مراسم شام شهادت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و کریم اهل بیت امام حسن مجتبی علیه السلام روز جمعه مورخ ۲۶ آبان ۱۳۹۶ در هیات بیت الرضا مسعودیه تهران با سخنرانی «حجت الاسلام کاشانی» برگزار گردید که مشروح آن تقدیم می گردد.
- علّت واجب بودن شناخت خطوط کلّی تاریخ اسلام
- شرایط صلح حدیبیّه
- علّت دفاع نکردن امیر المؤمنین علیه السّلام از حضرت زهرا سلام الله علیها
- عملکرد عقلانی اهل بیت علیهم السّلام در زندگانی خود
- علّت مخالفت عمدهی جهان اسلام با بنی امیّه
- بیتوجّهی دنیای اسلام به ماجرای قتل عثمان
- اذعان مردم به برتری امیر المؤمنین علیه السّلام بر معاویه
- علّت روی دادن ماجرای حکمیّت
- علّت پذیرش حکمیّت توسّط سپاهیان امیر المؤمنین علیه السّلام
- علّت پذیرش حکمیّت از جانب امیر المؤمنین علیه السّلام
- نتیجهی ماجرای حکمیّت
- شرایط حکومت امیر المؤمنین علیه السّلام بعد از ماجرای حکمیّت
- شرایط امام حسن علیه السّلام بعد از به حکومت رسیدن
- خیانت سرداران و سپاهیان به امام حسن علیه السّلام
- دلیل قبول صلح از جانب امام حسن علیه السّلام
- ویژگیهای صلح امام حسن علیه السّلام
- جلوه دادن دشمن به جای دوست یکی از بزرگترین خیانتها
- یک تفاوت امام حسن علیه السّلام با دیگر ائمّه علیهم السّلام
علّت واجب بودن شناخت خطوط کلّی تاریخ اسلام
چند سالی است که حقیر بین دوستان طلبه که گفتگو میکنم، عرض میکنم که از دو جهت به ما واجب است خطوط کلّی تاریخ اسلام را بدانیم. یکی از جهت مستشرقین که همین جا یک گوشهای یادداشت بکنید که این اتّفاق اگر همین شکلی که دارد پیش میرود، پیش برود، خواهد افتاد ۳۰ آینده اگر شما بخواهید بدانید امام شما چه کسی است، ناگزیر هستید انگلیسی بلد باشید. ببینید فلان مستشرق چه چیزی گفته است. یادداشت بکنید بگویید: شب شام ۲۸ صفر ۱۴۳۹ فلانی این جمله را گفت. ۳۰ سال بعد را نگاه بکنید، ببینید این اتّفاق افتاده است یا نه. این روندی که ما داریم، قطعاً نیازمند هستیم ببینیم مستشرقین چه چیزی گفتند. فلان مستشرق چه چیزی از امام کاظم علیه السّلام فهمیده است.
این اتّفاق خواهد افتاد و اگر بخواهند افکار ما را تغییر بدهند، ما یک جامعهی دینی مذهبی با عرق هستیم؛ دو نوع شبهه میتوانند علیه امامت مطرح بکنند. یکی شبههی عقلی است، یکی شبههی نقلی است. شبههی عقلی زیاد جواب نمیدهد. چون اوّلاً برهان تمیز علیه دین سخت پیدا میشود. هر کسی توانایی فهم آن را ندارد جذاب نیست. فرض کنید من الآن بگویم بیایید من ثابت بکنم خدا نیست. دو تا معادلهی دیفرانسیل بنویسم، خوب آن که نمیداند، اصلاً نمیداند من چه چیزی میگویم، لذا جذّاب نیست، طرفدار ندارد. امّا شبهات نقلی نه؛ عمدهی شبهات نقلی هم تاریخ است. حالا چه به قصد شبهه، چه به قصد خطّ غلط دادن و چه به قصد چیز دیگر دادن.
شرایط صلح حدیبیّه
بحث ما هم اصلاً این نیست که شبهه پاسخ بدهیم. لذا شب گذشته را که به بحث حدیبیه پرداختیم، خواستیم به شما عرض بکنیم فضا چه بود که خلاصهی آن این بود: از نظر حقیر فضا این بود که فرض کنید در کشوری مثل آمریکا، یک سرزمین صد هزار متر مربّعی، ۵۰ هزار متر مربّعی، پنج هکتاری، یک نفر اعلام استقلال بکند. چطور میشود، اصلاً میتواند؟ بعد کار به جایی برسد که دولت مرکزی این مثلاً خل مو زرد بخواهد که پیمان بنویسد و او را به رسمیّت بشناسد. خیلی فتح الفتوح است. «إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبیناً»[۱] ما که با صلح حدیبیّه مشکلی نداریم. ببینیم شرایط صلح حدیبیّه چه بود، کجا بود، چه اتّفاقی داشت میافتاد. یاران پیغمبر در کجا بودند، چه سطحی بودند. این بحث خیلی میتواند طولانی بشود ولی با توجّه به اینکه من از صبح خیلی دیدم با این سؤال مواجه هستند گفتم این یکی را هم بگویم.
علّت دفاع نکردن امیر المؤمنین علیه السّلام از حضرت زهرا سلام الله علیها
یکی هم ماجرای صلح امام حسن علیه السّلام خیلی مطرح میشود. بنای ما هم بر پاسخ دادن به شبهه نیست. چون اصل صلح امام حسن علیه السّلام این بوده است، اینطور نیست که ما بگوییم ما کوتاه میآییم، ما هم عقلگرا هستیم. امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: من از زهرای اطهر سلام الله علیها دفاع نکردم. «فَرَأَیْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتَا أَحْجَى»[۲] عقل من گفت، نباید دفاع بکنی. یک طرف قتل امام حسن و امام حسین و امیر المؤمنین و زهرای اطهر سلام الله علیهم اجمعین بود و یک طرف قتل زهرای اطهر سلام الله علیها. خیلی انتخاب سختی است. خدا نیاورد برای شما که بیایید ببینید در استخر دو نفر افتادند، هر دو در حال غرق شدن هستند، هر کدام را که نجات بدهید، آن یکی غرق میشود. نجات هر کسی یعنی پذیرش غرق آن یکی. خیلی انتخاب سختی است، این انتخاب دردناک است، خیلی سخت است. خدا نیاورد که بخواهد ما را اینطور امتحان بکند. برای همین میفرماید: «فَصَبَرْتُ وَ فِی الْعَیْنِ قَذًى وَ فِی الْحَلْقِ شَجًا» این خیلی انتخاب دردناکی است. ولی عقل من گفت باید این کار را بکنم. «فَرَأَیْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتَا أَحْجَى» این عقلانیتر است. ما نمیگوییم اهل بیت کوتاه نمیآیند، کوتاه میآیند اصلاً مکتب خلفا فکر نمیکرد، به مخیّلهی او نمیگنجید که غیرت الله الأعظم اشجع عرب به ناموس او حمله بکنند، دست به شمشیر نبرد، فکر نمیکرد و میگفت: ما حمله میکنیم، او دفاع میکند، همه را میکشیم؛ بعد میگوییم: جنگ شد و تمام شد. فکر نمیکردند پیغمبر اکرم صلوات الله علیه برای امامت یک سپری قرار میدهد که کسی باور نمیکند. کما اینکه فکر نمیکردند زینب کبری بتواند این کاراون را به منزل برساند.
