در این متن می خوانید:
      1. موضوع بحث: تدابیر نبوی برای عدم وقوع سقیفه
      2. سؤال‌هایی در مورد اقدامات پیامبر (صلوات الله علیه) در حکومت خود
      3. جاهلیّت امروز بدتر از جاهلیّت زمان پیامبر (صلوات الله علیه)
      4. احساس مستقل بودن معلول جاهلیّت صدر اسلام
      5. اختلاف بر سر مبدأ عالم
      6. مشکل اصلی پیامبر با مردم زمان جاهلیّت
      7. اشتباه محاسباتی اعراب جاهلی در صدر اسلام
      8. اثرات احترام به مردم به خاطر ثروت و قدرت در بیان امیر المؤمنین (علیه السّلام)
      9. توصیفات خدا در مورد پیغمبر (صلوات الله علیه)
      10. دعوت پیغمبر مرّ دعوت خدا
      11. تفاوت نداشتن رضایت پیامبر با رضایت خدا
      12. تیتر اقدامات پیامبر
      13. علّت معرّفی نشدن منافقین توسّط پیامبر (صلوات الله علیه)
      14. کم بودن انگیزه‌های نفاق تا قبل از جنگ بدر
      15. علّت لو ندادن مستقیم منافقین توسّط پیغمبر (صلوات الله علیه)
      16. تخریب پیغمبر (صلوات الله علیه) توسّط منافقین
      17. علّت دفاع قرآن از پیامبر در برابر تخریب منافقین
      18. اثر تخریب پیامبر اکرم توسّط منافقین
      19. علّت تخریب پیامبر توسّط منافقین
      20. نمودهای گسترش جریان نفاق در جامعه
      21. پیچیدگی جریان نفاق
      22. تهمت جریان نفاق به یکی از همسران پیامبر (صلوات الله علیه)
      23. عدم حمایت مردم از پیامبر درباره‌ی تهمت زنندگان به همسر ایشان
      24. عملکرد جریان نفاق برای در اختیار گرفتن افکار عمومی جامعه
      25. دفاع قرآن از پیامبر در مورد تهمت به همسر ایشان
      26. عکس العمل مسلمان‌ها نسبت به تهمت زنندگان به همسر پیامبر
      27. عدم توانایی برای احقاق حق در جامعه‌ی منافق
      28. در نظر گرفتن بستر تاریخی برای علّت تصمیمات پیامبر اکرم (صلوات الله علیه)
      29. از بین بردن نفوذ کلام پیامبر توسّط منافقین
      30. آماده بودن بستر اطاعت مردم از امام زمان (علیه السّلام) برای ظهور ایشان
      31. علّت معرّفی کردن حضرت زهرا (سلام الله علیها) در سخنرانی در مسجد توسّط ایشان
      32. ظاهر شدن نفاق بعد از وفات پیامبر (صلوات الله علیه)
      33. گلایه‌ی حضرت زهرا (سلام الله علیها) در مورد قدرنشناسی آن‌ها از خدمات امیر المؤمنین (علیه السّلام)

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۲]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى‏».[۳]

موضوع بحث: تدابیر نبوی برای عدم وقوع سقیفه

 عنوان عرایض ما تدابیر نبوی برای عدم وقوع سقیفه و اگر فرصت کردیم عدم تکرار سقیفه است. دو سه مقدّمه‌ی کوتاه به عنوان تذکّرات اوّلیّه عرض می‌کنم. بحث‌ها به این جهت که از تقریباً یک ربع دیگر وارد مباحث تاریخی می‌شود، خواه ناخواه مسائل اختلافی است. این‌که نظر ما راجع به وحدت اسلامی چیست، صوت ده‌ها جلسه از بنده موجود است، نظر ما بر وحدت اسلامی است. ممکن است برای عزیزی شبهه‌ای ایجاد بشود، دیگر به آن نمی‌پردازیم، چون فرصت نداریم.

Kashani-TadabireNabavi-13951120-ThaqalainSite_1 (1)

سؤال‌هایی در مورد اقدامات پیامبر (صلوات الله علیه) در حکومت خود

نکته‌ی دیگر این است که طرف برپا کننده‌ی سقیفه چه اقداماتی انجام داده است، چه کرده است، آن هم محلّ بحث ما نیست، آن هم مجالس متعدّدی لازم دارد. موضوع بحث ما اقدامات رسول خدا برای عدم وقوع سقیفه است. شب گذشته یک مقدّمه‌ای عرض کردیم یک ربعی حداقل از آن باقی ماند. آن مقدّمه این بود برای این‌که بخواهیم به این سؤال پاسخ بدهیم آیا پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه) شکست خورد؟ آیا اسلام به اهداف خود نرسید؟ به هیچ یک از اهداف خود نرسید؟ پیغمبر اسلام شکست مطلق خورد؟ پروژه‌ی نبوی به هیچ یک از اهداف خود نرسید؟ برای این‌که بخواهیم به این سؤال پاسخ بدهیم یا به این سؤال چرا رسول خدا با بعضی‌ها ازدواج کرد که بعداً خانمان اسلام را برانداختند؟ چرا رسول خدا در بعضی از جنگ‌ها و در بعضی از امور کسانی را مأمور کرد که بعداً بانیان سقیفه شدند؟ این‌طور هم ممکن است بشود سؤال را پرسید. برای این‌که به این سؤال پاسخ بدهیم. مقدّمه‌ای لازم است.

Kashani-TadabireNabavi-13951120-ThaqalainSite_1 (2)

جاهلیّت امروز بدتر از جاهلیّت زمان پیامبر (صلوات الله علیه)

آن مقدّمه این است که اصلاً جاهلیّتی که زمان پیغمبر، قبل از این‌که اسلام ظهور بکند بود، چه بود؟ عرض کردیم که ممکن است این‌طور در ذهن ما بیاید که جاهلیّت زمان صدر اسلام قبل از این‌که اسلام ظهور بکند، این بود که مثلاً فرزندان خود را زنده به گور می‌کردند. مثلاً ربا می‌خوردند، خشن بودند، بی‌ادب بودند، راجع به ناموس همدیگر راحت صحبت می‌کردند. اگر این‌ها را بگیریم، آن وقت می‌گوییم: خوب بله، آن جاهلیّت با امروز چقدر فرق کرده است. یک سؤال این است که آیا این جاهلیّت‌ها امروز نیست؟ بدتر از آن است، شدیدتر از آن وجود دارد. این کوتارژی که الآن وجود دارد که اگر فیلم آن را یک جایی پخش بکنند، از خشونت‌بارترین صحنه‌های خشن آن صحنه‌ی خورد کردن فرزندی که روح در بدن او در رحم مادرش دمیده شده است، از زنده به گور کردن وحشتناک‌تر است. ربا در جامعه‌ی جهانی یا حتّی جامعه‌ی مسلمان‌ها نیست، شراب نیست؟ موسیقی حرام نیست و قس علی هذا.

Kashani-TadabireNabavi-13951120-ThaqalainSite_1 (3)

احساس مستقل بودن معلول جاهلیّت صدر اسلام

اوّل باید یک تذکّر به خود بدهم که همه‌ی مظاهر آن جاهلیّت‌ها الآن وجود دارد. امّا پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه) دست روی معلول‌ها نگذاشتند، دست روی معلول‌ گذاشتن را بخواهم مثال بزنم مثل این است که یک زن و شوهری با هم اختلاف دارند، پیش شما بیایند. شما بگویید: آقا با هم اختلاف نداشته باشید، با هم مهربان باشید. به نظر شما می‌شود؟ همان دو نفری که با هم اختلاف دارند، اگر به تلویزیون ببرید بگویید: مردم را نصیحت بکنند؛ یک ساعت راجع به این‌که با هم مهربان باشیم، خوب باشیم صحبت می‌کنند ولی در عرصه‌ی عمل این اتّفاق نمی‌افتد. چرا؟ چون این تنشی که بین دو نفر است، معلول یک چیز دیگری است. علّت را باید برداشت. مادامی که علّت وجود دارد معلول قهراً وجود دارد. معلول جاهلیّت صدر اسلام چه چیزی بود؟ عرض کردیم آن معلول اصلی، آن علّت اصلی احساس اثر مستقل داشتن خود یا داشته‌های خود بود. من هستم که تصمیم‌گیر هستم، من هستم که برنامه‌ریز هستم. من هستم که فاعل هستم. فعل را من انجام می‌دهم. بخواهم انجام می‌دهم، بخواهم انجام نمی‌دهم. نمرود به حضرت ابراهیم گفت، گفت: بیا؛ دو تا غلام آوردند گفت: یک کسی را می‌کشم، یک کسی را نمی‌کشم. همه کاره من هستم. همه‌ی ما یک فرعون کوچک هستیم. از جاهلیّت تا به حال. بحث ما اخلاقی نیست.

Kashani-TadabireNabavi-13951120-ThaqalainSite_1 (4)

اختلاف بر سر مبدأ عالم

پیغمبر وقتی تشریف آوردند، می‌خواستند این احساس را از مردم بگیرند که این احساس از صدر اسلام بوده است، قبل‌تر هم بوده است و امروز هم وجود دارد. امروز هم خیلی آدم‌ها که اوج بگیرند، می‌گویند: آقا خیلی روشنفکر است، اومانیست است. اومانیست است یعنی انسان را محور عالم می‌دهد. یعنی برای انسان اثر مستقل قائل است. همین روشنفکرهای داخلی خود ما را نگاه بکنید، می‌گویند: حقوق بشر اولی به فقه ما است. جامعه‌ی جهانی تصمیم می‌گیرد که بشر چه حقوقی دارد یا ندارد. همه‌ی اختلاف سر این است که مبدأ عالم چه کسی است. آن کسانی که ریاضی خواندند، مختصات دکارتی می‌دانند چیست آن‌ها کاملاً می‌فهمند مبدأ ثابت یعنی چه.

مشکل اصلی پیامبر با مردم زمان جاهلیّت

مشکل اصلی پیغمبر که می‌خواست حل بکند، این بود مردم آن دوران عین مردم دوران‌های دیگر دنبال این بودند که ما اثر داریم. پول ما اثر دارد یا داشته‌های ما. جمعیت ما اثر دارد برای همین می‌رفتند تکاثر می‌کردند، ما چند تا سرباز داریم، شما چند تا سرباز دارید. به اسب خود به داشته‌های خود به پول خود به جمعیت خود تفاخر می‌کردند. عین همین امروز. آن چیزی که اسلام آمد با آن مبارزه بکند، مبارزه با همین مسئله بود و شب گذشته مثال جنگ بدر را زدیم که اسلام آمد محاسبات مردم را تغییر داد. چهار تا معجزه رخ داد وقتی که جنگ بدر پیروز شد، خدا این پیروزی را به عهده‌ی مسلمان‌ها انداخت، همه فاتحان جنگ بدر شدند، در حالی که خیلی زحمتی نکشیده بودند این را شب گذشته دادیم.

Kashani-TadabireNabavi-13951120-ThaqalainSite_1 (5)

اشتباه محاسباتی اعراب جاهلی در صدر اسلام

باز این‌ها خوب تمرین نکردند، در جنگ احد شکست خوردند، چون به جای این‌که به حرف گوش بدهند بگویند: مبدأ عالم کسی دیگری است. به خاطر غنیمت دستور را ترک کردند، شکست خوردند. باز در یک جنگی پیغمبر اکرم به واسطه‌ی امیر المؤمنین (علیه السّلام) پیروز می‌شدند، باز در یک جنگ دیگری به خاطر این‌ها… مثلاً آقای خلیفه‌ی اوّل وقتی در جنگ حنین دید جمعیت سپاه اسلام زیاد است ۱۲ هزار سرباز؛ آن موقع که در بدر سیصد نفر بودند برنده شدیم، آیه‌ی قرآن می‌فرماید: «إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ»[۴] دوباره در محاسبه اشتباهی سر خانه‌ی جاهلیّت رفتند. گفتند: خوب الحمدلله زیاد هستیم. یک شبیخون خوردند مثل بز کوهی فرار کردند. تا به باز به واسطه‌ی بعضی از اولیاء خدا در رأس آن‌ها امیر المؤمنین (علیه السّلام) جنگ برگشت.

Kashani-TadabireNabavi-13951120-ThaqalainSite_1 (6)

اثرات احترام به مردم به خاطر ثروت و قدرت در بیان امیر المؤمنین (علیه السّلام)

پیغمبر از روز اوّل تا لحظه‌ی آخر دائماً با این مبارزه می‌کرد. تمام مشکلات ما هم از همان اوّل انقلاب -جستجو بکنید- به این دلیل است. همه‌ی بدبختی‌های ما به این دلیل است که ما چه کسی را محور عالم می‌دانیم؟ کدخدا را یا خدا را؟ دم چه کسی را می‌بینیم؟ این‌که امیر (سلام الله علیه) می‌فرماید: اگر کسی به خاطر ثروت یا به خاطر مقام کسی برود به او احترام بگذارد، دو سوم دین او می‌رود یعنی چه؟ یعنی من می‌آیم به مسجد به همه می‌گویم: سلام علیکم، یک پولداری را که می‌بینم، می‌گویم: آقا سلام و رحمه الله. فرمود: برو، خداحافظ شما. ۶۶ درصد دین شما از بین رفت، حالا (دین او چند درصد بود) چقدر بود. چرا؟ چون خیال کردی این هزار میلیاردی یک فرقی با بقیه دارد. آن کسی که با بقیه فرق دارد ربوبیّت الله است، آن است که در عالم تغییر ایجاد می‌کند و الّا شیرجه در آب می‌زنی و بالا نمی‌آیی. فرصت نمی‌کنی، به یک ثانیه فرصت نمی‌کنی. این مقدّمه‌ای است که شب گذشته عرض کردیم.

Kashani-TadabireNabavi-13951120-ThaqalainSite_1 (7)

توصیفات خدا در مورد پیغمبر (صلوات الله علیه)

می‌خواهم وارد تاریخ بشوم منتها حیف است که الآن نگویم خدا پیغمبر را چطور توصیف کرده است. ببینید در این فضا خدا چطور پیغمبر را توصیف کرده است. دو، سه آیه بخوانم. رسول گرامی اسلام طبق این بحثی که بنده کردم چون پیغمبر اسلام است، رهبر مسلمین است، باید از همه بیشتر خدا را به رسمیّت بشناسد و خود را به رسمیّت نشناسد. ببینیم قرآن چه می‌گوید.

قرآن می‌فرماید: -در همین سوره‌ی انفالی که ما شب گذشته ماجرای آن را اشاره کردیم، ماجرای بدر است- «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ»[۵] خدا و رسول را اجابت بکنید. خدا و رسول چند تا است؟ یک موجود نیست. خدا و رسول یک موجود نیست. خدا و رسول را اجابت بکنید «إِذا دَعاکُمْ» به جای این‌که فعل را برای دو موجود به کار ببرد، فعل را برای یک موجود به کار می‌برد. «إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ» خوب آن «دَعاکُمْ» یعنی خدا دعوت بکند شما را تا زنده بکند شما را؟ پس پیغمبر این‌جا چه کاره است؟ «اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ» چرا؟ خدا و رسول را اجابت بکنید. وقتی خدا شما را دعوت کرد. خوب پس پیغمبر چه کاره است؟ یا بگو: نه، خدا و رسول را دعوت بکنید وقتی پیغمبر شما را دعوت کرد؛ پس خدا چه کاره است؟

Kashani-TadabireNabavi-13951120-ThaqalainSite_1 (8)

دعوت پیغمبر مرّ دعوت خدا

می‌گویند: دعوت پیغمبر به خود نبود. به خواسته‌های شخصی خود نبود. دعوت او مرّ دعوت خدا بود. یک واو جا به جا نداشت، یک لفظ جا به جا نداشت. دعوت او، دعوت خدا بود. چون دعوت او دعوت خدا بود، اصلاً تفاوتی نبود. پیغمبری که مثل ما اختیار دارد، در مقام دعوت کأنّه صدای یک چوبی از طرف حضرت حق دربیاید، حرف خدا را بزند؛ پیغمبر اکرم با این‌که اختیار داشت، هیچ اثری روی دعوت الهی نمی‌گذاشت، این را هیچ شخصی نمی‌کرد، لذا قرآن کریم فعل را برای یک نفر به کار می‌برد.

تفاوت نداشتن رضایت پیامبر با رضایت خدا

در سوره‌ی مبارکه‌ی توبه، وقتی منافقین خراب می‌کنند، در جنگ شرکت نمی‌کنند، مسلمان‌ها جنگ تبوک را در مرحله‌ی دوم پیروزمندانه برمی‌گردند، ضایع می‌شوند می‌آیند که روی اشتباه خود سرپوش بگذارند، «یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَکُمْ لِیُرْضُوکُمْ»[۶] قسم می‌خورند، ما شما را راضی خواهیم کرد. خدا در قرآن می‌فرماید: هر کسی برای تبلیغات خود، رضایت مردم را قسم می‌خورد، بدون این‌که راجع به خدا حرف بزند، این منافق است. «وَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَحَقُّ أَنْ یُرْضُوهُ» در حالی که خدا و رسول سزاوار هستید که راضی بشوند. باز خدا و رسول دو موجود هستند، قرآن کریم می‌فرماید: «یُرْضُوهُ» یعنی یکی. خدا و رسول شایسته هستند که خدا راضی بشود، خدا و رسول شایسته هستند که پیغمبر راضی بشود. این چه مدل جمله است؟ باید بگوید: خدا و رسول شایسته هستند که راضی بشوند. این‌طور نمی‌گویند. می‌گوید: خدا و رسول سزاوار هستند که راضی شود یک نفر. آن یک نفر چه کسی است؟ رضایت پیغمبر با رضایت الهی تفاوتی ندارد که شما یک کاری بکنید خدا راضی بشود، یک کار دیگری بکنی پیغمبر او راضی بشود «رِضَى اللَّهِ رِضَانَا أَهْلَ الْبَیْتِ»[۷] رضای خدا، رضای ما است؛ رضای ما رضای خدا است. ما چیزی نمی‌خواهیم، خدا را راضی بکنید، ما راضی شدیم. این پیغمبر هم در مقام انجام عمل مثل دعوت، هم در مقام انفعال مثل راضی شدن مطابق حضرت حق است، از خود هیچ چیزی ندارد. آن پیغمبری که آمد ما را نجات بدهد، خود او عبد محض الهی بود. خیلی این‌جا حرف است تفاسیر هم خیلی بحث کردند، به همین قدر اکتفا می‌کنم.

تیتر اقدامات پیامبر

حالا پیغمبر چه کار کرد؟ سلسله اقداماتی انجام داد. من تیترهای آن‌ها را به شما بگویم. معرّفی فرد شایسته که به آن خواهیم پرداخت. یکی از اقدامات پیغمبر معرّفی فرد شایسته بود. دوم تربیت امّت برای این‌که از ناشایست‌ها فاصله بگیرند. سوم شناخت جریان نفاق. چهارم اگر رسیدیم معرّفی بعضی از اهل نفاق.

علّت معرّفی نشدن منافقین توسّط پیامبر (صلوات الله علیه)

به خاطر اهمّیّت آن من از سومی شروع می‌کنم. چرا پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به صراحت نیامد بگوید: فلانی فلانی فلانی منافق هستند، بگیرید آن‌ها را اعدام بکنید؛ خلاص. اهمال نکرد؟ خیر. وقتی تاریخ را می‌رویم نگاه می‌کنیم می‌بینیم ماجرای نفاق در مدینه با رشد اسلام رشد مضاعف چند ده برابری دارد. اگر در این مسجدی که الآن من و شما با هم گفتگو می‌کنیم، یک منافق یعنی یک بی‌ایمانی که ایمان به خدا ندارد، برای مصالحی ظاهر‌سازی می‌کند باشد، می‌شود یک نفر بیاید بگوید: ای مردم! جلوی او را بگیرید، خود آن هم باز محذور دارد ولی حالا می‌شود جلوی آن را گرفت. امّا اگر الآن که در مسجد نشستیم ۱۳۰ نفر منافق داشتیم، آن وقت نه گوینده می‌تواند راحت راجع به آن‌ها حرف بزند، نه شما. وقتی جمعیت اهل نفاق زیاد باشد، به این راحتی نمی‌شود افشاگری کرد.

کم بودن انگیزه‌های نفاق تا قبل از جنگ بدر

شب گذشته عرض کردم وقتی در جنگ بدر با خبر شدند کاروان ابوسفیان تجاری است، نظامی نیست رفتند به طمع این‌که پول‌های خود را پس بگیرند، از مدینه خارج شدند ، عدّه‌ای لو دادند او مسیر خود را عوض کرد آن‌قدر هم زود لو دادند که ۴۵۰ کیلومتر آن‌ طرف اهل مکّه باخبر شدند، سپاه ۹۵۰ نفری تا دندان مسلّح فرستادند مسلمان‌ها را قیچی کردند، پشت مسلمان‌ها را گرفتند. یعنی شما بگو ۲۵ روز قبل از این‌که بخواهد این عمل اتّفاق بیفتد، کفّار باخبر شدند، تازه هنوز در ماجرای بدر پیروزی رخ نداده بود، نفاق خیلی انگیزه‌ای نداشت. کفّار در قدرت بودند، پیغمبر را اخراج کرده بودند، پول داشتند، زور داشتند، پیغمبر رفته بود در یک روستایی به اسم یثرب که این‌ها توان نظامی نداشتند، خود آن‌ها تا قبل از اسلام همیشه با هم اختلاف داشتند. نه پول داشتند، نه نیروی نظامی، نه تجهیزات. احتمال پیروزی اسلام آن‌قدر زیاد نبود. وقتی خیلی زیاد نیست، بنابراین انگیزه‌ی نفاق هم زیاد نیست. امّا جنگ بدر که اتّفاق افتاد مسلمان‌ها پیروز شدند، حالا کفّار بیچاره که نمی‌دانستند از این ۷۰ نفر، ۳۵ نفر را یک نفر کشته شده است، ملائکه آمدند، پیغمبر در خاک فوت کرد شب گذشته بحث کردیم این معجزات را که کفّار باور نداشتند، شکست خوردند. وقتی شکست خوردند رفتند خود را برای احد تقویت کردند ، جمعیت آن‌ها بیشتر شد. از آن طرف عدّه ای آمدند مسلمان شدند در حالی که حقیقتاً ایمان نداشتند.

علّت لو ندادن مستقیم منافقین توسّط پیغمبر (صلوات الله علیه)

چرا پیغمبر مستقیم منافقین را لو نداد؟ برای این‌که منافقین یک نفر و دو نفر نبودند. اخبار تاریخی به ما می‌گویند وقتی مسلمین آهنگ جنگ را زدند و از مدینه به سمت احد خواستند حرکت بکنند، یک سوم سپاه اسلام وسط راه فرار کردند. یعنی یک سوم جمعیت منافق بودند. تازه ما دلیل نداریم در میان آن کسانی که همراه با پیغمبر شدند، منافق وجود نداشت. یک سوم می‌دانید یعنی چه؟ یعنی از هر سه نفری که الآن در مسجد نشستند احساس بکنند هر فرد سمت چپی و سمت راستی او یک نفر منافق است، منافق یعنی چه؟ منافق یعنی کافری که برای ضربه زدن به اسلام آمده است. اگر در این مجلس ما از هر سه نفر یک نفر منافق باشد -دور از محضر- شما می‌شود به راحتی حرف زد؟ خیلی باید احتیاط کرد. این‌طور نبود که پیغمبر بخواهد راجع به جریان نفاق صحبت بکند و آن وقت درون اسلام دچار از هم پاشیدگی نشود. اگر قرار بود که با منافقین درگیر بشوند یک جنگ داخلی اتّفاق می‌افتد و اسلام از درون می‌پاشید. بنابراین این‌که ممکن است در بدو امر به ذهن ما برسد آقا پیغمبر می‌زد این منافقین را رسوا می‌کرد؟ جمعیت منافقین زیاد بود. من یکی دو تا مصداق از جمعیت آن‌ها به شما بگویم، تا برای تحلیل دقیق‌تر بتوانیم با هم تحلیل بکنیم.

تخریب پیغمبر (صلوات الله علیه) توسّط منافقین

شما این طرف و آن طرف گاهی ممکن است در تاکسی یک حرف‌هایی در مورد مثلاً نقدهایی به نظام از ضدّ انقلاب بشوید، اگر ناراحت هم بشوید که مثلاً بعضی‌ها چرا نمک نشناس هستند، دیگر توقّع ندارید که در مورد مثلاً ولایت فقیه عصمت قائل باشند. امّا در جامعه‌ی نبوی پیغمبر معصوم است. پیغمبری که معصوم است، تخریب او ساده نیست، پیغمبر خدا است ولی قرآن کریم می‌فرماید: آن‌قدر پیغمبر را تخریب می‌کردند مثلاً «یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ»[۸] می‌گفتند: خوش باور است. من حالا به این‌که چرا می‌گفتند خوش باور است و چه می‌شد کار ندارم. الآن در مسجد شما کسی جرأت دارد بیاید این‌طور در مورد امام زمان (علیه السّلام) حرف بزند؟ فرزند پیغمبر. مثلاً بعد از نماز بیاید به شما بگوید: قبول باشد، بله این امام زمان را من دیدم خیلی راحت می‌شود او را فریب داد. شما واکنش نشان می‌دهید. قرآن می‌فرماید: منافقین در بین مسلمین به پیغمبر می‌گفتند: خیلی خوش باور است، خیلی راحت می‌شود او را مدیریّت کرد. چرا عکس العمل نشان نمی‌دادند؟

علّت دفاع قرآن از پیامبر در برابر تخریب منافقین

 این را بدانید وقتی پیغمبر تخریب می‌شود، جبهه‌ی مردمی دفاع نمی‌کند، قرآن وسط می‌آید. قرآن می‌فرماید: «قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ» چه می‌گویید که می‌گویید خوش باور است. مثلاً می‌آیید حرف می‌زنید پیغمبر شما را فاش نمی‌کند که آبروی شما نرود، این‌طور نیست که باور بکند. قرآن می‌آید دفاع می‌کند. قرآن می‌آید دفاع می‌کند یعنی در آن جامعه بستر این فراهم است که راحت بشود راجع به فرماندهی آن جامعه صحبت کرد. ندیدید الآن بحث می‌کنند زمان امام را بگویم. می‌گفتند: آن قائم مقام رهبری این‌طور می‌گفت. می‌گفت: امام را مدیریّت می‌کردند که فکر بکند من دشمن او هستم، من را عزل بکند. «یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ» که در قرآن دارد می‌گوید، همین را دارد می‌گوید. می‌گفتند: این پیغمبر را می‌بینی. اطراف او را گرفتند او را مدیریّت می‌کنند.

اثر تخریب پیامبر اکرم توسّط منافقین

این چه فایده‌ای دارد؟ این فایده را دارد که پیغمبر راجع به یک موضوعی که اظهار نظر می‌کرد، می‌گفتند: خیلی جدّی نگیرید، اطّلاعات غلط به او دادند، دارند او را مدیریّت می‌کنند. این حرفی که امروز این طرف و آن طرف مطرح است، فلان مرجع را مدیریّت می‌کنند، ولی فقیه را مدیریّت می‌کنند فلان شخص را مدیریّت می‌کنند. در مورد غیر معصوم ثبوتاً ممکن است این اتّفاق بیفتد امّا این جریان در مورد پیغمبر مطرح می‌کردند.

علّت تخریب پیامبر توسّط منافقین

این برای چه بود؟ برای این‌که اگر پیغمبر راجع به یک موضوعی موضع‌گیری کرد یا یک نفر را تخطئه کرد بگویند: باید بررسی بشود، پیغمبر اشتباه نکرده باشد. چون ممکن است او را مدیریّت کرده باشند، چطور ممکن است او را مدیریّت بکنند؟ چون «هُوَ أُذُنٌ» خیلی خوش باور است.

نمودهای گسترش جریان نفاق در جامعه

 این‌ها آیات قرآن است. این‌طور نبود که پیغمبر اکرم در جامعه‌ای زندگی بکند که افرادی با عقاید امروز شما مخاطب او باشند. اوّل اسلام است، قدم به قدم مردم دارند یاد می‌گیرند. لذا در این شرایط راحت می‌آیند می‌گویند: پیغمبر را دارند مدیریّت می‌کنند. مثلاً بلا تشبیه این برادرها که این جلو نشستند فرض کنید دو نفر هم دفتر بردارند یادداشت بکنند. یک روز پیامبر دید یکی از آن‌ها نمی‌نویسد. گفت: برای چه نمی‌نویسی؟ گفت: گفتند انصاف تو را شکر، پیغمبر هم یک آدم است، حالا یک دفعه یک حرفی می‌زند حواس او نیست، در اختیار او نیست، یک دفعه یک تندی با یک کسی می‌کند، اعصاب او خورد شده است بالاخره کار دارد، سختی دارد، حکومت اداره کردن دارد، دولت مشکل مالی دارد. فقر است، یارانه‌ها عقب افتاده است حالا یک تندی هم کرد، این‌ها را ننویس بعداً برای پیغمبر بد است، آن‌ها را رسانه‌ای نکن. من هم گفتم: باشد نمی‌نویسم. من که نمی‌خواهم پیغمبر را اذیّت بکنم. این فضا چه فضایی را دارد نشان می‌دهد؟ جریان نفاق آن‌قدر در جامعه است که…

طبیعی هم است چون احتمال پیروزی اسلام را می‌دادند -این قبل از فتح مکّه است- آمدند نفوذ کردند که بعداً بتوانند به غنایم به دست آمده از پیروزی اسلام هم دست پیدا بکنند.

پیچیدگی جریان نفاق

عین انقلاب خود ما. یک بررسی بکنید آن کسانی که با امام از فرانسه آمدند چند نفر از آن‌ها از مسیر منحرف نشدند. یکی از آن‌ها با موشک می‌خواست جماران را بزند. همان کسانی که با امام آمدند. بعضی از آن‌ها دستمال هم بر سر خود بسته بودند. همین‌طور بود. پدر زن‌ها، کما این‌که امروز یک جریانی که بارها مخالفت خود را عملاً با ولایت فقیه نشان داده است گفته است: ما می‌خواهیم نزدیک بشویم. جریان نفاق یک جریان پیچیده است برای این‌که بتواند پیغمبر را از کار بیندازد که نمی‌تواند بیاید بگوید: بسم الله الرّحمن الرّحیم پیغمبر دروغگو است. نمی‌تواند این حرف را بزند، از اسلام خارج می‌شود، نمی‌تواند بگوید. بگوید: بسم الله الرّحمن الرّحیم پیغمبر مثلاً (معاذ الله) خلاف اخلاق عمل می‌کند نمی‌تواند بگوید. ولی می‌تواند بگوید دارند افکار او را مدیریّت می‌کنند. مسئول دفتر او را ببینیم چه کسی است. اذن است، خوش باور است یا یک دفعه عصبانی می‌شود آدم است دیگر «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ»[۹] دیگر. نمی‌گوید پیغمبر را پیغمبر نمی‌دانم، می‌گوید: پیغمبر پیغمبر است، به او وحی هم می‌شود ولی وحی می‌شود بشر است دیگر، فشار به او بیاید، چطور بیمار می‌شد، ممکن بود پیغمبر سرما بخورد، ممکن است عصبانی بشود، لذا بررسی بکنید ببینید در عصبانیّت گفته است یا غیر عصبانیّت. برای این افکار مسموم یک مثال دیگر هم بزنم که این‌ها را که دارم مثال می‌زنم بخش‌های قرآنی تاریخ را مثال می‌زنم، این‌ها آیه دارد، فقط تاریخ نیست.

تهمت جریان نفاق به یکی از همسران پیامبر (صلوات الله علیه)

این‌قدر جریان نفاق در آن جامعه ریشه دارد که حالا باید تحلیل بکنیم چرا؟ بعد ببینیم چقدر آن‌ها شبیه جامعه‌ی ما و سایر جامعه‌های دیگر بودند. یک گروهی در جامعه یک روز می‌گویند که خبر تازه شنیدید چه شده است؟ گفتند: نه. یکی از همسران پیامبر ظاهراً (نستجیر بالله) می‌گویید: همسر پیغمبر چه؟ می‌گویند: بله دیگر پناه بر خدا. دست شیطان قوی است. می‌گوید: راجع به چه چیزی داری صحبت می‌کنی؟ بله یکی از همسران پیغمبر با مردان دیگر هم ارتباط دارد. این حرف در خیلی از… مثلاً آیا در جامعه‌ی ما راجع به همسر یک مرجع تقلید این حرف گفتنی است؟ البتّه ممکن است بگویند: بله. نمی‌دانم.

عدم حمایت مردم از پیامبر درباره‌ی تهمت زنندگان به همسر ایشان

توقّع این بود که اوّلین کسی که این حرف را می‌زند یک نفر به شدّت او را محکوم بکند ولی این اتّفاق نیفتاد. نفری که شنید به سمت قهوه‌خانه دوید گفت: فهمدید چه شده است حیف که بلوتوث اختراع نشده است و الّا به شما می‌گفتم، فیلم آن را به شما نشان می‌دادم چه شده است. یک اتّفاقی افتاد دو روز نگذشته است، در مدینه ولوله شد. همه جا حرف همسر پیغمبر! این‌قدر گند این موضوع بالا گرفت که دیگر اگر پیغمبر می‌خواست ورود بکند بفرماید که حرف بی‌ربط نزنید، آن کسانی که تهمت زدند را شلاق می‌زنم، چه کار می‌کنم. می‌گفتند: خوب معلوم است دیگر، پناه بر خدا ما هم بودیم همین‌طور دفاع میکردیم، بالاخره می‌خواهد آبرویش نرود.

عملکرد جریان نفاق برای در اختیار گرفتن افکار عمومی جامعه

این جریان نفاق است که دارم عرض می‌کنم. می‌خواهم فضای جریان نفاق در اختیار شما قرار بگیرد چه کار دارد می‌کند. دقیقاً فضای جریان نفاق همان کاری را می‌کند که امروز دارد می‌کند. همه‌ی دوران‌ها همین‌طور عمل کرده است. اتمسفر جامعه در اختیار آن‌ها است. چون مؤمن‌ها الحمدلله خوش خواب هستند، تا بوده است هم همین بوده است. حرکت آن‌ها از این طرف به آن طرف لاک پشتی است. این‌قدر این‌ها تکرار کردند، تکرار کردند همه جا پیچید. پیغمبر هم نمی‌توانست دفاع بکند.

دفاع قرآن از پیامبر در مورد تهمت به همسر ایشان

آیه نازل شد سوره‌ی نور، آیه ۱۱٫ «إِنَّ الَّذینَ جاؤُ بِالْإِفْکِ عُصْبَهٌ مِنْکُمْ» یعنی خاک بر سر یک جامعه‌ای که مسلمان‌ها در مسجد پیغمبر نشستند، امام جماعت آن‌ها رسول الله است، در صف اوّل و دوم کسانی نشستند که به ناموس پیغمبر تهمت زدند و جامعه هم با این‌ها مقابله نکرد. از این بدتر هفت سال، شش سال به عقب‌تر بروید، جامعه‌ی خود ما را هفت، هشت سال پیش در بعضی وقایع اگر تحلیل بکنید می‌بینید چقدر به این چیزی که دارم می‌گویم شبیه است. تقریباً هفت سال قبل. شما توقّع دارید الآن که آیه نازل شد که فلان فلان شده‌ها تهمت به پیغمبر من می‌زنید؟!

عکس العمل مسلمان‌ها نسبت به تهمت زنندگان به همسر پیامبر

مسلمان‌ها که خواب تشریف دارند، خواصّ امّت که الحمدلله به زمستانی رفتند، حالا که آیه نازل شد توقّع دارید مسلمان‌ها چه کار کرده باشند خوب است؟ مسلمان‌ها چه کار کردند؟ آیه که نازل شد دیگر پیغمبر که نیست، آیه است. اگر این پیغمبر به دروغ این آیات را به قرآن نسبت داده است که کلاً اسلام تعطیل است (معاذ الله)؛ این آیات، آیات الهی است. اگر آیات الهی است بعد از این‌که خدا وسط می‌آید می‌فرماید: به همسر پیغمبر بهتان زدند. یک گروه از خود شما. همه در همین مسجد پیغمبر هم بودند، در همین مسجد راجع به امام جماعت مسجد، ناموس او. آن هم چه کسی؟ امام جماعتی که خاتم انبیاء است. تهمت زدند، شما ساکت نشستید. آیه نازل شد؛ آیه نازل شد توقّع دارید با کسانی که بهتان زدند چه کار کردند؟ پیغمبر مسلمان‌ها را جمع کرد. گفت: عدّه‌ای بی‌ادبی کردند، به یک زن عفیفه‌ی شوهردار بهتان زدند. یکی از بهتان زنندگان حسّان بن ثابت خزرجی است. کار رسانه‌ای می‌کرد، شاعر بود. شاعرهای آن روز مثل خبرنگارهای تلویزیون الآن بودند، مردم آن‌ها را می‌شناسند، حرف‌های آن‌ها منتشر می‌شد. یک دانه از اوسی‌ها از قبیله‌ی اوس -حسّان برای چه گروهی بود؟ خزرج- گفت: یا رسول الله می‌خواهی گردن حسّان را بزنم؟ هم از اوس تهمت زده بودند به پیغمبر، هم از خزرج. یک اوسی بلند شد، نگفت: می‌خواهی از قبیله‌ی خود ما هر کسی تهمت زده است گردن بزنیم؟ این‌طور نگفت. از حزب خود ما نگفت. اوسی گفت: یا رسول الله می‌خواهی گردن حسّان را بزنم؟ رئیس قبیله‌ی خزرج گفت: گردن پدر تو را می‌شکنم. پیغمبر نشسته بود، یک طرف اوسی‌ها، یک طرف خزرجی‌ها. بین این‌ها دعوا به وجود آمد. پیغمبر دید اگر کوتاه نیاید، همین الآن این‌ها همدیگر را می‌زنند جنگ داخلی پیش می‌آید. فرمود: «قُومُوا عَنِّی»[۱۰]  عوض این‌که تهمت زنندگان به ناموس پیغمبر را محاکمه بکنند، گفتند: بگذارید این‌ها به دامن طبیعت، به دامن اجتماع برگردند و برگشتند. کافی است دیگر هفت سال گذشته است، دیگر چند سال شما می‌خواهید این‌ها را بی‌آبرو بکنید، در خانه‌ی خود تنها باشند. بگذارید این‌ها به دامن طبیعت برگردند. محاکمه چه؟ نه، هم حزبی ما است. هم تیمی ما است، فامیل ما است. کمپین، هشتگ راه می‌اندازیم که این‌ها را محاکمه نکنید. چرا ممنوع التّصویر باشند؟ حالا دیگر حسّان کسی بود که در جنگ بدر و احد تربیون اسلام بود، آن‌ها می‌گفتند: «اعْلُ هُبَلُ»[۱۱] یعنی مثلاً هبل خیلی با کلاس است. حسّان وزیر ارشاد زمان پیغمبر مثلاً بود. این هم گفت: «اللَّهُ أَعْلَى وَ أَجَلُّ» قبلاً خدمت کرده بودند، مسئولیت داشتند. حالا این‌ها را رها بکنید. چرا؟ چون برای تیم ما است.

عدم توانایی برای احقاق حق در جامعه‌ی منافق

  پیغمبر در مدینه دو گروه اصلی دارد، یک عدّه اوسی هستند، یک عدّه خزرجی. بخواهد تهمت زنندگان اوس را بگیرد، صدای اعتراض اوسی‌ها بلند می‌شود، تهمت زنندگان خزرج را بخواهد محاکمه بکند، صدای اعتراض خزرجی‌ها بلند می‌شود به عکس می‌گویند: بگذارید این‌ها به جامعه برگردند، به آن‌ها پست بدهیم. یک بار دیگر خود را امتحان بکنند. در این شرایط می‌شود راجع به منافق حرف زد؟ در خلأ که نفس نمی‌کشیم. ماجرای عفک به ناموس اسلام را اگر بروید نگاه بکنید هفت هشت سال پیش در مورد ما اتّفاق افتاد. یک عدّه به ناموس جمهوری اسلامی تهمت زدند. هفت سال که گذشته است، هشتگ این‌که آن‌ها عذرخواهی نکردند، یک چنین غلطی کردند به دامن طبیعت برگردند، سر و صدای آن بالا است. در این جامعه می‌شود احقاق حق کرد؟ مادامی که مردم نمی‌خواهند. خدا در قرآن تاریخ و قصّه برای ما نگفته است که بخوانیم و برای فرزندان خود تعریف بکنیم. ناموس پیغمبر را، ماجرای عفک آن را قرآنی که هیچ وقت هیچ چیزی از جزئیات بیان نمی‌کند، این‌جا هم مجمل بیان کرده است و گفته است: «عُصْبَهٌ مِنْکُمْ»[۱۲] آمریکایی‌ها نبودند به ناموس پیغمبر تهمت بزنند، اسرائیلی‌ها نبودند، ابوسفیان‌ها نبودند. صحابه‌ی پیغمبر بودند. یاران رئیس حکومت اسلامی بودند. سابقه‌دارها بودند، وزیر ارشاد جنگ بدر بود. بعد حالا می‌گویند: عجب! این دیگر وارد عرصه‌ی اجتماع نشود تأثیرگذار باشد؟ ببینید محبوب است. خوب حسّان هم محبوب بود و الّا همان جا او را می‌کشتند یا حداقل یک شلاقی به او می‌زدند. کسی که حد قذف بخورد، دیگر نمی‌تواند کار اجتماعی بکند. کسی که حد بخورد دیگر نمی‌تواند وارد دادگاه بشود و شهادت بدهد، پست بگیرد، وزیر بشود، وکیل بشود. جلوی او را گرفتند. اجازه‌ی محاکمه‌ی این‌ها را به پیغمبر ندادند. پیغمبر نشسته بود این‌ها با هم دعوا کردند، دید اصل اسلام از بین می‌رود، فرمود: «قُومُوا عَنِّی وَ لَا یَنْبَغِی عِنْدِیَ التَّنَازُعُ»[۱۳] بلند بشوید بروید.

در نظر گرفتن بستر تاریخی برای علّت تصمیمات پیامبر اکرم (صلوات الله علیه)

آن کسی که می‌گوید پیامبر افشاگری نکرد، باید برود بستر تاریخی آن زمان را ببیند که چه چیزی بود. امروز خود ما را هم ببیند چیست. آن وقت برای رئیس حکومت اسلامی، مثل خاتم انبیاء دستور العمل صادر بکند. تو برو بستر آن را ببین، افشاگری بکند تو دفاع می‌کنی که او حرف بزند یا نیستی؟ ما خیال می‌کنیم حتماً پیغمبر باید مدام می‌گفت. چه کسی گفته است که نگفت. یعنی سؤال این بود، سؤال این بود که چرا پیغمبر افشاگری نکرد؟

از بین بردن نفوذ کلام پیامبر توسّط منافقین

یک مسئله‌ی دیگر هم وجود دارد آیا حرف گوش کن بود؟ چه کسی باید کاری می‌کرد که نفوذ کلام پیغمبر برقرار باشد؟ جبرئیل یا مردم؟ خواص. در جامعه‌ای که می‌توانند نفوذ کلام پیغمبر را نابود بکنند، یک نفر غیر معصوم را به جای پیغمبر بنشانی بگویی: این نائب. حالا حرف هم بزند، بستر اجرا نداشته باشد، فراهم نکنی، جواب می‌دهد؟

آماده بودن بستر اطاعت مردم از امام زمان (علیه السّلام) برای ظهور ایشان

اساساً ما خیال می‌کنیم امام زمان (علیه السّلام) بیاید دیگر کار حل است. نه عمراً نمی‌آید، مادامی که بستر آن فراهم نشود. چون قدرت امام زمان بیشتر از پیغمبر و امیر المؤمنین (علیه السّلام) و این‌ها که نیست. بستر حرف گوش کنی باید فراهم بشود. و گرنه حرف او زمین می‌ماند.

علّت معرّفی کردن حضرت زهرا (سلام الله علیها) در سخنرانی در مسجد توسّط ایشان

کار به جایی می‌رسد که بعد از پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه) یک طوری با اهل بیت (علیهم السّلام) رفتار کردند که وقتی فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) خواست وارد مسجد بشود، خود را معرّفی کرده است. نشنیدید؟ «اعْلَمُوا أَنِّی فَاطِمَهُ وَ أَبِی مُحَمَّدٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ»[۱۴] چرا خود را معرّفی کرده است؟ گفتند: این شیخ فلانی امشب به منبر برود. من که روی منبر نشستم، نمی‌گویم: ای مردم بدانید من چه کسی هستم. چه وقت این حرف را می‌زنم؟ دیدید بعضی وقت‌ها یک کسی یک طوری با شما صحبت می‌کند می‌گویی: بدان با چه کسی داری صحبت می‌کنی. دیدید این‌طور می‌گویید؟ بعد از شهادت پیغمبر یک طوری با خانواده‌ی پیغمبر برخورد کردند که صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) وقتی وارد مسجد شد، فرمود: «اعْلَمُوا أَنِّی فَاطِمَهُ وَ أَبِی مُحَمَّدٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ» کجا شبیه به این را دیدید؟ سیّد الشّهداء در کربلا؛ دیدید وقتی داشت صحبت می‌کرد، وقتی حرف می‌زد مسخره می‌کردند. بعد فرمود که: آیا به جز من پسر پیغمبری الآن روی زمین وجود دارد یا نه؟ یعنی چون هتک حرمت می‌کنید، لابد نمی‌شناسید. می‌دانی با چه کسی داری صحبت می‌کنی؟ چه بلایی بر سر آن جامعه آمده است.

ظاهر شدن نفاق بعد از وفات پیامبر (صلوات الله علیه)

 می‌فرماید: «اعْلَمُوا أَنِّی فَاطِمَهُ وَ أَبِی مُحَمَّدٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ» بعد شروع به سخنرانی کردن کرد. «ظَهَرَ فِیکُمْ حَسِیکَهُ النِّفَاقِ»[۱۵] یعنی تا وقتی که پدر من بود، تازه شاخک‌های نفاق حسیکه یعنی نفاق مثل این می‌گویند: شما می‌روی باغچه‌ی خود را سر می‌زنید، یک روز می‌بینید سبزی گیاه‌ها از خاک بیرون زده است. آن لحظه‌ای که به چشم می‌آید، بروز دارد. فرمود: بعد از پدرم تازه جوانه‌های نفاق روشن شد، به چشم می‌آیند. این‌ها که من داشتم می‌گفتم تازه نفاق زمان پیغمبر بود. فرمود: «ظَهَرَ فِیکُمْ حَسِیکَهُ النِّفَاقِ» شاخه‌های نفاق سر برآوردند.

گلایه‌ی حضرت زهرا (سلام الله علیها) در مورد قدرنشناسی آن‌ها از خدمات امیر المؤمنین (علیه السّلام)

فرمود: من از شما تعجّب می‌کنم -گلایه‌ی صدّیقه‌ی طاهره در مورد امیر المؤمنین این است- گفت: او خیلی در راه اسلام برای شما زحمت کشید. صدّیقه‌ی طاهره می‌خواهد این را بگوید من با نصّ غدیر و این‌ها کار ندارم، نمک نشناس‌ها آن موقع که عمرو در جنگ احزاب به شما حمله کرد، همه‌ی شما ترسیده بودید؛ آن موقع که در خیبر همه‌ی شما فرار کرده بودید، علی خیلی برای شما زحمت کشید. وقتی می‌خواهد گلایه بکند، می‌گوید: بی‌انصاف‌ها علی این همه در راه اسلام صدمه خورد، بی‌بی سخنرانی کرد. وضع مسجد به هم خورد، برای ظاهر سازی هم که شده است، قباله‌ی فدک را برگرداندند. امّا این کینه‌ی منافقان که تمام نشد.

در روایات ما آمده است که محاسن امام مجتبی (صلوات الله علیه) زود سفید شده بود. یک جا هم این را در کربلا داریم وقتی جعفی امام حسین عبیدالله حر دعوت کرد، امام پیش او رفت، یک نگاه به چهره‌ی امام کرد، گفت: یا اباعبدالله محاسن شما خیلی خوش رنگ است، رنگ آن طبیعی همین‌طور است یا خضاب کردید. فرمود: خضاب کردیم. «وَ الشَّیْبُ إِلَیْنَا بَنِی هَاشِمٍ یَعْجَلُ»[۱۶] یک بلایی سر ما بنی هاشم آمده است، زود پیر شدیم. جریان نفاقی که در حضور پیغمبر به ناموس پیغمبر رحم نمی‌کند بعد از پیغمبر از علیّ بن ابی‌طالب که کینه دارد به او رحم می‌کند؟ اگر امیر المؤمنین را می‌کشتند، دل آن‌ها آرام نمی‌شد.

(روضه‌خوانی)


[۱]– سوره‌ی غافر، آیه ۴۴٫

[۲]– سوره‌ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۳]– الصحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫

[۴]– سوره‌ی توبه، آیه ۲۵٫

[۵]– سوره‌ی انفال، آیه ۲۴٫

[۶]– سوره‌ی توبه، آیه ۶۲٫

[۷]– بحار الأنوار (ط-بیروت)، ج ‏۴۴، ص ۳۶۷٫

[۸]– سوره‌ی توبه، آیه ۶۱٫

[۹]– سوره‌ی کهف، آیه ۱۱۰ و سوره‌ی فصّلت، آیه ۶٫

[۱۰]– بحار الأنوار (ط بیروت)، ج ‏۳۰، ص ۵۳۱٫

[۱۱]– همان ج ‏۲۰، ص ۵۶٫

[۱۲]– سوره‌ی نور، آیه ۱۱٫

[۱۳]– بحار الأنوار (ط بیروت)، ج ‏۳۰، ص ۵۳۱٫

[۱۴]– بحار الأنوار (ط بیروت)، ج ‏۲۹،ص ۲۲۳٫

[۱۵]– همان، ص ۲۲۵٫

[۱۶]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۲۷، ص ۲۰۴٫