برای مشاهده و دریافت فایل PDF بسته مستندات این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

 

 

شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
سلام می‌کنم به دوستان عزیزم، به سمت خدای امروز خیلی خوش آمدید. حاج آقای کاشانی سلام علیکم و رحمه الله خیلی خوش آمدید.
حاج آقای کاشانی: سلام علیکم و رحمه الله، بنده هم خدمت حضرتعالی و همه بینندگان سلام می‌کنم. انشاءالله ایام به کامشان باشد و در باقیمانده این ایام زیر سایه امیرالمؤمنین باشند و مهیای ماه محرم باشند.
شریعتی: بنا بود به جنگ صفین برسیم، یک وقفه‌ای در بحث ایجاد شد، بحث امروز شما را خواهیم شنید
حاج آقای کاشانی: بسم الله الرحمن الرحیم، با توجه به اینکه در مقدمات جنگ صفین بودیم و به ولادت حضرات معصومین رسیدیم و هر هفته در مورد یکی از معصومین صحبت کردیم، در شرایط این بیماری هم ممکن است عزیزان دسترسی به جلسات نداشته باشند، تصمیم گرفتیم این دو ماه را از سیدالشهداء بگوییم تا بعد از آن دوباره به جنگ صفین بپردازیم.
دو مقدمه عرض کنم یکی اینکه آنچه می‌خواهیم در این جلسات بگوییم عمدتاً تاریخ سیدالشهداء(ع) است و ما به اسم رفع شبهه و پاسخ به شبهه چیزی نخواهیم گفت ولی بسیاری از مسائلی که در فضای مجازی و اذهان عزیزان مطرح هست را توضیح می‌دهیم تا انشاءالله باز شود و روشن شود. این چیزی که عرض می‌کنیم یک سطح بسیار پایینی از شخصیت حضرت أباعبدالله الحسین است و حقیقت آن بزرگوار دسترسی مثل بنده نیست. فوایدی دارد که در مورد تاریخ حضرت گفتگو می‌کنیم ولی معترف هستیم اینکه می‌گوییم، کف آن چیزی که باید در مورد سیدالشهداء بگوییم نیست. یکی اینکه معاویه بن عمار که از بزرگان شیعه هست، می‌گوید: محضر امام صادق رفتم. امام صادق بسیار کریم و بخشنده بود. دیدم حضرت کیسه زردی دارد خیلی مراقبت می‌کند، گویی الماسی در این است که حضرت با خودش می‌برد، گفتم: شما کریم عالم هستید، چه چیزی در این است که گره می‌زنید؟ فرمود: این تربت جد من است و سجده بر تربت جد من حجاب‌های هفتگانه بین بنده و خالق را غرق می‌کند یا پاره می‌کند در نقلی دیگر. یعنی برای رسیدن به خدا دو روایت فرمودند. پیغمبر به ابوذر فرمود: حبّ علی باعث می‌شود حجاب بین تو و خدا از بین برود و دعای تو حبس نشود. امام صادق فرمود: سجده بر تربت سیدالشهداء حجاب‌های بین ما و پروردگار را از بین می‌برد. تربت او نه بدن او، خاک نزدیک بدن او! ببینید بدنش و حقیقت او چه ویژگی‌هایی دارد. اینهایی که می‌گوییم برگ سبزی است برای اینکه بگوییم حضرت را دوست داریم.
