیها، حجت الاسلام کاشانی به سخنرانی پیرامون مسئله «اهمیت ازدواج امیرالمؤمنین و حضرت زهرا علیهما السلام» پرداختند.
مشروح جلسه سوم تقدیم می شود.
- رعایت نشدن کفویّت در ازدواجها، در صدر اسلام
- سعی اسلام بر تعدیل ازدواج قراردادی
- دلایل ازدواج دختر خلیفهی دوم با پیغمبر (صلوات الله علیه)
- ازدواج استثنایی امیر المؤمنین (علیه السّلام) با فاطمهی زهرا (علیها سلام) یکی از مهمترین دلایل حقانیّت آن حضرت
- تأکید دشمنان صدر اسلام بر واحد بودن خط اسلامی
- تلاش اهل بیت (علیهم السّلام) بر دو طرفه بودن خط اسلام
- نظراتی دربارهی ازدواج دختر فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) با خلیفهی دوم
- روایتی در کتاب وسائل شیخ حر عاملی دربارهی ازدواج با یک ناصبی
- ظلم بنی هاشم نسبت به امیر المؤمنین (علیه السّلام)
- کذاب قلمداد کردن امیر المؤمنین (علیه السّلام) از سوی بنی هاشم
- نظرات برخی از محقّقین در رابطه با ازدواج دختر فاطمهی زهرا (سلام الله علیه) با خلیفهی دوم
- ماجرای بیحرمتی به ناموس امیر المؤمنین (علیه السّلام) از سوی دستگاه اموی
- بیحرمتی به ناموس امیر المؤمنین (علیه السّلام) در منابع اهل سنّت
- علّت عظمت همسری فاطمهی زهرا (سلام الله علیها)
- عکس العملهای دشمنان امیر المؤمنین در مقابل ازدواج او با فاطمهی زهرا (سلام الله علیها)
- تخریب بنی امیه نسبت به ازدواج امیر المؤمنین و فاطمهی زهرا (سلام الله علیها)
- روایات تخریبگر علیه فاطمهی زهرا و امیر المؤمنین (علیه السّلام) در اهل سنّت
- رواج شدن روایات اهل سنّت در منابع ما به توهّم فضیلت
- دعوای زندگی فاطمهی زهرا و امیر المؤمنین (علیه السّلام) در گزارشات مستشرقین
- حسادت عایشه به همسران پیامبر در منابع اهل سنّت
- عکس العملهایی برای تخریب شخصیّت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها)
- ترویج اسلام اموی از سوی وهابیهای عربستان
- گمراهی بخاری از صراط مستقیم از دید ابن دحیهی کلبی
- دلیل وجود فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) بر اثبات امامت امیر المؤمنین برای اهل حدیث
- اشکال شاگردان بن باز به روایات صحیح بخاری
- تهمتهایی در برابر ازدواج فاطمهی زهرا و امام علی (علیه السّلام)
- ادّعای مخالفین حضرت بر استثنایی نبودن ازدواجش با فاطمهی زهرا (سلام الله علیها)
- قبیلهی اسلم چه قبیلهای بود؟
- تهمت خالد در جنگ یمن به علی (علیه السّلام)
- عکس العمل پیغمبر (صلوات الله علیه) در برابر خالد
- مقابلههایی در برابر ازدواج استثنایی فاطمهی زهرا (سلام الله علیها)
- دروغهای مسور بن مخرمه به علی (علیه السّلام)
- اشکالاتی بر روایت مسور بن مخرمه
- بینظیر بودن فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) در عفاف و عصمت
- وصیّت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) به امیر المؤمنین (علیه السّلام)
- برخورد اطرافیان بعد از رحلت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) با علی (علیه السّلام)
- عکس العمل سودهی بنت زمعه در برابر اسیر شدن یکی از بستگانش
- ناامید شدن دشمنان از ترور علی (علیه السّلام)
- آسیبپذیر بودن امیر المؤمنین (علیه السّلام) برای دشمنان
- دلیل رفتن فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) به میدان در میان ۴۰ مرد جنگی
- علّت نیامدن مقداد و سلمان در دفاع از امیر المؤمنین (علیه السّلام)
- مناسبات قبیلهای دشمنان در برابر فاطمهی زهرا (سلام الله علیها)
- شرکت نکردن عموی پیغمبر در تشییع جنازهی فاطمهی زهرا (سلام الله علیها)
- پیغام عباس عموی پیغمبر به علی (علیه السّلام)
- پاسخ امیر المؤمنین (علیه السّلام) در مقابل نامهی عباس عموی پیغمبر
- بایکد کردن اهل بیت (علیهم السّلام) از سوی گزارشگران غیر شیعی
- هجوم به خانهی فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) چه زمانی اتّفاق افتاد؟
- علّت حملهی بریرهی اسلمی به خانهی امیر المؤمنین (علیه السّلام)
- بیعت گرفتن از امیر المؤمنین (علیه السّلام) از سوی دشمنان آن حضرت
- نحوهی هجوم دشمنان به در خانهی امیر المؤمنین (علیه السّلام)
- نحوهی بیعت گرفتن خلفا از امیر المؤمنین (علیه السّلام) در عبارت معاویه
- از علّتهای شهادت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) از دیدگاه امام صادق (علیه السّلام)
- خواهش امیر المؤمنین (علیه السّلام) از فاطمه (سلام الله علیها) برای نفرین نکردن دشمنانش
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۲]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]
اگر بخواهیم برای موضوع بحث خود تیتری بگذاریم امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) کدام فاطمه (سلام الله علیها) را از دست داد؟
رعایت نشدن کفویّت در ازدواجها، در صدر اسلام
در موضوع ازدواجهای صدر اسلام بودیم. عرض کردیم آنچه از دوران جاهلیت باقی مانده بود که کفویّت در ازدواجها رعایت نمیشد یا به یک تعبیری کفویت به تقوا و ایمان نبود. به پول و ثروت و نژاد و قبیله، تحکیم قبیله، پیدا کردن راه برای تقویت بنیان اجتماعی، تحریف بود.
قرارداد اجتماعی تلقّی کردن ازدواج در زمان صدر اسلام
گروهی که ضعیفتر بود یا باید هزینهای پرداخت میکرد که قبیلهی بزرگتر از او در جامعه حمایت کند یا مثلاً به واسطهی ازدواج و اینها به صورت اغماری یک قبیلهای بزرگتر به وجود میآمدند. لذا معمولاً از هم دختر میگرفتند، به هم دختر میدادند و کاملاً یک قرارداد اجتماعی بود.
سعی اسلام بر تعدیل ازدواج قراردادی
اسلام خیلی تلاش کرد که این موضوع را تعدیل کند و بحث ازدواج آن قسمت که واجب و حرام است مثل خطوط قرمز میماند وگرنه فرض بفرمایید آیا مرد مسلمان با اهل کتاب میتواند ازدواج کند یا عقد موقّت داشته باشد؟ حداقل یک سری از فقها گفتند میشود. حتّی زرتشتیها هم بعضی گفتند میشود. معلوم است این ازدواج ایدهآلی نیست، به معنای حرمت… بحث بنده هم ابداً فقهی نیست که بخواهم احکام آن را بیان کنم. در آن دوران یا نیازی که عرفاً نیاز اصلی ازدواج بوده محل بحث است یا آن قراردادهای اجتماعی.
دلایل ازدواج دختر خلیفهی دوم با پیغمبر (صلوات الله علیه)
یکی از دلایلی هم که نقل شده بعد از اینکه حفصه دختر خلیفهی دوم بیوه میشود و دختر خود را با اصرار به پیغمبر (صلوات الله علیه) میدهد، این بود که بعد از اسلام هم بالاخره به خانوادهی پیغمبر نزدیک شود. از طرف بنی هاشم هم همینطور بود. بنی امیه به خاطر دختران خود تلاش میکردند با بنی هاشم نسبت برقرار کنند. تا اهل بیت میفرمودند: دختران خود را برای پسران جعفر و پسران خود را هم برای دختران آل جعفر قرار دادیم یا اگر نشد به بچّههای عقیل. منتها اینها هم اگر ازدواج میکردند و همسرشان از دنیا میرفت، چه بسا برای اینکه بتوانند در آن جامعه زندگی کنند، در عرف آن روز ازدواجهای بنی هاشم حتّی با بنی امیه یک جلد کتاب است. یک مورد و دو مورد و چهار مورد و ده مورد نیست که بگوییم لابد نبود.