عملکرد عقلانی اهل بیت علیهم السّلام در زندگانی خود
اهل بیت عقلانی عمل میکنند. اهل بیت در کربلا تا از شام برگردند از فضایل حضرت زینب سلام الله علیها هیچ چیزی نمیگویند. بگردید ببینید از پیغمبر صلوات الله علیه، از امیر المؤمنین علیه السّلام از امام حسن، از امام حسین علیهم السّلام فضیلتی برای حضرت زینب سلام الله علیها پیدا میکنید؟ هیچ چیزی نیست. چون نباید زینب کبری سلام الله علیها یک زن ویژه در افکار عمومی جلوه بکند. چون او را میکشتند، باید یک زن عادی باشد. آنچه فضیلت از زینب کبری سلام الله علیه است از امام سجّاد علیه السّلام شروع شد. اهل بیت عقلانی عمل میکنند. ما نمیگوییم کوتاه نمیآیند، میآیند کجا؟ ما نمیگوییم امام حسن علیه السّلام آتش بس را امضا نکرد. ما نمیگوییم امام حسین علیه السّلام امامتر است ابدا، امام حسن علیه السّلام امامِ امام حسین علیه السّلام است. منتها آن چیزی را که هست ببینیم که چه بود. حقیقت را بدانیم چیست. هر کسی از راه رسید، هر دزدی که از راه رسید به افکار مردم چنگ نزند.
ما سعی کردیم به اندازهی فرصتی که داریم حالا میخواستم امشب ادامه بدهم ولی دیدم حیف است این یکی را نگویم بگوییم اوضاع صلح حدیبیه چه بود. در چه شرایطی بود. پیغمبر شهر موشکی نداشت، دمپایی نداشت به سربازهای خود بدهد. امّا آن شرایط را همینطور ما گترهای بگوییم یک سری صلح حدیبیه میرویم و برمیگردیم. یک وله برویم اینطور نبود. شرایط پیغمبر خیلی متفاوت از شرایط ما بود.
علّت مخالفت عمدهی جهان اسلام با بنی امیّه
و امّا صلح امام حسن علیه السّلام این بحث طولانی است، من سعی میکنم آن را خلاصه بکنم. این را که دارم خدمت شما عرض میکنم خیلی بحث مهمّی است. ماجرای حکمیّت که اتّفاق افتاد – از عمد دارم از حکمیّت شروع میکنم- حکمیّت یک ابلهی تمام عیار بود. چرا؟ چون ۹۰ درصد جهان اسلام با معاویه بد بود. نه اینکه معاویه چه کسی است. معاویه از بنی امیّه بود، عثمان ۱۳ سال با سر کار آوردن بنی امیّه مردم را اذیّت کرده بود. بنی امیّه بیت المال را غارت کرده بودند. مردم بنی امیّه را نگاه میکردند کهیر میزدند (اذیّت می شدند). از معاویه بدشان میآمد. کوفیان از همه بیشتر از معاویه بدشان میآمد. چون کوفیان یمنی بودند. معاویه قرشی اموی حجازی بود. مثل مردم ما که گاهی دین هم ندارند، بعضیها عربها را دوست ندارند، ساختار یمنیها با ساختار بنی امیّه خوب نبودند. میگفتند: کار کردن چه و خوردن که. جنگها را یمنیها میروند، پیروز میشدند؛ فرمانداری و طلا و فلان برای قرشیها و امویها است. در جنگ صفین ۹۵ درصد سپاه امیر المؤمنین علیه السّلام داشت پیروز میشد. کشتههای سپاه امیر المؤمنین علیه السّلام یک سوم کشتههای دشمن بود. هم از نظر نظامی ۹۵ درصد پیشروی. ۵ درصد مانده است. از نظر تلفات یک سوم تلفات داده بودند. از نظر مشروعیّت معاویه یک حرامزادهای بود. این کلمه را که گفتم نمیخواهم توهین بکنم، معروف بود، حرام زاده بود که ۲۱ سال با اسلام جنگیده بود. نه محبوبیّت دینی داشت، نه محبوبیّت نژادی برای مردم.
بیتوجّهی دنیای اسلام به ماجرای قتل عثمان
اصلاً برای مردم دنیای اسلام مهم نبود امیر المؤمنین علیه السّلام عثمان را کشته است یا نکشته است. برای مردم جهان اسلام- به جز شامیها- عثمان با سگ فرق نداشت. دقّت بکنید من طرفدار وحدت هستم، دارم تاریخ میگویم. این را خود آنها میگفتند، میگفتند: عثمان مثل سگ میماند، کشته شد، کافر کشته شد. لذا برای آنها مهم نبود امیر المؤمنین در کشتن این سگ دخالت داشته است یا نداشته است. این تعبیر تاریخ است که عرض میکنم. برای آنها مهم نبود. خود امیر المؤمنین علیه السّلام هم این را فرمود که آنها که عثمان را کمک نکردند با آنها که عثمان را کمک کردند فرق نمیکند. آن کسانی که عثمان را کمک کردند، کار خوبی نکردند. در حالی که اگر یک گربه در چاه میافتد، شما به او کمک بکنید، کار خوبی کردید. آنها که عثمان را تنها گذاشتند و به او کمک نکردند، کار بدی نکردند. در حالی که شما بیاستید ببینید یک گربه دارد در چاه میافتد، به او کمک نکنید کار بدی کردید. امیر المؤمنین علیه السّلام عثمان را مهدور الدّم میدانست ولی در قتل او شرکت نکرد. شرکت نکرد ولی او را قبول نداشت. ۹۰ درصد جهان اسلام هم عثمان را مثل حیوان حساب میکردند، از او بیزار بودند. حالا به دلایل مفصّلی که وقت نیست بگویم.
اذعان مردم به برتری امیر المؤمنین علیه السّلام بر معاویه
لذا از نظر مشروعیّت اصلاً شبهه نداشتند که علی برتر از معاویه است. نه سابقهی آنها ربط داشت، نه علم آنها، نه نژاد آنها. امیر المؤمنین علیه السّلام از بنی هاشم بود. امیر المؤمنین علیه السّلام اهل نژادپرستی نبود. امیر المؤمنین علیه السّلام از عثمان آسیب دیده بود. عثمان سالهای آخر حکومت خود، امیر المؤمنین علیه السّلام را بیرون کرده بود، مثل تبعیدیها در ده زندگی میکرد. معاویه بیت المال را غارت کرده بود، حکومت در دست او بود. لذا افکار عمومی که با عثمان بد بودند -که به اینها شیعه میگویند؛ ضدّ عثمانها را شیعه میگویند که ما گاهی به اشتباه خیال کردیم فلانی شیعهی علی است. شیعیان در دورهی حکومت امیر المؤمنین علیه السّلام یعنی ضدّ عثمانها- امیر المؤمنین علیه السّلام را قبول داشتند که آدم خوبی است، در این حد بودند و توقّع داشتند که امیر المؤمنین علیه السّلام یادگار عمر باشد. عمر را در جامعه زنده بکند.
علّت روی دادن ماجرای حکمیّت
در این شرایط اصلاً عقلانی نبود حکمیّت اتّفاق بیفتد. چرا حکمیّت اتّفاق افتاد؟ روی شهوت یمنیها. مثال میزنم. طرف در گمرک است، یک پروژهای پانصد میلیارد تومان میخواهند قاچاق وارد بکنند. یعنی پانصد میلیارد که اقتصاد کشور را با مشکل زیادی مواجه میکند. به این طرف پنج میلیارد بدهند این قاچاق را رد میکند. پانصد میلیارد به کشور ضرر میزند ولی پنج میلیارد بدهی در جیب او قرار بگیرد حاضر است به کشور پانصد میلیارد ضرر بزند. یمنیهایی که توقّع داشتند بیشتر از حکومت بهرهمند بشوند از امیر المؤمنین علیه السّلام ناامید شده بودند. چون امیر المؤمنین علیه السّلام عادل بود. حقّ اینها را نمیخورد. قبلیها حقّ اینها را میخوردند، امیر المؤمنین علیه السّلام نمیخورد، به اینها بیاحترامی نمیکرد، به اینها مسئولیت میداد. فرماندهی لشکر امیر المؤمنین علیه السّلام مالک اشتر یمنی است. حجر بن عدی است که یمنی است.
امّا توقّع اینها چه بود؟ میگفتند: ۲۵ سال گذشته خیلی حقّ ما را خوردند، شما باید جبران بکنید. چهار تا استان اضافی به ما بدهید، یک مقدار سهمیهی ما را از بیت المال بیشتر بکنی، حقوق ما را افزایش بدهی. بیش از حق. امیر المؤمنین علیه السّلام نه کم میداد، نه زیاد. اینها بیشتر توقّع داشتند. میگفتند: ما خیلی عقب ماندیم، یک چند سالی جبران بکن. جنگ که میشد، امیر المؤمنین علیه السّلام اجازه نمیداد اینها غنمیت بگیرند. در جمل، در صفین میفرمود: اینها مسلمان هستند، غنیمت نمیگیرم، بعد از جنگ باید پس بدهید. میگفتند: یعنی چه، بکشیم، بعد نمیگذاریم دیگ آنها را برداریم، نمیگذاری کفش آنها را برداریم؟! آنها را میکشیم؟ میگفت: ما در جنگ میکشیم. بعد از جنگ اموال مسلمان محترم است. بعد از جنگ میخواهیم کنیز بگیریم. حضرت میفرمود: نه، مسلمان است. برده بگیریم. حضرت میفرمود: نه، مسلمان هستند. شما میروید میجنگید یک حقوق ثابتی به شما میدهند که هر وقت جنگ شد، بروی بجنگی. ولی وقتی جنگ میشود مشوّق دارد مثل حقّ مأموریت، کنیز میدادند بالاخره چشم یکی آبی بود… یک مشوّقهایی بود، غنیمت داشت. شما جلوی مشوّقها را میگیری میگوید: خوب برای چه من بروم بجنگم. یک ارتشی نجنگد، بهتر است حقوق بگیرد یا بجنگد؟ خوب جنگ نکند بهتر است. دیدند علیّ بن ابیطالب منفعتی برایشان ندارد. نه میگذارد زنهای اینها را ببریم، نه میگذارد پول آنها را ببریم. مدام میگوید: غنیمت است، اموال مردم. طمع کردند گفتند: یک طوری بشود در این حکمیّت یکی به حکومت برسد که یا از ما باشد یا از ما حمایت بکند و الّا از نظر دو دو تا چهار تا اصلاً حکمیّت یک ابلهی کامل بود. اصلاً دعوا سر چیست؟ امیر المؤمنین علیه السّلام تنها کسی است که مردم التماس کردند سر کار بیاید و اصلاً عرض میکنم نگاه بکنید در رجزها سپاهیان امیر المؤمنین علیه السّلام فریاد میزدند آن کفتار را کشتیم. اصلاً کتمان نمیکردند. میگفت ما که نکشتیم، ای کاش ما میکشتیم. ای کاش من بودم شکم او را پاره میکردم. حالا شما بگویید: معاویه گفته است شما کشتید. بله من کشتم. مثل اینکه به شما بگویند: تو صدام را کشتی. میگویی: ای کاش من میکشتم. اصلاً برای آنها مسئله نبود که حق با چه کسی است، واضح بود که حق با چه کسی است. حداقل اینکه دشمنی با معاویه خیلی واضح بود.
علّت پذیرش حکمیّت توسّط سپاهیان امیر المؤمنین علیه السّلام
چرا حکمیّت را پذیرفتند؟ برای شهوت قبیلهگرایانهی خود. برای همین هم شما نگاه بکنید که وقتی امیر المؤمنین میفرماید: ابن عبّاس حکم برود. گفت: عمروعاص قرشی است، ابن عبّاس هم قرشی است. حالا مگر عمرو عاص با امیر المؤمنین علیه السّلام است؟ نه، میگفتند: قرشی قرشی باشد، سر ما بیکلاه میماند. حضرت فرمود: مالک اشتر. گفتند: مالک که خود تو هستی. ما میخواهیم یک کسی بیاید یک چیزی نصیب ما بشود. چرا مالک خوب نیست؟ چون مالک عین علیّ بن ابیطالب است. مالک یمنی است ولی یمنی بازی درنمیآورد. مالک حق مدار است. اگر قرار بود اینها حق را بخواهند که خود امیر المؤمنین بود. گفتند: ابو موسی اشعری. گفتند: «وَ اللَّهِ لَا یَحْکُمُ فِینَا مُضَرِیَّانِ»[۳] دو تا مضری یعنی دو تا قرشی عمراً. اگر قرار بود قرشی باشد که علی از همهی قرشیها بهتر بود. اقلاً حقّ ما را ضایع نمیکرد، عادل بود. آنها اضافی میخواستند، جنگ برده را…
علّت پذیرش حکمیّت از جانب امیر المؤمنین علیه السّلام
معاویه اصلاً دنبال نتیجهی حکمیّت نبود –حالا اینها را به امام حسن علیه السّلام میرسانم- برای او مهم نبود که شما داری در خطّ مقدّم شکست میخوری، هر بلایی بیاورند که فعلاً دشمن عقبنشینی بکند، فعلاً دست از سر ما بردارد، ما شکست نخوریم. سپاه معاویه که داشت مضحمل میشد قرآن سر نیزه کردند. در سپاه امیر المؤمنین علیه السّلام یک عدّه مثل اشعث که اینها به دنبال این بودند که -در خوشبینانهترین حالت- به پست برسند. چون اشعث فرماندار آذربایجان بود که امیر المؤمنین علیه السّلام او را عزل کرده بود. شاید یکی بیاید ما دوباره به پست برسیم. حکمیّت را به امیر المؤمنین فشار آوردند و امیر المؤمنین علیه السّلام دید اگر سپاهیانش او را بکشند، اصلاً حقّ و باطل گم میشود. یکی از آنجاهایی که امام یا کوتاه میآید یا کوتاه نمیآید، آنجایی است که رفتار او باعث بشود حقّ و باطل گم بشود، حقّ و باطل قابل تشخیص نباشد. آنجا اگر کوتاه آمدن باعث گم نشدن حق بشود کوتاه میآید، کوتاه نیامدن باعث گم نشدن حق بشود، کوتاه نمیآید. حضرت دید اگر کشته بشود، میگویند: سپاهیانش او را کشتند، چون ناحق عمل کرد. خوب اصلاً… قرار است که این پرچم نیفتد. حضرت حکمیّت را پذیرفت، شروطی گذاشت. اینها یک سال مذاکرات رفتند. نمیدانم آنجا آزمایش DNA میکردند، چه کار میکرند اینقدر طول کشید؛ یک سال طول کشید. یک سال برای تحقیقات رفتند و معاویه با بسیار از این اتّفاق خوشحال بود. چون در این یک سال معاویه نیروهای خود را تجهیز کرد و احساس پیروزی… شما داری شکست میخوری، میگویی تانکها دارد میآیند پشت… بعد رها کردند رفتند. خوب اینها که داشتند شکست میخوردند، خوشحال شدند.
