حجت الاسلام کاشانی روز سه شنبه ۲۲ فروردین ۱۳۹۶ مصادف با سالروز ولادت مولی الموحدین امیرالمؤمنین علیه السلام در حوزه علمیه مروی به سخنرانی درباره «اهمیت بیان فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.
- معرّفی شعرا و نویسندگان سنّی و آثار آنها
- آلوسی و کتاب «محاکمه الاحمدین»
- نظر شهاب الدّین محمود آلوسی راجع به تولّد امام علی (علیه السّلام) در کعبه
- عبدالباقی عمری؛ از شاعران اهل سنّت و از نوادگان خلیفهی دوم
- توسّل به امام کاظم (علیه السّلام) از زبان عبد الباقی عمری
- قصیدهای از عبدالباقی در مدح حضرت علی (علیه السّلام)
- آلوسی در آخرین روزهای عمر خود به شرح اشعار عبدالباقی عمری پرداخت
- ذکر ماجرای ولادت امیر المؤمنین درون کعبه از آلوسی متعصّب
- آلوسی: ولادت علی (علیه السّلام) در خانهی خدا امری است که شهرهی آفاق است
- بیان آلوسی در مورد ولادت علی (علیه السّلام) در خانهی خدا
- سه دلیل نشستن علی (علیه السّلام) بر روی شانههای پیامبر (صلوات الله علیه) برای شکستن بتها
- بیان فضایل امیر المؤمنین (علیه السّلام) از شیعه و سنّی فراوان است
- بیان فضایل حضرت علی (علیه السّلام) از وظایف اصلی ائمه (علیهم السّلام)
- علی (علیه السّلام) برای معرّفی خود به مردم کوفه فضایل خود را بیان میکردند
- به حکومت رسیدن امیر المؤمنین (علیه السّلام) در فضای فساد مالی و بحرانهای سیاسی کوفه
- دو کار مهم امیر المؤمنین (علیه السّلام) در شرایط فساد زمان بنی امیّه
- امرار معاش امیر المؤمنین (علیه السّلام) در طول ۲۵ سال دوری از عرصه سیاسی
- خشک شدن نخلی که خلیفهی دوم کاشت!
- عدالت محوری حکومت حضرت علی (علیه السّلام)
- عدالت؛ راهی برای نجات جامعهی اسلامی از فساد
- تعجّب همگان از ساده زیستی امیر المؤمنین (سلام الله علیه)
- حضرت علی (علیه السّلام) برای شناساندن خود به مردم کوفه به بیان فضایل خود میپرداخت
- تلاش جدّی ائمّه (سلام الله علیهم) بر تبلیغ امیر المؤمنین (علیه السّلام)
- زهد و ساده زیستی پیامبر (صلوات الله علیه) و علی (علیه السّلام)
- اصلاح فرهنگی و اقتصادی علی (علیه السّلام) در دوران حکومت
- یاد مرگ در نهج البلاغه و سخن علی (علیه السّلام)
- نامهی روشنگرانهی امیر المؤمنین (علیه السّلام) به معاویه
- بیانات حضرت امیر (علیه السّلام) پس از ضربت خوردن
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»
«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ»[۱].
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری* وَ یَسِّرْ لی أَمْری* وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی* یَفْقَهُوا قَوْلی».[۲]
«إِلهی وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى، وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]
تلاش اهل سنّت برای تخریب چهرهی امیر المؤمنین (صلوات الله علیه)
بحث راجع به امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) و فضایل آن بزرگوار هم مشکل است و هم نکات عجیبی راجع به آن است. یکی از این نکات عجیب این است که گاهی بعضی از این اهل سنّت حرفهایی زدند که انسان حیرت میکند. کسانی که در فضای تاریخی، تحریف منابع و تخریب چهرهی امیر المؤمنین کار کردند میدانند که شخصیّت این بزرگوار بارها منهدم شده است و منابع تاریخی اصحاب سلفی اهل سنّت به گونهای است که سعی شده است امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) یک فرد خیلی عادّی به نظر برسد و اگر آن چیزهایی که آنجا نوشتند به ما میدادند و ما میخواندیم ما هم نسبت به امیر المؤمنین همینطور برداشت میکردیم.
اینکه گاهی رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را دست به سر کردند و سر کار گذاشتند. آن کسی که این چیزها را راجع به امیر المؤمنین بشنود آن فضایی که ما داریم را نخواهد داشت، ولی واقعاً برای من حیرت انگیز است و از ابتدای جوانی و طلبگی این سؤال برای من حل نشده است که امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) چه فضایلی داشتند که ایشان را با خدا اشتباه میگرفتند و این فقط چیزی که نیست که ما بخواهیم به آن بپردازیم و نسبت به آن ادّعا کنیم.
معرّفی شعرا و نویسندگان سنّی و آثار آنها
نمونهای که میخواهم خدمت شما عرض کنم یک شاعر و نویسندهی معروف اهل سنّت است که سال گذشته هم به بخشی از کلمات یکی از آنها پرداختیم. آنها دیگر قطعاً شیعه نیستند. دوستانی که بنده را میشناسند میدانند که من میگویم خیلی از این فضایل برای سنّیهای دوازده امامی است. یعنی یک چیزی بین شیعه و سنّی است.
آلوسی و کتاب «محاکمه الاحمدین»
مثلاً فرض کنید ابن صبّاغ مالکی، ابن طلحه شافعی، سبط ابن جوزی، گنجی شافعی. غیر از سبط اینها خیلی سنّی نیستند، ولی آلوسی چرا. هر کسی با المیزان آشنا است نالههای علّامه و شکایتهای علّامه از دست تعصّبهای آلوسی را دیده است. علّامه معمولاً در اکثر صفحات المیزان با آلوسی درگیر است یا مرحوم علّامهی امینی (اعلی الله مقامه الشّریف) در الغدیر دائماً با آلوسی درگیر است به این خاطر که خیلی متعصّب است. خود شیخ الاسلام در زمان عثمانی است، رئیس فقهای حنفی عراق است و خانوادهی بزرگ آلوسی بعد از آلوسی روز به روز از حنفیگری به سمت سلفیگری سوق پیدا کردند.
