امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) میخواهد به عثمان بن حنیف والی خود بگوید نباید در مهمانی پولدارها شرکت کنی، اصلاً بحث به خلفا و سقیفه هیچ ربطی ندارد، نامه ۴۵ را نگاه کنید اصلاً ربطی به سقیفه ربطی ندارد. چرا به مهمانی پولدارها رفتی؟ فقرای جامعه ناامید میشوند، تصوّر میکنند با آنها همکاری میکنی، رشوه گرفتی- حالا عثمان بن حنیف آدم زاهدی بود- نباید این کار را انجام میدادی، «أَلَا وَ إِنَ إِمَامَکُمْ» امام شما از دنیای خود به دو تکّه لباس و دو قرص نان اکتفا کرده است و لبند روی لبند، آجر روی آجر نگذاشته است و چیزی در این دنیا ندارم میخواهد از داراییهای خود مثال بزند. داراییهای امیر المؤمنین را بررسی کنید که بعضی از آنها را بنی امیه قیمتهای چند ده هزار سکهای میخواستند از اهل بیت بخرند، میگفتند نمیدهیم موقوفه است، مسئول موقوفه هم امام حسین است. یکی فقط باغ معروف ابو نیزر است که نخلهای فراوان و چاههای فراوان، آن هم چاه آب شیرین در آن روزگار که قیمت آن قیمت طلای بیرنگ بوده است. لذا اگر امیر المؤمنین میخواست بگوید من باغ فلان دارم، در راه خدا وقف کردم طبیعی بود ولی این را نمیفرمود. وسط بحث زهد میفرمود: «بَلَى کَانَتْ فِی أَیْدِینَا فَدَکٌ» بله فدک «فیهَا عَینٍ فَوَّارَه وَ نخیلٌ کثیرَ»[۱] هم در آن نخل زیاد بود و هم چشمه زیاد داشت ولی در بین اموالی که حیدر کرّار به ید مبارک باغ درست کرده، چاه کنده است و وقف کرده است چیزی نبود.
ولی امیر المؤمنین میفرماید: «بَلَى کَانَتْ فِی أَیْدِینَا فَدَکٌ».[۲] یک عدّهای بخل ورزیدند، یک عدّهای هم با سخاوت گذشتند «نِعْمَ الْحَکَمُ اللَّهُ» یعنی دعوا هم تمام نشده بعداً دادخواهی میکنیم فعلاً مصلحت نیست که حرف بزنیم.
پی نوشت ها
[۱]– معالم المدرستین، ج ۲، ص ۱۴۵٫
[۲]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۴۱۷٫
پاسخ دهید