حجت الاسلام کاشانی روز شنبه مورخ ۱۵ دی ۱۴۰۳ در هیئت محترم بضعه الرسول علیهما السلام، به مناسبت سالروز شهادت امام هادی علیه السلام به سخنرانی با موضوع “تأملی کوتاه بر مسئله امامت و جایگاه امام” پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می گردد.
- مقدّمه
- تبیین بحث
- توجّه مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین به موضوع امامت
- جریاناتی در مقابل مسئلهی امامت
- مسئلهی «هدایت باطنی» امام
- غفلت و سهلانگاری عجیب ما نسبت به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین!
- تواضعِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین
- خطرِ تکبّر
- مبارزهی امام با غالین
- مبارزهی امام با تأویل جاهلین
- تأکید اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین به حلال و حرام و احکام دین
- نقش علمای برجستهی ربّانی در دورهی غیبت
- شبیه بیامامها عمل نکنیم!
- بر مدار جَوّ حرکت نکنیم
- یکی از دلایل تعطیلی روضههای خانگی
- باید مسئلهی «امامت» را دقیق ببینیم
- باید به وظیفهی خود عمل کنیم، نه به هوا و هوس خود!
- روضه و توسّل
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم»
«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۲]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه بافضیلتِ حضرت صدر الخلائق و خیرالمرسلین صلی الله علیه و آله و اهل بیت مکرّم ایشان، بویژه امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین و وجود بابرکت پناهگاه ماه، یاور ما، امام عظیم الشأنِ عطوفِ رئوف، حضرت هادی صلوات الله و سلامه علیهم أجمعین صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عرض ادب، ارادت، خاکساری، التجاء، استغاثه، عرض تسلیت به محضر باعظمت حضرت بقیّه الله الأعظم روحی و ارواح من سواه فداه و عجّل الله تعالی فرجه الشّریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.
ایام سالگرد شهادت سرباز راه خدا، شهید قاسم سلیمانی رحمه الله علیه است، هدیه به پیشگاه ارواح طیّبهی شهیدان، امام امّت، شهدای همرزم شهید سلیمانی، شهید نصرالله و هر کسی که مرگ او در طول تاریخ بر حبّ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بوده است، صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.
تبیین بحث
یکی از موضوعاتی که معمولاً ما به آن میپردازیم و لازمهی آن در عمل دچار غفلت است، که جلوتر به آن لازمه اشاره میکنم، مسئلهی جایگاه امام در هندسهی فکر و زندگی ماست.
به نقش اهمیّت امامت فقط اشاره میکنم تا به آن موضوع مورد غفلت بپردازم.
توجّه مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین به موضوع امامت
تقریباً اگر نوع روایات ما دستهبندی شوند، حجم زیاد و کمیّتِ قابل ملاحظهای به احکام اختصاص دارد، و میزانی اگر از آن بیشتر نباشد کمتر نیست، به موضوع امامت اختصاص دارد، حجم کمتری از این دو هم به سایر موضوعات پرداخته است.
وقتی نوع روایات را نگاه میکنیم میبینیم یا راجع به امامت و حواشی امامت و ذیل موضوعات امامت است، یا احکام شرعی است، یک گروه سومی هم هست که آنها هم زیاد هستند، راجع به موضوعات عقایدی و اخلاق و… است.
توجّه کنید که «احکام» یک موضوع نیست، «احکام» از طهارت تا دیات، ابواب مختلف دارد، طهارت، صلاه، حج، صوم، جهاد، نکاح، طلاق، مکاسب به انواع خود، بیع و خیارات و مکاسب محرّمه و متاجر، بحثهای مفصل است.
وقتی موضوع «امامت» تقریباً معادل همهی این موضوعات روایت دارد، توجّه مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین به این موضوع را نشان میدهد.
جریاناتی در مقابل مسئلهی امامت
امام باید برای ما چکار کند؟
اگر کسی به خود این موضوع توجّه کند، معلوم میشود چرا مسئلهی امامت، برخلاف بعضی از به ظاهر روشنفکرهایی که در این وادی نیستند، بوی نا نگرفت و کهنه نشد؛ یا کسانی که برای اغراض دیگری همهی امور دینی را مصرف میکنند، در مسائل اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و اقتصادی و… مصرف میکنند. هر کسی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را برای دکان خودش مصرف میکنند، چون اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین نزد مردم جایگاه دارند، محبوب هستند، اثر دارند، اثرگذار هستند، در اذهان و قلوب و غیرت مردم انگیزه دارد، برای همین اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین همه جا مصرف میشود.
لذا عدهای برای اغراضی در مورد «مباحث امامت» میگویند: زمان این حرفها گذشته است! و آنقدر هم رو دارند که کسانی که به این موضوعات میپردازند را توبیخ میکنند! در حالی که باید ابتدا او اثبات کند که ادعای خود را از کجا آورده است. مثل اینکه کسی بگوید دیگر زمان قرآن گذشته است؛ مسلماً کسی جرأت نمیکند اینطور بگوید، ولی برخی بخاطر اغراض سیاسی و اجتماعی، نسبت به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین… بصورت فراوان، هم به اصل موضوع و هم به فروع و جزئیات مسئلهی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین میتازند.
کتابهایی که در همین کشور ما چاپ میشود را ببینید، کتابهایی که در همین قم چاپ میشود، در رسانهی ما، در روزنامههای ما، در مکتوبات مجازی ما، در آثار ما.
تقریباً جایی که مقابل این جریانات قرار میگیرد، هیئتها هستند.
هیئتها هم نمیدانند که چرا و مقابل چه کسی قرار گرفتهاند، اگر میدانستند، بیشتر به وظایف خود عمل میکردند؛ که جلوتر قصد دارم به این موضوع برسم.
مسئلهی «هدایت باطنی» امام
ما چه نیازهایی به امام داشتیم؟ بخاطر وسعت بحث، به گوشهای از این موضوع میپردازم.
ما در ابعاد مختلفی به امام نیاز داشتیم، یکی از آنها هدایت باطنی است.
اینکه به دل من بیفتد که امروز ناگهان بگویم به جلسهی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بروم، این موضوع میتواند تسدید امام باشد.
میخواهم هدایت باطنی را نزدیک خودتان ببینید.
اینکه دل من برای امام رضا علیه السلام تنگ شده است، پس به حرم بروم؛ ممکن است این موضوع تسدید امام باشد.
چون ممکن است ابعاد دیگری هم باشد؛ البته مسلّم است که هیچ چیزی از ارادهی امام بیرون نیست، اما ممکن است او ما را باطناً تحریض کرده باشد، گاهی هم ممکن است که شما خدمتی به پدرتان کرده باشید و زمینهی توفیقی فراهم شده باشد، البته آنجا هم ابتدا باید امام امضاء کند، ولی وقتی عرض میکنم ممکن است امام تسدید کرده باشد، میخواهم دقیق حرف زده باشم.
