«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۲]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت ختم المرسلین صلی الله علیه و آله و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص سیّدالشّهدا علیه الصلاه والسلام صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض ادب، ارادت، خاکساری، التجاء و استغاثه به محضر باعظمت حضرت بقیه‌ الله الأعظم روحی و ارواحُ مَن سِواهُ فِداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

مرور جلسه‌ی گذشته

اگر خدا به ما توفیق بدهد، روی حوصله‌ی شما حساب کردیم و ان شاء الله می‌خواهیم یک درنگی و تأمّلی و بازبینی بر قیام سیّدالشّهداء صلوات الله علیه داشته باشیم.

البته در مقدّماتی هستیم، که مقدّمات در بحث مهم هستند.

جلسه‌ی گذشته عرض کردیم یکی از خطرات جدّی که باعث سقوط افرادی است که به سیره‌ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین توجّه داشته‌اند یا خواسته‌اند به آن تأسّی کنند یا خواسته‌اند آن را بفهمند، این بوده است که سیره‌ی یک امام را با سیره‌ی یک امام دیگری مقایسه کرده‌اند.

اهل منطق، طلبه‌ها می‌گویند وقتی خواستی بین دو چیز قیاس کنی، باید مثلاً هشت جهت را ببینی، باید موضوع و زمان و مکان و موارد دیگری یکی باشد.

قیاس کردنِ دو حادثه‌ی تاریخی، چون حداقل در دو ظرف تاریخی رخ داده است، قهرمان آن هم دو فردی هستند که در نگاه دیگران با یکدیگران متفاوت هستند؛ همین موضوع کافی است که دو موضوع و دو اتفاق به این راحتی قابل قیاس نباشند.

مثلاً گاهی مطرح می‌شود که الآن در چه دوره‌ای هستیم؟ آیا ما الآن در دوره‌ی فتح خیبر هستیم؟ یا در دوره‌ی صلح حدیبیه هستیم؟ یا در دوره‌ی اُحُد هستیم؟ یا در دوره‌ی صلحِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه هستیم؟

اگر واقعیت را بخواهید و ما اهل دقّت باشیم، پاسخ این است که ما در هیچ دوره‌ای نیستیم، و فقط ممکن است از جهاتی به بعضی از آن‌ها شباهت‌هایی داشته باشیم، اما اینکه الآن کدامیک از آن زمان‌هاست، الآن هیچیک از آن زمان‌ها نیست.

اهل ریاضی دو مثلثی که همه چیزشان مثل هم هستند، یعنی هم اضلاع، هم زوایایشان مانند هم هست، یعنی دو سه گوشی که همه چیزشان مانند یکدیگر است را یکسان درنظر نمی‌گیرند، بلکه می‌گویند این دو مثلث با یکدیگر هم‌نِهِشت هستند، یعنی این دو مثلث با یکدیگر منطبق می‌شوند.

دیگر چه برسد به دو حادثه‌ی تاریخی!

کلاً نمی‌شود دو حادثه‌ی تاریخی را به این راحتی این‌همانی کرد، دیگر مخصوصاً آنجایی که قهرمان دو حادثه، دو معصوم باشند، که بگوید مثلاً چرا این امام در اینجا این کار را کرد و آن امام در آنجا آن کار را نکرد.

حال من سؤالات جدّی را عرض کنم که امید دارم شاید جلسات آخر به اینجاها برسیم.

مثلاً می‌گویند چرا امام حسین علیه الصلاه والسلام با یزید بیعت نکرد، ولی حضرت سجّاد سلام الله علیه با یزید وارد درگیری نشد و در برابر بیعت او حداقل سکوت کرد؟

خطای «قیاس دو معصوم»

زمانی هست که سؤال ما است که سؤال ما استفساری یا استفهامی است، یعنی می‌خواهیم بفهمیم چه چیزی بوده است، چون یاد گرفتن برای ما مهم است. اینجا اگر توانستیم بفهمیم و یاد بگیریم ایرادی ندارد، اما گاهی از این تندتر می‌شود و می‌گوید اگر او این کار را کرد، چرا این این‌کار را کرد؟

قدم اول این است که عرض کردیم دو امام، دو امامِ معصوم هستند، و هیچکدام حجّت بر دیگری (به این معنا که خود امام مطلقا نتواند کاری نکند) نیستند.

اولاً هر امامی به دستورات خود عمل می‌کند، به هر امام برنامه‌ای داده شده است و بر طبق آن برنامه عمل می‌کند، به امر خدا عمل می‌کند.

اولین خطا «قیاس» است.

گاهی ما قیاس نمی‌کنیم ولی کارهای دیگری می‌کنیم که از قیاس بدتر است. مثلاً ما از «هیهات منا الذلّه» چه می‌فهمیم؟ «لزوم ایستادگی و جنگیدن» یا «آتش‌بس برقرار کردن»؟ معمولاً جنگیدن متوجه می‌شویم.

این موضوع اینقدر اطلاق عموم ندارد.

روزی عمر یقه‌ی پیامبر را گرفت و گفت: برای چه می‌خواهی در حدیبیه آتش‌بس امضاء کنی؟ این کار فتح نیست و آبروریزی است، این کار عزّت نیست و ذلّت است.

در صحیح بخاری هست که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: من پیغمبر هستم!

یعنی آیا حواس تو هست؟ من پیامبر هستم و پیامبر بی امر خدا عمل نمی‌کند.

ما هم در زیارت جامعه می‌گوییم «بِأمرِهِ یَعمَلُون»، یعنی فقط و فقط و فقط به امر خدا عمل می‌کنید، نه به امر غیر؛ ولو هوای نفس و میل خودتان یا حرف دیگران، شما به هیچ چیز دیگری کار ندارید و فقط به امر خدا عمل می‌کنید.

کسی که فقط به امر خدا عمل می‌کند، و تفاوت او هم با ما این است که امر خدا به او می‌رسد، امر خدا به من از طریق قرآن و روایات می‌رسد، امر جدیدی مستقیم به من نمی‌رسد، ولی به او می‌رسد، به او الهاماتی می‌شود، «أَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ»،[۴] خود فعل هم وحی می‌شود که این کار را بکن.