در آستانه محرم ممکن است بعضی فکر کنند ماه محرم می‌شود ما مدتی عزاداری می‌کنیم و موسم عزاست.    اتفاق عظیمی که در عالم وجود افتاد و ریختن خون مبارک سیدالشهداء رخ داد، چیزی نیست که تاریخ داشته باشد و سرد شود و در زمانی گرم شود. آدم‌های ضعیف که نمی‌توانند بالاتر را ببینند، ماه محرم یک مقدار گرم می‌شوند و محبت و همراهی می‌کنند، امیدواریم روزی داشته باشیم و محضر حضرت عرض ادب کنیم ولی برای حضرت زهرا و معصومین اینطور نیست. لذا امام صادق فرمود: هر قطره اشکی بریزد، «وصل فاطمه» پیامش به فاطمه زهرا می‌رسد و ایشان را یاری می‌کند. بلا تشبیه مثل مادری که در ختم فرزندش حضور دارد و کسی بیاید تسلیت بگوید و این خیلی کرامت است که به ما اجازه دادند چنین اتفاقی بیافتد. روایات فراوانی داریم که امام صادق به زراره و صفوان فرمودند: هر قدمی برای جد من بردارید، گریه کنید و زیارت بروید مادر مرا یاری کردید. مادر شما می‌گوید: خرید رفتم، سنگین بود، پسر همسایه آورد. شما پسر همسایه را ببینید چه حسی دارید؟ امام زمان (ع) نسبت به عزاداران سیدالشهدا چه حسی دارد وقتی امام صادق فرمود: هرکس برای سیدالشهداء عزاداری کند گویی زیر بغل فاطمه زهرا را گرفته است. این تعبیر از من است، دلش را شاد می‌کند. آنها می‌آیند با ما که دست ما را بگیرند. فرصت عظیمی است برای رشد کردن و تغییر کردن. شب قدر اولیای خداست، می‌شود حبیب و زهیر شد و انشاءالله حر شویم و به سوی اهل‌بیت برگردیم.
ما به جهت اینکه اصل مسأله روشن شود و یک تبیین تاریخی روشن منضبط داشته باشیم اکتفا به این اقل می‌کنیم و از معارف کربلا چیزی نمی‌دانیم و اینکه می‌گوییم خیلی اندک است. فضای مدینه و کوفه و شام چه بود تا فرصت شود قدم به قدم پیش برویم و با کاروان سیدالشهداء همراه شویم. بحث ما تبیینی از رفتار سیدالشهداء(ع) است که به چرایی رفتار حضرت می‌پردازیم. به جزئیاتی که ممکن است برای ما ابهام باشد. منتهی به عنوان سؤال و جواب نخواهیم گفت. می‌خواهیم عزیزان گویی صحنه تئاتری را طراحی کنیم یک قدری عقب می‌آییم حوالی سال ۴۹، ۵۰ با شهادت امام حسن شروع می‌کنیم.
معاویه دنبال این بود فضا را مهیا کند تا حکومت به پسرش برسد. معاویه‌ای که خود صلاحیت رسیدن به حکومت را ندارد و پسرش که دیگر بدتر از اوست. یک عده مخالف هستند و در صدر آنها امام حسن(ع) است، امام حسن ترور شد و به شهادت رسید. خیلی دنبال این است که فضای شام را برگرداند و لعاب دینی بزند و چهره نفاق به شدت در شام پررنگ است، یزید منافق تمام عیار است. اتفاقاتی رخ داده که عرض کردیم و بخش‌هایی نوبت نرسیده، سبک زندگی مردم حوالی سال ۵۰ تا ۶۰ تغییر کرد. رباخواری عادی شد و دیگر اعتراضی نبود. بت فروشی داشتیم. بت‌ها را از هند می‌آوردند و جواهر نشان می‌کردند و می‌فروختند. کسی که ادعای امیرالمؤمنینی داشت کاسبی بت فروشی و امیرمؤمنین آن جامعه بود. امیرالمؤمنین حقیقی را زیر بار نرفتند. مدل تربیتی تغییر کرد و همه اصحاب پیغمبر عادل هستند، لذا حرف نزنید. لعن امیرالمؤمنین همه جا را فرا گرفته بود. این اتفاقات باعث شد جامعه خیلی کاسب مآب شدند. به مرور عده‌ای منفعت طلب به سمت سکوت کردن می‌روند. بخاطر حفظ وحدت مسلمین سکوت می‌کردند و از این سوء استفاده می‌کردند. منظورشان وحدت حول اسلان نبود، وحدت حول معاویه بود. همه چیز قلابی بود و بازیگری بود. در این شرایط معاویه می‌خواست منبر رسول خدا را از مسجد مدینه به شام ببرد. روایات فراوانی برای عظمت شام از قول پیغمبر جمع کردند. محل امنیت و آبادی و برکت کجاست؟ شام چون بنی امیه حضور داشتند خیلی جدی بود. در دوره عبدالملک مروان می‌خواستند کعبه مانندی درست کنند. چند بار بنی امیه در طول سالهای مختلف می‌خواستند منبر را بردارند و ببرند و     اولین بار زمان معاویه بود که معاویه بر منبر پیغمبر در شام حکومت کند.