یک مورد «هدایت باطنی» است، که فصل هدایت باطنی هیچوقت تمام نمیشود و دائمی و هر لحظه است.
اگر اراده کند، الآن من آن چیزهایی را میگویم که او صلاح میداند، اگر اراده نکند هم نمیگویم، اگر اراده نکند ممکن است به من توجّه نکند و بفرماید تو هر چیزی که میخواهی بگویی را بگو؛ یعنی درواقع دیگر دست خودش را از پشت من بردارد و من بیتکیهگاه شوم؛ و ممکن است تسدید کند.
بخشی از موضوع «هدایت باطنی» است که اگر کسی این موضوع را فهمیده باشد، معمولاً اینقدر بلاهت ندارد که بگوید این هدایت باطنی به چه دردی میخورد، چون لحظه به لحظه است.
انسان یک آیه یا روایت را پنجاه مرتبه شنیده است، اما ناگهان یک مرتبه تکان میخورد و توجّهی پیدا میکند، مانند کسی که تابحال نشنیده است در معنای آن دقّت میکند؛ ممکن است این موضوع عنایت امام باشد.
بقیهی رزقهای ما هم میتواند با هدایت باطنی امام شکل بگیرد. من لحظه به لحظه تحت تدبیر خدای متعال هستیم، و کارگزار تدبیر خدای متعال هم، آن کسی که ما را روی امور زمین، علی الاطلاق اداره میکند، امام عصر ماست. خودش لحظه به لحظه فقیرِ محضرِ خداست، ولی لحظه به لحظه هم… از یک طرف میگیرد و از یک طرف ما را اداره میکند.
این هدایت باطنی است.
غفلت و سهلانگاری عجیب ما نسبت به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین!
اما امام فقط هدایت باطنی ندارد، امام تعلیم هم دارد، مثلاً شیعیان در فضای کوفه و بصره و… نگاه میکردند مردم احکام خود را چطور انجام میدهند، همانطور احکام خود را انجام میدادند.
تا اینکه حضرت سجّاد علیه السلام این احکام را برای عدّهای از ویژهها، حضرت باقر صلوات الله علیه برای بزرگان تشیّع، و حضرت صادق سلام الله علیه برای بدنهی تشیّع آموزش دادند، و بعد اصحاب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را دستهبندی کردند، بعضی را «تأیید خاص» کردند.
من گاهی آنقدر بدبخت هستم که وقتی اسم اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین میآید، حال ندارم علیه السلام یا… بنویسم، البته من خودم را عرض میکنم، اگر شخص دیگری این کار را کرد شاید یک گرفتاری دارد یا حکمت و ماجرایی دارد… یا اینکه یک (ع) مینویسم! مگر جملهی کامل من چقدر ارزش دارد که نمینویسم؟ «علیه السلام» یک دعایی برای امام از طرف بیچارهای مانند من است، ما اینطور یک عرض ادبی میفرستیم، حیف است که انسان از این کم بگذارد.
وقتی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین میخواهند یاران خاصّ خود را معرّفی کنند، مثلاً حضرت صادق سلام الله علیه در مورد بعضی از اصحاب ویژهی خود مانند زراره و محمد بن مسلم «علیهم صلوات الله» دارند! یعنی امام برای شاگرد خود اینچنین میفرماید!
گاهی وقتی ما بخواهیم بگوییم، فکر میکنیم کاری کردهایم!
تواضعِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین
اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین شیعیان را دستهبندی میکردند. وقتی مردم میپرسیدند من به سراغ چه کسی بروم؟ حضرت میفرمودند: وقتی محمد بن مسلم نزدیک شماست، چرا به او رجوع نمیکنید؟ «مَا یَمْنَعُکَ مِنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ»،[۴] مگر محمد بن مسلم کنار شما نیست؟ مگر یونس بن عبدالرحمن نیست؟
قریب به این مضمون به امام حسن عسکری صلوات الله علیه منسوب است که من به اهل نیشابور غبطه میخورم، که فضل بن شاذان آنجاست.
اگر تواضع ائمه علیهم السلام نبود، فضیلت کسی آشکار نمیشد.
اگر انسان بخواهد فضیلت کسی را بگوید، باید اول نسبت به او خاک باشد و تواضع داشته باشد.
اگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اینطور نسبت به صدیقه طاهره سلام الله علیها تواضع نداشت، فضائلِ صدیقه طاهره سلام الله علیها را بیان نمیکرد، و اگر صدیقه طاهره سلام الله علیها اینطور محضر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خاک نبود، از این خانه به آن خانه نمیرفت بلکه یک نفر را برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بیاورد؛ نسبت به یکدیگر تواضع داشتند.
خطرِ تکبّر
قریب به این مضمون از امام هادی سلام الله علیه هست که شیعه اهل تواضع است، و از آن اوصاف محوری خط قرمز تشیّع، تکبّر است. تکبّر انسان را از تشیّع بیرون میاندازد، تکبّر از آن جاهای سرنگونکنندهی خطرناک است، تکبّر یعنی من خودم را بزرگ بپندارم؛ حال اگر من کمی بزرگی داشتم هم بد بود، اما اینجا دو خطاست، هم توهّم است و هم خطای اخلاقی، هم بزرگ نیستم و هم خود را بزرگ میپندارم!
مبارزهی امام با غالین
ائمه علیهم السلام شاگردان خود را دستهبندی میکردند، عدّهای اصحاب محمد بن مسلم میشدند، عدّهای اصحاب زراره میشدند، عدّهای اصحاب حشام میشدند، عدّهای اصحاب یونس بن عبدالرحمن میشدند، عدّهای اصحاب فضل بن شاذان میشدند و همینطور.
یکی از وظایف امام، جلوگیری از تحریف غالین است.
مشکل اهل غلو این نیست که فکر کنیم دو فضیلت برای امام میتراشند، بلکه اینها یک چیز خلاف دروغی را عَلَم میکنند و اذهان را از حقایق منصرف میکنند. یعنی مشکلشان فقط دروغ بستن به امام نیست…
اگر توانستم و از احتیاط بیرون آمدم، بعداً مثال نزدیکِ شبیه به آن را بیان خواهم کرد.
غالی با آن جملهای که میگوید عملاً اذهان را برمیگرداند، اولویت را جابجا میکند، اینطور نیست که چون خیلی داغ است و امام را دوست دارد، مثلاً میگوید پرچم امام صادق علیه السلام بالاست؛ نخیر! غالی اگر غلو باشد که اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین او را نفی کردهاند… یکی از وظایف اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین که شمردهاند، مبارزه با تحریف غالین است، برای اینکه آن چیزی که او علم میکند، اذهان را از حقایق منصرف میکند.
