روز شنبه مورخ ۲۳ مرداد ماه ۱۴۰۰ و مصادف با روز پنجم محرم ۱۴۴۳ ه.ق، پنجمین جلسه هیئت محترم بضعه الرسول سلام الله علیها با سخنرانی «حجت الاسلام حامد کاشانی» و پیرامون موضوع «بررسی علت تفاوت نگاه سیدالشهداء سلام الله علیه با سایر اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم» برگزار گردید که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
- مقدمه
- در سقیفه غصبِ حکومت صورت گرفت؛ نه غصبِ مقاماتِ معنوی
- آثار پایدارِ وحشتناک سیاست کنترل جمعیت
- بنیامیه در پی علنی کردن کفر در جامعه!
- تاثیر قدرتِ حکومتها
- اثر رفتارِ مثبت یا منفی یک حکومت، پایدار و گسترده است
- اثر رفتار پایدار و گسترده حکومت منطقهای در اَوَد
- توسعه مکتب اهلبیت علیهمالسلام در جهان
- مسئولیت ما در شرایطی که در طول تاریخ شیعه سابقه نداشته است
- روضه حضرت عبدالله بن حسن علیهما السلام
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»
«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری* وَ یَسِّرْ لی أَمْری* وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی* یَفْقَهُوا قَوْلی».[۲]
«إِلهی وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]
مقدمه
هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت مجتبی صلوات الله علیه صلواتی محبت بفرمائید.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ
عرض ادب به ساحت مقدس حضرت بقیه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین له الفداء و عجل الله تعالی فرجه الشریف و رزقنا الله رویته و زیارته و شهاده بین یدیه؛ صلوات دیگری عنایت بفرمائید.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ
عرض ادب، احترام، استغاثه و بیچارگی به محضر صاحب عزا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها؛ صلواتی محبت کنید.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ
در سقیفه غصبِ حکومت صورت گرفت؛ نه غصبِ مقاماتِ معنوی
محضر عزیزان عرض میکردیم که تفاوت فاحش میانِ واکنش حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و افرادی که حکومت حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه را دیده بودند با سایر اصحاب حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نسبت به حکومتِ یزید لعنه الله علیه وجود داشت.
طبعاً در ماجرای حکومتِ یزید لعنه الله علیه یا حکومت خلفاء، مقاماتِ معنوی اهل بیت علیهم السلام آسیبی نخورد، چون کسی نمیتوانست به آنها دست بزند و برای آسیب زدن به مقاماتِ معنوی دسترسی نداشتند. حداکثر میتوانستند انکار کنند.
زمانی که قاتل حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها شمشیر را روی سرِ مبارک حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه قرار داده بود؛ گفتند: «اگر بیعت نکنی، گردن تو را خواهیم زد»!
حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه فرمودند: در این صورت «عَبْدَ اللّهِ وَ اخا رَسُولِه»[۴] عبد خدا و برادرِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را کُشتهاید.
گفت: «امّا عَبْدُ اللّه فَنَعَمْ وَ امّا اخُو رَسُولِهِ فَلا»! بنده خدا بله! بالاخره تو هم مخلوق خدا هستی ولی این که تو برادر پیغمبر هستی، خیر!
میتوانستند انکار کنند. دیوار حاشا بلند است امّا نمیتوانستند حقیقت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را که نمیتوانستند به هم بزنند، لذا آن چیزی که غصب شد «حکومت» بود.
حکومت میتواند کاری انجام بدهد که گویی حضرت امیرالمومنین، حضرت مجتبی و حضرت سید الشهداء صلوات الله علیهم مدفون هستند و حضور ندارند. این کار، کارِ حکومتها است.
تفاوت فاحش در واکنش به حکومت یزید لعنه الله علیه هم حاصلِ حکومتهای نزدیکِ ۵۰ ساله قبل از حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه است.
رفتارهای حکومتی، رفتارهای پایدار است. چه حکومتی اصلاح کند و چه انحراف ایجاد کند، اثر آن طولانی مدت است.
آثار پایدارِ وحشتناک سیاست کنترل جمعیت
ما با آزمون و خطا یک تصمیم فرهنگی میگیریم و بعداً اگر اشتباه بود، اصلاح میکنیم. کسانی که میخواهند حکومتداری کنند، باید بدانند که گاهی آثار این آزمون و خطا درست یا غلط انحراف یا اصلاح، صدها سال است.
نمونه بارز این مطلب این است که در کشور ما که تعدد فرزند یک ارزش محسوب میشده است. این برای تاریخ خیلی روشن است کسی که کثیر الاولاد بوده است، از نظر دینی خوشروزی و از نظر اجتماعی خوشبخت و صاحباعتبار محسوب میشده است.
بنده روز گذشته مثالِ بودجه را زدم. حکومت مدتی در یک تشخیصی به این نتیجه رسید که باید جلوی رشد جمعیت را بگیرد. ای کاش جلوی رشد جمعیت را با شمشیر گرفته بودند. اگر جلوی یک کار فرهنگی را با شمشیر و تفنگ بگیرند خیلی خوب است، چون هر وقت آن شمشیر و تفنگ را بردارند برمیگردد امّا متأسفانه این کار را نکردند.
همانطور که روز گذشته عرض کردیم در زمان ائمه اطهار علیهم السلام فقیر چنان نزد حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه محترم بود که فردِ فقیر هیچ کسر شأن اجتماعی حس نمیکرد. خودِ فقر یک تنگی و تلخی دارد امّا کسی فقر را کسر شأن اجتماعی حساب نمیکرد.
حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه هر روز صبح بعد از نماز برای فقرا درس داشتند. هر روز! یعنی با وجود این که فقرِ فقیر، قدرتِ خرید او را گرفته است ولی دیگر این فقر خرخرهی او را فشار نمیداد و آبروی او را نمیبرد امّا بعداً عوض شد. این بدین معنا نیست که حکومت حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه در پی ایجاد رفاه نبود.
ای کاش در موضوع «جمعیت» میگفتند: هر خانواده ای که فرزند سوم به دنیا بیاورد؛ باید ده روز زندان برود! این کار اینقدر اثر نمیگذاشت؛ یک عده جریمه میدادند و یک عده هم حبس را تحمل میکردند. امّا این کار را نکردند.
آمدند و در کتب درسی گفتند: پدر و مادری که نسبت به آینده فرزندانِ خود بیتوجه است مدام بچه دار میشود! کم بودن تعدادِ فرزندان نشان دهنده نگرانی تربیتی است و زیاد بودن تعداد فرزندان نشان دهنده عدم اهمیت مسئله تربیت برای والدین است!
آقای گرفتار را ساختند! گرفتار است! تا دیروز برکت، روزی و اعتبار بود… و از این کارها زیاد کردهاند.
بنده به خاطر دارم، وقتی که در دبستان از من سوال میپرسیدند که چند خواهر و برادر هستید؟ من به عنوان یک طفل خجالت میکشیدم که بگوییم: ۴ نفر هستیم.
اینها را به عنوان نمونه عرض میکنم. موضوع بحث این است که اثرِ رفتار حکومتها پایدار است لذا نباید خیال کند که حالا یزید هم ۳ سال میآید!
الان که مثال از حکومتِ خودمان میزنم، فکر نکنید که میخواهم بین حکومت بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین و حکومت خودمان تشابه ایجاد کنم. میخواهم عبرت بگیریم و الان درست اصلاح کنیم.
ما این حکومت را حکومتِ مشروعی میدانیم که بابت آن ۳۰۰ هزار خون هزینه شده است ولی چون به امام معصوم علیه السلام دسترسی نداریم… گاهی بعضی با بد عمل کردن یا با نفوذ و گاهی هم با آزمون و خطا اشتباهی مرتکب میشوند و ناخواسته اموی عمل میکنند.
بنده قصد قیاس ندارم. ما الان دسترسی به امام معصوم علیه السلام نداریم که بگویم: «آقا! چه کار کنیم؟ شما به ما الگو بدهید»، امّا باید اهمیت حکومت را بدانیم.
روزی که گفتند: از طریق تولید محتوا در کتب درسی و ساخت سریال، رشد جمعیت را کاهش میدهیم!
حالا اگر همه مسئولان کشور بگویند: «عذر خواهی میکنیم، بحران است، کشور پیر میشود، ۳۰ سال بعد این اتفاقات رخ میدهد و…» دیگر فرد میگویند: «من نمیخواهیم فرزندانِ خود را بدبخت کنم»!