ازدواج استثنایی امیر المؤمنین (علیه السّلام) با فاطمهی زهرا (علیها سلام) یکی از مهمترین دلایل حقانیّت آن حضرت
در این فضا وجود آن ازدواج استثنایی که دو شبی بخشهایی از آن را عرض کردیم که در واقع یکی از مهمترین دلیل حقانیّت امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) بود، باید با آن مقابله میشد و شد. تعیین مهریهی کلان برای اینکه زنان بنی هاشم قبول کنند با مردان بنی امیه ازدواج کنند.
تأکید دشمنان صدر اسلام بر واحد بودن خط اسلامی
آن جامعه دنبال این بود که بگوید خط اسلامی یکی بیشتر نیست، هر چه که است همین است. مسیر خلفا مسیر اسلام است و این هم حق است، اگر دو خط باشد شما سر دو راهی شک میکنید که کدام طرف بروید. جادهی مستقیم یک طرفه با پیچهای آن هم میپیچید، دیگر سؤال نمیکنید، چون یک طرفه است.
تلاش اهل بیت (علیهم السّلام) بر دو طرفه بودن خط اسلام
تلاش اهل بیت (علیهم الصّلاه و السّلام) در آن شرایط این بود که بگویند نخیر یک طرفه نیست؛ دو راهی است، دو راه است، دو مسیر است، دو خط است، یکی نیست. از آنها تلاش، از اینها هم تلاش.
نظراتی دربارهی ازدواج دختر فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) با خلیفهی دوم
یک نمونه از این ماجراها که قول شاید محقّقانهترین باشد که زمان بنی امیه ساخته شده است، حالا من هر دو حالت را عرض میکنم ماجرای ازدواج خلیفهی دوم با دختر فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) ام کلثوم است. دو نظر کلّی است: یک نظر اینکه این ازدواج واقع شده است، ولی به صورت غصبی. هم صراحت روایت صحیحهای از امام صادق (صلوات الله علیه) است که «إِنَّ ذَلِکَ فَرْجٌ غُصِبْنَاهُ»[۴] این ناموسی است که به غارت رفته است و اگر این واقع باشد که خدا کند نباشد، جانسوزی این مصیبت خودش یک فاطمیّه است.
روایتی در کتاب وسائل شیخ حر عاملی دربارهی ازدواج با یک ناصبی
اینکه یک دختر شش ساله با قاتل مادر خود، ۶۰ سال ازدواج کرده باشد. در کتاب شریف وسائل هم یک بابی مرحوم شیخ حر عاملی باز کرده است که آیا ازدواج با ناصبی عند الضروره میشود یا نمیشود؟ یک روایت ظاهراً بیشتر نیاورده است، آن هم همین است که او خواستگاری کرد، امیر المؤمنین فرمود: سن او به درد ازدواج نمیخورد، بعد تهدید کرد. این تهدید هم مطابق تاریخ است، خلیفه اصلاً هیچ وقت نیازی نمیدید که دادگاهی کنند یا طبق قوانینی، چیزی… نظر خود را با قدرت و شدّت اعمال میکرد. لذا اگر جایی صلاح میدانست به یک نفر صد ضربه یا دویست ضربه یا چهارصد ضربه شلّاق بزند، میزدند، اینطور نبود که بگویند طبق کدام ماده، کدام قانون، کدام روایت نبوی است، سرخود بود.
لذا دو حالت پیش میآید یا اتّفاق افتاده است، به این شکل اتّفاق افتاده است که شیخ حر هم در وسائل آورده است، ذیل باب اینکه آیا میتوان با ناصبی ازدواج کرد یا نه؟ میگوید نمیتوان ازدواج کرد، فتوای شیخ حر این است. مگر در ضرورت و اضطرار. اضطرار که مقذورات همه را در بر میگیرد. مثل این است که آدم در بیابان خیلی گرسنه است و مردار بخورد. این حالت عادی نیست، مضطر شده است، مُکرَه شده است. مثال آن هم همین واقع است که پیغمبر هم به عباس… حالا راجع به عباس شاید امشب فرصت کم است که حرف بزنم.
ظلم بنی هاشم نسبت به امیر المؤمنین (علیه السّلام)
ظلمی که بنی هاشم به امیر المؤمنین (علیه السّلام) کردند کمتر از ظلم خلفا نبود. عباس عموی پیغمبر سعی کردند علی (علیه السّلام) را هم با خود همراه کنند که او هم یک ارتباطٌ مائی یا حداقل از دم مخالفت، ابراز مخالفت داشته باشد. پیغام داد که من حرمتی برای بنی هاشم باقی نمیگذارم، چاه زمزم را پر میکنم یا میگویند (معاذ الله) علی زنا کرده است یا سرقت کرده است و کسی از من شاهد نمیخواهد که اگر بگویم علی سرقت کرده است، دست او را قطع میکنم.
کذاب قلمداد کردن امیر المؤمنین (علیه السّلام) از سوی بنی هاشم
حالا امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) اعبد النّاس است، در صحیح بخاری آمده که نماز شب نخواند، شوخی کرد، پیغمبر را مورد تمسخر قرار داد. دیگر آن کسی که در محراب عبادت شهید شد، گفتند حال نداشت نماز شب بخواند، پیغمبر را (معاذ الله) مسخره کرد. دیگر حالا دست او را هم میبُریدند چه اتّفاقی میافتاد. چون قرار نبود که آنها واقعی با علیّ بن ابیطالب سر و کار داشته باشند. میخواستند با کنایه حرف بزنند، میگفتند کذّاب اینطور گفت. منظور آنها امیر المؤمنین (علیه السّلام) بود.
بالاخره در تریبون و سی ان ان تیم خلفا که قرار نبود از امیر المؤمنین (علیه السّلام) خوب بگویند، حالا دست را میبُریدند، آنها برمیگشتند میگفتند سؤالهای ما حد خورده است، برای چه حد خورده است؟ یا او هم نیازی به شاهد خواستن نداشت. زنای محصنه کرده بود، تعدادی شاهد بود، به هم زد، اینجا هم بیشاهد میتوانست حد جاری کند، هر کاری دوست داشت انجام میداد. تهدید کرد، امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) مجبور شدند قبول کند.
آن گروهی که این اضطرار را پذیرفتند، به آیهی «هؤُلاءِ بَناتی هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ»[۵] که ماجرای قوم لوط است، اهل فحشا بودند و ملائکه به شکل مرد بودند، میخواستند اشتباهی انجام بدهند، حضرت لوط فرمود: این دخترهای من هستند، ازدواج کنید که وارد آن نمیشوم.
نظرات برخی از محقّقین در رابطه با ازدواج دختر فاطمهی زهرا (سلام الله علیه) با خلیفهی دوم
یا این واقعه اتّفاق افتاده است و اینگونه است یا إنشاءالله اتّفاق نیفتاده است، فقط بیحرمتی لفظی شده است، إنشاءالله اینگونه باشد. بعضی از محقّقین میگویند ما گشتیم فاطمهی زهرا اصلاً ام کلثوم نداشت، ام کلثوم کنیهی حضرت زینب است. بنده هم دوست ندارم نظر خود را اینجا اعلام کنم، به این دلیل که اگر بخواهم نظر خود را بگویم باید روضه بخوانم. خیلی از محقّقین معاصر از ۲۰۰ سال اخیر قائل هستند که این ازدواج صورت نگرفته است. حالا یا اضطراری است یا این ازدواج اصلاً صورت نگرفته است. بنی امیه برای هتک حرمت امیر المؤمنین این کار را انجام دادند یا برای اینکه بگویند دعوایی نبود، مگر میشود آدم دختر خود را به قاتل مادرش بدهد؟ نمیشود. پس اصلاً نبوده است،اگر ازدواجی رخ داده است یعنی اینکه اصلاً دعوایی نبوده است، قتلی نبوده است و آن جنایت روز اوّل را به نوعی مخفی کنند و از بین ببرند، در همین فضای عادیسازی بیندازند.