نتیجهی ماجرای حکمیّت
آن طرف چه؟ پیروزی مسلّم را دادند با ۲۵ هزار کشته، هیچ چیزی به دست نیاوردند. اینها به شهر رفتند، شهر پر از کشته است. خدایی ناکرده در تهران ۲۵ هزار نفر کشته بدهیم، از همهی ما فامیل کشته میدهیم. ۲۵ هزار نفر شوخی نیست. یعنی هم در کوفه برادر شهید، خواهر شهید، داماد شهید، ۲۵ هزار نفر است شوخی نیست. این همه کشته دادید، چه چیزی به دست آوردید؟ هیچ چیزی، رفتند مذاکرات ببینیم نتیجه چه میشود. تازه ممکن است وضع از این بدتر بشود. بحث خیلی طولانی است بقیه را سانسور میکنم که ابوموسی یک پدر سوخته بازیهای متعدّدی درآورد خواستند، عبدالله بن عمر را ببرد حاکم بکند چه شد و رشوه گرفت. معاویه به او گفت: یک پسر تو را فرماندار بصره میکنم، یک پسر تو را فرماندار کوفه میکنم. گفت: این بعد از حکمیّت خیلی ضایع است؛ نمیخواهد اینطور. گفت: پس تو هر چیزی بخواهی من نه نمیگویم. تو فقط کافی است نامه بدهی. پسر ابو موسی نوشته است، از او نقل کردند که بعد از این صلح هیچ وقت دیگر، هیچ دری در شام به روی ما بسته نبود. همینطور تا اندرونی تا اتاق خواب معاویه میرفتیم، کسی به ما کاری نداشت. خیلی خدمت کرده است. اصلاً ابو موسی نمیتوانست معاویه را تأیید بکند. عرض کردیم منفورترین چهره در کوفه معاویه بود. پوست ابوموسی را میکندند. مجبور شدند، تریپ گول خوردند بردارند. اگر ابو موسی میگفت: من معاویه را تأیید میکنم، همان جا کوفیان او را به چند قسمت مساوی تقسیم میکردند. معاویه هم اصلاً دنبال نتیجه نبود. این که جنگ را به عقب انداخته است، کافی است. فقط نتیجه به نفع علی نشود و معاویه به ابو موسی فشار آورد که نه عبدالله بن عمر را اجازه میدهم بیاوری به حکومت برسانی نه کسی دیگر را. خلاصه دهان تو را مسواک میزنم ولی اگر بخواهی با من باشی هر چه بخواهی به تو می دهم. نتیجه این شد که بعد از یک سال مذاکره این گفت: من هر دو را عزل کردم. این گفت: من علی را عزل کردم، معاویه را عزل نکردم. با هم دعوا کردند. این گفت: تو فلان هستی، عمرو عاص به معاویه گفت تو مثل سگی میمانی که چه کار میکنی، دعوا کردند. درست است دعوا شد، به هم ناسزا گفتند ولی بعد از آن ابو موسی و بچّههای او وقتی به شام میرفتند یعنی شام کویت بود. چون کار خود را کرده بودند.
شرایط حکومت امیر المؤمنین علیه السّلام بعد از ماجرای حکمیّت
آن شکست نظامی گذشت. روحیهی نیروهای شامی بالا رفت. نیروهای شامی ۷۰ هزار نفر کشته داده بودند ولی از مرگ نجات پیدا کردند. نیروهای امیر المؤمنین علیه السّلام شکست خورده. روحیهها خراب، جنگ داخلی. این میگوید: تو کافر شدی، حکمیّت را چه کار داشتیم، داشتیم پیروز میشدیم. این آن را ملامت میکرد. مثل اینکه یکی از این تیمها چهار پنج تا خورد و شکست بدی خورد و بعد این به آن گفت: تو مقصّر هستی، آن یکی گفت: تو… همینطور است دیگر. بعد از آن همه همدیگر را مقصّر میکردند. تو آفساید را پر نکردی، تو نمیدانم لایی خوردی، همینطور. چهار هزار نفر آخوند هم آنجا بودند، گیر دادند که شما کافر هستید. از شهر بیرون رفتند، اوضاع را بدتر کرد. خوب اینها همه سنیهای دو آتشه بودند. کلاً خوارج سنّیهای بسیار بسیار متعصّب روی آن دو خلیفهی اوّل و دوم بودند. قرّاء هم بودند. امام جماعت و قاری و استاد فقه و… هر چه امیر المؤمنین علیه السّلام مذاکره، مناظره سعی کرد به بعضی از اینها مسئولیت بدهد. رفت و آمد، رفت و آمد چهار هزار نفر ماندند. باز هم حضرت فرمود به آنها کاری نداشته باشید. تا اینها راه را بستند و ناامنی ایجاد کردند و آدم کشتند. امیر المؤمنین علیه السّلام مجبور شد درگیر بشود. بچّههای مسعودیّه با بچّههای مشیریه با هم درگیر شدند. اینها با هم ازدواج کردند، با هم فامیل هستند، یکی این طرف است و یکی آن طرف است. یک برادر این طرف، یک برادر آن طرف. داماد این طرف پدر زن آن طرف. یک وقت است دو تا شهر با هم میجنگند؛ یک وقت در یک شهر با هم میجنگند. هر آدمی که کشته میشد در شهر فامیل داشت، در کوچه حجله میزدند. چه کسی کشته است؟ پسر همسایه. ببین چه اتّفاقی افتاد. کوفی به هم ریخت. شما هر مسجدی میرفتی نماز جماعت تعطیل بود. فرادا نماز میخواندند؛ میگفتند: آخوند این مسجد کجا است؟ میگفتند: کشته شد. چهار هزار نفر بودند، نمیدانم کوفه چند هزار تا مسجد داشته است. اصلاً وضع روحی مردم در کوفه نابود شد. پیروزی ۹۵ درصد تبدیل به برادرکشی و دعوا شد. دیگر همدیگر را نگاه میکردند مثل اینکه قاتل پدر خود را، مثل اینکه نه، قاتل پدر خود را میدیدند، در یک شهر هم داشتند زندگی میکردند. این مادر شهید و همسر شهید که به مثلاً… شما چه وقت شنیدید یک مادر شهید یا همسر شهید به مرحوم امام توهین بکند. اینها که دشنام میدادند خوب زن یکی از این خوارج بود. خوب معلوم بود که به امیر المؤمنین علیه السّلام دشنام میدهد. معلوم است به رزمندهها دشنام میدهد. بعد خانهی آن رزمندهها کجا است؟ همسایه هستند. طبقه بالایی هستند. خانهی بغلی هستند. هر روز دعوا است. اوضاع شهر به هم ریخت. دیگر مردم روحیهی جنگ نداشتند. آن طرف آنها شارژ.
امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: آماده بشوید با معاویه بجنگیم. گفتند: برو آقا. به چه کسی بروم بگویم. مثلاً فلانی برادر تو را کشتیم، میآییم برویم با معاویه بجنگیم؟ دیگر حضرت هر کاری میکرد، سپاه کوفه منسجم نشد. معاویه وقتی فهمید سپاه امیر المؤمنین مسنجم نمیشود، گردانهای پانصد تا دو هزار نفری وحشی… شامیها وقتی حمله میکردند، خیلی وحشیانه حمله میکردند. حتّی در صفین که داشتند شکست میخوردند، گاهی که وحشیانه حمله میکردند، بعضی از سربازان امیر المؤمنین علیه السّلام فرار میکردند. در نهج البلاغه است که حضرت اعتراض کرده است که چرا فرار میکنید، بد است که مدام میگویید: ما یمنی هستم، دعوای قبیلهای دارید. بد است اینطور از اینها فرار میکنید. بسیار بد است. عکسهای شما رسانهای بشود، بد است. اینها به شهرها حمله میکردند، همان کاری که در موصل شد. داعش وقتی حمله کرد با ۴۶۰ نفر شهر موصل را گرفت. از ترس ۱۷۰۰ تا افسر نیروی هوایی ارتش تسلیم شدند، همه را روی زمین خواباندند و به رگبار بستند. اینها اگر با سنگ میجنگیدند، همه کشته نمیشدند. ترس آدم را نابود میکند. به شهرها حمله میکردند خوب هر شهر یک نیروی نظامی دارد. ۱۷ علیّ بن ابیطالب قم حفاظت قم. ۸ نجف، ۱۴ امام حسین برای اصفهان. اینطور است دیگر. لشکر حضرت رسول برای تهران. وقتی حمله به یک شهر میشود باید آن سپاه جلو بیاید. اگر آن سپاه فرار بکند چه میشود؟ مردم را پوست میکنند، زنها را میبرند. بچّهها را سر میبرند. حمله کردند. کمیل فرار کرد شهر را شخم زدند. حمله کردند عبیدالله بن عبّاس فرار کرد شهر را شخم زدند. به مصر حمله کردند محمّد بن ابیبکر فرار کرد، شهر را شخم زدند. حمله کردند مدینه… اینکه شنیدید امیر المؤمنین علیه السّلام روی منبر نشسته بود، به صورت خود میزد چون این اوضاع بود. هر روز خبر میرسید یک شهر سقوط کرد. فلان شهر هم سقوط کرد. ریختند در مدینه گفتند: اگر جابر بن عبدالله انصاری و عمرو بن ابیسلمه یعنی پسر امّ سلمه اینها بیایند با معاویه بیعت بکنند، ما شهر را نمیکشیم و الّا همهی زنهای شما را میبریم. امّ سلمه سلام الله علیها مجبور شد دستور داد بروید بیعت بکنید. امیر المؤمنین علیه السّلام زنده بود، مدینه سقوط کرد. مکّه سقوط کرد. یمن سقوط کرد. نوامیس مسلمین را در یمن بردند در بازار برای تجاوز فروختند. مسلمانها را! هر چه این اتّفاقها میافتد، روحیه بدتر از بدتر. دیگر اینها نشسته بودند مثل اینکه سنگ در مقابل امیر المؤمنین علیه السّلام نشسته است. ترسیده بودند، برویم بجنگیم ما را نابود میکنند. نرویم بجنگیم یک روزی به کوفه حمله میکنند. خیلی مسائل روحی روانی در بحث است. در فوتبال مسائل روحی روانی مهم است، چه برسد به جنگ. شوخی که نیست.
شرایط امام حسن علیه السّلام بعد از به حکومت رسیدن
من این جمله را زیاد گفتم اگر امیر المؤمنین علیه السّلام یک ماه دیرتر ترور میشد، ممکن بود خود کوفیان سر امیر المؤمنین علیه السّلام را برای معاویه ببرند. یا مجبور بشود آتس بس را با معاویه امضا بکند. خدا نخواست امیر المؤمنین علیه السّلام به این امتحان مبتلا بکند. دیگر قرار بود سه تا ده هزار نفر نیرو جمع بکنند که خبر ترور امیر المؤمنین علیه السّلام رسید. امیر المؤمنین علیه السّلام به عنوان امام شیعه خوب امام بعد از خود را به شیعیان که خیلی کم هستند معرّفی کرد و اینها که عمدتاً ۹۹ درصد سنی هستند امیر المؤمنین علیه السّلام امام حسن علیه السّلام را به عنوان حاکم بعد از خود معرّفی نکرد. ولی مردم شهر کوفهی پاشیده از هم کسی را مثل امام حسن علیه السّلام پیدا نکردند. لذا به سراغ امام حسن علیه السّلام رفتند. میخواهم آتش بس امام حسن علیه السّلام را توضیح بدهم تا هر کسی از والدهی خود قهر کرد نیاید به امام حسن علیه السّلام بگوید: امام مذاکره. ببین در چه شرایطی چه کار کرد، شما هم همان کار را بکنید. ما مخالف نیستیم. امام حسن علیه السّلام امام ما است. ولی آن اتّفاقی که افتاده است را به او نسبت بدهید؛ دروغ به او نسبت ندهید. چیزی را که اتّفاق افتاده است بگویید. امام حسن علیه السّلام به حکومت رسید. خوارج آمدند گفتند: اگر با معاویه میجنگی بیعت بکنیم. حضرت فرمود: با شرط بیعت نمیکنم. گفتند: برو بابا. ولی دیدند در نخیله… خطّ قرمز خوارج معاویه بود، دشمن سر سخت معاویه هستند. خوارج اصلاً ضدّ معاویه هستند. اگر کسی بخواهد خوارج را بشناسد، باید بداند خوارج یک خطّ قرمز دارند، آن هم دشمنی با معاویه است. حاضر نیستند در مقابل معاویه کوتاه بیایند. امام حسن علیه السّلام شروع به جمع کردن لشکر کرد. خوارج دیدند عجب امام حسن علیه السّلام دارد با معاویه میجنگد. گفتند: اشکال ندارد شرط نمیگذاریم، دارد میجنگد، بیعت کردند. حضرت نیروها را تهجیز کرد، آماده باشید بروید بجنگید.
دو تا اتّفاق باعث شد که یک مقدار وضع کوفه بهتر بشود یکی شهادت امیر المؤمنین علیه السّلام خیلی سیلی محکمی به مردم کوفه بود. خیلی ناراحت و پشیمان شدند، این چه غلطی بود ما کردیم. یکی هم اینکه بالاخره به امام حسن علیه السّلام اعتقاد داشتند، اعتماد داشتند، یک مقدار روحیه گرفتند. امام حسن علیه السّلام هم چند نفر از خائنین را اعدام کرد و یک مقدار حقوقها را افزایش داد و برای همین هم حکومت پنج، شش ماه بیشتر دوام آورد و الّا باید همان ۲۰ روزه سقوط میکرد.