شرایط فراوان مهیا کردند و بعدها معاویه که از دنیا رفت، متبرکاتی با او دفن کردند. این موی مبارک رسول خداست، این لباس مبارک رسول خداست، شما دریا دریا متبرکات داشته باشی فایده ندارد. باید قابلیت و استحقاقی باشد. وگرنه ابولهب را کنار رسول خدا ببری، فایده نداری. جوار رسول خدا برای کسی مفید است که قابلیت و استحقاق داشته باشد. در آن فضا بعضی از گناهان نیامده، موسیقی‌های حرام و رقاصی دخترکان رومی برای دوره یزید است بعد از کربلا، بعضی فسق و فجورها بعد از کربلا آمده ولی عمدتاً فسق و فجور می‌آید و ابایی ندارند. در شام عادی است و در مدینه عده‌ای از اصحاب رسول خدا هستند ولی اینطور نیست که جایی تلفات نداده باشیم. امام حسن که شهید شد، معاویه چه کار باید بکند؟ یک روزی بزرگان بنی امیه را در شام جمع کرد و گفت: من پیر شدم، اگر قرار باشد من ولیعهد مشخص کنم، چه کسی بهتر است؟ همدیگر را نگاه کردند، هیچکس به ذهنش نرسید یزید بگوید. چرا؟ از بس که نالایق بود و اهل فسق و فجور بود. از بس بی آبرو و بی حیا بود. گفتند: عبدالرحمن پس خالد بن ولید، خالد بن ولید در شام حضور داشته و آثاری از او هست و بنی امیه خالد را ترویج می‌کرد، عبدالرحمن هم توانمندی داشت، گفتند: عبدالرحمن پسر خالد، مقتول بعدی هم معلوم شد.
عبدالرحمن به سفری رفته بود به یک طبیب نصرانی به اسم ابن اثال پیغام فرستاد که اگر می‌خواهی از تو تا آخر عمر مالیات نگیرم و مسئول جمع آوری خراج حمص باشی، یعنی مسئول خراج باش و سهم خودت را کنار بگذار. پناه بر خدا از اینکه مسئولان مانند بنی امیه رفتار کنند!! طبیب عوض دارو به عبدالرحمن سم داد و پرونده‌اش بسته شد. بعضی نقل‌ها این است که بعدها همسر پیغمبر دختر خلیفه اول را هم معاویه ترور کرد. بعضی نقل‌ها می‌گویند: سعد بن ابی وقاص را هم ترور کرد. چه کسانی ممکن است در برابر یزید مخالفت کنند؟ در رأسشان امام حسن(ع)، همسر پیغمبر، سعد ابی وقاص، پسر خالد، مردم می‌فهمند که هرکس با من مخالف است و فردا نیست شوی، می‌بینی ابراز مخالفت و به وجود آمدن مقابله را در پی دارد، همه موافق می‌شوند. ظاهرش این است که همه پذیرفتند، بعدها می‌گفتند: حکومت یزید را پذیرفتند، همه اینطور پذیرفتند و سکوت کردند و به ظاهر راضی بودند.