لذا بعضی گفتند اصلاً ام کلثومی نداشتیم و ام کثلوم کنیهی حضرت زینب است و این را بنی امیه درست کردند. بنده بین خود و خدا دومی را نتوانستم قبول کنم؛ هر چه استدلال کردند و اهل تحقیق هم هستند، به دل بنده ننشست، چون روایات صحیحهی زیادی در قسمت اوّل داریم، حالا هر کدام که است. چرا این بحث مطرح شد؟
علّت مطرح شدن بحث ازدواج دختر حضرت زهرا (سلام الله علیها) با خلیفهی دوم
عرض کردیم ازدواج فاطمهی زهرا (سلام الله علیه) استثنایی بود. «لَوْ لَمْ أَخْلُقْ عَلِیّاً (علیه السّلام) لَمَا کَانَ لِفَاطِمَهَ ابْنَتِکَ کُفْوٌ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ آدَمُ فَمَنْ دُونَهُ»[۶] این ازدواج استثنایی است. از خلیفهی دوم هم نقل کردند، از پیغمبر شنیدم «کُلَّ سَبَبٍ وَ نَسَبٍ مُنْقَطِعٌ یَوْمَ الْقِیَامَهِ إِلَّا سَبَبِی وَ نَسَبِی»[۷] من میخواهم فامیل پیغمبر شوم. برای اینکه فامیل پیغمبر شوم، میخواهم بروم دختر فاطمهی زهرا را بگیرم. اینطور گفته است. خود این هم از چند جهت بود: یکی اینکه ازدواج امیر (سلام الله علیه) را با صدیقهی طاهره (علیها سلام) را تحت الشّعاع قرار بدهد. یکی اینکه بگویند نه، مسئلهی عادی بوده است.
ماجرای بیحرمتی به ناموس امیر المؤمنین (علیه السّلام) از سوی دستگاه اموی
اینجا را بخواهم توضیح بدهم حالم خراب میشود. اینجا به امیر المؤمنین خیلی بیحرمتی شد. ماجرای خواستگاری که دستگاه اموی نقل کردند و در منابع اهل سنّت آمده است، خیلی جانسوز است که یک پارچهای به دست این دختر دادند، گفتند ببر به خلیفه نشان بده، بگو میپسندی یا نمیپسندی. او پارچه را که دید، در بعضی نقلها مقنعه از سر این دختر برداشت و در بعضی نقلها دست به ساق پای او زد. این اتّفاق یا افتاده است یا نیفتاده است، إنشاءالله که نیفتاده باشد، فرقی نمیکند در بیحرمتی به ناموس امیر المؤمنین (علیه السّلام) فرقی نمیکند. ساق پای او را به دست گرفت، وقتی این دختر برگشت… این را نقل کردند و این نقل مشهور است، چه این اتّفاق افتاده باشد که إنشاءالله اتّفاق نیفتاده است، و چه اتّفاق نیفتاده باشد فرقی در مظلومیّت امیر المؤمنین نمیکند.
بیحرمتی به ناموس امیر المؤمنین (علیه السّلام) در منابع اهل سنّت
آمد به پدر خود عرض کرد: من را–در منابع خود آنها هم موجود است، در تقریب التهذیب و سیر أعلام النبلاء است- «أرسَلتَنی إلی شَیخینٍ سُوء» سراغ یک پیرمرد مثلاً چشم ناپاک فرستادی؟ در یک نقل دیگری دارند که گفت: «لَولا أنَّکَ امیر المؤمنین» یا «خَلیفه المُسلمین صکَکتُ عَینَیک» اگر تو حاکم مسلمین نبودی، چشمهای تو را در میآوردم. نمیشود به ناموس امیر المؤمنین (علیه السّلام) هتک حرمت کرد یا نقل این هتک حرمت است، فرقی نمیکند. اسم دختر امیر المؤمنین به این شکل بردند. حالا اینکه شما ببینید در این موضوع چه مظلومیتی اتّفاق افتاده است میگویم وگرنه خلاصه بیان میکنم که نخواهم وارد روضه شوم. مثلاً در باب احکام میدانید اگر مردی به خواستگاری زنی میرود، میتوانند اذن بگیرند مثلاً مرد اگر قصدی، عیبی نداشته باشد موهای زن را نگاه کند که میخواهند ازدواج کنند. امّا یک فرع فقهی باز کردند به این عنوان اگر مردی بخواهد با زنی ازدواج کند میتواند بدون اذن او را برهنه کند بعد مثال به این واقعه زدند. میخواهم بگویم إنشاءالله اصلاً این اتّفاق نیفتاده است، ولی این بیحرمتی در این منابع وجود دارد. بنی امیه به امیر المؤمنین بیحرمتی کردند. حالا اگر قبل از بنی امیه این بیحرمتی غلط را نکرده باشند.
علّت عظمت همسری فاطمهی زهرا (سلام الله علیها)
همهی اینها عکس العمل به آن ازدواجی است که او گفت: اگر تمام نعمتهای روی زمین را به من داده بودند، حاضر بودم همه را بدهم یکی از سه فضیلتی که علی (علیه السّلام) دارد را به من میدادند که آن سه فضیلتی که خلیفهی دوم گفته است، یکی این است که او همسر فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) است. چرا این همسری اینقدر عظمت دارد؟ این واکنش بیادبانه، این واکنش شدید، این واکنشهای شدید زمان پیغمبر هم بود، هم به ناموس پیغمبر جسارت کردند، تهمت فحشا زدند. در مقابله سعی میکنند سنگ تمام بگذارند، دشمنان الهی هستند. یا قبل از آن کفّار، مشرکین بدترین بهتانها را به امیر المؤمنین و قبل از آن زمان پیغمبر به پیغمبر زدند وقتی از نبوّت پیغمبر ضربه خوردند، انواع دشنامها که بعضی را قرآن گزارش کرده است، به پیغمبر گفتند.
عکس العملهای دشمنان امیر المؤمنین در مقابل ازدواج او با فاطمهی زهرا (سلام الله علیها)
وقتی در برابر قرآن کم آوردند، گفتند این ساحر است، جادو است، دیوانه است، مجنون است. چرا؟ برای اینکه به نوعی این ویژگی را بتوانند انکار کنند. این ازدواج استثنایی با آن همه تشریفاتی که پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه و آله) انجام داد، همهی اینها مقدّمه بود برای اینکه فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) از امیر المؤمنین دفاع کند و گرنه سیلی محکمی خوردند. وقتی سیلی محکمی خوردند لذا عکس العمل نشان دادند. یک عکس العمل این بود که بگویند نه، بنی امیه هم با بنی هاشم ازدواج میکنند. یکی اینکه میگفتند نه، خود خلیفه که شما ادعای قاتل میکنید، با دختر صدیقهی طاهره ازدواج کرده است. اگر هم این اتّفاق نیفتاده است، آنها سر زبانها این مطلب را بردند و چیزهایی که خیلی بیادبی است، نمیتوانم بیان کنم. مطالبی راجع به ناموس امیر المؤمنین (علیه السّلام) ذکر کردند که عرفاً اینها جایی نقل نمیشود، ولی اینجا برای اینکه این مسئله را جا بیندازند هتک حرمتهای زیادی انجام دادند.
تخریب بنی امیه نسبت به ازدواج امیر المؤمنین و فاطمهی زهرا (سلام الله علیها)
حرفهای عجیب و غریبی میزدند مثل همین چیزهایی که الآن عرض کردم. بعد نسبت به امیر المؤمنین و صدیقهی طاهره (سلام الله علیها) شروع به تخریب کردند. این ازدواج یک ازدواج ملکوتی نبوده است، هر چه آنها در این زمینه تلاش کنند، نشان میدهد ضربه خوردند، دارند عکس العمل نشان میدهند. یکی از جاهایی که میشود یک سیستم را بررسی کرد، موقع عکس العملهای آن است.
همه شنیدید فقط میخواهم به آن اشاره کنم. دو نفر آمدند به امیر المؤمنین (علیه السّلام) گفتند: این بچّه برای ما است، من مادر او هستم، دیگری هم گفت من مادر او هستم. حضرت فرمود: او را نصف میکنم. آن کسی که واقعاً داشت بچّهی خود را از دست میداد، عکس العمل شدید نشان داد، گفت او را نمیخواهم. یعنی آن کسی که دارد دارایی خودش را از دست میدهد، عکس العمل نشان میدهد. اینکه آنها سرمایهگذاری جدّی کردند.
روایات تخریبگر علیه فاطمهی زهرا و امیر المؤمنین (علیه السّلام) در اهل سنّت
اگر امروز کسی در اهل سنّت اهل حدیث باشند هدایت او با کرام الکاتبین است. چون در منابع آنها فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) خیلی… درست است که از روایات عظیم الشّأن زیاد است، روایات تخریبگر هم فراوان است که این زن و شوهر چگونه بودند. مثلاً اینطور نقل شده که این زن و شوهر خوابیده بودند، پیغمبر آمد فرمود: نماز شب است، هر دو گفتند اگر قرار باشد خدا بخواهد ما نماز بخوانیم، میخوانیم یا اگر قرار باشد من آدم خوبی باشم، میشوم، اگر قرار باشد من صدقه بدهم، یک دفعه میدهم. بعد از پیغمبر هم نقل کردند که «وَ کانَ الْإِنْسانُ أ َکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلاً» انسان میآید با بزرگتر خود مجادله میکند، بحث میکند. در صحیح بخاری در مورد این دو بزرگوار آمده است.