خیانت سرداران و سپاهیان به امام حسن علیه السّلام
یعنی حضرت در شرایط سقوط به حکومت رسید، نه در شرایط عادی. حضرت لشکر آماده کرد که بروند بجنگد. هر کسی را فرمانده میگذاشت، فردا صبح دیگر نبود. یک میلیون درهم، هر درهم را ده هزار تومان تقریباً حساب بکنیم حساب بکنید یک میلیون ده هزار تومان چقدر میشود. خود را میفروختند و میرفتند. آمار میگرفتند نهار بدهند. میگفتند: ۲۳ هزار تا. شب ۱۷ هزار نفر. فردا صبحانه ۱۱ هزار نفر. یعنی میریخت سه هزار، پنج هزار، دو هزار. سه هزار. مدام جذب بکن مدام دوباره اینها فرار میکردند. معاویه میخرید. حضرت فهمید که بعضیها دارند نامه مینویسند سر حسن را میخواهی یا سالم. مردهی او چند و زندهی او چند؟ حضرت زره زیر لباس خود به تن میکرد. ظاهر آن این بود که عبا و قبا دارد، زیر زره بر تن داشت. تا یک بار حضرت را ترور کردند؛ گفتند: حسن کشته شد. بعد دیدند امام حسن (سلام الله علیه) آسیب دیده است ولی زخم اثر جدّی نگذاشته است، چون به پهلوی حضرت ضربه زدند ولی چون زره بر تن حضرت بود. زخم کاری نشد. بدن مبارک ایشان خراش برداشت. فهمیدند امام زره بر تن دارد. چند بار این مردم را جمع کرد و فرمود: میخواهید چه کار بکنید؟ اگر مقاومت میکنید، مقاومت میکنیم. معاویه هم از آن طرف فشار میآورد…
همانطور که فکر نمیکردند زهرای اطهر سلام الله علیها به میدان بیاید و امیر المؤمنین علیه السّلام دفاع نکند و امیر المؤمنین علیه السّلام حفظ بشود؛ معاویه اصلاً فکر نمیکرد. چون پدر او امیر المؤمنین علیه السّلام هیچ وقت کوتاه در مقابل معاویه نیامده. فکر نمیکرد امام حسن سلام الله علیه ممکن است یک وقت آتش بس امضا بکند و چون نمیخواست به قرارداد عمل بکند میگفت: هر چه تو میخواهی بنویس. کسی که نمیخواهد پول بدهد میگویی: چک چه وقت؟ میگوید: هر تاریخی که میخواهی. مبلغ؟ میگوید: هر مبلغی که تو میخواهی. خوب نمیخواهد بدهد. آن کسی که میخواهد بدهد صد بار قرارداد را نگاه میکند، چون میخواهد به آن عمل بکند. آن که نمیخواهد عمل بکند، میگوید: هر چه دوست داری بنویس. امام حسن علیه السّلام فرمود: اگر نمیخواهید بجنگید، معاویه پیشنهاد آتش بس داده است؛ اگر نه برویم بجنگیم. گفتند: نه میجنگیم. باز حضرت دید یک یک آدمها میروند، هم سپاه کم میشود و هم فرماندهها. دوباره اینها را جمع کرد. در این اثنا معاویه مغیره لعنه الله علیه را فرستاد، یک گونی نامه برای امام حسن علیه السّلام آورد. گفت: این گونیها را باز بکن بخوان. مهر خطها را میشناسی؟ فرماندههای سپاه تو هستند، سربازهای تو هستند. گفتند: سر او چند، سالم چند، کجا تحویل بدهیم. گفت: این سربازهای تو هستند، به من نامه نوشتند. بیا آتش بس را امضا بکن.
دلیل قبول صلح از جانب امام حسن علیه السّلام
معاویه فکر نمیکرد امام حسن علیه السّلام این کار را بکند. معاویه میخواست بگوید من خیلی تلاش کردم صلح را امام حسن علیه السّلام قبول بکند نشد، جنگیدیم، در جنگ کشته شد من چه کار بکنم؟ خیلی دوست داشت جنگ رخ ندهد ولی فکر نمیکرد امام حسن علیه السّلام قبول بکند. حضرت فرمود: حالا فکر میکنم، میگویم که آتش بس امضا میکنیم یا نه. مغیره آمد و داخل سپاه امام رفت گفت: الحمدلله فرج حاصل کرد. حسن بن علی قبول کرد. اینها آمادهی قبول صلح بودند گفتند: عجب! خوارج که خطّ قرمز آنها معاویه بود گفتند: ای خائن نستجیر بالله. بقیه گفتند: عجب ما که بودیم. امام حسن علیه السّلام از خیمه بیرون آمد، آمد سخنرانی بکند فرمود: معاویه تقاضای صلح کرده است. شما هم این وضع را دارید اگر میایستید که بجنگیم، همهی ما کشته بشویم، من این را ترجیح میدهم. من این را ترجیح میدهم که همهی ما کشته بشویم. فریاد زدند: صلح، صلح. راهی نداشت، لشکری باقی نمانده است. آن کسی که امروز صلح امام حسن علیه السّلام، نرمش قهرمانانه را میخواهد در چشم مردم بکند الآن انصافاً آن زمان است؟ ما بالای سیصد چهار هزار نیروی نظامی پای کار داریم. الان آن زمان است؟! الآن ولی فقیه شب جای خواب ندارد، مخفیانه میخوابد. نمیداند کجا بخواند از دست اینکه سربازها و محافظهایش او را نکشند؟! انصاف هم خوب چیزی است. ما نمیگوییم کوتاه نیایید، به مشکل برخورد بکنیم کوتاه میآییم. امام هادی علیه السّلام را به مجلس شراب بردند. فرمود: یا امیر المؤمنین -به متوکّل گفت- من را عفو بکن. ما نمیگوییم اهل بیت کوتاه نمیآیند، کجا کوتاه میآیند: سر جای خود. نه الآن، الآن انصافاً وقت صلح امام حسن علیه السّلام است؟ خوب هر جنگی قرار باشد پیش بیاید، در آن جنگ خطر است. اگر قرار باشد تا خطر میآید، آدم همه چیز را وا بدهد برود که اصلاً نیروی نظامی میخواهید چه کار بکنید. مدام یک قیچی بردارید و دم این گربه را ببرید و به دست مردم بدهید. الآن وقتش نیست. الآن چه ربطی به صلح امام حسن علیه السّلام دارد.
خوارج به خیمهی امام حسن علیه السّلام ریختند. یک خنجر به ران امام زدند که تا استخوان امام رسید، حضرت بیهوش شد. چرا؟ چون گفتند: خیانت کردی با معاویه… ما گفتیم با معاویه بجنگ، تو صلح کردی. بعضیها هم که لاف میزنند، حرف مفت بزن هم همیشه در تاریخ بوده است. سلیمان صرد خزاعی آمد گفت: آقا من صد هزار تا نیرو داشتم برای چه ما را ذلیل کردی؟ صد هزار تا نیرو داشتی، تا حالا مرده بودند؟! اینها کجا هستند؟ کلاً امیر المؤمنین علیه السّلام در بهترین شرایط حکومت خود در جنگ صفین ۶۹ هزار تا نیروی نظامی داشت، تو صد هزار نفر آدم را کجا پنهان کردی، اینها کجا هستند. حضرت فرمود: برو اینها را بیاور. در افق محو شد. سلیمان صرد خزاعی همینطور بود. به امیر المؤمنین علیه السّلام گفت: بیا. جنگ جمل شد؛ گفت: من استخاره کردم خوب نیامده است حالا تعبیر من است. حالا نمیدانستم چه کسی حق است. عایشه حق است، شما حق هستید. این هم با امام حسن علیه السّلام. بعداً به امام حسین علیه السّلام هم نامه نوشت ولی به کربلا نیامد. بعد هم چهار هزار نفر را برد از بین برد. هیچ چیزی به دست نیامد. به جای چهار هزار نفر هزار نفر به کربلا آورده بود، اصلاً کربلا کربلا نمیشد. شروع به دشنام دادن به امام حسن علیه السّلام کردند حضرت فرمود: من برای شما این کار را کردم. به خوبها به حجر بن عدیها این را گفت.
