روز سه شنبه مورخ ۰۴ شهریور ماه ۱۳۹۹ و همزمان با روز پنجم ماه محرم ۱۴۴۲ هـ ق، پنجمین جلسه هیات بضعه الرسول سلام الله علیها با سخنرانی «حجت الاسلام کاشانی» و با موضوع «تراز دینداری» برگزار گردید که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
- مقدّمه
- تراز دینداری
- مسخ شدن ارزشها با قلبِ مفاهیم
- خشم کنترل نشده
- اعمال خشونت بدون حکم قضایی
- داستانی از جناب قنبر علیه أفضل صلوات المصلین
- کرامتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه
- به ازای هر دلو آب؛ یک خرما
- کرامتِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه
- وقتی عفو و کرامت امام معصوم شامل قاتل فرزندِ حضرت میشود
- بندگی شیطان رجیم و ادعای دینداری
- ایمنی از خشم
- روابط زوجین مدعی دینداری و بازگشت به جاهلیت
- تخفیف یا عفو مجازات
- خاصیتِ عجیبِ خوارج
- قضاوت و مجازاتی افزون بر کیفرخواست
- روضه حضرت عبدالله بن الحسن علیه آلاف تحیه و الثناء
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»
«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری* وَ یسِّرْ لی أَمْری* وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی* یفْقَهُوا قَوْلی».[۲]
«إِلهی وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَی وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَی».[۳]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه با عظمت اهل بیت علیهم السلام خاصه حضرت مجتبی صلوات الله علیه و روحی له الفداء صلواتی هدیه بفرمایید.
«الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ»
عرض تسلیت به پیشگاه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و روحی لها الفداء صلوات دیگری محبت بفرمائید.
«الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ»
ان شاء الله خداوند این نشست و برخاست ناقابل و گفت و شنید بیقیمت ما را به کَرمِ خودش از همه ما قبول کند، اجرِ ما را تعجیل در فرج حضرت بقیه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین له الفداء و عجل الله تعالی فرجه الشریف قرار بدهد، توفیقِ دیدار روی مبارکِ آن بزرگوار، عزاداری در محضر شریف ایشان، نوکری آستانِ حضرت، شهادت در راه ایشان را روزی همه ما، خانواده، نسل، ذرّیه و رفقای ما تا روز قیامت مقدر بفرماید؛ صلوات دیگری محبت بفرمائید.
«الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ»
تراز دینداری
موضوع بحث؛ تراز دینداری است. دینداری به تراز، معیار، شاغول و محک لازم دارد.
ممکن است که خیال کنیم از صبح تا شب و شب تا صبح در حال خدمت هستیم درحالی که خدای ناکرده مورد بغض حضرت حق باشیم و به وظایف خود عمل نکرده باشیم. این مسئله مثال روز و نکات تاریخی بسیاری دارد.
بنده عمداً مبحث را منضبط پیش نمیبرم تا اولاً اگر عزیزی یک جلسه را گوش کرد؛ مفهوم تقریباً مستقلی را دریافت کند. ثانیاً پیش بردن مبحث تا زمانی که مطالب در ذهن شریف عزیزان جا نیافتد، تأثیری که بنده توقع دارم را ایجاد نخواهد کرد.
افراد دیندار به دین، گزارههای دینی، ادله شرعی، آیات و روایات استناد میکنند.
استناد به ادله شرعی فقط کار عالم است. تنها علم برای قضاوت کافی نیست بلکه قاضی باید عالم، فقیه، تیزهوش و عادل باشد و مستندات کافی هم برای قضاوت در یک امر را دارا باشد.
قاضی تا زمانی که یک پرونده تکمیل نباشد، حکم صادر نمیکند ولو عالم، فقیه، تیزهوش و عادل باشد.
متأسفانه ما دائماً قضاوت میکنیم که این فرد خوب و فرد دیگر منحرف است! متأسفانه به اسم «دین» زیاد مرتکب چنین اعمالی میشویم.
برآیند مبحث ما این نیست که شما دیگر چیزی بیان نکنید. واضح است که غرض این نیست.
امروز یکی زنگهای هشدار ورود به وادی «جهل مقدس» را بیان خواهم کرد.
مسخ شدن ارزشها با قلبِ مفاهیم
حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه از مسخ شدن ارزشها در حکومت بنیامیه لعنه الله علیهم اجمعین خبر دادند: «لُبِسَ الإِسْلاَمُ لُبْسَ الْفَرْوِ مَقْلُوباً».[۴] اسلام را چون پوستینی واژگونه میپوشند.
الفاظِ مفاهیم صحیح است ولیکن در استناد و تطبیق قلبِ (تحریف) مفاهیم رخ می دهد مثلا به آیات کلامالله مجید استناد میکنند درحالی که استنادشان صحیح نیست یا استناد به ادلّه اعتقادی میکنند درحالی که آن اعتقادات بدان شکلی که بیان میشوند، نیستند.
علامت و زنگ هشدار دینداری که به «جهل مرکب» تبدیل میشود و رنگ دین به خود بگیرد؛ چیست؟
خشم کنترل نشده
یکی از علامات «جهل مقدس» این است که انسان در دینداری به «خشم کنترل نشده» دچار شود؛ یعنی برای تشفی قلب و دل دچار خشم میشود.
خشم و بغض فرد دیندار «فی الله» است و لذا کنترل شده است.
عمق بغض یک دیندار را هیچکس دیگری ندارد. در این عالم بغضی که یک شیعه حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه نسبت به قاتلِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دارد را هیچکسی نسبت به هیچکس و هیچچیز ندارد منتها این بغض کنترل شده است؛ یعنی این بغض او از درون میسوزاند ولیکن تحت اطاعت و کنترل است.
حبّ و بغض یک دیندار در راه اطاعت است. بغض یک دیندار کم نیست، اتفاقاً «أَشِدَّاءُ عَلَی الْکفَّار»[۵] قلباً و اگر موقعیت ایجاب کند، عملاً هم در مقابل کفار و مغبوضین شدید و سرسخت است.