به آنجا رسید که برنامه‌ریزی کرد و رقبا را حذف کرد. از سال ۵۱ تا ۵۳، امیرالحاج شد. فاسق‌ترین امت امیرالحاج شد. حضرت بقیه‌الله که امیرالحاج حقیقی است و اینجا یزید نعوذ بالله! چقدر جامعه اسلامی افت کرده است که یزید امیرالحاج شده است. حوالی سال ۵۰ یک جنگی در قسطنطنیه، استانبول امروزی رخ داد و معاویه سران اصحاب به جز سیدالشهداء، ابن عباس، ابن زبیر، ابو ایوب انصاری را فرستاد و فرماندهی سپاه را به یزید داد. یزید ۲۴ ساله بود. برای اینکه زمینه اینکه بعداً بخواهد عنوان دروغی امیرالمؤمنین و خلیفه المسلمین جا بیافتد، باید کم کم عادت می‌کردند که او بر آنها ریاست کند. لذا در آن جنگ او را فرستادند، ولی یزید افتضاح عجیبی به بار آورد. چون در اوج معرکه بود، در قسطنطنیه ایشان جنگ که صورت گرفت بیماری واگیردار پوستی آمد که خارش و تاول داشت. خانم‌هایی که آورده بود وسط جنگ به روستای خوش آب و هوایی رفت و مشغول عیش و نوش شد. شروع به شعر سرودن برای خانم‌ها شد!! دستگاه دروغ ساز بنی امیه که جنگ روایت را باید به عالمیان یاد بدهند از این فتح قسطنطنیه که مسلمین بیچاره شدند تا پیروز بر کفار شدند، هنرمندی‌های یزید که فضای سیما و مخاطبین و ادب اقتضا می‌کند که نگویم چه اتفاقاتی رخ داد. بعداً گفتند که بعضی از کسانی که اسلام بنی امیه را ترویج می‌کنند، یزید از کسانی است که به اهل بدر ملحق می‌شود. چون از پیغمبر نقل کردند که پیامبر فرمود: رزمندگان جنگ بدر شامل مغفرت خدا می‌شوند و اگر گناهی کردند توبه می‌کنند. اولین سپاهی که جنگ کند در قسطنطنیه مثل بدری‌ها یک ضمانت دائم المدت دارند و دیگر هرکاری کردند خدا می‌بخشد.
دستگاه فقاهت و حدیث و سنت نبوی وقتی در خدمت قدرت قرار بگیرد برای یزید تقدس بدری تولید می‌کند. فرمانده قسطنطنیه بدر کیست؟ کسی است که با خانم‌ها در روستای خوش آب و هوا مشغول عیش و عشرت است و سپاه درگیر بیماری است. معاویه تمام تلاش خود را می‌کند که وجاهت دینی را درست کند. از طرفی رقبا را حذف می‌کند تا اینکه رسیدیم به این ماجرا که به این نتیجه رسید باید اعلام کند. اینکه یک نفر مثل مُغیره     می‌تواند اینقدر بیچاره باشد. مغیره در جمل شرکت نکرد، گفت: برای اینکه نمی‌توانید اتهام خون عثمان را به گردن علی بیاندازید. علی خلیفه قبل را نکشته است. در طائف رفت و جدا شد. نه به معاویه پیوست و نه به جملی‌ها و نه به امیرالمؤمنین، در صفین هم شرکت نکرد. ولی از طرف معاویه حاکم کوفه شده بود و زمزمه‌هایی می‌شنید که معاویه دارد با بعضی مشورت کی‌کند برای اینکه کسی را در کوفه جای او بگذارد وقتی رشوه معاویه به ابن اثال همین کسی که پسر خالد را کشت، این است که به تو اجازه می‌دهم مالیات یک شهر را بگیری، کوفه‌ای که دهها شهر بزرگ و کوچک ذیل آن بود، ثروت هنگفت، یکبار خراج می‌آمد ۱۳۵ میلیون گزارش می‌گرفت خراج آمده بود. مغیره شنید معاویه دنبال این است که حاکم کوفه را عوض کند. بلند شد به شام آمد. آدم زیرکی است ولی حیف که «أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لکِنْ لا یَعْلَمُون‏» (بقره/۱۳) سفیه اینها هستند که زیرکی را در راهی به کار برد و خودش را بیچاره کرد.
مغیره حاکم کوفه بود، به معاویه گفت: می‌خواهم استعفا بدهم و دیگر پیر شدم. معاویه هم می‌فهمید این چه می‌گوید. معاویه گفت: حیف است. رفت به یزید گفت: پدرت اینقدر تو را دوست دارد، برای چه تو را ولیعهد نمی‌کند؟ یزید اینقدر ضایع بود گفت: حق دارد…! گفت: نه پدرت نگران است کسی حرفش را زمین بزند. من عراق را برای تو تضمین می‌کنم. مکه و مدینه چیزی نیست. جمعیتی ندارد. مکه اجداد تو بودند. کوفه و بصره را تأمین می‌کنم. گفت: راست می‌گویی؟برویم به پدرم بگوییم. گفت: مغیره می‌گوید من می‌توانم این کار را بکنم. معاویه گفت: برای چه می‌خواهی استعفا بدهی، کار را تمام کن! گفت: کوفه با من، زیاد هم در بصره هست. کوفه و بصره وعراق با ما، مکه و مدینه هم جمعیتی ندارد. شام هم دست خودت است! معاویه خوشحال شد و گفت: برگرد حاکم کوفه باش. بخاطر حکومت کوفه زمینه را برای یزید فراهم کرد. در کوفه مغیره پول داد به بعضی عثمانی مسلک‌ها، کسانی که فکرشان بنی امیه بود و دشمنی با امیرالمؤمنین داشتند. عثمانی‌ها اس فرقه‌ای بود. عده‌ای از سران اینها را پول داد و گفت: به شام بروید و بگویید: ما برای اینکه یزید حاکم شود سر می‌دهیم. آماده هستیم. لبیک می‌گوییم!
معاویه در شام سخنرانی کرد، شامی‌ها که طبیعتاً با یزید بود بیعت کردند. کوفه هم شروع کردند به رأی جمع کردن و بیعت گرفتن، بصره هم همینطور بود. مکه هم دست خودشان بود. برای مدینه کار سخت بود. چون در مدینه سیدالشهداء حضور داشت. عبدالله بن عمر، عبدالله بن زبیر، عبدالرحمن بن ابی بکر حضور داشتند. فرزندان اصحاب صاحب نفوذ و شخصیت‌های برجسته بودند. آنجا گفت: خودم سخنرانی می‌کنم. لذا گفت: من باید بروم و فکری بکنم. چون احتمال مخالفت هست. آنجا اولین کسی که مشهور هست مخالفت کرد، سیدالشهداء است و بعد مروان حاکم مدینه سخنرانی کرد. قبل از اینکه مروان در مدینه باشد، سعید بن عاص بود. معاویه به سعید بن عاص گفت: خانه مروان را خراب کن و اموالش را ضبط کن. سعید این کار را نمی‌کرد. چرا می‌خواست این کار را بکند؟ تا بین اینها کینه ایجاد کند. وقتی سعید این کار را نکرد، او را عزل کرد و مروان را حاکم کرد و به مروان گفت: خانه سعید را خراب کن. اینها از این نامه نگاری‌ها خبر نداشتند. مروان که دید عده‌ای را فرستاد خانه سعید را خراب کنند و اموالش را ضبط کنند، هرکس نوکر طاغوت شود در این دنیا ذلیل می‌شود. سعید بن عاص به مروان گفت: ما فامیل هستیم! چرا خانه مرا خراب می‌کنی؟ گفت: دستور امیرالمؤمنین معاویه بن ابوسفیان است. گفت: به من هم از این نامه‌ها داده است. به یکی از خادمانش گفت: دو نامه را نگاه کن! دید، عجب! معاویه می‌خواهد بین ما کینه درست کند تا بتواند اداره کند.
همین کار را در بصره بعد از اینکه زیاد از دنیا رفت، شش ماه ثمره بن جندب را حاکم بصره کرد و او یکسری جنایت کرد و عزلش کرد. ثمره گفت: اگر خدا را اطاعت کرده بودم، خدا هرگز مرا عذاب نمی‌کرد. خلاصه در مدینه سخنرانی کرد. مروان در سخنرانی گفت: ای مردم! امیرالمؤمنین (منظور معاویه است) دلسوز شماست. حاکم جامعه اسلامی است. می‌خواهد خلیفه تعیین کند. مدینه مانده، مدینه هم فامیل‌هایش هستند. برای همین آخر گذاشته است. ولی دوست دارد شما راضی باشید، این را بدانید که باید راضی باشید. نمی‌خواهد به شما چیزی تحمیل شود. نظر شما چیست؟ مردم گفتند: هرچه او بگوید ما راضی هستیم. گفت: او برای شما خواسته کسی را که به سیره خلیفه راشدین عمل می‌کند و او پسرش یزید است! همه به هم نگاه کردند و یاد کشته‌ها افتادند. اولین کس عبدالرحمن بن ابی بکر بلند شد و گفت: این دروغ‌ها چیست می‌گویی؟ در نقلی هست گفت: مگر امپراطوری روم است که پسرش را بیاورد؟ منظورش این بود که اگر نوبتی است نوبت من است. تا این را گفت: مروان گفت این همان کسی است که قرآن در مورد اینها آیه نازل کرد «فَلا تَقُلْ‏ لَهُما أُف‏» (اسراء/۲۳) این به پدرش گفته است!! این حرف که نوبت یزید حالا حالاها نمی‌شود! دعوا شد. معاویه آمد، یک سخنرانی کرد. سیدالشهداء گفت: حواست را جمع کن و تند نرو! تو چیزی می‌خواهی که خدا به تو اجازه نداده و ما هم اجازه نمی‌دهیم.
معاویه سخنرانی کرد و گفت: از پسر من یزید چه کسی شایسته‌تر است؟ در فضیلتش، در هدایت، در دینداری و روش و سلوکش؟ جامعه وقتی بیچاره می‌شود که مسخ شدگان نشستند و فاسدترین فرد را به جای بهترین فرد جا می‌زنند. رو کرد به مردم و گفت: اسامی امام حسین پسر عبدالله بن عمیر را برد و گفت: اگر اینها با یزید بیعت نکنند می‌بینید چه می‌کنم؟ بازی‌ها تمام شد. عبدالرحمن بن ابی بکر فراری شد، خواهرش که همسر پیغمبر است، اعتراض کرد و گفت: یعنی چه؟ این چه شیوه‌ای است که یک نفر حرف بزند او را می‌کشید؟ معاویه گفت: شما دنبال این هستید که مردم عهد و پیمانی که بستند را بشکنند؟ اینقدر این بیعت شرعی و انسانی و مردمی است، گفت: اگر اینها با یزید بیعت نکنند، می‌بینید چه می‌کنم؟ عبدالرحمن بن ابی بکر فراری شد و خواهرش که همسر پیغمبر است آمد اعتراض کرد که یعنی چه، این چه شیوه‌ای است که اگر یک نفر حرف بزند او را می‌کشید؟ معاویه گفت: شما دنبال این هستی که مردم عهد و پیمانی که بستند را بشکنند؟ این فضاها بود تا اینکه گفت: شاید بتوانیم امام حسین را همراه خود بکنیم. مهمانی برگزار کرد و گفت: مرحباً به آقای جوانان بهشت… که چی؟ که اگر بیعت نکنی تو را می‌کشیم؟ گفت: من مدینه را آخر گذاشتم که شما فامیل‌های من هستید. حضرت فرمود: این حرف‌ها را نزن! خطایی می‌کنی که نا بخشودنی است. معاویه گفت: اگر می‌دانستم نعوذ بالله، در بین امت پیغمبر بهتر از یزید می‌شناختم، یک لحظه درنگ نمی‌کردم! امام حسین فرمود: از او بهتر که پدرش از او بهتر باشد و مادرش از او بهتر باشد هست. معاویه نگاهی کرد و گفت: شاید خودت را می‌گویی. تو جدت رسول خداست، مادرت دختر پیغمبر است، ولی پدرت از من سوابقی داشت ولی خدا مرا برتر دانست. چون من پیروز شدم. بنی امیه یکی از کارهایی که کردند عقایدی تولید کردند که هرکس پیروز است نزد خدا عزیزتر است. وقتی سر مبارک سیدالشهداء را جلوی یزید گذاشتند، گفت: «تعز من تشاء» یعنی خدا مرا عزیز کرد و نعوذ بالله او را ذلیل کرد. یعنی چون من پیروز شدم پس عزیزتر هستم. منظورش این بود که خدا مرا عزیز داشت، چون در جنگ صفین آخر کار امیرالمؤمنین شهید شد و معاویه حاکم مسلمین شد. این را گفت و بعد گفت: اما درباره تو و یزید، والله یزید از تو برای امت پیغمبر بهتر است و می‌داند چه بکند. حضرت فرمود: یزید فاسق شرابخوار که با کسی قابل قیاس نیست. درگیری شد، معاویه گفت: اگر یزید بود یک کلمه جز نیکی در مورد تو نمی‌گفت. بدگویی نکن و رعایت کن! حضرت فرمود: فسق او علنی است و همه دیدند. وارد فضای تهدید شد و مجلس به هم خورد. وقتی معاویه برگشت، همیشه نگران بود حسین بن علی و عبدالله بن زبیر بیعت نکردند.