معلوم شد که آلوسی که نوهی او است یک کتاب به اسم «محاکمه الاحمدین» دارد که بین احمد ابن حجر عسقلانی و احمد ابن عبد الحلیم ابن تیمیه داوری کرده است و حق را به ابن تیمه داده است. همینطور تحفهی اثنی عشریّه را به عربی ترجمه کرده است و یکی از مهمترین آثاری که برای شیعه کُشی سدهی اخیر استفاده شده است این ترجمه عربی تحفه اثنی عشریّه محمود شکری آلوسی است.
نظر شهاب الدّین محمود آلوسی راجع به تولّد امام علی (علیه السّلام) در کعبه
اسم پدر جدّ این خانوادهی بزرگ آلوسی هم محمود است. محمود شهاب الدین أبو الثناء آلوسی زاده (الحسینی الآلوسی) صاحب روح المعانی که دیگر نمیشود گفت این شخص سنّی دوازده امامی است، نه تنها سنّی است، بلکه امام اهل سنّت عراق و شیخ الاسلام عثمانی زمان خود است. او وقتی میخواهد راجع به ولادت امیر المؤمنین اظهار نظر کند میگوید: «و کون الأمیر کرّم اللَّه وجهه وُلد فی البیت أمر مشهور فی الدنیا»[۴] اوّلاً این که علی در خانهی خدا به دنیا آمده است یک امر مشهوری است، شهرهی آفاق است. این چیزی که دارم عرض میکنم خیلی برای من عجیب است. بعد میگوید: شاعری که شعری که در مدح امیر المؤمنین در خانهی خدا سروده است از نسل خلیفهی دوم است و اسم او عبد الباقی عمری است، البتّه خیلیها شعر گفتند و آلوسی این شعر را شرح کرده است. چند جمله را پارسال گفتم و چند جمله را امسال به عنوان مقدّمه عرض خواهم کرد.
عبدالباقی عمری؛ از شاعران اهل سنّت و از نوادگان خلیفهی دوم
شعری از عبد الباقی عمری در مدح جدّ او دیده نشده است. بلکه جایی کنایه زده است پدر من هم علیّ بن ابیطالب است. در یک شعری میگوید: «أَبو تُرابٍ وَ أبو کُلِّ الوَراء» او هم ابوتراب است و هم « أبو کُلِّ الوَراء» است، یعنی پدر ما هم است. اشعار عجیبی در مدح اهل بیت دارد. احتمالا این را شنیدید که در مدح موسی بن جعفر است و زیاد آن را میخوانند. دارم عبد الباقی عمری را میگویم و ربط قصّهی او به آلوسی را میگویم.
توسّل به امام کاظم (علیه السّلام) از زبان عبد الباقی عمری
شعر معروف در موسی بن جعفر این است که «لُذ وَ أستَجِر مُتِوَسِّلاً أن ضاقَ أمرُکَ أو تَعَسَّر»[۵] اگر به مشکل برخورد کردید، بیچاره شدید، سینهی شما تنگ شد، چارهای نداشتید «لُذ وَ أستَجِر» پناه ببر، استجاره کن به چه کسی؟ متوسّل به چه کسی شوید؟ به «بِأبِی الرِّضا جَدِّ الجَوادِ مُحَمَّدٍ موسَی بنِ جَعفَر» این موصلی است، در عراق است و موسی بن جعفر (سلام الله علیه) باب المراد و باب الحوائج اهل سنّّت است. یا مثلاً میگوید من یک توصیهای دارم به کسانی که مشکلات دارند، یک امر مجرّبی دارند، بارها تجربه کردند «وَ قُل لِمَن أعیَ الطَّبیبَ ضاقُهُ» برو به کسی که پزشکان دست رد به سینهی او زدند و گفتند که درد تو بیدرمان است، او را جواب کردند «خَلِّع الطَّبیبَ مَسئله مُجَرَّب» بیا به این مجرّب من تمسّک کن، طبیب را کنار بگذار. میگوید من کتاب را نوشتم برای اینکه اهل بیت را معرّفی کنم.
قصیدهای از عبدالباقی در مدح حضرت علی (علیه السّلام)
این عبدالباقی از نسل خلیفهی دوم یک بیتی دارد، او در سال ۱۲۷۸ مرده است و آلوسی ۱۲۷۰ که الآن ربط این دو را بیان میکنم. آن بیت این است که «أنتَ العَلیُّ الَّذی فَوقَ العُلا رُفِعا»[۶] تو آن علیِ، تو آن علوِّ، تو آن عالی رتبهای هستی که «فَوقَ العُلا رُفِعا» نه بلند مرتبهای. از فوق علو بالاتر رفتهای، نه اینکه علو داری، تو از علو بالاتر رفتهای! یعنی دیگر جایی برای… مثل اینکه بگویند از عدل عادلتر است، نه از عادلان عادلتر است. صاحب بن عبّاد هم شبیه این را دارد:
«وَ قالوا عَلیٌ عَلی قُلتُ لا فَإنَّ اولی بِعَلیٍ ألا»
اصلاً علو به علی بالا رفت.
«أنتَ العَلیُّ الَّذی فَوقَ العُلا رُفِعا» تو آن علی بلند مرتبهای هستی که «فَوقَ العُلا رُفِعا» خدا از بالای علو هم تو را بالاتر است. فعل مجهول آورده است، یعنی خدا تو را بالا برده است «رُفِعا». «بِبَطنِ مَکَهَ وَسطَ البَیتِ إذ وُضِعا» از آنجا وقتی تو نازل شدی به بطن مکّه آمدی «وَسطَ البَیتِ» یعنی وسط خانهی خدا «إذ وُ ضِعا» آنجا قرار داده شدی. این طلیعهی یکی از قصاید دیوان عبدالباقی عمری است که سه کتاب دارد و یکی الباقیّات الصّالحات است.
آلوسی در آخرین روزهای عمر خود به شرح اشعار عبدالباقی عمری پرداخت
این شاعر صوفی مسلک است، حالا از نسل خلیفهی دوم است، ولی بالاخره صوفی مسلک است. آن چیزی که خیلی حیرت آور است این است که آلوسی این کتاب را شرح کرده است. آن چیزی که برای من حیرت آور است این است که معمولاً علما و فقها در سالهای آخر عمر خود به کارهایی میپردازند که برای قبر و قیامت آنها مناسب است. آلوسی این کتاب قصیدهی مدح امیر المؤمنین در خانهی خدا را به اسم «سرح الخریده الغیبیه فی شرح القصیده العینیه» – قافیهی شعر «وُضِعا» «رُفِعا»، «عین» است که به آن «عینیه» میگویند- در آخرین روزهای عمر در سال ۱۲۷۰ شرح کرده است. چه کسی؟ آلوسی متعصّب در آخرین سال عمر خود.