در دوره کودکی ما «اتاق خصوصی» در اکثرِ خانوادهها تقریباً معنا نداشت ولی وقتی هر خانه را به یک فرزند تبدیل کردید، حالا فرد میگوید: «اگر قرار باشد که من ۳ فرزند داشته باشم در حالی که خانه من یک اتاق خواب دارد که متعلق به من و همسرم است، پس باید به یک خانه چهار خوابه بروم درحالی که هزینه تامین آن را ندارم. پس داشتنِ ۳ فرزند را هم رها میکنم».
شما سبک زندگی مردم را بهم زدید و کار با عذرخواهی و … حل نمیشود. معلوم نیست بتوانید تا ۱۰۰ بعد هم این سبک زندگی را جابهجا کنید. دیگر معلوم نیست.
بنیامیه در پی علنی کردن کفر در جامعه!
یزید لعنه الله علیه ۳ سال هم حکومت نکرده است؛ اینکه حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه میفرمایند «و عَلَى الإِسلامِ السَّلامُ إذ قَد بُلِیَتِ الاُمَّهُ بِراعٍ مِثلِ یَزیدَ»[۵] مگر یزید لعنه الله علیه در ۳ سال چه کاری میتواند انجام بدهد؟ آقا! حکومت در دست او است. یزید لعنه الله علیه که قصدِ آزمون و خطا نداشت، او جرثومه فساد است.
افرادی که تصمیم گرفتند که کاهش جمعیت را دنبال کند، قاعدتاً این تصمیم گیری از روی دلسوزی بوده است.
بنده سندی برای جاسوسی و نفوذ و… ندارم. بلد هم نیستم و کارِ بنده هم کارِ امنیتی نیست. قیامت معلوم میشود. ظاهر امر این است که این افراد خواستند که برای کشور یک کاری بکنند، در آزمون و خطا تصمیمی گرفتند که حالا این نتیجه را داده است.
آنجا اصلاً یزید لعنه الله علیه است. یزیدی که دنبال پرده برداشتن از روی نفاق و علنی کردن کفر است! ببینید که آن چقدر خطرناک است. شیعیان حکومت کنند و بدون نیت منفی در آزمون و خطا تصمیمِ اشتباهی بگیرند؛ صدها سال آسیب دارد.
اگر این روایت درست باشد که بعید نیست که درست باشد، خیلی عجیب است. یکی از کثیفترین افراد طول تاریخ «مُغِیرَه بن شُعبَه» لعنه الله علیه است. نص از امام حسن صلوات الله علیه است که هر وقت «مغیره» لعنه الله علیه را میدید؛ یاد حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها میافتاد.
الان قصد روضهخوانی ندارم. ما امروز و فردا میهمان امام حسن صلوات الله علیه هستیم. امام حسن صلوات الله علیه وسطِ گفتگو با مغیره لعنه الله علیه در یک ماجرا، ناگهان حضرت مجتبی صلوات الله علیه فرمودند: «تو همان هستی که فاطمه ـ دختر حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم ـ را ضربه زدی…» این نیست که روضهخوان احساساتِ خود را برای شما عرض کند.
وسط یک گفتگو حضرت مجتبی صلوات الله علیه فرمودند: خفه شو! « تو همان هستی که فاطمه ـ دختر حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم ـ را ضربه زدی تا آن جا که فرزندِ ایشان سقط شد» اصلاً تو حرف نزن و ادای دینداری درنیاور.
«زبیر بن بکار» که گفتهاند از کسانی که نسبت به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بغض داشته است در کتاب «الموفقیات» خبری از این مغیره آورده است!!! مغیره منافق، فاسد و فاسق است و باید سنگسار میشد. مغیره لعنه الله علیه غیر از جنایتی که نسبت به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها مرتکب شده است، آن ملعون از نظر شخصی هم فردِ متجاحر به فسق است. نعوذ بالله بعضی اهلِ خیلی غلطهای زیادی هستند ولی کتمان میکنند ولی بعضی افتخار هم میکنند که اگر فرصتی پیش بیاید نسبت به ناموسِ مردم، زنِ شوهردار و… غلط زیادی میکنند! مغیره از جمله این افراد است که افتخار میکند و زرنگی میداند! مغیره از این دست است، آش آنقدر شور است که…
ما اینجا از یک حکومتی مثال زدیم که امام خمینی رحمه الله علیه رهبرِ آن بود و ۳۰۰ هزار شهید داد. یک وزیری که شاید فرزندِ او وسط جبههها هم بود، یک تصمیمی گرفته است و ممکن است که ما بابت تصمیمِ او ۲۰۰ سال آسیب بخوریم. اهمیت حکومت به این معنا است.
وای بحالِ آن زمانی که مغیره از نزد معاویه بیرون میآمد، در حالی که به معاویه فحش میداد! این مغیره که اگر من بخواهم از قذارت روحی و کثافاتِ مغیره لعنه الله علیه را عرض کنم، باید امروز کلِ وقت شریف شما را بگیرم.
دیدند این مغیره به معاویه فحش میدهد! این خبر در کتابی نقل شده است که کتابِ طرفدارانِ حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه نیست و متعلق به آل زبیر است. زبیر بن بکار ـ نویسنده کتاب الاخبار الموفقیات ـ از نوادگان و نسل بعدی آل زبیر است.
معاویه، مغیره را به حکومت کوفه گماشته بود؛ سپردنِ کوفه مانند این است که رئیس جمهور «وزارت نفت» را به فردی بدهد. سایرِ وزارت خانهها هم گدای وزارت نفت هستند. کوفه محلِ درآمد حکومت اسلامی و گوشتِ لخم حکومت بود، چون خراج ایران برای کوفه میآمد.
ـ تو [مغیره] حاکمِ کوفه معاویه هستی و به او فحش میدهی؟!
مغیره لعنه الله علیه گفت که معاویه گفت: نامِ محمد هر روز پنج نوبت در منارهها ذکر میشود؛ «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ»[۶] نه من هرگز راحت نمیشوم مگر این نام «دَفْنًا دَفْنًا» دفن شود!
یک وقتی میگویند که جناب عمار رحمه الله علیه به این حرفِ معاویه لعنه الله علیه واکنش نشان داد. خب! درجه حساسیتِ سلمان، عمار و… بالا است. اینجا صدای مغیره لعنه الله علیه درآمده است!
این معاویه لعنه الله علیه، یزید لعنه الله علیه را به عنوان حاکم گماشته است! معاویه لعنه الله علیه اگر در جلساتِ خصوصی فرصت بدست میآورد؛ رسماً انکار نبوت میکرد!
یزید لعنه الله علیه هم رسماً نبوت را انکار کرد و گفت:
«لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْکِ فَلاَ *** خَبَرٌ جاءَ وَ لاَ وَحْىٌ نَزَلْ»[۷]
اصلاً در پی این بودند که پرده از روی خانه نفاق بردارند و بگویند: اصلاً به دوره قریش برمیگردیم! قبلاً این جمله را مرتب میگفتند.
وقتی عثمان به حکومت رسید؛ ابوسفیان در حالی که نابینا شده بود به دیدار عثمان رفت. ابوسفیان گفت: آیا غریبهای در جمع وجود دارد؟ گفتند: خیر! در کاخ کسی نیست. ابوسفیان لعنه الله علیه گفت: «اللهم اجعل الأمر أمر جاهلیه والملک ملک غاصبیه واجعل أوتاد الأرض لبنی أمیه».[۸] حکومت نیست مگر در همین دنیا، بنیهاشم با حکومت بازی کردند، وحی و… را هم کنار بگذارید!
ابوسفیان لعنه الله علیه این جمله را گفت ولی در دوران ۱۳ ساله عثمان که بنی امیه سرکار آمدند؛ کسی جرأت به زبان آوردن این حرفها را نداشت. این را جمع خصوصی خود گفتند و بعد هم خودشان نقل کردند. در دوره معاویه لعنه الله علیه هم کسی جرأت نمیکرد؛ یعنی معاویه لعنه الله علیه، مغیره لعنه الله علیه را محرم دانست لذا نزد او «دَفْنًا دَفْنًا» گفت. نه اینکه مثلاً در حلقهی دوم و سوم خودش این حرف را بزند، وای به حال عموم مردم.
یزید لعنه الله علیه هم در جلساتِ خصوصی خود همان حرفها را تکرار کرد، منتها فرق یزید و معاویه در این بود که حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه امکان مبارزه فرهنگی با یزید لعنه الله علیه را داشتند ولی امکان مبارزه با معاویه لعنه الله علیه وجود نداشت. اگر امام حسین صلوات الله علیه با معاویه لعنه الله علیه درگیر میشدند؛ حق گم میشد.
(افرادی که تمایل دارند، این موضوع را در جلسات «جنگ روایتها» توضیح دادم که چگونه حق گم میشد.)
یزید لعنه الله علیه دنبالِ این بود که بگوید: «بنی هاشم با حکومت بازی کردند و در واقع نه رسولی آمده است و نه وحی نازل شده است»!!! کما اینکه بعداً هم خواستند این کار را بکنند.
زمانی ولید بن یزید بن عبدالملک دستور داد تا در صندوقچههایی سگهای زینتی بگذارند و قبهای بسازند و بر فراز کعبه نصب کنند تا او در آنجا شراب بنوشد![۹]
مشاوران او را از این کار منصرف کردند و گفتند که کشور از جهتِ امنیت ملی به هم میخورد. خلاصه نیروهای امنیتی گفتند که اگر این کار را انجام بدهی، تو را میکُشند. دیگر گندِ ماجرا زیادی درمیآید، این کار را رها کن.
ولید بن یزید بن عبد الملک در قصر، قرآن را هدف تیر قرار میداد! [۱۰] در جامعه هم امیرالمومنین خطاب میشد! فقهای سبعه و امثال فقهای سبعه که روزیهای گذشته عرض کردیم، اعتراض علیه این حاکمان را حرام اعلام کرده بودند! پازل تکمیل میشود.
اگر یزید لعنه الله علیه بیاید و مسیر کفر را برود؛ آیا امکان دارد که کسی مانع آن ملعون بشود؟ حقیقت به راحتی عوض میشود.
تاثیر قدرتِ حکومتها
بنده امروز مطلبی از «عبدالعزیز بن باز» دیدم که به بحثِ ما ربط دارد. آقای «بن باز» از مفتیان اعظم عربستان است. او یک دوره رئیس دین در این حکومت بود. حکومت آل سعود دنبال این است که بگوید که یک جمعیت بیش از حد اقلیت در جهان اسلام، اکثریت هستند!
حداقل بیش از یک میلیارد از مسلمانانِ غیرشیعه، اصلاً مبانی وهابیت و سلفیها را قبول ندارند و سلفیها را خوارج میدانند. بیش از یک میلیارد! مگر چقدر مسلمان داریم؟ ولی حکومت آل سعود با قدرتِ رسانهای و حکومتی خود تلاش میکند که پرچم وهابیت را بالا نگه دارند.
چون بنده به شما امید دارم و اینجا جلسه فرهیختگان است مثال میزنم.
«فؤاد سزگین» مستشرق اهل ترکیه و دانشمند نابغه و کتابشناس و صاحبسبک است. او کتاب «تاریخ التراث العربى» دارد که خیلی هم مورد اعتنا است. انصافاً خیلی زحمت عجیبی کشیده است. وقتی فؤاد سزگین به ایران آمد؛ در حد پرستش توسط اندیشمندان و روشنفکران تجلیل شد. او فردِ مهمی است.
فؤاد سزگین یک پایاننامه به زبان ترکی عثمانی در نقد کتاب «صحیح بخاری» دارد که به زبان عربی ترجمه نشده است.
تقریباً کتابخانه درجه ۲ و ۳ (راجع به علوم اسلامی) در دنیا پیدا نمیکنید مگر این که کتاب «تاریخ التراث العربى» فؤاد سزگین را دارد. این کتاب ترجمه به فارسی هم شده است.
وقتی فؤاد سزگین در مجموعه «تاریخ التراث العربى» به کتاب «صحیح بخاری» رسیده است، گوشهای از آن پایاننامه خود آورده است. اصل کتاب «تاریخ التراث العربى» را به زبان آلمانى نوشته است.
وقتی خواستند کتاب «تاریخ التراث العربى» را در عربستان چاپ کنند، یک پول هنگفتی به فؤاد سزگین دادند تا قسمت نقدِ کتاب بخاری را حذف کند چون بخاری زیر بنای تفکر سلفیها است.
حنفیها با بخاری خیلی خوب نیستند، یعنی اگر شما یک حنفی پیدا کردید که کتاب صحیح بخاری را دوست داشت، معلوم میشود که یک مشکلی دارد. این که شما در سیستان و بلوچستان میبینید که ختم بخاری دارند، یعنی قطب مثبت و منفی آنها از نظر فنی ایرادی دارد. همانطور که شیعه طرفدارِ ابن تیمیه پیدا نمیکنیم، حنفیها هم قاعدتاً نباید با بخاری خوب باشند چون بخش زیادی از کتاب در نقد ابوحنیفه است و زیربنای فکری سلفیها است. این بحث سر جای خود بحث خیلی مفصلی است.
وقتی خواستند کتاب «تاریخ التراث العربى» را در عربستان چاپ کنند، یک پول هنگفتی به فؤاد سزگین دادند تا از نظر قانون کپیرایت مشکلی به وجود نیاید و کتاب را بین المللی چاپ کنند. در مقدمه از فؤاد سزگین تشکر کردند: «از استاد اعظم فؤاد سزگین خیلی ممنون هستیم که به ما اجازه داد تا بخشی که راجع به کتاب «صحیح بخاری» بود را مختصر کنیم»!
یعنی نباید این نقدها نباید به گوش دیگران برسد!
یکی از لجوجترین، بیتربیتترین، معاندترین و بداخلاقترین نویسندگانِ تاریخ اسلام، «ابن تیمیه» است. افرادی که با او سر و کار دارند میدانند که ابن تیمیه بیادب، کذاب و فحاش است.
اولاً اگر حکومت آل سعود نبود، نامِ ابن تیمیه دفن شده بود. او در زندان مُرد، یعنی اهل سنتِ عصر ابن تیمیه، ابن تیمیه را تکفیر کردند. حکومت آل سعود، نام را ابن تیمیه را زنده کرد.
امروز در یک کتابی دیدم که نوشته بود: نزد استاد «بن باز» رفتم و گفتم که بعضی از افراد میگویند: «اگر قرار بود بعد از پیغمبر فردی نبی بشود، آن فرد ابن تیمیه بود»…!
شما نگاه کنید که چقدر نبوت را خاک بر سر کرده است که یک کذابِ معاند بداخلاق را در حد نبی میداند!
هیچ چیز ابنتیمیه به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ربط ندارد ولی «وَ إِنَّکَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِیمٍ».[۱۱] نامسلمانها و بتپرستها هم به امانتداری و ادب حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم معترف هستند.
ابن تیمیه سرقت و خیانت علمی دارد و کذاب است و در قرن هشتم به علت انحراف عقیده از نظر بزرگان اهل سنت در زندان مُرده است… یک حکومت میتواند این شخص را آنقدر در دنیا ترویج کند…
مثلاً الان دیدهاید که افرادی که انقلابی نیستند میگویند: «چرا وقتی اسم ولیفقیه میآید؛ شما صلوات میفرستید؟» آقا! صلوات، درود به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است، نمی گویند: «اللهم صل علی حامد کاشانی»! صلوات را بر حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم میفرستند. اعتراض میکنند!
اینقدر حکومت آل سعود این ابن تیمیه ناصبی و کذاب را تجلیل و ترویج کردند که میگوید: نزد استاد «بن باز» رفتم و گفتم که بعضی از افراد میگویند: «اگر قرار بود بعد از پیغمبر فردی نبی بشود، آن فرد ابن تیمیه بود»…!
فقهای اهل سنت در قرن هشتم گفتند: ابن تیمیه نباید در شهر باشد چون مردم را گمراه میکند. ابن تیمیه حبس گردید و در حبس هم مُرد. یک حکومت میتواند کاری کند که ۶۰۰ سال بعد آثارِ این ابن تیمیه را مکرراً و با چاپهای فاخر مختلف و با قیمت پایین را به همه کتابخانههای بزرگ دنیا بفرستند و بعد بگویند: «اگر میخواهید نمونهی پریم پیغمبر را ببینید؛ حضرت احمد بن عبدالحلیم بن عبدالسلام حرّانی دمشقی ـ ابن تیمیه ـ را ببینید»!
در ادامه مینویسد: بن باز گفت که البته وجه هم دارد، در خبر داریم: «لَوْ کَانَ بَعْدِی نَبِیٌّ لَکَانَ عُمَرُ»!!![۱۲]
کافی است که فقط یک نفر سیرهشناس رفتارِ خلیفه را در کتک زدن خانمها، توهین به انسانها و… را با رفتارِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم قیاس کند.
چون قدرت دارند و بیتالمال در دست آنها است این اتفاق افتاده است.
اثر رفتارِ مثبت یا منفی یک حکومت، پایدار و گسترده است
حال این شاه سعودی با وجود این که خبیث و در مسیر یزید لعنه الله علیه است، یزید لعنه الله علیه نیست. یزید لعنه الله علیه نوه هندجگر خوار است و دنبالِ علنی کردن کفر است. اگر جامعه مسلمین عقل داشتند؛ امروز همه باید همزمان به حال آن شهیدِ مظلومی که اسلام را نجات داد، زار میزدند.