امام از تلاشهای اهل جهل و نادانان و از تأویلهای اینها جلوگیری میکند. یعنی مردم خطا میفهمند و امام تفسیرِ درست میکند.
مبارزهی امام با تأویل جاهلین
یکی از وظایف امام، در مراحل بعدی، یعنی بعد از مبارزه با تحریف غالین، تأویل جاهلین است.
یعنی معنای بیخودی از یک حقیقت میکنند، که اذهان را دور میکنند، امام این موضوع را برمیگرداند. مثلاً راجع به توحید چیزی میگویند، اما امام آن را اصلاح میفرماید؛ یا در مورد قرآن کریم چیزی میگویند، اما امام آن را اصلاح میفرماید.
و اگر در جایی هم کسی چیزی را به چیز دیگری نسبت داد، یا اگر اهل باطلی، سرقت مفهومی کرد، امام پردهبردای میکند تا مردم بفهمند.
اینها در مراحل بعد است.
یعنی امام هم دین یاد میدهد، و هم زوائد را میزند و هرس میکند، یعنی این دین است و آن دیگریها دین نیست.
خیلی از مشکلاتی که ما داریم و در نتیجه دین در ذهن کسانی که خبر ندارند حلوا نیست، این است که من را نگاه میکنند و میگویند این شخص لباس دین را به تن کرده است، پس لابد این شخص دین است، پس حال او از دین بهم میخورد.
اگر چیزی حق و اصلِ دین است، هر کسی هر برداشتی میخواهد داشته باشد مهم نیست، من به این موضوع کاری ندارم؛ اما زمانی زوائدی در رفتار من هست که این را دین میپندارند، بعد میگویند پس این دین را نمیخواهم.
امام هم حقیقت را بیان میکند، هم این زوائد را حذف میکند.
تأکید اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین به حلال و حرام و احکام دین
مثلاً ائمهی ما یک تأکیدِ عجیبِ شگفتِ پُرتکراری بر توجّه به حلال و حرام و احکام داشتند.
حضرت هادی صلوات الله و سلامه علیه که امام عسکری علیه السلام صلواتی برای او به ما یاد داده است، در توصیف ایشان بیان میکند که خدایا! این امام (یعنی امام هادی علیه السلام) «أَحَلَّ حَلالَکَ، وَحَرَّمَ حَرامَکَ»،[۵] «أَنْذَرَ بِالْأَلِیمِ مِنْ عِقابِکَ، وَحَذَّرَ بَأْسَکَ»، انذار کرد و تشویق کرد.
اگر این موضوع یک چیز بیخودی بود که امام معصوم به آن نمیپرداخت.
پاسداری از حفظ حرمتها و نیامدنِ در وادیِ حرامها، جزو واضحترین فضائلِ پرتکرار همهی ائمه علیهم السلام است.
در حالی که غالی میگوید حبّ کفایت میکند!
تو میفهمی یا امام؟ امام در این جهت مبارزه میکند! و اگر من به امام حبّ دارم که باید اهداف و منویات امام را بر سر دست بگیرم، نه هر آن چیزی که خودم دوست دارم!
اینطور نیست که احکام یک چیز بیخودی باشد و حال ما به حبّ رسیده باشیم!
حبّ امام هادی علیه السلام نسبت به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که با حبّ ما قابل قیاس نیست! یک مدال روی سینهی این امام هم «پاسداری از حلال و حرام» است که وادی اینها قاطی نشود.
نقش علمای برجستهی ربّانی در دورهی غیبت
چه کسانی باید اینها را به مردم آموزش بدهند؟ زراره و محمد بن مسلم و یونس بن عبدالرحمن و فضل بن شاذان و این شاگردها.
لذا همین صفاتی که برای امام گفته شده است، برای شاگردان امام هم گفته شده است، که آن اولیای دین، آن امنای دین، آن شاگردان مکتبِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین که امام صادق علیه السلام به آنها میفرماید: «علیهم صلوات الله»، چه ویژگیهایی داشتند؟ اینها با تحریف غلوکنندگان مبارزه میکردند، اینها با تأویل جاهلان، یعنی کسانی که حقایق را غلط معنا میکردند، مبارزه میکردند.
تلاش کردند که دین بواسطهی این ویژهها و شاگردانشان، دین از آب گذشته به ما برسد.
پس یک اصل امامت داریم، یک روح امامت داریم که آن «هدایت باطنی» است، که آن لحظه به لحظه است، و بخشهایی از امامت هم داریم که آن «هدایت و تعلیم» است، هرس است، جلوگیری از وجود اغیار در دین است، جلوگیری از آمیخته شدنِ بدعتها با دین است، این هم جزو کارهای امام است.
بعد از امام هم محمد بن مسلمها و زرارهها این مسیر را ادامه دادند.
در دورهی هر امامی، شخص امام تمام این کارها را انجام میداده است، در دورهی غیبتِ حضرت حجّت ارواحنا فداه، بخشی از وظایف امامت بخاطر غیبت، امکان ایفای آن نقشها از طرف امام وجود ندارد. مثلاً امام دیگر بیان ندارد، منبر ندارد، اگر سؤال کنید پاسخ نمیدهد، اینطور نیست که بگویید مثلاً به فلان مسجد میروم تا از امام زمان ارواحنا فداه سؤال بپرسم.
غیبت در هدایت باطنی رخ نمیدهد، هدایت باطنی الآن هم هست، لحظه به لحظه هم هست، هیچ افتی هم نکرده است.
همان اندازه که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه امام است، حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیه هنگامی که در زندان است امام است، امام زمان ارواحنا فداه در غیبت هم امام است؛ آن اصلِ امامت پابرجاست. ما هرچه در حبّ و اشتداد در محبّت امام تلاش کنیم کم است، چون دائماً با او در ارتباط هستیم.
اما آن قسمت بیان امام، تعلیم امام، معلّمی امام، مبارزهی امام با خطاها، هرس کردنِ مطالبی که میخواهد به دین منتسب شود، در دورهی غیبت، بصورت مستقیم دیگر از طرف امام زمان ارواحنا فداه رخ نمیدهد؛ نقش این موضوع به گردن چه کسی است؟ همان کسانی که زمان ائمهی قبلی هم، همزمان این کار را ذیل امام، تحت سرپرستی امام، به عنایت امام داشتند. یعنی علمای برجستهی ربّانی.
دورهی غیبت که دسترسی به خود امام نیست، وجوب مراجعه به عالم ربّانی، چند برابر است.