«جهاد» اشکال مختلف دارد

طرف می‌گوید: «هیهات منا الذلّه» ما اهل جهاد هستیم!

طبیعی است که مؤمن باید اهل جهاد باشد، فرمود «مَن لَم یَغْزُ ، و لَم یُحدِّثْ نَفسَهُ بِغَزوٍ» کسی که به جهاد نرفته است و در دلش هم دوست ندارد مجاهد باشد، احتمال دارد که نفاق داشته باشد و خودش خبر نداشته باشد.

مؤمن اهل جهاد است، اما حال که مؤمن اهل جهاد است، آیا این بدین معناست که مؤمن اهل جنگ است؟

جهاد گاهی جنگ است، گاهی شمشیر زدن است، اما آیا در این جمع کسی هست که حضرت زینب کبری سلام الله علیها را مجاهد نداند؟

حداقل شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که به حضرت زینب کبری سلام الله علیها عِرق دارند، هرگز چنین سخنی نمی‌گویند، قطعاً جهاد زینبی سلام الله علیها را کمتر از جهاد سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نمی‌دانند.

پس در سیره‌ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین جهاد قطعی است، اما شکل جهاد همیشه شمشیری نیست.

جهاد به معنای مبارزه‌ی سخت و دائمی تا پای جان در برابر دشمن خداست؛ اما شما باید ببینید الآن در جنگ دائمی و سخت با دشمن خدا، چگونه می‌توانی به او ضربه بزنی و لشگریان خدا، یعنی جبهه‌ی اهل حق را هم منسجم کنی.

گاهی باید شمشیر بزنی، گاهی باید موشک بزنی، گاهی بای سخن بگویی، گاهی باید کار دیگری کن، گاهی باید کار اقتصادی کنی.

زندگی ائمه‌ی ما متفاوت است.

جهاد دائمی است، یعنی هیچ امامی نداریم که بفرماید بغض نسبت به طواغیت را تعطیل کنید. بغض قلبی ما نسبت به طاغوت، نسبت به قاتلِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، نسبت به جبت و طاغوت، نسبت به دشمنِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، نسبت به دشمن خدا قطعیِ دائمی است، اگر در قلب کسی لحظه‌ای عدم دشمنی با دشمنان خدا باشد، او اصلاً ایمان ندارد. اما بروز این موضوع آیا باید حتماً بصورت شمشیری باشد؟ یعنی مانند روز عاشورا باشد؟ یا می‌شود مانند مجلسِ امروزِ کاخِ یزید باشد؟ روشن است که بسته به شرایط است.

اگر شما بروید و جبهه‌ی جنگ را هم ملاحظه بفرمایید، همه پیاده‌نظام، یا همه سواره‌نظام، یا همه بخش لُجستیک، یا همه بخش توپخانه، یا همه بخش مخابرات و ارتباطات نیستند. همه‌ی این موارد در جنگ هستند و جنگ بدون همه‌ی این‌ها صورت نمی‌گیرد. اطلاعات عملیات می‌خواهد، پیاده نظام می‌خواهد، همه چیز می‌خواهد.

در سیره‌ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین جهاد دائمی است، اما شکل جهاد همیشه شمشیر به دست گرفتن نیست.

یعنی اگر کسی برهان بیاورد که یک امامی از جهاد بریده است، آن امام «امام» نیست.

گیری که زیدیه با امام سجّاد علیه السلام داشتند این بود که می‌گفتند اگر جهاد داری باید با شمشیر قیام کنی. نمی‌فهمیدند کاری که حضرت سجّاد سلام الله علیه می‌کند، برای آن حکومت از صد شمشیر خطرناک‌تر است، چون زیربنای بنی امیّه را نابود می‌کند، بنی امیّه را می‌پوساند. زیدیه متوجه این امر نبودند و فکر می‌کردند باید شمشیر بزنی.

گاهی ممکن است شاعری یک بیت شعر بگوید که از یک لشکر بیشتر عمل کند، گاهی ممکن است یک کاریکاتوریست یک کاریکاتور بکشد که ضربه‌ی سنگین‌تری از یک موشک به حیثیت دشمن بزند. چون جنگ یک موضوعِ چندوجهی است، جنگ هرگز فقط منطقه‌ی نظامی نیست.

اگر شما تاریخ را بررسی کنید، ما هم بحثی به نام «جنگ روایت» داریم که بیست جلسه است و در https://www.hkashani.com/?cat=5364 موجود است. آنجا بحث می‌کنیم که جنگ عرصه‌های مختلفی دارد.

اصلاً ما حتّی یک مورد هم سراغ نداریم که کسی در جایی جنگیده باشد و قبل و بعد از آن کار فرهنگی نکرده باشد.

وقتی دشمن می‌خواست حاج قاسم رضوان الله تعالی علیه را شهید کند، اول شروع کرد که او را بعنوان عنصر خطرناک به جهان معرّفی کند. گاهی شاید ما هم متوجّه نبودیم که چرا فلان هفته‌نامه‌ی امریکایی عکس حاج قاسم را روی تختخواب رئیس جمهور امریکا کشیده است. او می‌خواهد به دنیا القاء کند که او برای همه‌ی ما خطرناک است. این تبلیغ قبل از اقدام علیه او بود.

بلاتشبیه نسبت به حاج قاسم، همین کار را با بن لادن هم کردند. البته واضح است که به این موضوع کاری ندارم که حاج قاسم حق است و بن لادن باطل. اما شیوه‌ی دشمن این است که اول شروع می‌کند که بگوید این آدم تروریست دولتی است، این آدم برای امنیت جهانی خطر دارد، اگر این آدم را رها کنیم امنیتی‌ترین نقاط کشور را می‌زند، پس باید بر علیه او اقدام پیش‌دستانه کرد، وگرنه او می‌آید.