شریعتی: فرمودید در اواخر جنگ صفین امیرالمؤمنین شهید شد.
حاج آقای کاشانی: منظورم این بود که بعد از صفین و ماجراهای صفین، معاویه ماند. یک سال بعد که امیرالمؤمنین شهید شد و معاویه حاکم مسلمین شد، بعد از شش ماهی که با امام حسن آتش بس امضا کرد، می‌گفت: چون او کشته شد، عزت برای من است.
شریعتی: حضرت امیر بیانی دارند «وَ لَبِئْسَ الْمَتْجَرُ أَنْ تَرَى الدُّنْیَا لِنَفْسِکَ‏ ثَمَنا» چه بد تجارتی است که احساس کنی بهای تو دنیاست. امروز صفحه ۵۰۳ قرآن کریم آیات ۶ تا ۱۴ سوره مبارکه احقاف را تلاوت خواهیم کرد.
«وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ هذا سِحْرٌ مُبِینٌ «۷» أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ إِنِ افْتَرَیْتُهُ فَلا تَمْلِکُونَ لِی مِنَ اللَّهِ شَیْئاً هُوَ أَعْلَمُ بِما تُفِیضُونَ فِیهِ کَفى‏ بِهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ «۸» قُلْ ما کُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ وَ ما أَدْرِی ما یُفْعَلُ بِی وَ لا بِکُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما یُوحى‏ إِلَیَّ وَ ما أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ مُبِینٌ «۹» قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ کَفَرْتُمْ بِهِ وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ عَلى‏ مِثْلِهِ فَآمَنَ وَ اسْتَکْبَرْتُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ «۱۰» وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا لَوْ کانَ خَیْراً ما سَبَقُونا إِلَیْهِ وَ إِذْ لَمْ یَهْتَدُوا بِهِ فَسَیَقُولُونَ هذا إِفْکٌ قَدِیمٌ «۱۱» وَ مِنْ قَبْلِهِ کِتابُ مُوسى‏ إِماماً وَ رَحْمَهً وَ هذا کِتابٌ مُصَدِّقٌ لِساناً عَرَبِیًّا لِیُنْذِرَ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ بُشْرى‏ لِلْمُحْسِنِینَ «۱۲» إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ «۱۳» أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّهِ خالِدِینَ فِیها جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ»
ترجمه آیات: و هرگاه آیات روشنگر ما بر آنان خوانده شود، کسانى که کفر ورزیدند، در باره حقى که برایشان آمده، گویند: این سحر آشکار است. یا این‏که مى‏گویند: (آنچه را پیامبر آورده) افتراست. بگو: اگر من آن را بافته و دروغ (به خدا) بسته باشم، (در آن هنگام) شما در برابر قهر خداوند نمى‏توانید از من دفاع کنید. خداوند به آنچه در آن وارد مى‏شوید (و به گفتگو و جدال مى‏پردازید) آگاه‏تر است. براى گواه بودن میان من و شما خداوند کافى است و اوست بسیار آمرزنده و مهربان. بگو: من در میان پیامبران، بى‏سابقه نیستم و نمى‏دانم با من و شما چگونه عمل خواهد شد و جز آنچه به من وحى مى‏شود از چیز دیگرى پیروى نمى‏کنم و من جز هشدار دهنده‏اى آشکار نیستم. بگو: اگر (این قرآن) از نزد خدا باشد و شما به آن کفر ورزید، در حالى که گواهى از بنى‏اسرائیل، بر همانند آن (یعنى تورات) گواهى داده و ایمان آورده، ولى شما (همچنان) تکبّر ورزیده‏اید، آیا (عاقبت کار را) دیده‏اید؟ همانا خداوند قوم ستمگر را هدایت نمى‏کند. و کسانى که کفر ورزیدند، درباره کسانى که ایمان آورده‏اند، گویند: اگر (اسلام) خوب بود، آنان در پذیرفتن آن بر ما سبقت نمى‏گرفتند. و چون خود هدایت نیافتند، به زودى خواهند گفت: این دروغى سابقه‏دار است. و پیش از قرآن، کتاب موسى امام و رحمت بود و این کتاب که به زبان عربى است، تصدیق کننده (کتاب‏هاى آسمانى) است تا به ظالمان هشدار دهد و براى نیکوکاران بشارت باشد. همانا کسانى که گفتند: پروردگار ما تنها خداست، سپس (بر ایمان و گفته خود) پایدارى کردند، هیچ بیمى بر آنان نیست و اندوهگین نخواهند شد. آنان به خاطر آنچه (از کارهاى نیک) انجام مى‏دادند، اهل بهشتند و در آن جاودانه خواهند ماند.
