یکی از خطبههای امیر المؤمنین علیه السّلام که محلّ بحث این روزهای جامعهی ما هم میتواند باشد و بحث از ابعاد آن یک مقدار هم چالشی است، خطبهی دویست و شانزدهم نهج البلاغه است. این خطبه در کتاب کافی در بخش روضه هم آمده است. یعنی تقریباً ۸۰ سال قبل از وفات سیّد رضی شیخ کلینی تقریباً وفات کرده است. موضوع خطبه در آن اوانی است که امیر المؤمنین صلوات الله علیه با مردم سر اینکه بالاخره مردم حرف والی را گوش بدهند یا والی باید تن به حرف مردم بدهد… عرض کردم بحث چالشی مهمّی است، بنده بنا ندارم بخشهایی از آن را هم مطرح بکنم. اینکه بالاخره باید والی، حاکم مسلمین به افکار عمومی توجّه بکند امّا بالاخره قیادت و رهبری با افکار عمومی… افکار عمومی هر سمتی خواست برود باید برود یا باید حاکم مردم را به سمت خیر و صلاح ببرد.
چند تا نکتهی مهم اینجا وجود دارد. یکی این است که آیا در حکومت اسلامی اصلی داریم که از سایر احکام اهم باشد؟ مثل این ماجرایی که البتّه به غلط برداشت شده است که حفظ نظام اوجب واجبات است. یک برداشت هم کردند که این حفظ نظام یعنی حفظ حکومت. این حفظ نظام حفظ حکومت نیست، حکومت از مصادیق نظام است و الّا بعضی از فقها که در کتب فقهی خود لحفظٍ النّظام گفتند در زمانی بوده است که حکومت اسلامی نبوده است. نظام اسلام با حکومت اسلامی فرق دارد. گاهی حکومت اسلامی از مصادیق نظام اسلامی است. مثلاً حکومت طاغوت است، شاه است؛ اصلاً شاه هم سنی است ولی وقتی یک امپراتوری قدر قدرتی میخواهد با مسلمین بجنگد که اگر بجنگد فرض کنید مغول میخواهد حمله بکند، حکومت هم زمان بنی عبّاس است. حکومت که اسلامی نیست ولی آنجا میگویند: لحفظ النّظام برای حفظ نظام اسلامی باید این حکومت را در مقابل آن مغول حفظ کرد و الّا یک دفعه از بین میرود.
این حفظ نظام اوجب واجبات است به این معنا همهی فقها گفتند، فقط کلام حضرت امام نیست امّا خوب گاهی حکومت از مصادیق نظام میشود. آیا در حکومت اصلی است یا نه باید همان اصولی که همه جا است باید آنها اجرا بشود؟ وقتی میگویند در حکومت اصلی است به این معنا است که آیا گاهی ممکن است یک گوشهای عدالت طلبی اتّفاق بیفتد، اقامهی حق اتّفاق بیفتد، یک عدّهای احساس بکنند پرچم حق زمین افتاده است و اگر نخواهیم برچسب بزنیم، مثلاً برداشت خوارج این بود که توحید در جامعهی اسلامی خدشهدار شده است «لا حکم الا لله» «إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ»[۱] آیهی قرآن است. ظاهراً برداشت اینها این بود. اینها باید اینجا چه کار میکردند؟ باید در برابر این حقّی که احساس میکردند از اسلام تضییع شده است، چه کار میکردند.
[۱]– سورهی یوسف، آیات ۴۰ و ۶۷ و سورهی انعام، آیه ۵۷٫
پاسخ دهید