حجت الاسلام کاشانی روز چهارشنبه مورخ ۱۷ مردادماه ۱۴۰۳ در بیت الحسین علیه السلام به ادامه ی سخنرانی با موضوع “تحلیل تاریخی واقعه کربلا” پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم میشود.
- مقدّمه
- مرور جلسات گذشته
- نباید برای امام تعیین تکلیف کرد
- نباید ائمه علیهم السلام را با یکدیگر قیاس کرد
- «جهاد» صورتهای مختلفی دارد
- واکنش ائمه علیهم السلام به درخواست قیام توسط مردم
- جهاد دائمی است
- برخی از مشکلاتِ تحلیلِ واقعهی کربلا
- معرّفیِ اهل بیت علیهم السلام توسط پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم
- روضه و توسّل به حضرت علی اصغر سلام الله علیه
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم»
«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۲]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص سیّدالشّهدا علیه الصلاه والسلام صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عرض ادب، ارادت، خاکساری، التجاء و استغاثه به محضر باعظمت حضرت بقیه الله الأعظم روحی و ارواحُ مَن سِواهُ فِداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
مرور جلسات گذشته
ان شاء الله بنای ما در این جلسات این است که درنگی در حرکت و قیام سیّدالشّهداء صلوات الله علیه داشته باشیم، یک واکاوی و بررسی تاریخی داشته باشیم.
منتها بایستی دو مقدّمه را طی کنیم که یکی از مقدّمهها کوتاه و دیگری بلند بود.
مقدّمهی کوتاه این بود که آنچه ما بخواهیم از کربلا بررسی کنیم و ببینیم و بفهمیم و گفتگو کنیم، به نسبتِ عظمتِ موضوع، به نسبتِ حقیقتِ این واقعه، هیچ است. اینکه هر آنچه در بهشت و دوزخ است بر او گریه میکنند، اینها چیزهایی نیست که ما دور یکدیگر بنشینیم و بخواهیم تحلیل تاریخی کنیم، اینها قابل فهم نیست، این جمله در زیارتی که از امام صادق علیه الصلاه والسلام نقل شده آمده است که «أَشْهَدُ أَنَّ دَمَکَ سَکَنَ فِی الْخُلْدِ» شهادت میدهم خون تو در بهشت برین آرامش پیدا کرد، «وَاقْشَعَرَّتْ لَهُ أَظِلَّهُ الْعَرْشِ» اظلّهی عرش بر او لرزید… ما نمیدانیم اینها چیست و این موارد با تحلیل تاریخ بدست نمیآید.
این بُعد از ملکوتِ واقعه، چیزی نیست که بشود راجع به آن گفتگو کرد.
بایستی آنچه میشود با چشم سر دید را بررسی کنیم، یعنی در ابتدا اعتراف میکنیم که ما میخواهیم در مورد یک بخش تنزّلیافتهای گفتگو کنیم.
بعد مقدّمهی دومی عرض کردیم که وقتی میرویم و آثاری که راجع به کربلا نوشته شده است و تحلیل کردهاند را ملاحظه میکنیم، میبینیم اشتباهات پُرتکراری دیده میشود، یکی از آنها این است که اگر ما از امام توقعی داشته باشیم، زمین میخوریم. یعنی ما باید خودمان را بدستِ امام بسپاریم، نه اینکه ما برای امام تعیین تکلیف کنیم، چون درواقع توقع داشتنِ ما همان تعیین تکلیف است، یعنی بگوییم اگر امام آمد باید فلان کار را کند. این یک نوع تعیین تکلیف برای امام است، و امام هم همانطور که در زیارت جامعه کبیره عرض میکنیم «بِأمْرِهِ یَعمَلُون» است، همانکه عرض میکنیم «بِأمْرِهِ یَعْمَلُون وَ إلى سَبیلِهِ تُرْشِدُون وَ بِقَوْلِهِ تَحْکُمُونَ»، اگر کسی بخواهد این عبارات را درست ترجمه کند، یعنی فقط و فقط و فقط این است و جز این نیست که شما به امر خدا عمل میکنید، نه به امر کس دیگری یا هوای نفس یا میل خودتان؛ و فقط و فقط و فقط این است و جز این نیست که به سوی خدا دعوت میکنید، نه به هیچ چیز دیگری، و فقط با قول و فرمایش خدا حکم صادر میکنید.
لذا اصلاً نباید کسی برای امام تعیین تکلیف کند، ولو توقع ذهنی داشته باشد.
نباید برای امام تعیین تکلیف کرد
فراوان کسانی که از معصوم توقع ذهنی داشتهاند به زمین خوردهاند، هم در موضوعات اعتقادی، هم در موضوعات رفتاری.
مانند اینکه من بگویم این مرتبه به حرم امام رضا علیه الصلاه والسلام میروم و این چیز را از او میخواهم و اگر این را به من ندهد… انگار یک لحظه فراموش میشود که بالاخره او امام است یا او غیر امام است و نوکر من است!
اگر امام است و مظهر رحمت خداست، امام صادق علیه الصلاه والسلام فرمود: خدا با امام رضا علیه السلام رأفت خود را بر عالمیان عرضه کرده است، اگر او مظهرِ مهربانی است…
به قول آقای سازگار که ان شاء الله خدای متعال به او سلامتی بدهد، «رأفت در آستان تو تفسیر میشود»…
این امام رضا علیه السلام اگر به مصلحت بداند میدهد و اگر به مصلحت نباشد هم نیست. دیگر پافشاری کردن ندارد.
شما فرض کنید دختری از دختران امام حسین علیه السلام از شب هفتم محرّم مدام میگفت مگر ما فرزندان پیغمبر نیستیم؟ پس چرا هرچه دعا میکنم دعا نمیبارد؟
در بعضی جاها قضا و قدر الهی، مشیّت الهی، اقتضاء، مصلحت این است که انسان در شرایطی که در آن زمان به او سخت میگذرد قرار بگیرد.
از دهم محرّم هم دستان این مخدّرات را بستند و اسیر شدند.
«توقع داشتن» از محلهای خطرناک است، یعنی بگوییم امام حتماً میجنگد، امام حتماً صلح میکند… اگر قرار بود ما بدانیم که امام حتماً چکار میکند، که نیازی به امام نداشتیم و خودمان میدانستیم باید چکار کنیم. فهم و عقل و درک و دایرهی علم ما خیلی محدود است، ما چیزی نمیدانیم، خدای متعال میفرماید: «وَمَا أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا».[۴]
ما چیزی نمیدانیم که حال بخواهیم برای امام تعیین تکلیف کنیم.
این یک اشکال است که نباید این اتفاق رخ دهد.
حال اگر زمانی فرصت شد و خواستیم به جایی برسیم که بخواهیم شیوههایی که تحلیل کردند را نقد کنیم، میبینید که این اشتباه زیاد تکرار شده است، جلسهی قبل هم به این موضوع اشاره کردم که مثلاً بعضی اوقات حتّی بعضها این حرف زشت را میگویند که فلان بزرگوار از نسل امام حسین علیه السلام بود و برای همین سلحشورانه جنگید، اما فلان بزرگوار از نسل امام حسن علیه السلام بود و خیلی اهل تحمّل بود. این حرف جسارت به ائمه علیهم السلام است.
همهی ائمهی ما یکسان امام هستند، همه حجّت مطلق هستند، اینطور نیست که موسی بن جعفر صلوات الله علیه ذیل امام صادق علیه السلام باشند. مسلّم است که چون امام صادق علیه السلام پدرِ موسی بن جعفر علیه السلام است، موسی بن جعفر صلوات الله علیه احترام میگذارد، ولی همانقدر که امام صادق صلوات الله علیه حقیقت را شهود میکند و میبیند، موسی بن جعفر صلوات الله علیه هم همانقدر شهود میکند و میبیند.
لذا رفتار این امام برای ما، حجّتتر از رفتارِ آن امام نیست. مگر اینکه شرایط کلّیِ حجیّت نباشد. مثلاً بدانیم آن امام در حال تقیّه بوده است.
نباید ائمه علیهم السلام را با یکدیگر قیاس کرد
مرحلهی دوم اینکه نباید ائمه علیهم السلام را با یکدیگر قیاس کرد.
زمانی سعی میکنیم رفتار سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و حضرت سجّاد علیه السلام را واکاوی کنیم که ببینیم آیا این دو بزرگوار دو مسیر را رفتهاند؟ چون یک امام در برابر یزید کوتاه نیامد، و یک امام ظاهراً قدری از جهت عملی کوتاه آمد و در جنگ با یزید شرکت نکرد.
وقتی سال بعد مردم مدینه بر علیه یزید قیام کردند، امام سجّاد علیه السلام از شهر بیرون رفت و در باغی زندگی میکرد و وارد آن درگیری نشد.
نمیشود امامی را با امام دیگر ملزم کرد، که بگویند چون پدرتان یا جدّتان این کار را کرده است… چون همان اندازهای که جدّ این امام علم دارد، این امام هم علم دارد.
«جهاد» صورتهای مختلفی دارد
مرحلهی سوم این است که «جهاد» کار دائمیِ همهی ائمه علیهم السلام است، شما برای همهی ائمه علیهم السلام عرض میکنید «وَ جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ»، شما حق جهاد را بجا آوردید. اما شکل جهاد مختلف است.
جلسهی گذشته اشارهای کردیم که این به معنای مجازی و تشبیهی و… نیست، جهاد واقعاً صورتهای مختلفی دارد. جهاد یعنی مبارزهی خستگیناپذیر و شدید برای شکست جبههی باطل و کمک به جبههی حق.
زمانی این امر با کشتن است، زمانی با کشته شدن، زمانی با گفتن است، زمانی با پول خرج کردن است، زمانی با چند مورد از اینهاست، زمانی با همهی اینهاست، مختلف است.
واکنش ائمه علیهم السلام به درخواست قیام توسط مردم
مرحلهی بعدی این است که اتفاقاً آنجایی که مردم یک درخواست عمومی داشتند، اکثر اوقات ائمهی ما علیهم السلام این کار را نکردند، شاید یک جهت این امر این بوده است که میخواستند بفرمایند که شما امام لازم دارید.
هر جایی که اکثریت جامعه به یک میلی رسیدند، از زمان امام حسن مجتبی صلوات الله علیه تا زمان حضرت سجّاد صلوات الله علیه چند مرتبه داریم که کوفیان و مردم مدینه قیام کردند، تا زمان حضرت باقر و حضرت صادق علیهما السلام که چند شهر مهم جهان اسلام آشوب شد و بر علیه بنی امیّه قیام شد، بعد بر علیه بنی عبّاس قیام شد. گاهی بعضی از شیعیان (البته اینها شیعیان اثنی عشری نیستند) آمدهاند و امام را کتک زدهاند که چرا تو به فلان امامزاده کمک نمیکنی؟ امام را دستگیر کردند، امام را زندانی کردند که باید کوتاه بیایی و بیعت کنی.
تقریباً هر جایی که خواست عمومی یک چیز خاصّی بوده است، امام در آن مسیر نبوده است.
دهه اول محرّم در فصل چهارم جلسات کدام حسین علیه السلام؟ کدام کربلا؟ به آدرس https://www.hkashani.com/?cat=5559 راجع به این موضوع توضیح دادهایم و نمیخواهم بیش از این، به این موضوع بپردازم.
حتّی آن زمانی که مردم کوفه برای مرتبهی آخر که فهمیدند امام حسین علیه الصلاه والسلام به مکه رفتهاند و نخواستهاند با یزید بیعت کنند و جان حضرت در مدینه در خطر بوده است، دیدند حضرت تحرّکاتی کرده است، نامه نوشتند که شما به کوفه بیایید، ما تشخیص میدهیم… در بین آنها حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه و بزرگان کوفه بودند، اما حضرت فرمود: من مسلم بن عقیل را میفرستم که ببینم آیا او تأیید میکند که من بیایم یا نه، یعنی تشخیص شما لزوماً صائب نیست.
هر جایی که خواست عمومی مردم بود که آقا بیا و آقا قیام کن… آنقدر در طول تاریخ هست که گفتهاند مثلاً ما صد هزار نیرو در خراسان داریم، دیگری گفته است که صد هزار نیرو در یمن داریم… گوش اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین به این حرفها بدهکار نبود و کار خودشان را میکردند، این امر هم کاملاً طبیعی است. الآن اگر یک نفر تخصصی دارد، یک نفر پزشک است، یک نفر مهندس است، یک نفر نانواست، وقتی در تخصص خود کار میکند، اگر صد نفر هم نظر بدهند، او کار خودش را میکند. تازه این علمها تجربی است و ممکن است تجربهی بهتری روی آن بیاید؛ علم امام که تجربی نیست و شهودی است، علمی هم بالاتر از این نیست.
زمانی برخی به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میگفتند که بعضی اوقات با ما هم مشورت کنید، حضرت فرمود: هر وقت در مسئلهای دچار ابهام شدم، حتماً مشورت میکنم.
برای کسی که عالم در چشم او مانند یک انگشتر در مشت اوست، چه چیزی را از شما بپرسد؟ بعد اصلاً تو چه علمی داری؟
جهاد دائمی است
جهاد دائمی است، شما هیچ دورهای را پیدا نمیکنید که ائمهی ما علیهم السلام در مبارزهی صد در صدی با طاغوت نباشند، اما شکلِ مبارزهی صد در صدی یکطور نیست.
اگر ما این موضوع را خوب ملتفت شویم، بجای اینکه مدام فکر کنیم که جهاد این است که حتماً به لشکر حاج قاسم رضوان الله تعالی علیه برویم، متوجه میشویم که ما باید در شغل خودمان جهاد کنیم.
اگر خدای نکرده به کشور حملهای شد و نعوذبالله مرزمان درگیر شد، انسان کار خود را رها میکند و در آن جبهه حضور پیدا میکند، اما در بقیهی موارد، جهادِ هر کدام از ما، همان کاری است که انجام میدهیم و باید آن کار را درست انجام دهیم، نه اینکه ما کار خودمان را رها کنیم و بگوییم من اسلحه بدست میگیرم.
گاهی اسلحه بدست گرفتن، قلم بدست گرفتن است، گاهی میکروفون داشتن است، گاهی نوشتن است، گاهی گفتن است، گاهی طراحی است، گاهی یک هنری است.
بعضی از یاران اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین مانند دِعبِل برای یک شعر بیت که در آن از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین دفاع کردهاند و بنی عبّاس را با آن بیت نابود کردهاند، یک عمر دار بدوش بود، سالها میگفت دار من به دوش من است، بالاخره مرا در جایی میکشند. یا کُمِیت را که سال ۱۲۰ زنده به گور کردند.
آثاری که اینها داشتند…
کُمِیت از دنیا رفته بود، هر خوشصدایی که به محضر ائمه علیهم السلام میآمد، دوباره شعر کُمِیت را در محضر امام میخواند.
یعنی کُمِیت حقیقت را سرِ دست گرفته بود، پس جهاد همیشه یک شکل نیست.
لذا اگر جایی فکر کنیم امام از جهاد خارج میشود، این بهتان به امام است، اما زمانی ممکن است جهادِ یک امام «علم» باشد، میفرماید اول باید این مکتب معلوم شود که از جهت علمی چیست؛ روزی فقاهت اصل میشود، یعنی اگر این از دست برود اصلاً چارچوب مکتب بهم میخورد، روزی میبینید مناظره راه میاندازند که به دیگران هم خبر برسد که حق چیست، روزی میبینید که ائمهی ما علیهم السلام بخشش اقتصادی سنگین میکنند، پس همیشه یکطور نیست.
با این توصیفات، آرام آرام وارد بحث میشویم، دوباره در بعضی از جاها دوباره از بحث خارج میشوم.
اگر ما بخواهیم بدانیم امام حسین علیه الصلاه والسلام چکار کرده است، اگر کلاس درس حوزه و دانشگاه بود، مثلاً چهل سؤال میپرسیدم که شما نتوانید شب بخوابید، که پیچیدگیهای جدّی کربلا را ببینید. اما الآن دو سه سؤال آسان را عرض میکنم.
تقریباً در ایران شصت سال است که بین شیعیان، بزرگان بیش از صد کتاب در این زمینه نوشتهاند و با یکدیگر هم اختلاف نظر دارند، یعنی از امام خمینی رضوان الله تعالی علیه و رهبری و شهید صدر و شهید مطهری گرفته، تا علمایی مانند علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه و دیگران، کتاب نوشتهاند و حرفهایشان با یکدیگر متفاوت است؛ چرا؟ چون اینجا بحث مشکل است.
برخی از مشکلاتِ تحلیلِ واقعهی کربلا
چرا ائمهی ما علیهم السلام در برابر این طواغیت تقیّه میکردند اما ناگهان امام حسین علیه الصلاه والسلام تقیّه نکرد؟
از زشتترین حرفها این است که بگوییم چون امام حسین علیه الصلاه والسلام اهل عزّت بود.
این جمله درست است که «امام حسین علیه السلام اهل عزّت بود»، ولی بقیهی ائمه علیهم السلام هم اهل عزّت بودند.
در فضاهای غیرشیعه که در گیجی بسر میبرند میگویند حسن بن علی روحیهی خوشمشربی داشت و خیلی اهل گفتگو و صلح بود، اما رفقای حسین بن علی (نعوذبالله) آدمهای ماجراجو و دعوایی بودند و او را تحریک میکردند.
از این خزعبلات فراوان گفته شده است که نمیخواهم آنها را اینجا عرض کنم.
یک گیری هم که ما داریم این است که امروز چون باید جهان اسلام وحدت داشته باشند و با یکدیگر دعوا نکنند و درگیر نشوند، که این حرفِ درستی است، بعضیها سعی کردهاند که اشتباهات را لاپوشانی کنند.
یکی از جهاتی که ما امروز خبر نداریم که باید از این ظرفیتِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و اربعین استفاده کنیم، این است که اکثریت مردم جهان اسلام امروز ماجرای کربلا را اسوهی زندگی خودشان را نمیدانند، چون این موضوع را یک اشتباهِ مدیریتی میدانند.
یعنی آن تصویر و تصوّری که بنی امیّه از کربلا ارائه کردند، امروز در بین مردم جهان اسلام رایج است و بیچارهها از چیزی خبر ندارند.
چیزی که یک اشتباه استراتژیک باشد هرگز به الگو تبدیل نمیشود.
یکی از چیزهایی که جزو اشکالات ما محسوب میشود اینجاست که ما خبر نداریم که باید تصویر امام حسین علیه الصلاه والسلام را در ذهن مردم جهان اسلام اصلاح کنیم. آنوقت میبینید که جمعیتِ طرفداران سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خیلی بیشتر از این حرفهاست. ولی الآن گیرِ اینها این است که کربلا را حاصلِ یک خطای استراتژیک میدانند.
ما هیچ احساس تکلیفی نداریم که باید حداقل به اندازهی یک ارزن، حقیقتِ امام حسین علیه الصلاه والسلام را به جهان اسلام معرّفی کنیم.
حال چند سؤال را عرض کنم.
چرا واقعهی کربلا پیچیده است؟ برای اینکه ظاهر امر این است که ائمهی ما علیهم السلام در برابر طواغیت، عمدتاً تقیّه میکردند، اما ناگهان امام حسین علیه الصلاه والسلام تقیّه نکرد.
خواستهاند این موضوع را حل کنند، گفتهاند چه چیزی بگوییم که بتوانیم این موضوع را حل کنیم، گفته است که چون یزید آمد و حاکم شد!
مگر یزید چه مشکلی داشت که پدرش معاویه نداشت؟ یزید چه بدی داشت که پدرش معاویه نداشت؟ که سیّدالشّهداء صلوات الله علیه زمان معاویه قیام نکرد و زمان یزید قیام کرد؟
به سراغ حرفهای سخیف رفتهاند که مثلاً یزید شراب میخورد.
بله! یزید شراب میخورد اما معاویه هم میخورد، بله یزید علنیتر بود.
اگر بروید و گزارشهای اهل سنّت را ببینید، فراوان است که جلسه برگزار کردند و میهمان دعوت کردند و صحابی پیامبر را هم دعوت کردند و معاویه جلوی او هم شراب گذاشت.
معاویه رسماً رباخوار بود، رسماً جسارت به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را علنی کرد، آدمهای برجستهی زیادی را کشت.
اینجا دو گروه گیر دارند.
یک گروه برادران غیرشیعهی ما هستند که اگر بخواهند مسئله را روی اصل موضوع ببرند، آنوقت پایههای فکرشان متزلزل میشود، برای همین مجبور هستند که بگویند یزید انحراف ایجاد کرد.
چون معاویه صحابی است و فلانی و فلانی و فلانی هم صحابی هستند، و چون میخواهند صحابی را محکم نگه دارند و مقدّس نشان بدهند، میگویند این یزید آمد و کار را خراب کرد.
تندروتر و گیجتر هم داریم که از وهابیت هستند و میگویند اگر امروز مرا به کربلای سال ۶۱ ببرند حتماً در لشکر عمر سعد با حسین میجنگم!
خیلی از گروههای اصلاحاتیِ جهان اسلام، یعنی کسانی که به دنبال اصلاح امّت بودند، گفتند چکار کنیم؟ این مشکل از کجا بوجود آمد؟ گفتند مشکل از یزید بوجود آمده است.
الآن چون ما ده شب بیشتر فرصت نداریم، نمیخواهیم بگوییم قبل از یزید چه اتفاقاتی رخ داده است، اجمالاً در جلساتی بصورت مفصل توضیح دادهایم که یزید تقریباً هیچ کار جدیدی نکرده است، هر انحرافی بود برای قبل بود، یزید فقط عنوان «صحابی» نداشت!
بعد به مرحلهی بعد رفتهاند و گفتهاند: امام حسین علیه السلام به دنبال چه چیزی بود؟
عدّهای گفتهاند امام حسین علیه السلام میخواست برود و حکومت تشکیل بدهد. این موضوع شواهدی دارد، مثلاً بیعت گرفتن از مردم کوفه و آمادگی مردم کوفه.
عدّهای گفتهاند که حضرت میتوانست در برخی مناطق حکومت تشکیل بدهد، پس چرا اصلاً کوفه؟ حضرت میتوانست در مکه حکومت تشکیل بدهد.
عدّهای گفتهاند اگر حضرت میخواست حکومت تشکیل دهد، چرا آنجایی که خبر شهادت حضرت مسلم علیه السلام را شنید و فهمید خیانت صورت گرفته است، باز ادامه داد؟ چرا وقتی به سپاه حرّ رسید گفت اجازه بدهید برگردم؟
دیدند مسئله سخت شد و نمیشود این مسئله را به این راحتی حل کرد.
عدّهای گفتند حضرت بعد از خبر شهادت حضرت مسلم علیه السلام به کوفه رفت که کشته شود که جهان اسلام را نجات دهد.
اینها به سمت انواع نظریهها رفتهاند، که یکی از آنها عملیاتِ استشهادی است. یعنی امام حسین علیه السلام رفت که کشته شود تا ملّت بیدار شوند.
زمانی هست که میگوییم امام حسین علیه السلام شهید شد و جهان اسلام بیدار شد، این نتیجه است، اما زمانی میگوییم اصلاً رفت که کشته شود. اینجا سؤال این است که اگر رفت که کشته شود، چرا وقتی به حرّ رسیدند فرمود: اجازه دهید که برگردم؟
بزرگانی از بزرگان ما قائل به نظریهی شهادت هستند، یک نظریه برای شریعتی است، یک نظریه برای شهید مطهری است، یک نظریه برای مرحوم آیت الله کمرهای است، اینها انواع نظریات شهادت دارند که با یکدیگر تفاوت دارد.
موضوع پیچیده است.
میگوید اگر قرار بود امام حسین علیه السلام کشته شود، چرا باید در کوفه کشته شود؟ اگر حضرت را در مدینه میگرفتند هم کشته میشد! وقتی قرار است کسی کشته شود، مگر مکان مهم هست؟
در مدینه هیچ اتّهامی متوجّه حضرت نبود، اما در کوفه این اتّهام بود که تو میخواهی اینجا بر علیه حکومت اقدامی کنی و بیعت گرفتهای.
اگر قرار بود حضرت کشته شود، چرا در مدینه کشته نشود؟ کوفه چه ویژگیای دارد که باید به کوفه برود و کشته شود؟
همینطور که میبینید مسئله به این سادگی نیست. اگر هر کدام را بپذیری باید راجع به آن فکر کنی.
اگر حضرت میخواست کشته شود، چرا بعد از خبر شهادت حضرت مسلم علیه السلام به جای دیگری نرفت که کشته شود؟ چرا کوفه را انتخاب کرد؟
آیا حضرت فقط میخواست برود و کشته شود؟ اگر اینطور است چرا زن و بچه را با خودش برد؟
سؤالات فراوان دیگری هم هست.
این مسئله که حضرت میخواست چکار کند، و آیا ماجرای امام حسین علیه الصلاه والسلام یک حادثهی تکرارناپذیر در سیرهی ائمه علیهم السلام است؟ یعنی بقیه یکطور زندگی کردهاند و فقط یک امام استثنائاً اینطور عمل کرده است؟ یا ما فرهنگِ عاشورا داریم.
«فرهنگ» یعنی دیگر حادثه نیست که یک مرتبه رخ بدهد، و مدام تکرار میشود.
ظاهر امر در ابتدای کار حادثه است، یعنی فقط یک امام این کار را کرده است.
امام سجاد علیه الصلاه والسلام ابراز جنگ و عدم بیعت با یزید نکرد… اینجا چند بحث است، زمانی میگویند فرمود که من میخواهم با یزید بیعت کنم، زمانی من عرض میکنم «ابراز عدم بیعت نکرد»، یعنی ابراز نکرد که من بیعت نمیکنم.
«من بیعت نمیکنم» یعنی ممکن است از من به تو آسیبی برسد و با تو بجنگم، اما زمانی که ابراز نکند اینطور نیست. چرا اینجا ظاهر امر متفاوت است؟
حال بسم الله میگوییم تا ببینیم چقدر میتوانیم قدم به قدم بحث کنیم.
معرّفیِ اهل بیت علیهم السلام توسط پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم
اولاً اولین و مهمترین کار امام «هدایت» است، اصلاً امام آمده است که هدایت کند. امام نیامده است که طبابت به معنای ظاهری طبابت کند، حال ممکن است در جایی هم راجع به ادویه یا دارویی از امام سؤال پرسیده باشند، اما کار امام پزشکی نیست، کار امام پُلسازی نیست، امام آمده است در آن نقطهای که ما نمیبینیم و او میبیند به ما کمک کند.
کار امام هدایت است، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم به زبانهای مختلف، دربارهی هدایت امّت، سخنانی فرموده است. چند مورد از آنها را عرض میکنم.
اگر این بحث درست تبیین شود، آنوقت در جلسات بعد با هم جلو میرویم تا ببینیم اصلاً ماهیت حرکتِ امام حسین علیه الصلاه والسلام، برخلاف ذهن ما که جنگ کرده است، ببینیم آیا نظامی است یا فرهنگی، چون ظاهراً امام حسین علیه السلام جنگیده است و بقیهی ائمه علیهم السلام نجنگیدهاند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای اینکه ما هدایت شویم، فرموده است که باید دو چیز کنار هم را داشته باشیم، فرمود: «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی» من دو چیز را بین شما یادگار میگذارم، کتاب خدا و عترتم از اهل بیتم، یعنی همان چهار نفر دیگر، «مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعدِی أبَدَا» تا زمانی که این دو را گرفتهاید و با اینها حرکت میکنید گمراه نمیشوید و هدایت میشوید، «فَإِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْض» تا روز قیامت هم همین است، این دو از یکدیگر از هم جدا نمیشوند تا اینکه کنار حوض کوثر به من برسند.
کاربری حوض کوثر چیست؟ انسانها باید تمیز و مطهّر وارد بهشت شوند، ما هرچه سعی کنیم خودمان را محکم نگه داریم، دچار آلودگیهایی میشویم. آنجا «وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا»[۵] خدا با شراب طهور ما را پاک میکند، یعنی جامی به ما میدهند که بنوشیم، با آن جام ما را تطهیر میکنند که وارد بهشت شویم، نقل هم هست که «وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا بِیَدِ عَلِی بْنِ أبِیطَالِب»، یعنی جام را هم باید از ساقی کوثر گرفت.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: شما تا آن روز با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کار دارید، «فَإِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْض»! او شما را کنار حوض کوثر سیراب کند، تطهیر شوید و به بهشت بروید.
این یعنی هدایت؛ یعنی شما را به مسیری میبرد که آنجا هم شما را تطهیر میکند و شما را وارد بهشت میکند. تا آنجا جایگزین ندارد، ارتقاء هم ندارد که فکر کنید اینها معلمهای ابتدائی هستند و جلوتر معلمهای برتری میآیند.
این موضوع را بعنوان اشاره عرض کنم، کسی به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جسارت کرد، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه بالای سر او رفت و فرمود: آیا تو آن بیادبی هستی که به علی بن ابیطالب علیه السلام جسارت کردی؟
آن شخص جرأت نکرد سر خود را بلند کند، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه فرمود: بیچاره! تو را که تا کنار حوض کوثر نمیآورند، چون تو جهنّمی هستی و حوض کوثر برای بهشتیهاست، اما اگر زمانی آنجا بودی میدیدی که پدر من دستهای خود را بالا زده است و مردم را سیراب میکند تا وارد بهشت شوند.
یعنی کسی بدونِ او بهشت نمیرود.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در حدیث دیگری فرمود: «مَثَلُ أَهْلِ بَیْتِی کَمَثَلِ سَفِینَهِ نُوحٍ مَنْ رَکِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ»، مَثَلِ اهل بیت من مانند کشتی نوح است، هر کسی با این کشتی همراه باشد نجات پیدا میکند و هر کسی با این کشتی همراه نباشد هلاک میشود.
«ابن شاهین» میگوید: وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ازدواج کردند و به خانهی خود رفتند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چهل صبح، بعد از نماز صبح آمد و رو به این خانه فرمود: «أنَا حَربٌ بِمَن حَرَبتُم وَ سِلمٌ بِمَن سَلَمتُم» من با هر کسی که شما با او بجنگید میجنگم، شما با هر کسی رفیق باشید، من هم با او رفیق هستم؛ یعنی شما ملاک حبّ و بغض من هستید.
روایتهای دیگری هم برای اواخر عمر مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است که گفتهاند میدیدم وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میخواست برای نماز صبح به مسجد برود، جلوی در این خانه میآمد و میفرمود: «الصَّلاه الصَّلاه یَا أهلَ البَیت، إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ أَهلَ البَیتِ وَیُطَهِّرَکُم تَطهیرً»، یعنی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم با تعابیر و اعمال مختلف، مدام این موضوع را تکرار کرد.
یا این موضوع که خیلی مشهور است… البته بعداً جغرافیای خانه را هم بهم زدند که کسی نداند، الآن جای دیگری را در مسجدالنبی به نام درِ خانهی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها قفل زدهاند و بستهاند، درِ خانه آنجا نیست، درِ خانه نزدیکِ ستونِ تهجّد است.
در روایات میخواهند بگویند چرا به این ستون، ستونِ تهجّد میگویند… این نیست که فکر کنید چون ما بی کس و کار هستیم گفتهاند به درِ خانهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بروید، بعد اگر به یک ثروت معنوی رسیدیم آزاد شویم؛ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اگر بخواهد یک مکان متبرّک پیدا کند که عبادت کند و خیر ببیند، اینجا را انتخاب میکند. فرمود: «کَانَ رَسُول الله صلى الله عَلَیْهِ وَسلم یطْرَح حَصِیرا کل لَیْلَه إِذا انکفت النَّاس وَرَاء بَیت علیّ رَضِی الله عَنهُ ثمَّ یُصَلِّی صَلَاه اللَّیْل»[۶] پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هر شب وقتی مردم میرفتند بخوابند حصیری را پشت درِ خانهی علی پهن میکرد و نماز شب خود را اینجا میخواند.
برای همین این موضوع آنقدر تکرار شده بود که وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میخواست این آیه را به مردم یاد بدهد که «فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ»،[۷] خانههایی که خدا اجازه میدهد آنجا اسم خدا را ببرند و از آنجا بالا میرود و دعا حبس نیست…
ابوبکر بلند شد و گفت: یا رسول الله! چه خانههایی است که در آنجا ذکر خدا بگویند بالا میرود؟
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: بیوت انبیاء اینطور است.
چون اینها رفتارِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را درِ خانهی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هر روز دیده بودند، ابوبکر بلافاصله پرسید: خانهی علی و فاطمه چطور؟
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «نَعَمْ مِنْ أَفْضَلِهَا»![۸]
اجازه بدهید از قول «شیخ حسین نجف رضوان الله تعالی علیه» بگویم، میگوید: «کُلُّ قُومٍ تَوسَلَت بِنَبیٍ» هر قومی گدای کوی پیغمبر خود هستند، «وَ بِهِ قَد تَوَسَّلَت أنبِیَاء» اما انبیاء برای گدایی به درِ خانهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میروند، «وَ بِهِ الرُّسلُ کُلَّمَا اشتَدَّ أمرٌ» اگر در جایی کار بر این رسل سخت بشود به درِ خانهی علی میآیند، «دَعَوُا الله فَاستَجَابَ دُعَاهَا» که دعایشان اینجا مستجاب شود.
خلاصه این خانه خانهای بود که باید مردم یاد میگرفتند که اینجا محلّی است که خدای غنی فرموده است… خدای متعال نمیخواهد ما را ذلیل کند، خدای متعال از اینکه ما به خلق خدا رو بزنیم بیزار است، اما همان خدا فرموده است که به درِ خانهی علی بروید و رو بزنید، بلکه فرموده است اینجا با استکانت بروید و صورت به خاک بمالید، اینجا خانهای نیست که شما را ذلیل کنند، اینجا خانهی معز است، اینجا به شما عزّت میدهد، هر کسی به درِ خانهی او برود عزّت پیدا میکند، او کاشف الکرب عن وجه پیغمبر اکرم است، چه برسد به ما!
لذا وقتی بخواهند تعبیر کنند، امام صادق سلام الله علیه به این تعبیر میفرماید که «الَّذِی جَعَلْتَهُ سَیْفاً لِنُبُوَّتِهِ»[۹] شمشیر نبوّت پیغمبر، «وَ آیَهً لِرِسَالَتِهِ» بزرگترین معجزهی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، «وَ یَداً لِبَأْسِهِ» دستِ قَدَر قدرتِ محافظت از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، «وَ تَاجاً لِرَأْسِهِ» تاج سرِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، «وَ مِفْتَاحاً لِظَفَرِهِ» کلیدِ پیروزیهای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، «وَ بَاباً لِسِرِّه» بابِ اسرارِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، «حَتَّى هَزَمَ جُنُودَ الشِّرْکِ بِأَیْدِکَ» امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود که سربازان شرک را درهم شکست، «وَ أَبَادَ عَسَاکِرَ الْکُفْرِ بِأَمْرِکَ» لشکریان کفر را نابود کرد، «وَ بَذَلَ نَفْسَهُ فِی مَرْضَاتِکَ وَ مَرْضَاهِ رَسُولِکَ» همهی وجود خود را خرجِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کرد، «وَ جَعَلَهَا وَقْفاً عَلَى طَاعَتِهِ» خودش را وقف کرد.
بعد از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه این موضوع به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه رسید و به امام حسین علیه السلام رسید و…
چرا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اینها را معرّفی میکند؟ این امر جهت دارد، هم تا روز قیامت است، هم باید مردم بدانند اینجا خانهای است که حرف اهل این خانه مانند قرآن است و از قرآن جدا نمیشود.
آن آقای عظیم الشأنی که استاد آقای بهجت اعلی الله مقامه الشّریف است و در سرداب امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دفن است در جلسهی ما شریک شود، علمای ما این خبرها را میدانستند که مرحوم آیت الله غروی اصفهانی رضوان الله تعالی علیه میگوید: «ایُضرَمُ النّارُ بِبَابِ دَارِهَا» آیا واقعاً بر درِ آن خانه آتش بردند؟ «وَآیهٌ النُّورِ عَلَی مَنَارِهَا» اینها که دیدند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم این خانه را مصداقِ بارزِ آیهی نور معرّفی کرده بود، «وَ بَابُهَا بَابُ نَبِیِّ الرَّحمَه *** وَ بَابُ أبوَابَ نَجَاهِ الاُمَّه» هر کسی بخواهد نجات پیدا کند باید به اینجا بیاید و رو بزند… درِ این خانه را آتش زدند…
یا به قول آقای انسانی که ان شاء الله خدای متعال ایشان را حفظ کند، روز قیامت خواهید دید که بعضی بیتها به اندازهی هزاران کتاب میارزد، ایشان میگوید: «دستهایی که صدها بت شکست *** کس نمیبندد به غیر از بُتپرست»؛ فقط بُتپرست از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کینه دارد..
روضه و توسّل به حضرت علی اصغر سلام الله علیه
مرام این خانه اینطور است، حال از جملهی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها شروع کنم…
این خانواده اینطور هستند که داراییهایشان را برای هدایتِ مردم خرج میکنند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در خطبهی فدکیه فرمود: ای بیانصافها! هرجا آتش جنگ گرم شد و حرارت زیاد شد، با اینکه همه باید فدای علی میشدند، ولی بابای من «قَذَفَ اَخاهُ فی لَهَواتِها»[۱۰] علی را در جنگها سپرِ شما کرد، تا بوده ما سپرِ شما شدهایم… آن بیبی هم فرزندِ در رحم خود را برای هدایت امّت سپر کرد…
سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هم در کربلا هرچه داشت به وسط میدان آورد، هر کسی آمده است و کاری کرده است، عابس با دویست نفر جنگیده است، قمر بنی هاشم علیه السلام کنار علقمه محشر بپا کرد، حضرت علی اکبر علیه السلام ضجّهی دشمن را درآورد، اما مؤثرترین سرباز آن سربازی بود که تیری نزد، فقط یک تیر خورد، اما آبروی این نامردها را برد، مظلومیتِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را برملا کرد، همه فهمیدند اسلام چیست و کفر چیست…
سیّدالشّهداء صلوات الله علیه وسط میدان بود، دیگر قمر بنی هاشم سلام الله علیه شهید شده است، امام حسین علیه السلام تنهای تنهاست، «فَنَظَرَ یَمِیناً وَ شِمَالاً» چپ و راست میدان را نگاهی کرد و دید کسی نمانده است…
آقای ما مظهر غیرتِ خداست، دید نوامیس آل الله در خطر هستند و تنها هستند، بعد از شهادتِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دیگر کسی نیست، یک مرتبه اینجا برای دفاع از ناموس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم رو زد و فرمود: «هَلْ مِنْ ذَابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ»… آیا کسی هست که از ناموسِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دفاع کند؟… دشمن هلهله کرد…
همینکه دشمن هلهله کرد، بانوان حرم که دیدند سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در لحظات آخر عمر شریف خود نگران اینهاست، خیلی جگرشان سوخت، «إرتَفَعَت أصوَاتُ النِّسَاء بِالعَوِیلِ وَالبُکَاء» صدای گریهی بانوان بلند شد…
آقا نسبت به گریهی بانوان حساس بود، برگشت، وقتی برگشت که اینها را آرام کند، دید طفلی را دست به دست میکنند و نمیدانند باید با این طفل چکار کنند، سرِ این طفل افتاده است، رنگ پریده است، چشمها رفته است، گاهی لبها را باز و بسته میکند، دیگر نا و صدا ندارد، دیگر گریهی او نه اشک دارد و نه صدا… دید کار او تمام است، فرمود: «یَا زَیْنَبَ نَاوِلِینِی وَلَدِیَ الصَّغِیرَ حَتَّى أُوَدِّعَهُ»…
نمیدانم این جمله یعنی بچه را بده تا با او وداع کنم که من به میدان بروم، یا یعنی اینقدر وضع او وخیم است وداع کنم که در حال از دست رفتن است…
وقتی طفل را گرفت…
ان شاء الله خدای متعال نیاورد که چنین صحنهای را ببیند، اگر وضع بچهای اینطور وخیم شود، نمیشود مادر را کنترل کرد، اما دید اصلاً مادر نیست، مادر در خیمه نشسته است که سیّدالشّهداء صلوات الله علیه شرمنده نشود…
ان شاء الله خدای متعال این باور را به ما بدهد که این خانواده به کسی بدهکار نمیشوند…
سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دید مادر ادب کرده و نیامده است، حضرت بچه را زیر عبا گرفت و به وسط میدان رفت، بچه را بلند کرد، «یا قَومِ ، إن لَم تَرحَمونی فَارحَموا هذَا الطِّفلَ»،[۱۱] اگر به من رحم نمیکنید…
هنوز کلام حضرت تمام نشده بود که خون به صورت حضرت پاشید و حضرت دیگر فرمایش خود را ادامه نداد… برگشت و نگاه کرد و دید بچه از دست رفته است… دست زیر گلوی او گرفت و به آسمان پاشید، عرض کرد: خدایا! چون تو نگاه میکنی برای ما آسان میشود و تحمّل میکنیم، به ما صبر بده… اما چشم از گلوی بچه برنمیداشت… شاید لحظاتی خیره شد…
در کربلا فقط یک جا را داریم که هاتفی از ملأ اعلی به او تسلیت گفته است، آن هم اینجاست، هاتفی صدا زد: «دَعهُ یا حُسَینُ» حسین جان! روی برگردان و دل بِکَن… «فَإِنَّ لَهُ مُرضِعاً فِی الجَنَّهِ» الآن او را در بهشت سیراب می کنند…
[۱]– سوره مبارکه غافر، آیه ۴۴٫
[۲]– سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫
[۴] سوره مبارکه اسراء، آیه ۸۵ (وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ ۖ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَمَا أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا)
[۵] سوره مبارکه انسان، آیه ۲۱ (عَالِیَهُمْ ثِیَابُ سُنْدُسٍ خُضْرٌ وَإِسْتَبْرَقٌ ۖ وَحُلُّوا أَسَاوِرَ مِنْ فِضَّهٍ وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا)
[۶] تاریخ مکه المشرفه والمسجد الحرام والمدینه الشریفه والقبر الشریف، صفحه ۲۷۰
[۷] سوره مبارکه نور، آیه ۳۶ (فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ)
[۸] شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، جلد ۱ ، صفحه ۵۳۳ (حَدَّثَنِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الدِّینَوَرِیُّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو زُرْعَهَ أَحْمَدُ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ الرَّازِیُّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ الْهَمْدَانِیُّ قَالَ: حَدَّثَنَا الْمُنْذِرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْقَابُوسِیُّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِی قَالَ: حَدَّثَنَا عَمِّی قَالَ: حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ سَعِیدٍ، قَالَ: حَدَّثَنِی أَبِی، عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ، عَنْ نُفَیْعِ بْنِ الْحَارِثِ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ وَ عَنْ بُرَیْدَهَ قَالا قَرَأَ رَسُولُ اللَّهِ ص هَذِهِ الْآیَهَ: فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ إِلَى [قَوْلِهِ] وَ الْأَبْصارُ فَقَامَ رَجُلٌ فَقَالَ: أَیُّ بُیُوتٍ هَذِهِ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ: بُیُوتُ الْأَنْبِیَاءِ. فَقَامَ إِلَیْهِ أَبُو بَکْرٍ فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ هَذَا الْبَیْتُ مِنْهَا لِبَیْتِ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَهَ قَالَ: نَعَمْ مِنْ أَفْضَلِهَا)
[۹] زیارتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در شب و روز مبعث
[۱۰] خطبه فدکیه
[۱۱] تذکره الخواص، سبط این جوزی، صفحه ٢۵٢ (لَمّا رَآهُمُ الحُسَینُ علیه السلام مُصِرّینَ عَلى قَتلِهِ، أخَذَ المُصحَفَ ونَشَرَهُ، وجَعَلَهُ عَلى رَأسِهِ، ونادى: بَینی وبَینَکُم کِتابُ اللّه، وجَدّی مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله، یا قَومِ! بِمَ تَستَحِلّونَ دَمی؟!… فَالتَفَتَ الحُسَینُ علیه السلام فَإِذا بِطِفلٍ لَهُ یَبکی عَطَشاً، فَأَخَذَهُ عَلى یَدِهِ، وقالَ: یا قَومِ ، إن لَم تَرحَمونی فَارحَموا هذَا الطِّفلَ، فَرَماهُ رَجُلٌ مِنهُم بِسَهمٍ فَذَبَحَهُ، فَجَعَلَ الحُسَینُ علیه السلام یَبکی ویَقولُ: اللّهُمَّ احکُم بَینَنا وبَینَ قَومٍ دَعَونا لِیَنصُرونا فَقَتَلونا. فَنودِیَ مِنَ الهَوا: دَعهُ یا حُسَینُ؛ فَإِنَّ لَهُ مُرضِعاً فِی الجَنَّهِ.)
پاسخ دهید