بعد از شهادتِ حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه و خطبه حضرت زین العابدین و حضرت زینب کبری صلوات الله علیهما، یزید لعنه الله علیه چرندیاتی که در مجلس خصوصی گفته بود را دیگر نگفت.
یزید لعنه الله علیه در جلسهای که میهمانان خارجی دعوت شده بودند دیگر «لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْکِ فَلاَ *** خَبَرٌ جاءَ وَ لاَ وَحْىٌ نَزَلْ» نگفت و حتی قتل امام حسین صلوات الله علیه را هم گردن نگرفت و گفت: «ما فامیل بودیم! ما پسر عمو بودیم! هم قبیله و قریشی بودیم. مُضری و بنی غالب هستیم. مشترکات داریم! این عبیدالله بن زیاد بود که غلط زیادی کرد!» نتوانست از عملکردِ خود دفاع بکند.
چیزی که حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه دیدند در حالی که سایرین نمیدیدند، این بود که فرمودند «و عَلَى الإِسلامِ السَّلامُ إذ قَد بُلِیَتِ الاُمَّهُ بِراعٍ مِثلِ یَزیدَ».
میگفتند: آقا! میمیرد و تمام میشود. رفتار مثبت یا منفی یک حکومت تمام نمیشود بلکه صدها سال دوام دارد. مگر امکان دارد بدین راحتی اثرِ یک رفتارِ حکومتی را از بین برد؟ در زمان امام چهارم ما، یک نفر ادعای امامت کرده است و تا دویست سال بعد پیروانی از او وجود دارند! وقتی جریا میآید اینطور میشود، ما از اثرِ جریانهای حکومتی خبر نداریم.
اثر رفتار پایدار و گسترده حکومت منطقهای در اَوَد
نمونهای عرض کنم: کتاب «اصول مذهب الشیعه الامامیه الاثنی عشریه عرض و نقد» تالیف ناصر بن عبدالله بن علی القفاری، یک کتابِ مهم ضد شیعه و در سه مجلد در ۲۶۷۴ صفحه است. ناصر قفاری یک نویسنده پرکار علیه مکتب ما در عربستان است که او را هم خیلی تحویل میگیرند. کتب زیادی دارد.
ناصر القفاری اینجا برای شیعههراسی این اعتراف را کرده است و نباید در زمینِ او بازی کرد.
بنده به شما عرض کردم که ۵۰۰ سال قبل شاه طهماسب در تشیع ما اثر داشته است. علامه میر حامد حسین، علامه امینی و… یک هزارم حکومتها اثر نداشتند. این بزرگواران کتب را نوشتند؛ مثلاً علامه میر حامد حسین اعلی الله مقامه الشریف کتاب نوشته است در حالی که چاپ هم نشده است!
اگر علامه میر حامد حسین اعلی الله مقامه الشریف و استادِ ایشان در هندوستان مهم ترین آثارِ دفاع از امامت را نوشتهاند بخاطرِ سلاطین اَوَد در هند است. اَوَد، از مناطق شیعه نشین شمال هند است که در قرون ۱۲ و ۱۳ قمری سلسلهای از سادات ایرانی تبار و شیعه بر آن حکومت داشتند، برخی از اعضای این سلسله، از دیرباز مبلغی هنگفت را وقف عتبات عالیات کرده بودند که تحت نظارت فقها به مصرف طلاب و روحانیون برسد.
الان هم آن موقوفه، موقوفه در آستان قدس است. زمانی که بنده در هیأت مدیره آستان قدس مسئولیت داشتم، خاندانی از محمود آباد [در ایالت شمالی هندوستان در نزدیکی شهر لکهنو هند] میهمانِ آستان قدس رضوی بودند. کتابخانه راجه محمود آباد وقف از موقوفاتِ آستان مقدس رضوی به شمار میآید.[۱۳]
اگر شما میبینید که مرحوم علامه مفتی محمد قلی (علامه کُنتوری) و علامه میر حامد حسین اعلی الله مقامهما الشریف به وجود آمدند و شروع به کتابت در بحث امامت کردند که در تاریخ شیعه نظیر ندارد؛ حاصلِ حکومتِ منطقهای در اَوَد است.
یک منطقهای دستِ سلاطین اَوَد بود. اینها پول هزینه کردند، تیمی درست کردند، ۱۵۰ هزار نسخه خطی تهیه کردند، چند نفر با سواد همه هماهنگ کردند و آن موقع تا هزینه سیگارِ این چند نفر باسواد را میدادند تا این افراد بنشینند فهرست نویسی کنند.
نتیجه کار آنها «البیاض الإبراهیمی» است که اینها فیشهای تحقیقی بود تا علماء صدها کتاب نخوانند. مثلاً در بحث امامت کتاب «أنساب الأشراف» ۸ جلدی این ۲۰۰ مطلب مهم را دارد، کتاب «تاریخ طبری» این ۵۲ مطلب مهم را دارد، کتاب «الانساب» سمعانی این ۸۳ مطلب مهم را دارد. خود این کار کارِ بزرگی است. به ادبیات امروز، هندبوک[۱۴] درست کردند؛ یعنی فیشهای مورد نیاز را جمع کردند.
چند دور آن کتابخانه را آتش زدند! الان ۱۰ ـ ۱۲ مجلد از «البیاض الابراهیمی» وجود دارد. سطحِ تحقیقاتِ علماء امامیه قبل و بعد از آن فرق میکند؛ آنجا فردی با قدرت حکومتی ولو منطقهای مبلغی را هزینه کرده است و تیم درست کرده است.
الان یک نفر وزیر ارشاد، دیگری رئیس کتابخانه ملی، دیگری معاون فرهنگی ـ هنری شهرداری و… میشوند ولی نهایت هنر ما این است که در مناسبتها یک بیلبوردی بزنند! آن یک حکومت منطقهای بود.
حکومت هم در انحراف اثرِ گسترده پایدار طولانی دارد و هم میتواند در اصلاح اثرِ گسترده پایدار طولانی بگذارد.
توسعه مکتب اهلبیت علیهمالسلام در جهان
بنده نمیخواهم حرفهای خود را سیاسی کنم که خون شهدائی که در جنگ ۸ ساله ریخت، در لبنان، سوریه، غزه و … برکت کرد. تاریخ یقین دارد که کل عرب در مقابل اسرائیل ۶ روز هم دوام نیاورد ولی امروز غزه ظاهراً کوچک به اسرائیل حمله موشکی میکند و جنگ از مرز ما به مرز آنها رفته است و…
هم باید نقاط قوت و هم نقاط ضعف را دید و خونِ این شهداء تا ۵۰۰ سال آینده کار میکند. نگاه نکنید که ما بیخیال هستیم. با یک شهید «اسماعیل قهرمانی» و شهید «علی اصغر رنجبران» میتوان ۲۰۰ سال کارِ فرهنگی کرد. مگر شوخی است… «طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِی فِیهَا دُفِنْتُم»[۱۵]… البته ما حال نداریم! مثلاً چقدر در کتب درسی ما سیره شهداء جا دارد؟
روزی که از روی اصلاح یا خطا یا هر چیزی، خواستند نسل شیعه را نابود کنند، خیلی فرهنگسازی کردند.
الان شما دیدید بعضی از این شهدا که از جوانها دلبری میکنند، صرفا کتابی در سادهترین شکل از زندگی آنها موجود است که نه هنری در صفحه بندی و نه هنری در طراحی جلد آنها وجود دارد. فیلمی هم از آن شهداء وجود ندارد. گاهی قبرِ یک شهید دلبری کرده است.
حال فرض بفرمائید یک روزگاری وزیر ارشاد عاقلی یا مسئولِ کتب درسی دیندارِ عاقلی فکر کند: «من باید کاری کنم که جوانانِ شیعه در صد سال آینده، مجاهدِ تسلیمِ شهادت طلب باشند که اگر یک وقتی خدا بر سر ما منّت گذاشت و به گریههای ما بر مادرِ حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف رحم کرد و اراده کرد که ظهور در دوره ما باشد و موسمِ مهدویت وزیدن گرفت؛ برای جنگ جهانی مهدوی سرباز داشته باشیم.» باید فکر کند. اثر برای ما نیست ولی ما وظیفه فکر کردن که داریم. ما اثر را به خودمان نسبت نمیدهیم.
«ناصر القفاری» قصدِ کوبیدن شیعه و شیعههراسی را داشته است.
ـ من بیکار نبودم که کتاب سه جلدی « اصول مذهب الشیعه الامامیه الاثنی عشریه عرض و نقد» در ۲۶۷۴ صفحه بر علیه شیعیان بنویسم.