ذکر ماجرای ولادت امیر المؤمنین درون کعبه از آلوسی متعصّب
ذیل این بیت دو یا سه جمله گفته است که خیلی برای من حیرت آور است. یکی همین است که فعلاً تاریخی میگوید: «وَ کَونَ الأمیر کَرَّمَ اللّهُ وَجهَه وُلِدَ فی البَیت» اینکه علی در خانهی خدا به دنیا آمده است «أمرٌ مَشهورٌ فِی الدُّنیا». جالب است که آخر کتاب میگوید: الآن سال ۱۲۷۰ است، کثرت مشاغل است، مسئولیّتهای من هم زیاد است، پیر هم شدم و بیشتر از آنچه در حافظه داشتم نوشتم، به جایی مراجعه نکردم. به همان بیت برگردیم. میگوید: علی بن الحسین (صلوات الله علیه) از پدر خود سیّد الشّهداء نقل کرده است که یک روزی پیرزنی یا خانم مسنّی محضر سیّد الشّهداء آمد و گفت: من قبل از اسلام خانوادهی شما را میشناختم. سیّد الشّهداء گفتند: خاطرهی عجیبی هم دارید؟ گفت: من یک خاطره دارم که چشم شما را روشن میکند.
آلوسی: ولادت علی (علیه السّلام) در خانهی خدا امری است که شهرهی آفاق است
اینها را چه کسی دارد میگوید؟ آلوسی متعصّب که یک وقتی اگر اسم او را search کنید میبینید که چند بار در المیزان اسم او آمده است و علّامه از هر ۱۰ مورد، نه مورد از بیعدالتیهای این مرد شکوه کرده است، نه اینکه سنّی بیسواد باشد. ماجرای ولادت امیر المؤمنین (سلام الله علیه) «فی جوف الکعبه» را نقل میکند. همان مسائلی که شما شنیدید. بعد از این آلوسی حرفی میزند که خیلی حیرتآور است. میگوید در مورد اینکه شخص دیگری در خانهی خدا به دنیا آمده باشد من روایت مشهوری را نمیشناسم، بلکه اتّفاق کلمه علیه او است. یعنی گفتند کسی جز او نیست.
این را برای همین هم عرض میکنم که پاسخ شبهه را هم داده باشم. ابن تیمیه میگوید این از اباطیل شیعه است، آلوسی را نمیتوانند بگویند که از شیعیان است. آن افراد قبلی را میشد وصل به شیعه و رمی به تشیّع کرد، امّا آلوسی را نمیشود. اینکه میگوید این از اباطیل شیعه است، ببینید چقدر فاصله است با اینکه آلوسی میگوید: «أمرٌ مَشهورٌ فِی الدُّنیا» شهرهی آفاق است.
بیان آلوسی در مورد ولادت علی (علیه السّلام) در خانهی خدا
بعد آلوسی میگوید که سرّ این چیست که علی در خانهی خدا به دنیا آمده است؟ دو نکته میگوید، یکی اینجا و یکی هم ۶۰ صفحه بعد از این. در نسخهی خطی و یا چاپ سنگی که از این کتاب است در ورق ۱۵ یا ورق ۷۵ است. یکی هم بیشتر نیست و اگر شما بخواهید پیدا کنید همین یک نسخه است و چاپ متعدّد و نسخهی متعدّد ندارد.
حالا میگوید چرا علی (علیه السّلام) در خانهی خدا به دنیا آمد؟ میگوید «وَ ما أحرى بِإمامِ الأَئِمَّه أن یَکونَ وَضعُهُ فیما هُوَ قِبلَه لِلمؤمِنین» شایسته نیست که امام ائمّه جایی به جز قبلهی مؤمنین به دنیا بیاید. قبلهی مسلمین نه، «فیما هُوَ قِبلَه لِلمؤمِنین». اصلاً جایی جز اینکه علی در قبلهی مؤمنین به دنیا بیاید که در واقع مؤمنین دو قبله دارند، یک قبلهی مکانی و یک قبلهی شخص. یعنی به سمت یک نفر و به سمت یک جهت. «وَ ما أحرى بِإمامِ الأَئِمَّه أن یَکونَ وَضعُهُ فیما هُوَ قِبلَه لِلمؤمِنین وَ سُبحانَ مَن یَضَعُ الأشیاءِ فی مَواضِعِها» پاک و منزّه است آن خدایی که هر چیزی را در جای خود قرار داد، جای علی در خانهی خدا است و جای عمر در آن رحم! یعنی جای علی در خانهی خدا است و در جای معاندین و مخالفین در آنجا است. «سُبحانَ مَن یَضَعُ الأشیاءِ فی مَواضِعها» اینجا این را میگوید.
سه دلیل نشستن علی (علیه السّلام) بر روی شانههای پیامبر (صلوات الله علیه) برای شکستن بتها
۶۰ ورق بعد میگوید: چرا وقتی پیغمبر در فتح مکّه خواست بتها را بشکند علی (علیه السّلام) روی شانهی او رفت؟ آلوسی دارد در شرح این قصیده میگوید. میگوید: سه تا قیل است؛ یکی این است که «لِیَری أهلَ مَکَّه وَ عِندَ مَنزِلَتَهُ لَدَیهِ» علی را روی شانهی خود گذاشت بالا برود که مردم مکّه جای ایشان را نسبت به پیغمبر ببینند. «عَلِیٌّ مِنِّی کَرَأْسِی مِنْ بَدَنِی»[۷] میگوید یا این است؛ یک قیل هم این است که پیغمبر پا روی شانهی امیر المؤمنین (علیه السّلام) بگذارند به جهت حقیقی ادب نبود چون امیر المؤمنین توان تحمّل بار پیغمبر را به خاطر شأن ایشان نداشتند.
