«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»

«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری‏* وَ یسِّرْ لی‏ أَمْری‏* وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی* یفْقَهُوا قَوْلی‏‏».[۲]

«إِلهی وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَی وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَی».[۳]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت سید الشهداء علیه أفضل تحیۀ و الثناء و روحی له الفداء صلواتی هدیه بفرمایید.

«الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ»

عرض تسلیت به پیشگاه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و روحی لها الفداء صلوات دیگری محبت بفرمائید.

«الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ»

ان شاء الله خداوند این نشست و برخاستِ ناقابل، این گفت و شنید بی‌قیمت و عرض ادب ناچیز ما را به کَرمِ خودش از همه ما قبول کند، اجرِ ما را تعجیل در فرج حضرت بقیه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین له الفداء و عجل الله تعالی فرجه الشریف قرار بدهد، توفیقِ دیدار روی مبارکِ آن بزرگوار، عزاداری در محضر شریف ایشان، نوکری آستانِ حضرت، شهادت در راه ایشان را روزی همه ما، خانواده، نسل، ذرّیه و رفقای ما تا روز قیامت قرار بدهد؛ صلوات دیگری محبت بفرمائید.

«الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ»

Kashani-13990602-03Moharram-TarazeDindari-Thaqalain_IR (1)

دینداری تراز و معیار لازم دارد

عنوان بحث ما «تراز دینداری» است. دینداری تراز لازم دارد وگرنه انسان صبح تا شب و شب تا صبح جهاد و قیام می‌کند درحالی که ممکن است نعوذ بالله نزد خداوند متعال مبغوض باشد.

یک بخش از این بحث پنهانی است که در بحث و راه حل ما نخواهد آمد که شامل جهات اخلاقی، نیت، نعوذ بالله ریا و درگیری دورنی ما است که برای این موارد حتماً انسان باید با ربانین ارتباط داشته باشد یا ضجه بزند تا خداوند متعال کسی را در راه او قرار دهد. این بخش، موضوع بحث ما نخواهد بود چون در این بخش بنده چهار دست و پا در گِل هستم.

دینداری تراز و معیار لازم دارد وگرنه ممکن است انسان دچار «جهل مرکب» شود؛ یعنی نداند که نمی‌داند و آنرا به عنوان اعتقاد، روایت، آیه برداشت کند و بدان جزم داشته باشد لذا «جهل مرکب» به «جهل مقدس» تبدیل می‌شود و خیلی هم خطرناک است.

اینجا همه عناوین درست هستند لیکن در تطبیقِ مفاهیم خطا رخ می دهد. از آیات و روایات استفاده می‌کنند ولیکن تطبیق، تفسیر، تفقه و خروجی آن ممکن صددرصد قلب و وارونه شود.

حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه در مورد خوارج و افراد دیگری به ابن عباس فرمودند که با آنها با آیات قرآن احتجاج نکن چونً مکرراً تو یک آیه تلاوت می‌کنی و آنها هم آیه دیگری می‌خوانند ولذا به فصل الخطاب و ثمری نمی‌رسید.

بنده با وجود اینکه مباحث اصلی این مبحث را نوشتم ولیکن عمداً طبق نظمِ مکتوب آنرا تقدیم نمی‌کنم چون می‌خواهم ابتدا در ذهن شریف شما چند پیوند و سنجاق ایجاد کنم تا بعداً به آنها برگردم لذا جلسه پیش یک مثالِ روز از این مبحث زدم تا شما مشاهده بفرمایید که چقدر ما در شبانه روز با این بحث درگیر هستیم و صدها نمونه مثل آن وجود دارد. بنده فقط قصد بیان تاریخ ندارم.

امروز می‌خواهم از زوایه دیگری دو بُعد دیگر این مسئله را با هم گفت وگو کنیم.

شما آن کودک ۳ ساله‌ای سوری [آیلان] که در دریا غرق شد و جهان برای او گریه کرد را در نظر بگیرید. (عمداً دوباره این مثال را بیان می‌کنم.) الان که بنده عرض می‌کنم آن کودکِ غرق شده که جگر ما را سوزاند، چه بسا شما لباس و حالت موهای کم سر او را در خاطر داشته باشید اما آیا نسبت به طفلی که در یمن از گرسنگی از دنیا رفته است، تصویری در ذهن دارید؟

غرق شدن دردناک است ولی از گرسنگی از دنیا رفتن جانکاه‌تر است چون مرگ با گرسنگی زمانبر است.
چرا در ذهن اکثر ما تصویری از کودک یمنی گرسنه نیست؟ مگر ما از ظلم به یک طفل منفعل نمی‌شویم؟! چرا در یک مورد خاطره بدی در ذهن داریم ولیکن برای مورد دیگری اصلاً خاطره نداریم؟

امروز از دو جهت بدان پاسخ خواهم داد تا شما مشاهده بفرمائید که چقدر این مطلب به بحث ربط دارد.

Kashani-13990602-03Moharram-TarazeDindari-Thaqalain_IR (2)

ما غرق در پروپاگاندای رسانه‌ای هستیم و آنها برای ما اولویت تعیین می‌کنند

یک جهت این است که دیگران حتی برای دلسوزی ما اولویت ایجاد می‌کنند. ما غرق در پروپاگاندا [تبلیغات سیاسی و جوسازی] رسانه‌ای جوامع خود و دیگران هستیم.

ما نیستیم که دلمان می‌سوزد بلکه تصمیم می‌گیرند که دل ما برای کجا بسوزد و ما برای کجا واکنش نشان دهیم.
برای نحوه، زمان و چگونگی واکنش نشان دادن ما تصمیم می‌گیرند کأنّه ما واکنش نشان نمی‌دهیم. مگر امکان دارد که دلِ انسانی برای طفلی که از گرسنگی جان می‌سپارد، نلرزد؟ چند کودک یمنی بر اثر گرسنگی جان سپردند؟ چرا اتفاقی نیافتاد؟

در بحث ما همه عناوین درست هستند ولیکن تطبیق، اولویت و زمان واکنش متفاوت است.

اولویت بندی، زمان شناسی و راهکار بر عهده چه کسی است؟

یک جهت دیگر این است که امروز برای اصلاح جامعه باید چه کار کرد؟ قاعدتاً به اصلاحِ فسادی اشاره خواهید کرد. مثلاً فردی می‌گوید که با بی حجابی مبارزه می‌کنم. فر دیگری خواهد گفت: با رباخواری مبارزه می‌کنم. دیگری خواهد گفت: با ظلم و بی عدالتی مبارزه می‌کنم. هر چهار مورد؛ بی حجابی، رباخواری، ظلم و بی عدالتی منکر قرآنی هستند. حال اولویت و ضریب با اصلاح کدام منکر است؟!

در زمان پهلوی عده‌ای با حکومت و عده دیگری با بهائیت می‌جنگیدند. هم بهائیت؛ طاغوت و دین دروغین بود و هم پهلوی طاغوت بود. عده‌ای از شیعیانِ امام حسینی با پهلوی و عده دیگری با بهائیت درگیر بودند. الویت کدام است؟

گروهک فرقان اولویت به قتل رساندن استاد مطهری رحمه الله علیه برای اصلاح جامعه را از کجا آورد؟ بعضی از افراد این گروهک بچه‌های مذهبی‌ها بودند. چطور به این اولویت رسیدند؟

چه کسی برای ما اولویت ایجاد می‌کند؟ عقیده و دین ما برای ما اولویت ایجاد می‌کنند یا ما به عنوان مهره‌های بازی در وسط یک جنجال رسانه‌ای هستیم؟

پهلوی، بهائیت، ظلم، بی عدالتی، بی حجابی و رباخواری؛ منکر هستند امّا همت خود را برای اصلاح کدام امر باید قرار دهیم؟ چه کسی اولویت را تعیین می‌کند؟ چه کسی تطبیق را برعهده دارد؟

Kashani-13990602-03Moharram-TarazeDindari-Thaqalain_IR (3)

تطبیق حیرت انگیز

بزرگواری گفته بود: چطور مشکلی نیست که افرادی به عنوان مدافع حرم شهید شوند ولی اگر در هیئت جان بسپارند، اشکال دارد.

این حرف خیلی عجیب بود. طبق قاعده «لاضرر» و امثال آن نباید ضرر معتنابه (قابل اعتنا و توجه) به کسی برسد ولی در بعضی امور اصلاً این قاعده وارد نمی‌شود مثل «جهاد».

اگر قرار بر آمدن قاعده «لاضرر» در جنگ بود، جهاد تعطیل می‌شد چون در جهاد یا فرد کشته یا مجروح یا اسیر می‌شود و تمام این موارد هم ضررهای معتنابه و ویژه است. بزرگوار اصلاً قاعده «لا ضرر» در جهاد معنا ندارد. ظاهر پرداخت «خمس» و «زکات» هم ضرر است. در این باب هم قاعده «لا ضرر» مطرح نیست.

بزرگوار! این چه مثالی است؟ واقعاً تطبیق‌ها حیرت انگیز است.

مفاهیم و کلیات صحیح هستند ولی در تطبیق؛ عجیب و غریب می‌شوند.

یک مثال تاریخی می‌زنم تا شما مشاهده بفرمائید که چطور این چند اتفاق با هم رخ داد؛ یعنی تعیینِ اولویت، زمانِ اقدام و تشخیص بر عهده چه کسی بود.

مرگ معاویه لعنه الله علیه و ۳ واکنش متفاوت

وقتی معاویه لعنه الله علیه مُرد، سه واکنش کلی (در مردم شناسی تمام جهان اسلام؛ هشت واکنش) رخ داد.

واکنش مردم مدینه به مرگ معاویه لعنه الله علیه با یک سال تأخیر

مردم مدینه حداقل با یک سال تأخیر؛ واکنش نشان دادند! عباد مدینه بعد از واقعه عاشورا به شراب خواری، ارتکاب فحشا و تأخیر در خواندن نماز یا عدم نماز خواندنِ (در نقل‌ها اختلاف است) یزید لعنه الله علیه واکنش نشان دادند. چه کسی باعث شد که شما یک سال دیرتر واکنش نشان دهید؟

این واقعه بسان این است که شما یک سال بعد از انتشار تصویر آن پسربچه ۳ ساله، در صفحه خود پست بگذارید.

چه کسی برای شما تصمیم می‌گیرد که شما اینقدر دیر واکنش نشان می‌دهید؟ پسرِ رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از مدینه به مکه رفت، چند ماه در مکه بود، از مکه به عراق سفر کرد، اسارت و…رخ داد.

در کیفر خواست مردم مدینه علیه یزید لعنه علیه، قتلِ حضرت سید الشهداء علیه أفضل تحیۀ و الثناء وجود نداشت! اولویت مردم مدینه برای واکنش علیه یزید لعنه الله علیه؛ شراب خواری، زنا و تأخیر در نماز است و قتلِ فرزندِ رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیست.

آقا! اصلاً اگر عنوان معصوم و فرزند رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را هم حذف کنیم، باز هم او مرتکب قتل چندین نفر و اسارتِ چندین دخترِ مسلمان شد ولیکن در کیفرخواست آنها حتی قتل هم وجود ندارد.
شراب خواری، زنا و تأخیر نماز؛ منکر و گناه هستند ولی قتلِ فرزند رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم کجای این کیفرخواست قرار دارد؟

ما سال گذشته ۱۸ جلسه راجع به «تقابلِ اسلام علوی و اسلام اموی» بحث کردیم. سال گذشته دوربین بر روی جریان‌های بزرگ، حکومت و خلفاء بود ولی امسال دوربین بر روی افراد جامعه و تاثیر جریان ها، حکومت و خلفاء بر مردم است.

یک زمانی بحث از بالا و پایین شدن قیمت دلار توسط دولت است ولی زمانی بحث بی رحمی مردم نسبت به یکدیگر است.

شبث بن ربعی، حجار بن ابجر، یزید بن حارث بن رویم، عروه بن قیس، عمرو بن حجاج زبیدی و محمد بن عمیر تمیمی برای حضرت نامه نوشتند که: «باغ‌ها سرسبز گشته و میوه‌ها رسیده است، پس هرگاه که اراده کردی بیا که سربازان آماده برای یاری تو در انتظار نشسته‌اند، والسلام.» این‌های ما این است که خیلی به مناسبت دهه اول ماه محرم (آیه قرآن کریم که نیست) جزم و تعصب ورزیدیم لذا مردم ما از بسیاری از نکات کربلا دور شدند.

جناب حبیب بن مظاهر علیه أفضل صلوات المصلین

جناب حبیب بن مظاهر سلام الله علیه شخصیتِ بی نظیری است.

حبیب، سلیمان بن صُرَد بن الجون خُزاعی، رِفاعَه بن شَدّاد بَجَلی و بزرگان شیعه به حضرت سید الشهداء علیه أفضل تحیۀ و الثناء نامه نوشتند.

چشمانِ جناب حبیب سلام الله علیه به ملکوت باز شده بود. جناب حبیب سلام الله علیه در کوفه میثم تمّار رحمه الله علیه را دید و فرمود: «فَکأنّی بِشَیخٍ أصْلَعَ ضَخْمِ الْبَطْنِ یبیعُ الْبِطّیخَ عِنْدَ دارِالرِّزْقِ، قَدْ صُلِبَ فی حُبِّ أهْلِ بَیتِ نَبیهِ، وَ یبْقَرُ بَطْنُهُ عَلَی الْخَشَبَهِ»[۴] گویا من دارم می‌بینم پیرمردی را که شکمش بر آمده و جلوی سرش مو ندارد، و در کنار دار الرّزق شغلش خربزه‌فروشی است؛ که وی را به جرم محبّت اهل بیت پیغمبرش بر دار کوبیده‌اند و بر روی چوبه دار، شکمش شکافته شده است.

جناب میثم رحمه الله علیه در پاسخ فرمود: «وَ إنّی لأعْرِفُ رَجُلاً أحْمَرَ لَهُ ضَفیرَتانِ، یخْرُجُ لِنُصرَهِ ابْنِ بِنْتِ نَبیهِ فَیقْتَلُ وَ یجالُ بِرَأسِهِ فی الْکوفَهِ.» و من می‌شناسم مردی سرخ چهره را که گیسوانش از دوسو بافته شده است؛ او برای یاری پسرِ دختر پیغمبرش خروج می‌کند و کشته می‌شود، و سرش را در محلاّت و کوی و برزن کوفه برای تماشای مردم می‌گردانند.

هم جناب حبیب سلام الله علیه و هم جناب میثم سلام الله علیه اتفاقاتِ آینده را می‌دیدند و چیزی غریبی برای آنها وجود نداشت. آن‌ها جزو یاران ویژه اهل بیت علیهم السلام هستند.

جناب حبیب سلام الله علیه هم جزو نامه نگاران به حضرت سید الشهداء علیه أفضل تحیۀ و الثناء است.

بعضی‌ها می گویند: میدانی چرا امام حسین علیه السلام قیام کرد؟ چون شراب خوار و میمون باز بود!
شما با این تفسیر از قیام حضرت سید الشهداء علیه أفضل تحیۀ و الثناء در کنار مردم مدینه و در واقعه حره قرار گرفتید. مشکل شراب خواری علنی یزید لعنه الله علیه نبود.

مردم مدینه هم با یک سال تأخیر گفتند: یزید (لعنه الله علیه) شرابخوار است.

نامه کوفیان به حضرت سید الشهداء علیه أفضل تحیۀ و الثناء

کوفیان (در میان نویسندگان نامه، نام برخی بزرگان مانند سلیمان بن صرد خزاعی، حبیب بن مظاهر و رفاعه بن شداد نیز وجود داشت) به حضرت سید الشهداء علیه أفضل تحیۀ و الثناء نامه نوشتند.

«بِسْمِ اَللّهِ اَلرَّحْمنِ اَلرَّحِیمِ لِلْحُسَینِ بْنِ عَلِی عَلَیهِ السَّلاَمُ مِنْ سُلَیمَانَ بْنِ صُرَدٍ اَلْخُزَاعِی وَ اَلْمُسَیبِ بْنِ نَجَبَهَ وَ رِفَاعَهَ بْنِ شَدَّادٍ وَ حَبِیبِ بْنِ مُظَاهِرٍ وَ شِیعَتِهِ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ اَلْمُسْلِمِینَ مِنْ أَهْلِ اَلْکوفَهِ سَلاَمُ اَللَّهِ عَلَیک فَإِنَّا نَحْمَدُ اَللَّهَ إِلَیک اَلَّذِی لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ».[۵] سلام بر تو. ما با تو سپاس می‌گوییم خدایی را که جز او خدایی نیست…
آنها با آمدن یا نیامدن یزید لعنه الله علیه کاری نداشتند چون اساساً بین یزید و معاویه لعنه الله علیهما فرقی وجود نداشت منتها حضرت سید الشهداء علیه أفضل تحیۀ و الثناء در زمان برادرشان ـ حضرت مجتبی علیه السلام ـ آتش بسی امضاء کردند و به هر دلیلی حضرت پایبند آتش بس و عهد بودند.

وقتی هم که کوفیان در زمان آتش بس و بعد از شهادت امام حسن محتبی علیه السلام به امام حسین علیه السلام نامه نوشتند، حضرت فرمودند: ما در عهد قرار داریم.

بعد از مرگ معاویه لعنه الله علیه دیگر عهد تمام شد. حال اینکه یزید یا مروان یا فردی شبیه معاویه یا جانماز آبکش یا هر فرد دیگری بیاید مهم نیست بلکه اولویت آنها این بود:

 «أَمَّا بَعْدُ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِی قَصَمَ عَدُوَّک اَلْجَبَّارَ اَلْعَنِیدَ» سپاس خدایی را که دشمنِ ستمکار و سرکشِ شما را در هم شکست؛ «اَلَّذِی اِبْتَزَّ عَلَی هَذِهِ اَلْأُمَّهِ فَابْتَزَّهَا أَمْرَهَا وَ غصب‌ها فی‌ها فَتَأَمَّرَ عَلَیهَا بِغَیرِ رِضًا مِنْهَا» آن که بر این امّت حمله کرد، حکومت و خلافت را به یغما برد، اموال امت (بیت المال) را غصب کرد و بدون رضایت آنان فرمانروایی‌شان را به دست گرفت.

مردم مدینه گفتند: «یزید شراب می‌خورد.» ولی آنها گفتند: حکومت و ولایت را غضب کرده است، حالا چه این غضب توسط معاویه یا خلفاء قبل او یا یزید باشد. اصلاً یزید لعنه الله علیه برای آنها مطرح نیست و در نامه هم اسمی از یزید لعنه الله علیه نیاوردند. پدرِ یزید ـ معاویه لعنه الله علیه ـ هم شراب می خورد.

اصلاً مسئله قیامِ حضرت، شراب خواری یزید لعنه الله علیه نبود. در بین شعراء اهل بیت علیهم السلام، شاعرِ شرابخواری داریم که به علت شعرهایش تجلیل شده است.

اهل بیت علیهم السلام هیچ وقت از گناه تجلیل نمی‌کردند ولیکن ممکن است فردی در جبهه حق باشد ولی مرتکب گناه هم بشود و فرد دیگری در جبهه باطل باشد ولی عمل حسنه هم انجام دهد.

نامه نوشتند که آقا! این حکومت و ولایت را غصب کرده است.

بنده در فاطمیه به طور مفصل این مزلب را عرض کردم که هر دینِ حق یا مکتبِ باطلی که کلونی، جمعیت و کمیت پیدا کرده است، بلااستثناء حتماً حکومتی آنها را حمایت کرده است چون غلبه و اکثریت علامتِ حقانیت نیست.

اگر هر دینی؛ مسیحیت، یهودیت، بودائی، اسلام و… چه حق و چه باطل کمیت دارد؛ حکومتی آنها را حمایت کرده است.

مسلمانان شبه قاره هند بیشتر تحت نقوذ مذهب حنفی و شمال و غرب آفریقا نیز از مذهب مالکی هستند، این نتیجه پای کار آمدن حکومتی است. اگر پایه حکومت بر باطل یا به سمت باطل باشد، دین را از بین می‌برد.
اولین کیفر خواست آنها این بود که حکومت غضب شده است، حالا چه حکومت به دست معاویه لعنه الله علیه یا یزید لعنه الله علیه باشد. یکی از پیامدهای غضب حکومت؛ غضب بیت المال است.

«ثُمَّ قَتَلَ خِیارَهَا وَ اِسْتَبْقَی شِرَارَهَا» آنگاه نیکانِ آنان را کُشت و اشرار را باقی گذاشت (پست حکومتی بدان‌ها می‌داد.)

مردم مدینه با یک سال تأخیر هم به قتل حضرت سید الشهداء علیه أفضل تحیۀ و الثناء اعتراض نکردند امّا جناب حبیب سلام الله علیه یک سال قبل از واقعه کربلا به قتل جناب حُجر بن عَدی رحمه الله علیه اعتراض کرد. برای آنها قتل نیکان مهم بود ولو حُجر و میثم باشند.

مردم مدینه؛ مسلمان، عابد، زاهد بودند ولیکن یک سال بعد اعتراض کردند درحالی که به قتل (نه حتی به قتل فرزندِ رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بلکه حتی به قتل یکی از نیکان هم) اعتراضی نکردند.
 «وَ جَعَلَ مَالَ اَللَّهِ دُولَهً بَینَ جَبَابِرَتِهَا وَ أَغْنِیائِهَا» اموال مسلمین را میان ستمکاران و ثروتمندان قرار داد (همه اینها آثار غضبِ حکومت است)

مردم مدینه با امام سجاد علیه السلام هم کاری نداشتند. حضرت آنها را حمایت نفرمودند ولیکن آنها قیام کردند.
نویسندگان این نامه (سُلَیمَانَ بْنِ صُرَدٍ اَلْخُزَاعِی وَ اَلْمُسَیبِ بْنِ نَجَبَهَ وَ رِفَاعَهَ بْنِ شَدَّادٍ وَ حَبِیبِ بْنِ مُظَاهِر و…) به موارد دیگری از جمله؛ غضبِ حکومت و بیت المال، ظلم، قتل نیکان اعتراض دارند. جناب حبیب سلام الله علیه که چشمش به ملکوت باز است و سایر نویسندگان راه درمان را در چه چیزی دیدند؟

«إِنَّهُ لَیسَ عَلَینَا إِمَامٌ» ما امام نداریم.

کفشِ جناب حبیب سلام الله علیه به تنهایی به تمام عبّاد مدینه یک سال بعد قیام کردند، می‌ارزید. مردم مدینه یک سال بعد کورمال کورمال با کیفر خواست غلط اقدام کردند درحالی امام سجاد علیه السلام در شهر حضور داشتند ولی آنها کاری به ایشان نداشتند. کوفیان به امام نوشتند: «إِنَّهُ لَیسَ عَلَینَا إِمَامٌ» ما امام نداریم.
حالا ببنیم که حضرت اولویت و درمان آنها را درست تشخیص می‌دهد یا خیر. تشخیص آنها برای درمان «حضور امام» بود.

در ادامه نوشتند: «فَأَقْبِلْ» به ما نظر کن پس به سوی ما بیا. «لَعَلَّ اَللَّهَ أَنْ یجْمَعَنَا بِک عَلَی اَلْحَقِّ» شاید که خداوند ما را به وسیله تو بر گرد حق جمع آورد.

هر جماعت، اجتماع و جمع کثیری علامت حقانیت نیست. اجتماع علی الحق مهم است ولی بعداً این عبارت را عوض کردند و خود «اجتماع» را ملاک قرار دادند.

حالا ده هزار نفر هم یک سخن باطل را یک صدا بیان کنند، مهم نیست. اگر صد میلیارد نفر بگویند: ۳ = ۲×۲ شما می‌پذیرید؟

نوشتند: «وَ اَلنُّعْمَانُ بْنُ بَشِیرٍ فِی قَصْرِ اَلْإِمَارَهِ لَسْنَا نَجْتَمِعُ مَعَهُ فِی جُمُعَهٍ وَ لاَ نَخْرُجُ مَعَهُ إِلَی عِیدٍ» آقا! نعمان بن بشیر (حاکم کوفه) در کاخ امارت است و ما نه در جمعه‌ها با او نماز می‌خوانیم و نه در عید با او بیرون می‌رویم؛ ما زیر بار طاغوت نیستیم. شما تشریف بیاورید.

حضرت سید الشهداء علیه أفضل تحیۀ و الثناء می‌توانستند سه اشکال؛ زمان، اولویت و راهکار را به این نامه وارد کنند ولیکن حضرت هیچ یک را اشکال نفرمودند.

قاصدان (هَانِئَ بْنَ هَانِئٍ اَلسَّبِیعِی وَ سَعْدَ بْنَ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْحَنَفِی و…) نامه را به محضر حضرت آوردند. یکی از قاصدان؛ سعید (سعد) بن عبدالله حنفی رحمه الله علیه است که وقتی نامه مردم کوفه را به محضر امام حسین علیه السلام آورد، نزد حضرت باقی ماند. او در مکه به حضرت سید الشهداء علیه أفضل تحیۀ و الثناء پیوست.

پاسخِ حضرت سید الشهداء علیه أفضل تحیۀ و الثناء به نامه مردم کوفه

حضرت در پاسخ مرقوم فرمودند: «بِسْمِ اَللّهِ اَلرَّحْمنِ اَلرَّحِیمِ مِنَ اَلْحُسَینِ بْنِ عَلِی إِلَی اَلْمَلَإِ مِنَ اَلْمُسْلِمِینَ وَ اَلْمُؤْمِنِینَ أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ هَانِئاً وَ سَعِیداً قَدِمَا عَلَی بِکتُبِکمْ».[۶] هانی و سعید همراه با نامه‌های شما نزد من آمدند.
«وَ قَدْ فَهِمْتُ کلَّ اَلَّذِی قَصَصْتُمْ وَ ذَکرْتُمْ»
و من آنچه را بازگو کردید و یادآور شدید، کاملاً متوجه شدم.

حال حضرت نامه آنها جمع بندی فرمودند. سخن اکثر شما این بود که حکومت غضب شده است و بقیه موارد ذکر شده هم تالی غضب حکومت بود و برای درمان این هم «امام» لازم داشتید.

«وَ مَقَالَهَ أَجِلاَّئِکمْ أَنَّهُ لَیسَ عَلَینَا إِمَامٌ فَأَقْبِلْ لَعَلَّ اَللَّهَ یجْمَعُنَا بِک عَلَی اَلْهُدَی وَ اَلْحَقِّ» و همه سخن شما این بود: «ما امامی نداریم پس به سوی ما بیا تا شاید خداوند به وسیله تو ما را بر حق و هدایت گرد آورد» ما جماعتی بر حق و هدایت شویم.

هر سه؛ اولویت بندی، زمان شناسی و راهکار شما درست است.

حضرت در ادامه مرقوم فرمودند: «وَ أَنَا بَاعِثٌ إِلَیکمْ أَخِی وَ اِبْنَ عَمِّی وَ ثِقَتِی مِنْ أَهْلِ بَیتِی» اکنون من برادرم و پسر عمویم و فرد مورد اعتمادم از میان خاندانم ـ مسلم بن عقیل ـ را به سوی شما می‌فرستم.

تئوری؛ زمان شناسی، اولویت بندی و راهکار شما صحیح است. من مسلم را می فرستم تا صحت رأی و نظر شما را بسنجم. (اگر برایم بنویسد که رأی و نظر اکثر شما و خردمندان و بزرگانتان مطابقت دارد با آنچه فرستادگان شما خبر دادند و در نامه‌هایتان خواندم، به زودی به سوی شما خواهم آمد ان شاء اللّه.)
حضرت در آخر تاکید فرمودند:
«فَلَعَمْرِی مَا اَلْإِمَامُ إِلاَّ اَلْحَاکمُ بِالْکتَابِ اَلْقَائِمُ بِالْقِسْطِ وَ اَلدَّائِنُ بِدِینِ اَللَّهِ اَلْحَابِسُ نَفْسَهُ عَلَی ذَاتِ اَللَّهِ وَ اَلسَّلاَمُ» به جان خودم سوگند امام کسی نیست جز آن کس که مطابق کتاب خدا (قرآن کریم) حکم براند و به عدل و قسط به پا خیزد و به دین حق پایبند باشد و خود را به آنچه که خداوند فرموده و دستور داده مقید کند، والسلام.

اصلاً یکی از انگیزه های قیام حضرت؛ عدالت است.

این عبارات حضرت یعنی مشکل شما طاغوت است. نه اینکه یزید میمون باز است لذا امام قیام کردند! آدم می‌خواهد سر خود را از این تحلیل به دیوار بکوید! معاویه و یزید لعنه الله علیهما که در این مسئله فرقی ندارند. (هر دو طاغوت و غاصب هستند) امام هم در نامه خود بدین موضوع اشاره‌ای نفرمودند چون موضوع «غصب» است حال هر کسی که غصب کرده باشد. برای مردم مدینه ظلم، مسئله نبود.

وقتی نامه حضرت به مردم کوفه رسید، دور هم جمع می‌شدند، نامه را می‌خواندند، زار زار گریه می‌کردند و می‌گفتند: حضرت تشریف می‌آورند.

اگر به ما خبر دهند که حضرت بقیه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین له الفداء و عجل الله تعالی فرجه الشریف تشریف می‌آورند و فرمودند که آمادگی روحی و جسمانی پیدا کنید و دین‌های خود را پرداخت کنید، چه حس و حالی پیدا می‌کنیم؟

اگر یک نفر به این جلسه می‌آمد که مسلم بن عقیلِ امام بود، دست خط حضرت را می‌آورد و می‌گفت: بیایید تا برای شما بخوانم، حضرت تشریف می‌آورند.

مردم کوفه بلند بلند گریه کردند.

مسئله یزید لعنه الله علیه نبود چون اساساً یزید لعنه الله علیه با پدر خود ـ معاویه لعنه الله علیه ـ فرقِ چندانی نداشت. تفاوت‌های داشت ولیکن اصل مسئله چیز دیگری بود.

علت قیام حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه غصب حکومت توسط یزید لعنه الله علیه بود

در دوره بنی عباس که حُکام خیلی ظاهرگراتر، ظاهرسازتر و بازیگرتر از بنی امیه بودند مثلاً مهدی عباسی لعنه الله علیه می‌گفت: من می خوام مهدی موعود شوم! او هم شراب می‌خورد ولی نه مثل معاویه لعنه الله علیه مخفیانه (بر روی منبر شراب نمی‌خورد) و نه مثل یزید لعنه الله علیه به صورت علنی بلکه مهدی عباسی لعنه الله علیه به آخوند درباری گفت که حکم بدهد که شرابخواری مکروه است! یعنی نمی‌خواست که به حرم خواری متهم شود. او می‌خواست که حکم بدهد که این آیات قرآن مبنی بر کراهت شرابخواری است!
مردم مدینه در مقابل یزید لعنه الله علیه با عنوان «شربخواری» او ایستادند ولی مهدی عباسی لعنه الله علیه می‌خواست بگوید: شربخواری یک اختلاف فقهی است!

مهدی عباسی لعنه الله علیه گفت: هر کسی که پدرم ـ منصور دوانقی لعنه الله علیه ـ در حق او ظلمی کرده است، بیاید و بی سند پول خود را دریافت کند! مثلاً فردی می‌گفت: صد هزار درهم! می‌گفت: از بیت المال پول او را پرداخت کنید.، ما می خواهیم عدالت را برپا کنیم.

مهدی عباسی لعنه الله علیه می‌خواست برای مردم تداعی گر «اَلَّذِی یمْلَأُ اَلْأَرْضَ عَدْلاً وَ قِسْطاً کمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً»[۷] باشد.

در بین اشعار سروده شده برای مهدی عباسی لعنه الله علیه بیشتر از ده‌ها بیت شعر در این زمینه داریم که از صدر اسلام تا به حال یکی خاتم انبیاء [صلی الله علیه و آله و سلم] و یکی مهدی عباسی [لعنه الله علیه]؛ یعنی او را تالی تلو حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می دانند! شعراء در هنگام مدح، او را در سطح نبوت قرار دادند!

با وجود اینکه برای خلفاء خیلی غلو بکار بردند لیکن او (مهدی عباسی لعنه الله علیه) را با خلفاء مقایسه نمی‌کنند ولو اینکه برای خلفاء غلوهای حیرت انگیز کردند.

مهدی عباسی لعنه الله علیه میمون باز نبود ولیکن امام موسی کاظم علیه السلام که در اوج تقیه قرار داشتند و هیچ بروز رسمی دشمنی نداشتند، نزد مهدی عباسی لعنه الله علیه تشریف بردند و فرمودند: تو حقوق غصب شده همه را پرداخت می‌کنی، چرا حقِ غصب شده مرا پس نمی‌دهی؟

حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام این کار را هم با هارون لعنه الله علیه و هم با مهدی عباسی لعنه الله علیه انجام دادند و حضرت هر دو بار هم به عُسرت افتادند.

اگر امام به مهدی عباسی لعنه الله علیه می‌فرمودند: فدک را بدهید. همان جا فدک را پس می‌دادند.

مهدی عباسی لعنه الله علیه گفت: کدام حق از شما ضایع شده است؟ حضرت فرمودند: فدک ـ حق مادر ما ـ را غصب کردند.

اگر پدر او ـ منصور دوانقی لعنه الله علیه ـ غاصب باشد، اشکالی ندارد ولی اگر قرار بر غصب خلفاء باشد، اصلِ حکومت او ـ مهدی عباسی لعنه الله علیه ـ هم غصب است. در صورت پس دادن فدک، باید حکومت را هم به امام بدهد لذا فدک را پس نداد.

امام موسی کاظم علیه السلام می‌خواستند که او ـ مهدی عباسی لعنه الله علیه ـ را دچار چالش کند که تو صد هزار ـ صد هزار درهم به مردم پول می‌دهی چون درحال بازیگری هستی.

مثل فردی که تمام زندگیش دزدی است و مرتکب چند کیف قاپی هم شده است، حالا بگوید: کیف هر کسی را که زدم، بیاید و بگیرد. آقا! کل زندگی تو دزدی است، با دو تا کیف چی کار داری؟ بانک مرکزی را زدی، قبل از آن چهارتا کیف دزدی. چرا کیف‌ها را پس می‌دهی؟ اصل رو باید پس بدهی.

امام کاظم علیه السلام دستِ مهدی عباسی لعنه الله علیه را رو کرد چون یزید لعنه الله علیه یا مهدی عباسی لعنه الله علیه را در غصب حکومت که فرقی ندارند. حالا یکی میمون باز است و غاصب دیگر میمون باز نیست.

مکرراً علت قیام را میمون بازی یزید لعنه الله علیه بیان می‌کنند! این گم کردن مسئله است و خواست آنها هم همین بود.

عناوینِ کیفرخواست علیه حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه

کیفر خواست اعداء علیه حضرت سید الشهداء علیه أفضل تحیۀ و الثناء ۵ اتهام حقوقی (با عناوین صحیح) بود:
۱٫ زیرپا گذاشتن بیعت.

 برای احترام به بیعت آیه داریم، بحث تطبیق به موضوع این آیه شریفه را بعداً انجام می‌دهیم.

  1. خروج از اطاعت بر امام مسلمین.

اطاعت امام مسلمین از واضحات است، حال اینکه چه کسی امام مسلمین است، بحث دیگری است.

  1. شکستن وحدت و انسجام.
  2. شق عصا

عصا یک توده یکپارچه (چوبی، آهنی و…) است که بدان تکیه می‌دهند، اگر آشفته، بی نظم و درهم باشد؛ آدمی زمین می‌خورد. واژه «شق عصا» یعنی شکستن عصا. امت یکپارچه، مستحکم و قابل تکیه کردن برای حکومت بود ولی حالا او این عصا را شکسته است و دیگر به درد نمی‌خورد.

  1. (نعوذ بالله) بغی.

یک اتهام فرعی هم وجود داشت: شراکت در قتل عثمان.

هر یک از این اتهامات در کربلا مجازاتی دارد. مثلاً مجازات اتهامِ شراکت در قتل عثمان این بود که حضرت باید تشنه به قتل برسند.

بزرگ‌ترین ظلم؛ غصب حکومت است

به امام می گویند: آقا! شما تشریف بیاورید، ما امامی نداریم و قصد قیام داریم «إِنَّهُ لَیسَ عَلَینَا إِمَامٌ فَأَقْبِلْ لَعَلَّ اَللَّهَ أَنْ یجْمَعَنَا بِک عَلَی اَلْحَقِّ». حضرت هم جناب مسلم علیه أفضل صلوات المصلین را می‌فرستند تا بیعت بگیرند.

بزرگ‌ترین ظلم؛ غصب حکومت است. اگر حکومت غصب شود؛ بیت المال، آزادی، حقوق عامه و همه چیز از بین می‌رود و صدها هزار ظلم رخ می‌دهد. شما تشریف بیاورید و این ظلم را به عدالت تبدیل بفرماید.

حضرت سید الشهداء علیه أفضل تحیۀ و الثناء هم حرکت فرمودند منتها آن‌ها برای حضرت نوشتند: «إِنَّهُ لَیسَ عَلَینَا إِمَامٌ» امام می خواهیم.

مردم مدینه که علیه یزید قیام کردند یا شیعیانی (البته مثل ما شیعه اعتقادی نبودند) که علیه ظلم یزید لعنه الله علیه یا بنی امیه و بنی عباس قیام می‌کردند؛ با ائمه اطهار علیهم السلام همراه نمی‌شدند و ادعایی مبارزه با «ظلم» را داشتند. اولویت خود را از «امام» نمی‌گرفتند. مگر نمی‌گوید: ولید بن عبدالملک و منصور دوانقی لعنه الله علیهما طاغوت هستند، مگر امام حسین علیه السلام برای طاغوت نمی جنگید، خُب ما هم می‌جنگیم!

دیگر به امام زمان خود توجه نمی‌کردند که از نظرِ امام در آن دوره اولویت چیست بلکه به امام هم نقد می‌کردند که چرا شما قیام نمی‌کنید؟! شبهه دینی این بود: چرا شما با طاغوت سازش می‌کنید؟

کأنّه مردم کوفه به حضرت سید الشهداء علیه أفضل تحیۀ و الثناء نامه بنویسند و بگویند: معاویه این اوصاف را دارد، تو چرا قیام نمی‌کنی؟! درحالی که اینطور ننوشتند بلکه نوشتند: او این اوصاف را دارد و «إِنَّهُ لَیسَ عَلَینَا إِمَامٌ» این یک نوع است. یک نوع دیگر زیدیه و دیگران هستند.

می‌گفتند: ظلم می‌کند و باید با ظلم مبارزه کرد. شما زمان، اولویت و راهکار خود را از کجا گرفتید؟ جناب حبیب سلام الله علیه می‌گوید: «إِنَّهُ لَیسَ عَلَینَا إِمَامٌ» و امام هم می‌پذیرند.

بعد از واقعه عاشورا مکرراً شیعیانی از ائمه اطهار علیهم السلام جدا شدند که چرا شما شمشیرِ نبرد با ظالمان را در دست خود نمی‌گیرید؟! (نعوذ بالله) با حکومت آشتی کردید، طاغوتی و سازشکار شدید؟!

در اولویت، راهکار و زمان؛ گروهی می گویند: یزید (لعنه الله علیه) شرابخوار است. (در اولویت بندی، زمان شناسی و راهکار اشتباه می‌کنند.) گروه دیگری می‌گوید: یزید و بنی مروان لعنه الله علیهم اجمعین همانطور که امام حسین علیه فرمودند، طاغوت است. ولیکن راهکار را قیام می‌دادند. (در زمان، اولویت و راهکار از امامِ زمان خود تبعیت نمی‌کنند.)

روضه حضرت رقیه سلام الله علیها

حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه با اهلِ جمل به مثابه اهل بغی جنگیدند ولی چند روز قبل از آزادی اُسراء جمل به آنها فرمودند: اول کشته‌های خود را دفن کنید، بعد آزاد هستید. وقتی حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه می‌فرمایند: بغی رخ داده است؛ این حکم عین حق و جملی‌ها عین ظلم هستند.

کسی که در مقابل حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه قرار بگیرد؛ حقیقت ظلم است ولی حضرت فرمودند: کشته‌های خود را دفن کنید. شمشیرها را گرفتند ولی به اموال آنها دست نزدند.

به حضرت گفتند: حالا برده بگیریم یا کنیز؟ حضرت فرمودند: مسلمان هستند!

یک زن در مقابل حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه قرار گرفت و فحاشی کرد. حضرت عبور کردند و رفتند. حضرت قصد برگرداندن همسر حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به مدینه را داشتند. درحال برگشت، دوباره این زن آمد، فحش داد و گفت: تو قاتل هستی و عزیزان ما را به قتل رساندی. حضرت فرمودند: اگر بود که من قاتل باشم، شماها زنده نبودید. وقتی آن زن در فحاشی زیاده روی کرد، حضرت به یاران خود فرمودند: «وَ لاَ تَهِیجُوا اَلنِّسَاءَ بِأَذًی».[۸] زنان را گرچه به شما دشنام می‌دهند و به سران شما یاوه می گویند، آزار ندهید و تحریک نکنید چون داغ دیده هستند!

این‌ها خانم هستند و داغ دیده بالاخره پسر، همسر و.. آن‌ها به قتل رسیدند و حالا آنها عصبانی هستند. اگر ناحق هم ناسزا می گویند، الان داغ دیده هستند. تحمل آنها ضعیف است لذا با آنها مدارا کنید.

جملی‌ها حقیقتاً اهل بغی و بر باطل بودند ولی حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه فرمودند: با خانم هایی آنها مدارا کنید. اگر مرا فحش دادند، یک وقت تعصبی نشوید که اعصابتان خورد شود؛ رها کنید.

وقتی یکی از اتهامات کیفرخواست علیه حضرت سید الشهداء علیه أفضل تحیۀ و الثناء نعوذ بالله «بغی» بود؛ «وَ تَسَابَقَ اَلْقَوْمُ عَلَی نَهْبِ بُیوتِ آلِ اَلرَّسُولِ وَ قُرَّهِ عَینِ اَلْبَتُولِ».[۹] اعداء لعنه الله علیهم اجمعین برای غارت خِیام از یکدیگر سبقت می‌گرفتند. خیلی از مورّخین نوشتند: دختر بچه‌ها و پسر بچه‌های جلوی خیمه از دنیا رفتند.

در لحظات آخرِ عمر شریف حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بر بالین پدر تشریف آوردند. حضرت سخنی بیان فرمودند؛ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها گریه کردند و بعد حضرت سخنِ دیگری فرمودند؛ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها خوشحال شدند.

در زمانی حیاتِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم، همسرِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که راز حضرت را فاش کرده بود و در سوره تحریم وجود دارد؛ به حضرت زهرا سلام الله علیها گفت: حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به شما چه فرمودند؟ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: من راز ایشان را تا زنده هستند، فاش نخواهم کرد.

وقتی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از دنیا رفتند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند که دخترم! من از این بستر بیماری برنمی خیزم. من گریه کردم. بعد به من فرمودند: «أَنْتِ أَوَّلُ أَهْلِی لُحُوقًا بِی».[۱۰] تو اوّلین نفری هستی که از عترتم که به من ملحق می‌شوی، من خندیدم.

روضه امروز؛ روضه اولین فردی از عترت حضرت سید الشهداء علیه أفضل تحیۀ و الثناء است که به ایشان ملحق شد.

یا رسول الله! درست است که شما فرمودید: «أَنْتِ أَوَّلُ أَهْلِی لُحُوقًا بِی» ولی در آن ۹۵ روز، فاطمه شما چه ها کشید…«مَا زَالَتْ بَعْدَ أَبِیهَا مُعَصَّبَهَ اَلرَّأْسِ نَاحِلَهَ اَلْجِسْمِ مُنْهَدَّهَ اَلرُّکنِ بَاکیهَ اَلْعَینِ مُحْتَرِقَهَ اَلْقَلْبِ یغْشَی عَلَیهَا سَاعَهً بَعْدَ سَاعَهٍ».[۱۱] آن قامت رشیده دیگر نمی‌توانست کمر راست کند. اینجا هم همینطوری شد. خیلی از واقعه عاشورا نگذشت. در کمتر از یک ماه دخترِ خردسال حضرت پیر شد.

دو بیتی منسوب به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه در منابع قدیمی وجود دارد که مرا آتش می زند:

ما اِنْ تَأوَّهْتُ مِنْ شَیْی ءٍ رُزیتُ بِهِ           کَما تَأَوَّهْتُ لِلْاَطْفالِ فِی الصِّغَرِ

قَدْ ماتَ والِدَهُمْ مَنْ کانَ یَکْفُلُهُمْ             فی النَّائِباتِ وَ فی الْاَسْفارِ وَ الْحَضَرِ

«برای هیچ مصیبتی اینقدر جگر من نمی سوزد که برای اطفال صغیر می سوزد. اطفالی که پدرشان مرده است، چه کسی کفیل و عهده دار آنها در پیشامدهای روزگار، در سفر و حضر می شود؟»

یا امیرالمؤمنین! دخترِ حضرت سید الشهداء علیه أفضل تحیۀ و الثناء را سفر بردند.

اگر طفلی پدر یا مادر خود را از دست دهد، اصلاً در مجلس ختم آن پدر یا مادر طفل را شرکت نمی‌دهند بلکه مهربانی را مسئول نوازش و قصه گویی برای آن طفل می‌کنند اما دخترِ حضرت را در این مسیر آوردند.
منسوب است که امام زمان علیه السلام به ایشان اینطور فرمودند:
«وَ سُبِی اَهلُک کالعَبِیدِ وَ صُفِدُوا بِالحَدیدِ فُوقَ اَقتابِ المَطّیات تَلفَحُ وُجُوهَهُم حَرُّ الهاجِراتِ یساقُونَ فِی البَرارِی وَ الفَلَوات اَیدِیهُم مَغلُولَهٌ اِلَی العِناقِ یطافُ بِهِم فِی الاَسواقِ فَوَیلٍ لِلعُصاه الفُسّاقِ».[۱۲] خانواده تو را مانند بردگان اسیر کردند، زنجیر به گردن آن بزرگواران بستند… در کوچه، بازارها و مناطق یهودی نشین عبور دادند…

حضرت زین العابدین علیه السلام فرمودند: سرِ مطهر پدر مرا به دروازه ورودی کاخ یزید لعنه الله علیه آویزان کرده بودند. هر دختری که سر بلند می‌کرد که گریه کند، با چوبه نیزه…

یا امیرالمؤمنین! از یتیمِ حضرت سید الشهداء علیه أفضل تحیۀ و الثناء پذیرایی‌ها کردند تا به مجلس یزید ملعون وارد شد. ما هیچ وقت ندیدیم که حضرت زینب کبری سلام الله علیها گله کنند ولی در آنجا اتفاقی افتاد…

آن ملعونین قائل بودند نستجیر بالله برای اسیری که به بردگی گرفته می‌شود، حجاب حرام است.

حضرت زینب کبری سلام الله علیها وقتی وارد شدند، مشاهده فرمودند که یزید لعنه الله علیه زن و فرزندان و حتی کنیزان خود را پشت پرده نشانده است و این مخدرات با این همه خستگی سفر و جسارت بر روی پا ایستادند.

علامه امینی اعلی الله مقامه الشریف می‌فرماید: در هر مجلسی این قصیده ابن عرندس حلی را بخوانند، حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف بدان مجلس تشریف می‌آورند.

بنده دو بیت آن را می‌خوانم و حضرت را دعوت می‌کنم. شاعر کاخ یزید لعنه الله علیه را توصیف می‌کند:
و آل رسول الله تسبی نسائهم                و من حولهن الستر یهتک و الخدر.[۱۳]

بانوان خاندان پیامبر اسیر گشتند و پرده و پوشش را از ایشان بازستاندند.

و رمله فی ظل القصور مصونه               یناط علی اقراطها الدر و التبر

رمله ـ عمه یزید لعنه الله علیه ـ در پرده امنیت و در امان از نیروهای امنیتی و نامی در سایه کاخ‌ها آرمیده بود و گوهر و زر بر گوشواره‌های او آویخته بود.

این دختر غیور بود لذا آن صحنه‌ها ایشان را اذیت کرد. دیدنِ لبِ خونین حضرت سید الشهداء علیه أفضل تحیۀ و الثناء برای ایشان غیرقابل تحمل بود. وقتی به خرابه برگشتند، دیگر با کسی حرف نزد.

یا امیرالمؤمنین! شما فرمودید که برای طفلان یتیم در سفر و حضر جگرم آتش می‌گیرد.

ایشان به گوشه‌ای رفت، صورتِ مبارک خود را بر خاک کف خرابه قرار داد و چشمانِ مبارک خود را بست.  لحظاتی که گذشت، چشمان مبارک خود را باز کرد و فرمود: پدرم را می‌خواهم…

سر و صدا که زیاد شد، دیدند گویی نور چراغ آمد. طشت را مقابل این نازدانه عالم وجود قرار دادند. آن معصومه رو بند را که کنار زد…نوشتند: اول ترسید و عقب عقب رفت (من نمی‌توانم عرض کنم چرا ترسید…هرچه جنایت فجیع‌تر باشد، آدم بیشتر وحشت می‌کند.) ولی بعد پدر را از بین آن همه زخم شناخت و سرِ مطهّر را آغوش گرفت… «یا أبتاهُ مَنْ ذَا الَّذی أَیتمنی علی صِغَر سِنّی».[۱۴] بعد صورت را به صورت حضرت نهاد و بلند بلند گریه کرد.

«الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ»


[۱]– سوره مبارکه غافر، آیه ۴۴٫

[۲]– سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫

[۴] – سفینه البحار، جلد ۱، صفحه ۲۰۳٫ (فَکأنّی بِشَیخٍ أصْلَعَ ضَخْمِ الْبَطْنِ یبیعُ الْبِطّیخَ عِنْدَ دارِالرِّزْقِ، قَدْ صُلِبَ فی حُبِّ أهْلِ بَیتِ نَبیهِ، وَ یبْقَرُ بَطْنُهُ عَلَی الْخَشَبَهِ…وَ إنّی لأعْرِفُ رَجُلاً أحْمَرَ لَهُ ضَفیرَتانِ، یخْرُجُ لِنُصرَهِ ابْنِ بِنْتِ نَبیهِ فَیقْتَلُ وَ یجالُ بِرَأسِهِ فی الْکوفَهِ)

[۵] – – اَلْإرْشاد فی مَعْرفه حُجَجِ الله عَلَی الْعِباد، جلد ۲، صفحه ۳۷٫ (بِسْمِ اَللّهِ اَلرَّحْمنِ اَلرَّحِیمِ لِلْحُسَینِ بْنِ عَلِی عَلَیهِ السَّلاَمُ مِنْ سُلَیمَانَ بْنِ صُرَدٍ اَلْخُزَاعِی وَ اَلْمُسَیبِ بْنِ نَجَبَهَ وَ رِفَاعَهَ بْنِ شَدَّادٍ وَ حَبِیبِ بْنِ مُظَاهِرٍ وَ شِیعَتِهِ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ اَلْمُسْلِمِینَ مِنْ أَهْلِ اَلْکوفَهِ سَلاَمُ اَللَّهِ عَلَیک فَإِنَّا نَحْمَدُ اَللَّهَ إِلَیک اَلَّذِی لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ أَمَّا بَعْدُ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِی قَصَمَ عَدُوَّک اَلْجَبَّارَ اَلْعَنِیدَ اَلَّذِی اِبْتَزَّ عَلَی هَذِهِ اَلْأُمَّهِ فَابْتَزَّهَا أَمْرَهَا وَ غصب‌ها فی‌ها فَتَأَمَّرَ عَلَیهَا بِغَیرِ رِضًا مِنْهَا ثُمَّ قَتَلَ خِیارَهَا وَ اِسْتَبْقَی شِرَارَهَا وَ جَعَلَ مَالَ اَللَّهِ دُولَهً بَینَ جَبَابِرَتِهَا وَ أَغْنِیائِهَا فَبُعْداً لَهُمْ کمٰا بَعِدَتْ ثَمُودُ إِنَّهُ لَیسَ عَلَینَا إِمَامٌ فَأَقْبِلْ لَعَلَّ اَللَّهَ أَنْ یجْمَعَنَا بِک عَلَی اَلْحَقِّ وَ اَلنُّعْمَانُ بْنُ بَشِیرٍ فِی قَصْرِ اَلْإِمَارَهِ لَسْنَا نَجْتَمِعُ مَعَهُ فِی جُمُعَهٍ وَ لاَ نَخْرُجُ مَعَهُ إِلَی عِیدٍ وَ لَوْ قَدْ بَلَغَنَا أَنَّک أَقْبَلْتَ إِلَینَا أَخْرَجْنَاهُ حَتَّی نُلْحِقَهُ بِالشَّامِ إِنْ شَاءَ اَللَّهُ)

[۶] – اَلْإرْشاد فی مَعْرفه حُجَجِ الله عَلَی الْعِباد، جلد ۲، صفحه ۳۸٫ (بِسْمِ اَللّهِ اَلرَّحْمنِ اَلرَّحِیمِ مِنَ اَلْحُسَینِ بْنِ عَلِی إِلَی اَلْمَلَإِ مِنَ اَلْمُسْلِمِینَ وَ اَلْمُؤْمِنِینَ – أَمَّا بَعْدُ: فَإِنَّ هَانِئاً وَ سَعِیداً قَدِمَا عَلَی بِکتُبِکمْ وَ کانَا آخِرَ مَنْ قَدِمَ عَلَی مِنْ رُسُلِکمْ وَ قَدْ فَهِمْتُ کلَّ اَلَّذِی اِقْتَصَصْتُمْ وَ ذَکرْتُمْ وَ مَقَالَهُ جُلِّکمْ أَنَّهُ لَیسَ عَلَینَا إِمَامٌ فَأَقْبِلْ لَعَلَّ اَللَّهَ أَنْ یجْمَعَنَا بِک عَلَی اَلْهُدَی وَ اَلْحَقِّ وَ إِنِّی بَاعِثٌ إِلَیکمْ أَخِی وَ اِبْنَ عَمِّی وَ ثِقَتِی مِنْ أَهْلِ بَیتِی فَإِنْ کتَبَ إِلَی أَنَّهُ قَدِ اِجْتَمَعَ رَأْی مَلَئِکمْ وَ ذَوِی اَلْحِجَا وَ اَلْفَضْلِ مِنْکمْ عَلَی مِثْلِ مَا قَدِمَتْ بِهِ رُسُلُکمْ وَ قَرَأْتُ فِی کتُبِکمْ أَقْدَمُ عَلَیکمْ وَشِیکاً إِنْ شَاءَ اَللَّهِ فَلَعَمْرِی مَا اَلْإِمَامُ إِلاَّ اَلْحَاکمُ بِالْکتَابِ اَلْقَائِمُ بِالْقِسْطِ اَلدَّائِنُ بِدِینِ اَلْحَقِّ اَلْحَابِسُ نَفْسَهُ عَلَی ذَاتِ اَللَّهِ وَ اَلسَّلاَمُ.)

[۷] – بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۵۳، صفحه ۱۷۱٫

[۸] – بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۳۳، صفحه ۴۵۸٫

[۹] – اللهوف علی قتلی الطفوف، جلد ۱، صفحه ۱۲۷٫

[۱۰] – حلیه الأولیاء، جلد ۲، صفحه ۴۰٫ صحیح البخاری، کتاب الفضائل. کنز العمّال، جلد ۱۳، صفحه ۹۳٫

[۱۱] – بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۴۳، صفحه ۱۸۱٫

[۱۲] – بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام,  جلد۹۸، صفحه۳۱۷.

[۱۳] – ابن عرندس.

[۱۴] – المنتخب فی جمع المراثی و الخطب، طریحی، صفحه ۱۳۶-۱۳۷٫