یکی از جایگاههای بروز «بغض» است؛ جهاد فی سبیل الله است که دیندار یکتنه به خط میزند و کوتاه هم نمیآید.
خشم و بغض دیندار کنترل شده است. نفسِ دیندار نیست که شعله کشیده بلکه اعتقاد و معرفت وی به ظلمی که در حقِ اهل بیت علیهم السلام صورت گرفته، او را آتش زده است لذا اگر اهل بیت علیهم السلام دستور صبر یا سکوت یا حمله صادر بفرمایند، دیندار در پاسخ فقط «چشم» عرض میکند. حرارتِ دیندار؛ کنترل شده است.
اگر فردی دچار «جهل مقدس» باشد؛ با شعار دین، بدون کنترل و افسارگسیخته حمله میکند.
مثلاً ممکن است فردی بعد از اتمام جنگ با دشمنان یک داس بر دست بگیرد و وسطهای آنها برود! متأسفانه این مسئله رخ داده است. این دیگر جهاد نیست بلکه بندگی شیطان رجیم است. در دین اعمال بغض بر جنازه نداریم. اعمال چنین جنایتی برای تشفیِ نفس فرد است و دیگر دینداری نیست.
اعمال خشونت بدون حکم قضایی
بزرگان فقها فرمودند که اگر پدری به قدری فرزند خود را بزند تا خود را آرام شود؛ حرام است و دیه دارد. (این دینداری نیست.) این نوع خشم؛ کنترل نشده و برای تشفی قلب و دلِ خود فرد است ولیکن بروز خشم توسط دیندار برای تشفی خود نیست بلکه کنترل و مهار خشم را هم در دست دارد.
ان شاء الله خداوند متعال هیچ پدر و مادری را با بیعفتی فرزندانشان مورد آزمایش قرار ندهد.
نعوذ بالله نستجیر بالله پدری که عفتِ فرزندش موردقبول وی نیست و فرزند را به قتل میرساند؛ این دینداری نیست بلکه «جهل مقدس» است.
طرفدار عفت بودن «جهل مقدس» نیست ولیکن مجازات و قضاوت در اسلام بر عهده قاضی است.
خشم دیندار کنترل شده است و قاضی هم باید دستور اعمال خشونت را صادر کند.
حکم شلاق، اعدام، قطع عضو و هرگونه اعمال خشونتِ دیگری را باید قاضی صادر کند. دین اجازه فحاشی، ضرب و شتم حتی با دزد را هم نمیدهد و اگر فرد سارق به علت ضرب و شتمی که صورت گرفته است، شکایت کند؛ ضارب قصاص دارد.
بحث «دفاع مشروع» حتی اگر به قتل فرد مقابل هم منجر شود؛ بحث دیگری است. [از منظر قانونی هرگاه کسی به خاطر دفاع از نفس و یا عرض و یا ناموس و یا آزادی خود یا دیگری و با رعایت شرایط پیشبینیشده در قانون، مرتکب هر عملی گردد، عمل ارتکابی او جنبه مجرمانه خود را از دست داده و چنین شخصی معاف از مسئولیت کیفری و مدنی است.]
وقتی از ناحیه مجرم خطر و آسیبی شما را تهدید نمیکند، شما حق ضرب و شتم وی برای تشفی خود را ندارید. اگر در این حالت ضرب و شتمی صورت پذیرد؛ جهل مقدس است و ضارب در این حال بنده شیطان رجیم است.
از اعلام «جهل مقدس»؛ خشمِ افسارگسیخته و اعمال خشونت بدون حکم قضائی است.
در ادبیات عرب به حب بسیار؛ حب شدید میگویند و اشکالی ندارد که ما در ادبیات «حب شدید» را به «عشق» ترجمه کنیم.
داستانی از جناب قنبر علیه أفضل صلوات المصلین
امام صادق علیه السلام فرمودند: «کانَ قَنْبَرٌ غُلاَمُ عَلِی یحِبُّ عَلِیاً عَلَیهِ اَلسَّلاَمُ حُبّاً شَدِیداً»[۶] جناب قنبر رحمه الله علیه؛ عاشقِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه بود. خوشا به حال او!
حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه به جناب قنبر رحمه الله علیه دستور دادند که مُجرمی را حد بزند. (روایت معتبر و در کافی شریف، جلد ۷ و صفحه ۲۶۰ است) جناب قنبر رحمه الله علیه از روی غیرت دینی خود شروع به شلاق زدن کردند ولیکن از روی اشتباه ۳ ضربه بیشتر از حد مقرر زد. حضرت در جهت قصاص برای آن مرد، سه ضربه به جناب قنبر رحمه الله علیه زدند.
خدا میداند که اگر آن سه ضربه را به خود حضرت میزدند، آنقدر حضرت درد نمیکشیدند که جناب قنبر رحمه الله علیه را زدند. در قیامت از حضرت بپرسیم که آن ۳ ضربهای که به جناب قنبر رحمه الله علیه زدید، بیشتر شما را سوزاند یا آن ضرباتی که در جنگها به شما وارد شد؟
این ۳ ضربه جایگزینی نداشت چون «حقالناس» بود. چهبسا آن فرد مجرم هم اعتراضی به آن ۳ ضربه اضافی نداشت ولیکن حضرت فرمودند که ۳ ضربه اضافی زدی درحالی که او ـ مَرد مُجرم ـ راضی نیست.
وقتی حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه حکمی صادر میکنند؛ آن حکم به «حق» است و (نعوذ بالله) ظالمانه نیست. حکم ایشان عادلانه و در چارچوب است. اگر امکان تخفیف در مجازات باشد، عفو میکنند و خشمی افزون بر مجازاتِ عمل ندارند.
کرامتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه
عمرو بن عبدود لعنه الله علیه در جنگ احزاب بسیار مسلمین را تمسخر کرد چون آنها جرئت جنگیدن با عمرو بن عبدود لعنه الله علیه را نداشتند. حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه به میدان رفتند و عمرو بن عبدود لعنه الله علیه را زمین زدند.