اینکه مشهور است حضرت سیّدالکریم حضرت عبدالعظیم حسنی سلام الله علیه به محضر امام رسید و عرض کرد که میخواهم دین خود را عرضه کنم و بر این دین ثابت باشم تا خدا را ملاقات کنم؛ برای چه بود؟ آیا بیسواد بود؟ آیا کتاب نداشت؟ آیا درس نخوانده بود؟ آیا امامزاده نبود؟ آیا استاد ندیده بود؟ آیا شاگرد ائمهی قبلی علیهم صلوات الله نبود؟ نه! همهی اینها بود!
یک انگیزهی مضاعفی داشتند که دائم خودشان را با امام تراز کنند، که اگر من نسبت به این موضوع ملتفت باشم، بعضی شبها از این موضوع که من باید خودم را با چه کسی تنظیم کنم، نمیتوانم بخوابم. هیچ کسی هم بصورت کامل نمیتواند جای امام معصوم را بگیرد، کسی نمیتواند بصورت کامل نقش امام را انجام دهد.
همانطور که وقتی امام میفرمود «مگر زراره نیست؟ مگر محمد بن مسلم نیست؟»، به این معنا نبود که اینها معصوم هستند، بلکه بدین معنا بود که او میتواند از عهدهی آنچه شما میخواهید بربیاید.
زمانی که امام بود به این علما حواله میداد، چون همه در یک شهر نبودند.
در روزگاری که دسترسی به امام معصوم نیست، امروز باید دین خودمان را کجا عرضه کنیم؟
در جامعه انحرافاتی هست که خیلی روشن و آشکار است، گاهی ممکن است پول و بودجه هم داشته باشند، باید چه کسی مقابل کند؟
در مثال قبلی هیچ وقت قرار نبود محمد بن مسلم یک نکتهی جدیدی بگوید که امام صادق علیه السلام نفرموده است، همهی اعتبار محمد بن مسلم به این است که نوکر دربست امام باقر و امام صادق صلوات الله علیهما است، همهی اعتبار او به این است که سعی میکند خودش را با این حضرات تنظیم کند.
حال در دورهی غیبت که سختتر است، باید چکار کرد؟ در دورهی غیبت باید به عالم ربّانی مراجعه کرد.
شبیه بیامامها عمل نکنیم!
همهی عزیزانی که اینجا در جلسه هستند، بزرگوار هستند، هم اهل منبرشان و هم اهل مداحیشان؛ ان شاء الله که عرض من را بیادبی تلقّی نمیکنند، چون من خودم را درنظر میگیرم.
امام صادق علیه السلام زمان خود فرموده بودند که دینتان را از محمد بن مسلم بگیرید، یا اینکه امام رضا علیه السلام فرمودند دین خودتان را از یونس بن عبدالرحمن بگیرید، امام عسکری علیه السلام فرمودند دین خودتان را از فضل بن شاذان بگیرید، نه از مداح و منبری!
وای بحال اینکه مداح و منبری هم نباشد و از جای دیگری باشد!
مگر اینکه یک ربّانی برجستهای او را تأیید کرده باشد، مثلاً بگوید شعر خوبی میخواند یا سخن خوبی میگوید یا حرف متقنی میزند.
وگرنه فقط ظاهر دین یک تفاوت جدّی با عامّه دارد، که ما امام داریم و شما امام ندارید.
حال که ما امام داریم، باید آموزههای امام را از کجا بدست بیاوریم؟ آیا باید هر کسی هر کاری که دوست داشت انجام دهد؟
به جهتی بنده دعوتهایی که برای مناسبتهای مختلف میشوم توجّه دارم، که ببینم جامعه به چه سمتی میرود. برای بعضی از مناسبتها، مثلاً مثل حضرت امّ البنین سلام الله علیها که شأن ایشان أجلّ از ذهن ماست، سلام خدا بر او، اما دعوت برای جلسات ایشان قابل قیاس با جلسات مربوط به امام هادی علیه السلام نیست. این موضوع یعنی خاک بر سر من! یعنی همه چیز قاطی شده است.
الآن من به تضعیف آنطرف کاری ندارم، به این موضوع کار دارم که وقتی شما هر کاری که دوست دارید انجام دهید، هر وقت دوست داشته باشید، هر مناسبتی که بخواهید را برجسته میکنید.
با یک «روز جوان» بستن به ولادت منسوب به حضرت علی اکبر علیه السلام، آن روز به یک مناسبت اصلی تبدیل میشود، دیگر وقت و پول نداریم و کار و مشکلات داریم، آنوقت بزرگداشت امام معصوم به یک کار فرعی تبدیل میشود.
در حالی که اگر ما بخواهید صد روز راجع به امام هادی علیه السلام حرف بزنیم، مطلب از کلمات نورانی حضرت وجود دارد. اما راجع به حضرت علی اکبر علیه السلام چقدر مطلب رسیده است؟
البته واضح است که این بدین معنا نیست که آن عظیم الشأن سلام الله علیه کوچک است، اینکه ما اینطور جلسه برگزار میکنیم، هر وقت دوست داریم جلسه برگزار میکنیم.
این نمیشود که ما به غیرشیعیان بگوییم ما امام داریم و شما امام ندارید… ما باید در عمل شبیه امامدارها عمل کنیم، نه شبیهِ خودسرهای بیامام!
الآن به ماه شعبان میرسیم، آنجا چند ولادت تولید شده است… ائمهی ما در ایام ماه شعبان، مناجات شعبانیه میخواندند! ما چند ولادت درست کردهایم که کف بزنیم و بگوییم این کار جوانها را جذب میکند! آیا عقل آنها نمیرسید که بجای مناجات شعبانیه کف بزنند؟
واضح است که من نمیخواهم کف زدن را تخریب کنم، اگر کسی در ایام شادی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین شاد باشد، ان شاء الله بهرهمند میشود، اینجا نمیخواهم جسارت کنم.
اما آنها چطور زندگی میکردند؟ سیرهی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین در ایام رجب و شعبان چگونه بوده است؟
اگر قرار باشد من دین خود را از هر کسی بگیرم، بعداً نباید بگویم که من شیعهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستم، چه کسی آن شخص را تأیید کرد؟ چه کسی تو را تأیید کرد؟
مناسبت بسازیم…
اگر این مناسبتی که میسازیم، تقویتکنندهی مناسبتهای اصلی باشد اشکال ندارد، اما اگر میبینیم توان این کار را نداریم، باید اول به مناسبهای اصلی بپردازیم.
هر یک از ائمهی ما فرمایشاتی دارند، سیرهای دارند، که این خودِ دین است. امامزادهها با همهی عظمتشان که خود دین نیستند، باید اول به اصل بپردازیم، بعد به اصلهای با اهمیت کمتر بپردازیم.
بعد باید چطور مجلس برگزار کنیم؟ در آن چه محتوایی مطرح کنیم؟ خدا میداند که چقدر در این شعرها و بیانات خلاف هست، بعد خروجی این جلسه چیست؟ احساس خالی که کافی نیست!