رواج شدن روایات اهل سنّت در منابع ما به توهّم فضیلت
متأسّفانه بعضی از اینها در منابع ما به توهّم اینکه فضیلت است، آمده است مثلاً در آثار شیخ صدوق برخی از اینها به توهّم فضیلت است. مثلاً یک «قُم یا ابوتراب» در آن داشت، به قصد اینکه فضیلت نقل کنند اینها در منابع ما وارد شده است، ما هم داریم که بین آنها دعوا شد، امیر المؤمنین ناراحت شد، آدم هم که ناراحت میشود محل را ترک میکند. محل را ترک کرد، رفت جایی خوابیده بود، پیراهن او بالا رفته بود، کمرش روی خاک بود. پیغمبر به خانه آمد – گزارش دروغ را الآن بیان میکنم- گفت: فاطمه جان علی کجا است؟ گفت: آن چیزی که بین زن و مردها اتّفاق میافتاد، بین ما اتّفاق افتاده و ترک کرد.
پیغمبر بیرون رفتند و دنبال حضرت علی گشتند و او را پیدا کردند، دیدند علی ناراحت است و روی زمین خوابیده است و دستش را زیر سر خود گرفته است، پشت او هم خاکی است. فرمود: «قُم یا ابوتراب» از آن جهت که ابوتراب برای ما شیعهها بار دارد، حالا واقعاً این ابوتراب از اینجا درست شده و ما شیعیان تصوّر کردیم فضیلت است؟ یا این فضیلت بوده آنها اینطور تفسیر به دروغ کردند، خیلی از این کارها انجام دادند.
دعوای زندگی فاطمهی زهرا و امیر المؤمنین (علیه السّلام) در گزارشات مستشرقین
آنقدر این را تکرار کردند که مستشرقین در گزارش خود از زندگی امیر المؤمنین (علیه السّلام) و صدیقهی طاهره (سلام الله علیها) نوشتند که آنها پنج دقیقه با هم نمیتوانستند با هم زندگی کنند. یعنی یک جوان سنّی بدبخت اگر امروز برود آثار روایی آنها را ببینید هم «سَیِّدَهُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّهِ»[۸] میبیند، هم یک فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) که دائماً با امیر المؤمنین دعوا میکند. پیش خود میگوید: «سَیِّدَهُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّهِ» که اینقدر با شوهر خود دعوا نمیکند؟! اینطور میگوید: «سَیِّدَهُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّهِ» بودن برای فامیل پیغمبر بودن است؛ یک آدم طبیعی بوده، عصبانی که میشد با علی هم دعوا میکرد، ولی چون دختر پیغمبر است و پیغمبر هم او را دوست داشت و پیغمبر هم برای خدا عزیز است، لذا فاطمه «سَیِّدَهُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّهِ» است. به نوعی «سَیِّدَهُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّهِ» بودن او تشریفاتی است. که اگر یک وقتی میگفتند به خاطر فدک بحث شد، بگویند او با شوهر خود هم بحث میکرد. اینکه نمیشود ناراحت شد… سنّت پیامبر را با دروغهای خود نابود کردند. حق و باطل را با هم مخلوط کردند و این، آن نیست. از این بدتر هم است.
حسادت عایشه به همسران پیامبر در منابع اهل سنّت
عایشهای که به تمام عالم حسادت میکرد. در منابع اهل سنّت است، نسبت به تمام همسران پیغمبر گفته «ما غرت لأحدٍ کما غرت لفلانی» به هیچ کس اینقدر حسودی نمیکردم که به سوده حسودی میکردم، به هیچ کسی اینقدر حسودی نمیکردم که به ام سلمه حسادت میکردم، به هیچ کس اینقدر حسودی نمیکردم که به خدیجه حسودی میکردم، به هیچ کس اینقدر حسودی نمیکردم که به جبیریه حسودی میکردم. گونهی یکی از همسران پیامبر سرخ بود، به او حسودی میکردم، آنطور که خودش میگوید زینب بنت جحش شربت میداد، من حسودی میکردم.
یکی از مصیبتهای پیغمبر این بود، خاتم انبیاء بود، رئیس حکومت مسلمین بود، در فضای رسانهای آن روز شما حساب کنید پیغمبر میخواست به خانه برود، میدید جلوی در خانه دعوا است و زنها با هم دعوا میکنند، معرکهگیر هم عایشه است. چرا؟ چون امروز نوبت من است که پیغمبر به خانهی ما بیاید، یک خانمی مثلاً یک کاسهی آش برای پیغمبر فرستاده است، کاسهی آش را به سر کنیزه یا روی زمین زده بود، شکسته بود.
عکس العملهایی برای تخریب شخصیّت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها)
طرفداران عایشه هم میگویند که او حسود بود یا برای زیبایی زنها یا برای مکارم آنها حسادت میکرد. آنجایی که آدم ناراحت میشود، این است که نقل کردند فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) (معاذ الله) به عایشه حسادت میکرد. همهی اینها عکس العمل است برای اینکه آن شخصیّت بینظیر را تخریب کنند. آنها کاری کردند که هیچ حرفی برای گفتن نداشتند. لذا باید عکس العمل نشان میدادند.
ترویج اسلام اموی از سوی وهابیهای عربستان
اینکه ممکن است در ذهن شما ایجاد شود چرا آنها این حقایق را نمیفهمند؟ ما با برادران اهل سنّتی که خیلی بخاریسمی نیستند، یعنی اهل صحیح بخاری نیستند، آنقدر مشکل نداریم. ما در بین حنفیه افرادی داریم که میگوید: «مَن قَراءَ کتابَ البُخاری فَقَد قَزَندَقَ» از خود اهل سنّت است، اگر کسی بخاری بخواند، زندیق میشود، چون یک جریان اسلام خاصّی است. متأسّفانه اهل حدیث که امروز بخش زیادی از آنها وهابیهای عربستان هستند، هنوز دایرهدار آنها هستند، عشّاق بخاری هستند و اینها این ورژن و این قرائت از اسلام اموی را دارند ترویج میکنند، بحث کردن با آنها خیلی سخت است.
گمراهی بخاری از صراط مستقیم از دید ابن دحیهی کلبی
وگرنه شما از قدما نگاه کنید یک شخص به اسم ابن دحیهی کلبی که در ۶۳۳ مرده است. دو بار در کتاب خود که اسم کتاب المستوفی است، یک نسخهی خطی منحصر به فرد دارد، در کتابخانهی مرحوم میر احمد حسین (أعلی الله مقامه الشریف) در لکهنو هند است. ما در این فیشهایی که گاهی کار مجازی انجام میدهیم، یکی منتشر کردیم و دیگری را هم اخیراً منتشر میشود. یک روایت از امیر المؤمنین (علیه السّلام) نصف میآورد، میگوید: «أورده البخاری مبطَّلاً» حدیث را دم بریده ذکر کرده است، (حدیث را نصفه نقل کرده است) «کَمَا هِیَ عَادَتُهُ فِی ایرادِ هذهِ الاحَادیث» عادت او است که به فضیلت علی و فاطمه برسد، ابتدا و انتهای حدیث را ذکر نمیکند و این نیست الّا گمراهی او از صراط مستقیم است. یک عالم برجستهی قرن ششم و هفتم این را به بخاری میگوید. یک فرد دیگر هم شبیه این را بیان میکند.
دلیل وجود فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) بر اثبات امامت امیر المؤمنین برای اهل حدیث
شما که با اهل سنّت صوفی، اهل سنّت حنفی غیر دیوبندی با اینها طرف باشید، راحتتر با شما همراهی میکنند، چون فاطمهی زهرایی که آنها میشناسند، کمتر آسیب خورده است. اگر فاطمهی پیغمبر اینطور تخریب کردند، شما ببینید در غدیر چه کاری انجام دادند. اینکه من عرض کردم اگر صدیقهی طاهره نبود، هیچ دلیلی بر امامت امیر المؤمنین (علیه السّلام) نمیشد به اهل حدیث اقامه کرد، به این دلیل بود. هیچ چیزی در کتاب بخاری نیست الّا اینکه فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) با خلیفه قهر کرد و با او صحبت نکرد. این در بخاری آمده است و یک جای مفصّل توضیح دادیم، این را نقل کرده که چه موضوعی را پنهان کند.
