ممکن است یک سؤالی از ما مطرح بشود که شما این مسیرِ فضائل‌گویی را گفتید، اما چرا تابحال از عدالتِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه چیزی نگفتید؟

 

این بحث بحثِ خیلی کلیدی و مهمّی است، چرا از عدالتِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه نمی‌گویید؟

 

چه بسا که محبوبیّتِ عدالت «فطری و جبلّی و طینتی» باشد، ولی یک «امّا» مهم دارد، اگر بخواهیم به عدالت بپردازیم اما آدابِ عدالت و روشِ عدالت‌مداری را ندانیم به ورطه‌ای می‌افتیم که خوارج افتاده‌اند. اگر به خوارج رجوع می‌کردید می‌گفتند که به دنبالِ عدالت هستیم، چرا خوارج به رانِ مبارکِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه خنجر زدند؟ می‌گفتند: چرا شما با معاویه‌ای که جرثومه‌ی فساد است قرارداد امضاء کردید؟ این خلافِ عدالت است! نسبت به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه هم همینطور بودند.

 

عدالت یک تکیه‌گاه نیاز دارد، ما آیاتِ قرآن کریم را می‌خوانیم، آن‌ها می‌گفتند: «إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ»[۱]، «لا حکم إلّا للّه»، مگر این حرفِ غلطی است؟ این آیه قرآن کریم است، این قطعاً حرفِ درستی است، ولی وقتی در فهمِ آیه اختلاف شد…. ما شب‌های قبل عرض کردیم که وقتی اختلاف در فهم پیش آمد قرآن کریم «مبیّن» دارد، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در زمانِ نزول و بعد هم حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه، وقتی طرف این را نفهمد فکر می‌کند در حالِ عمل کردن به آیه قرآن کریم است و به صورتِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه می‌رود و دشنام می‌دهد و می‌گوید: «إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ»، «لا حکم إلّا للّه»!!! در حالِ خواندنِ آیه بودند و به نامی عدالتخواهی مقابلِ قرآن ناطق ایستادند؛ یا اینکه طبقِ بعضی از نقل‌ها در صفّین پانصد قرآن به نیزه زدند، برای چه؟ مقابلِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه بایستند!

 

یعنی وقتی شما می‌خواهید برگردید و عدالتخواهی کنید و به قرآن عمل کنید باید ببینید آدابی دارد، باید بدانید که اولویت‌ها چیست، باید بدانید تعارض‌ها کجاست، وگرنه ممکن است خدای نکرده انسان با خودِ قرآن یا قرآنِ ناطق بجنگد.

 

لذا باید حتماً از عدالتخواهی صحبت بشود، باید مفصّل هم صحبت بشود، ولی باید خیلی از آسیب‌های آن هم ترسید، عدالتخواهی نباید توهّمی باشد، یعنی انسان باید دقیق بداند که «اصل» چیست. همیشه مسائل ساده نیست که به راحتی بگوییم عدالت بهتر است یا ظلم، مسلّماً همه می‌گویند عدالت بهتر است، اما اگر یک جایی گیر کردیم مثلاً بینِ اینکه یک سکّه‌ی پول از بیت‌المال داریم و باید دو جا خرج کنیم، اینجا چکار کنیم؟ اینجا نمی‌توانیم دو جا خرج کنیم، اینجا اولویت با کیست؟ اولویّت را ولیّ و امام تشخیص می‌دهد، پس چرا در روایاتِ ما حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «عَلِیٌّ مَعَ اَلْحَقِّ وَ اَلْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ یَدُورُ حَیْثُمَا دَارَ»[۲] علی با حق است و حق با علی است و دورِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه می‌گردد! یعنی همیشه حق‌مداری، اما اگر یک جایی شک کردید که آیا این عدالت است یا دیگری ببینید امام کجاست، اگر این را بردارید با آیه‌ی قرآن کریم به صورتِ مبارکِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه شمشیر می‌کشید، لذا عدالتخواهی که واقعاً شعارِ درجه یک حضرت از آغاز تا پایان است، اگر توجّه به آسیب‌های فهمِ آن نشود چماغی برای تخریبِ خودِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه می‌شود، و خودِ این موضوع درواقع ضرورتِ امام را هم اثبات می‌کند، لذا من می‌ترسم باز هم بعضی از حرف‌ها را بزنم و باز هم تعقطیع کنند، باید می‌گفتیم که «اولویت با ولایت است نه با عدالت»، منتها این عنوان توضیح دارد، این کلمه‌ی یک جمله‌ای نیست که همین را بردارند و بگویند که می‌خواهند عدالت را خراب کنند، ان شاء الله خدای متعال هر کسی که ضدّعدالت است را لعنت کند، ولی گاهی اوقات انسان فکر می‌کند که یک چیزی عدالت است ولی آن عدالت نیست و اصلاً ظلمِ بزرگ است.

 

لذا یکی از ویژگی‌های مهمّی که ما باید بدانیم این است که وقتی کسی می‌خواهد عدالتمداری کند باید همه‌ی سیره‌ی حضرت را دقیق بشناسد، بگذارید برای شما مثال بزنم: خوارج می‌آمدند و به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه فحاشی می‌کردند اما حضرت حقوقِ این‌ها را از بیت المال می‌دادند و این‌ها را نمی‌کشتند و تا زمانی که مجبور نشدند نجنگیدند و مدارا می‌کردند، بله همینطور است، اما چون این‌ها به جایی وابسته نبودند، ولی وقتی نفوذیِ معاویه آمد که بینِ بعضی‌ها درگیری ایجاد کند حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه او را دستگیر کردند و در درگیری کشته شد، یعنی اینطور نیست که بگوییم حضرت با هیچ کسی کاری ندارند و هر کسی هر کاری که دوست دارد انجام دهد، اینطور که اصلاً سنگ روی سنگ بند نمی‌شود.

 

حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه می‌فرمایند: درست است که خوارج خشک‌مغز هستند… مشکلِ خوارج هم این نبود که خشک‌مغزی داشتند بلکه علّتِ خشک‌مغزیِ آن‌ها این بود که از ولایت دور بودند، مشکلِ خوارج خشک‌مغزی نیست بلکه «دوری از ولایت» است که باعث شده است فکر کنند فکرِ خودشان عینِ فهمِ قرآن کریم است و منظورِ قرآن کریم این است و در مقابلِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه بایستند، یعنی این ثمره‌ی دوری از ولیّ خداست.

 

لذا وقتی حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه می‌بینند که خوارج دچارِ شبهه هستند به مالک اشتر و عدی بن حاتم و ابن عباس و… می‌فرمایند: هر کسی که می‌تواند برود و با این‌ها صحبت کند، اما وقتی یک نفر نفوذیِ جبهه‌ی دشمن است و قصدِ فتنه دارد قطعاً حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه با او برخورد می‌کنند.

 

گاهی ما یک چیزی را می‌گیریم و یک چیزی را رها می‌کنیم و در نهایت یک چیزِ عجیبی تولید می‌شود!

 

نقل شده است که یک زمانی حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه با بعضی از کارگزارانِ خود که تخلّفِ مالی داشتند به شدیدترین وجه برخورد کردند، مثلاً همه ماجرای بازار اهواز را شنیده‌اند، اما این موضوع را کم شنیده‌اند که وقتی یک نفر بنام «منذر بن جارود» مشکل مالی پیدا کرد و به زندان افتاد و یکی از آبرودارانِ حکومتِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه یعنی «صعصعه» رفت و پادرمیانی کرد… یکی از شاخصه‌های عدالت هم این است که این رزمنده‌ی عالِمِ برجسته هم حُرمت دارد، دزدی‌های او را پس گرفتند ولی او را به حرمتِ «صعصعه» مجازات نکردند، باز اشتباه نشود و این موضوع تقطیع بشود بنده نمی‌خواهم بگویم که دزدها را مجازات نکنیم، ولی اینکه فکر کنیم حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه با همه یک طور رفتار کرده‌اند اشتباه است، چون وقتی حضرت می‌سنجند شخصیتِ «صعصعه» را هم می‌بینند، یعنی اینکه عدالتِ حضرت تک بُعدیِ یک خطّیِ خشک نیست، بلکه ابعادِ مختلف دارد.


[۱] سوره مبارکه انعام، آیه ۵۷ (قُلْ إِنِّی عَلَىٰ بَیِّنَهٍ مِنْ رَبِّی وَکَذَّبْتُمْ بِهِ ۚ مَا عِنْدِی مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ ۚ إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ ۖ یَقُصُّ الْحَقَّ ۖ وَهُوَ خَیْرُ الْفَاصِلِینَ)

[۲] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۱۰، صفحه ۴۳۲