ماه رمضان شد به روش خلیفهی دوم که در صحیح بخاری هم وجود دارد اینها میخواستند مردم حرف نزنند، مردم مینشستند دور هم قلیان میکشیدند و خاطره میگفتند. بله یک روزی بود، یک منطقهای بود، جعفه بود، پیغمبر دست علی را بالا برد، خاطره تعریف میکنند. قدیمیها مینشستند میگفتند: پیغمبر چطور بوده است. اگر به شما بگویند یک نفر ۳۰ سال با آقای بهجت زندگی کرده است، یکجا او را ببینید به او نمیگویید چطور بوده است. آقا بهجت چه غذایی میخورد، چه ذکری را میخواند. اینطور میشد چه کار میکرد؟ اینطور نمیگویی؟ حالا شخص با خاتم انبیاء نشست و برخاست کرده است، مردم میگفتند: چه خبر بود؟ وسط این خاطرات یک دفعه یک چیزهایی آشکار میشد، اینجا فلانی رفوزه شد، آنجا علیّ بن ابیطالب اینطور شد. جلوی حدیث را گرفته بودند که نقل نشود.
مردم ماه رمضان نمیتوانستند بیکار باشند، میآمدند در مسجد مینشستند حرف میزدند. لذا آقای شمارهی دو گفت: بلند شوید نماز بخوانید صد رکعت جماعت. آن وقت برای حرف زدن وقت نداشتند، باید یک سره میخواندند، نماز را در چند شب قسمت میکنند، به جماعت میخوانند و نمیتوانید حرفی بزنید. –این در بخاری است- وقتی آمد دید همه دارند میخوانند گفت: «نِعمَه البِدعَهٌ هِذِهِ» خوب بدعتی است. آقایان میگویند: گفته است نوآوری کردم، کارآفرینی کردند. حضرت فرمود: من اجازه نمیدهم در مسجد کوفه که امام مسلمین در آن نماز میخواند، در مسجد من بدعت باشد، نمیگذارم. فریاد بلند شد که «وا رمضاناه» امسال رمضان ما تمام شد، «وا سنّت عمراه» کار به جایی رسید که حضرت فرمودند: آنها را رها کنید، هر کسی را دوست دارید بایستد نماز را به جماعت بخواند. یعنی ایستاد و در مسجد امیر المؤمنین بدعت اتّفاق افتاد و حضرت ایستاد و نگاه کرد.
چرا؟ خود تعریف میکند. وقتی به حق عمل نشود، وقتی حقمداری رخ ندهد، می آید به من میگوید: چک برادر شما پاس نمیشود، ما را سرگرم میکند و یکی، دو ماه طول میکشد، اگر من بروم یقهی برادر خود را پاره کنم، پنهان کاری نکنم و اگر دعوا کرد بروم به نفع او حرف بزنم، نمیشود او ضایع میشود. میگویم: دیگر با تو رفت و آمد نمیکنم. الآن اینطور است، عرف شده است چک میدهند، بعد چک او پاس نمیشود، شخص بنده خدا بدبخت میشود، میگوید: ۷۰ درصد را سه ماه دیگر بده. شما او را بدبخت کردید که قبول میکند. اگر پدر او سر سفرهی این آدم نیاید، برادر او نیاید، در جامعهی ما هم دارد از این اتّفاقها میافتد بعد میگویید آنها همه از قبرس آمدند؟! آنها در همین جامعه هستند، از فامیلهای من هستند.
میفرماید: آنها که حق نمیگویند، راستگوها هم مثل اینکه لال شدند، اگر این اتّفاق بیفتد «وَ اللَّازِمُ لِلْحَقِّ ذَلِیلٌ»[۱] کسی که بخواهد حقمداری کند، او را ذلیل میکنند، تنها میشود، او را رها میکنند. میشود علی را تنها گذاشت، وای به حال غیر امیر المؤمنین. وقتی این اتّفاق بیفتد «عَالِمُهُمْ مُنَافِقٌ» -امیر المؤمنین زمان خود را میگوید- میگوید: دورو میشوند.
پایان
پی نوشت ها
[۱]– نهج البلاغه، ص ۳۵۴.
پاسخ دهید