اشکال شاگردان بن باز به روایات صحیح بخاری
شاگردان بنباز الآن میگویند یک جاهایی از این روایت هم روایت نیست. یعنی این وهابهی عربستان دو سور به بخاری زدند. یعنی روایت بخاری میگوید فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) «وَ لَمْ یَکُنْ یُبَایِعُ تِلْکَ الأَشْهُرَ»[۹] در آن چند ماهی که صدیقهی طاهره زنده بود، امیر المؤمنین و فاطمهی زهرا (سلام الله علیهما) با خلیفه بیعت نکردند، میگوید این قمست بیعت نکردن این برای بخاری نیست. راوی از خودش گفته است، در روایت نیست.
تهمتهایی در برابر ازدواج فاطمهی زهرا و امام علی (علیه السّلام)
پیغمبر معجزه میکرد، میگفتند تو جادوگر هستی. یعنی اگر بخواهد کسی حاشا کند… گفت: اگر کسی کر واقعی باشد، حس خود را از دست نداده است، به پشت او میزنند، برمیگردد. خواب باشد به او لگد بزنند بیدار میشود، ولی اگر کسی خود را به خواب زده باشد هر کاری بکنید بیدار نمیشود. در برابر آن ازدواج تا توانستند نسبت به امیر المؤمنین و صدیقهی طاهره تهمت زدند. اینها چند نمونه است.
ادّعای مخالفین حضرت بر استثنایی نبودن ازدواجش با فاطمهی زهرا (سلام الله علیها)
شبهای گذشته عرض کردیم، گفتیم پیغمبر زمان خدیجهی کبری (سلام الله علیها) نقل… بنده به یاد ندارم حتّی با کنیزی ارتباط داشته باشد، بعد از آن متعدّد هم ازدواج کرده و هم داشته است. همینطور امیر المؤمنین (علیه السّلام) هم زمان صدیقهی طاهره (علیها سلام). نقل کردند امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) در جنگها که میرفت، اگر کنیز میگرفتند قبل از اینکه تقسیم کنند، کنیزها را برای خود جدا میکرد. اینها برای این است که بگویند این ازدواجی که شما میخواهید ادّعا کنید استثنایی است، این استثنایی نیست.
قبیلهی اسلم چه قبیلهای بود؟
بعضی از آنها را برخی آشکار کردند. یک ناصبی شیعهی امیر المؤمنین شده است، اسم او بریدهی اسلمی است. میدانید قبیلهی اسلم همان قبیلهای است که خلیفهی دوم گفت: وقتی صدای زنگ آن کاروان را شنیدم، مطمئن شدم ما پیروز هستیم. چون آنها بیرون شهر زندگی میکردند، مثل کولیها بودند، یک قبیلهی بزرگ پرجمّعیّتی بودند، شاید جمّعیّت آنها به حد خود مدینه بود. چون مدینه یک دهی بود، زمان اسلام آن ده آباد شده بود. مثل مکّه شهر نبود. اینها را به مدینه آوردند، کوچههای مدینه پر از جمّعیّت شد. مردم مدینه یک دفعه غافلگیر شدند. اینها هم همه چماق به دست بودند. به آنها گفتند آذوقهی سال شما را میدهیم؛ اعراب هم اینگونه بودند هر کسی میآمد هر چیزی میگفت، دنبال او میرفتند. اینکه دیدید لحن قرآن نسبت به اعراب تند است. چون آنها بیرون شهر بودند، روی اجتماع تأثیرگذار بودند. یکی گفته من پیغمبر هستم، گفتند به ما چه میدهد؟ چه چیزی به دست میآوریم؟ باشد او پیغمبر است. دیگری میگفت: من پیغمبر هستم، میگفت: تو چه میدهی؟
اعراب ایمان نمیآورند، اگر واقعاً ایمان بیاورند ابوذر میشوند. ابوذر غفاری (سلام الله علیه) از آنها است. ولی در دل سنگ آنها چیزی به راحتی وارد نمیشود. اگر تربیت شوند… ابوذر به تنهایی جلوی کل خلیفهی سوم و معاویه ایستاد، به تنهایی جلوی شام ایستاد، معاویه گفت: من نمیتوانم او را اینجا نگه دارم. امّا معمولاً اینطور نبودند. آنها آمدند سقیفه را به پیروزی رساندند.
تهمت خالد در جنگ یمن به علی (علیه السّلام)
بریره میگوید: من از بچگی –حالا آنجا چه بود یا آنها چه چیز دیده بودند، باید از آن تحلیل جامعه شناختی تاریخی شود- از علی ابن ابیطالب (علیه السّلام) بیزار بودیم. در جنگ یمن که میخواستیم یمن را فتح کنیم، پیغمبر دو کاروان نظامی فرستاد، یکی از فرماندهها که خالد بود، فرماندهی سپاه متأخّر امیر المؤمنین (علیه السّلام) بود، فرمود: اگر به هم رسیدید «فَعَلِیٌّ عَلَیْکُمْ»[۱۰] علی فرماندهی همه میشود، سرلشگر او است. خلاصه امیر المؤمنین (علیه السّلام) قبل از جنگ آمد، خالد کنار رفت و امیر المؤمنین (علیه السّلام) فرماندهی کرد و پیروز شدیم. خالد گفت: بیایید برویم بگوییم علی یکی از این کنیزها را جدا کرده، وصیفهی حسنی بوده است. چند نفر شدیم و پیش پیغمبر رفتیم. بعضی یک جمله حرف زدند، به اندازهی یک عمر عبادت میارزد.
جریان میخواهد بگوید این ازدواج امیر المؤمنین و صدیقهی طاهره یک ازدواج آسمانی نبوده است، یک ازدواج عادی بوده است. حالا پیغمبر دختر خود را به فامیلش داده است، از این خبرها نبود. نه فاطمه آنطور که شما فکر میکنید بود، نه علی. دنبال این هستند که تخریب کنند.
عکس العمل پیغمبر (صلوات الله علیه) در برابر خالد
گفتیم ما الآن پیش پیغمبر برویم، بگوییم هنوز غنایم تقسیم نشده، علی یک کنیز با خودش به خیمه برده است، پیغمبر ناراحت میشود. چند نفری سراغ پیغمبر رفتیم و گفتیم یا رسول الله! کاری داریم، داخل شدیم. نفر اوّل بیان کرد، به جای اینکه پیغمبر بگوید به علی بگویید بیاید تا او را رو به رو کنیم، روی خود را برگرداند. نفر دوم بیان کرد، میگوید کم کم چهرهی پیغمبر سرخ شد، روی خود را برگرداند. ظاهراً این است که پنج نفر قرار است پنج حرف بزنند، آنها تبانی کردند هم پنج نفر یک چیز بگویند. میگوید من نفر پنجمی بودم، تا من گفتم یا رسول الله! علی… فرمود: «مَا تُرِیدُونَ مِنْ عَلِیٍّ»[۱۱] اینجا طبیعی بود پیغمبر از دختر خود دفاع کند، گفت: چه کار کردی؟ هنوز تقسیم نشده است؟ اوّل که فرمود: حق علی از خمس بیشتر از این حرفها است. یعنی به شما ربطی ندارد، اینکه شما دروغ میگویید یا راست میگویید یک بحث است، اصلاً به شما ربطی ندارد. حقّ علی از خمس بیشتر از این حرفها است. علی از خمس بهره دارد شما بهره ندارید. بعد سه بار فرمود: «مَا تُرِیدُونَ مِنْ عَلِیٍّ» از جان علی چه میخواهید؟ و این روایت معروفی که ما در بحثهای خود برای اثبات ولایت امیر المؤمنین (علیه السّلام) زیاد استفاده میکنیم، اینجا صادر شد. «إِنَّهُ وَلِیُّ کُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِی» او ولی است، میروید شکایت کنید؟ اشتباه میکنید. هر کاری او انجام میدهد باید انجام بدهید. این یک گزارش مقابل آن گزارشهایی است که…
مقابلههایی در برابر ازدواج استثنایی فاطمهی زهرا (سلام الله علیها)
باز هم نقل کردند زمان صدیقهی طاهره (سلام الله علیها)، امیر المؤمنین (علیه السّلام) رفت از دختر ابوجهل خواستگاری کند. این نوع مقابلههایی که نقل کردند، همه برای این بود که وجود آن ازدواج استثنایی و آن شخصیّت استثنایی را تخریب کنند. اگر «إِنَّمَا فَاطِمَهُ بَضْعَهٌ مِنِّی فَمَنْ أَغْضَبَهَا فَقَدْ أَغْضَبَنِی»[۱۲]، بگویند نه، این منظور فقط در امور دینی است وگرنه در امور دنیا (معاذ الله) علیّ بن ابیطالب ناراحت میشد.
دروغهای مسور بن مخرمه به علی (علیه السّلام)
دروغها را مسور بن مخرمه که خواهر زادهی عبد الرّحمن بن عوف است. إنشاءالله اگر فرصت کردم عرض میکنم که جایگاه عبد الرّحمن بن عوف در سقیفه کجا است که خواهرزادهی او این هنرنماییها را انجام داده است. میگوید من در مسجد بودم «وَ أَنَا یَوْمَئِذٍ مُحْتَلِمٌ»[۱۳] محتلم هم بودم. در مسجد محتلم بودم. چرا این را گفته است؟ برای اینکه شش سال بیشتر نداشت، از بچّهی شش ساله کسی مسائل زناشویی را به عنوان شاهد قبول نمیکند، لذا در صحیح بخاری گفته است «وَ أَنَا یَوْمَئِذٍ مُحْتَلِمٌ» بعد شارحین گفتند «مُحْتَلِمٌ» اینجا یعنی من ممیز بودم. پیغمبر از دست علی (علیه السّلام) ناراحت شد که علی میخواست ازدواج کند و یک زن دیگری بگیرد. ما سؤال میکنیم باشد آن چیزی که شما میگویید اگر آن ازدواج یک ازدواج عادی بود، اشکالی ندارد زن بگیرد، مگر حرام است؟! اگر بگویی حرام است، باید بگویی این ازدواج استثنایی است و گرنه شب گذشته عرض کردیم «إِنَّما أَنَا بَشَرٌ»[۱۴] من هم پیغمبر هستم و مکرّر ازدواج میکنم.
اشکالاتی بر روایت مسور بن مخرمه
پیغمبر ناراحت شد که علی میخواست به خواستگاری برود؟ حالا اشکالات فراوانی به این قصّه وارد است که مسئلهی به این کوچکی را پیامبر… در قصّهی خود نقل کردند امیر المؤمنین (علیه السّلام) فرمود: یا رسول الله! شما ناراضی باشید من این کار را انجام نمیدهم. پیامبر علی را به یک سمتی میکشید، میگفت علی جان این کار را انجام نده، او هم میگفت: چشم. در قصّهی شما هم اینگونه است که گفت: چشم و انجام نداد. راوی آن یک بچّهی شش ساله که محتلم در مسجد است. خواهرزادهی عبد الرّحمن بن عوف، تئوریسین سقیفه است که باید یک زمانی عرض کنیم و جزء دشمنان امیر المؤمنین (علیه السّلام) و خوارج است و در سنگ بارانی که شامیان آمدند عبدالله بن زبیر را بشکند، او هم کشته میشود. راوی مسور بن مخرمه این روایت است.
اگر ازدواج امیر المؤمنین (علیه السّلام) و صدیقهی طاهره یک ازدواج عادی بود… ما عرض کردیم عبدالله جعفر هم زمان با زینب کبری ازدواجهای دیگری هم کرده است، از آن ازدواج بچّههایی بود که در کربلا شهید شدند، یعنی هم بچّههای مشترک با زینب کبری در کربلا شهید شدند هم بچّههای دیگری. حتّی این طفلان مسلم غیر از یک روایت شیخ صدوق بقیّهی محدثان ما میگویند این دو بچّههای عبدالله جعفر غیر از زینب کبری هستند که در کربلا شهید شدند. ازدواج مکرّر که در اسلام اشکالی ندارد، دعوا کردن معنی ندارد.
اگر این ازدواج حرام بود و به امیر المؤمنین گفته بودند، یعنی امیر المؤمنین (علیه السّلام) که به عنوان یک صحابه قبول دارید، میخواست کار حرام انجام بدهد، عدالت صحابه نابود میشود. اگر پیغمبر نگفته بود، این چه نهی از منکری است؟ این مسئلهی خصوصی زناشویی را برو مخفیانه بگو که او گوش کرد. پس چرا حرام است؟ چون آن فاطمه ویژه است یعنی قصّهای هم که جعل کردید، خودتان هم روی ویژه بودن صدیقهی طاهره حساب کردید و گرنه نمیشود قصّه را جعل کرد.
بینظیر بودن فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) در عفاف و عصمت
این همه دروغ که ساخته شده است، این بود که فضا را ببینید. چرا این همه دروغ گفتید؟ برای اینکه صدیقهی طاهره (سلام الله علیها) که در عفاف و عصمت نظیر نداشت، «سَیِّدَهُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّهِ»[۱۵] بود، کسی قامت او را ندیده بود، در مباهله که یک مسئلهی عمومی بود، پیغمبر و امیر المؤمنین (علیه السّلام) دور او را گرفتند، برای دفاع از امیر المؤمنین وسط ۴۰ مرد آمد بین نامحرمان قرار گرفت. آمد از امیر المؤمنین (علیه السّلام) دفاع کرد. حالا تازه معنی پیدا میکند.
وصیّت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) به امیر المؤمنین (علیه السّلام)
اگر بین امیر المؤمنین (علیه السّلام) و صدیقهی طاهره (سلام الله علیها) فقط رابطهی دوستانهی زناشویی بود، این عبارت را اینطور بیان نمیکرد۴۲:۱۳؟؟ «أوصیک یا علی بریحانتی فی الدنیا» «أُوصِیکَ بِرَیْحَانَتَیَّ مِنَ الدُّنْیَا»[۱۶] علی جان! من تو را به دو ریحانهی خودم وصیّت میکنم –یعنی امام حسن و امام حسین (علیهم السّلام)- «فَعَنْ قَلِیلٍ یَنْهَدُّ رُکْنَاکَ» دو رکن تو به زودی خواهد شکست. رکن یعنی همان که قائم آدم به او است. شیء به آن قائم است و او از بین برود، از بین میرود.
برخورد اطرافیان بعد از رحلت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) با علی (علیه السّلام)
وقتی پیغمبر به شهادت رسید، امیر المؤمنین فرمود: «هَذَا أَحَدُ رُکْنَی» بعد از شهادت صدیقهی طاهره فرمود: «هَذَا الرُّکْنُ الثَّانِی». بعد همانی است که بارها همه این طرف و آن طرف شنیدید، بخاری هم تا آن گزارش خود گفته است «فَلَمَّا تُوُفِّیَتِ اسْتَنْکَرَ عَلِیٌّ وُجُوهَ النَّاسِ»[۱۷] دیگر مردم مثل غریبهها با او برخورد کردند. چون انگیزه برای دشمنی با امیر المؤمنین (علیه السّلام) زیاد بود.
عکس العمل سودهی بنت زمعه در برابر اسیر شدن یکی از بستگانش
سودهی بنت زمعه از زنان پیغمبر زن خوبی بود. هیچ وقت به اهل بیت (علیهم السّلام) ظلم نکرده است. یک روز فامیل خود را دید که در جنگ بدر اسیر شده است. به او گفت: خاک بر سر تو مثل مرد میجنگیدی و میمردی. میخواهم عرض کنم درست است که همسر پیغمبر است، ولی نتوانست فامیل خود را اسیر ببیند. گفت: میجنگیدی مثل مرد کشته میشدی، در حالی که میجنگیدی مثل مرد کشته میشدی یعنی جلوی پیغمبر مثل مرد میجنگیدی، پیغمبر فرمود: سوده! در برابر رسول خدا و مؤمنین، داری کفّار را تهییج میکنی؟! گفت: یا رسول الله! اشتباه کردم، عادت جاهلی بود.
ناامید شدن دشمنان از ترور علی (علیه السّلام)
امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) از همهی این خانوادهها به امر الهی کشته است. سودهی بنت زمعه که هیچ، تا حالا روایت منفی علیه ام المؤمنین نشنیدید، نمیتواند تحمّل کند اسیر شده است، حالا بشنود یکی یکی ابطال عرب که برای هر کدام از آنها قصّههای رستم و سهراب این طرف و آن طرف تعریف میکردند، امیر المؤمنین زمین زده است.
مادر معاویه یک سال از دست امیر المؤمنین به خاطر پدر و عموی خود و برادرش گریه میکرد. تاریخ را نگاه کنید، چون از ترور امیر المؤمنین (علیه السّلام) ناامید بودند، به وحشی گفتند حمزه را بکشد. در نقلها است گفت: یا علی را نیزه بزن و بکش یا حمزه را. ولی ناامید بودند از اینکه بشود با علی جنگید. علی را در هیچ جنگی نتوانستند زمین بزنند.
آسیبپذیر بودن امیر المؤمنین (علیه السّلام) برای دشمنان
آنجایی که امیر المؤمنین (علیه السّلام) آسیبپذیر بود، جایی بود که زره هم پشت ندارد، به تو پشتم گرم است. واقعاً همینطور بود اگر امیر المؤمنین (علیه السّلام) را در همان حمله میکشتند، دل آنها خنک نمیشد. شما ببینید امیر المؤمنین (علیه السّلام) چقدر مظلوم است.
دلیل رفتن فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) به میدان در میان ۴۰ مرد جنگی
در امالی شیخ طوسی است. عباس عموی پیغمبر به عیادت آمد. اگر یک وقت فرصت کردم عرض میکنم، متأسّفانه بنده به این معتقد هستم به جز معدودی از بنی هاشم وظایف خود را انجام ندادند و نیامدن در صحنه باعث شد، خود امیر هم فرمود که صدیقهی طاهره بیاید. بنی هاشم به قدر عابس و شوذب و اینها هم نبودند تا موقعی که آنها زنده بودند اهل بیت (علیهم السّلام) به میدان نرفتند. آنقدر غریب بود که باید فاطمهی زهرا (علیها سلام) نفر اوّل به میدان میرفت. امیر المؤمنین (علیه السّلام) خیلی مظلوم است.
علّت نیامدن مقداد و سلمان در دفاع از امیر المؤمنین (علیه السّلام)
امام صادق (علیه السّلام) فرمود: «أصبر الصَّابِرین»[۱۸] است، «أَوَّلُ مَظْلُومٍ»[۱۹] است. ممکن است در ذهن شما این سؤال ایجاد شود که مقداد و سلمان نیامدند؟ اگر اینها میآمدند امیر المؤمنین و حسنین کشته میشدند، یعنی جنگ اتّفاق میافتاد. چرا؟ چون اینها شخصیّت اجتماعی مورد قبول آن زمان نبودند. سلمان فارسی بود، مقداد سیاه بود، عمار سیه چرده بود، شوذب بادیه نشین بود. جامعه اینها را جزء خواص، شیوخ میشناسند، نبودند. لذا عرض کردیم خود امیر المؤمنین (علیه السّلام) نقل این است که فرمود: «وَ لَوْ کَانَ بِهِمْ حَمْزَهُ أَوْ أَخِی جَعْفَرٌ مَا بَایَعْتُ کُرْهاً»[۲۰] اگر برادرم جعفر بود من اینطور غریب نمیشدم. حالا شما نگاه کنید وقتی امام سجّاد پسر قمر بنی هاشم را دید، شروع به گریه کرد، فرمود: هیچ روزی سختتر برای جدّ ما، رسول خدا (صلوات الله علیه) نبود، از آن روزی که «أَسَدُ اللَّهِ وَ أَسَدُ رَسُولِهِ»[۲۱] جعفر را از دست داد. تازه من میخواهم بگویم پیغمبر آنجا امیر المؤمنین را از دست داد. اینجا اسد الله، جعفر نبود، فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) به میدان رفت. باید هم این همه دروغ بگویند، واقعاً چه کار کنند؟
مناسبات قبیلهای دشمنان در برابر فاطمهی زهرا (سلام الله علیها)
امثال آن چند نفر معدود، طرفدار امیر المؤمنین (علیه السّلام) اگر دست به شمشیر میبردند، آنها به عنوان اینکه علیه حکومت دارند اقدام میکنند همه را میکشتند. اینها آنجا ریش سفید نبودند، بله اگر قرار بود تقوا را نگاه کنند که صدیقهی طاهره و امیر المؤمنین (علیه السّلام) کافی بود، اگر آنها شعور تقوا داشتند، اگر بنا بر فهم بود؛ امّا مناسبات آنها مناسبات قبیلهای بود. لذا اگر حمزه و جعفر بودند «مَا بَایَعْتُ کُرْهاً»[۲۲] یعنی اگر عباس بود، اگر با ما بود «مَا بَایَعْتُ کُرْهاً».
شرکت نکردن عموی پیغمبر در تشییع جنازهی فاطمهی زهرا (سلام الله علیها)
خبر ندارد، آمد که به در خانهی فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) بیاید، عباس را راه ندادند. در نقل امالی شیخ طوسی است. چون در تشییع جنازه شرکت نکرده است، او را راه ندادند. با بیلیاقتی یک عدّهای همزمان با تشییع جنازهی فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) در مدینه بودند، ولی در مجلس او نبودند. ما چطور شکر کنیم که بعد از ۱۴۰۰ سال که در مجلس او هستیم، عموی پیغمبر، عباس در تشییع جنازه نبود.
پیغام عباس عموی پیغمبر به علی (علیه السّلام)
آن روزهای آخر خواست بیاید –حالا معلوم میشود که چرا خواست بیاید- ولی او را راه ندادند. گفتند: «إِنَّهَا ثَقِیلَهٌ»[۲۳] وضع بی بی وخیم است، مهمان نمیپذیریم. او را خودی حساب نکردند. رفت برای امیر المؤمنین (علیه السّلام) پیغام فرستاد. گفت: علی جان! از اینکه من را راه ندادی معلوم است فاطمه (علیها سلام) اوّلین کسی است که به پیغمبر ملحق میشود. من فکر میکنم فاطمه که از دنیا رفت، من بروم همهی مهاجر و انصار را خبر کنم، اینها همه در فضیلت نماز و دفن او شرکت کنند، برای آخرت خود توشه بردارند و این اختلافات هم حل شود.
برخی میخواهند تنشزدایی کنند، با قاتل فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) می خواهند تنشزدایی کنند، با آمریکا هم میخواهند تنشزدایی کنند، میگوید بگذار مشکل را حل کنیم، آشتیکنان راه بیندازیم. من نمیدانم چطور توانسته چنین پیغامی را به امیر المؤمنین (علیه السّلام) فرستاده است.
پاسخ امیر المؤمنین (علیه السّلام) در مقابل نامهی عباس عموی پیغمبر
امیر المؤمنین اینطور پاسخ داد: «بلغ عمی» به عموی من عباس پیغام برسد «مَا زال، لَم یَزَل فاطمهُ مَظلوماً» این فاطمهی من مظلوم بوده و الآن هم مظلوم است «مِن حَقِهَا مَمنوعاً» از ارث خود ممنوع شد، از حق خود ممنوع شد، به او ظلم شد، به من دستور دیگری داده است، اگر بنا شد به تو میگویم. این در امالی شیخ طوسی است و هیچ کس از آن روایاتی که گزارش کرده است، نه ابن عباس و نه عباس را محرم آن تشییع جنازه حساب نکرده است. معلوم میشود به جای اینکه آن روز بیاید وسط درگیری از درگیری نجات بدهد، او را فرستادند برای اینکه به نوعی تنش را برطرف کنند. این مظلومیّت امیر المؤمنین (علیه السّلام) است.
بایکد کردن اهل بیت (علیهم السّلام) از سوی گزارشگران غیر شیعی
هیچ یک از گزارشگران غیر شیعی از احوال امام حسن و امام حسین خبر ندادند. خبر ندادند یعنی نرفتند سر بزنند که حال آنها را گزارش کنند، این خانواده را بایکد کردند. گاهی زنها را میفرستادند، بی بی همسران پیغمبر را راه نمیداد، امّا گاهی زنهای انصار سراغ بی بی میآمدند که تسلیت بگویند، بی بی میفرمود من از شوهران شما ناراضی هستم، به آنها بگویید هر شب آنها را نفرین میکنم.
هجوم به خانهی فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) چه زمانی اتّفاق افتاد؟
چند گزارش به این شکل است که وقتی بی بی عزادار است، حدود ۵۰ روز که از عزداری بی بی برای پیغمبر و غصب سقیفه گذشت، هجوم اتّفاق افتاد. دیگر سلیم نوشته است بعد از هجوم بی بی دیگر از بستر بلند نشد، تا از دنیا رفت دیگر در این موقع نه کسی سراغ بی بی آمد و نه کسی را راه دادند.