قفاری مینویسد: من این کتاب را نوشتم چون از دوره صفویه به بعد «قد تشیع بسبب الجهود التی یبذلها شیوخ الاثنی عشریه الکثیرُ من شباب المسلمین»[۱۶] در این ۴۰۰ سال اخیر سیل شیعه شدن (یک درصد هم نبوده است) مرتباً گسترش یافته است.
باور نمیکنید؟ «من یطالع کتاب “عنوان المجد فی تاریخ البصره و نجد” یهوله الأمر»؛ منظور قفاری از «نجد»، عربستان است. کسی که تاریخ عربستان را مطالعه کند از این موضوع وحشت زده میشود که «حیث یجد قبائل بأکملها قد تشیعت»، نه یکییکی بلکه قبیلهها به طور ناگهانی مکتب اهل بیت علیهم السلام شدند.
قفاری در ادامه مینویسد: «و قد تحولت سفارات دوله الشیعه فی إیران إلى مرکز للدعوه إلى مذهبها فی صفف الطلبه، والعاملین المسلمین فی العالم»؛ سفارتخانههای ایران به مرکز دعوت به تشیع تبدیل شده است.
بنده عرض میکنم که قفاری در پی شیعههراسی است تا جهانِ تسنن را علیه ما بشوراند و بگوید که سفارتخانههای ایران مرکز نفوذ است! تازه ما کاری نمیکنیم. تازه ما از سفارتخانهها گله داریم. ۲۲ بهمن یک خواننده دعوت میشود یا یک ایستگاه صلواتی می زنند و به مردم شربت میدهند! به آن صورت کاری انجام نمیشود.
قفاری در اینجا خواسته «ننه من غریبم بازی» در بیاورد و جهان را از ما بترساند. اگر بنده میخواستم از این اسناد برای شما بخوانم که با این کارهایی که در این ۴۰ سال نکردیم، مکتب اهل بیت علیهم السلام در جهان چه توسعهای داشته است… بنده صلاح نمیدانم که بخواهم پشت میکروفن اعلام کنم.
مسئولیت ما در شرایطی که در طول تاریخ شیعه سابقه نداشته است
تازه بنده به عنوان منتقد عرض میکنم که هیچ کاری نکردیم و اینطوری شده است. بنده در عمرهای که مشرف شده بودم با یک فرد الجزایری که در فرانسه زندگی میکرد و شیعه هم نبود، صحبت کردم.
او میگفت: ما را در فرانسه، آدم حساب نمیکنند و فقط بر سرِ ما میزنند. وقتی شما یک موشک نقطهزن میزنید؛ ما میگوییم که اسلام قدرت دارد. ما وقتی ماهواره شما به هوا میرود، جشن میگیریم.
هر کسی در این زمینه مطالعه کند، می داند که نیجریه قبل از انقلاب شیعه نداشته است. بنده قصد ندارم تلاشِ علمایی نظیر علامه امینی و علامه میر حامد حسین اعلی الله مقامهما الشریف و امثال این عالمان را تضییع کنم ولی پای زحمتِ این عالمان باید یک حکومتی باشد تا انتقال پیدا کند.
افرادی که در این زمینه فعالیت دارند، میدانند که شما کتاب را چاپ کنید ولی آن را توزیع نکنید، باید آنها را خمیر کنید. جنس داشته باشید ولی نتوانید خوب توزیع کنید… توزیع جهانی که کارِ یک آخوند نیست. او باید کارِ علمی خود را بکند کما اینکه مرحوم میر حامد حسین اعلی الله مقامه الشریف این کار را کرده است ولی کتاب ایشان هنوز چاپ نشده است.
مرحوم میر حامد حسین اعلی الله مقامه الشریف در ۱۸ صفر سال ۱۳۰۶ هجری قمری از دنیا رفته است. امروز هم روزِ تولد [۵ محرم سال ۱۲۶۴ هجری قمری] مرحوم میر حامد حسین رضوان الله تعالی علیه است. نثار روح ایشان، صلواتی هدیه بفرمایید.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ
برای چه این حرفها را میزنم؟
قیامت از تکتک ما سوال میپرسند که شما در دورانی زندگی میکردید که اگر لباس سیاه به تن میکردید، سر از بدنِ شما جدا نمیکردند. بنده منکر مشکلات نیستم. اگر انگشتر دست راست کنید، کسی به شما کاری ندارد.
الحمدلله! همین الان که در هیئت نشستهاید، نگرانِ ناموس خود نیستید. یک خبری از همین اطراف خودمان بگیرید.
ـ شما دانشگاه رفتید، فکر کردید که ۳ نفری با هم یک برگه را پر کنیم تا واحد را پاس کنیم… تو به وظیفه خودت توجه نداشتی. تو که طلبه بودی. تو که کاسب بودی. تو نیروی فلان اداره بودی.
از ما مانند افراد قرن چهارم سوال نمیپرسند. ما الان حکومت داریم، آن هم حکومتی که اگر جایی مرتکب خطا میشود، میتوان رسماً داد زد و اعتراض کرد. حالا ممکن است که بعضی از افراد یک فشاری بیاورند، طبیعی است ولی سر از تن ما جدا نمیکنند. یک زمانی زبان از حلقوم میکشیدند، اگر فردی از حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه حرف میزد.
وقتی یک وزیر، سفیر و… یک خطایی مرتکب میشوند و ما داد میزنیم، نهایت امر این است که بگویند: «دیگر منبر نرو»، دیگر زبان ما را که نمیبُرند.
ـ چرا در این شرایط حرف نزدید؟ چرا داد نزدید؟ تاریخ شیعه سابقه نداشته است…
روضه حضرت عبدالله بن حسن علیهما السلام
خدایا! خودت کمک بفرما.
روضه امروز، روضه خیلی سختی است و خدا میداند که خیلی هم خلافِ مزاج بنده است. ما هیچ وقت در روضه نزدیک قتلگاه هم نمیشویم، همیشه به حاشیه یک اشاره میکنیم امّا امروز مجبور هستم چون امروز با یک امیدی به مجلس امام حسن مجتبی صلوات الله علیه آمدهام.
ابتدا یک خاطره عرض میکنم تا جگر شما خُنک شود. بنده میخواهم از رشادتِ پسر امام حسن صلوات الله علیه عرض کنم و شما هم رشادتِ پسر ایشان را بشنوید و گریه کنید. حتماً به ما نظر می کند.
حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه مریض احوال شد، فرمود: حَسَنَم منبر برود. بعد به همسرانِ خود فرمود: بروید و در مسجد ببینید که حسنِ من چگونه منبر میرود.
مسجد نزدیک خانه بود و حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه خود خطبه امام حسن صلوات الله علیه را میشنیدند. وقتی حضرت مجتبی صلوات الله علیه خطبه را ایراد فرمودند و به منزل برگشتند…
امام حسن صلوات الله علیه حدود ۳۷ سال داشتند. ببینید امام حسن صلوات الله علیه در خطبهخوانی چه دلبری از حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه کردند.
اگر حکومت در دستانِ مبارک امام حسن مجتبی صلوات الله علیه بود، ما امروز یک نهج البلاغه هم از امام حسن مجتبی صلوات الله علیه داشتیم.
نهج البلاغه یک دهم خطبههای حکومتی حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه نیست، بیاناتِ قبل از حکومت ایشان کجا است؟ خطبِ امام حسن، امام حسین و امام سجاد صلوات الله علیهم کجا است؟ ما دریا دریا محروم شدیم.
امام حسن مجتبی صلوات الله علیه خطبه ایراد فرمودند و برگشتند، حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه فرمودند: «بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی»[۱۷] پدر و مادرم فدای تو بشوند. مثلاً شاید ای کاش امروز مادرت بود و میدید که چطور خطبه خواندی.
اگر امام حسن مجتبی صلوات الله علیه در سن تقریباً ۳۷ سالگی در ایرادِ خطبه از حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه دلبری میکند…
یا امام حسن! میخواهم از پسر شما عرض کنم که نه سپر و نه شمشیر داشت ولی گفت: «نمیگذارم آن خاطره تکرار بشود» از قدیم در آل حسن یک خاطره بدی وجود داشت…
ـ روزی بابای ما نتوانست از مادرِ خود دفاع کند…
« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»
روضه امروز جای سختی است. اوضاع هم به گونه ای است که اصلاً کسی نمیداند که ما روز عاشورا هستیم یا نیستیم. همیشه همین بوده است. حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم پای مبارک خود را بلند میکردند، میفرمودند که نمیدانم میتوانم این پا را زمین بگذارم یا خیر. روزگار چنان عبرت را به ما نشان داده است که حجت بر ما تمام است.