همزمان هم میبینیم عدّهای کانال درست کردهاند و به اسم دروغگویان و کذّابان و… اینطور آنها را تقویت میکنی. طرف روبرو هم میگوید عدّهای بیماردل کانال میزنند و عیبجویی میکنند! به این موضوع هم توجّه نمیکند که قبل از این موضوع، خودش نباید این دروغها را بگوید!
بعد میگوییم تشیّع مهم است!
اگر قرار باشد انسانها به هوای نفس و میل و آن چیزی که دوست دارند عمل کنند، که نام آن تشیّع نیست!
نمونهی این موضوع این است که نه برای منبر رفتن آموزش آنچنانی لازم است و نه برای مداحی!
خودمان هر کاری که دوست داریم انجام میدهیم و انگار اصلاً نیازی به امام نداریم!
سیّدالکریم که حداقل سنّ او شصت سال از امام بیشتر است، به محضر امام رسید و عرض کرد: یابن رسول الله! من عقاید خود را یک به یک عرض میکنم، اگر شما اشکال یا نکتهای دارید بفرمایید، من میخواهم بر اساس این اعتقادات بمیرم.
اما ما میگوییم سلیقهی ما اینطور است!
این جزم از کجا میآید؟
طرف به ما رجوع میکند و میگوید: ما میخواهیم به مؤسسهی شما وجوهات بدهیم!
الحمدلله ما هم نمیگیریم. چرا؟ برای اینکه من خودم را از مراجع عاقلتر نمیدانم، که تو به دفتر مرجع خودت پرداخت نکنی؛ آیا من میتوانم بهتر از او خرج کنم؟ اگر اینطور است که چرا او مرجع توست؟
یک ویژگی تمام ائمهی ما «توجّه به حلال و حرام» بوده است، بعد ما میخواهیم کاسبی کنیم؛ همانطور که باید دقّت کنید که طرف این جنس را از مالخر نخریده باشد، نباید مال غیر باشد، این معامله نباید ربا باشد، بلکه این معامله مکروه نباشد، آیا در این کار برکت هست یا نه؟ این احکام است، اینها را دستور دادهاند و فرمودهاند، این فرمودهها برای عمل کردن است.
اگر ما بیش از حد به این سمت برویم که آنچه دوست دارم را انجام بدهیم، بعد از مدّتی طوری میشویم که آن اتفاقی که رخ میدهد، دیگر معلوم نیست همان چیزی باشد که اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین فرمودهاند.
منبریای باید منبری مورد توجّه مردم باشد که دستگاه فقاهت او را تأیید میکند، اگر اینطور نباشد من هر کاری که دوست داشته باشم انجام میدهم.
چطور ما برای طبابت، خوشخط بودنِ پزشک را در حاذق بودن او لحاظ نمیکنیم؟ ولی خوشمجلس بودنِ منبری، یا خواننده را، لحاظ میکنیم. البته او باید این هنر را داشته باشد، اما قبل از آن باید ببینیم دارویی که میخواهد تجویز کند، دارو باشد! بعد میگوییم طوری آمپول بزن که ما به زحمت زیادی نیفتیم! اما اصل این است که دارو برای درمان باشد و خود دارو به ازدیاد درد کمک نکند.
اول باید حرف حساب و درست، یا شعر حساب و درست بیان شود، بعد ان شاء الله باید هنرمندانه هم باشد، اما اصل چیز دیگری است.
بر مدار جَوّ حرکت نکنیم
اگر ما بر مدار جو حرکت کنیم، حتماً پایان کار ما پشیمانی است.
چند ماه گذشته من چند مرتبه عرض کردم که بر اساس جَوّ به مردم لبنان پول ندهید، که اگر بعداً آتشبس شد پشیمان شوید. در حالی که اگر شما بخاطر خدا این کار را انجام میدادید و میگفتید عدّهای در یک جهادی در برابر دشمن دین، مشغول جنگ هستند؛ من آن عرصه را ندارم، من میتوانم تبیین کنم، میتوانم تشویق کنم، میتوانم پول بدهم، میتوانم ابراز همدردی کنم. بعد از آتشبس هم تفاوتی نکرده است، هنوز آوارهها آواره هستند.
آن کسی که بر حسب جَو کار کند، پرداخت میکند و بعد هم پشیمان میشود، کسی که بر اساس جَو حرکت نکند فهمیده است که جهاد و جنگ است، تولّی بین شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، اتفاقاً الآن که ظاهراً آنجا را نمیکوبند و امکان بیشتری برای رسیدن کمکها هست، بیشتر کمک کنیم، چون آنها آواره شدهاند. نه اینکه یک روز من انگشتر خود را بدهم و یک روز هم هزار تومان هم ندهم!
برای همین در روایات دارد که کمِ مداوم بهتر از زیادِ منقطع است.
دین نیامده است که ما را فریب دهد، کسی که در راه دین کاری کند… حضرت زینب کبری سلام الله علیها و حضرت سجّاد علیه السلام قریب به این مضمون را در کاخ یزید دارند که «فَاِنَّ الجُرحَ لَمّا یَندَمِل»، هنوز این زخمی که به جگر ما زدهاید التیام پیدا نکرده است؛ ولی آیا ابراز پشیمانی کردهاند؟
مؤمن وقتی بر مدار بصیرت حرکت میکند، وقتی از روی بصیرت تبعیّت میکند، یعنی میفهمد که چکار میکند، دیگر پشیمان نمیشود.
پناه میبرم به خدا از اینکه ما عمری سنگ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را به سینه بزنیم، بعد وقتی بعداً حضرت تشریف آوردند مرا انکار کنند و بفرمایند تو فقط ادّعا کردی و نان این ادّعا را هم خوردی، وگرنه تو اصلاً چه ربطی به من داشتی؟ کجا آن چیزی که برای ما اصل بود، برای تو اصل بود؟ کجا آن چیزی که برای ما فرع بود برای تو هم فرع بود؟ کجا آن چیزی که ما گفتیم رها کن را تو رها کردی؟ تو هر کاری که دوست داشتی انجام دادی.
لذا ما از جناب عبدالعظیم علیه السلام عقبتر هستیم، الآن من باید عقاید خود را به کجا عرضه کنم؟ باید به چه کسی عرضه کنم؟ با این علم که کسی جای امام را نمیگیرد و فعلاً از سر بیچارگی باید به جایی عرضه کنم.
یکی از دلایل تعطیلی روضههای خانگی
چه کسی را بیاورم که منبر برود؟ کسانی که فالور بیشتری دارند!
چرا روضههای خانگی تعطیل شد؟ برای اینکه میگویند فلان منبری و مداح را میخواهیم! آن کسی که در مسجد شما دعای بعد از نماز را میخواند دعوت کنید، این همان روضه خانگی است، اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هم آن برکات را میدهند.
