«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۲]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت ختم المرسلین صلی الله علیه و آله و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص سیّدالشّهدا و سیّدالسّاجدین سلام الله علیهما صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض ادب، ارادت، خاکساری، التجاء و استغاثه، عرض تسلیت به محضر باعظمت حضرت بقیه‌ الله الأعظم روحی و ارواحُ مَن سِواهُ فِداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

مرور جلسات گذشته

درنگی در حرکت و قیام سیّدالشّهداء علیه الصلاه والسلام داریم، مقدّماتی گذشت که بجهت محدود بودن فرصت، آن‌ها را تکرار نمی‌کنم.

عرض کردیم نکاتی وجود دارد که وقتی سیره‌ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را نگاه می‌کنیم، خطای پُرتکرار رخ ندهد.

در ادامه عرض کردیم ظاهر امر این است که رفتار امام حسین علیه الصلاه والسلام با ائمه‌ی قبل و بعد از خودشان، گویی تفاوت دارد. بعد شروع کردیم به گفتگو.

عرض کردیم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای اینکه ما هدایت شویم، ما را به دو جا ارجاع دادند، که این دو جا، درواقع یکجاست، چون پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند که این دو از هم جدا نمی‌شوند، امکان اخذ یکی و نفی دیگری نیست، یا هر دو، یا هیچکدام؛ کتاب خدا و اهل بیت پیغمبر.

اگر بخواهم خیلی مختصر عرض کنم می‌گویم ممکن است کسانی بگویند ما به کتاب خدا عمل می‌کنیم، اما کتاب خدا بدون حضور و هدایت و تمسّک به امام معصوم، همان چیزی است که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در صفین فرمود به آن تیر بزنید، یا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «إِنَّ مِنْکُمْ مَنْ یُقَاتِلُ عَلَى تَأْوِیلِ اَلْقُرْآنِ کَمَا قَاتَلْتُ عَلَى تَنْزِیلِهِ»[۴] من جنگیدم تا اثبات کنم این قرآن کتاب خداست و نازل شده است، بعد از من باید یک نفر بجنگد که کدام تفسیر درست است.

همه‌ی مذاهب اسلامی و همه‌ی گروه‌ها و فرقه‌ها و نحله‌های فکری می‌گویند ما پیرو قرآن هستیم، آن کسی که قائل به جبر است به قرآن استناد می‌کند، آن کسی که قائل به تفویض است به قرآن استناد می‌کند، شیعیان که قائل به امری مابین جبر و تفویض هستند به قرآن استناد می‌کنند، همه دَم از قرآن می‌زنند، گاهی هم این‌ها ضد و نقیض است، یک نفر می‌گوید خدا جسم دارد، چون قرآن می‌گوید؛ دیگری می‌گوید خدا جسم ندارد، چون قرآن می‌گوید!

برای همین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود باید بعد از من یک نفر بجنگد که کدام تفسیر از قرآن صحیح است.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم با هر کسی که می‌جنگید، عدّه‌ای مسلمان بودند، طرف مقابل هم کافر بودند. اما زمان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هر دو طرف ادعا می‌کنند که ما مسلمان هستیم، بلکه ادّعای قربه الی الله بودن فعل خود را هم دارند!

بدترین کارِ عالم را انجام می‌دهند که قتلِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است، ادّعای قربه الی الله و حکم خدا دارند! یزید و عبیدالله زیاد هم آیه خواند.

وقتی طلحه و زبیر و عایشه بیت المال بصره را می‌دزدیدند، زبیر آیه خواند!

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: قرآن و اهل بیت. یعنی قرآن و آن فهمی از قرآن که اهل بیت من می‌فرمایند.

بعد عرض کردیم این یکی از راهبردهای مشترک همه‌ی امامان ماست که به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین ارجاع داده‌اند، چون ارجاع به اهل بیت همیشگی است، همیشه مردی از اهل بیت امام بر مردم است.

اگر صحیفه سجّادیه را ملاحظه بفرمایید، زین العابدین سلام الله علیه در دعای چهل و هفتم بصورت مفصل این موضوع را بیان می‌فرمایند.

همیشه باید مردی از اهل بیت امام باشد، تا کنار حوض کوثر.

عرض کردیم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خیلی به اهل بیت ارجاع دادند، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه همینطور، آغاز حرکتِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هم همینطور است.

جهادِ تبلیغیِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه

اصلاً اگر به بنده بگویند امام حسین علیه الصلاه والسلام قیام کرد که چه کند؟ من عرض می‌کنم قیامِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دو مرحله داشت، مرحله‌ی فرهنگی و تبلیغی، و مرحله‌ی نظامی. اصل به معنای میزان مدّت زمان، شروع، مقدّمه، اولویت رفتاری، این کار تبلیغی بود.

گاهی بعضی چیزها از نظر عمل مقدّم هستند، چیزهایی هم مؤخر هستند.

مثلاً شما باید زمینی بخرید و شخم بزنید و کود بدهید و گیاهی بکارید تا میوه‌ای بدست بیاورید.

آن جهاد تبلیغیِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه مقدّمه‌ی آن جهاد نظامی بود که بعضی از موارد جهاد نظامی حضرت به نتیجه نرسید.

سیّدالشّهداء صلوات الله علیه حدود پانزده ماه قبل از شهادت یک سخنرانی دارند که به خطبه‌ی منا مشهور است.

اینجا برای اهل مطالعه عرض می‌کنم که دو خطبه در منا به سیّدالشّهداء صلوات الله علیه منسوب است، یک خطبه را مردم هر وقت می‌خواهند بر سر حوزه‌ی علمیه داد بزنند استفاده می‌کنند، چون آنجا حضرت از علما انتقاد کرده است. چند سال قبل توضیح دادیم که اصلاً آن خطبه‌ی منا درباره‌ی علما برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است و برای سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نیست، و آن علما هم اصحاب خائنی هستند که به اصحاب خوب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خیانت کردند. اصلاً این خطبه برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است.

یک خطبه‌ی دومی هم بعنوان خطبه‌ی منا هست که این خطبه برای آخرین سالی است که معاویه زنده بود، یعنی سال ۵۹، یعنی تقریباً دوازده ماه قبل از شهادتِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه.

الآن بحث ما این است که امام حسین علیه الصلاه والسلام چکار کرده‌اند؟ چرا ناگهان امام حسین علیه السلام جنگیده‌اند اما ائمه‌ی قبل و بعد نجنگیده‌اند.

اینجا عرض می‌کنیم که ائمه‌ی ما یک راهبرد عمومی داشتند که همگی انجام می‌دادند، یکی از آن‌ها معرّفی و تبلیغِ جایگاهِ «اهل بیت» است. چون مردم نمی‌دانستند.

وقتی معاویه خواست برای ولیعهدی یزید تلاش کند، مردم نگفتند ببینیم اهل بیت پیغمبر چه می‌گوید.

الآن اگر یک مسئله‌ی دینی مطرح شود، مثلاً یک نفر بیاید و راجع به خمس حرف بزند، شما می‌فرمایید باید ببینم مرجع من چه می‌فرماید.

یعنی امور دینی را از مرجع می‌پرسند، امور پزشکی را از پزشک خانواده.

در اموری که مربوط به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است، مردم دیگر کاری به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین نداشتند!

یزید ولیعهد شد و مردم هم بیعت کردند! حال یا از روی ترس، یا از شوق، یا رشوه، یا هر چیز دیگری. اما نگفتند الآن امام حسین علیه السلام چکار کرده است.

جلسات قبل عرض کردم که اصلاً اهمیّت اهل بیت را از ذهن مردم انداختند، آنقدر تبلیغات سوء زیاد شد که دیگر مردم چیزهای ساده‌ای را نمی‌دانستند. آنقدری که سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در کربلا فرمود: من سرور جوانان اهل بهشت هستم، اگر قبول ندارید بروید و از «انس بن مالک» بپرسید!

جالب است که «انس بن مالک» در روایات ما جزو کذاب‌هاست، یعنی بسیار دروغگو است.

سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به جایی از غربت رسیده است که در کربلا می‌فرماید اگر قبول ندارید من راست می‌گویم از «انس بن مالک» بپرسید که آیا جدّ ما این جمله را در مورد من فرموده است یا نه.

یعنی مردم اینقدر خبر ندارند!

یکی از چیزهایی که خیلی مهم است این است که ما نباید به این جلسات دلخوش باشیم، دلخوش هستیم ولی نباید فکر کنیم کار تمام شده است. همین امروز که من و شما اینجا هستیم، اکثریت جهان اسلام که شیعه نیستند اصلاً خبر ندارند اوضاع چه خبر است. اول محرم بعنوان برکتِ آغاز سال نو جشن می‌گیرند.

قومی که از مظلومیتِ امام حسین علیه السلام خبر ندارند، یعنی درواقع از هیچ چیزی خبر ندارند، چون حساسیت این موضوع کم است، چون مقابلِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه یزید است. مثلاً در موضوع فاطمیه، مقابل امر کسی است که آن‌ها برای او اهمیّت زیادی قائل هستند و به این راحتی قبول نمی‌کنند، ولی اینجا موضوع امام حسین علیه السلام است و یزید، اما اکثریت از این موضوع خبر ندارند.