من خاک پای شما هستم و به نوکری شما در قیامت افتخار میکنم. روضه به گونه ای است که باید حرمت آن حفظ شود و خدا شاهد است که خیلی هم بر خلافِ مزاج بنده است. سعی میکنم تا میتوانم عرض نکنم ولی بالاخره روضه جای حساسی است…
حضرت عبدالله بن الحسن علیه السلام از یک سالگی در دامان حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه بزرگ شده است. ما در زیارت حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه عرض میکنیم: «کُنْتَ رَبِیعَ الْأَیْتَامِ»[۱۸]… شما بهار یتیمان بودید. پدر شما حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه به گونه ای یتیم نوازی میکرد که بزرگانِ اصحاب ایشان عرض میکردند: «اگر تو پدر یتیمانی، ای کاش همه ما یتیم بودیم»…
حالا حضرت عبدالله بن حسن سلام الله علیهما، پسرِ برادر و امامِ حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه است.
چقدر رابطه عجیب است که این آخرین امتحانِ حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه و لحظه شهادتِ ارباب است. این آزمون بعد از شهادتِ شیرخوار رخ داد. این آخرین حجاب نوری است که بین عبد و مولا وجود دارد. چقدر رابطه شدید است؟ از خودِ توصیه معلوم است. همه یکیک شهید شدند…
شب گذشته که از اجتماع عظیم عشیره عاشورا بیرون میآمدم، آقای کریمی مطلبی فرمودند که مرا بدبخت کرده است. آنجا منبر را روی چهارپایه وسط جمعیت گذاشتهاند و ۳۰ ـ ۴۰ ـ ۵۰ هزار نفر دور نشستهاند… گفت: «نستجیر بالله! یک امام بود و سی هزار نفر»…
بعد از جلسه تصویر آن مجلس را ببینید. این که بنده عرض میکنم که بدنِ مبارک حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها میلرزد… سید مرتضی رحمه الله علیه در زیارت حرم حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه عرض کرده است: «أُزْعِجَتِ الْبَتُول»[۱۹]بدنِ مادر شما میلرزید. ۳۰ هزار نفر یک نفر را دوره کردند تا به سمت بدن مبارک ایشان سنگ و تیر پرتاب کنند…
«بقِیَ الحُسَینُ فَرِیدًا وَحیِدًا» وقتی تک و تنها شد چپ و راست را که نگاه کرد و فرمود: «هَل مِن ذابٍّ یَذُبُّ عَن حَرَمِ رَسولِ اللّه»[۲۰]… ناموسِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در خطر استوو. حرامیها منتظر غارت هستند… از شدتِ گریهی مخدرات برگشت و فرمود: به خیمهها برگردید، صدای گریه شما بلند نشود، گریبان چاک ندهید، به صورتهای خود نزنید. اینها ساعتی دیگر به سراغ شما میآیند. به خیمهها برگردید…
آنجا هم پسر بچه و هم دختر بچه وجود داشت. همه هم عاشق امام حسین صلوات الله علیه بودند، ولی چه محبت عجیبی بود؟ یا چه رشادتی در این آقازاده دیده بود و چه غیرتی در او سراغ داشت که من ندیدم که فرد دیگری را اینطور توصیه کند، آنجا چند طفلِ دختر و پسر وجود داشت…
وقتی حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه میخواستند به میدان برگردند، فرمودند: زینب جان! دستِ عبدالله را رها نکن. غیرتی است و نمیتواند تحمل کند…
یا امام حسن! برای شما بمیرم… حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه یک رزمنده تمام عیار بودند ولی پسر شما نتوانست تحمل کند که ایشان را دوره کردند. خاطره مدینه از یادِ فرزندان امام حسن مجتبی صلوات الله علیه نمیرود…
همه بچهها امرِ مولا را اطاعت کردند و به خیمه برگشتند. به خدا سوگند! همین مطلب کافی است تا فردی یک شبانه روز گریه کند…
فرض کنید الان که بنده اینجا صحبت میکنم، فردی به من بگوید که دارند پدرِ شما را بیرون در تکهتکه میکنند، مگر امکان دارد که فرد بایستد؟ چه ولایت مدارانی هستند؟ حضرات چه تربیت کردند؟ دختر بچهها رفتند و در خیمه نشستند. میفهمند که چه اتفاقی در حال رخ دادن است…
تَمشِیَتِ امور با حضرت زینب کبری سلام الله علیها است. ایشان نگران حضرت عبدالله بن حسن سلام الله علیهما است لذا دستِ مبارک او را محکم گرفته است. عبدالله نگران است…
حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه به وسط میدان تشریف بردند. یک نفر بین ۳۰ هزار نفر که دائما هم سنگ پرتاب میکنند و تیر میزنند، نباید توقف کند. داغ دیده است، آب ننوشیده است، آفتاب تابیده است، جگر سوخته است، خستگی مستولی شده است. چقدر به وسط میدان تشریف برده است تا اصحاب را یکیک با خود برگرداند…
«فَوَقَفَ یَسْتَرِیحُ سَاعَهً»[۲۱] یک لحظه ایستاد تا یک نفس تازه کند… «إِذْ أَتَاهُ حَجَرٌ فَوَقَعَ عَلَى جَبْهَتِهِ» سنگی به پیشانی مبارک ایشان اصابت کرد…
در جنگ احد یک سنگ به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم اصابت کرد و ایشان نیم روز از جا بلند نشدند…
سنگی ضربه سبب شد که مکث حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه زیاد بشود؛ کأنه شکار ثابت شد. «ثُمَّ أتاهُ سَهمٌ لَهُ ثَلاثُ شُعَبٍ مَسمومٌ، فَوَقَعَ عَلى قَلبِهِ» وقتی تیر به سینه مبارک حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه اصابت کرد، ارباب فرمودند: «بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَى مِلَّهِ رَسُولِ اللَّهِ»… سنگینی ضربه باعث شد که مکثِ حضرت زیاد شود، مانند این است که شکار ثابت شد، حرملهی ملعون… وقتی تیر به سینه اصابت کرد، دیگر هر اندازه که تلاش کرد که خود را روی اسب نگه دارد، نشد. «فَسَقَطَ الحُسَینُ علیه السلام عَن فَرَسِهِ إلَى الأَرضِ عَلى خَدِّهِ الأَیمَنِ»[۲۲] با صورت به زمین آمد… «أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّریبِ»[۲۳] این صفت را مادرِ حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه هم دارد. مادرِ ارباب هم بین در و دیوار با صورت به زمین افتاد…
شدت خونریزی سینه چنان بود که وقتی میخواست صورت مبارک را از روی خاک بلند کند، دوباره برمیگشت… حضرت توانِ نگه داشتن بدن را نداشتند… چند بار رفت و برگشت صورت گرفت… دشمن مطمئن شد که دیگر حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه از پا درآمده است…
من اوصاف تیر را برای شما عرض نکردم. آقا به حالت نیمه نشسته درآمدند، در حالی که ۳۰ هزار حرامی به حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه نزدیک میشوند. دست زیر سینه مبارک خود گذاشتند، وقتی مشت ایشان پر از خون شد، به محاسن خود کشیدند…
حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه میخواستند بفرمایند که آدرس غلط ندهید، مرا اینجا نکُشتند لذا فرمود: «یا رَسُولَ اللَّهِ قَتَلَنی فُلانٌ وَ فُلانٌ».[۲۴] آن روزی که مادرِ مرا زمین زدند…
دشمن نزدیک شد و حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه را دوره کردند. یک حرامزاده به حضرت امیرالمومنین و حضرت فاطمه زهرا صلوات الله علیهما جسارت کرد. فاصله اینقدر کم شد که دیگر نیاز نبود که چیزی پرتاب کنند. همینکه شمشیر بلند کردند…
وقتی بنی هاشم از همه جا قطع امید کنند، دست روی سر خود میگذارند و عرض میکنند: «یا رسول الله»
وقتی حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را دفن کرد و احساس کرد که پشتِ مبارکش شکسته است، عرض کرد: «یَا رَسُولَ اللَّهِ»[۲۵]…
حضرت زینب کبری سلام الله علیها دست مبارک خود را روی سر نهاد تا «یا مُحَمَّداه»[۲۶] عرض کند؛ دست حضرت عبدالله بن حسن صلوات الله علیهما آزاد شد…
ـ سپر و شمشیر ندارم ولی میتوانم ضربِ شمشیر را کم کنم…
«وَ اللّه ِ لا اُفارِقُ عَمّی»[۲۷]…
دوان دوان آمد، شمشیر در حال فرود آمدن بود. «فَاتَّقاهَا الغُلامُ بِیَدِهِ» آن دست کوچک را حائل کرد… «فَأَطَنَّها إلَى الجَلدَهِ» وقتی که ضربه رسید، صدای شکستنِ استخوان… دست مبارک ایشان به پوست آویزان شد…
این روضه ادامه دارد ولی من همیشه تا همین جا توقف میکنم…
ذهنِ حضرت عبدالله بن حسن صلوات الله علیه این بود، تا صدای شکستنِ استخوان به گوشِ مبارک او رسید و تا درد شکستنِ بازو را با تمام وجود خود چشید، یاد پدر خود افتاد «و نادَى الغُلامُ: یا اُمَّتاه!»؛ وای مادرم…
[۱] . سوره مبارکه غافر، آیه شریفه ۴۴٫
[۲] . سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۳] . الصحیفه السجادیه، ص ۹۸٫
[۴] . الدِّینَوری، ابن قتیبه، الإمامه والسیاسه – ت الشیری، جلد۱، صفحه ۳۰ و ۳۱٫ «فَاَخْرَجُوا عَلِیّاً فَمَضَوْا بِهِ الى ابى بَکْرٍ فَقالوُا لَهُ: بایِعْ، فَقالَ: انْ انَا لَمْ افْعَلْ فَمَهْ؟ قالُوا: اذَنْ وَ اللّهِ الذَّى لا الهَ الاّ هُوَ نَضْرِبُ عُنُقَکَ. قالَ: اذاً تَقْتُلُونَ عَبْدَ اللّهِ وَ اخا رَسُولِهِ ، قالَ عُمَرُ: امّا عَبْدُ اللّه فَنَعَمْ، وَ امّا اخُو رَسُولِهِ فَلا، وَ ابُو بَکْرٍ ساکِتٌ لا یَتَکَلّمُ، فَقالَ لَهُ عُمَرُ: ألا تَأْمُرُ فیهِ باَمْرِکَ؟ فَقالَ: لا أُکْرِهُهُ عَلى شَىْءٍ ما کانَتْ فاطِمَهُ الى جَنْبِهِ، فَلَحِقَ عَلِىٌّ بِقَبْرِ رَسُولِ اللّهِ صلّى اللّه علیه و آله و سلّم یَصیحُ وَ یَبْکى، وَ یُنادى: «اِبْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ کادُوا یَقْتُلُونَنِی.»