روزی که حاج قاسم رضوان الله تعالی علیه را زدند، بسیاری از مردم اروپا و امریکا از قتلِ حاج قاسم اعلام انزجار نکردند، چرا؟ چون تبلیغی که صورت گرفته بود، او را یک عنصر خطرناک برای امنیت‌شان می‌دانستند. اکثریت کاری نکردند.

مسلّماً هیچ کسی نمی‌گوید این کسی که می‌خواهیم بکشیم ولیّ خداست و پشتیبان مظلومان جهان است.

قبل و بعد از هر جنگی اقدام فرهنگی دارد، این نیست که من بخواهم جهادهای دیگر را به جهاد تشبیه کنم.

در جلسات https://www.hkashani.com/?cat=5964 بصورت مفصل توضیح دادیم که وقتی خواستند سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را بکشند، اول شخصیتِ امام حسین علیه السلام را کشتند و بعداً امام حسین علیه السلام را. چون امام حسین علیه السلام تنها امامی است که ترور نشده است، ‌وسط روز، در محاصره، رسماً کشته شده است. یعنی از اینکه قتل سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را به گردن بگیرند نترسیدند. چرا؟ چون اول او را نعوذبالله یک عنصر خطرناک برای جامعه معرّفی کردند.

بعد از قتل سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هم سخنرانی‌های یزید و عبیدالله و امثال این‌ها را ببینید، آیه می‌خوانند و می‌گویند ما عزیز هستیم و این‌ها (نعوذبالله) ذلیل هستند، خدا این‌ها را کشت.

مثل امروز یزید لعنت الله علیه به امام سجّاد علیه الصلاه والسلام گفت: «الحَمدُلله الَّذِی قَتَلَ أَبَاکَ» الحمدلله که خدا پدرت را کشت.

یعنی آن اقدامی که در میدان رخ داد، قبل از آن سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را نعوذبالله مهدورالدّم اعلام کردند، بعد از آن هم به نحو دیگری. بدون این امر جنگ صورت نمی‌گیرد.

شما یک جنگ در دنیا پیدا کنید که قبل و بعد از عملیات «اقدام فرهنگی» نباشد. این‌ها جزو جنگ است، اگر این دو کار صورت نگیرد که جنگ را از بین می‌برد.

یعنی اینطور نیست که ما بگوییم شما باید روایت درست داشته باشید؛ شما اگر روایت درست نداشته باشید عملاً اصلاً خودِ جنگ را باخته‌اید.

جهاد دائمی است اما شکل جهاد مختلف است.

یکی از دلایل تفاوت‌های عملکرد ظاهری ائمه علیهم السلام

وقتی ما می‌خواهیم برویم و کربلا را ببینیم، یک خطر جدّی داریم. بنده تقریباً هرچه کتاب راجع به تحلیل عاشورا نوشته شده است را دیده‌ام، یکی از پُرتکرارترین خطاها اینجاست که طوری راجع به کربلا سخن گفته است که نعوذبالله ائمه‌ی دیگر را تخریب کرده است.

مثلاً می‌گوید امام حسین علیه السلام دیگر زیر بار ذلّت نرفت!

مگر امام حسن مجتبی صلوات الله علیه نعوذبالله زیر بار ذلّت رفته بود؟ مگر امام سجّاد علیه السلام نعوذبالله زیر بار ذلّت رفت؟ امامی که زیر بار ذلّت برود که امام نیست!

اگر نماد بیرونی «هیهات منّا الذلّه» فقط جنگ با شمشیر باشد، زین العابدین سلام الله علیه جنگ با شمشیر نکرده است. اما شما در زیارتنامه‌ی امام سجّاد علیه السلام می‌خوانید «وَ جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ»، بالاخره آیا تناقض می‌گوییم؟ آیا تعارف می‌کنیم؟ آیا خلاف واقع می‌گوییم؟ یا واقعاً جهاد کرده است؟

اگر جهاد کرده باشد، نکته‌ی کار ما اینجا می‌شود که وقتی ما می‌خواستیم از امامی تأسّی کنیم، باید ببینیم الآن باید به چه شرایطِ کدام امام تأسّی کنیم. تأسّی به این سادگی‌ها نیست.

اگر مسئله را ساده کنید، آنوقت به ائمه‌ی قبل و بعد از سیّدالشّهداء صلوات الله علیه جسارت صورت می‌گیرد. درصورتی که همه امام هستند و به یک میزان امام هستند. امام حسین علیه السلام امام‌تر از امام حسن مجتبی صلوات الله علیه نیست و امام حسن مجتبی صلوات الله علیه هم امام‌تر از امام حسین علیه السلام نیست.

ائمه با یکدیگر تفاوت‌های رفتاری داشتند.

زمانی است که می‌گوییم ائمه در عصمت‌شان در هدایت یکسان عمل می‌کنند، این درست است، اما اینطور نبود که ائمه‌ی ما تفاوت‌های ظاهری نداشته باشند. لباس پوشیدنِ هیچ امامی شبیهِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نبوده است. عبادتِ هیچ امامی در شدّت عبادت مانند زین العابدین سلام الله علیه نبوده است. بقیه هم امام هستند، همه اهل عبادت هستند، ولی آنچه برای امام سجّاد علیه الصلاه والسلام گزارش کرده‌اند متفاوت است. گزارش‌هایی از امام حسن مجتبی صلوات الله علیه در بخشش اموال خودش به دیگران هست که برای بقیه‌ی ائمه علیهم السلام نیست.

هر امامی بر حسب دستوری که می‌گرفت کارهایی می‌کرده است.

همه‌ی ائمه‌ی ما یک میزان ازدواج و یک میزان فرزند ندارند، متفاوت هستند. در یک سری جزئیات با یکدیگر تفاوت دارند، چون متفاوت هستند و یک نفر نیستند. همه هم درست عمل می‌کنند.

همانطور که می‌دانید یک سری از کارها جزو واجبات ما است و باید انجام دهیم، یک سری از کارها هم جزو محرّمات است و نباید انجام بدهیم. اما اینکه امشب چه غذایی بخوریم که جزو واجبات نیست که بگوییم حتماً اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین باید هر شب یک چیزی میل می‌کردند. جزئیات زندگی‌شان که امور قطعی هدایتی نیست با یکدیگر تفاوت داشته است، شکل و شمایل‌شان تفاوت داشته است، بعضی از سلیقه‌های جزئی‌شان تفاوت داشته است.

ما باید اول تکلیف خودمان را معلوم کنیم که ما دوازده امام داریم که این‌ها یک نفر نیستند، اما در مقام هدایت همه نور دارند، همه حق عمل می‌کنند و همه درست عمل می‌کنند. اما زندگی ائمه علیهم السلام با هم متفاوت است. بخشی از این تفاوت برای مقام اثباتشان است.

«مقام اثبات» چیست؟ به زبان ساده عرض می‌کنم.

زمانی من می‌خواهم اینجا حرف بزنم، هر جمله‌ی مهمی که گفتم باید سند آن را بیان کنم، وگرنه شما می‌گویید از کجا این حرف‌ها را می‌زنی.

اما شما رساله‌ی مرجع‌تان را باز می‌کنید و دو هزار و دویست فتوا داده است و برای یک فتوا هم سند نفرموده است. چون شما قبول کرده‌اید که او مرجع شماست.

البته واضح است که او هم بی‌جهت حرف نمی‌زند، اگر کسی اهل درس خارج باشد و برود و ببیند، می‌بیند آنجا مبانی فتوای خود را توضیح می‌دهد و دلیل می‌آورد، اما وقتی می‌خواهد ارائه کند و کتاب مختصر باشد، می‌فرماید فلان چیز واجب است و فلان چیز حرام است و فلان چیز مباح است و فلان چیز مکروه است؛ دیگر استدلال نمی‌آورد.

چون مرجع تقلید شما، در احکام نایبِ امام زمان ارواحنا فداه در ذهن شماست و شما بصورت مطلق از او اطاعت می‌کنید.

من چنین مقامی در ذهن شما ندارم، اصطلاحاً مقام اثبات من با مقام اثبات مرجع تقلید شما فرق دارد، لذا اگر من حرف بزنم می‌پرسند که حرف خود را از کجا آورده‌ام.

اگر کسی از مرجع خود هم سؤال کند ایرادی ندارد، ولی نوع اعتمادی که به او دارد طبعاً متفاوت است.

نوع نگاهی که مردم به سیّدالشّهداء صلوات الله علیه داشتند، با نوع نگاهی که مردم به زین العابدین صلوات الله علیه داشتند تفاوت داشت، نه اینکه امام حسین و امام سجاد علیهما السلام در حقیقت و هدایت و عصمت و علم کم و زیاد داشتند، اما مردم چون سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را روی دوش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دیده بودند و جزو آل عبا بود میزانی قبول داشتند، و امام سجّاد علیه الصلاه‌ والسلام که آن حر‌ف‌ها در مورد او علنی و عمومی زده نشده بود را یک سطح دیگری قبول داشتند. واقعِ امام سجّاد علیه الصلاه والسلام، حقیقتِ ایشان در حقیقت و عصمت و علم، همان سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است؛ ولی مردم نمی‌دانند.

پس بنابراین اگر امام سجّاد علیه السلام بخواهد اقدامی کند… بلاتشبیه بلاتشبیه، اگر مرجع شما بخواهد سخن بگوید با من تفاوت دارد، من باید کلام خود را مستند و مستدل کنم، چون شما بحق مقلّد من نیستید، اما نسبت به مرجع‌تان اینطور نیستید. ولو اگر من همان حرف‌ها را بزنم، از من توقع دارید مستند صحبت کنم، این امر درست هم هست، چون من آن مقام را در ذهن شما ندارم. بلاتشبیه، که قطعاً هم اینطور نیست، اگر علم من به اندازه‌ی مرجع شما بود، باز هم باید من مستند صحبت کنم، چون شما آن نگاه را به من ندارید. البته درست است که آن نگاه را ندارید.

امام سجّاد علیه السلام با امام حسین علیه السلام در نگاه مردم تفاوت داشتند، حقیقتشان یکی است، اما در نگاه مردم فرق داشتند. پس امام سجّاد علیه السلام نمی‌تواند هر کاری که امام حسین علیه السلام کرد را انجام دهد. در جاهایی باید بیشتر توضیح بدهد، چون مردم حضرت را نمی‌شناختند. مردم در مورد امام سجّاد علیه الصلاه و السلام روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم که عمومی گفته باشد نشنیده بودند.

اصلاً به جهاتی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین عمداً کاری کرده بودند که مردم حضرت را درست نشناسند، چون اگر مردم امام سجّاد علیه السلام را می‌شناختند که حضرت را در کربلا می‌کشتند! پس نباید حضرت را می‌شناختند.

پس وقتی امام سجّاد علیه الصلاه و السلام می‌خواهد اقدامی کند، نگاه مردم به او مانند پدرش نیست، پس دست و بال او بسته است.

پس نمی‌شود شما بگویید آن امام هم باید این کاری را انجام دهد که این امام کرده است.

امام هیچوقت فرمایشی خلاف عقل قطعی ندارد؛ دوم اینکه امام رفتار پدر خود را نقض نمی‌کند که مثلاً بفرماید پدرم اشتباه می‌کرد و من این کار را می‌کنم.

اما به این سادگی نمی‌شود گفت که الآن تکلیف چیست. الآن که من نزد شما هستم تکلیف این است که مانند امام سجّاد علیه السلام عمل کنیم یا مانند سیّدالشّهداء صلوات الله علیه؟ پاسخ این سؤال به این سادگی نیست که یک کلمه‌ای جواب بدهیم.

می‌خواهیم برویم و سیره‌ی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در کربلا را ببینیم، ولی چون یک خطای پُرتکراری در مکتوبات دیده‌ایم، الآن در مقدّمه‌ای بسر می‌بریم.

نگاه و عمل ما نسبت به امام خود باید اخذکننده باشد، نه تعیین‌کننده‌ی شرط.

اصلاً اگر کسی شرط تعیین می‌کرد، ائمه علیهم السلام بیعت را قبول نمی‌کردند، حتّی در موضوعات کوچک.

مثلاً خوارج بعد از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آمدند و به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه گفتند: اگر با معاویه می‌جنگید با شما بیعت کنیم. حضرت فرمودند: من به شرط بیعت نمی‌کنم.

تازه آنجا خوارج امام حسن مجتبی صلوات الله علیه را مانند ما «امام» نمی‌دانستند و حضرت را فقط «حاکم» می‌دانستند، اما حضرت آنجا باز هم قبول نکرد که بشرط بیعت کند.

«جهاد» فقط «شمشیر زدن» نیست

امام «بِأمرِهِ یَعمَلُون» است، امام به آنچه خدا می‌فرماید عمل می‌کند، امام که از کسی شرط قبول نمی‌کند. اگر خدا بفرماید بجنگ من می‌جنگم، اگر خدا بفرماید صلح کن من صلح می‌کنم، اگر خدا بفرماید بگو من می‌گویم، اگر خدا بفرماید شمشیر بزن من شمشیر می‌زنم، اگر خدا بفرماید ببخش من می‌بخشم، اگر خدا بفرماید نبخش من نمی‌بخشم. شما می‌توانید استفسار کنید که چرا این کار را کرده‌ام.

آن کسانی که قبل از ماجرای ورود به کربلا به امام حسین علیه الصلاه والسلام گفتند نرو، آن‌ها برای امام غلط قائل بودند، حضرت هم می‌فرمود: خدا از من خواسته است.

چون در ذهن آن‌ها این بود که فقط جنگی موفق است که در آن پیروزی نظامی حاصل شود. بنده هم قائل نیستم که سیّدالشّهداء صلوات الله علیه عملیات استشهادی کرده است، اما بعنوان مثال چه کسی گفته است که عملیات استشهادی فقط شکست است؟ شما فکر کنید ترامپ و نتانیاهو و… در جایی هستند، اگر جوانی با شهادت خودش همه‌ی این‌ها را به درک بفرستد، این پیروزی است یا شکست؟ قطعاً پیروزی است.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قبل از جنگ جمل فرمودند: یک نفر برود و قرآن بخواند. جوانی اعلام آمادگی کرد. حضرت فرمود: تو می‌روی و قرآن می‌خوانی و عایشه دستور می‌دهد تو را تیرباران کنند.

اینجا که کشته شدن شکست نیست!

عدّ‌ه‌ای فکر می‌کردند عایشه مادر مؤمنان است، باید معلوم شود که او مادری نمی‌کند. ارزانترین کاری که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌توانست انجام دهد این بود که بگوید جوانی قرآن بخواند. آن جوان قرآن خواند و عایشه دستورِ تیرباران صادر کرد. اینجا با اینکه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه لو داده بود، عایشه باز هم دستور تیرباران داد، ببینید چه کینه‌ای داشت!

یک مَثَلی داریم، من در دوره‌ی کودکی خود این موضوع را از نزدیک هم دیده‌ام، وقتی گربه بچه به دنیا می‌آورد، ضعفای آن‌ها را می‌خورد.

«جاحظ» در «کتاب الحیوان» می‌گوید: اولین مرتبه تشبیه به مدلِ مادریِ گربه را سیّد حِمیَری انجام داده است، گفته است: او با کاری که در جمل کرد، مانند گربه‌ای بود که می‌خواست فرزندان خود را بخورد.

منتها گربه یک بچه‌ی ضعیفِ خود را می‌خورد، نه بیست هزار بچه را! جمل چند کشته داشت؟

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به آن جوان فرمود: تو می‌روی و قرآن می‌خوانی، عایشه دستور تیراندازی می‌دهد و تو کشته می‌شوی.

آن جوان ابتدا گفت: آیا می‌شود منصرف شوم؟ حضرت فرمود: بله.

حضرت فرمودند: شخص دیگری برود و قرآن بخواند.

دوباره آن جوان قبلی بلند شد و عرض کرد: ‌آقا! من می‌روم.

حضرت فرمود: می‌روی و دستور می‌دهد به تو تیر می‌زنند و کشته می‌شوی.

آن جوان گفت: دوست دارم جانم را فدای تو کنم. (یعنی این مرتبه انتخاب کرد)

این جوان رفت و قرآن خواند و عایشه هم دستور تیراندازی داد و این جوان شهید شد.

آیا الآن این کار شکست است؟ با یک کشته، یک شخصیت برجسته‌ی فرمانده‌ی نظامی طرف مقابل که ادّعاهایی برای او بود برملا کرد، این موضوع خیلی ارزان تمام شد، این شکست نبود.

کشته شدن که همیشه شکست نیست.

بنده قائل نیستم که سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در کربلا عملیات استشهادی کرده است، ان شاء الله توضیح خواهم داد، اما عملیات استشهادی همیشه شکست نیست، باید ببینی چه چیزی بدست آورده‌ای.

موضوع هدایت است، ائمه علیهم السلام آمده‌اند که ما را هدایت کنند، ائمه علیهم السلام آمده‌اند که خط را روشن کنند، ائمه علیهم السلام آمده‌اند که راه را روشن کنند، ائمه علیهم السلام آمده‌اند که ما را از ظلمت به روشنایی ببرند و راه پیدا شود و از مِه بیرون بیاییم و خط جاده معلوم شود که بتوانیم در مسیر باشیم.

حال ممکن است در این موضوع گاهی بکشد و گاهی کشته شود. اگر بتواند مردم را…

واقعاً در طول تاریخ، طرفدارترین طرفدارانِ امام حسین علیه السلام، بهترین و خوش‌بین‌ترین طرفداران سیّدالشّهداء صلوات الله علیه سال شصت و شصت و یک فکر نمی‌کردند حضرت اینقدر آدم را هدایت کند، بهترین طرفداران سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هم فکر نمی‌کردند که خونِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه چنین برکتی داشته باشد.

جگر سوخت… حضرت سجّاد علیه السلام که امروز در شام سخنرانی کرد فرمود: «فَإِنَّ اَلْجُرْحَ لَمَّا یَنْدَمِلْ»[۵] این جگری که از ما پاره کردید به این راحتی التیام پیدا نمی‌کند.

جگر آتش گرفت… همان جوان هم که رفت و قرآن خواند و عایشه دستور تیراندازی داد، دلِ انسان می‌سوزد، حضرت بالای سر شهدای جنگ خود به عنوان اینکه این شخص مظلوم واقع شد و درد کشید و تیر خورد می‌نشست و گریه می‌کرد، اما نتیجه‌ی کار «شکست» نبود.

گاهی یک امپراطوری یک تلاشی می‌کند که یک شخصیتی نشان بدهد که دیگران را گمراه کند و مردم را فریب بدهد، گاهی یک نفر کشته می‌شود و همه‌ی این مسیر را بر باد می‌دهد و مسیر برمی‌گردد.

پس جهاد فقط «شمشیر زدن» نیست، جهاد یعنی ما به جایی برسیم که اولاً دوستان خدا، دشمنِ خدا را دوست نگیرند.

اولین قدمِ جهاد

یعنی اولین قدم این است که قدری روشنگری صورت بگیرد که جبهه‌ی دشمن را با جبهه‌ی دوست یکی نگیرند.

چرا در زیارت عاشورا و جاهای دیگر اینقدر مدام تفکیک می‌کنیم که ما در کدام جبهه هستیم؟ «اِنّی سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ».

گاهی پیش می‌آید که جبهه‌ی حق و باطل، یا دوستان خدا و دشمنان خدا آنقدر قاطی می‌شود که قابل تشخیص نیست. یک قدم در جهاد این است که اول خط جدا شود، اگر کسی خواست مسیر را حرکت کند بفهمد که راه اینطرفی است یا پشت سر است، و برعکس نرود. امام آمده است که ما را هدایت کند، «جَعَلْناهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا»[۶] آمده‌اند به امر ما هدایت کنند؛ باید راه را نشان بدهند. اگر راه را نشان داد، «کَذَلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا»،[۷] همیشه هم برای هر پیامبری دشمنانی وجود دارند، گاهی شیاطین انس هستند و گاهی شیاطین جن هستند، یعنی گاهی انسان است که شیطان است و خطرناک‌تر هم هست، گاهی هم جن است که شیطان است، یعنی جلوی مسیر حق ایستاده است.

اولین قدم جهاد این است که ما بدانیم راه کدام است و راه را پیدا کنیم، گاهی ممکن است امامی کشته شود و ما راهی پیدا کنیم.

اگر راه را پیدا کنیم می‌رسیم، اما اگر راه را پیدا نکنیم قطعاً رسیدنی در کار نیست.

مرحله‌ی بعد، تقویت مؤمنین و تضعیف دشمنان است، برای اینکه شما امکان حرکت پیدا کنید.

مانند آن کاری که در مسیر مشایه می‌کنند، می‌گوید هوا گرم است، ما مکانی آماده کرده‌ایم که خنک باشد، آب خنک داریم، سرویس بهداشتی داریم، غذا داریم.

یعنی مرحله‌ی اول این است که شما مسیر را بشناسید، مرحله‌ی بعد این است که کمک کنند تا شما بتوانید مسیر را طی کنید. مثلاً موکب را طوری طراحی می‌کند که حشره و حیوان و دزد نیاید…

همه‌ی این‌ها باهم کاری می‌کند که شما بتوانید زائر پیاده به سمتِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه باشید، جنگ هم همینطور است.

هم باید راه پیدا شود، هم باید عملِ دشمن را متوقف کند، هم شما را تقویت کند. حال در این مسیر خودش کشته شود یا نشود، بستگی به این موضوع دارد که آیا این اهداف را بدنبال دارد یا نه.

گاهی ممکن است در جایی لازم باشد که با طاغوتی آتش‌بس امضاء کند، ولی نتیجه این باشد که شما به آن مسیر هدایت برسید. این عمل جزوِ جهادِ امام است. گاهی باید به وسط میدان برود و شمشیر بزند، گاهی باید بکشد و گاهی کشته می‌شود.

نباید تعریف از امامی، امام دیگر را نفی کند

اگر ما به این موضوع توجّه کنیم، ما همانقدر که می‌گوییم این انقلاب ما حسینی هست، باید بگوییم این انقلاب ما حسنی هست، سجّادی هست، باقری هست، صادقی هست، کاظمی هست، رضوی هست، تقوی هست، نقوی هست، عسکری هست، مهدوی هم هست. سلام الله علیهم أجمعین.

عیبی ندارد که بگوییم نهضتِ ما حسینی است، اما نباید در دلِ آن این باشد که نهضتِ ما حسینی هست و حسنی نیست.

ما گاهی وقتی راجع به سیره‌ی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه حرف می‌زنیم، ناخودآگاه به بعضی ائمه‌ی دیگر جسارت داریم، مثلاً می‌گویند فلان بزرگوار از نسل امام حسین علیه السلام بود ولی مرحوم آیت الله بروجردی از نسل امام حسن علیه السلام بود، او اهلی قدر مدارا بود و او قدری… نستجیربالله. حتّی بعضی از حوزوی‌ها از این حرف‌ها می‌زنند. این آن جای خطرناک است.

سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هم از شیعیانِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه بود! این چه تفکیکی است؟

در روزگار ما در شصت سال اخیر، چون بعضی افراد ناواردی متکفّل توضیح سیره‌ی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه شدند و حرف‌های آن‌ها در ذهن ما رسوب کرده است، اگر کسی بخواهد راجع به سیّدالشّهداء صلوات الله علیه حرف بزند، باید اول آن‌ها را پاک کند و بعد حرف بزند. یعنی وقتی می‌گوییم «غیرت حسینی»، باید در آن «غیرت حسنی» هم باشد. اگر طوری بگوییم «غیرت حسینی»‌که انگار «غیرت سجّادی» و «غیرت حسنی» فرق دارد، واضح است که از نظر عقیده، مسیر را خطا رفته‌ایم. هر سه غیور هستند و این بزرگواران در غیرت تفاوتی با یکدیگر ندارند، چون غیرت از توحید است.

یعنی ما نباید راجع به ماجرای کربلا بگونه‌ای سخن بگوییم که نفی کنیم. برعکس هم هست، بعضی‌ها امام حسن مجتبی صلوات الله علیه را اصل می‌گیرند و با آن نعوذبالله امام حسین علیه السلام را می‌زنند.

مثلاً آقایی چیزی شبیه شعر گفته است که «کربلا اصل نبود، از سرِ ناچاری بود *** آن قیامی که اصولی است، قیام حسن است».

این هم همان اشکال قبلی را دارد، چه امام حسین علیه السلام را اصل کنی و چه امام حسن علیه السلام را.

روضه و توسّل به اسرای کربلا

آن‌هایی که اهل روضه هستند می‌دانند که روضه‌ی این ایّام بمراتب از روضه‌ی دهه‌ی اول محرم مشکل‌تر است، درست است که ناموس خدا را هر کار کنند ذلیل نمی‌شود و عزیز است، «لِلَّهِ الْعِزَّهُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ»،[۸] «إِنَّ الْعِزَّهَ لِلَّهِ جَمِیعًا»،[۹] همه‌ی عزّت برای خداست، کسی مانند یزیدِ بدبخت که نمی‌تواند کسی را ذلیل کند، اما خیلی صدمه‌ی روحی دادند…

خواندن روضه‌ی این ایّام برای من خیلی سخت است، چون بعضی از بزرگان ما در تشرّفاتی که داشتند، برای بعضی از روضه‌های ساده‌ی این ایّام، نه روضه‌های سخت، گفته‌اند وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شنید روضه‌خوان اینطور می‌خواند از حال رفت…

برای بعضی از این جملات باید صد مرتبه مُرد…

امروز به دروازه‌ی شام رسیدند، با تن‌های خسته، در اوج عزّت…

شاعری می‌گوید با تازیانه می‌زدند، اما این‌ها آخ نمی‌گفتند، صدایی از این‌ها درنمی‌آمد، اما اگر می‌خواستی ببینی حالشان چطور است، اگر به چشمشان نگاه می‌کردی می‌دیدی بی‌صدا اشک جاری است…

این‌ها نازپرورده بودند…

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در کوفه اگر می‌دید کنیزی در گوشه‌ای گریه می‌کرد، تحمّل نمی‌کرد. مردی همسر خود را تهدید کرد و خانم از ترس شوهر خود بیرون رفت، نقل شده است که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شمشیر کشید… برای همین خیلی از شعرای عرب وقتی می‌خواهند حادثه‌ی مثل امروز را بگویند، می‌گویند:‌ یا امیرالمؤمنین! شام کجا بودید که ببینی با فرزندانت چه کردند…

زمانی شما می‌خواهید اثاث‌کشی کنید، بیشتر کارتن‌ها حساس نیست، اگر بیفتد هم طوری نیست، اما کارتنی هست که در آن شیء شکستنیِ قیمتی دارد، روی آن کارتن نوشته‌اید «شکستنی است». حال اگر کسی که می‌خواهد آن کارتن را ببرد سواد نداشته باشد و بی‌توجّه هم باشد، هر مرتبه که می‌خواهد این کارتن را تکان بدهد، شما بهم می‌ریزید.

مرحوم نَیِّر می‌گوید: قومِ بی‌تمیز این‌ها را به شام آوردند…

یعنی این‌ها نمی‌فهمیدند که این‌ها دختربچه هستند، نازپروده هستند، نوامیس خدا هستند…

روزی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چند نفر از بانوان را جابجا می‌کردند، ساربان قدری تند خواند و شترها قدری تند حرکت کردند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: بار شیشه داری، آرام آرام…

اینجا فقط یک محرم بود، بلدِ راه هم شمر بود…

خودِ حضرت زینب کبری سلام الله علیها در خطبه‌ای که در کاخ یزید ملعون خوانده است، آنجا جملاتی فرموده است، اگر کسی همان جملات را بخواند دوست دارد بمیرد…

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خیلی نسبت به نوامیس خود حساس بود، روزی می‌خواست با «ابن امّ مکتوم» نابینا به خانه‌ی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بیاید، سه مرتبه فرمود: فاطمه جان! من تنها نیستم، «ابن امّ مکتوم» هم هست. صدیقه طاهره سلام الله علیها عرض می‌کرد: یا رسول الله! بفرمایید، خوش آمدید. دوباره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌فرمود: : فاطمه جان! من تنها نیستم، «ابن امّ مکتوم» هم هست…

شعری به دختر امام حسین علیه السلام منسوب است، برای همین ایّام است، ولی می‌گوید وقتی به سمت مدینه برمی‌گشتند، دختر امام حسین علیه السلام خطاب به قبر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم گفت: «مَدِینَهَ جَدِّنَا، لَا تَقْبَلِینَا» ای مدینه‌ی شهر جدّ ما، بهتر است که نگذاری ما وارد شویم؛ «فَبِالْحَسَرَاتِ وَ الْأَحْزَانِ جِئْنَا» طوری که ما غمگین هستیم، اگر بیاییم شما دیگر نمی‌توانید زندگی کنید…

بعد خطاب کرد به قبر مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، امروز را بیان می‌کند، گفت: «رَسُولَ اللَّهِ بَعْدَ الصَّوْنِ صَارَتْ» یا رسول الله! خیلی غیرتی بودی… «عُیُونُ النَّاسِ نَاظِرَهً إِلَیْنَا» چشم‌های مردم…