ویژگیهای صلح امام حسن علیه السّلام
اگر سربازان امام حسن علیه السّلام او را میکشتند، تاریخ چه چیزی مینوشت؟ میگفت: یک آدمی سربازهای خود او، او را کشتند. شما چه میگویید؟ شیعههایش او را کشتند. منتها صلح نامهی امام حسن علیه السّلام آتش بس امام حسن علیه السّلام دو سه تا ویژگی داشت. اوّلاً حضرت نوشت: معاویه حق ندارد خود را امیر المؤمنین بنامد. بعد از خود ولیعهد تعیین نکند. محبّان امیر المؤمنین علیه السّلام را دنبال نکند. میدانست به اینها عمل نمیکرد ولی اقلاً شاید در افکار عمومی اثری بگذارد. معاویه خیلی متفاوت از یزید است. یک جلساتی لازم است خود این معاویه تحلیل بشود. خیلی قدرت رسانهای عجیبی داشته است، خیلی دشمن قدری است. یعنی اگر جامعه دنبال شهوت باشد، معاویه خیلی دشمن قدری میشود. دیگر مردم حرف نمیفهمند. چون دین نسیه است. نقد نیست. بعداً نتیجهی آن را میبینی، باید فکر بکنی. شهوت نقد است و گوسفند هم یک گوسفند ماده را ببیند میجنبد. نقد است. اگر در یک جامعهای شهوترانی باشد، معاویه خیلی دشمن خطرناکی میشود. چون مردم میفهمند که او چه میگوید. چون سنگینی آن چیزی را که میگوید در جیب خود حس میکنند. قدرت خرید دارد، میفهمند. تقوا فکر لازم دارد، آن لحظه همه نمیفهمند. کار اهل بیت خیلی سخت بود. امام حسن علیه السّلام فرمود: معاویه خود را امیر المؤمنین ننامد. ولیعهد تعیین نکند شیعیان امیرالمؤمنین علیه السّلام را دنبال نکند. یک دانه از آنها در بعضی از نقلها آمده است خیلی جالب است که معاویه حقّ شهادت دادن ندارد. نه اینکه معاویه حرام زاده است، حرام زاده حقّ شهادت ندارد. میدانید شهادت دادن پایینترین نوع عدالت است. شما اگر به یک دادگاه بروید، سوء پیشینه و اینها نداشته باشی شما را عادل حساب میکنند. عدالت شاهد آسان است. خیلی نمیخواهد که طرف آیت الله العظمی باشد و الّا کسی نمیتوانست برود دادگاه شهادت بدهد. همین که سوء پیشینه نداشته باشد، شهره به کذب نیست. معاویه حق ندارد برود در دادگاه صالح شهادت بدهد. یعنی اصلاً یک طاغوت است. امام حسن علیه السّلام میفرمود: «طاغیه» یعنی طغیانگر بزرگ. فتنهی کبیر.
جلوه دادن دشمن به جای دوست یکی از بزرگترین خیانتها
وقتی آتش بس امضا شد، معاویه به امام حسن علیه السّلام نامه نوشت این را هم بگویم یک تکهای به یک حسن بیندازم و روضهی خود را شروع بکنم. یک چیزی در تاریخ ما اتّفاق افتاده است خدا میداند فضای ما که تاریخی است من یقین دارم صد سال بعد به ریش ما میخندند. معاویه نوشت: الحمدلله فتنه برطرف شد. امنیت به جهان اسلام برگشت. شقاق برطرف شد. وحدت آمد. اهل سنّت و جماعت با همدیگر… امام حسن علیه السّلام نوشت: بسم الله الرّحمن الرّحیم فتنه این است که تو به جهان اسلام مسلّط شدی و اگر یک روزی دست من برسد شاخ تو را میشکنم، الآن مجبور هستم. یکی از بزرگترین خیانتهایی که در روزگار ما اتّفاق میافتد این است که میخواهند معاویه را دوست جلوه بدهند. او را با اسم کوچک در مذاکرات صدا بزنند. بگویند: مثلاً سوفی جان عکس نوهات را بفرست ببینم. سعی بکنند آن حالت بغض از دشمن را کم بکنند. امام حسن علیه السّلام آتش بس با معاویه امضا کرد ولی نسبت به معاویه بغض داشت. فرمود: فتنه تو هستی. ما برعکس این عمل کردیم. در همین مذاکرات ما یک کاری کردیم اگر یک کسی تحلیلگر است، میشناسد ما را خبر بکند، من تا به حال در خیلی جاها پیش متخصّصین این حرف را زدم وقتی اخیراً دندانهای ما را کشیدند، جای آن سیمان چسباندند. رئیس جمهور ما گفت: الحمدلله نه اینکه دندانهای ما را کشیدند، دیگر ما نمیتوانیم گاز بگیریم. لذا کلاً منطقه امن شد. دیگر الحمدلله امنیت به منطقه برگشت. این یادآور امنیت منطقه است. ما گاز میگرفتیم دیگر نمیتوانیم گاز بگیریم. دندانهای ما را کندند، هاری داشتیم دیگر نمیتوانیم گاز بگیریم. خیال شما راحت باشد، همه چیز امن شد بروید راحت صفا بکنید. واقعاً خیلی عجب است. ما عامل ناامنی بودیم که حالا که دندانهای ما را کندند… این را گفت. نگاه بکنید ایشان سخنرانی کرد. حالا که در آب سنگین بتون ریختید، دیگر امنیت وارد کشور شد، دیگر منطقه امن شد. این دیگر نسیم امنیت به منطقه… ما وحشی بودیم، گاز میگرفتیم، دندانهای ما را کشیدند، قلاده بستند دیگر همه جا امن شد. از محضر شما عذر میخواهم سگ را بستند. تاریخ بعداً میگوید: اینها چه کسانی بودند؟ اسکیمو بودند، نمیفهمند. این حرفها چیست، شما زدید؟ خود تو داری اقرار میکنی وحشی منطقه بودی که دندانهای تو را کشیدند و خیال تو راحت شد. الآن واقعاً امنیت وارد منطقه شد؟! این حرف را معاویه به امام حسن علیه السّلام زد و حضرت فرمود: فتنه تو هستی، کجا امنیت آمد. مگر امنیت آمد؟ معاویه میگشت ببیند چه کسی محبّ علی است، پوست او را بکند. کجا امنیت آمد؟ از بعد برجام تا حالا چند دفعه ما را تهدید هستهای کردند، امنیت آمد؟
اشکال ندارد، ما مخالف نیستیم مذاکره بکنیم، کوتاه بیاییم سر جای خود و به اهل بیت چیزی نسبت ندهیم که انجام ندادند. در شرایط امام حسن علیه السّلام بودید، بروید صلح امام حسن علیه السّلام را قبول بکنید، ما حرفی نداریم. ما موارد شدیدتر از این هم داریم. اهل بیت در وقتش خیلی کوتاه آمدند چون دیدند آنجا… شما اگر ببینی کار به جایی رسیده است… این در کشور ما اتّفاق افتاده است ما برای حفظ کشور صد سال پیش با روسیه جنگیدیم، اشغال کلّ کشور محتمل جدّی شد. چون از روسیه شکست خوردیم، یک استان بدهیم یا کشور را بدهیم؟ به طاغوت کفر یک کشور را بدهیم یا یک استان بدهیم؟ خیلی دردناک است ولی ما استان دادیم. مسلمانها را زیر یوغ کفّار بردیم. مجبور بودیم. ما نمیگوییم به وقتش کوتاه نیا ولی چه زمانی؟ وقتی شکست خوردیم، نه قبل از جنگیدن بگوییم این استان را بگیر. استان میخواهید بفرمایید، دیدید چقدر خوب است. این مناطق جنوب خزر خیلی آب و هوای خوبی دارد خوش آمدید استفاده بکنید. ما گرفتار بشویم، به اضطرار بیفتیم مجبور هستیم کوتاه بیاییم. اگر میخواهی قبلش بدهی بعد از آن میخواهی چه کار بکنی. بعد هم به اسم امام حسن علیه السّلام.