شریعتی: خوشا قنبر چه اعلی حضرتی دارد! این هفته در مورد این شخصیت بزرگ صحبت خواهیم کرد. حضرت آیت الله تسخیری دار فانی را وداع گفتند. ایشان سالها زحمت کشیدند و انشاءالله مهمان سفره پر برکت امیرالمؤمنین باشند.
حاج آقای کاشانی: بنده هم به خانواده محترم ایشان تسلیت می‌گویم. انشاءالله با امیرالمؤمنین محشور باشند. جمع بندی بحث امروز این است که تمام تلاش صورت گرفت که رنگ و لعاب دینی و مدیریتی و نظامی به یزید بخورد و فضاسازی شود تا به راحتی به حکومت برسد و همه شهرها را با کلک‌هایی همراه کردند. مدینه ماند که پسر خلیفه اول اعتراض کرد و کشته شد. سیدالشهداء بیعت نکرد و عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر که خواهیم گفت که نزدیک به واقعه عاشورا ۶۱ می‌شود.
شاید بعضی سؤال کنند که قنبر در کربلا کجا بود؟ اصبغ بن نباته کجا بود؟ قنبری که اینطور عاشق امیرالمؤمنین است، امام صادق فرمود: عاشق امیرالمؤمنین بود و خیلی محب بود. قنبری که اگر حضرت او را تنبیه می‌کرد ناراحت نمی‌شد. بنده دنیا نبود. قنبری که حضرت لباس او را بر لباس خودش ترجیح می‌داد. اینها در کربلا کجا بودند؟ ولی احتمال جدی هست که افراد خاص از یاران امیرالمؤمنین بخاطر اینکه زندگی مخفیانه داشتند معلوم نیست از واقعه با خبر شده باشند. حجر بن عدی سالها درگیری داشتند و برایش پرونده درست کردند که تا آخر هم شهادت به کفر و خروج دادند و اعدامش کردند. لذا معلوم نیست اینها حضور داشته باشند و اخبار را شنیده باشند. بعضی از اینها مثل جناب کمیل بیابان گرد شده بودند. ما دلیلی نداریم که اینها با خبر از حادثه بودند و نیامدند. این هم به فضای بحث ما کمک می‌کند که اوضاع طوری بود که شیعیان و افراد برجسته به راحتی امنیت نداشتند. اوضاع به هم ریخته بود و بعضی یاران ویژه امیرالمؤمنین مثل قنبر و کمیل و اصبغ که رزمنده شجاع بودند نتوانستند در کربلا حاضر شوند.
شریعتی: برای مشارکت در قربانی اول ماه به سایت و کانال برنامه و یا صفحه ۸۰۰ پیام نمای فارسی مراجعه کنید و از جزئیات طرح با خبر شوید. دعا بفرمایید و آمین بگوییم.
حاج آقای کاشانی: از خدا می‌خواهیم به حرمت صدیقه طاهره و امیرالمؤمنین که در روایت این دو بزرگوار صاحب عزای ماه محرم هستند به ما توفیق عرض ادب و عزاداری برای سیدالشهداء و توشه گیری برای آخرت ما عطا بفرماید.
شریعتی: «والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین»