عرض کردیم که چیزهای دیگری هم هست که خیلی ما را می‌لغزاند، «خَائِنَهَ الْأَعْیُنِ»[۱] است،  موسیقیِ حرام است، ارتباط با نامحرم است، اصلاً این‌ها همه‌ی همّتِ انسان را نابود می‌کند، اراده‌ی انسان سست می‌شود، همه چیز از بین می‌رود، خانواده‌ها از بین می‌رود، انسان را غرق می‌کند. گناه یک خاصیّتی دارد که غیر از اینکه انسان را سست می‌کند روی دستگاه معرفتیِ انسان اثر می‌گذارد، هم ابن سینا که فیلسوف ماست این را می‌گوید و هم «سنت آگوستین» که قدّیسِ آن‌هاست این را می‌گوید، در این رابطه خیلی مقاله داریم، در اینترنت «رابطه‌ی گناه با معرفت» را سرچ کنید.

 

طرف هیچ مشکلی با دستگاه سیّدالشّهداء علیه السلام ندارد، بلکه هیئتی است، نستجیربالله آلوده به گناهی می‌شود، (در این رابطه آیه داریم که در سوره مبارکه روم است)، مبتلا می‌شود، گناه را کوچک می‌شمارد، نستجیر بالله گناه را ادامه می‌دهد… خدایا! امشب به ما توفیق توبه عنایت بفرما!…. خدایا! این مرض اصرار به گناه را از ما بگیر!… نستجیر بالله اصرار به گناه می‌کند، وابسته می‌شود و دل می‌دهد، بعد شما می‌بینید که شروع می‌کند نسبت به دستگاه سیّدالشّهداء علیه السلام شبهه کند!  منشاء خیلی از شبهات معرفتی نیست، بلکه منشاء آن‌ها گناه است! خدایا تو شاهد هستی، طرف هیئتی بود، در هیئتی که من چند سال منبر می‌رفتم، تقریباً پای ثابت جلسه بود، یک دفعه‌ای آمد و به من گفت: حاج آقا! من یک سوالی دارم، اگر می‌شود جایی بپرسم که کسی نباشد؛ گفت: من گرفتار شدم و نمی‌توانم نماز بخوانم؛ آن یکی را به من نگفته بود و من نمی‌دانستم، ابتدا ناراحت بود و اشک در چشمان او جمع شده بود؛ گفت: من یک روز نماز می‌خوانم و سه روز نماز نمی‌خوانم، وقتی نماز من قضاء می‌شود ناراحت نمی‌شوم، بلند می‌شوم و می‌بینم نیم ساعت دیگر نماز صبح قضاء می‌شود و می‌دانم اگر بخوابم خوابم می‌برد، حتّی می‌توانم نخوابم و آنقدر هم خوابم نمی‌آید اما می‌خوابم، بعد شروع کرد به گریه کردن… من تصوّر کردم اینکه گریه می‌کند لابُد وضع خیلی خرابی ندارد، نزد بزرگی رفتم و پرسیدم که به او چه پاسخی بدهم، من کمی تاریخ و کلام کار کرده‌ام و از این چیزها متوجّه نمی‌شوم، خودم بشدّت گرفتار هستم، پرسیدم که به او چه بگویم؟ او پرسید مشکل او چیست؟ گفتم: او می‌گوید نمی‌توانم نماز بخوانم. آن بزرگ گفت: یا اباالفضل! خیلی وضع او خراب است… حالا طرف می‌گوید: خاستگار برای دخترِ من آمده است، خیلی آقا و خوب و وضع خوبی دارد، نماز نمی‌خواند اما دلِ خیلی پاکی دارد! به سگ هم غذا می‌دهد… پناه بر خدا! آن بزرگ فرمود: اگر نسب به نماز لا قید است وضعِ او خیلی خطرناک است، خیلی نمی‌شود برای او کاری کرد؛ ابتدا من تصوّر کردم که کلاس این حاج آقا خیلی بالاست… چون ما از این باکلاس‌ها دیده‌ایم، مثلاً شخصی می‌گوید: من چطور ترک گناه کنم؟ طرف می‌گوید: گناه می‌کنی و پیش من آمده‌ای؟ برو برو… ائمه علیهم السلام خیلی ویژه بودند، طرف بصورت خصوصی نزد ائمه علیهم السلام می‌آمد و می‌گفت من مبتلا به این گناه هستم و شما مرا راهنمایی کنید، ائمه علیهم السلام خیلی آقا و کریم بودند، ان شاء الله خدای متعال روزی شما و ما کند که امام زمان ارواحنا فداه را ببینیم، ببینیم که این‌ها اصلاً با بقیّه‌ی عالَم تفاوت دارند؛ ما بیچاره‌ایم، ما ندیده هستیم، ما اصلاً این از چیزها نمی‌فهمیم. بعد از مدّتی دیدم این شخص به هیئت نمی‌آید، از پدرِ او پرسیدم که فلانی جلسه نمی‌آید؟ گفت: حاج آقا! می‌گوید این‌ها شرک است! می‌گوید این توسّل چیست؟ این شرک است!…

 

تو اگر خیلی اهل توحید بودی نماز خودت را می‌خواندی! می‌خواهم بگویم اگر مشکل معرفتی بود می‌آمدی و بحث می‌کردی، من چند مرتبه او را صدا کردم و گفتم بگویید بیاید، دیدم کمی از این چرندیاتی که شبکه‌های معاند می‌گویند را می‌گوید و من هم به او پاسخ دادم، گفت: باشد! می‌روم و باقیِ آن را هم می‌آورم؛ دیگر هم هرچه او را صدا کردیم نیامد، پدرِ او می‌گفت: دیگر مسخره می‌کند. اگر منشاء معرفتی داشته باشد انسان بحث می‌کند، چرا از بحث فرار می‌کنی؟ تو که با ما رفیق بودی! دیگر فرار می‌کند… وقتی نام خدای متعال می‌آید حالِ او بهم می‌خورد، اگر ببیند تلویزیون اذان می‌گوید سریع شبکه را عوض می‌کند، «وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ»[۲] نیست، مشکلِ این شخص معرفتی نبود، اگر دلِ او خیلی برای توحید می‌سوخت باید نماز می‌خواند، فوقِ آن اینکه اگر نمی‌خواست مانند شیعیان نماز بخواند باید مانند اهل سنّت می‌خواند! نماز را نمی‌خواند و بعد هم می‌گوید شرک است! ناگهان متخصّص توحید می‌شود! مثل امام جماعت مسجد الحرام که گفته است: من صبح روزی که برای اولین بار امام جمعه شدم شراب هم خورده بودم! بعد می‌گفت: ایرانیان مشرک هستند! قیافه‌ی خیلی وحشتناکی هم داشت؛ تو علی الحساب فعلاً شراب نخور بعد مشرک پیدا کن، مشکلِ او معرفتی نیست تا بنشینی و با او بحث کنی، مشکلِ او گناه است، در مورد آن شخص هم بعداً معلوم شد که به گناهی مبتلا است، پناه برخدا!

 

یکی از آن‌ها گناه است، باید خیلی از گناه فرار کرد و بلافاصله توبه کرد و ضجّه زد و گریه کرد، اگر گناه بماند معرفت انسان را خراب می‌کند؛ بعد می‌گوید: این دیوانه‌ها چه کسانی هستند که مشکی می‌پوشند؟ این رنگ غم است و… یک خانمی جدیداً این حرف را زده است، اصلاً معلوم نیست تابحال هیئت رفته است یا نه، شما ابتدا به آنجا برو و ببین چه خبر است… مشکلِ او جای دیگری است، مشکل او گناه است. لغزشگاه‌ها زیاد هستند، یکی از آن‌ها گناه است، یکی از آن‌ها نستجیر بالله خیانت است، خدای متعال نسبت به خیانت غیور است. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: اگر کسی غیور باشد اهل زناء نیست، کسی که می‌فهمد ناموس یعنی چه به ناموس دیگران نگاه نمی‌کند، چون نمی‌تواند تحمّل کند کسی به ناموس او نگاه کند، چون نمی‌تواند به ناموس دیگری نگاه نمی‌کند، چون غیور است. این‌ها ضجّه می‌خواهد.


[۱] سوره مبارکه غافر، آیه ۱۹ (یَعْلَمُ خَائِنَهَ الْأَعْیُنِ وَمَا تُخْفِی الصُّدُورُ)

[۲] سوره مبارکه انفال، آیه ۲ (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَعَلَىٰ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ)