در این متن می خوانید:
      1. رابطه‌ی فاطمیّه و وحدت مسلمین
      2. مدارا با برادران سنّی
      3. خانه‌نشینی امیر المؤمنین (علیه السّلام)
      4. خدمات اجتماعی امیر المؤمنین (علیه السّلام)
      5. برخورد امیر المؤمنین (علیه السّلام) با والیان خود
      6. مطرح شدن مسئله‌ی فدک در کلام امیر المؤمنین (علیه السّلام)
      7. صحبت نکردن امیر المؤمنین (علیه السّلام) از مسائل اختلافی
      8. انتساب‌های نادرست شیعه و سنّی نسبت به هم
      9. محدودیّت پیامبر در بیان حقایق
      10. مشکل منافقین در افشاگری پیامبر (صلّی الله علیه و آله)
      11. معیارهای پیامبر (صلّی الله علیه و آله) برای شناخت منافقین
      12. زیرکی منافق در تکذیب خدا و رسول
      13. برخورد شیخ دوم با پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) بعد از صلح حدیبیّه
      14. حذف نقل‌ها و احادیث تاریخی از منابع اهل سنّت
      15. تمهیدات پیامبر برای جلوگیری از سقیفه
      16. نمونه‌هایی از تخلّفات اهل سنّت
      17. اهمّیّت ویژه‌ی پیامبر (صلّی الله علیه و آله) نسبت به اهل بیت
      18. تهدید کردن فاطمه‌ (سلام الله علیها) در کلام اهل سنّت
      19. اهمّیّت و جایگاه صحابه در اهل سنّت
      20. بی‌احترامی به فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها)
      21. بغض اهل بیت نشانه‌ی نفاق
      22. ممانعت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) از ورود عایشه
      23. تمسخر عایشه نسبت به فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها)
      24. مناعت طبع و حیای فاطمه (سلام الله علیها)
      25. دفاع فاطمه (علیه السّلام) از ولایت

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۲]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى‏».[۳]

رابطه‌ی فاطمیّه و وحدت مسلمین

عنوان بحث ما تدابیر نبوی برای جلوگیری از وقوع سقیفه و همین‌طور جلوگیری از تکرار وقوع سقیفه است. این بحث‌های تاریخی و موضوع صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) خواه ناخواه جزء مسائل اختلافی محسوب می‌شود. این‌که موضع حقیر در مسائل اختلافی و وحدت اسلامی چیست قبلاً راجع به این موضوع صحبت کرده‌ام، جاهای متعدّدی هم منتشر شده، هم متن آن هم صوت آن، به اسم نقش فاطمیّه در هویت تشیّع. عزیزی دیشب فرمود که بحث‌های شما خلاف استراتژی رهبر معظّم انقلاب است، چند دقیقه‌ای را به این موضوع اختصاص می‌دهم، چون این از نظر حقیر اشتباه استراتژیک در فهم فرمایشات ایشان است.

اگر قرار بر این باشد که ما راجع به عقاید خود صحبت نکنیم دیری نمی‌گذرد که بعد از مدّتی مباحث عقایدی ما به نسل‌های آینده نمی‌رسد. می‌خواهم این را عرض کنم که اگر مسائل اختلافی مطرح نشود اصل عقاید ما زیر سؤال می‌رود. امّا مسئله این است که چطور این‌ها را مطرح کنیم؟ مباحثی که من عرض کردم دوستانی که اهل فن باشند با کتاب الغدیر اگر مقایسه کنند لحن بنده بسیار نرم‌تر از کتاب الغدیر است. برادر عزیز که می‌فرماید بیان این مباحث ولو مؤدّبانه خلاف نظر رهبری است کافی است به سخنان آقا رجوع کنند، می‌بینند آقا می‌فرمایند: کتاب الغدیر کتاب وحدت‌بخش است. دو مرتبه این را فرموده‌اند. توضیح هم می‌دهم که چطور این را فرموده‌اند. عزیزان اگر به ترجمه‌ی کتاب الغدیر رجوع کنند می‌بینند شدّت کلام مرحوم علّامه امینی از حقیر بسیار تندتر است، بنده اصلاً تندی نمی‌کنم، نه این‌جا نه هیچ جا. شیعه وقتی برهان دارد نیازی به بی‌ادبی ندارد.

Kashani-TadabireNabavi-13951122-ThaqalainSite (1)

یک پروژه‌ای در دست ما است، إن‌شاء‌الله سال آینده منتشر می‌شود، کتابی به عنوان ادب اختلاف علمای شیعه است، بیش از ۵۰ نسخه‌ی خطّی در این رابطه را إن‌شاء‌الله منتشر می‌کنیم. علمای شیعه مؤدّب هستند، عقاید خود را بدون بی‌ادبی بیان می‌کنند. امّا این‌که بگوییم اصلاً موضوع را مطرح نکنید عاقلانه نیست.

مدارا با برادران سنّی

چیزی که محلّ بحث است این است صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) به شهادت رسید، قاتل صدّیقه‌ی طاهره از دنیا رفته است، برادر سنّی از نظر من که ۱۵ سال است در این موضوعات شبانه‌روز کار می‌کنم هم در کردستان، هم در زاهدان، سیستان و بلوچستان، بالای ۹۹ درصد آن‌ها، بلکه بیشتر، حقایق به دست آن‌ها نرسیده است. آن چیزی که آقا بیان می‌فرمایند این است به خاطر مسئله‌ای که یک نفر جنایتی انجام داده، شما جنایت را به گردن دیگران نیندازید. این‌ها برادران مستضعف هستند، باید حقیقت را با ادب به این‌ها رساند، این‌ها خبر ندارند. بحث وحدت اسلامی به معنای اتّفاق عملی است، ما دشمن مشترک داریم. بنده هر چقدر تند باشم نسبت به سنّی کردستان و سیستان و بلوچستان ابداً تند نیستم، گویی که یک برادری داشتم یک جایی رفته، تحت تأثیر افکاری قرار گرفته، تلاش می‌کنم که او را به مسیر حق برگردانم، تلاش می‌کنم به او اطّلاعات درست برسانم. نگاه من به او این‌طور است، اصلاً او خبر ندارد، او کسی که قاتل صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) باشد را دوست ندارد، باور ندارد این اتّفاق افتاده است. بنابراین این بحث‌ها بستگی به رویکرد ما دارد، ما می‌خواهیم این رویکرد را داشته باشیم برای این‌که برویم این چماق را به سر سایر مذاهب بزنیم؟ این اشتباه محض است، بنده هم قطعاً چنین عقیده‌ای ندارم.

Kashani-TadabireNabavi-13951122-ThaqalainSite (6)

امّا این‌که عقاید خود را مطرح نکنیم اصلاً باید راجع به فاطمیّه مراسم نگیریم، فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) را چه کسی کشته است؟ حوادث طبیعی؟ حادثه‌ی پلاسکو؟! یا نه یک جنایت صورت گرفته است؟ اگر جنایت صورت گرفته این جنایت از پیش طراحی شده یا سهوی و غیر عمدی بوده است؟ نمی‌شود بگوییم راجع به این بحث‌ها صحبت نکنیم، چون این ناموس عقاید شیعه است، تشیّعی باقی نمی‌ماند. اتّفاقاً ما در جای دیگری داریم راجع به این موضوع صحبت می‌کنیم که امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) نگذاشت حادثه‌ی صدّیقه‌ی طاهره گم شود.

خانه‌نشینی امیر المؤمنین (علیه السّلام)

یک مورد برای شما مثال می‌زنم، به این جهت که خدای ناکرده عزیزی دچار این سوء برداشت نشود که این مباحث به قصد شقاق بین مسلمین است، ابداً این‌طور نیست. امیر (سلام الله علیه) ۲۵ سال خانه‌نشین شد. می‌خواهم یک مثال بزنم، چون بحث ما که وحدت نبود، اگر بود یک دهه می‌شود صحبت کرد. امیر (سلام الله علیه) ۲۵ سال خانه‌نشین شد، این‌ ۲۵ سالی که خانه‌نشین شد یکی از جانسوزترین حوادث اسلام این است. من این را زیاد مثال می‌زنم، تازه که طلبه شده بودیم اساتید ما می‌گفتند: دل ما می‌سوزد علّامه طباطبایی (اعلی الله مقامه الشّریف) به خاطر مشکلات مالی نجف را ترک کرد به قم هم نیامد، ۱۲ سال به تبریز رفت کشاورزی کرد که مشکلات مالی او قدری حل شود بتواند به قم بیاید و کار علمی انجام دهد.

همیشه حدود سال ۷۷ من در دفتر خاطرات خود نوشته‌ام چطور یک نفر آن‌ موقع پیدا نشد این علّامه‌ی بزرگوار به جای این‌که کشاورزی کند او را تأمین کند تا او کار علمی انجام دهد؟ بعد به این متفطّن شدم علّامه طباطبایی ۱۲ سال، امیر المؤمنین (علیه السّلام) که قابل قیاس با او نیست ۲۵ سال چاه کنده است. برترین شخص عالم وجود ۲۵ سال یا چاه کنده یا باغ درست کرده، کشاورزی کرده است، یک نفر پیدا نشد بگوید شما چرا این کار را انجام می‌دهید؟ از ملکوت چه خبر؟ مگر خود امیر المؤمنین (علیه السّلام) نفرموده بود که من به طرق آسمان نسبت به طرق زمین اعلم هستم، من از ملکوت آمده‌ام به شما خبر بدهم. امیر المؤمنین (علیه السّلام) ۲۵ سال چاه کنده است، چاه‌کنی در جامعه‌ی ما چه نوع شغلی است؟ چه جایگاهی دارد؟ چاه کنده وقف کرده، باغ درست کرده، درخت غرس کرده وقف کرده، وضع امیر المؤمنین (علیه السّلام) در آن ۲۵ سال فقر بوده است.

Kashani-TadabireNabavi-13951122-ThaqalainSite (5)

خدمات اجتماعی امیر المؤمنین (علیه السّلام)

در آن ۲۵ سال که جامعه به او نیاز نداشت و او را طرد کرد، با او مثل غریبه‌ها رفتار می‌کردند، کأنّ او را نمی‌شناسند. این‌که به تعبیر بخاری می‌شنیدید جواب سلام نمی‌دادند، نه این‌که جواب سلام نمی‌دادند، اصلاً گویی او را نمی‌شناسند. شما در خیابان کسی را نشناسید جواب سلام نمی‌دهید، اصلاً سلام نمی‌کنید. وضع مالی حضرت که خوب شد تمام این‌ها را وقف کرد. از این جهت به عنوان یک مصلح اجتماعی مطرح بود، کسی که خدمات می‌دهد. چاه آب شیرین که آن زمان مهم‌ترین مسئله بود، هنوز هم در مدینه آبار امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) کار می‌کند و آب دارد، باغ‌های امیر المؤمنین که برای در راه ماندگان و بیچارگان و فقرا وقف شده بود، با این‌ها حضرت محبوبیّت نسبی پیدا کردند. ثروت هنگفتی هم داشتند. فرض کنید امیر المؤمنین (علیه السّلام) عصمت هم نداشت، از لحاظ نبوغ که برترین فرد روی زمین بود. می‌خواهم بگویم کسی کلامی هم نگاه نکند ایشان ۲۵ سال کار کرده، کاسبی کرده، مردم تقریباً با او کاری نداشتند. وضع مالی خیلی خوبی داشت، امیر المؤمنین (علیه السّلام) باغ‌های خوبی داشت بعضی از آن‌ها ضرب المثل باغ آباد است، بنی امیّه حاضر بودند بعضی از آن‌ها را با ۱۰۰ هزار مثقال طلا بخرند.

وقتی به سیّد الشّهداء (علیه السّلام) و عبد الله جعفر به ارث رسید، سر یک ماجرایی که طولانی است وارد آن نمی‌شوم، بنی مروان با ۱۰۰ هزار مثقال طلا می‌خواستند یک باغ را بخرند، حساب کنید چقدر می‌شود. یعنی ۱۰۰ هزار چهار گرم و ۲۴ صدم گرم، بیش از یک تن طلا می‌شود. پس خیلی باغ بزرگ و آبادی است. این مقدّمه‌ی استشهاد من است. وضع مالی امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) خیلی خوب بود. کار تمام شد، حضرت به حکومت رسید.

Kashani-TadabireNabavi-13951122-ThaqalainSite (4)

برخورد امیر المؤمنین (علیه السّلام) با والیان خود

وقتی به حکومت رسید شنید عثمان بن حنیف که هم زاهد بود و هم از شیعیان امیر المؤمنین (علیه السّلام) بود و هم انسان خوبی بود یک مرتبه یکی از کارهایی که بعضی از آقایان ما الآن انجام می‌دهند انجام داد. در یک مهمانی شرکت کرد که ثروتمندان بودند و فقرا نبودند. نه وعده‌ی رشوه به او دادند، نه او وعده داد که کار کسی را راه بیندازد، یک مهمانی بود که او را دعوت کرده بودند. وقتی وارد شد دید فقط ثروتمندان هستند، مثل عروسی الآن بعضی از آقایان.

امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) نامه نوشت حالا که حاکمیّت پیدا کردی برای چه در این مجلس شرکت کردی؟ «عَائِلُهُمْ مَجْفُوٌّ  وَ غَنِیُّهُمْ مَدْعُوٌّ»،[۴] ثروتمندان هستند فقرا نیستند. یک فرد عادی بودی مهم نبود، الآن مسئول نظام هستی، استاندار هستی، حق نداشتی این کار را انجام دهی. به تو بگویند استاندار امیر المؤمنین (علیه السّلام) خوشحال می‌شوی در حالی که جگرهای گرسنه در کنار تو باشند؟ خجالت نمی‌کشی؟

این فضایی که من الآن دارم توصیف می‌کنم موضوع چیست؟ موضوع استانداری است که از آن سطح ایده‌آل امیر المؤمنین (علیه السّلام) افت کرده، نه به ماجرای خلفا ارتباط دارد، نه به ماجرای صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) ارتباط دارد. عثمان بن حنیف شیعه است. نامه‌ی ۴۵ را حتماً دیده‌اید، امیر المؤمنین (علیه السّلام) فرمود: «أَلَا وَ إِنَّ لِکُلِّ مَأْمُومٍ إِمَاماً یَقْتَدِی بِهِ وَ یَسْتَضِی‏ءُ بِنُورِ عِلْمِهِ»،[۵] شما امام دارید، من را نگاه کنید، از من پیروی کنید. «أَلَا وَ إِنَّ إِمَامَکُمْ قَدِ اکْتَفَى مِنْ دُنْیَاهُ بِطِمْرَیْه‏»، دو تکّه پارچه که دشداشه و شلوار می‌شود، یک دست لباس، دو قرص نان هم غذای من است. باز هم می‌بینید موضوع هنوز مسائل اختلافی نیست، حضرت هم تعداد زیادی باغ دارد، هم تعداد زیادی چاه دارد، حالا که حاکم شده شخصاً زاهدانه زندگی می‌کند. عثمان بن حنیف را مؤاخذه می‌کند که تو برای چه در مهمانی ثروتمندان شرکت کردی؟ نه این‌که رشوه گرفتی، نه این‌که کار کسی را راه انداخته‌ای، نه این‌که حقوق نجومی گرفته‌ای، نه این‌که ذخیره‌ی نظام هستی، نه، یک جا رفته‌ای و در مهمانی ثروتمندان شرکت کرده‌ای. بعد می‌فرماید: من که امام شما هستم در این دنیا آجر روی آجر نگذاشته‌ام، دل نبسته‌ام.

Kashani-TadabireNabavi-13951122-ThaqalainSite (2)

مطرح شدن مسئله‌ی فدک در کلام امیر المؤمنین (علیه السّلام)

بعد ناگهان موضوع را عوض می‌کند. الآن جا داشت حضرت بگوید باغ فلان را می‌بینی؟ من در راه خدا آن را وقف کرده‌ام، موضوع چیست؟ ساده‌زیستی مسئولان. ناگهان حضرت می‌فرماید: «بَلَى کَانَتْ فِی أَیْدِینَا فَدَکٌ»، بله ما یک فدکی داشتیم. چه ربطی دارد؟ مگر شما فقط یک فدک داشتید؟ بله، فدک یک باغ مهمّی بود. «فِیهَا عَینٌ فَوَّارَه وَ نَخِیلٌ کَثِیر»،[۶] هم چشمه‌ی جوشان داشت، هم درخت‌های خرمای فراوان داشت. ولی نسبت به باغ‌های امیر المؤمنین (علیه السّلام) این‌طور نبود که ویژه باشد. امیر المؤمنین (علیه السّلام) ۲۵ سال کاسبی کرده بود، چون جامعه با او کاری نداشت.

Kashani-TadabireNabavi-13951122-ThaqalainSite (3)

صحبت نکردن امیر المؤمنین (علیه السّلام) از مسائل اختلافی

امیر المؤمنین (علیه السّلام) از یک فرصت کوچک استفاده کرد که یک حادثه‌ای را یادآوری کند، آن هم امیر المؤمنینی که وقتی بحث تاریخی شود مخاطبان او بالای ۹۹ درصد اهل سنّت هستند. کسانی هستند که اسم خلیفه‌ی اوّل و دوم می‌آمد رگ گردن آن‌ها ورم می‌کرد. (نسبت به خلیفه‌ی اوّل و دوم خیلی تعصّب داشتند) بله، با عثمان خوب نبودند، به جهت این‌که عثمان را دیده بودند و کارهایی که با بنی امیّه تبانی کرده بود را دیده بودند، با او خوب نبودند. به این معنایی که شما امروز تصوّر می‌کنید شیعه نبودند، امیر المؤمنین (علیه السّلام) اگر می‌خواست کمی راجع به مسائل اختلافی صحبت کند سپاه او از هم می‌پاشید، این‌ها از مسلّمات تاریخ است.

«بَلَى کَانَتْ فِی أَیْدِینَا فَدَکٌ»، بله ما یک فدکی داشتیم. «فَشَحَّتْ عَلَیْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ آخَرِینَ»،[۷] یک عدّه به آن فدک بخل ورزیدند، یک عدّه هم با سخاوت گذشتند. شما حساب کنید  بنده بخواهم بروم وسط ریاض سخنرانی کنم، امیر المؤمنین (علیه السّلام) در جمع غیر شیعه است. چون می‌دانید نامه‌ای که امیر المؤمنین (علیه السّلام) می‌نوشت در میدان‌های اصلی شهر قرائت می‌شد. مثل الآن چطور نامه‌هایی که می‌نویسند را صدا و سیما می‌خواند.

اشاره می‌کنند که یک عدّه با بخل چشم طمع دوختند و یک عدّه هم با سخاوت گذشتند. ممکن است سؤال شود یعنی گذشتی؟ می‌فرماید: خیر، «نِعْمَ الْحَکَمُ اللَّه»، بالاخره یک قیامتی هم هست، دادخواهی خواهیم کرد. امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) که امام شیعیان و امام وحدت طلبان است، بدون این‌که بی‌ادبی کند نمی‌گذارد مسئله فراموش شود.

انتساب‌های نادرست شیعه و سنّی نسبت به هم

لذا این‌که بگوییم برای این‌که اختلاف به وجود نیاید اصل مسئله را نگویید، این عاقلانه نیست. انتساب آن به رهبر معظّم انقلاب جفا است، عرض کردم ایشان می‌فرماید: کتاب الغدیر وحدت بخش است. در حالی که لحن کتاب الغدیر گاهی خیلی تند است و از حرف‌هایی که بنده می‌گویم خیلی شدیدتر است. چرا وحدت‌بخش است؟ برای این‌که کتاب الغدیر می‌گوید شما دارید به توهم شیعه ناسزا می‌گویید، می‌گویید شیعه بعد از نماز می‌گوید جبرئیل امین خیانت کرد، می‌گویید شیعه می‌گوید قرآن کتاب خدا نیست یا تحریف شده، می‌گویید شیعه قائل به این است که زن‌ها عدّه نگه ندارند، شیعه قائل به این است که چه و چه. دارند به ما دروغ می‌گویند، ما این‌ها را نمی‌گوییم. الغدیر نوشته توهمی که علیه شیعه وجود دارد… واقعیّت ما را نقد کنید نه توهم ما را.

ما هم بخواهیم شما را نقد کنیم حقیقت شما را نقد کنیم نه توهم شما را. ما هم نسبت به آن‌ها توهم داریم، در جامعه‌ی ما الآن مسلّم است که داعش ناصبی است، در حالی که داعش ابداً ناصبی نیست، داعش نمی‌تواند ناصبی باشد برای این‌که ادّعای او این است من امام عدل از ذرّیّه‌ی سیّد الشّهداء (علیه السّلام) هستم. ما با توهم آن‌ها بحث می‌‌کنیم آن‌ها هم با توهم ما بحث می‌کنند. چون توهم در توهم ضرب می‌شود ممکن است با هم دعوا کنیم. ما اگر بدانیم که آن‌ها مشکلاتی در فهم حقّ ما دارند، برویم برای آن‌ها تبیین کنیم که بفهمند، از طرفی آن‌ها هم بدانند که ما چه می‌گوییم، چه فکری می‌کنیم، خیلی اختلافات کم می‌شود. بحث کنار گذاشتن اختلاف یک امر است، این‌که حقایق مطرح شود یا نشود یک امر دیگر است. به همین قلیل اکتفا می‌کنم. بنابراین بحث‌های ما ابداً خلاف وحدت اسلامی نیست.

محدودیّت پیامبر در بیان حقایق

موضوع بحث ما این بود، پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه و آله) برای جلوگیری از سقیفه چه کردند؟ بعد از یک مقدّمه‌ای که عرض کردیم شهوترانی و نفس خود را مقدّم به ربوبیّت حضرت حق کردن عامل همه‌ی بدبختی‌ها است. از قرآن کریم سوره‌ی مبارکه‌ی انفال و جنگ بدر را با هم تبیین کردیم، وارد بحث شدیم. عرض کردیم پیغمبر اسلام در چهار محور اصلی تلاش کردند سقیفه رخ ندهد، اوّلین نکته‌ای که عرض کردیم یک جلسه طول کشید این‌ بود که پیغمبر در جامعه زمینه‌ی بیان بعضی از حق‌ها را نداشت، چرا نداشت؟ برای این‌که مردم بعضی از تعلّقات خود را به فرمایشات پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) اولویّت می‌دادند.

مشکل منافقین در افشاگری پیامبر (صلّی الله علیه و آله)

مثال کلیدی که این‌جا زدیم ماجرای افک بود. شب گذشته به این مرحله پرداختیم که خاتم انبیا به جای این‌که بیشتر روی افشاگری افراد خاص سرمایه‌گذاری کند -البتّه اگر فرصت کردم عرض می‌کنم این کار را هم انجام داده- عمده‌ی زمانی که حضرت صرف کردند این بود که کلید به دست مردم بدهند مردم تشخیص بدهند حقّ و باطل چیست. به عنوان مثال در جامعه‌ای که آمار منافقین زیاد است، ما این مثال را مدام تکرار کردیم که شاید از مردم مدینه از هر سه نفر یک نفر اهل نفاق بودند، در جایی مفصّل این را بحث کردیم، هم آیات این را نشان می‌دهد هم روایات این را نشان می‌دهد. وقتی جمعیّت منافق زیاد است خطر جنگ داخلی جدّی است، به گونه‌ای که در ماجرای تبوک که به امیر المؤمنین (علیه السّلام) به شدّت نیاز بود بعد از فتح مکّه پیغمبر مجبور شد امیر المؤمنین (علیه السّلام) را در مدینه نگه دارد. چون اگر می‌رفتند منافقینی که داخل مدینه بودند که زیاد هم بودند کودتا می‌کردند دیگر راه نمی‌‌دادند مسلمین به مدینه برگردند. وقتی جمعیّت منافق زیاد است شما نمی‌توانید صریح افشاگری کنید.

معیارهای پیامبر (صلّی الله علیه و آله) برای شناخت منافقین

کاری که پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) انجام داد چه بود؟ این بود که آمد شاخص‌هایی را معرّفی کرد. از جناب ابی‌ذر (سلام الله علیه) این‌طور رسیده که پیغمبر فرمود: منافقین را از سه طریق بشناسید. یک مورد را به اندازه‌ی فرصتی که داشتیم بحث کردیم، چه بود؟ منافق نسبت به نماز اهل تخلّف است، اهل کسالت است، کاهل نماز است، اهل کم و زیاد کردن است. مصادیق آن را از منابع غیر شیعه مثل صحیح بخاری و مسلم عرض کردیم.

چه کسانی بودند؟ آیا امیر المؤمنین (علیه السّلام) نسبت به نماز تخلّف می‌کرد؟ کوتاهی می‌کرد؟ یا دیگران به صورت آشکار این کار را انجام می‌دادند؟ آیا در منابع مهمّ برادران غیر شیعه مثل صحیح بخاری امروز متعدّد از پنج صحابه روایت نداریم؟ آن صحابه هم کسانی نیستند که شیعه باشند یا طرفدار شیعه باشند، مثل انس بن مالک، مثل ابو موسی اشعری، معلوم است نسبت این‌ها با شیعه چیست. این‌ها می‌گفتند هیچ چیز از چیزهایی که زمان پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) بود الآن نیست. ۲۰ و چند سال از اسلام گذشته بود، از شهادت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) گذشته بود.

به انس گفتند: «قِیلَ الصَّلاَهُ»،[۸] الآن نماز خواندیم، گفت: «أَلَیْسَ ضَیَّعْتُمْ مَا ضَیَّعْتُمْ فِیهَا»، این نماز آن نماز است؟ من عرض می‌کنم پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) فرمود تخلّف از نماز از علایم نفاق است، اگر کسی تخلّف از صلوات دارد باید بداند که یکی از شاخصه‌های منافقین را بروز می‌دهد. باید او را خبر کنند اگر اهل ایمان است این کار را انجام ندهد. اگر پافشاری می‌کند یعنی از اهل نفاق است، پیغمبر فرموده است. برای این سه چهار مورد مثال زدیم.

زیرکی منافق در تکذیب خدا و رسول

مسئله‌ی بعدی که ابوذر گفته، از پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) نقل کرده، در منابع غیر ما هم وجود دارد این است که «تَکذِیبِهِم الله وَ الرَّسول»، منافق خدا و رسول را تکذیب می‌کند. در این‌جا خیلی افراد دچار سوء فهم یا سوء برداشت در فهم تاریخ می‌شوند، منافق خدا و رسول را تکذیب می‌کند یعنی بنده بین شما منافق باشم، من جرأت دارم بین مسلمین بگویم خدا و رسول دروغ می‌گویند؟  «تَکذِیبِهِم الله وَ الرَّسول» یعنی چه؟ یعنی منافق وسط مسجد پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) فریاد می‌زند معاذ الله خدا دروغ می‌گوید پیغمبر دروغ می‌گوید؟ خیر. منافق خیلی با زیرکی عمل می‌کند، سعی می‌کند کاری انجام دهد که عملاً قول خدا و رسول تکذیب شود.

برخورد شیخ دوم با پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) بعد از صلح حدیبیّه

می‌دانید وقتی صلح حدیبیّه شد سوره‌ی مبارکه‌ی فتح نازل شد، فتح الفتوح اسلام بود. در واقع کفّار سپر انداختند (تسلیم شدند) برای این‌که قبول کردند مسلمین یک گروه منسجم به رسمیّت شناخته شده هستند. پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) به مردم فرموده بود: نگران نباشید، ما به حج خواهیم رفت. سال ششم که داشتند به حج می‌رفتند کفّار جلوی اسلام و مسلمین را گرفتند، آن‌جا قراردادی امضاء شد، صلح حدیبیّه شد، قبول کردند سال بعد مسلمین به حج بروند. مسلمین را به عنوان یک دولت پذیرفتند، تا دیروز و سال پیش می‌گفتند رئیس آن‌ها، رهبر آن‌ها، پیغمبر آن‌ها، معاذ الله مجنون است، شاعر است، حالا گفتند شما یک گروه هستید، یک دولت هستید، این را پذیرفتند. سال بعد هم بیایید و به حج بروید. سوره‌ی فتح نازل شد: «إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبیناً»، این فتح مبین است.

یک مرتبه شیخ دوم بلند شد و گفت: یعنی چه؟ کجای آن فتح است؟! مگر نگفتی می‌خواهیم به حج برویم، چرا دروغ گفتید؟ مگر به ما وعده‌ی حج نداده بودید؟ این‌هایی که عرض می‌کنم در صحیح بخاری است، این را از کافی نمی‌گویم، از نهج البلاغه نمی‌گویم، از صحیح بخاری است. برای چه به ما دروغ گفتید؟ این چه فتحی است؟ صلح کردید و یک برگه نوشتید، دارید ما را برمی‌گردانید، این کجا فتح است؟! بعد خود او گفت: من در طول عمر خود هیچ وقت جرأت و جسارتی که این‌‌جا نشان دادم نشان ندادم، الآن هم تعجّب می‌کنم، چون یقه‌ی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) را گرفتم به دیوار کوبیدم! این در آثار خود آن‌ها است. گفت: این فتح نیست، فتح کجا بود؟!

اسم این را چه بگذاریم؟ اسم این را باید چه گذاشت؟ بعداً که آمدند به او اشاره کردند زیاده‌روی نکن، در صحیح بخاری وجود دارد، در اینترنت هم وجود دارد، نگاه کنید، گفت: «مَا شَکَکْتُ مُنْذُ أَسْلَمْتُ کَمَا شَکَکتُ فِی الحُدَیبِیَّه»، خیلی شک کردم که این پیغمبر اصلاً پیغمبر نیست! خیلی پیش آمد که شک کردم، ولی هیچ وقت مثل حدیبیّه شک نکردم. باید چه بگوییم؟ آیا پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) اشاره نفرمود؟ یا اشاره فرمود؟ پیغمبر باید چه می‌کرد؟ آیا شاخصه معرّفی کرد یا نکرد؟

حذف نقل‌ها و احادیث تاریخی از منابع اهل سنّت

 این‌ها مطالبی است که بعد از ۱۳۰ سال ممنوعیّت نقل حدیث در آثار این برادران باقی مانده است، خیلی موارد که اصلاً نیست. شما خبر دارید برادران اهل سنّت ما می‌گویند نقل مباحثی که به ضرر عقیده‌ی ما است حرام است. لذا مثلاً شهادت صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) را از آثار خود حذف کردند، فقهای آن‌ها فتوا دادند نقل حرام است باید حذف کنید.

 یکی از برجستگان علمای این آقایان که شخصی به نام ذهبی است، انصافاً عالم پرکاری است، ۵۰۰ کتاب دارد، در دو کتاب خود صراحتاً می‌گوید اگر جایی سند تاریخی پیدا کردید که راجع به اختلافات بین اصحاب بود باید این را پاره کنید، امحاء کنید، در کاغذ خرد کن بریزید! این مطالب بعد از حذف شدن به دست ما رسیده، اصل آن‌ها چقدر بوده خدا می‌داند. «یَجِب بَل إِخفَائُهُ بَل إِمحَائُهُ»، باید آن را امحاء کرد، محو کرد. این‌ها بعد از این اتّفاقات رسیده است. بیش از ۱۰۰ سال نقل آزاد حدیث ممنوع بوده، به جز کسانی که حکومت اذن می‌داد. ابوذرها به جرم نقل حدیث تبعید شدند، همین ابوذری که علائم نفاق را گفته است. تازه این به دست ما رسیده است.

تمهیدات پیامبر برای جلوگیری از سقیفه

آیا پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) برای جلوگیری از سقیفه تدابیری اندیشید؟ پیغمبر دو راه داشت، یا این‌که به صورت تکوینی معجزه کند همه‌ی عالم جا به جا شود. پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) توان این را دارد، ولی تربیتی اتّفاقی نمی‌افتد وقتی پیغمبر به صورت جبری نگذارد اتّفاق بیفتد، انحرافی ایجاد شود. یا این است که برای مردم روشنگری کند مردم به صحنه بیایند. فرموده: علائم نفاق سه چیز است، این‌ها نسبت به عبادات، نسبت به صلوات، نسبت به نماز تخلّف دارند، فرموده یا نفرموده است؟ بله، فرموده است. مطالب زیادی راجع به اهل بیت خود فرموده است.

نمونه‌هایی از تخلّفات اهل سنّت

جمله‌ی جالبی برای شما عرض کنم ببینید، هم در صحیح بخاری وجود دارد، هم در سایر منابع وجود دارد. یا رسول الله، ما فهمیدیم می‌خواهیم سلام کنیم چطور سلام کنیم، چطور صلوات بفرستیم؟ جالب است، می‌گوید: «قَالَ النَّبِی صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم»، من آل را نگفتم، نویسنده می‌گوید: «قَالَ النَّبِی صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم»، یعنی پیغمبر گفت: «قُولُوا اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِ مُحَمَّدٍ».[۹] یعنی همین الآن که دارد روایت پیغمبر را می‌نویسد عمل نمی‌کند، تخلّف می‌کند، چاپ‌های امروز را هم نگاه کنید وجود دارد.

ما چه کنیم؟ این بی‌ادبی است؟ الآن ما بی‌ادبی کردیم؟ اگر روایت نبوی بیان می‌کنی چرا الآن که داری می‌نویسی به آن عمل نمی‌کنی؟ ابن تیمیّه که پدر جدّ وهّابی‌های عربستان است می‌گوید ما واجب می‌دانیم بعد از ذکر صلوات بر پیغمبر صلّی الله علیه و سلّم آل را هم صلوات بفرستیم. ولی در جمله‌ی خود او این وجود ندارد! این بازیگری است؟ این چیست؟ چرا تخلّف می‌‌کنی؟ تو که می‌گویی من واجب می‌دانم، می‌توانستی بگویی که واجب نمی‌دانم، آن موقع می‌گفتیم اختلاف اجتهادی است، ایشان یک نظر دارد آن‌ها یک نظر دارند. امّا وقتی همین الآن که می‌نویسی می‌گویی: «قَالَ النَّبِی صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم… قُولُوا اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِ مُحَمَّدٍ»… این‌ها حجّت‌هایی است که نشان می‌دهد این‌ها علائم اهل نفاق است، از خود دور کنید.

باز یک نویسنده‌ی دیگر می‌گوید می‌دانید این ماجرا از کجا آمده است؟ بنی امیّه اگر کسی بر آل پیغمبر صلوات می‌فرستاد می‌آمدند جلوی او را می‌گرفتند، او را می‌کشتند، خانه‌ را بر سر او خراب می‌کردند، دیگر از آن به بعد مانده است. بنی امیّه هزار و ۴۰۰ و چند سال است از دنیا رفته‌اند، بنی امیّه کجا بود؟ سنّت بنی امیّه را حفظ نکنید. رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود این از علائم اهل نفاق است. این کجا بی‌ادبی است؟ یا بگویید فلانی اشتباه می‌کنی، در آثار ما چنین مطلبی وجود ندارد، قبول می‌کنیم، یا بگویید نظر ما این‌طور است. عمل شما باید مطابق حرف شما باشد.

اهمّیّت ویژه‌ی پیامبر (صلّی الله علیه و آله) نسبت به اهل بیت

پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) برای این‌که مردم در خانه‌ی اهل بیت بروند در کمترین نقل شش ماه، در کمترین مدل که نقل شده فقط برای نماز صبح، ۱۸۰ مرتبه می‌شود، وگرنه ۱۳ ماه هم داریم، برای نمازهای واجب هم داریم. شش ماه برای نماز صبح کمترین نقلی است که آقایان نقل کرده‌اند. ۱۸۰ مرتبه در خانه‌ی اهل بیت رفته، در خانه‌ی فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) رفته، فرمود: «الصَّلَاهَ یَا أَهْلَ الْبَیْتِ إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً».[۱۰]

تهدید کردن فاطمه‌ (سلام الله علیها) در کلام اهل سنّت

چه کاری باید انجام می‌داد که آتش در خانه‌ی فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) نبرند؟ بله، این‌که در خانه‌ی صدّیقه‌ی طاهره را سوزاندند در منابع آن‌ها نیامده، ولی یکی از طرفداران جدّی خلیفه‌ی دوم که به او اسلم عمری می‌‌گویند، مثل ما که می‌گوییم فلانی خیلی حیدری است، گفته: آن‌ها آتش را در آن خانه بردند که تهدید کنند آن‌ها بیایند بیعت کنند. همین که شما می‌گویید را قبول می‌کنیم، تهدید صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها)، نه تهدید صدّیقه‌ی طاهره تهدید یک صحابه با آتش ادب اسلامی است؟

اهمّیّت و جایگاه صحابه در اهل سنّت

امروز در شبکه‌های ماهواره‌ای می‌گویند شیعه‌ها دروغ می‌گویند، آتش نزدند. قبول می‌کنیم آتش نزدند، تهدید به آتش در آثار شما وجود دارد یا وجود ندارد؟ مشعل به دست او بود، رفت و گفت آتش می‌زنم هست یا نیست؟ سند آن‌ از نظر شما صحیح است یا نیست؟ چطور وقتی آقای ابن تیمیّه می‌خواهد فتوا بدهد می‌گوید «مَن نَسَبَهُم بِالجُبن»، اگر یکی از شما بگویید یکی از صحابه‌ی مرتبه‌ی ششم… یعنی صحابه‌ای که داشت با اسب می‌تاخت از مدینه عبور می‌کرد، یک ثانیه پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) را دید و رفت، از تعریف این آقایان این شخص صحابه محسوب می‌شود. اگر بگویید این شخص کمی ترسو بود، می‌گوید باید شما را شلّاق بزنند، حرمت اصحاب پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) را رعایت نکرده‌اید.

«مَن وَصَفَهُم بِالجُبن أَو قِلَّهِ العِلم». این «الصَّارِمُ المَسلول» ابن تیمیّه پدر جدّ وهّابی‌ها است. می‌گوید کسی بگوید فلان صحابه‌ی مرتبه‌ی ششم، مثلاً یک صحابی اعرابی بادیه‌نشین بود، یک روز به مدینه آمد اسلام آورد و رفت، همین، از نظر آقایان صحابه می‌شود. اگر کسی بگوید این شخص قلّت علم دارد، می‌گوید باید این فرد را شلّاق بزنید، بی‌ادب است.

بی‌احترامی به فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها)

این‌که آتش به در خانه‌ی صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) ببرید ادب است؟ این تکذیب خدا و رسول نیست؟ خود شما قبول دارید ما هم قبول داریم که سیّده‌ی نساء اهل الجنّه است. تکذیب یک وقت است که بگوییم دروغ می‌گویید، یک وقت است که حرف خود را قبول نکنید. چه فتنه‌ای قرار بود از خانه‌ی فاطمه (سلام الله علیها) اتّفاق بیفتد که آتش به در خانه‌ی او ببرید تهدید کنید، بعد آن‌ها هم دست بردارند؟ این‌ها چیزهایی نیست که بگوییم مطرح نکنیم، مطرح نکنیم که شما برای چه با همه‌ی مسلمین فرق دارید؟ مدل نماز شما فرق دارد، مدل احکام شما فرق دارد، ریشه‌های عقاید شما فرق دارد، منابع روایی شما فرق دارد. یا باید جواب بدهید… ما چه کنیم؟

بغض اهل بیت نشانه‌ی نفاق

سومین علامت نفاق را چه گفته‌اند؟ بغض نسبت به اهل بیت. فردا به این می‌پردازم، فقط یک مورد را امشب بگویم. یک نسخه‌ی خطّی از یک کتابی است که نمی‌خواهم اسم آن را ببرم، علمای کشمیر نوشته‌اند. وقتی من این کتاب را مطالعه می‌کردم… مجلّدات آن زیاد است، تا به حال چاپ نشده، نسخه‌ی خطّی آن الآن وجود دارد، حتّی من نمی‌توانم اسم نسخه‌ی خطّی آن را بگویم. یک مطلبی نوشته بود که همسر پیغمبر عایشه راجع به صدّیقه‌‌ی طاهره (سلام الله علیها) گفته است. پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) فرمود: بغض نسبت به اهل بیت من علامت نفاق است.

ممانعت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) از ورود عایشه

وقتی این مطلب را در این نسخه‌ی خطّی دیدم چند روز به هم ریخته بودم، باور نمی‌کردم در آثار آن‌ها موجود باشد. خیلی چیزها را حذف کرده‌اند، گفتم لابد این را هم حذف کرده‌اند. تا در جلد ششم  اکمال اکمال مُعلِم شرح صحیح مسلم، چاپ دار الکتب العلمیّه، چاپ فعلی که برای الآن است مطلب را پیدا کردم.

اگر یک زن جوانی از دنیا برود، تابوت مادر ۱۸ ساله را کسی ببیند، اصلاً از آیین ما هم نباشد، یا شما تابوت یک مادر ۱۸ ساله از هندوها را ببینید، مسخره می‌کنید؟ از هندوهای میانمار باشد، از کاتولیک‌ها باشد، به شما بگویند این تابوت یک مادر ۱۸ ساله است که چهار فرزند هفت ساله و چهار ساله دارد، آیا مسخره می‌کنید؟ در نهایت این است که انسان حرفی نمی‌زند. پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) چه کند که نشان دهد بغض نسبت به اهل بیت من علامت نفاق است؟ متن به این صورت است، اسم کتاب اکمال اکمال المعلم در شرح صحیح مسلم، جلد ششم، چاپ دار الکتب العلمیّه است. می‌گوید صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) دستور داد همسران پیغمبر را به جهت یکی دو نفر راه ندهند، روزهای آخر بود.

آن‌ها دنبال این بودند که خبر بگیرند. خیلی برای آن‌ها بد شده بود، دنبال این بودند به یک شکلی تنش‌زدایی کنند، مشکل را حل کنند، تا بی‌بی از دنیا نرفته آشتی‌کنان راه بیندازد. عایشه را به آن‌جا فرستادند که آن‌جا را بررسی کند، ببیند اوضاع چطور است، می‌‌توانند عیادت کنند و احوالپرسی کنند، ببینند اوضاع چطور است. خواست وارد شود از جلوی در، حیاط را دید، اسماء بنت عُمِیس ایشان را راه نداد. ناراحت شد، پدر خود را صدا کرد. پدر او آمد، به اسماء گفت: چرا همسران پیامبر را راه نمی‌دهی؟ گفت: فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) دستور داده است. آن‌ها تازه به این خانه حمله کرده بودند، بهانه‌ای نبود دوباره این در نیم سوخته را بشکنند. گفت: باشد، اگر فاطمه گفته عیبی ندارد.

تمسخر عایشه نسبت به فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها)

 عایشه عصبانی شد، گفت: می‌دانی برای فاطمه چه ساخته‌اند؟ یک چیزی مثل هودج عروس برای او ساخته‌اند. کجای دنیا تابوت مادر ۱۸ ساله را به هودج عروس تشبیه می‌کنند؟ پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) از کینه‌ی بعضی افراد باید چه می‌کرد؟ این در آثار شما وجود دارد.

کجای دنیا تابوت یک مادر ۱۸ ساله، آن هم نه صدّیقه‌‌ی طاهره (سلام الله علیها)، یک مادر که چند فرزند صغیر دارد، می‌گویند این را مثل کالسکه‌ی عروس درست کرده‌اند؟ تابوت فاطمه‌ (سلام الله علیها) کالسکه‌ی عروس بود؟ این کینه را نشان نمی‌دهد؟ ما اگر با یک نفر اختلاف هم داشته باشیم وقتی دارد از دنیا می‌رود بحث را ادامه نمی‌دهیم. پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) باید چه کاری انجام می‌داد وقتی کینه‌ها وجود دارد؟ لذا وقتی خود او در خطبه‌ی فدکیّه سخنرانی کرد، فرمود: «ظَهَرَتْ‏ حَسِیکَهُ النِّفَاقِ‏»،[۱۱] شاخه‌های نفاق از زمین رویید، رشد کرد، به چشم آمد و شعله کشید، به در خانه‌ی صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) آذر زد.

مناعت طبع و حیای فاطمه (سلام الله علیها)

برای این‌که روضه‌ی امشب سنگین است می‌خواهم از یک جهت دیگر روضه بخوانم شدّت آن کم شود. می‌خواهم از ولایت‌ مداری بی‌بی بگویم. صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) که در طول عمر خود از هیچ‌کس خواهشی نکرد، امیر المؤمنین (علیه السّلام) فرمود: وقتی که من می‌گفتم از پدر خود رسول خدا چیزی بخواهد بدن مبارک ایشان می‌لرزید، از مناعت طبع و حیایی که داشت. یک وقت من به او گفتم فاطمه جان، تو به این شکل دستاس را می‌گردانی اذیّت می‌شوم، دست تو زخم می‌شود، برو از پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) یک خادم بخواه.

امیر المؤمنین (علیه السّلام) می‌فرماید: صدّیقه‌ی طاهره از شدّت حیا اگر من نگفته بودم پیش پیغمبر نمی‌رفت. سراغ رسول خدا رفت، از دور دید اطراف پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) جمع شده‌اند، برگشت. رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) متوجّه شدند. کارهای مردم که انجام شد در خانه‌ی صدّیقه‌ی طاهره رفتند، سلام کردند که اجازه‌ی ورود بگیرند. پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) برای ورود به خانه‌ی فاطمه اجازه‌ی ورود می‌گرفت. صدا کردند: «السَّلَامُ عَلَیکُم یَا أَهلَ البَیت». امیر المؤمنین (علیه السّلام) می‌فرمایند: صدّیقه‌‌ی طاهره از روی حیا ملحفه‌ای روی سر خود کشید. یعنی من می‌خواستم چیزی از پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) بخواهم. بی‌بی تا این حد مناعت طبع داشت. امیر المؤمنین می‌فرماید: مرتبه‌ی سوم برای این‌که پیغمبر برنگردد من جواب سلام دادم، گفتم یا رسول الله بفرمایید، فاطمه خجالت می‌کشد بگوید، یا رسول الله دست‌های او را ببینید.

عجیب است که اهل سنّت هم نقل کرده‌اند وقتی رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) وارد می‌شد و «وَ هِیَ تَطْحَنُ بِیَدِهَا»، با دست خود دستاس می‌گرداند خون از چوبه‌ی دستاس جاری شده بود، پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) گریه می‌کرد. فرمودند: یا رسول الله، خادمی می‌خواهم که این فاطمه کمتر کار کند. فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) از شدّت حیا سر خود را از پیغمبر پوشانده بود. فاطمه از پدر خود چیزی نخواست. یک روز امیر المؤمنین (علیه السّلام) به منزل آمد، زمان پیغمبر امیر المؤمنین سه چهار روز در باغ یک یهودی بیرون شهر کار می‌کرد. به خانه آمد بعد از چند روز غذا بخورد، دید بدن مبارک صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) می‌لرزد، عرض کرد چیزی نداریم. گفت: زهرا جان، چرا به من نگفتی؟ گفت: پدرم به من فرمود از علی چیزی نخواهی که نتواند تهیّه کند.

دفاع فاطمه (علیه السّلام) از ولایت

فاطمه از شوهر خود و پیغمبر (علیهم السّلام) چیزی نخواست، ولی برای دفاع از ولایت منابع ما نوشته روزهای بعد از شهادت پیغمبر استر سوار می‌شد، شب‌ها در خانه‌ی انصار می‌رفت. به سمت انصار دست دراز کرد که از امیر المؤمنین (علیه السّلام) دفاع کند. اگر یک مرتبه می‌رفت ما یک طور می‌سوختیم، در منابع ما آمده شب اوّل رفت آن‌ها دست رد زدند، فردا شب باز فرمود: علی جان، یک مرکبی آماده کن من بروم، شاید این مرتبه جواب من را دادند. مرتبه‌ی دوم در خانه‌ی انصار رفت. فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) همه‌ی دار و ندار خود را خرج امیر المؤمنین (علیه السّلام) کرد، برای همین است که امیر (سلام الله علیه) این‌طور فرمود: «لَوْ کَانَ بِهِمْ حَمْزَهُ أَوْ أَخِی جَعْفَرٌ مَا بَایَعْتُ کُرْها»،[۱۲] اگر برادر من جعفر یا عموی من حمزه بودند من این‌طور گرفتار نمی‌شدم که فاطمه‌ی من به صحنه بیاید.

وقتی دید هیچ‌کس نیامد دفاع کند عبارت امیر المؤمنین (علیه السّلام) در منابع ما این است، فرمود: وقتی دیدم نه کمک کاری دارم، نه مدافعی دارم، نه هوا خواهی دارم، جان اهل بیت من در خطر است، ترسیدم حسنین به شهادت برسند ارتباط بین مردم و امامت قطع شود مجبور شدم صبر کنم. این‌جا صدّیقه‌‌ی طاهره (سلام الله علیها) خود را خرج کرد.

فاطمه (سلام الله علیها) خود را خرج امیر المؤمنین (علیه السّلام) کرد، برای همین چند روز آخر که بستری بود هرگز نگذاشت امیر المؤمنین چیزی متوجّه شود. یک روز امیر المؤمنین (علیه السّلام) وارد شد دید صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) گریه می‌کند. ما باشیم حدس می‌زنیم از شدّت درد است. امیر المؤمنین (علیه السّلام) سر را به دامن گرفت، عرض کرد: «یَا سَیِّدَتِی مَا یُبْکِیکِ»،[۱۳] خانم، برای چه این‌طور گریه می‌‌کنی؟ نفرمود از درد سینه، فرمود: «أَبْکِی لِمَا تَلْقَى بَعْدِی»، برای غربت بعد از خودم برای تو گریه می‌کنم، تا زمانی که بودم از تو دفاع کردم.

در منابع ما این‌طور است، روز آخر به اسماء فرمود: بیا، می‌خواهم لباس‌های خود را عوض کنم. می‌دانید چرا می‌خواست لباس‌های خود را عوض کند؟ می‌داند فردا شب علی (علیه السّلام) به مصیبت سختی گرفتار می‌شود، می‌خواست آثار جراحت کمتر باقی بماند. فرمود: بیا می‌خواهم لباس‌های خود را عوض کنم، می‌خواهم کار علی را سبک کنم.


[۱]– سوره‌ی غافر، آیه ۴۴٫

[۲]– سوره‌ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫

[۴]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۴۱۶٫

[۵]– همان، ص ۴۱۷٫

[۶]– معالم المدرستین، ج ‏۲، ص ۱۴۵٫ 

[۷]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۴۱۷٫

[۸]– صحیح البخاری، ج ۱، ص ۱۱۲٫

[۹]– صحیح البخاری، ج ۴، ص ۱۴۶٫

[۱۰]– الدر النظیم فی مناقب الأئمه اللهامیم، ص ۴۶۰٫

[۱۱]– بحار الأنوار، ج ۲۹، ص ۲۳۷٫

[۱۲]– المسترشد فی إمامه علی بن أبی طالب علیه السلام، ص ۴۱۷٫

[۱۳]– بحار الأنوار، ج ‏۴۳، ص ۲۱۸٫