علّت حملهی بریرهی اسلمی به خانهی امیر المؤمنین (علیه السّلام)
همان بریرهی اسلمی که محضر شما عرض کردم دشمن امیر المؤمنین (علیه السّلام) بود و به واسطهی آن روایتی که نقل کرد، تغییر دیدگاه داد، این با سپاه اسامه به جنگ یمامه رفتند و بعد از پیغمبر حدود ۵۰ روز برگشتند. وقتی به مدینه برگشتند، آنها بیرون شهر بودند، دیدند که همه چیز تمام شده و علی از حق خود محروم شده است. او به محلهی خودش بین دوستان خود رفت، شمشیر به دست گرفت، به زمین زد و سعی کرد یار جمع کند. این نیروی نظامی که او میخواست جمع کند، حکومت را تحریک کرد. اینها ترسیدند که طرفداران امیر المؤمنین (علیه السّلام) از این طرف و آن طرف برسند و مدام جمعیّت زیاد شود، لذا این باعث شد که به خانهی امیر المؤمنین (علیه السّلام) حمله شد، قبل از اینکه آنها بخواهند نیرو جمع کنند.
بیعت گرفتن از امیر المؤمنین (علیه السّلام) از سوی دشمنان آن حضرت
اینکه میبینید تصمیم گرفتند از امیر المؤمنین (علیه السّلام) بیعت بگیرند، هیچ حکومتی در ابتدای کار هنوز تثبیت نشده، چنین خطری نمیکند که روی افکار عمومی بیاید به این خانهی به این محترمی هتک حرمت کند. امّا وقتی احساس کردند یک عدّهای نمیخواهند زکات بدهند، یک عدّهای این طرف و آن طرف نیرو جمع میکنند، احساس خطر کردند، گفتند باید این قائله را ختم کنیم. لذا عدّهای را در خانهی امیر المؤمنین (علیه السّلام) فرستادند که حضرت را بیاورند بیعت کند.
نحوهی هجوم دشمنان به در خانهی امیر المؤمنین (علیه السّلام)
حضرت در خانه نشسته بود، این خانه محترم بود. چند نفر جلوی در خانه آمدند، همین که سر و صدا در خانه زیاد شد، صدیقهی طاهره پشت در آمدند. فرمودند: ما عزادار هستیم، اینها گریه کردند و برگشتند. گروه دیگری را فرستادند، آنها هم پشت در خانه آمدند و پا به زمین کوبیدند، سر و صدا کردند، حالا شما در این محل یک مرد عیالوارِ غیرتمندی که خانواده دارد، جلوی در خانهی او بروند و سر و صدا کنند، صدیقهی طاهره (سلام الله علیها) باز پشت در آمدند، فرمودند: «یَا أَبَتَاهْ! یَا رَسُولَ اللَّهِ! هَکَذَا کَانَ یُفْعَلُ»[۲۴] اینطور حرمت ما را نگه میدارند. باز هم آنها گریه کردند و برگشتند. گریه کردند یعنی خودشان هم میدانستند چه اشتباهی میکنند. گروه سوم آمدند. این گروه سوم را که میخواهم نقل کنم، خیلی سخت است. خدا معاویه را لعنت کند. معاویه گزارش کرده است، امیر المؤمنین (علیه السّلام) برای اینکه این ثبت شود، عبارت معاویه را خود امیر المؤمنین (علیه السّلام) هم ذکر کرده و در نامهی ۲۸ تأیید کرده است. با علی اینطور رفتار کردند، شما ببینید با فاطمه (سلام الله علیها) چه کردند.
نحوهی بیعت گرفتن خلفا از امیر المؤمنین (علیه السّلام) در عبارت معاویه
وقتی به خانه هجوم بردند، روی سر امیر المؤمنین (علیه السّلام) ریختند، او را با طناب روی زمین کشیدند. عبارت معاویه (لعنه الله علیه) که خود امیر المؤمنین (علیه السّلام) این عبارت را تکرار کرده که برای ما بماند. معاویه میگوید تو که هیچ وقت با خلفا خوب نبودی و به آنها حسد داشتی، در پایان مجبور شدند از تو بیعت بگیرند، اینطور بیعت گرفتند «إِنِّی کُنْتُ أُقَادُ»[۲۵] تو را میکشیدند «کَمَا یُقَادُ الْجَمَلُ الْمَخْشُوشُ» آنچنان که شتر رام نشده را با طناب میکشند. اگر امیر المؤمنین (علیه السّلام) را اینطور میکشیدند، شما ببینید زیر دست و پا چه اتّفاقی افتاده است. یک لحظه صدیقهی طاهره (سلام الله علیها) احساس کرد امیر المؤمنین عن قریب شهید میشود، هیچ کس هم نبود که دفاع کند، لذا بی بی با آن وضع جراحت وسط کوچه آمده، کمر امیر المؤمنین (علیه السّلام) را نگه داشت، اینجا من عبور میکنم.
از علّتهای شهادت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) از دیدگاه امام صادق (علیه السّلام)
همینقدر بگویم که امام صادق (علیه السّلام) وقتی میخواهد از علّتهای شهادت بی بی بیان کند، از علّتهای شهادت بی بی میفرماید: یکی هم آن ضربهای که به دست مبارک او زدند. میگوید امیر المؤمنین (علیه السّلام) را به مسجد بردند. با آن وضع بی بی وقتی ناامید شد از اینکه نتوانست از امیر المؤمنین (علیه السّلام) دفاع کند، فرمود: من الآن نفرین میکنم. اینها خیلی حیرتآور است.
خواهش امیر المؤمنین (علیه السّلام) از فاطمه (سلام الله علیها) برای نفرین نکردن دشمنانش
امیر المؤمنین (علیه السّلام) نشانده بودند، شمشیر روی سر حضرت بود که بیعت کن، امیر (سلام الله علیه) به سلمان اشاره کردند که برو به فاطمه بگو پدرت خیلی زحمت کشید، این قوم را نفرین نکن، عذاب نازل میشود. سلیم میگوید: سلمان آمد به بی بی عرض کرد، پدر شما خیلی برای این امّت زحمت کشیده است، علی خواهش کرده است که نفرین نکن. فرمود: به شرطی نفرین نمیکنم که علی را سالم به من برگردانند. در گزارش میگوید امیر المؤمنین با لباس پاره و خاکی با بی بی مجروح از مسجد بیرون آمد، نمیدانم آنها چطور به خانه برگشتند، تا توانست از علی دفاع کرد. به خانه آمد، یک روز دیگر دید بی بی گریه میکند، صدایی هم در نمیآمد. آرام آرام گریه میکرد، رفت سر بی بی را به دامن گرفت. عرض کرد «یَا سَیِّدَتِی مَا یُبْکِیکِ»[۲۶] خانم چرا اینطور گریه میکنی؟ این بانو هیچ وقت در هیچ یک از این وصیّتها نیامده است که علی جان من درد دارم، فرمود: «أَبْکِی لِمَا تَلْقَى بَعْدِی» علی جان! دارم برای بعد از خودم برای تو گریه میکنم.
(روضه خوانی)
[۱]– سورهی غافر، آیه ۴۴٫
[۲]– سورهی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫
[۴]– الکافی، ج ۵، ص ۳۴۶٫
[۵]– سورهی هود، آیه ۷۸٫
[۶]– عیون أخبار الرضا (علیه السّلام)، ج ۱، ص ۲۲۵٫
[۷]– أنصاب الأشراف للبلاذری، ج ۲، ص ۱۹۰٫
[۸]– من لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص ۶۰۳٫
[۹]– صحیح بخاری، ج ۵، ص ۱۳۹٫
[۱۰]– بحار الأنوار، ج ۳۰، ص ۱۲٫
[۱۱]– سنن الترمذی، ج ۶، ص ۷۳٫
[۱۲]– بحار الأنوار، ج ۴۳، ص ۳۹٫
[۱۳]– صحیح بخاری، ج ۴، ص ۸۳٫
[۱۴]– وسائل الشیعه، ج ۲۰، ص ۷۴٫
[۱۵]– من لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص ۶۰۳٫
[۱۶]– الأمالی(للصدوق)، ص ۱۳۵٫
[۱۷]– صحیح بخاری، ج ۵، ص ۱۳۹٫
[۱۸]– بحار الأنوار، ج ۴۵، ص ۱۳۸٫
[۱۹]-الکافی، ج ۴، ص ۵۶۹٫
[۲۰]-المسترشد فی إمامه علی بن أبی طالب (علیه السّلام)، ص ۴۱۷٫
[۲۱]– الأمالی (للصدوق)، ص ۴۶۲٫
[۲۲]-المسترشد فی إمامه علی بن أبی طالب (علیه السلام)، ص ۴۱۷٫
[۲۳]– الأمالی (للطوسی)، ص ۱۵۶٫
[۲۴]– بحار الأنوار، ج ۳۰، ص ۲۹۴٫
[۲۵]– نهج البلاغه، ص ۳۸۷.
[۲۶]– بحار الأنوار، ج ۴۳، ص ۲۱۸.
پاسخ دهید