من میخواهم برای شما روضه بخوانم این روزها من خیلی ناراحت هستم وقتی میبینم در جامعهی اسلامی به امام حسن علیه السّلام توهین میشود، کسی اعتراض نمیکند. من میخواهم برای شما روضه بخوانم که امام حسن علیه السّلام نشسته بود منبری توهین به امیر المؤمنین و امام حسن علیهم السّلام کرد و کسی دفاع نکرد. چرا فکر میکنید کسی دفاع نکرد؟ مگر کوفیها طرفدار معاویه بودند؟ نمیفهمند دشنام به امام حسن علیه السّلام دشنام به بزرگ کوفه است ولی حسابگری میکردند که اگر من جواب بدهم چه میشود، ارزش ندارد. در این کشور ما هم یک نمایندهی مجلس گفت: من از امام حسن درس کنسرت گرفتم. نفهمیدم امام حسن علیه السّلام اجرا کرده است، خوانده است، کنسرت رفته است. از کجای امام حسن علیه السّلام کنسرت کسی یاد گرفته است. هیچ کسی اعتراض نکرد نه از علما آنطور که باید اعتراض کردند. نه مردم اعتراض کردند. این مردم همان مردمی هستند که وقتی ۴۰ سال پیش روزنامهی اطّلاعات به امام توهین کرد، پهلوی را به آتش کشیدند. یک کسی یک چنین توهین آشکاری به امام حسن علیه السّلام کرد، هیچ کسی اعتراض نکرد. من چه روضهای بخوانم. روضه بخوانم زمان معاویه به امام حسن علیه السّلام توهین کردند، کسی هیچ چیزی نگفت. حساب کردند، دیدند نمیارزد.
خدا شهدا را رحمت بکند روح شهدای مدافع حرم شاد یک فرقی شهدای مدافع حرم نسبت به شهدای اوّل انقلاب دارند دو سه تا فرق دارند یکی این است که خیلی از آنها فرزند کوچک دارند. یکی این است که در شرایطی میروند که تخریب میشوند. در شرایطی میروند که چندان به آنها امکانات نمیدهند. شهدای افغانستانی که هیچ چیزی، مثل اینکه وصلهی ناجور هستند. شما نگاه بکنید این شهدایی که میروند اینها زن و بچّه ندارند یا بچّهی کوچک ندارند یا بچّههای خود را دوست ندارند. اینها وداع نمیفهمند چیست. اینها موقعیت نمیفهمند چیست. نگاه بکنید بپرسید خیلی از آنها روز آخر رفتن خود به فرزندان خود نگاه نمیکنند، دل کندن سخت است. کسی بخواهد بایستد از اهل بیت دفاع بکند، باید هزینه بدهد، اسیری بخورد، باید آبروی او را ببرند باید او را بشکنند، باید او را له بکنند. شهدا پر کشیدند خوشا با حال آنها.
یک تفاوت امام حسن علیه السّلام با دیگر ائمّه علیهم السّلام
فرق امام حسن علیه السّلام با ائمّهی دیگر ما این است که یک منبری یک ساعت حرف میزند، پاکت به او میدهند، از او تشکّر میکنند، التماس دعا میگویند. امام حسن علیه السّلام این همه صدمه خورد، دشنام شنید، چه بدرقهای هم از او کردند. کسی نبود در مدینه که مشکل پیدا بکند و از طلای امام حسن علیه السّلام بیبهره باشد حتّی دشمنان. اصلاً در خانهی امام حسن علیه السّلام شلوغ میشد. بسیار متأثّر میشوم که دارم این حرفها را میزنم- نه برای اینکه… یک بار تاریخ سراغ ندارد که همین جلسهای که من با شما گفتگو کردم، شما به احترام اهل بیت گوش کردید برای امام حسن علیه السّلام اتّفاق افتاده باشد. نه اینقدر، یک جلسهی پنج نفره امام حسن علیه السّلام حرف بزند یک عدّه یادداشت بکنند. بگردید ببینید پیدا میکنید. تشکّر کسی نمیکرد. حضرت برای اینکه در خانهی اهل بیت فراموش نشود طلا میداد. در خانه را باز میکرد، میریختند. نه اینکه بیایند از پسر پیغمبر استفاده بکنند، میآمدند چیزی به دست بیاورند، طلا بگیرند. روزی که از دنیا رفت خوب یک پولدار از دنیا برود گداها میآیند. همه آمدند گفتند شاید یک چیزی… اینقدر مدینه پر شد که یک مورّخ مثل زده است گفته است: اگر سنگی از آسمان رها میشد، بر سر کسی میخورد. یعنی سنگ بر زمین نمیافتاد. یعنی اینقدر ازدحام جمعیت زیاد بود. نیامده بودند از پسر پیغمبر تشکّر بکنند؛ آمده بودند چیزی به دست بیاورند. لذا وقتی تابوت مطهّر او را داشتند به سمت مرقد پیغمبر میبردند، آمدند مقابل او را گرفتند. چند بار اینها با خانوادهی عزادار پیغمبر اینطور رفتار کردند. یک بار در کوچهی بنی هاشم زهرای اطهر سلام الله علیها فرمود: ما عزادار هستیم. جلوی در خانه سر و صدا کردند دشنام دادند، فرمودند ما عزادار هستیم. «یَا أَبَتَاهْ! … هَکَذَا کَانَ یُفْعَلُ… ابْنَتِکَ»[۴] اینجا امام حسین علیه السّلام امام خود را از دست داده است، برادر خود را از دست داده است، این جگر سوخته است برای امامی که این همه دشنام خورد. مردم جمع شده بودند، لابد منتظر نهار بعد از دفن بودند. چون وقتی دیدند تیر به سمت آن تابوت خورد اوّلاً آن ملعونها که تیر زدند یقین داشتند بنای این مردم بر دفاع نیست. یکی پیدا نشد دفاع بکند. «ورموا بالنِّبالِ جَنازتَه» تابوت مبارک ایشان را تیرباران کردند. سیّد الشّهداء علیه السّلام فرمود: دستور داده است نمیخواهم خون ریخته بشود. او را به بقیع ببریم. این بدن مبارک را که داخل خاک گذاشت صورت مثل ماه امام حسن علیه السّلام را که روی خاک گذاشت فرمود: «لَیسَ حَریب مِن اصیبُ بِمَالِهِ»[۵] غارت زده این زلزله زده نیست که اموال او از بین رفت. غارت زده کسی نیست که اموال او را بردند. «و لکنَّّ مَن وارى أخَاه حَریبُ» غارت زده من هستم که صورت تو را روی خاک گذاشتم.
[۱]– سورهی فتح، آیه ۱٫
[۲]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۴۸٫
[۳]– شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید، ج ۲، ص ۲۲۹.
[۴]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۳۰، ص ۲۹۴٫
[۵]– تسلیه المجالس و زینه المجالس (مقتل الحسین علیه السلام)، ج ۲، ص ۶۵٫
پاسخ دهید