[۵] . مثیر الأحزان ، جلد ۱ ، صفحه ۲۵ (فَقَالَ اَلْحُسَیْنُ وَ عَلَى اَلْإِسْلاَمِ اَلسَّلاَمُ إِذْ قَدْ بُلِیَتِ اَلْأُمَّهُ بِرَاعٍ مِثْلِ یَزِیدَ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ جَدِّی یَقُولُ اَلْخِلاَفَهُ مُحَرَّمَهٌ عَلَى آلِ سُفْیَانَ . وَ کَانَ تَوَجَّهَ اَلْحُسَیْنُ إِلَى مَکَّهَ لِثَلاَثٍ مَضَیْنَ مِنْ شَعْبَانَ سَنَهَ سِتِّینَ مِنَ اَلْهِجْرَهِ .)
[۶] . الأخبار الموفقیات، جلد ۱، صفحه ۲۱۹٫ «قَالَ الْمُطَرِّفُ بْنُ الْمُغِیرَهِ بْنِ شُعْبَهَ: ” دَخَلْتُ مَعَ أَبِی عَلَى مُعَاوِیَهَ، فَکَانَ أَبِی یَأْتِیهِ فَیَتَحَدَّثُ مَعَهُ، ثُمَّ یَنْصَرِفُ إِلَیَّ فَیَذْکُرُ مُعَاوِیَهَ وَعَقْلَهُ، وَیُعْجَبُ بِمَا یَرَى مِنْهُ، إِذْ جَاءَ ذَاتَ لَیْلَهٍ فَأَمْسَکَ عَنِ الْعَشَاءِ، وَرَأَیْتُهُ مُغْتَمًّا، فَانْتَظَرْتُهُ سَاعَهً، وَظَنَنْتُ أَنَّهُ لأَمْرٍ حَدَثَ فِینَا، فَقُلْتُ: مَا لِی أَرَاکَ مُغْتَمًّا مُنْذُ اللَّیْلَهِ؟ فَقَالَ: یَا بُنَیَّ جِئْتُ مِنْ أَکْفَرِ النَّاسِ وَأَخْبَثِهِمْ، قُلْتُ: وَمَا ذَاکَ؟ قَالَ: قُلْتُ لَهُ وَقَدْ خَلَوْتُ بِهِ: إِنَّکَ قَدْ بَلَغْتَ سِنًّا یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ، فَلَوْ أَظْهَرْتَ عَدْلا، وَبَسَطْتَ خَیْرًا فَإِنَّکَ قَدْ کَبِرْتَ، وَلَوْ نَظَرْتَ إِلَى إِخْوَتِکَ مِنْ بَنِی هَاشِمٍ، فَوَصَلْتَ أَرْحَامَهَمْ، فَوَاللَّهِ مَا عِنْدَهُمُ الْیَوْمَ شَیْءٌ تَخَافُهُ، وَإِنَّ ذَلِکَ مِمَّا یَبْقَى لَکَ ذِکْرُهُ، وَثَوَابُهُ؟ فَقَالَ: هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ! أَیُّ ذِکْرٍ أَرْجُو بَقَاءَهُ! مَلَکَ أَخُو تَیْمٍ فَعَدَلَ وَفَعَلَ مَا فَعَلَ، فَمَا عَدَا أَنْ هَلَکَ، حَتَّى هَلَکَ ذِکْرُهُ إِلا أَنْ یَقُولَ قَائِلٌ: أَبُو بَکْرٍ. ثُمَّ مَلَکَ أَخُو عَدِیٍّ، فَاجْتَهَدَ وَشَمَّرَ عَشْرَ سِنِینَ، فَمَا عَدَا أَنْ هَلَکَ حَتَّى هَلَکَ ذِکْرُهُ، إِلا أَنْ یَقُولَ قَائِلٌ: عُمَرُ.
وَإِنَّ ابْنَ أَبِی کَبْشَهَ لَیُصَاحُ بِهِ کُلَّ یَوْمٍ خَمْسَ مَرَّاتٍ: أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ فَأَیُّ عَمَلٍ یَبْقَى؟ وَأَیُّ ذِکْرٍ یَدُومُ بَعْدَ هَذَا لا أَبَا لَکَ؟ لا وَاللَّهِ إِلا دَفْنًا دَفْنًا»
[۷] . البدایه والنهایه – ط هجر، جلد ۱۱، صفحه ۶۳۱٫
[۸] . ابن عساکر، أبو القاسم، تاریخ دمشق، جلد ۲۳، صفحه ۴۷۱٫ «عن أنس أن أبا سفیان بن حرب دخل على عثمان بعدما عمی فقال ها هنا أحد قالوا لا قال اللهم اجعل الأمر أمر جاهلیه والملک ملک غاصبیه واجعل أوتاد الأرض لبنی أمیه»
[۹] . تاریخ مدینه دمشق، جلد ۶۳، صفحه ۳۳۵٫
[۱۰] . الکامل فی التاریخ – ط دار صادر و دار بیروت، جلد ۵، صفحه ۲۹۰٫
[۱۱] . سوره مبارکه قلم، آیه ۴٫
[۱۲] . الذهبی، شمس الدین، تاریخ الإسلام – ت بشار، جلد ۲، صفحه ۱۳۸٫
[۱۳] . این کتابخانه حدود ۱۶۵۰ نسخه کتاب خطی و حدود ۳۷ هزار و پانصد نسخه کتاب چاپی به زبانهای فارسی، عربی، اردو و انگلیسی را در اختیار طالبان علم قرار می دهد.
[۱۴] . دستنامه، دستینه یا هندبوک نوعی کتاب مرجع راهنما یا مجموعهای از دستورالعملها حاوی اطلاعات است که به درد مراجعه سریع می خورد
[۱۵] . مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج۲، ص ۷۲۳٫
[۱۶] . اصول مذهب الشیعه الإمامیه الإثنی عشریه – عرض ونقد، جلد ۱، ص ۸ تا ۱۱٫ «أولاً: أن هذه الطائفه بمصادرها فی التلقی وکتبها، وتراثها تمثل نحله کبرى، حتى أنهم یسمون مسائل اعتقادهم “دین الإمامیه” لا مذهب الإمامیه، وذلک لانفصالها عن دین الأمه، وبحسبک أن تعرف أن أحد مصادرها فی الحدیث عن الأئمه یبلغ مائه و عشره مجلدات و هو “بحار الأنوار” لشیخهم المجلسی (ت۱۱۱۱هـ) .
ثانیاً: اهتمام هذه الطائفه بنشر مذهبها والدعوه إلیه، وعندها دعاه متفرغون ومنظمون، ولها فی کل مکان (غالباً) خلیه ونشاط، وتوجه جل اهتمامها فی الدعوه لنحلتها فی أوساط أهل السنه، ولا أظن أن طائفه من طائف البدع تبلغ شأو هذه الطائفه فی العمل لنشر معتقدها والاهتمام بذلک.
هی الیوم تسعى جاهده لنشر “مذهبها” فی العالم الإسلامی، وتصدیر ثروتها، وإقامه دولتها الکبرى بمختلف الوسائل.
وقد تشیع بسبب الجهود التی یبذلها شیوخ الاثنی عشریه الکثیرُ من شباب المسلمین.. ومن یطالع کتاب “عنوان المجد فی تاریخ البصره ونجد” یهوله الأمر، حیث یجد قبائل بأکملها قد تشیعت.
وقد تحولت سفارات دوله الشیعه فی إیران إلى مرکز للدعوه إلى مذهبها فی صفف الطلبه، والعاملین المسلمین فی العالم. وهی تهتم بدعوه المسلمین أکثر من اهتمامها بدعوه الکافرین.
ولاشک أن المسؤولیه کبیره فی إیضاح الحقیقه أمام المسلمین. ولاسیما الذین دخلوا فی سلک التشیع حباً لأهل البیت واعتقادهاً منهم أن هذا الطریق عین الحق، وطریق الصدق.
ثالثاً: أن هذه هی الطائفه الشیعیه الکبرى فی عالم الیوم، وقد احتوت معظم الفرق الشیعیه التی وجدت على مسرح التاریخ، تمثل مصادرها فی التلقی، خلاصه أفکار الاتجاهات الشیعیه المختلفه ومستقرها التی ظهرت على امتداد الزمن، حتى قیل بأن لقب الشیعه إذا أطلق لا ینصر إلا إلیها.
رابعاً: هذه الفرقه لها اهتمام دعائی فی الدعوه للتقارب مع أهل السنه، وقد أقامت المراکز، وأرسلت الدعاه، وأنشأت الجمعیات التی ترفع شار الوحده الإسلامیه.
خامساً: هذه الطائفه تکثر من القول بأن مذهبها لا یختلف عن مذهب أهل السنه، وأنها مظلومه ومفترى علیها، ولها اهتمام کبیر بالدفاع عن مذهبها، ونشر الکتب والرسائل الکثیره للدعایه له، وتتبع کتب أهل السنه ومحاوله الرد علیها، مما لا یوجد مثله عند طائفه أخرى.
سادساً: کثره مهاجمه هذه الطائفه لأهل السنه، ولا سیما صحابه رسول الله صلى الله علیه وسلم، وطعنها فی أمهات کتب المسلمین، عبر مؤلفاتهم التی یخرج سنویاً العشرات من الکتب.. کذلک مهاجمتها بعنف وضراوه لکل من یکتب عنها أو یتعرض لمذهبها بالنقد، تحت ستار أن هذه الکتابات تعیق التقریب، وتعرقل مساعی الوحده الإسلامیه، فانصرفت أکثر الأقلام عن الکتابه عنها.
سابعاً: استرعى انتباهی تضخم الخلاف حول حقیقه الاثنی عشریه لدى الکتاب المعاصرین:
فمن فریق یرى أنهم کفره، وأن غلهم تجاوز الحدود الإسلامیه، کما فی کتابات الأستاذ محب الدین الخطیب، وإحسان إلهی ظهیر، وإبراهیم الجبهان وغیرهم.
وفریق یرى أن الاثنی عشریه طائفه معتدله لم تجنح إلى الغلو الذی وقعت فیه الفرق الباطنیه، مثل: کتابات النشار، وسلیمان دنیا، ومصطفى الشکعه.و غیرهم.
وفریق ثالث التبس علیه الأمر حتى ذهب یستفتی شیوخ الشیعه الاثنی عشریه فیما کتبه عنهم إحسان إلهی ظهیر، ومحب الدین الخطیب، کما تجد ذلک فیما کتبه البهنساوی فی “السنه المفترى علیها”.»
[۱۷] . تفسیر فرات الکوفی، ص ۷۹ . «فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ الْقَاسِمِ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِی الْجَارُودِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع یَقُولُ قَالَ عَلِیُّ ابْنُ أَبِی طَالِبٍ لِلْحَسَنِ قُمِ الْیَوْمَ خَطِیباً وَ قَالَ لِأُمَّهَاتِ أَوْلَادِهِ قُمْنَ فَاسْمَعْنَ خُطْبَهَ ابْنِی قَالَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِیِّ ثُمَّ قَالَ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ یَقُولَ ثُمَّ قَالَ إِنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فِی بَابٍ وَ مَنْزِلٍ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً وَ مَنْ خَرَجَ مِنْهُ کَانَ کَافِراً أَقُولُ قَوْلِی وَ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الْعَظِیمَ لِی وَ لَکُمْ وَ نَزَلَ فَقَامَ عَلِیٌّ یُقَبِّلُ [فَقَبَّلَ] رَأْسَهُ وَ قَالَ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی ثُمَّ قَرَأَ ذُرِّیَّهً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ.»
[۱۸] . بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج۹۸، ص۲۳۹٫
[۱۹] . بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج۹۸، ص ۲۳۳٫
[۲۰] . الملهوف على قتلى الطّفوف، جلد ۱، صفحه ۱۶۸٫
[۲۱] . الملهوف على قتلى الطّفوف، جلد ۱، صفحه ۱۷۲٫ «فوقف یستریح ساعه وقد ضعف عن القتال ، فبینما هو واقف اذ أتاه حجر ، فوقع على جبهته ، فأخذ الثوب لیمسح الدم عن جبهته ، فأتاه سهم مسموم له ثلاث شعب ، فوقع على قلبه ، فقال: « بسم الله وبالله وعلى مله رسول الله»
[۲۲] . الملهوف على قتلى الطّفوف، جلد ۱، صفحه ۱۷۴٫
[۲۳] . بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج۹۸، ص۲۳۶٫
[۲۴] . مقتل الحسین علیه السلام (خوارزمی)، جلد ۲، صفحه ۳۹٫
[۲۵] . نهج البلاغه (صبحی صالح)، جلد ۱، صفحه ۳۱۹٫
[۲۶] . انساب الاشراف للبلاذری، جلد ۳، صفحه ۲۰۶٫
[۲۷] . مقتل الحسین (أبو مخنف الازدیی)، جلد ۱، صفحه ۱۹۱٫ «خَرَجَ إلَیهِم عَبدُ اللّه ِ بنُ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ ـ وهُوَ غُلامٌ لَم یُراهِق ـ مِن عِندِ النِّساءِ یَشتَدُّ حَتّى وَقَفَ إلى جَنبِ الحُسَینِ علیه السلام ، فَلَحِقَتهُ زَینَبُ بِنتُ عَلِیٍّ علیهاالسلاملِتَحبِسَهُ، فَقالَ لَهَا الحُسَینُ علیه السلام : اِحبِسیهِ یا اُختی، فَأَبى وَامتَنَعَ عَلَیهَا امتِناعاً شَدیداً، وقالَ: وَاللّه ِ لا اُفارِقُ عَمّی! وأهوى أبجَرُ بنُ کَعبٍ إلَى الحُسَینِ علیه السلام بِالسَّیفِ، فَقالَ لَهُ الغُلامُ : وَیلَکَ یَا بنَ الخَبیثَهِ! أتَقتُلُ عَمّی؟! فَضَرَبَهُ أبجَرُ بِالسَّیفِ ، فَاتَّقاهَا الغُلامُ بِیَدِهِ فَأَطَنَّها إلَى الجَلدَهِ، فَإِذا یَدُهُ مُعَلَّقَهٌ، ونادَى الغُلامُ: یا اُمَّتاه! فَأَخَذَهُ الحُسَینُ علیه السلام فَضَمَّهُ إلَیهِ وقالَ: یَا بنَ أخی، اِصبِر عَلى ما نَزَلَ بِکَ، وَاحتَسِب فی ذلِکَ الخَیرَ؛ فَإِنَّ اللّه َ یُلحِقُکَ بِآبائِکَ الصّالِحینَ.] [ثُمَّ رَفَعَ الحُسَینُ علیه السلام یَدَهُ وقالَ: اللّهُمَّ إن مَتَّعتَهُم إلى حینٍ، فَفَرِّقهُم فِرَقاً ، وَاجعَلهُم طَرائِقَ قِدَداً، و لا تُرضِ الوُلاهَ عَنهُم أبَداً؛ فَإِنَّهُم دَعَونا لِیَنصُرونا، ثُمَّ عَدَوا عَلَینا فَقَتَلونا»
پاسخ دهید