چه کسی باید برود و این‌ها را بگوید؟ چه کسی باید تلاش کند؟ اینطور نیست که ما خیال کنیم الحمدلله هست، باید مطمئن شویم که به نسل بعد از خودمان می‌رسد یا نه، آیا به نسلِ بعد از بعدِ ما می‌رسد یا نه.

ما در این زمینه قدری کم‌کار هستیم.

سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در منا خطبه خواند، بزرگان اصحاب که خوب بودند و بزرگان تابعین و بزرگان بنی هاشم بودند. سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فرمود: «فَإِنِّی أَتَخَوَّفُ أَنْ یَدْرُسَ هَذَا اَلْأَمْرُ»،[۵] من می‌ترسم با این کاری که معاویه می‌کند اصلِ مسئله‌ی امامت و ولایت از بین برود، بروید و به خانواده‌ها و آشنایان و قبیله‌تان بگویید که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در مورد پدر من فرموده است که «مَن کُنتُ مَولاهُ فَعَلِیٌ مَولاه»، بروید و بگویید پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در مورد پدر من فرموده است «‌أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَهِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلاَّ أَنَّهُ لاَ نَبِی بَعْدِی»، و امثال این‌ها.

یعنی اهمیّت اهل بیت نباید از بین برود.

ائمه علیهم السلام که به دنبال این نیستند که بگویند «اهمیّت ما»، ائمه علیهم السلام اگر می‌خواستند زندگی کنند به منطقه‌ی دیگری می‌رفتند، مانند امروز هم چهره‌ها شناخته‌شده نبود، راحت زندگی می‌کردند و عبادت می‌کردند. ائمه علیهم السلام بار امّت را به دوش می‌کشند که کارشان سخت است، وگرنه اگر به خودشان باشد که به لقمه‌ی نانی اکتفاء می‌کردند.

ائمه علیهم السلام می‌خواستند بار امّت را به دوش بکشند. اینکه مردم اهل بیت را بشناسند برای چیست؟ برای اینکه مردم گمراه نشوند. امام پدر امّت است، دل او برای هدایت امّت می‌سوزد، برای همین هم خود را به دردسر می‌اندازد.

آخرین خطبه‌ای که سیّدالشّهداء صلوات الله علیه زمان حکومت معاویه بین یاران و دوستان خود بصورت خصوصی خواند این بود که فرمود ولایت در حال از بین رفتن است، اصلاً دیگر کسی کاری به امامت ندارد، دیگر کسی کاری به اهل بیت ندارد.

اگر کسی کاری به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین نداشته باشد، مرحله‌ی بعد، از بین رفتنِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است.

جلسات گذشته به این موضوع اشاره کردم که خلفای قبل از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نهضتی راه انداختند و بعد از آن‌ها هم معاویه این کار را کرد که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را نستجیربالله و معاذالله از ذهن‌ها چنان بیندازند، و بعضی اوقات هم این کار را کردند، هم گناهانی و هم خطاهایی و هم دروغ‌هایی به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نسبت دادند، بعضی از آن‌ها را اگر به پدر کسی بگویند، انسان دوست دارد با پدر خود قطع رابطه کند. مثلاً در موردی گفتند واجب است اعتقاد داشته باشید که پیامبر دستور داده نعوذبالله به بت سجده کنید. ببینید چه تصویری از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در اذهان ایجاد کردند.

ما در جلساتی بصورت مفصل توضیح داده‌ایم که اولین نقطه‌ی شروع تشیّع این بود که ما بر سرِ سفره‌ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه رفتیم تا بفهمیم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کیست، از بس که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را تخریب کرده بودند. اگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را تخریب کنند، طبعاً اهل بیت پیغمبر را هم تخریب می‌کنند.

طوری زندگی می‌کردند که انگار اهل بیت پیغمبر منقرض شده‌اند، عبارت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه اینطور است که «فَإِنِّی أَتَخَوَّفُ أَنْ یَدْرُسَ هَذَا اَلْأَمْرُ»، مسئله‌ی امر امامت در حال مندرس شدن است.

اگر امر امامت بهم بخورد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود اگر دست مردم از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین کوتاه بشود گمراه می‌شوند.

سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در یک سال پایانی شروع کرد به فعالیت بیشتر؛ جلوتر توضیح خواهیم داد که زمان معاویه چه ویژگی‌هایی داشت. اینطور نبود که بگوییم یزید بد بود که سیّدالشّهداء صلوات الله علیه قیام کرد. نخیر!

دعوت به «اهل بیت» مسیرِ دوازده امام است

دعوت به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین مسیرِ دوازده امام است.

حضرت سجّاد علیه السلام اول خطبه‌ی خود فرمود: ما خصال و ویژگی‌هایی داریم… «ما» یعنی چه کسانی؟ یعنی «اهل بیت».

برای همین هم آن خطبه آنطور است، آن خطبه راجع به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است و قبله‌ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است.

وگرنه اصلاً چرا شما بعد از کربلا به شام رفته‌اید و در سخنرانی خود راجع به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه صحبت می‌کنید؟ حکیم این کار را کرده است، لابد باید ربطی داشته باشد.

اگر ما برویم و ببینیم که آخرین رجزِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در کربلا مدحِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است؛ نباید این مسائل را ساده درنظر بگیریم و بگوییم دوست داشته است که مدح کند.

ائمه‌ی ما به چند دلیل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را خیلی مطرح می‌کردند، چون امیرالمؤمنین صلوات الله علیه سیّد اهل بیت است، قبله‌ی اهل البیت است، امام اهل البیت است، فرد اول است، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه محل اختلاف است، اگر کسی بفهمد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هل بیت و مفترض الطاعه است، برای بقیه‌ی ائمه علیهم السلام راحت‌تر قبول می‌کند؛ و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شهید شده است، اگر بخواهند هر امام دیگری را معرّفی کنند جان او به خطر می‌افتد، ولی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شهید شده است، با این حال آن زمان قبر مبارک امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مخفی است.

شما همین موضوع را نگاه کنید که چه بلایی بر سر جامعه آورده‌اند که قبر مبارک امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مخفی است.

قبر مخفی یعنی چه؟ قبر مخفی بدین معنا نیست که از ترس بنی امیّه این کار را کرده باشند، بلکه آنقدر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را بعد از شهادتشان تخریب کرده بودند و کینه وجود داشت که خوف این موضوع بود که عدّه‌ای بروند و نبش قبر کنند. زمان امام صادق سلام الله علیه هم بنی عباس دشمنِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بودند، ولی با تبلیغات اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین دیگر اوضاع تغییر کرده بود و دیگر کسی جرأت نمی‌کرد به قبر مبارک امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جسارت کند، وقتی خوف جسارت به قبر حضرت برطرف شد، قبر را افشاء کردند، وگرنه تا آن زمان مخفی بود.

وگرنه اینطور نبود که ائمه‌ی قبلی محل قبر مبارک امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را ندانند و امام صادق علیه السلام بدانند. حضرت باقر سلام الله علیه برای ما نقل کرده است که با پدرم به محضر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه رفتیم و چه زیارتی خواندیم و امام سجّاد علیه السلام چطور زیارت کرده است و چطور زیارت امین الله خوانده است.

چرا امام سجّاد علیه السلام محل قبر را لو ندادند؟ ایشان که می‌دانستند. برای اینکه اگر این کار را می‌کرد، قبر مبارک امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را نبش قبر می‌کردند. یعنی اول باید جامعه را آماده کرد و تغییر فکر داد. این جامعه باید اهل بیت را بشناسند.

این راهبرد سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است.

شما با این عبارتی که عرض کردم یک مرتبه تاریخ کربلا را بخوانید، ببینید امام حسین علیه السلام هر جایی که فرصت کرده است راجع به این موضوع صحبت کرده است که «ما اهل بیت هستیم».

خطبه‌ی کسانی که در کربلا اسیر شدند را ببینید، خطبه‌ی حضرت امّ کلثوم سلام الله علیها، خطبه‌ی حضرت فاطمه بنت الحسین سلام الله علیها، خطبه‌ی حضرت زینب کبری سلام الله علیها، خطبه‌ی حضرت سجّاد علیه السلام، هم در کوفه و هم در شام را نگاه کنید، یکی از محوری‌ترین موضوعات این است که این شخصی که کشتید اهل بیت بود.

اولاً سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در ابتدای کار فرمود مثل من با مثل یزید بیعت نمی‌کند. «مثل من» یعنی چه؟ یعنی اهل بیت. یعنی ما که اهل بیت هستیم تا اقتضای تقیّه پیش نیاید با کسی مثل یزید بیعت نمی‌کنیم.

سیّدالشّهداء صلوات الله علیه از نقطه‌ی شروع عملیات فرمود: مثل من با مثل او بیعت نمی‌کند؛ هر جایی هم سخنی فرمود، فرمود «ما اهل بیت هستیم»، در کربلا فرمود: «جز من پسرِ پیغمبری روی زمین نیست»، یعنی ما اهل پیغمبر هستیم.

یعنی وقتی ما اهل بیت هستیم، شما می‌خواهید بگویید برای حسین بن علی حکم شرعی صادر کرده‌اید؟ شما باید شرع را از من می‌گرفتید!

حال بروید و خطبه‌ی امام زین العابدین سلام الله علیه را ببینید، همه‌ی زندگی امام سجّاد علیه السلام را ببینید.

همه‌ی ائمه‌ی ما علیهم السلام، این مرحله‌ی اول را دارند، همه‌ی زندگی‌شان تبلیغ برای اهل بیت است.

زمان امام باقر علیه السلام و امام صاد علیه السلام علم اهل بیت مطرح است. امام باقر علیه السلام به دو نفر فرمودند: «شَرِّقَا وَ غَرِّبَا»[۶] به شرق و غرب عالم بروید، «فَلاَ تَجِدَانِ عِلْماً صَحِیحاً إِلاَّ شَیْئاً خَرَجَ مِنْ عِنْدِنَا أَهْلَ اَلْبَیْتِ»، اگر به دنبال علم دین هستید باید به اینجا بیایید.

موضوع اهل بیت است، یک قدم اصلی راجع به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، علم اهل بیت است، هدایتِ اهل بیت است.

دعای چهل و هفتم صحیفه سجّادیه را نگاه کنید، این موضوع کاملاً مشخص است، اصلاً دقیقاً ادامه‌ی مسیرِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است. باید معلوم شود «اهل بیت» چه کسانی هستند و چه جایگاهی دارند و مصداق آن چه کسانی هستند.

در مورد امام سجّاد علیه الصلاه و السلام یک گزارش زیاد تکرار شده است، اگر کسی این فضا را نداند متوجّه نمی‌شود این حرف‌ها یعنی چه.

در جلسات قبل عرض کردم برای اینکه اوضاع را بهم بزنند، اهل بیت را به «سادات» تبدیل کردند. ائمه علیهم السلام دوباره آنقدر کار کردند که بفرمایند «اهل بیت» انحصار در چند نفر دارد.

شما بروید و این ادبیات را ملاحظه بفرمایید: «مَا رَأَیْتُ هَاشِمِیّاً أَفْضَلَ مِنْ عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِمَا السَّلاَمُ».[۷]

در ذهن مردم «بنی هاشم» چه کسانی بودند؟ اهل بیت. می‌فرماید: در بین اهل بیتی که مردم خیال می‌کنند اهل بیت هستند، علی بن الحسین علیه السلام افضل است.

یعنی دقیقاً همان کاری که می‌خواهد کند، مردم را به همان انحصار برگردانید، هر کسی سیّد است محترم است اما امام نیست!

«مَا رَأَیْتُ أَفْضَلَ مِنْ عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ»، «مَا رَأَیْتُ مِن أولاَدِ النَّبِیّیِن أَفْضَلَ مِنْ عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ»، به این ادبیات توجّه کنید، تلاش امام سجّاد علیه السلام بر این است که مردم به این موضوع برگردند که «اهل بیت» چه کسانی هستند، هر کسی فرزند بزرگی هست، لزوماً آن اهل بیت مطهّرِ آیه‌ی تطهیر نیست.

این دقیقاً ادامه‌ی راهِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است.

باید دین را با کجا تطبیق کرد؟

اولین قدم این است که بدانید باید دین خودتان را با کجا تطبیق کنید، ما هم باید این موضوع را بدانیم.

خیلی از کارهایی که ما انجام می‌دهیم اینطور است که هر کاری که دوست داریم را انجام می‌دهیم، بعد چون بعضی اوقات دوست داریم کارهایی را انجام دهیم، برای آن قاعده درس می‌کنیم!

مثلاً من حال ندارم مطالعه کنم و حرف گزافی می‌زنم، بعد اگر کسی انتقاد کند می‌گوید: به دستگاه امام حسین علیه السلام جسارت نکن!

این که دستگاه امام حسین علیه السلام نیست! حرف‌های تو است! در دستگاه امام حسین علیه السلام که خطا و ناپاکی ندارد.

یا یک حرف سستی بزنم یا یک شعر سستی بخوانم، وقتی می‌گویند این چه حرفی است؟ بگویم به دستگاه امام حسین علیه السلام جسارت نکن!

این دستگاه امام حسین علیه السلام نیست، این دستگاه من است.

کجا امام حسین علیه السلام به بعضی از حرف‌هایی که کسی مانند من می‌زند راضی است؟

خیلی اوقات مجلس‌داری ما هم آن چیزی نیست که اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین می‌خواهند، خواستم لحظه‌ای به خودم سوزن بزنم که مدام نگوییم آن‌ها این کار را کردند، آن‌ها باید می‌رفتند و از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین می‌گرفتند، خُب من هم باید می‌رفتم و از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین می‌گرفتم!

این شب‌ها اینجا شلوغ است و خیلی از عزیزان با موتور می‌آیند، این مجوز نیست که چون من می‌خواهم به روضه بروم، در پیاده‌رو بوق بزنم یا جلوی درب منزل مردم پارک کنم که او نتواند ماشین خود را بیرون بیاورد. اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین اینطور نیستند، ما نمی‌توانیم هر کاری که دوست داریم انجام دهیم. ما باید آنطوری که آن‌ها می‌فرمایند دینداری کنیم.

حضرت سجّاد سلام الله علیه مثالی زده‌اند که کمر انسان می‌شکند، حضرت فرمود: اگر قاتلِ پدرم شمشیری که با آن پدرم را کشته است را به من امانت بدهد، من برمی‌گردانم!

بعد هم فرموده‌اند که ما دوست داریم شیعیانِ ما را به امانتداری بشناسند. همین منبر در دست من امانت است، امانت که فقط پول نیست، این تریبون در دست منبری و مداح امانت است، مسئولیتِ مسئولین امانت است، فرزندانی که خدا به ما داده است امانتی برای پدر و مادر است، صاحب جلسه که جلسه می‌گیرد، این جلسه در دست او امانت است، چون عنوان جلسه «جلسه‌ی اهل بیت» است. خیلی چیزها را به ما امانت داده‌اند و بعد فرموده‌اند که باید امانتدار باشید. بعد برای اینکه ما یاد بگیریم امانتدار باشیم، امام سجّاد سلام الله علیه مطلبی فرموده است که کمر انسان می‌شکند.

یعنی باید برگردیم و دین را از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بگیریم، اولویت را از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین یاد بگیریم.

یکی از موارد صدق است؛ فرموده‌اند دوست داریم مردم شما شیعیان را به صدق بشناسند.

باید منبری را به صدق بشناسند، باید روضه‌خوان را به صدق بشناسند، باید گریه‌کن را به صدق بشناسند.

این موضوع صریح است، تشخیص بنده نیست، این ذوق بنده نیست، حضرت صادق سلام الله علیه فرمود دوست دارم اگر در یک شهری یک نفر شیعه هست، آن شخص از همه‌ی شهر راستگوتر باشد. بعد وقتی پرسیدند که چرا او اینقدر صادق است، بگویند «هَذَا أَدَبُ جَعْفَرٍ»،[۸] بگویند چون او را جعفر بن محمد [علیه السلام] تربیت کرده است.

یعنی مسئله‌ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین فقط این نیست که از نظر اعتقادی بدانیم که امام امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، بلکه هم امام امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است و هم من باید شیوه‌ی زندگی خود را از او تبعیّت کنم.

مسلّم است که ما نمی‌توانیم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شویم، آن عبادت و عظمت حضرت کجا و ما کجا؟ اما او باید قلّه باشد، انسان قلّه را نگاه می‌کند و به سمت قلّه حرکت می‌کند. حال فرسنگ‌ها فاصله است، بله فاصله هست، اما نباید برعکس رفت.

اینطور نیست که من یک حرفِ سستِ دروغی بزنم و شما بپرسید این مطلب را از کجا آورده‌ای؟ من بگویم به دستگاه امام حسین علیه السلام جسارت نکن!

«به دستگاه امام حسین علیه السلام جسارت نکن» حرف درستی است، اما سر جای خود. مثلاً در جلسه‌ای هروله می‌کنند و سینه می‌زنند و شما نمی‌پسندید، این عمل که حرام نیست، شما به هیئت دیگری بروید. در جلسه‌ی دیگری اصلاً سینه نمی‌زنند و روضه می‌خوانند و گریه می‌کنند، اما شما دوست دارید سینه بزنید و نمی‌پسندید، به جلسه‌ای بروید که می‌پسندید. یعنی اینجا که حرام نبوده است. اینجا می‌گویند با دستگاه امام حسین علیه السلام شوخی نکن، سبک حرف نزن، نسبت به هیچ چیزی در این جلسات سبک برخورد نکنید، غذایی که در جلسه می‌دهند را شفاء ببین.

اما این حرف‌ها نسبت به دروغ صدق نمی‌کند، دروغ که جزو دستگاه امام حسین علیه السلام نیست! این خانواده‌ای که مدام به دنبال صدق هستند، معنا ندارد که من خلاف بگویم که مجلس را گرم کنم، این کار ظلم بزرگی به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است.

مسئله‌ای به نام «روضه‌ی جدید»!

این موضوع را برای شما عرض می‌کنم که من خاک پای شما هستم، ان شاء الله خدای متعال این نوکری من را به محضر شما عزیزان که محبّان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هستید قبول کند. مستمع باید چند کار کند، که حق نمک مستمع اهل بیت علیهم السلام بودن را بجا بیاورد، یکی اینکه باید چند کتاب مقتل بخواند، مثلاً لهوف را ببیند، که اولاً وقتی روضه‌خوان اشاره می‌کند، مستمع بفهمد که چه اتفاقی افتاده است، که بار روضه‌خوانِ بیچاره را اینقدر سنگین نکند که او مجبور شود هر حرفی بزند. ثانیاً مستمع مجالس سیّدالشّهداء صلوات الله علیه، باید هرچه می‌گذرد لطیف‌تر شود.

الآن در بعضی جلسات اینطور است که انسان می‌بیند حرف‌های عجیبی می‌زنند، وقتی علّت را می‌پرسیم می‌گوید: مستمع من از من حرف جدید می‌خواهد! ببخشید خیلی بیخود! روضه که جدید ندارد!

مانند این است که کسی به ختم مادر من بیاید و بگوید مادر تو چطور از دنیا رفت؟ جدید بگو!

این حرف یعنی چه؟ مگر می‌خواهیم بازی کنیم؟

وقتی اسم امام حسین علیه السلام می‌آمد ائمه‌ی ما به ضجّه زدن می‌افتادند و مشرف به احتضار می‌شدند، دختران ائمه علیهم السلام غش می‌کردند.

عبدی کوفی نزد حضرت صادق علیه السلام آمد، حضرت فرمود: عبدی! برای دخترم روضه بخوان.

پرده زدند…

وقتی دختر حضرت صادق علیه السلام می‌خواست به جلسه‌ای بیاید که شیعیان خاص محرم سِرّ حضرت بودند، حضرت پرده زد… فرمود: برای دخترم بخوان.

عبدی کوفی یک مصرع خواند و جلسه بهم ریخت!

عبدی کوفی آن بیت را همانجا گفت، اسم دختر امام و مادر امام «اُمّ فَروه» است، عبدی کوفی گفت: «فَرْوُ جُودِی بِدَمْعِکِ اَلْمَسْکُوبِ»،[۹] ای امّ فروه! باید خیلی گریه کنی… آن دختر پشت پرده جیغ زد: «یَا اَبَتاه»… مردم صدا را شنیدند و از خانه‌ی حضرت پرسیدند که چه اتفاقی رخ داده است؟

اوضاع هم طوری بود که حضرت نمی‌توانست بفرماید که حتّی برای جدّ خود عزاداری می‌کنم. فرمود: حال یکی از بچه‌ها بد شده است و اهل خانه گریه می‌کنند.

یعنی آنقدر اوضاع بهم ریخته است که امام تقیّه فرمودند. شاعر اصلاً چیزی نخواند! فقط یک مصرع گفت!

بعد طرف می‌گوید روضه‌ی جدید بخوان! روضه‌ی جدید چیست؟

امام حسین علیه السلام فرمود: «أَنَا قَتِیلُ اَلْعَبْرَهِ لاَ یَذْکُرُنِی مُؤْمِنٌ إِلاَّ اِسْتَعْبَرَ»،[۱۰] همینکه اسم من بیاید مؤمن گریه می‌کند.

بزرگانی که ما حالاتشان را خوانده‌ایم یا دیده‌ایم، وقتی نام حضرت می‌آید، اصلاً مشرف به مرگ می‌شوند، محتضر می‌شوند.

مرحوم کاشف الغطاء مقتل نوشته است، از مدینه تا کربلا را نقل کرده است، وقتی حضرت به قتلگاه رفته است، «…» گذاشته است و کتاب را تمام کرده است.

شاگرد او می‌گوید: توان اینکه بنویسد نداشت!

بعد طرف می‌گوید روضه‌ی جدید بگو! یعنی چه؟

پناه می‌برم به خدا از اینکه کسی بخواهد مجلسی را با حرف جدید زدن گرم کند.

زمانی خدای متعال به کسی عنایتی می‌کند که بیان او برای دیگران طراوتی دارد، صدای او سوزی دارد، نیّتی دارد، یک جمله‌ای می‌گوید و دل‌ها را آتش می‌زند، اما اینطور نیست که بگوییم روضه‌ی جدید بخوان.

طرف می‌گوید: من لهوف را دیده‌ام، در آن چیزی نداشت!!! می‌خواهی دیگر چه چیزی بنویسد؟

نوشته است که «تَسَابَقَ اَلْقَوْمُ عَلَى نَهْبِ بُیُوتِ آلِ اَلرَّسُولِ»[۱۱] برای غارت خیمه‌ها از یکدیگر سبقت گرفتند…

می‌خواهی دیگر چه چیزی نوشته باشد؟ من باید خودم را درست کنم، به دنبال چه چیزی می‌گردم؟

ما گریه نمی‌کنیم که حضرت را چطور کشته‌اند، خدا شاهد است اگر ما و فرزندانمان یک عمر تا قیامت گریه کنیم که مشک را جلوی حضرت روی زمین ریخت کم است، همینکه به حضرت بی‌ادبی کردند کافی است…

طرف می‌گوید روضه‌ی جدید بخوان! جدید یعنی چه؟

اگر مستمع فهیم باشد و بداند نباید هر حرفی را زد، نباید هر حرفی را شنید، هم خواننده و منبری را مجبور نمی‌کند خطا کند، هم اگر آن‌ها هم بخواهند حرف بزنند، هوای جلسه را دارند.

همینکه مرحوم میرحامد حسین رضوان الله تعالی علیه وارد جلسه می‌شد، به روضه‌خوان می‌گفتند حواس تو باشد که فقط ذکر بگو، وگرنه او می‌میرد… اینطور بودند.

بعد طرف می‌گوید من گریه‌ام نمی‌آید و باید یک جمله‌ی جدید بشنوم! پناه بر خدا!

این گریه، لطفِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به ماست، حیف است که انسان این را خرج هر جایی کند، فرمود: هیچ چشمی نیست که گریه کند، کسی نیست که گریه کند، مگر اینکه خبر او به مادر ما می‌رسد، این امر برای صدیقه طاهره سلام الله علیها مانند کمک می‌ماند.

بعد حواس من نیست و می‌گویم یک روضه‌ی جدید بگو!

روضه‌ی جدید وجود ندارد، مگر اینکه کسی جستجو کند و متنی پیدا کند، که خیلی اوقات آن‌ها را هم نمی‌شود گفت، اگر انسان یک مرتبه بگوید باید ده روز استغفار کند.

یعنی زمانی هست که حرف جدیدی هست که درست است و در یک مصدر مهمی هست و مثلاً نسخه‌ی خطی بوده و تازه چاپ شده است. این مورد هم خیلی کم است و جزئیات زیادی هم ندارد.

ان شاء الله خدای متعال حواس ما را در جلسات از امام حسین علیه السلام به حواشی بی‌ربط پرت نکند.

روضه و توسّل به اسرای کربلا

امام سجّاد سلام الله علیه برای این ماجراها چند روضه خوانده است، من به اندازه‌ای که بتوانم اشاره می‌کنم.

فرمود: «کَانَ یَزِیدَ لَعَنَهُ الله یَتَّخِذُ مَجَالِسَ اَلشُّرْبِ»،[۱۲] ما را فقط یک مرتبه به مجلس شراب نبردند، دخترانِ پیغمبر را…

اگر بانوان بخواهند به جلسه‌ای بروند، برایشان خیلی مهم است که لباس‌شان مناسبِ آن جلسه باشد…

حضرت فرمود: ما را به درِ ورودی کاخ آوردند، در مورد سرِ پدرم بی‌ادبی کردند… وقتی این دخترها بلند می‌شدند نگاه کنند، آن‌ها را با چوبه‌ی نیزه می‌زدند… عمّه‌ام ام کلثوم بلند شد…

ان شاء الله خدای متعال اولین دستی که به صورت صدیقه طاهره سلام الله علیها خورد را بشکند… که این موضوع را برای دختران اهل بیت سنّت کرد…

ما را اینطور وارد آن جلسه کردند که خود آن ملعون بالای جلسه نشسته بود…

این مسائل آداب دارد، اگر عالم برجسته‌ی شهری به شهر دیگری برود، او را به جایی نمی‌برند، دیگران به دیدن او می‌روند. معمولاً پایین بر عالی وارد می‌شود. وقتی عالمی می‌خواست به شهری بیاید، علما برای اینکه حرمت او را رعایت کنند، چند فرسخ بیرون از شهر به استقبال او می‌رفتند، اینجا این عزیزان را با دست بسته وارد کردند…

فرمود: خود آن ملعون بالا نشسته بود و سر مطهّر پدر مرا پایین پای او گذاشته بودند…

از این اسرا چند طور مختلف پذیرایی کردند، یکی اینکه منبری بالای منبر رفت و به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جسارت کرد… زین العابدین سلام الله علیه فرمود: «یَا یَزِیدُ اِئْذَنْ لِی حَتَّى أَصْعَدَ هَذِهِ اَلْأَعْوَادَ»،[۱۳] بگذار من هم روی این تخته‌پاره بروم و حرف بزنم…

آن ملعون مقاومت کرد، ولی چون امام سجّاد علیه السلام عربی فصیح صحبت می‌کرد، برای سفرا و امرای ارتش عجیب بود. چون عرب «عرب» اسیر نمی‌کرد، این‌ها هر وقت اسیری می‌آوردند… اسرا را بعداً مانند برده‌ها می‌فروختند… اسرای قبلی عربی بلد نبودند، آن‌ها با این جملات زین العابدین سلام الله علیه تعجّب کردند، بعضی از سفرا گفتند: او عرب است؟!

برای همین هم خطبه‌ی حضرت سجّاد علیه السلام و حضرت زینب کبری سلام الله علیها مانده است، چنان هنرمندانه خطبه خواندند که خطبه‌ها بیش از هزار و سیصد سال است که موجود است، بعضی از ادبای برجسته شک کرده‌اند و گفته‌اند که شاید این‌ها را جعل کرده‌اند، مگر می‌شود یک بانو در حال اسارت اینگونه سخن بگوید؟ این خیلی عجیب است! چه کسی می‌تواند اینطور حرف بزند؟ هم حضرت زینب کبری سلام الله علیها و هم زین العابدین علیه الصلاه والسلام…

انسان توقع دارد که امام سجّاد علیه الصلاه والسلام اینجا بفرمایند که چرا ما بیعت نکردیم یا چرا پدرم جنگید، اما اول فرمود: خدا به ما هفت ویژگی و شش صفت عطاء کرده است، کرامت، شجاعت، شهادت… این‌ها را یک به یک بیان فرمود، آن‌ها تعجّب کردند، کلماتِ موزون! کلماتِ مستحکم!

بعد چون آن منبری بی‌دین به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جسارت کرد، فرمود: ایّها‌النّاس! «مَنْ عَرَفَنِی فَقَدْ عَرَفَنِی وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْنِی أَنْبَأْتُهُ بِحَسَبِی وَ نَسَبِی أَیُّهَا اَلنَّاسُ أَنَا اِبْنُ مَکَّهَ وَ مِنًى»… فکر می‌کنید این‌ها ما را برای دین کشتند؟ «أَنَا اِبْنُ مَکَّهَ وَ مِنًى أَنَا اِبْنُ زَمْزَمَ وَ …. أَنَا اِبْنُ مَنْ دَنا فَتَدَلّى فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى» من پسرِ آن کسی هستم که به معراج رفته است…

بعد عمده‌ی خطبه راجع به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، «أَنَا اِبْنُ عَلِیٍّ اَلْمُرْتَضَى أَنَا اِبْنُ مَنْ ضَرَبَ خَرَاطِیمَ اَلْخَلْقِ حَتَّى قَالُوا لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ أَنَا اِبْنُ مَنْ ضَرَبَ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اَللَّهِ بِسَیْفَیْنِ» من پسرِ آن کسی هستم که با دو دست شمشیر زد، یعنی با همه‌ی قدرت خود شمشیر زد، «وَ طَعَنَ بِرُمْحَیْنِ» با دو دست نیزه انداخت، «وَ قاصِمِ الکُفر بِبَدْرٍ وَ حُنَیْنٍ» در هم شکننده‌ی کفّار در بدر و حنین، «وَارِثِ اَلنَّبِیِّینَ وَ قَامِعِ اَلْمُلْحِدِینَ وَ یَعْسُوبِ اَلْمُسْلِمِینَ وَ نُورِ اَلْمُجَاهِدِینَ وَ زَیْنِ اَلْعَابِدِینَ وَ تَاجِ اَلْبَکَّائِینَ وَ أَصْبَرِ اَلصَّابِرِینَ»… بعد عبارتی فرموده است که خیلی مرا آتش زده است، فرمود: «أَنَا اِبْنُ اَلْمُحَامِی عَنْ حَرَمِ اَلْمُسْلِمِینَ»… بی انصاف‌ها! تا زمانی که پدر من بود کسی به ناموس مسلمین جسارت نکرد… حال ناموس او را به اینجا آورده‌اید…

«ابوتَمّام طائی» می‌گوید: «ثَوَى وَ لِأهلِ الدِّینِ أمنٌ بِحَدِّهِ» مسلمین زیر سایه‌ی شمشیر علی در امنیت بودند، «وَ لِلوَاصِمِینَ الدِّینَ فِی حَدِّهِ ذُعرُ» دشمنان دین از او می‌ترسیدند…

امام سجّاد علیه السلام فرمود: «أَنَا اِبْنُ اَلْمُحَامِی عَنْ حَرَمِ اَلْمُسْلِمِینَ» من پسر آن کسی هستم که تا او بود ناموس مسلمین در امنیت بود…

بعد برای اینکه کسی هم شک نکند، چون آن‌ها نسبت به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فقط جسارت شنیده بودند، فرمود: «ذَاکَ جَدِّی أسَدُ اللهِ الغَالِب عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ»

شما فکر نکنید که من الآن می‌گویم و شما تشویق می‌کنید، در آنجا او می‌فرمود و آن ملعون هم با چوب‌دستی مشغول بود…

جلسه بهم ریخت، رفتند به خرابه… خدا شهدای ما را رحمت کند، ان شاء الله خدای متعال مرا جزو فدائیان فرزندان شهدا قرار بده، بچه‌ها خیلی نسبت به پدر خود غیور هستند، دختر خیلی نسبت به پدر خود غیرت دارد…

زمانی بین آقایی و برادر همسر او اختلافی شده بود، یعنی پدر و داییِ بچه‌ای با هم اختلاف کردند، دایی او هم با این بچه رفیق بود، ولی یک جمله‌ی تند به پدر او گفته بود، اخم‌های آن دختر در هم رفته بود و می‌گفت: من دیگر با تو صحبت نمی‌کنم!

یک دختر چقدر تحمّل دارد؟ اینجا که موضوع کلمه‌ی درشت نبود، مِخصَره بود، یعنی چوبی که انتهای آن آهنِ تیز بود… هر جمله‌ای که زین العابدین سلام الله علیه فرمود، آن ملعون یک مرتبه زد… آنقدری که وقت تشت را مقابل این دختر گذاشتند، وقتی روبند را کنار زد و عقب عقب رفت، دیگر اصلاً پدر را نشناخت…

شما در حدیث کساء می‌خوانید، «اِنّى اَشَمُّ عِنْدَکِ راَّئِحَهً طَیِّبَهً»… شب بود و خرابه تاریک بود، شاید چشم این دختر هم درست نمی‌دید، اما بوی پدر را احساس کرد و جلو آمد… ان شاء الله این جمله نباشد… مگر یک دختر سه چهار ساله باید چقدر دیده باشد که اینطور بگوید… امیدوارم که این جمله برای ایشان نباشد که وقتی جلو آمد و دست کشید، گفت: «مَنْ ذَا الَّذی قَطَعَ وَ رِیدَیْکَ»


[۱]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه ۴۴٫

[۲]– سوره‌ مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫

[۴] متشابه القرآن و مختلفه، جلد ۲، صفحه ۴۱

[۵] کتاب سُلیم بن قیس الهلالی، جلد ۲، صفحه ۷۷۷

[۶] الکافی، جلد ۱، صفحه ۳۹۹ (عِدَّهٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ اَلْوَشَّاءِ عَنْ ثَعْلَبَهَ بْنِ مَیْمُونٍ عَنْ أَبِی مَرْیَمَ قَالَ: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ لِسَلَمَهَ بْنِ کُهَیْلٍ وَ اَلْحَکَمِ بْنِ عُتَیْبَهَ شَرِّقَا وَ غَرِّبَا فَلاَ تَجِدَانِ عِلْماً صَحِیحاً إِلاَّ شَیْئاً خَرَجَ مِنْ عِنْدِنَا أَهْلَ اَلْبَیْتِ .)

[۷] علل الشرایع، جلد ۱، صفحه ۲۳۲ (حَدَّثَنَا اَلْمُظَفَّرُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ اَلْمُظَفَّرِ اَلْعَلَوِیُّ رَضِیَ اَللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ حَاتِمٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو مُعَمَّرٍ إِسْمَاعِیلُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُعَمَّرٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اَلْعَزِیزِ بْنُ أَبِی حَازِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا حَازِمٍ یَقُولُ: مَا رَأَیْتُ هَاشِمِیّاً أَفْضَلَ مِنْ عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ وَ کَانَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یُصَلِّی فِی اَلْیَوْمِ وَ اَللَّیْلَهِ أَلْفَ رَکْعَهٍ حَتَّى خَرَجَ بِجَبْهَتِهِ وَ آثَارِ سُجُودِهِ مِثْلُ کِرْکِرَهِ اَلْبَعِیرِ .)

[۸] الکافی، جلد ۲، صفحه ۶۳۶ (أَبُو عَلِیٍّ اَلْأَشْعَرِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اَلْجَبَّارِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ عَنِ اَلْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِیعاً عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَى عَنْ أَبِی أُسَامَهَ زَیْدٍ اَلشَّحَّامِ قَالَ: قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ : اِقْرَأْ عَلَى مَنْ تَرَى أَنَّهُ یُطِیعُنِی مِنْهُمْ وَ یَأْخُذُ بِقَوْلِیَ اَلسَّلاَمَ وَ أُوصِیکُمْ بِتَقْوَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اَلْوَرَعِ فِی دِینِکُمْ وَ اَلاِجْتِهَادِ لِلَّهِ وَ صِدْقِ اَلْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ اَلْأَمَانَهِ وَ طُولِ اَلسُّجُودِ وَ حُسْنِ اَلْجِوَارِ فَبِهَذَا جَاءَ مُحَمَّدٌ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ أَدُّوا اَلْأَمَانَهَ إِلَى مَنِ اِئْتَمَنَکُمْ عَلَیْهَا بَرّاً أَوْ فَاجِراً فَإِنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ کَانَ یَأْمُرُ بِأَدَاءِ اَلْخَیْطِ وَ اَلْمِخْیَطِ صِلُوا عَشَائِرَکُمْ وَ اِشْهَدُوا جَنَائِزَهُمْ وَ عُودُوا مَرْضَاهُمْ وَ أَدُّوا حُقُوقَهُمْ فَإِنَّ اَلرَّجُلَ مِنْکُمْ إِذَا وَرِعَ فِی دِینِهِ وَ صَدَقَ اَلْحَدِیثَ وَ أَدَّى اَلْأَمَانَهَ وَ حَسُنَ خُلُقُهُ مَعَ اَلنَّاسِ قِیلَ هَذَا جَعْفَرِیٌّ فَیَسُرُّنِی ذَلِکَ وَ یَدْخُلُ عَلَیَّ مِنْهُ اَلسُّرُورُ وَ قِیلَ هَذَا أَدَبُ جَعْفَرٍ وَ إِذَا کَانَ عَلَى غَیْرِ ذَلِکَ دَخَلَ عَلَیَّ بَلاَؤُهُ وَ عَارُهُ وَ قِیلَ هَذَا أَدَبُ جَعْفَرٍ فَوَ اَللَّهِ لَحَدَّثَنِی أَبِی عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ أَنَّ اَلرَّجُلَ کَانَ یَکُونُ فِی اَلْقَبِیلَهِ مِنْ شِیعَهِ عَلِیٍّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فَیَکُونُ زَیْنَهَا آدَاهُمْ لِلْأَمَانَهِ وَ أَقْضَاهُمْ لِلْحُقُوقِ وَ أَصْدَقَهُمْ لِلْحَدِیثِ إِلَیْهِ وَصَایَاهُمْ وَ وَدَائِعُهُمْ تُسْأَلُ اَلْعَشِیرَهُ عَنْهُ فَتَقُولُ مَنْ مِثْلُ فُلاَنٍ إِنَّهُ لآَدَانَا لِلْأَمَانَهِ وَ أَصْدَقُنَا لِلْحَدِیثِ .)

[۹] الکافی، جلد ۸، صفحه ۲۱۵ (سَهْلُ بْنُ زِیَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحُسَیْنِ عَنْ أَبِی دَاوُدَ اَلْمُسْتَرِقِّ عَنْ سُفْیَانَ بْنِ مُصْعَبٍ اَلْعَبْدِیِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فَقَالَ قُولُوا لِأُمِّ فَرْوَهَ تَجِیءُ فَتَسْمَعُ مَا صُنِعَ بِجَدِّهَا قَالَ فَجَاءَتْ فَقَعَدَتْ خَلْفَ اَلسِّتْرِ ثُمَّ قَالَ أَنْشِدْنَا قَالَ فَقُلْتُ فَرْوُ جُودِی بِدَمْعِکِ اَلْمَسْکُوبِ قَالَ فَصَاحَتْ وَ صِحْنَ اَلنِّسَاءُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ اَلْبَابَ اَلْبَابَ فَاجْتَمَعَ أَهْلُ اَلْمَدِینَهِ عَلَى اَلْبَابِ قَالَ فَبَعَثَ إِلَیْهِمْ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ صَبِیٌّ لَنَا غُشِیَ عَلَیْهِ فَصِحْنَ اَلنِّسَاءُ .)

[۱۰] الأمالی (للصدوق)، جلد ۱، صفحه ۱۳۷ (حَدَّثَنَا اَلْحُسَیْنُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ رَحِمَهُ اَللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی اَلْخَطَّابِ عَنِ اَلْحَکَمِ بْنِ اَلْمِسْکِینِ اَلثَّقَفِیِّ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنِ اَلصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ اَلْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ : أَنَا قَتِیلُ اَلْعَبْرَهِ لاَ یَذْکُرُنِی مُؤْمِنٌ إِلاَّ اِسْتَعْبَرَ.)

[۱۱] اللهوف علی قتلی الطفوف، جلد ۱ ، صفحه ۱۳۱ (قَالَ اَلرَّاوِی: وَ جَاءَتْ جَارِیَهٌ مِنْ نَاحِیَهِ خِیَمِ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ لَهَا رَجُلٌ یَا أَمَهَ اَللَّهِ إِنَّ سَیِّدَکِ قُتِلَ قَالَتِ اَلْجَارِیَهُ فَأَسْرَعْتُ إِلَى سَیِّدَتِی وَ أَنَا أَصِیحُ فَقُمْنَ فِی وَجْهِی وَ صِحْنَ. قَالَ وَ تَسَابَقَ اَلْقَوْمُ عَلَى نَهْبِ بُیُوتِ آلِ اَلرَّسُولِ وَ قُرَّهِ عَیْنِ اَلْبَتُولِ حَتَّى جَعَلُوا یَنْتَزِعُونَ مِلْحَفَهَ اَلْمَرْأَهِ عَلَى ظَهْرِهَا وَ خَرَجَ بَنَاتُ آلِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ وَ حَرِیمُهُ یَتَسَاعَدْنَ عَلَى اَلْبُکَاءِ وَ یَنْدُبْنَ لِفِرَاقِ اَلْحُمَاهِ وَ اَلْأَحِبَّاءِ .)

[۱۲] اللهوف علی قتلی الطفوف، صفحه ۱۹۰ (وَ رُوِیَ عَنْ زَیْنِ اَلْعَابِدِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: لَمَّا أُتِیَ بِرَأْسِ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ إِلَى یَزِیدَ کَانَ یَتَّخِذُ مَجَالِسَ اَلشُّرْبِ وَ یَأْتِی بِرَأْسِ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ یَضَعُهُ بَیْنَ یَدَیْهِ وَ یَشْرَبُ عَلَیْهِ فَحَضَرَ ذَاتَ یَوْمٍ فِی مَجْلِسِهِ رَسُولُ مَلِکِ اَلرُّومِ وَ کَانَ مِنْ أَشْرَافِ اَلرُّومِ وَ عُظَمَائِهِمْ فَقَالَ یَا مَلِکَ اَلْعَرَبِ هَذَا رَأْسُ مَنْ فَقَالَ لَهُ یَزِیدُ مَا لَکَ وَ لِهَذَا اَلرَّأْسِ فَقَالَ إِنِّی إِذَا رَجَعْتُ إِلَى مَلِکِنَا یَسْأَلُنِی عَنْ کُلِّ شَیْءٍ رَأَیْتُهُ فَأَحْبَبْتُ أَنْ أُخْبِرَهُ بِقِصَّهِ هَذَا اَلرَّأْسِ وَ صَاحِبِهِ حَتَّى یُشَارِکَکَ فِی اَلْفَرَحِ وَ اَلسُّرُورِ فَقَالَ یَزِیدُ عَلَیْهِ اَللَّعْنَهُ هَذَا رَأْسُ اَلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ اَلرُّومِیُّ وَ مَنْ أُمُّهُ فَقَالَ فَاطِمَهُ بِنْتُ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ▀ فَقَالَ اَلنَّصْرَانِیُّ أُفٍّ لَکَ وَ لِدِینِکَ لِی دِینٌ أَحْسَنُ مِنْ دِینِکُمْ إِنَّ أَبِی مِنْ حَوَافِدِ دَاوُدَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ بَیْنِی وَ بَیْنَهُ آبَاءٌ کَثِیرَهٌ وَ اَلنَّصَارَى یُعَظِّمُونِی وَ یَأْخُذُونَ مِنْ تُرَابِ قَدَمِی تَبَرُّکاً بِأَنِّی مِنْ حَوَافِدِ دَاوُدَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ أَنْتُمْ تَقْتُلُونَ اِبْنَ بِنْتِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ مَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ نَبِیِّکُمْ إِلاَّ أُمٌّ وَاحِدَهٌ فَأَیُّ دِینٍ دِینُکُمْ ثُمَّ قَالَ لِیَزِیدَ هَلْ سَمِعْتَ حَدِیثَ کَنِیسَهِ اَلْحَافِرِ فَقَالَ لَهُ قُلْ حَتَّى أَسْمَعَ فَقَالَ بَیْنَ عُمَانَ وَ اَلصِّینِ بَحْرٌ مَسِیرُهُ سَنَهٌ لَیْسَ فِیهَا عِمْرَانٌ إِلاَّ بَلْدَهٌ وَاحِدَهٌ فِی وَسَطِ اَلْمَاءِ طُولُهُ ثَمَانُونَ فَرْسَخاً فِی ثَمَانِینَ فَرْسَخاً مَا عَلَى وَجْهِ اَلْأَرْضِ بَلْدَهٌ أَکْبَرُ مِنْهَا وَ مِنْهَا یُحْمَلُ اَلْکَافُورُ وَ اَلْیَاقُوتُ أَشْجَارُهُمُ اَلْعُودُ وَ اَلْعَنْبَرُ وَ هِیَ فِی أَیْدِی اَلنَّصَارَى لاَ مُلْکَ لِأَحَدٍ مِنَ اَلْمُلُوکِ فِیهَا سِوَاهُمْ وَ فِی تِلْکَ اَلْبَلْدَهِ کَنَائِسُ کَثِیرَهٌ وَ أَعْظَمُهَا کَنِیسَهُ اَلْحَافِرِ فِی مِحْرَابِهَا حُقَّهُ ذَهَبٍ مُعَلَّقَهٌ فِیهَا حَافِرٌ یَقُولُونَ إِنَّ هَذَا حَافِرُ حِمَارٍ کَانَ یَرْکَبُهُ عِیسَى عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ قَدْ زَیَّنُوا حَوْلَ اَلْحُقَّهِ بِالدِّیبَاجِ یَقْصِدُهَا فِی کُلِّ عَامٍ عَالَمٌ مِنَ اَلنَّصَارَى وَ یَطُوفُونَ حَوْلَهَا وَ یُقَبِّلُونَهَا وَ یَرْفَعُونَ حَوَائِجَهُمْ إِلَى اَللَّهِ تَعَالَى عِنْدَهَا هَذَا شَأْنُهُمْ وَ رَأْیُهُمْ بِحَافِرِ حِمَارٍ یَزْعُمُونَ أَنَّهُ حَافِرُ حِمَارٍ کَانَ یَرْکَبُهُ عِیسَى عَلَیْهِ السَّلاَمُ نَبِیُّهُمْ وَ أَنْتُمْ تَقْتُلُونَ اِبْنَ بِنْتِ نَبِیِّکُمْ فَلاَ بَارَکَ اَللَّهُ تَعَالَى فِیکُمْ وَ لاَ فِی دِینِکُمْ فَقَالَ یَزِیدُ لَعَنَهُ اَللَّهُ اُقْتُلُوا هَذَا اَلنَّصْرَانِیَّ لِئَلاَّ یَفْضَحَنِی فِی بِلاَدِهِ فَلَمَّا أَحَسَّ اَلنَّصْرَانِیُّ بِذَلِکَ قَالَ لَهُ أَ تُرِیدُ أَنْ تَقْتُلَنِی قَالَ نَعَمْ قَالَ اِعْلَمْ أَنِّی رَأَیْتُ اَلْبَارِحَهَ نَبِیَّکُمْ فِی اَلْمَنَامِ یَقُولُ یَا نَصْرَانِیُّ أَنْتَ مِنْ أَهْلِ اَلْجَنَّهِ فَتَعَجَّبْتُ مِنْ کَلاَمِهِ وَ أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ثُمَّ وَثَبَ إِلَى رَأْسِ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَضَمَّهُ إِلَى صَدْرِهِ وَ جَعَلَ یُقَبِّلُهُ وَ یَبْکِی حَتَّى قُتِلَ .)

[۱۳] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۴۵، صفحه ۱۳۷ (وَ قَالَ صَاحِبُ اَلْمَنَاقِبِ وَ غَیْرُهُ رُوِیَ: أَنَّ یَزِیدَ لَعَنَهُ اَللَّهُ أَمَرَ بِمِنْبَرٍ وَ خَطِیبٍ لِیُخْبِرَ اَلنَّاسَ بِمَسَاوِی اَلْحُسَیْنِ وَ عَلِیٍّ عَلَیْهِمَا السَّلاَمُ وَ مَا فَعَلاَ فَصَعِدَ اَلْخَطِیبُ اَلْمِنْبَرَ فَحَمِدَ اَللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ ثُمَّ أَکْثَرَ اَلْوَقِیعَهَ فِی عَلِیٍّ وَ اَلْحُسَیْنِ وَ أَطْنَبَ فِی تَقْرِیظِ مُعَاوِیَهَ وَ یَزِیدَ لَعَنَهُمَا اَللَّهُ فَذَکَرَهُمَا بِکُلِّ جَمِیلٍ قَالَ فَصَاحَ بِهِ عَلِیُّ بْنُ اَلْحُسَیْنِ وَیْلَکَ أَیُّهَا اَلْخَاطِبُ اِشْتَرَیْتَ مَرْضَاهَ اَلْمَخْلُوقِ بِسَخَطِ اَلْخَالِقِ فَتَبَّوأْ مَقْعَدَکَ مِنَ اَلنَّارِ ثُمَّ قَالَ عَلِیُّ بْنُ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِمَا السَّلاَمُ یَا یَزِیدُ اِئْذَنْ لِی حَتَّى أَصْعَدَ هَذِهِ اَلْأَعْوَادَ فَأَتَکَلَّمَ بِکَلِمَاتٍ لِلَّهِ فِیهِنَّ رِضاً وَ لِهَؤُلاَءِ اَلْجُلَسَاءِ فِیهِنَّ أَجْرٌ وَ ثَوَابٌ قَالَ فَأَبَى یَزِیدُ عَلَیْهِ ذَلِکَ فَقَالَ اَلنَّاسُ یَا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ اِئْذَنْ لَهُ فَلْیَصْعَدِ اَلْمِنْبَرَ فَلَعَلَّنَا نَسْمَعُ مِنْهُ شَیْئاً فَقَالَ إِنَّهُ إِنْ صَعِدَ لَمْ یَنْزِلْ إِلاَّ بِفَضِیحَتِی وَ بِفَضِیحَهِ آلِ أَبِی سُفْیَانَ فَقِیلَ لَهُ یَا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ مَا قَدْرُ مَا یُحْسِنُ هَذَا فَقَالَ إِنَّهُ مِنْ أَهْلِ بَیْتٍ قَدْ زُقُّوا اَلْعِلْمَ زَقّاً قَالَ فَلَمْ یَزَالُوا بِهِ حَتَّى أَذِنَ لَهُ فَصَعِدَ اَلْمِنْبَرَ فَحَمِدَ اَللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ ثُمَّ خَطَبَ خُطْبَهً أَبْکَى مِنْهَا اَلْعُیُونَ وَ أَوْجَلَ مِنْهَا اَلْقُلُوبَ ثُمَّ قَالَ أَیُّهَا اَلنَّاسُ أُعْطِینَا سِتّاً وَ فُضِّلْنَا بِسَبْعٍ أُعْطِینَا اَلْعِلْمَ وَ اَلْحِلْمَ وَ اَلسَّمَاحَهَ وَ اَلْفَصَاحَهَ وَ اَلشَّجَاعَهَ وَ اَلْمَحَبَّهَ فِی قُلُوبِ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ فُضِّلْنَا بِأَنَّ مِنَّا اَلنَّبِیَّ اَلْمُخْتَارَ مُحَمَّداً وَ مِنَّا اَلصِّدِّیقُ وَ مِنَّا اَلطَّیَّارُ وَ مِنَّا أَسَدُ اَللَّهِ وَ أَسَدُ رَسُولِهِ وَ مِنَّا سِبْطَا هَذِهِ اَلْأُمَّهِ مَنْ عَرَفَنِی فَقَدْ عَرَفَنِی وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْنِی أَنْبَأْتُهُ بِحَسَبِی وَ نَسَبِی أَیُّهَا اَلنَّاسُ أَنَا اِبْنُ مَکَّهَ وَ مِنًى أَنَا اِبْنُ زَمْزَمَ وَ اَلصَّفَا أَنَا اِبْنُ مَنْ حَمَلَ اَلرُّکْنَ بِأَطْرَافِ اَلرِّدَا أَنَا اِبْنُ خَیْرِ مَنِ اِئْتَزَرَ وَ اِرْتَدَى أَنَا اِبْنُ خَیْرِ مَنِ اِنْتَعَلَ وَ اِحْتَفَى أَنَا اِبْنُ خَیْرِ مَنْ طَافَ وَ سَعَى أَنَا اِبْنُ خَیْرِ مَنْ حَجَّ وَ لَبَّى أَنَا اِبْنُ مَنْ حُمِلَ عَلَى اَلْبُرَاقِ فِی اَلْهَوَاءِ أَنَا اِبْنُ مَنْ أُسْرِیَ بِهِ مِنَ اَلْمَسْجِدِ اَلْحَرٰامِ إِلَى اَلْمَسْجِدِ اَلْأَقْصَى  أَنَا اِبْنُ مَنْ بَلَغَ بِهِ جَبْرَئِیلُ إِلَى سِدْرَهِ اَلْمُنْتَهَى أَنَا اِبْنُ مَنْ دَنٰا فَتَدَلّٰى `فَکٰانَ قٰابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنىٰ  أَنَا اِبْنُ مَنْ صَلَّى بِمَلاَئِکَهِ اَلسَّمَاءِ أَنَا اِبْنُ مَنْ أَوْحَى إِلَیْهِ اَلْجَلِیلُ مَا أَوْحَى أَنَا اِبْنُ مُحَمَّدٍ اَلْمُصْطَفَى أَنَا اِبْنُ عَلِیٍّ اَلْمُرْتَضَى أَنَا اِبْنُ مَنْ ضَرَبَ خَرَاطِیمَ اَلْخَلْقِ حَتَّى قَالُوا لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ أَنَا اِبْنُ مَنْ ضَرَبَ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اَللَّهِ بِسَیْفَیْنِ وَ طَعَنَ بِرُمْحَیْنِ وَ هَاجَرَ اَلْهِجْرَتَیْنِ وَ بَایَعَ اَلْبَیْعَتَیْنِ وَ قَاتَلَ بِبَدْرٍ وَ حُنَیْنٍ وَ لَمْ یَکْفُرْ بِاللَّهِ طَرْفَهَ عَیْنٍ أَنَا اِبْنُ صَالِحِ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ وَارِثِ اَلنَّبِیِّینَ وَ قَامِعِ اَلْمُلْحِدِینَ وَ یَعْسُوبِ اَلْمُسْلِمِینَ وَ نُورِ اَلْمُجَاهِدِینَ وَ زَیْنِ اَلْعَابِدِینَ وَ تَاجِ اَلْبَکَّائِینَ وَ أَصْبَرِ اَلصَّابِرِینَ وَ أَفْضَلِ اَلْقَائِمِینَ مِنْ آلِ یَاسِینَ رَسُولِ رَبِّ اَلْعَالَمِینَ أَنَا اِبْنُ اَلْمُؤَیَّدِ بِجَبْرَئِیلَ اَلْمَنْصُورِ بِمِیکَائِیلَ أَنَا اِبْنُ اَلْمُحَامِی عَنْ حَرَمِ اَلْمُسْلِمِینَ وَ قَاتِلِ اَلْمَارِقِینَ وَ اَلنَّاکِثِینَ وَ اَلْقَاسِطِینَ وَ اَلْمُجَاهِدِ أَعْدَاءَهُ اَلنَّاصِبِینَ وَ أَفْخَرِ مَنْ مَشَى مِنْ قُرَیْشٍ أَجْمَعِینَ وَ أَوَّلِ مَنْ أَجَابَ وَ اِسْتَجَابَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ أَوَّلِ اَلسَّابِقِینَ وَ قَاصِمِ اَلْمُعْتَدِینَ وَ مُبِیدِ اَلْمُشْرِکِینَ وَ سَهْمٍ مِنْ مَرَامِی اَللَّهِ عَلَى اَلْمُنَافِقِینَ وَ لِسَانِ حِکْمَهِ اَلْعَابِدِینَ وَ نَاصِرِ دِینِ اَللَّهِ وَ وَلِیِّ أَمْرِ اَللَّهِ وَ بُسْتَانِ حِکْمَهِ اَللَّهِ وَ عَیْبَهِ عِلْمِهِ سَمِحٌ سَخِیٌّ بَهِیٌّ بُهْلُولٌ زَکِیٌّ أَبْطَحِیٌّ رَضِیٌّ مِقْدَامٌ هُمَامٌ صَابِرٌ صَوَّامٌ مُهَذَّبٌ قَوَّامٌ قَاطِعُ اَلْأَصْلاَبِ وَ مُفَرِّقُ اَلْأَحْزَابِ أَرْبَطُهُمْ عِنَاناً وَ أَثْبَتُهُمْ جَنَاناً وَ أَمْضَاهُمْ عَزِیمَهً وَ أَشَدُّهُمْ شَکِیمَهً أَسَدٌ بَاسِلٌ یَطْحَنُهُمْ فِی اَلْحُرُوبِ إِذَا اِزْدَلَفَتِ اَلْأَسِنَّهُ وَ قَرُبَتِ اَلْأَعِنَّهُ طَحْنَ اَلرَّحَى وَ یَذْرُوهُمْ فِیهَا ذَرْوَ اَلرِّیحِ اَلْهَشِیمَ لَیْثُ اَلْحِجَازِ وَ کَبْشُ اَلْعِرَاقِ مَکِّیٌّ مَدَنِیٌّ خَیْفِیٌّ عَقَبِیٌّ بَدْرِیٌّ أُحُدِیٌّ شَجَرِیٌّ مُهَاجِرِیٌّ مِنَ اَلْعَرَبِ سَیِّدُهَا وَ مِنَ اَلْوَغَى لَیْثُهَا وَارِثُ اَلْمَشْعَرَیْنِ وَ أَبُو اَلسِّبْطَیْنِ اَلْحَسَنِ وَ اَلْحُسَیْنِ ذَاکَ جَدِّی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ثُمَّ قَالَ أَنَا اِبْنُ فَاطِمَهَ اَلزَّهْرَاءِ أَنَا اِبْنُ سَیِّدَهِ اَلنِّسَاءِ فَلَمْ یَزَلْ یَقُولُ أَنَا أَنَا حَتَّى ضَجَّ اَلنَّاسُ بِالْبُکَاءِ وَ اَلنَّحِیبِ وَ خَشِیَ یَزِیدُ لَعَنَهُ اَللَّهُ أَنْ یَکُونَ فِتْنَهٌ فَأَمَرَ اَلْمُؤَذِّنَ فَقَطَعَ عَلَیْهِ اَلْکَلاَمَ فَلَمَّا قَالَ اَلْمُؤَذِّنُ اَللَّهُ أَکْبَرُ اَللَّهُ أَکْبَرُ قَالَ عَلِیٌّ لاَ شَیْءَ أَکْبَرُ مِنَ اَللَّهِ فَلَمَّا قَالَ أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ قَالَ عَلِیُّ بْنُ اَلْحُسَیْنِ شَهِدَ بِهَا شَعْرِی وَ بَشَرِی وَ لَحْمِی وَ دَمِی فَلَمَّا قَالَ اَلْمُؤَذِّنُ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اَللَّهِ اِلْتَفَتَ مِنْ فَوْقِ اَلْمِنْبَرِ إِلَى یَزِیدَ فَقَالَ مُحَمَّدٌ هَذَا جَدِّی أَمْ جَدُّکَ یَا یَزِیدُ فَإِنْ زَعَمْتَ أَنَّهُ جَدُّکَ فَقَدْ کَذَبْتَ وَ کَفَرْتَ وَ إِنْ زَعَمْتَ أَنَّهُ جَدِّی فَلِمَ قَتَلْتَ عِتْرَتَهُ قَالَ وَ فَرَغَ اَلْمُؤَذِّنُ مِنَ اَلْأَذَانِ وَ اَلْإِقَامَهِ وَ تَقَدَّمَ یَزِیدُ فَصَلَّى صَلاَهَ اَلظُّهْرِ قَالَ وَ رُوِیَ أَنَّهُ کَانَ فِی مَجْلِسِ یَزِیدَ هَذَا حَبْرٌ مِنْ أَحْبَارِ اَلْیَهُودِ فَقَالَ مَنْ هَذَا اَلْغُلاَمُ یَا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ قَالَ هُوَ عَلِیُّ بْنُ اَلْحُسَیْنِ قَالَ فَمَنِ اَلْحُسَیْنُ قَالَ اِبْنُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ قَالَ فَمَنْ أُمُّهُ قَالَ أُمُّهُ فَاطِمَهُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ فَقَالَ اَلْحَبْرُ یَا سُبْحَانَ اَللَّهِ فَهَذَا اِبْنُ بِنْتِ نَبِیِّکُمْ قَتَلْتُمُوهُ فِی هَذِهِ اَلسُّرْعَهِ بِئْسَمَا خَلَفْتُمُوهُ فِی ذُرِّیَّتِهِ وَ اَللَّهِ لَوْ تَرَکَ فِینَا مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ سِبْطاً مِنْ صُلْبِهِ لَظَنَنَّا أَنَّا کُنَّا نَعْبُدُهُ مِنْ دُونِ رَبِّنَا وَ أَنْتُمْ إِنَّمَا فَارَقَکُمْ نَبِیُّکُمْ بِالْأَمْسِ فَوَثَبْتُمْ عَلَى اِبْنِهِ فَقَتَلْتُمُوهُ سَوْءَهً لَکُمْ مِنْ أُمَّهٍ قَالَ فَأَمَرَ بِهِ یَزِیدُ لَعَنَهُ اَللَّهُ فَوُجِئَ فِی حَلْقِهِ ثَلاَثاً فَقَامَ اَلْحَبْرُ وَ هُوَ یَقُولُ إِنْ شِئْتُمْ فَاضْرِبُونِی وَ إِنْ شِئْتُمْ فَاقْتُلُونِی أَوْ فَذَرُونِی فَإِنِّی أَجِدُ فِی اَلتَّوْرَاهِ أَنَّ مَنْ قَتَلَ ذُرِّیَّهَ نَبِیٍّ لاَ یَزَالُ مَلْعُوناً أَبَداً مَا بَقِیَ فَإِذَا مَاتَ یُصْلِیهِ اَللَّهُ نَارَ جَهَنَّمَ .)