حق مسلّم رزمنده است که در هنگام جنگ تنبهتن غنیمتِ همراه فرد مقابل را بردارد ولی مشاهده کردند که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه نه تنها به لباس بلکه به زره عمرو بن عبدود لعنه الله علیه هم دست نزدند. عرض کردند: آقا! آن زره برای هزینه یکعمر زندگی شما کافی بود.
کسی که دین حق دارد، اصلاً از دایره اخلاق خارج نمیشود.
به ازای هر دلو آب؛ یک خرما
آن زمان حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه در طول هفته بیشتر ایام را در خانه نبودند چون بیرون شهر کار میکردند. نوشتند: «ذَنُوبٍ عَلَی تَمْرَهٍ»[۷] به ازای هر دلو آب که حضرت از چاه میکشیدند؛ یکدانه خرما دریافت مینمودند. وقتی شانزده دلو کشیدند، دستانِ مبارکشان تاول زد. ایشان شانزده دانه خرما را که به ازای ۱۶ دلو آب دریافت کرده بودند، نزد حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بردند و فرمودند: یا رسول الله! شما هم گرسنه هستید…
کسی که باید به ازای یک عدد خرما هر بار باید یک «ذَنُوب» آب را با دستانش از چاه بالا بیاورد… شما «ذَنُوب» فرغونی در نظر بگیرید که کارگر ساختمان آن را با بالابر به طبقات بالاتر میکشد…
حال حضرت به ازای هر خرما، یک ذَنُوب آب را با دستان مبارک خود از چاه میکشیدند…۱۶ دلو که کشیدند، دستان مبارکشان تاول زد. وقتی نزد حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آمدند و حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دستانِ مولا را که دیدند؛ گریه کردند.
کرامتِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه
حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه در آن ایام میتوانستند حداقل زره عمرو بن عبدود لعنه الله علیه را بردارند. بعضیها علت را جویا شدند لیکن حضرت پاسخ ندادند.
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند که علی جان! بگو تا بفهمند تو چه کسی هستی و چرا از پیغمبر و فاطمه او دل بردی؟ آخر چه کسانی میخواهند با تو رقابت کنند؟
حضرت فرمودند که وقتی عمرو زمین افتاد و کار میخواست تمام شود به من گفت: من آبروی سپاه خود هستم، من را برهنه نکن. لذا من هم دست به لباس و زره او دست نزدم. [اگر حضرت زره را برمیداشتند او زیر زرهی خود لباس داشت، ولی حضرت دیده بود که یک نفر ولو دشمن از ایشان چیزی خواسته است لذا کریم عالم وجود ـ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه ـ برگشته بودند.]
خشمِ مرد خدا که دیندار است و به حق عمل میکند؛ هم کنترل شده و هم نهایت رفتارِ انسانی است.
حضرت از حق خود کوتاه میآیند، عبور میکنند و میفرمایند: از من درخواستی کرد! شرعاً حضرت میتوانستند زره او بردارند و حق ایشان هم بود.
اگر قرار بر اعمال خشونت توسط دیندار حقیقی باشد؛ طبق موازین عمل خواهد کرد و اگر امکان تخفیف در مجازات باشد؛ عفو میکند. دیندار حقیقی؛ کرامت، عفو، گذشت و آقایی دارد.
بنده به این روایت خیلی اعتقاد دارم.
اُسراء جمل خیال نمیکردند که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه آنها اعدام نکند و گمان میکردند همه اُسراء تکهپاره خواهند شد چون قبلیها مرتکب چنین اعمالی میشدند.
پسرِ طلحه (موسی) میگوید: دستهای ما را بسته بودند تا تکلیف معلوم شود. (طی جنگ اسیر گرفته بودند) جنگ که تمام شد…سایرین به من که نگاه میکردند و میگفتند: قطعاً تو اعدام خواهی شد، پدر تو جزو رهبران اصلی شورش بود…اتفاقاً نفر اوّل اسم مرا صدا زدند. خیال کردم که مرا اعدام خواهند کرد ولی گفتند: حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه فرمودند که تعهد بده که با حکومت در ستیز و نبرد نیستی و علیه ما اقدام نظامی نمیکنی. حالا میخواهید اعدام کنید چرا تعهد میگیرید؟! تعهد میدهم. گفتند: تو آزاد هستی، برو!
حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه در برخورد با عایشه چه کرامتی داشتند. حضرت فرمودند: «لَهَا بَعْدُ حُرْمَتُهَا اَلْأُولَی وَ اَلْحِسَابُ عَلَی اَللَّهِ».[۸] او همسرِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بود لذا ما به حرمت حضرت به او احترام میگذاشتیم، هنوز هم آن احترام را برای او قائل هستیم.
او رئیس مجرمان است ولی وقتی گفت: بخاطر من از عبدالله بن زیبر و مروان هم بگذر! حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه پذیرفتند!
کسی توقع عفو نداشت، اصلاً گمان نمیکردند. یکی از مواردی که نواصب نتوانستند بغض خود را بروز دهند، اینجا است.
بنده قصد بیانِ سخنانِ نواصب را ندارم چون آنها به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه جسارت میکنند ولی آنها هم میگویند که حضرت در کرامت خود با اُسراء جمل حیرتانگیز آقایی کردند.
دشمنان و نواصب هم در این مورد نتوانستند اشکالی وارد کنند. همه در واقعه اُسراء جمل از آقایی، کرامت و گذشتِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه بیان میکنند.
امیرالمؤمنینی که زره را از تن عمرو بن عبدود لعنه الله علیه باز نکردند، در صفین تقریباً ۵۲۰ نفر را به درک واصل فرمودند.
فردی میگوید: محضر حضرت رفتم و دیدم حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه در اوج کارزار قرار دارند، حضرت مأموریتی به من دادند. من به ایشان عرض کردم که اگر شما را گُم کردم، شما را کجا پیدا کنم؟ حضرت فرمودند: من همینجا هستم و از اینجا هم تکان نمیخورم!
وقتی وارد میدان شوند، شمشیر بزنند دیگر حرفی از فرار و عقبنشینی نیست. ممکن است جلو برویم ولی الآن قرار بر فتح سرزمینی نیست لذا همینجا هستم.
وقتی محل استقرار یک رزمنده مشخص شود بهراحتی میتوان به او تیر زد.
حضرت توان اعمال مجازات را داشتند ولی وقتی امکان تخفیف در مجازات بود؛ عفو میفرمودند.
وقتی عفو و کرامت امام معصوم شامل قاتل فرزندِ حضرت میشود
بنده برای ۴ امام این روایت را زیاد عرض کردم. امید دارمان شاء الله دامادِ امام حسن مجتبی علیه السلام ـ امام سجاد علیه السلام ـ به ما نظر کنند. روایتی را با شباهت برای امام سجاد، امام باقر، امام صادق، امام موسی کاظم علیهم السلام داریم.
پیکر بیجان و غرقِ به خون طفلِ خردسال امام را در آغوش ایشان قرار دادند. علاقه، محبت و دلسوزیِ امام معصوم نسبت به فرزند خود اصلاً قابل قیاس با ما نیست.
آن هم مرگ جانسوزی که طفلِ خردسالِ یک امام در تنور پرت شده و جان خود را از دست داده باشد. طفلِ امام دیگری از پشتبام پرت شده و استخوانهایش درهم شکسته باشد.
تحمل این موارد حتی برای ما هم خیلی سخت است. امام معدن وفا، مهر، عطوفت و محبت است. طفل را در آغوش حضرت قرار دادند. وقتی حضرت سر مبارک خود را بلند کردند، مشاهده فرمودند که کنیز یا غلامی که با جود تأکید امام بر نبردن طفل بر پشتبام؛ آن خردسال را پشتبام به پایین پرت کرده است و حالا که دست آنها بستهاند، دستانشان در حال لرزش است. حضرت فرمودند: دست او را باز کنید.
اینجا امام معصوم سراسر خشم و ولیّ دمِ مقتول هم است و قاتل هم برده و مملوک حضرت است ولیکن فرمودند: تو را در راه خدا در عوض اینکه از ما ترسیدی، آزاد کردم. از ما ترسیدی لذا حق پیدا کردی! و هم فرمودند که پولی به او بدهد که به کسی نیاز پیدا نکند؛ یعنی من تو را آزاد نکردم که گدایی کنی.
دیگر آن فرد توفیق ندارد که در محضر امام باشد امّا آزاد است که برود. چه بسا خوشحال هم شد!
«حَبَسُوا أَنْفُسَهُمْ عَلَی اَللَّهِ»[۹] نفس در دستِ امام معصوم است. حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم هم فرمودند که نفس و شیطانم را کُشتم.
اگر قرار بر اعمال خشونت باشد؛ حکم عادلانه دادگاه لازم است.
بندگی شیطان رجیم و ادعای دینداری
دیندارانی که ادعای دینداری دارند و در فحاشی، ضرب و شتم و اظهارِ بغض فراتر از حکم عمل میکنند؛ سراسر جهنمی و شیطانی هستند و دیندار نیستند.
فردی یک کتاب مینویسد. فرد دیگری آن را نمیپسندد و عرض میکند: کتاب انحرافی است.
عناوینی مثل تشویش اذهان عمومی، انحراف فکر جامعه و…را باید قاضی حکم صادر و مجازات تعیین کند.
شما میتوانید نقد، رد و علیه آن تبلیغات کنید که این کتاب را نخوانید چون ضعیف، غیرعلمی و…است اما اجازه فحاشی ندارید.
فردی ۵۰ سال قبل کتابی نوشته است که اتفاقاً کتابِ خوبی نیست و بنده هم چند دفعه آن کتاب را نقد کردم اما یک جایی عرض کرده بود که استاد اخلاقی به من فحشی داده است که من تا قیامت از او نمیگذرم، فلانی به من گفته است: تو رئیس دفتر یزید بن معاویه هستی! من شیعه حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه هستم، هر چند حرف مرا قبول ندارید ولی آیا من؛ سرجون بن منصور لعنه الله علیه هستم؟!
بنده در جاهای مختلفی دیدم که این فرد گفته بود که من از فلانی نمیگذرم.
مثلاً در تاریخِ شهادت امام حسن علیه السلام اختلاف وجود دارد ولیکن آیا همه باید حرف شما را قبول داشته باشند که فحاشی میکنید؟ آیا دین به شما اجازه میدهد؟!
اگر فقهی راجع به یکی از شعائر عزاداری که در آن اختلافنظر وجود دارد، اظهارنظر بکند؛ مثلاً بگوید: «این کار مجاز و مستحب است» لذا مقلدان آن فقیه هم در مواردی که حکم حکومتی نیست؛ تبعیت میکنند. حال اگر فقیه دیگری بگوید: «این کار حرام است.» چرا عدهای جبهه میگیرند و فحاشی میکنند؟! ما مجتهد نیستیم و هر مجتهد نظر خود را دارد.
مراجع تقلید افراد لزوماً یکسان نیست و ممکن است مراجع مقلدین با یکدیگر متفاوت باشد.
چطور در نمازخواندن یا مناسک حج اختلافنظرها از سمت مقلّدان پذیرفته می شود ولی وقتی اختلاف در مسئله دیگری میرسد…
بنده با نوع برخورد مراجع با یکدیگر کاری ندارم و محلّ بحث بنده هم اینجا نیست بلکه به برخورد بین خودمان (مقلدان) کار دارم.
جوانِ ۲۰ سالی که تا بحال یکبار از روی کلمه «مرجع تقلید» ننوشته است و مشخص هم نیست طهارت گرفتن بلد باشد، میگوید: فلانی بیسواد عمامه به سر است! اگر ایشان بیسواد عمامه به سر است، شما چه جایگاه و مقامی دارید؟! این همان دینداری خطرناک، جهل مقدس و با نام «دین» ظلم کردن است.
موارد کوچک را عرض میکنم.
ـ فقیه فلانی بود که فلان فتوا را ۱۵۰ سال پیش داد.
اولاً آیا شما دستگاه فقاهت سنج دارید؟! ثانیاً چه کسی گفته است که الآن حکم مرجع مُرده نفوذ دارد؟
مراجع معمولاً تقلید از حیّ را اجازه میدهند مگر اینکه بقا بر میت باشد. اگر بقا بر تقلید میت هم باشد، شما که ۱۵۰ سال پیش حضور نداشتید! مگر شما چه جایگاهی دارید که به اسم «دین» فقیه بودن یا نبودن افراد را اثبات میکنید؟!
ماه مبارک رمضان که سر مسئله رؤیت هلال بین نظرات مراجع اختلاف پیش میآید، فردی که ۳۰ روز روزه گرفته است…
بنده به یاد دارم که یک سالی فردی که تا ناف ریش داشت به آیتالله بهجت اعلی الله مقامه الشریف جسارت کرد! آخر مگر چه توشهای در ماه رمضان جمع کردید که اینطور بر باد دادید؟! اگر ایشان عید را امروز یا فردا اعلام کنند، چیزی به ایشان عطاء میشود؟! آیا اعتبار ایشان کم یا زیاد میشود؟! ایشان نظر خود را صادر فرمودند. حال شما یا قبول دارید یا ندارید؛ اگر نقد علمی دارید، بفرمائید. چرا فحش میدهید؟!
نمونه این خشم افسارگسیخته بالاتر از حکم قضایی در کربلا بسیار وجود دارد.
ایمنی از خشم
حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه با به درک واصل کردن هر فرد؛ تکبیر میفرمودند و هر «الله اکبر» به معنای نصف شدن یک نفر بود. این عمل خود رعشه بر بدن دشمن میانداخت تا شاید عدهای بترسند و فرار کنند تا جنگ زودتر تمام شود.
یکی از ابزارهای جنگ؛ ترساندن است. در وسط نبرد جبهه دشمن از اهل بیت علیهم السلام میترسیدند ولیکن ائمه اطهار علیهم السلام از اینکه فردی بیرون از میدان نبرد از آن بزرگواران بترسد؛ بیزار بودند.
یک روایتی را برای حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب و امام سجاد صلوات الله علیهما داریم که حضرت برده خود را صدا زدند درحالی که برده پاسخِ امام را ندادند. حضرت میفرمایند: مگر نشنیدی که تو را صدا زدم؟! برده در پاسخ میگوید: آقا! شنیدم. حضرت میفرمایند: اگر شنیدی، چرا پاسخ ندادی؟! برده پاسخ میدهد که خود را از خشم شما، ایمن میدانستم. حضرت به سجده میافتند.
حضرات معصومین علیهم السلام دوست نداشتند که کسی از آن بزرگواران بترسد.
حضرت قاتلِ فرزند خود را که یا مرتکب خطای سهوی شده و خلاف دستور عمل کرده است (حضرت تأکید میکردند که طفل را به پشتبام نبرید. با نردبان به پشتبام میرفتند. طفل را که در آغوش میگیرد تا از نردبان بالا برود؛ از بالا به پایین پرت میکند.) یا عمداً به قتل رسانده است به علت ترسیدن برده، او را آزاد کرده است.
روابط زوجین مدعی دینداری و بازگشت به جاهلیت
بنده عزادارِ حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه را میشناسم که فرزند او دائماً دعا میکند: ای کاش که پدر به مأموریت برود. همسر و فرزندان او از او میترسند!
رفتار زوجین با یکدیگر در جامعه فراتر از رفتار غیردینی است بلکه درحال رسیدن به دوره بدوی جاهلیت است. زوجین نمیتوانند یکدیگر را تحمل کنند! وقتی دعوایی رخ میدهد؛ زوجین به گونهای علیه یکدیگر وکیل میگیرند، کینه ایجاد میکنند و آبروی یکدیگر را میبرند که اگر امام زمان علیه السلام هم تشریف بیاورند، نمیتوانند سبب آشتی آنها شوند.
کجای این رفتارها بویی از دینداری دارد؟! صد رحمت به کفر ورزیدن!
امام اگر برای اعمال مجازات سخت بگیرند؛ مطابق حکم شرعی عمل میکنند و اگر امکان تخفیف در مجازات باشد؛ عفو و گذشت میفرمایند.
تخفیف یا عفو مجازات
تاریخ به خود غیورتر از حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه را ندیده است.
فردی در محضر مولا به گناه خود اعتراف میکند، حضرت میفرمایند: فعلاً باردار است به او مهلت دهید…
فردی که دوست دارد فقط دین را برای دیگران اعمال کند، میگوید: «شاید فرار کرد» خُب فرار کند، گناهی را مرتکب شده است و متأسفانه برای عموم آشکار شده است و لذا به اعمال مجازات اجتماعی مجبور هستیم. یک جایی توبه میکند.
دوباره نزد حضرت میآید و میگوید: فرزند به دنیا آمد. حضرت میفرمایند: کودک باید دو سال شیر بخورد. مأموری هم برای فرار نکردن او قرار نمیدهند.
حضرت در یک جنگ تقریباً ۵۰۰ نفر را به درک واصل فرمودند ولیکن ولعی برای اعمال مجازات ندارند.
خشمی که از «جهل مقدس» سرچشمه میگیرد…
خاصیتِ عجیبِ خوارج
تاریخ گفته است که از تمام خیمههای یاران حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه در شبِ عاشورا «لَهُمْ دَوِی
کدَوِی اَلنَّحْلِ»[۱۰] صدای قرآن کریم بلند بود و شبِ جنگ با خوارج هم از خیمههای خوارج «لَهُمْ دَوِی کدَوِی اَلنَّحْلِ فِی قِرَاءَهِ اَلْقُرْآنِ»[۱۱] صدای قرآن بلند بود.
جانماز آبکش تر از خوارج تاریخ کم به خود دیده است؛ همگی حافظ قرآن کریم، اهلِ نماز شب، ضجه، گریه و عبادت بودند.
خوارج یک منطقه را بستند. عبدالله بن خباب بن ارت به همراه همسر باردارش آمد. خوارج شروع به تفتیش عقاید کردند. طبق کدام حکم دین تقتیش کردید؟! اگر خیلی عُرضه دارید، دین خوب را عرضه کنید. اگر فرد خواستار بود، انتخاب میکند.
اگر فردی در خیابان هم مرتکب جُرمی شد، دادگاه وجود دارد و نباید دیگر عقاید او را تفتیش کرد.
آن چنان در محور مختصات خود را در مبداء مختصات قرار میدهند که هرکسی که از آنها فاصله بگیرد کأنّه انحراف از معیار پیدا میکند!
خوارج گفتند: تو کیستی؟ از کجا آمدی؟ کجا میروی؟
ـ شما چه کار دارید؟! شهربانی یا گزمه هستید؟!
ـ به سمت کوفه میروی؟ خوارج با علی (علیه السلام) قهر کردند، گفتند که او (نعوذبالله) کافر است و از کوفه خارج شدند. اگر کوفه میروی پس طرفدار علی بن ابی طالب (صلوات الله علیه) هستی.
ـ بله! طرفدار امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه هستم.
ـ از او اعلام برائت کن!
او علائم برائت نمیکند. او را کُشتند. آیا مرتکب فحاشی، قتل یا جُرمی شده بود؟ نخیر. به علت فکرِ ابراز نکرده او را کُشتند. این خشم کنترل نشده است. اگر کسی دیندار باشد متوجه میشود که آنها دیندار نیستند.
همسر او را هم کُشتند چون مُلحق به او بود! شکمِ همسر او را پاره کردند و جنین را هم کُشتند چون ملحق به پدرش بود! آیا اسم این وحشیگری «دین» است؟!
علت نقلی که میگوید: «جلوی خیمهها به اطفال ترسیده شمشیر زدند» این است که آن اطفال را به حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه مُلحق دانستند…
علت رحم نکردن به طفل شیرخوار را گفتند: به پدرش مُلحق است.
از کدام دین این حکم را استخراج کردید؟! نستجیر بالله نعوذ بالله معاذالله خاک بر دهان من؛ اگر حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه اهل بغی بودند، این طفل که نبود…این عمل افزون بر کیفرخواست شما علیه حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه است. (این همان عملی است که ما هم مرتکب آن میشویم.)
قضاوت و مجازاتی افزون بر کیفرخواست
ـ خواهرم با شوهر خود دعوا کرده است. ما به دادگاه میرویم و سر کوچه یکفصل هم به او کتک میزنیم!
کسی که برای شیرخوار حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه گریه میکند، نباید همانند اعداء رفتار کند.
متأسفانه این رفتارها رایج است.
ـ اگر خواهر من با شوهر خود دعوا کنم، حتماً باید فحاشی کنم…
این در حالی است که شاید مقصر خواهر شما باشد. این رفتار دوران جاهلیت بود که اگر همقبیله آنها با کسی دعوا میکرد، ابتداً یک شمشیر در شکم طرف مقابل فرو میکردند و بعد علت دعوا را جویا میشدند! ما ممکن است با اسم دینداری، غیرت، دفاع از دین و ناموس همینگونه عمل کنیم.
بنده نمیتوانم مثال بزنم. فردی گفت: هر کسی این حرف را بزند، (نعوذبالله) حرامزاده است! گفتم: فلان مرجع فرموده است… چه کسی به شما اجازه داده است که اینگونه بگوید؟!
فردی به بنده گفت: آقا! ما را حلال کن. من یک جایی یک حرف انحرافی از قول شما شنیدم لذا وظیفه داشتم دفاع کنم! یک جایی گفتند که شما منکر حضرت رقیه سلام الله علیها هستید و من هم یکچیزی به مادر شما گفتم! دیگر وظیفه داشتم.
یک نفر گفت: فقط ۸ صوت روضه حضرت رقیه سلام الله علیها در سایت او موجود است.
او گفت: بله! گفتم که مادر ایشان بد نبود.
او خود را محور عالم قرار داده است. قشنگترین بخش ماجرا اینجا بود که میگفت: میدانی که من وظیفه داشتم چون وقتی یک بدعتی مطرح شد، قربه الی الله وظیفه داشتم که مادرت فحش دهم! الحمدالله بعداً فهمیدم که اینقدر هم منحرف نیستید!
وقتی به ظاهر هیئتیتر میشود، این اشتباهات بیشتر هم میشود لذا نتیجه هم نمیگیریم، رو به تزاید نیستیم و نمیتوانیم جذب کنیم. دور خود تار تنیدیم.
نمونه بارز این وحشیگری روضه است که مختصر آن را عرض خواهم کرد.
روضه حضرت عبدالله بن الحسن علیه آلاف تحیه و الثناء
«إِنَّ اَلْیتِیمَ إِذَا بَکی اِهْتَزَّ لَهُ اَلْعَرْشُ»[۱۲] اگر یتیم گریه کند، عرش برای او به لرزه درآید. گیریم که نوه حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هم نبود…
مولای ما ـ حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه ـ چند بار تشریف آورند کنار خیمهها و برگشتند. طبق نقلی حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه به حضرت زینب کبری سلام الله علیها فرمودند: «اِحْبِسِیهِ»[۱۳] زینب جان! عبدالله را محکم نگه دار. غیور است و توان تحمل ندارد.
شاید در بین آل علی (علیه السلام) این همیشه بود که یک روزی پدرمان ما در آن کوچه کوچک بودند و لذا نتوانستند از مادر خود دفاع کنند. وقتی آدمی چنین واقعهای را میشنود، بیشتر هم مُصر میشود.
ـ من نمیگذارم.
حضرت فرمودند: «اِحْبِسِیهِ» زینب جان! عبدالله را محکم نگهدار و هر اتفاقی که افتاد، دستِ عبدالله را رها نکن.
عواملی سبب شده بود که تشنگی و خستگی بر حضرت مستولی شده بود. آفتابِ شدید، داغ روی داغ و…
امام صادق علیه السلام فرمودند: «وَ لا تَسکنُ عَلیک مَن أَبیک زَفرَهٌ حینَ وَ دَّعَک لِلفِراقِ»[۱۴] از وقتی شما ـ حضرت علیاکبر علیه آلاف تحیه و الثناء ـ شهید شدید، از نوک پا تا به سرِ مبارک پدرت ـ حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه ـ گویی آتش گرفته بود و میسوخت.
آبی هم وجود نداشت و حضرت دائماً درحال نبرد بودند. مکرراً ابدان مطهر شهداء را به دارالحرب منتقل کرده و برگشته بودند. ناموس خدا در خیمه بود. حضرت نگران بودند. دائماً حرکت می کردند. اصلاً باید دائماً تحرک می کردند که تیرها اصابت نکند و بتوانند جابهجا شوند.
یا صاحب الزمان! عذر میخواهم.
«فَوَقَفَ یسْتَرِیحُ سَاعَهً وَ قَدْ ضَعُفَ عَنِ اَلْقِتَالِ»[۱۵] یک لحظه مکث کردند تا نفس تازه کنند. «إِذْ أَتَاهُ حَجَرٌ فَوَقَعَ عَلَی جَبْهَتِهِ» سنگی آمد و بر پیشانی مبارک حضرت اصابت کرد…
یک روزی کفار در طائف به پیشانی مبارک حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم سنگ زدند ولی وقتی سنگ به پیشانی حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه اصابت کرد، اعداء «الله اکبر» گفتند!
تیری اصابت کرد. دست زیر محل زخمِ تیر نهادند و چون پر از خون شد به آسمان پاشیدند. دو مرتبه دستِ مبارک خود را بر روی سینه مبارک خود نهادند تا مگر کمی جلوی خونریزی را بگیرند، دست را که برداشتند؛ غرق خون بود. دستِ غرق خون خود را به صورت و محاسن شریفشان کشیدند.
این عبارت حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه برای بنده از تیر هم جانسوزتر است که فرمودند: «بِسْمِ اَللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَی مِلَّهِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ» من مسلمان هستم…
در دو جا این واقعه نقل شده است: وقتی حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه بسان پدر خود ـ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه ـ محاسن خود را به خون خضاب کردند و فرمودند: «هَکَذَا وَ اللَّهِ أَکُونَ حَتَّی أَلْقَی جَدِّی مُحَمَّداً وَ أَنَا مَخْضُوبٌ بِدَمِی وَ أَقُولُ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَتَلَنِی فُلَانٌ وَ فُلَان».[۱۶] اینگونه به خون خضاب خواهم بود تا جدّم محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را دیدار کنم و بگویم ای رسول خدا! فلانی و فلانی مرا کشتند. دینی که آنها درست کردند، اینها را در مقابل من قرار داده است.
خون همچون آب از ناودان فرو میریخت. حضرت به سمت خیمهها برگشتند لاجرم اهلِ خیام هم حالِ حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه را مشاهده فرمودند. از سینه مبارک حضرت خون می جوشید. حضرت وداع کردند و دوباره به میدان بازگشتند.
حضرت عبدالله بن السحن علیه آلاف تحیه و الثناء متوجه شدند که دیگر فرصتی باقی نمانده است.
ـ اگر پدر من یک روزی نتوانستند که از مادر خود را در کوچهها دفاع کنند؛ من اینجا جای پدر را خالی میکنم.
بنده طاقت بیان بعضی از حرفها را ندارم لذا عرض نمیکنم. همین قدر عرض میکنم که وقتی ضربه فرود آمد «فَسَقَطَ اَلْحُسَینُ عَلَیهِ السَّلاَمُ عَنْ فَرَسِهِ إِلَی اَلْأَرْضِ عَلَی خَدِّهِ اَلْأَیمَنِ»[۱۷] حضرت از اسب با صورت به روی زمین افتادند. هر چه تلاش کردند که صورت مبارک خود را از خاک بلند بفرمایند، نتوانستند…
اَبجَرُ بنِ کَعب لعنه الله علیه نزدیک که شمشیر بر حضرت بزند. اگر شمشیر آن ملعون فرو میآمد، کار همان جا تمام بود…
اضطرار همه اهلِ خیمه را گرفت. چه بسا حضرت زینب کبری سلام الله علیها دست مبارک خود را بر روی سر مبارک قرار دادند. یا رسول الله! دست حضرت عبدالله بن الحسن علیه آلاف تحیه و الثناء که رها شد به سمت عمو دوید. «وَاللهِ لا أُفارِقُ عَمِّی» عموی خود را رها نمی کنم…
قربان غیرت شما بشوم. نزدیک که آمدند و مشاهده فرمودند که شمشیر بر پیکرِ حضرت فرود میآید، فرمودند: «یا اِبْنَ اَلْخَبِیثَهِ أَ تَقْتُلُ عَمِّی» ای حرامزاده! میخواهی عموی مرا میکشی؟
فرصت نبود تا کاری انجام دهند چون شمشیر فرود میآمد. «فَاتَّقَاهَا اَلْغُلاَمُ بِیدِهِ فَأَطَنَّهَا إِلَی اَلْجِلْدِ فَإِذَا هِی مُعَلَّقَهٌ» شمشیر که فرود آمد، ایشان دست مبارکشان را جلوی شمشیر قرار دادند و دست به پوست آویزان شد…
صدای شکستن استخوان که آمد و این بازو درد شکستگی پیدا کرد؛ این آقازاده صدا زدند: «فَنَادَی اَلْغُلاَمُ یا أُمَّاهْ» حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه ایشان را به آغوش گرفتند…
«الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ»
[۱]– سوره مبارکه غافر، آیه ۴۴٫
[۲]– سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫
[۴] – نهج البلاغه، خطبه ۱۰۸٫
[۵] – سوره مبارکه فتح، آیه ۲۹٫
[۶] – الکافی، جلد ۲، صفحه ۵۹٫
[۷] – بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۴۱، صفحه ۳۳٫
[۸] – بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۲۲، صفحه ۲۳۴٫
[۹] – الکافی، جلد ۸، صفحه ۲۷۳٫
[۱۰] – اللهوف علی قتلی الطفوف، جلد ۱، صفحه ۸۵٫
[۱۱] – بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۳۳، صفحه ۳۸۵٫
[۱۲] – بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۷۳، صفحه ۵٫
[۱۳] – وقعه الطف، جلد ۱، صفحه ۲۵۲٫
[۱۴] – کامل الزیارات، جلد ۱، صفحه ۲۲۲٫
[۱۵] – اللهوف علی قتلی الطفوف، جلد ۱، صفحه ۹۵٫ (فَوَقَفَ یسْتَرِیحُ سَاعَهً وَ قَدْ ضَعُفَ عَنِ اَلْقِتَالِ فَبَینَا هُوَ وَاقِفٌ إِذْ أَتَاهُ حَجَرٌ فَوَقَعَ عَلَی جَبْهَتِهِ فَأَخَذَ اَلثَّوْبَ لِیمْسَحَ اَلدَّمَ عَنْ جَبْهَتِهِ فَأَتَاهُ سَهْمٌ مَسْمُومٌ لَهُ ثَلاَثُ شُعَبٍ فَوَقَعَ عَلَی قَلْبِهِ – فَقَالَ عَلَیهِ السَّلاَمُ بِسْمِ اَللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَی مِلَّهِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَی اَلسَّمَاءِ – وَ قَالَ إِلَهِی أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهُمْ یقْتُلُونَ رَجُلاً لَیسَ عَلَی وَجْهِ اَلْأَرْضِ اِبْنُ بِنْتِ نَبِی غَیرُهُ ثُمَّ أَخَذَ اَلسَّهْمَ فَأَخْرَجَهُ مِنْ وَرَاءِ ظَهْرِهِ فَانْبَعَثَ اَلدَّمُ کأَنَّهُ مِیزَابٌ فَضَعُفَ عَنِ اَلْقِتَالِ وَ وَقَفَ فَکلَّمَا أَتَاهُ رَجُلٌ اِنْصَرَفَ عَنْهُ کرَاهَهَ أَنْ یلْقَی اَللَّهَ بِدَمِهِ حَتَّی جَاءَهُ رَجُلٌ مِنْ کنْدَهَ یقَالُ لَهُ مَالِک بْنُ اَلْیسْرِ فَشَتَمَ اَلْحُسَینَ عَلَیهِ السَّلاَمُ وَ ضَرَبَهُ عَلَی رَأْسِهِ اَلشَّرِیفِ بِالسَّیفِ فَقَطَعَ اَلْبُرْنُسَ وَ وَصَلَ اَلسَّیفُ إِلَی رَأْسِهِ فَامْتَلَأَ اَلْبُرْنُسُ دَماً. قَالَ اَلرَّاوِی: فَاسْتَدْعَی اَلْحُسَینُ عَلَیهِ السَّلاَمُ بِخِرْقَهٍ فَشَدَّ بِهَا رَأْسَهُ وَ اِسْتَدْعَی بِقَلَنْسُوَهٍ فَلَبِسَهَا وَ اِعْتَمَّ فَلَبِثُوا هُنَیئَهً ثُمَّ عَادُوا إِلَیهِ وَ أَحَاطُوا بِهِ فَخَرَجَ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِی عَلَیهِ السَّلاَمُ وَ هُوَ غُلاَمٌ لَمْ یرَاهِقْ مِنْ عِنْدِ اَلنِّسَاءِ یشْتَدُّ حَتَّی وَقَفَ إِلَی جَنْبِ اَلْحُسَینِ عَلَیهِ السَّلاَمُ فَلَحِقَتْهُ زَینَبُ بِنْتُ عَلِی عَلَیهِ السَّلاَمُ لِتَحْبِسَهُ فَأَبَی وَ اِمْتَنَعَ اِمْتِنَاعاً شَدِیداً فَقَالَ لاَ وَ اَللَّهِ لاَ أُفَارِقُ عَمِّی فَأَهْوَی بَحْرُ بْنُ کعْبٍ وَ قِیلَ حَرْمَلَهُ بْنُ کاهِلٍ إِلَی اَلْحُسَینِ عَلَیهِ السَّلاَمُ بِالسَّیفِ فَقَالَ لَهُ اَلْغُلاَمُ وَیلَک یا اِبْنَ اَلْخَبِیثَهِ أَ تَقْتُلُ عَمِّی فَضَرَبَهُ بِالسَّیفِ فَاتَّقَاهَا اَلْغُلاَمُ بِیدِهِ فَأَطَنَّهَا إِلَی اَلْجِلْدِ فَإِذَا هِی مُعَلَّقَهٌ فَنَادَی اَلْغُلاَمُ یا أُمَّاهْ فَأَخَذَهُ اَلْحُسَینُ عَلَیهِ السَّلاَمُ وَ ضَمَّهُ إِلَیهِ وَ قَالَ یا اِبْنَ أَخِی اِصْبِرْ عَلَی مَا نَزَلَ بِک وَ اِحْتَسِبْ فِی ذَلِک اَلْخَیرَ فَإِنَّ اَللَّهَ یلْحِقُک بِآبَائِک اَلصَّالِحِینَ)
[۱۶] – مقتل الحسین علیه السلام، خوارزمی، جلد ۲، صفحه ۳۹٫
[۱۷] – اللهوف علی قتلی الطفوف، جلد ۱، صفحه ۹۵٫
پاسخ دهید