کجا گفتهاند فلان شخص با صد هزار فالور بیاید که برکت دارد؟
ولی من همان کاری که دوست دارم را انجام میدهم، نه آن کاری که اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین خواستهاند.
بعد دیگر شما در خلافگویی و بیمبالاتی در روضه و حرفهایی که گاهی جسارت به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است، اینها برای این است که اگر من بخواهم خودم را در یک سطحی نگه دارم و نسبت به این آقا یک حرف نو زده باشم، باید یک حرف برجستهی جدیدی هم بزنم!
اما آن کسی که درس خوانده است که نیازی به این کارها ندارد.
ما خودمان به این سمت رفتهایم، انسان از این موضوع آتش میگیرد که حتّی برگزاری هیئات ما هم به شیوهی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین نباشد و هرطوری که خودمان دوست داریم باشد؛ دیگر وقتی برگزاری جلسات هیئت ما اینطور است، ازدواجهایمان چطور است؟ فرزندداری ما شبیه کیست؟ بقیهی جاهای ما چطور است؟
باید مسئلهی «امامت» را دقیق ببینیم
لذا من به آن کسی که میگوید اینقدر دَم از امامت نزنید که وقت این امور گذشته است، حق میدهم؛ چون میگوید شما کجا از این امامت استفاده میکنید؟
ما هم میگوییم نه! امامت مهم است!
بله! قطعاً امامت مهم است، چون به لحظه لحظهی ما ربط دارد، ولی به شرط اینکه بخواهیم اخذ کنیم.
اگر ما مدام به هیئت بیاییم و کار خودمان را کنیم، درواقع شبههی آن کسی را تقویت میکنیم که میگوید امامت به چه دردی میخورد؟
حال به جلسات اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بیایند و جسارت کنند، یا بعضی از حرفها را خلاف بگویند، در صورتی که اینقدر تأکید شده است…
زیارت جامعه کبیره مرامنامهی تشیّع است، که از یک طرف مبانی امامشناسی آموزش میدهد، از یک طرف هم تأکید آن مدام بر این است که «بِقَوْلِهِ تَحْکُمُونَ»، حکم شما فقط با قول خداست، «وَ إِلَى سَبِیلِهِ تُرْشِدُونَ» وقتی ارشاد میکنید، فقط و فقط بر سبیل و راهی است که خدای متعال داده است؛ باقی جملات این زیارتنامه هم نگاه کنید. اگر اظهار میکنید، امر او را اظهار میکنید، اگر بیان میکنید، مسیری که او فرموده است را بیان میکنید، و وقتی اینطور است «سَعِدَ مَنْ وَالاکُمْ وَ هَلَکَ مَنْ عَادَاکُمْ».
اگر امامت فقط مسئلهی سقیفهی فریزشده بود، شبههی آن شبههکننده تقویت میشد که دعوا تمام شده است، درصورتی که در سقیفه یک انحرافی ایجاد شد، هنوز هم هست، هنوز امّت به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین کاری ندارند، برای همین هم هست که بیچاره هستند.
وای به حال من، که شیعه هم باشم، بعد من هم کاری به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین نداشته باشم، یعنی درواقع قدم اول را درست میآیم، اما در ادامهی مسیر، هر کاری که دوست داشته باشم انجام میدهم.
من کلاه خود را قاضی کنم و ببینم در این شش ماه اخیر، چند مرتبه به رساله مرجع خود مراجعه کردم؟ مگر میشود مسئلهی مبتلابه پیدا نشده باشد؟ ما هر کاری که میکنیم یا واجب است، یا حرام است، یا مستحب است، یا مکروه است، یا مباح است.
خدا شاهد است که بعضی اوقات من به خودم شک میکنم و میگویم اصلاً تو چه کسی هستی که منبر میروی؟ اصلاً چه کسی به تو گفته است که برای این کار شایسته هستی؟ یعنی انسان باید احتیاط کند و مراجعه کند.
پناه میبرم به خدا از اینکه آن کسی هم که امروز این حرفها را زد، خودش مورد تأیید نباشد.
اگر این مجلس ما مرا ترغیب نمیکند که از سحر ماه رجب و شعبان استفاده کنم، یعنی مسیر من کامل نیست.
سنّی بودند، وقتی ائمه علیهم السلام را میدیدند، میگفتند: دوست داریم نماز بخوانیم.
باید به وظیفهی خود عمل کنیم، نه به هوا و هوس خود!
مگر میشود ما در مجلسِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین شرکت کنیم و بعد از آن دلمان نخواهد که نماز بخوانیم؟ چطور میشود که طرف میگوید هیئتیها نماز نمیخوانند، کمی راجع به نماز حرف بزنید؟!
خاک بر سرِ من! یعنی هیئتی هیئت برگزار کند که در آن نماز مهم نیست؟!
بعد هم دعوایی راه افتاد که آیا امام حسین علیه السلام برای نماز کشته شد یا برای اصل دین؟!
امام حسین علیه السلام برای هر چیزی که کشته شد، امام حسین علیه السلام نماز خواند، این موضوع محل اختلاف نیست که امام حسین علیه السلام نماز را اقامه کرد.
اصلاً وقتی میخواستند شیعه را بشناسند، به اقامهی نماز او میشناختند، به کیفیت نماز او میشناختند.
اما وقتی شما آموزش را بردارید، که سخنران یا مداح حتّی نمیتواند از روی قرآن بخواند، یا اینکه نماز خود آن شخص معلوم نیست چطور است، مردم میخواهند چطور شوند؟
چرا این موضوع را میگویم؟
برای اینکه ما باید برگردیم و دوباره دین خود را عرضه کنیم، تا نگاه ما را اصلاح کند.
ان شاء الله خدای متعال روزی کند که ما مجلس را بخاطر تبعیّت دستور برگزار کنیم، چه آن جلسه حال داد، و چه آن جلسه حال نداد؛ چه در آن جلسه ضجّه زدیم و گریه کردیم، چه چشم ما خشک ماند.
ان شاء الله خدای متعال اشک چشم و سوز دل را به ما روزی کند، اما آن چیزی که اصل است این است که طبق دستور عمل کنیم.
بعضی از اولیای خدا از شاگردان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را میکشتند، ظاهراً در اوج ذلّت بودند، تشییع هم نمیکردند، بدن اینها را برهنه آویزان میکردند.
این ذلّت نبود، چون به دستور عمل کردهاند.
از آنطرف شاه عربستان را هم این همه آدم تشییع کردند، مگر عزّت بهمراه دارد؟
ما در جنگ تحمیلی غواص داشتهایم که در دریا غرق شده است، ناگهان میبینید که با امام زمان ارواحنا فداه رجعت کند، از آنطرف میبینید کسی مانند هارون کنار امام رضا علیه السلام دفن شده است، یا آن دو نفر کنار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم.
اگر اصل موضوع درست باشد، بله! ان شاء الله خدای متعال روزی کند که ما را هم کنار حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام دفن کنند، اما باید اصل موضوع درست باشد، اگر اصل درست باشد، فرع هم به درد میخورد، وگرنه آدمی که سنخیت ندارد…
شما این موضوع را بدانید، هارون کنار علی بن موسی الرضا علیه السلام عذاب میشود، آدمی که سنخیت ندارد اذیت میشود، خدای متعال میفرماید کفار چطور بودند؟ وقتی نام خدا میآمد مشمئز میشدند.
منافق وقتی صدای اذان بشنود، حال او بد میشود، اینطور نیست که خیال کنیم هارون کنار امام رضا علیه السلام عاقبت به خیر شده است، اتفاقاً بدبخت شده است، چون اصلاً سنخیت ندارد، ربطی به آنها ندارد.
روضه و توسّل
اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین خیلی صدمه خوردند تا این دین به دست من و شما برسد، و بعد ماه رجب و شعبان بیاید و برود، ما این قرآنی که آنها با مشقت فراوان به ما رساندند را نخوانیم، یا ما با الفاظی که سربازان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین برای انتقال آنها به ما جان دادهاند کاری نداشته باشیم و راجع به چیزهای دیگر حرف بزنیم، حرف شخص دیگری وسط باشد، چیز دیگری غیر از اینها رونق داشته باشد…
اخیراً شخصی در جایی گفت که یک نفر در این مجلس امام هادی علیه السلام و متوکّل ملعون تشکیک کرده است.
گفتم: تو خیال میکنی ما از این موضوع ناراحت میشویم؟ ما از این موضوع که اماممان را به مجلس شراب نبرده باشند خوشحال میشویم، خدا کند که اینطور باشد، خدا کند که مورخان و محدثان اشتباه کرده باشند، ای کاش ماجرای شام هم دروغ بود، ای کاش آنچه ذکر شده است دروغ بود، ای کاش اصلاً دختران امام را از کربلا به مدینه برگردانده بودند، مگر ما بخاطر داغی جلسه خودمان دوست داریم که به محضر آنها جسارت شود؟
یکی از دوستان که در جلسه است، امروز دختر خود را از مدرسه آورد، من دیدم وقتی از بین جمعیت آمد، با اینکه دختربچهی کوچک بود، همهی این مردها کنار رفتند…
اینطور گزارش کردهاند که علی بن محمد، ابن الرضای ثانی، حضرت هادی امّت، بر علیه حکومت کارهایی میکند.
بالاخره حضرت را هم به زور از مدینه به یک منطقهی نظامی آوردهاند، درست است که از امام رفتار جدّی مبارزه با بنی عباس، بشکل درگیری نظامی، گزارش نشده است، ولی انسان این موضوع را از رفتار دشمن متوجّه میشود.
حضرت جواد علیه السلام را از مدینه به بغداد آوردند، امام هادی علیه السلام را هم از مدینه به سامرّا آوردند؛ اینطور نبود که دشمن مرض داشته باشد که چهرهی خود را وحشی نشان دهد.
علم و فضل و تقوا و ورع امام جواد و امام هادی سلام الله علیهما در همان جوانیشان زبانزد بود، ما این موضوع را درک نمیکنیم، اما آنهایی که ابوحنیفهها و شاگردانشان را دیده بودند، میدیدند اینها بازار هم ندارند، امکان بیان هم ندارند، ولی همه را بیچاره میکنند؛ برای همین مجبور شدند که امام هادی علیه السلام را به سامرّا بیاورند.
در همان سامرّا که اصلاً منطقهی نظامی است… ببینید چقدر از امام میترسیدند، سامرّا منطقهی نظامی حفاظتشده است، اصلاً آدم عادی آنجا نبوده است، شیعه به آن معنا گسترش نداشته است.
متوکل ملعون آنقدر از امام میترسید که وقتی به او خبر میدهند که امام هادی علیه السلام در خانهی خود سلاح جمع کرده است که علیه تو قیام کند؛ همان شبانه میگوید به خانهی او هجوم ببرید که ببینید چقدر اسلحه جمع کرده است.
او نمیداند که نگاه و دعا و نفس کشیدن امام سلاح است، بودنِ امام روی زمین، سلاح خدا روی زمین است، امام مظهر قدرت خدای متعال است.
آن بدبختها در خانهی حضرت به دنبال شمشیر و نیزه گشتند!
هارون به امام کاظم علیه السلام گفت: همهی حکومت و قدرت و پول در دست من است، چطور است که تو اینقدر موفق هستی؟ حضرت فرمود: «أنتَ إمَامُ الجُسُوم»[۶] تو به تنِ اینها قدرت داری، «وَ أنَا إمَامُ القُلُوب» من امامِ دلِ اینها هستم، دلهای اینها به ارادهی من تکان میخورد.
شیعه اگر اهل پیروی محض از امام باشد، سطح حساسیت او بالا میرود، آنوقت دیگر واقعاً، نه با ادعا، با فرح و شادی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین و با رضایت اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین شاد و راضی است و با غمشان غمگین است؛ همانطور که آنها با غم ما غمگین هستند، معصوم فرمود که ما با بیماری شما بیمار میشویم. أقل این است که شیعه به آن سمت حرکت کند، آنطور که او به ما عنایت دارد، ما هم اندکی به او عنایت داشته باشیم، یعنی ببینیم منویات معصوم چیست و چه چیزهایی برای معصوم مهم است.
به خانهی امام هادی علیه السلام هجوم بردند، حضرت مشغول عبادت بود.
آنهایی که اهل آداب هستند، مثلاً در مورد مرحوم آیت الله بروجردی میگفتند که اگر بچه هم به دیدن ایشان میآمد، ایشان معمم مینشست. در آن عرف احترام اینطور است. بعضی از اهل علم حتّی در خانهی خود هم لباس راحت نمیپوشند، یعنی حرمتهایی را نگه میدارند.