[۱]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه ۴۴٫

[۲]– سوره‌ مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫

[۴] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۷۳ (وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاهِ وَإِیتَاءَ الزَّکَاهِ ۖ وَکَانُوا لَنَا عَابِدِینَ)

[۵] مثیر الأحزان، جلد ۱، صفحه ۸۹ (ثُمَّ إِنَّ زَیْنَ اَلْعَابِدِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَوْمَأَ إِلَى اَلنَّاسِ أَنِ اُسْکُتُوا وَ قَامَ قَائِماً فَحَمِدَ اَللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ وَ قَالَ أَیُّهَا اَلنَّاسُ مَنْ عَرَفَنِی فَقَدْ عَرَفَنِی وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْنِی فَأَنَا عَلِیُّ بْنُ اَلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ أَنَا اِبْنُ اَلْمَذْبُوحِ بِشَطِّ اَلْفُرَاتِ بِغَیْرِ ذَحْلٍ وَ لاَ تِرَاتٍ أَنَا اِبْنُ مَنِ اُنْتُهِکَ حَرِیمُهُ وَ سُلِبَ نَعِیمُهُ وَ اُنْتُهِبَ مَالُهُ وَ سُبِیَ عِیَالُهُ وَ قُتِلَ صَبْراً وَ کَفَى بِذَلِکَ فَخْراً فَأَنْشَدْتُکُمُ اَللَّهَ هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّکُمْ کَتَبْتُمْ إِلَى أَبِی وَ أَعْطَیْتُمُوهُ اَلْعَهْدَ وَ اَلْمِیثَاقَ فَخَذَلْتُمُوهُ فَتَبّاً لِمَا قَدَّمْتُمْ وَ سَوْأَهً لِرَأْیِکُمْ بِأَیَّهِ عَیْنٍ تَنْظُرُونَ إِلَى رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ إِذْ یَقُولُ قَتَلْتُمْ عِتْرَتِی وَ اِنْتَهَکْتُمْ حُرْمَتِی فَلَسْتُمْ مِنْ أُمَّتِی فَارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُ اَلنَّاسِ مِنْ کُلِّ نَاحِیَهٍ وَ قَالَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ هَلَکْتُمْ وَ مَا تَعْلَمُونَ. فَقَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ رَحِمَ اَللَّهُ اِمْرَءاً قَبِلَ نَصِیحَتِی وَ وَصِیَّتِی فِی اَللَّهِ وَ فِی رَسُولِهِ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ فَإِنَّ لَنَا فِی رَسُولِ اَللَّهِ أُسْوَهً حَسَنَهً فَقَالُوا جَمِیعاً نَحْنُ سَامِعُونَ مُطِیعُونَ حَافِظُونَ لِذِمَامِکَ غَیْرُ زَاهِدِینَ فِیکَ وَ لاَ رَاغِبِینَ عَنْکَ فَمُرْنَا بِأَمْرِکَ یَرْحَمُکَ اَللَّهُ فَإِنَّا حَرْبٌ لِحَرْبِکَ وَ سِلْمٌ لِسِلْمِکَ لَنَأْخُذَنَّ یَزِیدَ وَ نَبْرَأُ مِمَّنْ ظَلَمَکَ وَ ظَلَمَنَا. فَقَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ أَیُّهَا اَلْغَدَرَهُ اَلْمَکَرَهُ حِیلَ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ شَهَوَاتِ أَنْفُسِکُمْ أَ تُرِیدُونَ أَنْ[تَأْتُوا]تأتون إِلَیَّ کَمَا أَتَیْتُمْ إِلَى أَبِی مِنْ قَبْلُ کَلاَّ وَ رَبِّ اَلرَّاقِصَاتِ فَإِنَّ اَلْجُرْحَ لَمَّا یَنْدَمِلْ قُتِلَ أَبِی بِالْأَمْسِ وَ أَهْلُ بَیْتِهِ مَعَهُ وَ لَمْ یُنْسِنِی ثُکْلَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ ثُکْلَ أَبِی وَ بَنِی أَبِی وَ وَجْدُهُ بَیْنَ لَهَاتِی وَ مَرَارَتُهُ بَیْنَ حَنَاجِرِی وَ غُصَصُهُ فِی فِرَاشِ صَدْرِی وَ مَسْأَلَتِی أَنْ لاَ تَکُونُوا لَنَا وَ لاَ عَلَیْنَا ثُمَّ قَالَ لاَ غَرْوَ إِنْ قُتِلَ اَلْحُسَیْنُ فَشَیْخُهُ قَدْ کَانَ خَیْراً مِنْ حُسَیْنٍ وَ أَکْرَمَا فَلاَ تَفْرَحُوا یَا أَهْلَ کُوفَانَ بِالَّذِی أُصِیبَ حُسَیْنٌ کَانَ ذَلِکَ أَعْظَمَا قُتِلَ بِنَهْرِ اَلشَّطِّ رُوحِی فِدَاؤُهُ جَزَاءُ اَلَّذِی أَرْدَاهُ نَارُ جَهَنَّمَا ثُمَّ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ رَضِینَا مِنْکُمُ رَأْساً بِرَأْسٍ فَلاَ یَوْمٌ لَنَا وَ لاَ عَلَیْنَا)

[۶] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۷۳ (وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاهِ وَ إِیتاءَ الزَّکاهِ وَ کانُوا لَنا عابِدِینَ)

[۷] سوره مبارکه انعام، آیه ۱۱۲ (وَکَذَٰلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیَاطِینَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلَىٰ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا ۚ وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ مَا فَعَلُوهُ ۖ فَذَرْهُمْ وَمَا یَفْتَرُونَ)

[۸] سوره مبارکه منافقون، آیه ۸ (یَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنَا إِلَى الْمَدِینَهِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ ۚ وَلِلَّهِ الْعِزَّهُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَلَٰکِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَا یَعْلَمُونَ)

[۹] سوره مبارکه یونس، آیه ۶۵ (وَلَا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ ۘ إِنَّ الْعِزَّهَ لِلَّهِ جَمِیعًا ۚ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ)