گناه شبهه می‌آورد. «ثُمَّ کانَ عاقِبَهَ الَّذینَ أَساؤُا السُّواى‏ أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ»[۱] گناه باعث می‌شود آدم آیات الهی را تکذیب بکند. در جواب سعد بن ابی وقّاص در یک نقل تاریخی است، در جواب اسامه بن زید در یک نقل دیگر است حضرت جوابی شبیه به این دادند. یعنی چه بسا این خطبه را حضرت در همان اعوان و زمان فرمودند. خطبه‌ی ۱۷۳٫ یعنی آن‌جایی که مردمی مثل اسامه بن زید، مثل سعد بن ابی وقّاص حالا ابو موسی اشعری که از این اداها درمی‌آورد که چرا داری مسلمان‌ها را می‌کشی الآن. درگیری داخلی چرا؟ حضرت فرمود: «أُوصِیکُمْ عِبَادَ اللَّهِ بِتَقْوَى اللَّهِ فَإِنَّهَا خَیْرُ مَا تَوَاصَى الْعِبَادُ بِهِ وَ خَیْرُ عَوَاقِبِ الْأُمُورِ عِنْدَ اللَّهِ»[۲] همان‌طور که جلسه‌ی پیش هم عرض کردیم دو جلسه‌ی پیش عرض کردیم. امیر المؤمنین علیه السّلام درد مردم را اشکال اعتقادی می‌داند. یعنی شبهه داری، تقوا داشته باش. جالب است به یاد داری قبلاً عرض کردیم سرزمین‌های شما فتح شده است، توحید خود را درست بکنید، امیر المؤمنین علیه السّلام خطبه‌ی توحیدی خواند. یعنی توحید خود را درست بکنید. بعد فرمود: «وَ قَدْ فُتِحَ بَابُ الْحَرْبِ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ أَهْلِ الْقِبْلَهِ» بین شما و اهل قبله، یعنی بین سایر مسلمین جنگ اتّفاق افتاده است. «وَ لَا یَحْمِلُ هَذَا الْعَلَمَ» جنگ پرچمدار می‌خواهد که چقدر امیر المؤمنین علیه السّلام به این پرچمدار توجّه دارد. شجعان خود را پرچم بدهید. پرچم در مسیر نبرد مایل نشود، آن را صاف بگیرید، سقوط نکند، فرار نکند، نماد است بعد فرمود: چه کسی می‌تواند این پرچم مبارزه را بلند بکند؟ «وَ لَا یَحْمِلُ هَذَا الْعَلَمَ» نمی‌تواند بلند بکند این علم نبرد را یا به تعبیری نمی‌تواند این را بفهمد. «إِلَّا أَهْلُ الْبَصَرِ وَ الصَّبْرِ» کسی که می‌تواند بصر دارد، بصیرت دارد، کسی که صبور است. «وَ الْعِلْمِ بِمَوَاضِعِ الْحَقِّ» شما در همین روزگار خود ما نگاه بکنید چقدر ظلم اتّفاق می‌افتد. بروی با آن کسی که در با گمرک سر و کار دارد می‌گوید: آخ! آخ! گاهی هم بعضی از مسئولین می‌گویند: اشتهای بعضی از مسئولین دیگر زیاد است. در سمت مراتع و جنگل بروی یک عدّه معده‌های وسیع دارند، زمین می‌خورند، چه می‌خورند. کوه می‌خورند دریا می‌خورند. این‌ها بوده است، قبلاً هم بوده است عرض کردیم قبلاً عبد الله بن زبیر پیش ابوبکر آمد گفت: پدر من چون جدّ او بود- ما در مکّه بودیم کوه داشتیم، من دوست دارم کوه داشته باشم. این در جلد ۲۸ تاریخ دمشق است. او هم به او یک زمین داد که چند تا کوه در آن وجود داشت، این چند تا پل بین کوه‌ها ساخت. آن موقع بود، الآن هم است. بعضی‌ها کوه دوست دارند بخورند، بعضی‌ها دوست دارند دریا بخورند و اگر کسی بخواهد، به این‌جا بیاید و اقدام بکند، طبیعتاً این‌ها با او مواجه می‌شوند. توصیه می‌کنند قاضی اگر سالم باشد، اگر خود را نفروشد او را اذیّت می‌کنند. ما مورد داشتیم به قاضی گفتند: این‌قدر میلیارد به تو می‌دهیم فقط بگو من فعلاً وقت ندارم، پرونده را رسیدگی بکنم. دیدند نمی‌توانند این از آن استثناءهای از این موارد اندک است یا نمی‌دانم تهمت نزنم از مواردی است -اندک نمی‌گویم- که مثلاً این آدم حق را ناحق نمی‌کند، إن‌شاءالله زیاد هستند، اندک نیستند. می‌بینند این از این‌ها نیست که حقّ را ناحق بکند، به او می‌گویند: ما به تو فلان مقدار می‌دهیم، تو فقط بگو من وقت ندارم پرونده را رسیدگی بکنم، فعلاً شش ماه عقب می‌افتد تا ما ببینیم مثلاً می‌شود قاضی پرونده را عوض کرد. بعد شما بخواهید این‌جا وارد بشوی از در و دیوار شما را می‌کوبند.


[۱]– سوره‌ی روم، آیه ۱۰٫

[۲]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۲۴۸٫