امام هادی علیه السلام مشغول عبادت بود، وقتی مشغول عبادت بودند محضر خدای متعال تذلل میکردند، گاهی یقه را باز میکردند، اظهار بیچارگی میکردند… امام را با همان حال، در میان عبادت، کشان کشان از خانه بیرون آوردند، با سر و پای برهنه به دربار آن پلید ملعون آوردند…
همانطور که میدانید متوکل امام هادی علیه السلام را نکشته است، معلوم نیست معتمد و… امام هادی علیه السلام را چطور کشتند، چون از لو رفتنشان نزد شیعیان میترسیدند، اما این گزارش ما را به یاد خیلی جاها میاندازد، برای همین ما معمولاً با همین گزارش روضه میخوانیم…
همانطور که اگر در کربلا مشک آب را روی زمین ریخته باشند، با همین گزاره بیچاره میشویم…
امام هادی علیه السلام را به مجلس آن پلید آوردند، آن پلید گفت: بیا با هم همپیاله شویم (نستجیربالله)…
حضرت فرمود: گوشت و پوست ما نسبت به این حرام اجنبی است…
بعد آن ملعون گفت: پس شما مجلس را گرم کن که ما انگیزه پیدا کنیم…
منسوب است که حضرت هم شروع کرد به موعظه؛ اگر متوکل آنجا استعداد داشت، باید با این موعظه زنده میشد، همانطور که حضرت موسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام برای فرعون هم معجزه کرد، اما فرعون نخواست و آن ساحرها خواستند؛ اینجا هم حضرت فرمود: «بَاتُوا عَلَی قُلَلِ الْأَجْبَالِ تَحْرُسُهُمْ»[۷] عدّهای بودند، برای اینکه کسی اینها را نکشد در کمر کوهها، در خانهی سنگی زندگی میکردند، روی قلههای کوهها بودند، «غُلْبُ الرِّجَالِ فَلَمْ تَنْفَعْهُمُ الْقُلَلُ» مردان قویهیکل بودند، اما نه آن خانههای سنگینِ مستحکم، و نه آن محافظان قویپنجه، نتوانستند اینها را از مرگ نجات بدهند…
ناخواسته پیاله از دست متوکّل ملعون افتاد و شروع کرد به گریه کردن؛ آدم نشد، اما امام برای مدّتی سفرهی هدایت را پهن کرد؛ منتها هدایت اختیاری است. متوکّل هم خجالت کشید و عذرخواهی کرد و حضرت را برگرداندند.
لَا یَوم کَیَومکَ یَا أباعَبدالله…
هر کاری که میخواستند کنند، اگر انسانیت داشتند، نباید جلوی چشم بچهها این غلطها را میکردند، اگر ذرّهای انصاف بود، باید دختربچهها را از مجلس بیرون میبردند…
اما اینها روی پا ایستاده بودند، سفرهی غذا پهن کردند، نمیخواهم بعضی از حرفها را بزنم… زینتِ سفره را تشت سر قرار دادند، جلوی چشم این بچهها شروع کردند به کوفت کردن… گاهی هم تهماندهاش را…
دیگر بیش از این جلو نمیروم، ان شاء الله اگر این اتفاقات روزگار ما واقعاً از علامات ظهور حضرت است، ان شاء الله خدای متعال ما را از لشکر امام زمان ارواحنا فداه بیرون نبرد…
هم مرحوم علامه امینی رضوان الله تعالی علیه فرموده است، هم چند نفر از علمای نجف گفتهاند که این تجربهی ماست، اگر این ابیات در جلسهای خوانده شود، امام زمان ارواحنا فداه به آن مجلس تشریف میآورند؛ البته همهی قصیده را گفتهاند، من دو بیت از آن را عرض میکنم…
میگوید اگر میخواهید صحنه را تصوّر کنید، اینطور بود که اگر به انتهای جلسه نگاه کنید، این صحنه آنقدر برای فرزندان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین اهانتآمیز بود که حضرت زینب کبری سلام الله علیها در خطبهی خود دو مرتبه به این موضوع اشاره کرد، میگوید: آن انتها را نگاه کن که خیمه زدهاند، «وَ رَمْلَهِ فِی ظِلِّ الْقُصُورِ مَصُونَهٌ» خواهرِ معاویه که عمهی یزید است، در پناه سربازان و پشت پرده نشسته است، «یُنَاطُ عَلَى أقرَاطِهَا الدُّرُّ وَ التِّبْرِ» به گوشهای او طلا و جواهر آویزان است… همینجا معلوم است که میخواهد چه بگوید، میگوید حال برگرد و اینطرف را نگاه کن… «وَ آلُ رَسُولِ اللَّهِ تُسبَى نِسَاؤُهُمُ»…
[۱]– سوره مبارکه غافر، آیه ۴۴٫
[۲]– سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫
[۴] مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، جلد ۱۷، صفحه ۳۱۴ (وَ عَنِ اِبْنِ اَلْوَلِیدِ عَنِ اَلصَّفَّارِ وَ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ اَلْحَجَّالِ عَنِ اَلْعَلاَءِ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ أَبِی یَعْفُورٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ إِنِّی لَسْتُ کُلَّ سَاعَهٍ أَلْقَاکَ وَ لاَ یُمْکِنُنِی اَلْقُدُومُ وَ یَجِیءُ اَلرَّجُلُ مِنْ أَصْحَابِنَا فَیَسْأَلُنِی وَ لَیْسَ عِنْدِی کُلُّمَا یَسْأَلُنِی عَنْهُ قَالَ فَمَا یَمْنَعُکَ مِنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ اَلثَّقَفِیِّ فَإِنَّهُ قَدْ سَمِعَ مِنْ أَبِی وَ کَانَ عِنْدَهُ مَرْضِیّاً وَجِیهاً .)
[۵] اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَصِیِّ الْأَوْصِیاءِ، وَ إِمامِ الْأَتْقِیاءِ، وَخَلَفِ أَئِمَّهِ الدِّینِ، وَالْحُجَّهِ عَلَى الْخَلائِقِ أَجْمَعِینَ . اللّٰهُمَّ کَما جَعَلْتَهُ نُوراً یَسْتَضِیءُ بِهِ الْمُؤْمِنُونَ فَبَشَّرَ بِالْجَزِیلِ مِنْ ثَوابِکَ، وَأَنْذَرَ بِالْأَلِیمِ مِنْ عِقابِکَ، وَحَذَّرَ بَأْسَکَ، وَذَکَّرَ بِآیاتِکَ، وَأَحَلَّ حَلالَکَ، وَحَرَّمَ حَرامَکَ، وَبَیَّنَ شَرائِعَکَ وَفَرائِضَکَ، وَحَضَّ عَلَىٰ عِبادَتِکَ، وَأَمَرَ بِطاعَتِکَ، وَنَهىٰ عَنْ مَعْصِیَتِکَ، فَصَلِّ عَلَیْهِ أَفْضَلَ مَا صَلَّیْتَ عَلَىٰ أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیائِکَ وَذُرِّیَّهِ أَنْبِیائِکَ یَا إِلٰهَ الْعالَمِینَ.
[۶] عوالم العلوم و المعارف و الأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال، جلد ۲۱، صفحه ۲۴۲ (عیون التواریخ لمحمد بن شاکر الشافعی: قیل: إنّه لقیه الرشید عند الکعبه، فلم یقم له حتى وقف الرشید على رأسه فقال: أنت الذی یبایعک الناس؟ قال: نعم، أنا إمام القلوب، و أنت إمام الجسوم)
[۷] إرشاد القلوب، جلد ۱، صفحه ۲۹
پاسخ دهید