سومین قیل بسیار عجیب است؛ میگوید: «أحَبَّ عَلیه الصَّلاهِ وَ السَّلامِ»[۸] یعنى پیغمبر (علیه الصّلاه و السّلام) دوست داشت «أن یُکَافِئَ الکَعبَهِ» میخواست علی جزای کعبه را بدهد، چون علی یک روزی که در این خانه به دنیا آمد در وسط خانهی خدا به دنیا آمده است و امروز کعبه غرق بت شده است. «أحَبَّ عَلیه الصَّلاهِ وَ السَّلامِ – یعنى علیّا- أن یکافَئ (عَلیٌ) الکَعبه حَیثُ وُلِدَ فی بَطنِها (بطن البیت)» همانطور که در بطن بیت به دنیا آمد «ِبوَضَعَ الصَّنَم عَن ظَهرِها» این بار لوس وجود بتها را از پشت کعبه پاک کند.
بیان فضایل امیر المؤمنین (علیه السّلام) از شیعه و سنّی فراوان است
این چیزهایی نیست که شیعه گفته باشد. از اینها فراوان داریم، اگر من وقت داشته باشم از این حرفها زیاد است که بگویم شیعیان گفتند. از اهل سنّت هم داریم. آن نکتهای که من میخواهم خدمت شما قربه الی الله عرض کنم و امید دارم که اثر بگذارد، با اینکه خود من موّفق نبوده است این است که توضیح بیان فضایل امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) در جایی دیگری، این شغل رسمی همهی ائمّهی ما است. جز وظایف اصولی آنها است. بیان فضایل امیر المؤمنین جزء وظایف اصولی همهی ائمّه است. حالا دلیل آن را یک وقت دیگر عرض میکنم، تحلیل آن مفصّل است.
بیان فضایل حضرت علی (علیه السّلام) از وظایف اصلی ائمه (علیهم السّلام)
یک وقت یک نفر میگوید من دوست دارم لباس سفید بپوشم چون رسول الله لباس سفید میپوشیدند. ممکن است یک نفر بگوید من قلوه نمیخورم، چون رسول الله از خوردن قلوه کراهت داشتند. سر دست میخورم چون رسول الله اگر میخواستند قطعهای از گوشت را بخورند سر دست را انتخاب میکردند. بخواهم بنشینیم حلقه مینشینم، چون رسول الله در جمع اصحاب خود حلقه مینشستند و بالا و پایین نداشت.
یک وقت میگوید من میخواهم کاری کنم که «وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبینُ».[۹] اگر کسی در وادی تبلیغ امیر المؤمنین (علیه السّلام) بیفتد و در موضوع غدیر فعّالیّت کند، دارد مهمترین شغل پیغمبر را انجام میدهد. معلوم است پیغمبر اکرم، خاتم الانبیاء (سلام الله علیه و روحی فداک) برای اینکه به این مقام برسد خیلی طهارت داشته است که به این مقام رسیده است. اگر کسی وارد وادی تبلیغی غدیری امیر المؤمنین شود پا جای پای خاتم الانبیاء (صلوات الله علیه) گذاشته است. این فرق دارد با اینکه یک کاری از کارهای پیامبر را انجام دهد. غدیر مخصوصاً برای رسول خدا شغل است، بیان فضایل امیر المؤمنین برای هر دوازده امام شغل است و این را فقط به ابناء امیر المؤمنین (علیه السّلام) منحصر نمیکنند.
علی (علیه السّلام) برای معرّفی خود به مردم کوفه فضایل خود را بیان میکردند
لذا چند فضیلت از امیر المؤمنین میخواهم نقل کنم. امیر المؤمنین (سلام الله علیه) هم این وظیفه را انجام دادند. این خیلی سخت است، یعنی اگر وظیفه نبود حضرت انجام نمیدادند. بارها دیدید در نهج البلاغه میفرماید: «تَزْکِیَهِ الْمَرْءِ نَفْسَهُ لَذَکَر (قبیحٌ)»[۱۰] شخص از خود تعریف کند قبیح است، ولکن «وَ أَمَّا بِنِعْمَهِ رَبِّکَ فَحَدِّث» ولی مجبور هستم مثلاً در برابر معاویه این نعمت خدا را بیان کنم. چرا؟ چون مردم آن زمان امیر المؤمنین را نمیشناختند. ما یک جایی توضیح دادیم که اگر مالک اشتر نبود امیر المؤمنین خلیفهی چهارم هم نمیشد و امروز اوضاع بدتر از این بود! یک هشتک «امیر المؤمنین بیا» راه افتاد و عدّهای آدم تلاش کردند و امیر المؤمنین خلیفهی چهارم شد. یک عدّهی قلیلی تلاش کردند، جوّ جامعه را به هم زدند و امیر المؤمنین رأی آورد.
اگر امیر المؤمنین رأی نمیآورد ما این چهار سال از حکومت امامان خود را تجربه نداشتیم. وقتی حضرت به حکومت رسید شناخته نمیشد. ایشان را به عنوان یکی از دامادهای پیغمبر میشناختند، عثمان هم یکی دیگر از دامادهای پیغمبر بود. طبق مشهور آنها عثمان دو دختر گرفته بود و امیر المؤمنین یک دختر. یعنی پیغمبر از دامادی عثمان پشیمان نشده بود و یک بار یک دختر خود را داده بود، از دنیا رفته بود، بعدی را هم داده بود. حالا اینکه آنها دختر بودند یا ربیع بودند کار ندارم، مشهور تاریخ آن زمان اینطور میگفتند. علی (علیه السّلام) یکی از دامادهای پیغمبر بود، داماد قبلی به خاطر ریخت و پاشهای بسیار مورد بغض مردم قرار گرفته بود. حالا امیر المؤمنین سر کار آمده بود.
به حکومت رسیدن امیر المؤمنین (علیه السّلام) در فضای فساد مالی و بحرانهای سیاسی کوفه
دو نکته عرض کنم. یکی اینکه امیر المؤمنین بعد از فساد بسیار، بعد از اختلاسهای شگفت انگیز، بعد از بحرانهای سیاسی، بعد از وادادگیها، بعد از اینکه پسر خالهها، خواهر زادهها آمدند و به حکومت رسیدند، ۱۶ یا ۱۷ ساله بود که پسر دایی او (عثمان) ایشان (علی (علیه السّلام)) را فرستاد تا کوفهای را اداره کند که به خاطر توسعه و حجم مبادلات مالی مانند ایران امروز کار داشت. فقط یک سال خراجی که از اهل ذمّه به کوفه رسید ۱۳۵ میلیون درهم بود. این هزاران، هزار میلیارد امروز یک جوان ۱۶، ۱۷ ساله که پسر دایی عثمان بود و حاکم کوفه شد.
دو کار مهم امیر المؤمنین (علیه السّلام) در شرایط فساد زمان بنی امیّه
در شرایطی که همهی جهان اسلام به خاطر فساد آقا زادههای بنی امیّه و آل ابی معیط یعنی اجداد عثمان درگیر بودند، امیر المؤمنین دو کار مهم کرده است که به نظر من امروز برای ما درس است. یکی در عرصهی سیاسی اجتماعی درس است؛ یعنی راه را به ما نشان میدهد، یکی در عرصهی تبلیغی ما طلبهها.
امرار معاش امیر المؤمنین (علیه السّلام) در طول ۲۵ سال دوری از عرصه سیاسی
در عرصهی سیاسی اجتماعی امیر المؤمنین (سلام الله علیه) بعد از آن همه فساد که آمدند… حضرت خیلی ثروتمند بود. چون حضرت ۲۵ سال به جای اینکه با مردم کار کند، از عرصهی اجتماع دور بود و چاه کنی کرده بود، باغ درست کرده بود. حالا این چاه کندن خیلی روضه است و نمیخواهم وارد آن شوم که در چه سطحی از شغل اجتماعی محسوب میشود. بالاخره امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) هم چاههای متعدّد کنده بود، هم باغهای متعدّد درست کرده بود. بعضی از این باغها مشهور شده بود؛ یعنی قیمتی بودند. حالا شما حساب کنید برکت درختی که امیر المؤمنین بکارد با درختی که دیگران بکارند فرق میکند.
خشک شدن نخلی که خلیفهی دوم کاشت!
معروف است در کتاب سبعه من السّلف مرحوم فیروز آبادی است، در جای دیگر هم است که یک نفر پیش خلیفهی دوم آمد و گفت: من میخواهم یک باغی را افتتاح کنم، به همهی بزرگان گفتم یک نخلی اینجا غرص کنند. بعضیها که نخل کاشتند بارور است و بعضیها که نخل کاشتند ثمری نداده است. او گفت: من این کار را نکنم بهتر است. این شخص اصرار کرد که نه، من میخواهم خلیفهی مسلمین هم اینجا خرما بکارد. خلاصه خلیفه خرما کاشت و باغ خشک شد! نه اینکه درخت بارور نشد! بالاخره یک وقتی یک شخصی میآید اینطور باغ میکارد و یک وقتی امیر المؤمنین اینطور نخل میکارد. امیر المؤمنین ۲۵ سال کشاورزی و چاه کنی کرده است و وضع مالی خوبی داد.
عدالت محوری حکومت حضرت علی (علیه السّلام)
وقتی سراغ حضرت آمدند و اصرار هم کردند و حضرت هم قبول نمیکرد… این اصرار جوّی بود که مالک برای مردم ایجاد کرده بود، چون نه اینکه امیر المؤمنین از حکومت کنده بود، بلکه از حکومت عثمان زجر کشیده بود، از مدینه اخراج شده بود، بقیّه بهرههای مالی فراوانی برده بودند. امیر المؤمنین نه چیزی خورده بود، هم آسیب دیده بود و هم انتقاد کرده بود، هم این چاهها و باغها را وقف عموم کرده بود، یک مصلح بود، یک خیّر بود. لذا جوّی که مالک ایجاد کرد در مدینه مؤثّر بود.
نزدیک به دو هزار نفر از کوفه آمدند و مدینه را به هم زدند. مردم به جای اینکه بروند با طلحه بیعت کنند…، چون طلحه حسابی از اینها بهرهی مالی برده بود. طلحه هزاران کیلو طلا ذخیره کرده بود، او نمیتوانست ادای عدالت اجتماعی را در بیاورد.
به سراغ امیر المؤمنین که آمدند، امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) در بین این همه فسادی که وجود دارد… که الآن ما امروز بنشینیم با هم صحبت کنیم، مثلاً حکومت عثمان تمام شده است، فساد اقتصادی، فساد اخلاقی، این همه فسادهای عقیدتی که به وجود آمده است، ما اگر بودیم چه چیزی را انتخاب میکردیم؟ حضرت مسئلهی عدالت را محور قرار میدهد.
عدالت؛ راهی برای نجات جامعهی اسلامی از فساد
جامعهی اسلامی اگر به سمت عدالت نرود به فروپاشی عثمانی میرود. یعنی مسئلهی خاله و خواهرزادهها یک مسئلهای نیست که صد سال طول بکشد. مصونیّت سیاسی و قضایی آقا زادهها صد سال طول نمیکشد. یک مدّتی که بگذرد، مردم در یک یوم الله قیام میکنند و انقلاب میکنند. امیر المؤمنین نه به این خاطر که از حکومت عثمانی انتقام بگیرد، بلکه برای اینکه مردم را از نظام اسلامی ناامید نکند شعار عدالت را داشت. البتّه این شعار را میشود کسانی هم بدهند که اصلاً اهل عدالت نیستند و سابقهی عدالت محوری هم نداشتند و مبارزه با فساد هم نداشتند، فقط شعار میدهند.
شعار را کاری ندارم، ولی آن چیزی که جامعه را نجات میدهد عدالت است و من فکر میکنم اگر در عرصهی سیاسی و اجتماعی بخواهیم از هر کسی و از هر طرفی مطالبه کنیم مسئلهی عدالت است. کما اینکه شعار امام زمان (صلوات الله علیه) هم در بین این همه مطلبی که قرار است بیاید «الَّذِی یَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا»[۱۱] است. یعنی اگر مردم از عدل در نظام اسلامی ناامید شوند با یک یوم الله قیام میکنند و از دست این نظام اسلامی ظاهری، اسلام نما فرار میکنند.
تعجّب همگان از ساده زیستی امیر المؤمنین (سلام الله علیه)
حالا امیر المؤمنین به حکومت رسید، اینقدر ساده زیست است که همه تعجّب میکردند. معروف است که در کوفهی پولدارها و کوفهای که پردرآمد بود، (یارانههای سنگین میدادند) شخصی آمد گفت: «أَ تَصْنَعُ هَذَا فِی الْعِرَاق»[۱۲] در عراق اینطور زندگی میکنید؟ اگر در جایی دیگر بودید چه کار میکردید؟ «أَ تَصْنَعُ هَذَا فِی الْعِرَاق» تو در عراق هستی اینطور زندگی میکنی؟ خود حضرت فرمود: به خدا قسم مردم کوفه از بهترین آب و مغز گندم نان میخورند که من علیّ بن ابیطالب نان جو میخورم. اینها مسائلی نیست که ما یک روز شعار دهیم و پهلوی را بیرون کنیم و بعد نوبت به ما که برسد دستمال بر سر خود ببندیم و کار خود را بکنیم. امیر المؤمنین (علیه السّلام) میفرماید: به خدا قسم نان مردم کوفه مغز گندم است، ولی من نان جو میخورم، چون من فقط امام مردم کوفه نیستم.
حضرت علی (علیه السّلام) برای شناساندن خود به مردم کوفه به بیان فضایل خود میپرداخت
در این شرایط یکی از وظایفی که امیر المؤمنین برای خود تعریف کرد بیان فضایل خود بود. چون مردم باید امیر المؤمنین را بشناسند. راه گم کردند. اینهایی که آمدند با امیر المؤمنین بیعت کردند به عنوان یکی از فقهای سنّی که او هم برترین فقیه سنّی نیست -دو خلیفهی اوّل برتر هستند و ایشان از عثمان بهتر است- آمدند با امیر المؤمنین بیعت کردند. ما در آن روزگار شیعهای چندان نداریم. لذا امیر المؤمنین باید خود را معرّفی کند.
اینکه ما میبینیم دائم از اصحاب امیر المؤمنین به امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) مشورت داده میشود؛ مغیره و ابن عبّاس و مالک اشتر به امیر المؤمنین مشورت میدهند. این نشان میدهد عصمت امیر المؤمنین تبیین نشده بود. حالا فرق داشت؛ مغیره به خاطر بدجنسی و بد طینتی، ابن عبّاس به خاطر شأنی که برای خود قائل است و مالک روی خیر خواهی. چون فرق مالک این است که امیر المؤمنین فرمود: هرگز با من مخالفت نکرد. یعنی وقتی فهمید امر من مولوی است دیگر ادامه نداد، ولی ابن عبّاس اصرار میکند. این کسانی که به امیر المؤمنین مشورت میدهند یعنی هنوز این شأن را نفهمیدند، وگرنه انسان که به معصوم مشورت نمیدهد، به کسی که علم غیب دارد مشورت نمیدهد. جای مشورت ندارد. شما کجا کربلا دیدید حضرت عبّاس و حضرت علی اکبر، عابس به امام حسین مشورت دهند؟ چه زمانی اینها پیشنهاد دادند؟ امیر المؤمنین نمیشناختند و حضرت خود به بیان فضایل خود میپردازد.
تلاش جدّی ائمّه (سلام الله علیهم) بر تبلیغ امیر المؤمنین (علیه السّلام)
ائمّهی بعدی این را جزء شغل خود قرار میدهند. هر امامی یکی از اهمّ وظایف خود را بیان فضایل امیر المؤمنین (علیه السّلام) قرار داده است. مثلاً پیش امام سجّاد (علیه السّلام) میآیند و میبینید که حضرت سجّاد -با اینکه این کار خیلی هزینه داشته است- بِسمِ الله اوّل نماز را جهراً میخواند. وقتی سؤال میکنند، میفرمایند: «اجْتَمَعْنَا وُلْد».[۱۳]
معروف بوده است که فخر رازی در اوّل تفسیر خود ذیل همان بِسمِ الله سورهی حمد میگوید: اختلاف جدّی در تاریخ شده است، بنی امیّه اصرار بر عدم جهر داشتند و علیّ بن ابیطالب اصرار بر جهر داشته است، یعنی یک جریانی وجود دارد، مسئله سیاسی شده است. مانند الفاظی که در جامعهی ما است مثل دلواپس، برد-برد و غیره که بار پیدا کرده است. چند سال پیش شما کلمهی دلواپس را میشنیدید یاد کسی نمیافتادید الآن میافتید. سه سال پیش از کلمهی برد نمیترسیدید الآن میگویند بردیم تن شما میلرزد. چه بسا آدم باخت را به برد ترجیح دهد.
در این شرایط پیش امام سجّاد (علیه السّلام) میآیند و میگویند: شما چه کار میکنید؟ میگوید: «اجْتَمَعْنَا وُلْدَ فَاطِمَهَ عَلَى ذَلِک» ما بچّههای فاطمه (سلام الله علیه) بر این بنا هستیم که جهراً بخوانیم. بنای ما بچّههای فاطمه (سلام الله علیه) بر این است که امیر المؤمنین را تبلیغ کنیم. روایاتی که در فضایل امیر المؤمنین است و از ائمّهی بعدی رسیده است فراوان است.
زهد و ساده زیستی پیامبر (صلوات الله علیه) و علی (علیه السّلام)
دو یا سه فضیلت امیر المؤمنین را از زبان خود در نهج البلاغه عرض میکنم. اوّل راجع به زهد حضرت است. این واقعاً شگفت انگیز است و شب میلاد ولادت امیر المؤمنین (سلام الله علیه) دعا کنید که در نظام اسلامی ما این را یک روزی واقعا ببینیم. نه یک نفر یا دو نفر، قاطبه اینطور باشند که حضرت در زهد انبیاء صحبت میکند. خیلی برای من عجیب است امیر المؤمنین این کلمات را بین کوفیانی که اینقدر روی شیخین تعصّب داشتند و اجازه نمیدادند کسی فضایل کسی را بیان کند و بالاتر از آنها بیان کند!
میفرماید: انبیاء (علیه السّلام) اینقدر زهد داشتند، پیغمبری داشتیم که اینقدر کم خوراک بود که شکم او به پشت او چسبیده بود، فقط سبزی خورده بود، آن هم نه سبزی مرغوب، بلکه سبزی سبزهها از روی پوست او پیدا بود. بنده توفیق داشتیم یک چیزی شبیه به این را از یک بیمار در جایی دیدم. اینقدر زاهد بودند. بعد در مورد زهد رسول خدا میگوید که چگونه بود.
بعد میفرماید: «وَ اللَّهِ لَقَدْ رَقَّعْتُ مِدْرَعَتِی هَذِه»[۱۴] خیال نکنید این حرفها را که امیر المؤمنین میزدند مردم خوشحال بودند، بلکه همان موقع میگفتند که این مانور تبلیغاتی است. البتّه برای بعضیها مانور تبلیغاتی است. «وَ اللَّهِ لَقَدْ رَقَّعْتُ مِدْرَعَتِی هَذِه» اینقدر این کفش و لباس خود را به این پینه دوز دادم وصله زده است «حَتَّى اسْتَحْیَیْتُ مِنْ رَاقِعِهَا» شما تصوّر کنید حیدر کرّار، خیبر شکن میگوید من دیگر روی این را ندارم که پیش این پینه دوز بروم! آیا میشود تصوّر کرد؟
لذا خوارزمی در مناقب خود میگوید: «راقَعَ مِدرَعَتَهُ وَ الدُّنیا بِأسرِها قائِمَهَ بَینَ یَدیه»[۱۵]، «راقَعَ مِدرَعَتَهُ» رفت لباس یا کفش خود را پینه بزند «وَ الدُّنیا بِأسرِها قائِمَهَ بَینَ یَدیه» همهی دنیا دست او بود، سلطان جهان اسلام بود. «حَتَّى استَحیا مَن راقِعِها» من واقعاً نمیتوانم بفهمم که چه اتّفاقی افتاده است؟ مثلاً یک اتّفاقی بیفتد و امام زمان نتواند به یک نفر رو بزند! امیر المؤمنین با این لباس چه کرده است؟ امیر المؤمنین ذرّه پرور.
اصلاح فرهنگی و اقتصادی علی (علیه السّلام) در دوران حکومت
در عصری که مردم بردههای خود را حیوان هم حساب نمیکردند امیر المؤمنین لباسی بخرد و گرانتر را به بردهی خود بدهد. اصلاحات اقتصادی، سیاسی، فرهنگی امیر المؤمنین به عنوان یک اتّفاق بینظیر سالها بعد از خود او هم باقی ماند. با اینکه امیر المؤمنین فرصت نداشت بر کرسی عصمت بنشیند. یعنی عصمت داشت، کسی نمیدانست. به عنوان یک «احد الفقها» یکی از آقایان. در تاریخ ثبت شده است. حضرت در یک جا فضیلت از زهد خود فرمود. همهی شما شنیدید که «أَلَا وَ إِنَّ إِمَامَکُمْ قَدِ اکْتَفَى مِنْ دُنْیَاه ُبِطِمْرَیْهِ»[۱۶] امیر المؤمنین توبیخ کرد –امیر المؤمنین کجا است که امروز را ببینید- که یکی از سردمداران حکومت اسلامی در مهمانی شرکت کرده است که فقرا نیستند.
یاد مرگ در نهج البلاغه و سخن علی (علیه السّلام)
حضرت یک فضیلت ملکوتی از خود بیان کرده است که انصافاً این حیرتآور است. توصیه میکنم که عزیزان من حتماً این نامه ۲۸ را بخوانند. در بین نامهها و خطبههای نهج البلاغه اگر همه را نخواندید، حتماً چند مورد را بخوانید. شقشقیّه را بخوانید چون نقلی است، حالا شاید معتبر نباشد ولی کسی از امام زمان (صلوات الله علیه) شنیدند که به حفظ این خطبه توصیه کردند. یک خطبهای است که در ترجمهی مرحوم آقای دشتی که برای یک نفر پیدا کردم ۲۲۸ بود و بعضی جاها ۲۱۶ است. ظاهراً ابن ابی الحدید ۲۱۶ است. ابن ابی الحدید میگوید: قسم به مقدّسات همهی گروههایی که مقدّس دارند، هر بت پرستی به بت خود قسم میخورد، هر موحّدی به اله خود، قسم میخورم ۵۰ سال پیش تا به حال هزار بار بیشتر این خطبه را خواندم و هر بار دگرگون شد، در مورد مرگ است. امیر المؤمنین برای مردم کوفه یکی از بهترین راهکارهایی دارد یاد مرگ است از جمله این خطبه. در ترجمهی مرحوم آقای دشتی ۲۲۸ است و در شرح ابن ابی الحدید آنطور که در ذهن من است ۲۱۶ است. چون شمارهها در نهج البلاغه جابه جا است. یک جمله را عرض میکنم که خود من هم خیلی از آن میترسم. میگوید: ای مردم کسانی که –شما نه، دارد به مردم کوفه میگوید- کسانی که از مرگ ترسیدند، خدا ترسها، آمادهها، آنهایی که دائماً یاد مرگ بودند آنهایی که خود را آماده کردند وقتی مردند «أَفْظَعَ مِمَّا خَافُوا»[۱۷] دیدند. از آن چیزی که میترسیدند خیلی فظیعتر بود، وای به حال آن کسی که نمیداند کجا میخواهد برود. حضرت برای درمان مردم کوفه یاد مرگ را قرار میدهد.
نامهی روشنگرانهی امیر المؤمنین (علیه السّلام) به معاویه
برداشت من این است که در منبرهای ما باید انظار باشد، یاد مرگ باشد و خود ما هم باور داشته باشیم. حالا این خطبه و نامهی ۲۸ نهج البلاغه که به معاویه نوشته شده است و قبل از واقعهی صفّین است. امیر المؤمنین دارد با معاویه صحبت میکند و میفرماید: تو لایق نیستی که من با تو صحبت کنم. ولی میخواهم پاسخ تو را بدهم. چون این نامهها منتشر میشد و عمومی میشد، امیر المؤمنین این فضیلت را برای خود بیان میکنند که «فَإِنَّا صَنَائِعُ رَبِّنَا وَ النَّاسُ بَعْدُ صَنَائِعُ لَنَا»[۱۸] ما صنعت خدا هستیم و مردم، بشریّت «وَ النَّاسُ بَعْدُ صَنَائِعُ لَنَا» مردم همه برای ما هستند. حالا چند معنی کردند. ابن ابی الحدید را نگاه کنید که بال بال زده است. از امام زمان (صلوات الله علیه) نقل است که فرمودند: -گویا لام را زائد گرفته باشند- «نَحْنُ صَنَائِعُ رَبِّنَا وَ الْخَلْقُ بَعْدُ صَنَائِعُنَا»[۱۹] مردم صنعت ما هستند.
حالا شما نگاه کنید این حرف را امیر المؤمنین به معاویه میزند! چون امیر المؤمنین از این زیاد میزد تا خود را معرّفی کند تخریب بنی امیّه آن زمان (معاذ الله) به امیر المؤمنین کذّاب میگفتند. هر جا در کتب تاریخی از یک اموی شنیدیم قال الکذّاب، معاذ الله امیر المؤمنین بود. راه کار آنها برای تخریب این بود. چون این فضیلت با آن فضیلت قبلی فرق داشت که من زاهد هستم، زندگی ایشان را میشد دید. «نَحْنُ صَنَائِعُ رَبِّنَا وَ الْخَلْقُ بَعْدُ صَنَائِعُنَا» که از امام زمان نقل شده است، یا نه «صَنَائِعُ لَنَا»[۲۰] این حرف کمی نیست. خدا در قرآن به حضرت موسی میگوید: «وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسی»[۲۱] تو را برای خود خلق کردم. بعد به امیر المؤمنین فرمود: بشریّت «صَنَائِعُ لَنَا».[۲۲]
«وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسی»[۲۳]یعنی غایت موسی این است که برای خدا بشود. امیر المؤمنین فرمود: «وَ النَّاسُ بَعْدُ صَنَائِعُ لَنَا»[۲۴] یا بگویید «و النّاس بعد صنائع لاجلنا» این فضیلت را امیر المؤمنین برای آن کوفهای که احدی ایشان را آنطور نمیشناخته است در نامهی ۲۸ خطاب به معاویه گفته است. سیّد رضی میگوید این بهترین نامهی امیر المؤمنین است «وَ مِن مَحاسِن الکُتُب».
بیانات حضرت امیر (علیه السّلام) پس از ضربت خوردن
از اوخر عمر حضرت بگویم. اگر این ایّام توفیق داشتید امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) را جایی مدح کنید و یا اگر هم توفیق نداشتید یک بیت شعر یک جایی بخوانید. یک روایت برای پدر خود، برای خانوادهی خود بخوانید ولو تکراری. نیّت کنید از طرف حضرت حجّت (روحی له الفداه) ذکر فضیلت کنید یا از طرف صدیقهی طاهره (سلام الله علیه) ذکر فضیلت کنید. چون این کاری است که آنها کردند.
امیر المؤمنین در اواخر عمر شریف خود دیگر نمیتوانست حرکت کند. آن خیبر شکن توان تکان دادن پای مبارک را نداشت. حتّی نمیتوانست سر مبارک را بلند کند. آنقدر خون رفته بود که چهرهی مبارک او زرد شده بود. اصبغ گفت از دستمالی که به سر حضرت بسته بود نتوانستم پوست سر حضرت را تشخیص دهم. اینقدر خون رفته بود! چیزی باقی نمانده است، لحظات پایانی عمر شریف حضرت است. این امام ائمّه یک بار مردم را موعظه کرد. این هم در نهج البلاغه است. فرمود: «کَفَى بِالْمَوْتِ وَاعِظاً»[۲۵] هیچ کسی را من در تاریخ ندیدم که اینقدر از خود گذشته باشد. حضرت برای عبرت گرفتن مردم به ضعف خود استناد کرد. یعنی دیدند که حضرت نمیتواند تکان بخورد. آن کسی که در خیبر را کند امروز نمیتواند انگشت خود را تکان دهد. فرمود: «کَفَى بِالْمَوْتِ وَاعِظاً» یک روز میرسد که علیّ بن ابیطالب هم باشید نمیتوانید انگشت خود را تکان دهید! به مرگ موعظه کرد.
بعد یک جملهای گفت که هم غریبانه است و هم فضیلت عجیبی است. «وَ إِنَّمَا کُنْتُ جَاراً جَاوَرَکُمْ بَدَنِی أَیَّاما»[۲۶] من یک همسایه بودم و مدّتی بین شما زندگی کردم ولی من بین شما نبودم. «جَاوَرَکُمْ بَدَنِی أَیَّاما» یک مدتّی بدن ما با شما همنشین بود. علی با شما همنشین نبود، علی عرش نشین بود. بدن او یک مدّت با شما فرش نشین شد «غَداً وَ تَعْرِفُونَنِی»[۲۷] وقتی دیگران بیایند مقایسه کنید، یا قیامت شود و سلطنت من را ببینید میفهمید که چه کسی را از دست دادید.
[۱]– سورهی غافر، آیه ۴۴٫
[۲]– سورهی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۳]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۹۸٫
[۴]– الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج ۶، ص ۳۶٫
[۵]– التریاق الفاروقی فی منشأت الفاروقی، ص ۹۸ و ۹۹٫
[۶]– الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج ۶، ص ۳۶٫
[۷]– بحار الأنوار، ج ۳۹، ص ۲۱۷٫
[۸]– الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج ۶، ص ۳۶٫
[۹]– سورهی نور، آیه ۵۴؛ سورهی عنکبوت، آیه ۱۸٫
[۱۰]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۳۸۶٫
[۱۱]– بحار الأنوار، ج ۵۲، ص ۲۰۸٫
[۱۲]– همان، ج ۴۰، ص ۳۳۵٫
[۱۳]– همان، ج ۸۲، ص ۸۱٫
[۱۴]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۲۲۹٫
[۱۵]– کشف الغمه فی معرفه الأئمه، ج ۱، ص ۷۲٫
[۱۶]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۴۱۷٫
[۱۷]– همان، ص ۳۳۹٫
[۱۸]– همان، ص ۳۸۶٫
[۱۹]– بحار الأنوار، ج ۵۳، ص ۱۷۸٫
[۲۰]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۳۸۶٫
[۲۱]– سورهی طه، آیه ۴۱٫
[۲۲]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۳۸۶٫
[۲۳]– سورهی طه، آیه ۴۱٫
[۲۴]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۳۸۶٫
[۲۵]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۲، ص ۲۷۵٫
[۲۶]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۲۰۷٫
[۲۷]– همان، ص ۲۰۸٫
پاسخ دهید