«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا وَ نَبِیِّنَا مُحَمَّدٍ  صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ الْمَعْصُومِینَ ‏سِیَّمَا بَقیَّۀِ الله فِی الأرَضینَ فَاللَّعْنَهُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إِلَى یَوْمِ الدِّینِ».

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

مطرح شدن وصایای جناب لقمان به فرزندش در سوره‌ی لقمان

«وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَهَ أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ وَ مَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمیدٌ».[۱]

سوره‌ی مبارکه‌ی لقمان که مسمّی به لقمان شده است، ظاهراً وجه آن این است این دیگر کاملاً معلوم است که در این سوره وصایای جناب لقمان به فرزندش و خود شخصیت جناب لقمان مورد بحث قرار گرفته است. مباحثی که تا این‌جای سوره در محضر شریف آقایان بودیم این مباحث، مباحثی عامّی بود که خداوند ذوالجلال در این آیات مطرح فرموده بودند. از آیه‌ی مبارکه‌ی ۱۲ به بعد بحث خود جناب لقمان می‌رسد که در این سوره‌ی مبارکه مطرح شده است.

Akhavan-13951013-Tafsir-ThaqalainSite (15)

تفاوت معرّفی کردن در قرآن با علم رجال و تراجم

در ابتدا ذات ذوالجلال جلّه عظمته دارد خود جناب لقمان را معرّفی می‌فرماید و این‌که معرّفی‌ کردن‌هایی که در قرآن وجود دارد با معرّفی‌ کردن‌هایی که در علم رجال و تراجم است فرق می‌کند. در علم تراجم، در علم رجال در این علم تراجم در مورد والدین شخص، در مورد پدر او، خاستگاه او، تولّد آن، علوم او، فرزندان او، شاگردان او بحث می‌شود؛ در علم رجال در بحث وثاقت راوی، در بحث عدم وثاقت راوی، طبقات آن، مشایخ آن، روی عنه از این‌ها بحث می‌شود. در قرآن در بعضی از جاها که دارد بحث می‌کند در مورد این‌که این شخص آیا متألّه است یا متألّه نیست دارد بحث می‌کند. آیا این انسان، یک انسان الهی است یا نه این‌‌که یک انسان غیر الهی دارد بحث می‌کند.

Akhavan-13951013-Tafsir-ThaqalainSite (14)

سیطره‌ی اراده‌ی خدای متعال

 «وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَهَ» –البتّه بحث در سایر امور هم وجود دارد- می‌فرماید: ما به لقمان حکمت را مرحمت کردیم. خداوند ذوالجلال همه‌ی افعال را به خود نسبت می‌دهد. اگر این را در قرآن سیر بفرمایید می‌بینید که خداوند ذوالجلال فعل را دارد به خود نسبت می‌دهد. از آن‌جایی که هیچ امری در عالم امکان محقّق نمی‌شود، مگر این‌که فرع امکان است. هر امری که دارد در عالم امکان واقع می‌شود این‌ها همه فرع امکان است و ممکن است بما هو هو، من حیث ذاتش فقر دارد و فقر آن هم رفع نمی‌شود مگر به ایهاب فیض از ناحیه‌ی ذات ذوالجلال جلّه عظمته. لذلک هم خودش، هم همه‌ی شئونی که از او دارد به ظهور می‌رسد، این‌ها همه در تحت اراده‌ی ذات ذوالجلال جلّه عمظته است.

یکی از این‌ها هم این است که ممکن است حکیم باشد. یکی از آن‌ها این است که این ممکن الوجود، این مخلوق، این موجودی که این را موجود مکلّف می‌دانیم این فعلش، فعل حکیمانه باشد. این را هم می‌فرماید: من به او این فیض را ایهاب کردم، این ایهاب من است. سایر موارد هم باز همین‌طور است. بحث تکوین آن معلوم است، بحث تشریع آن هم همین‌طور است که خداوند ذوالجلال هم امری را باز دارد به خود نسبت می‌دهد.

Akhavan-13951013-Tafsir-ThaqalainSite (13)

موهبت خداوندی به جناب لقمان در اعطای حکمت

«وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَهَ» هم با لام آورده است تا این‌که این لام، لام تأکید باشد، هم با قد تحقیق آورده است؛ یعنی آنچه که به جناب لقمان رسید این از موهبت ما است. حالا کسی بگوید که مگر خود جناب لقمان زحمت نکشیده است، بله خود جناب لقمان زحمت کشیده است امّا آن حکمتی را که به او رسیده است، آن حکمت مخلوق خود جناب لقمان که نیست. آن حکمت یک منشأیی دارد، یک مبدأیی دارد، یک اصلی دارد این باید از آن‌جا به این برسد.

Akhavan-13951013-Tafsir-ThaqalainSite (12)

مثالی در مورد حاکمیّت و اراده‌ی خدای متعال

من با مثالی این مطلب را برای شما تقریب می‌کنم. مثال سوء هم برای شما می‌گوییم تا مطلب یک قدری در ذهن اوقع باشد. یک بچّه‌ای در خانه شرارت می‌کند. مادر آن‌جا این را نفرین می‌کند که خدا تو را به تیر غیب بزند. نفرین او هم می‌گیرد و مستجاب می‌شود. بچّه از منزل بیرون می‌رود، یک سنگی می‌آید و بر سر او می‌خورد و بچّه می‌میرد. این سنگ را  به آزمایشگاه می‌دهند؛ می‌گویند: این یک قطعه شهاب سنگ آسمانی است، از آسمان آمده است، به سر این خورده است، این بچّه مرده است. منشأ این شهاب سنگ را که شما بخواهید نگاه بکنید برای صورت فلکی مثلاً شکارچی است. اصلاً مربوط به یک فضای دیگری است، شما از آن‌جا خارج بشو. شما از کهکشان راه شیری بیرون برو، شما برو کهکشان اصلاً برای آن‌جا است. این اصلاً هفت میلیارد سال پیش خلق شده است، از هفت میلیارد سال پیش که خداوند متعال این را خلق کرده است، می‌دانسته است که این می‌خواهد بر سر این بخورد. این را خدا از اوّل برای سر این خلق کرده بود. منتهای مراتب خداوند متعال این فعل خود را با نفرین آن زن قرین می‌کند. خداوند متعال از همان ازل هم می‌داند که این زن در این ساعت نفرین می‌کند و از ازل هم باز خداوند ذوالجلال می‌داند که ذات ذوالجلال نفرین این زن را آن مستجاب می‌کند و از ازل هم باز می‌داند که باید برای این اسباب وقوع فعل قرار بدهد، از ازل این را خداوند متعال این‌جا قرار داده است. این با نفرین زن دارد تقارن می‌کند. نه این‌که آن نفرین در آن نیست. علم ازلی باعث فعل نیست. امّا خداوند متعال از ازل آن علل و اسباب را خلق کرده است به همین معنا در امور صحیح هم باز همین‌طور است. در امور مثبت هم باز همین‌طور است.

Akhavan-13951013-Tafsir-ThaqalainSite (11)

انسان مظهر اراده‌ی خدای متعال

 دعایی که ما می‌کنیم، آن خیری که به ما می‌رسد، ما فاعلیّت داریم، فاعلیّت از ما است، ما مختار هستیم « وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ یَخْتارُ»[۲] این‌که خدای تو خلق کرده است، هر چه را که بخواهد و اختیار دارد. «ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ» این‌ها در مخلوقیّت خود هیچ اختیار ندارند. خدای متعال او را مظهر کرم خود قرار داده است. خداوند متعال او را مظهر ربیّت خود قرار داده است و هکذا. خداوند متعال انسان را هم مظهر اراده‌ی خود قرار داده است. این انسان نمی‌تواند صاحب اراده نباشد این انسان این اختیار را ندارد که صاحب اراده نباشد. ما مجبور هستیم که مختار هستیم. ما در اختیار خود مجبور هستیم. ما این‌گونه خلق شده‌ایم که مختار باشیم.

این‌که گویی این کنم یا آن کنم              خود دلیل اختیار است ای صنم

ما از آن هم نمی‌توانیم فرار بکنیم، بگوییم ما نمی‌خواهیم که مختار باشیم، نمی‌شود. همین که شما می‌گویی: من نمی‌خواهم مختار باشم، باز خود شما داری اختیار می‌کنی. همه‌ی این‌ها فرع آن مظهریّتی است که ما به اراده‌ی خداوند ذوالجلال داریم. امّا این اراده بر امری که دارد واقع می‌شود، دیگر تحقّق آن امر که دیگر به اختیار ما نیست. تحقّق این در جای دیگری دارد صورت می‌گیرد. شما یک زوجینی را در نظر بگیرید این دو به اراده‌ی همدیگر با هم وصلت می‌کنند، به اراده‌ی هم دارند با همدیگر فعل مزاوجت انجام می‌دهند، به اراده‌ی هم این‌ها با هم معاشرت کردند، به اراده‌ی هم این‌ها از خدا طلب فرزند کردند امّا فرزند را که دیگر خود این‌ها که این‌جا نمی‌سازند. این فیض فرزند دارد از یک جای دیگری می‌آید.

Akhavan-13951013-Tafsir-ThaqalainSite (10)

تحقّق حکمت در انسان به اراده‌ی خدا

 در قرآن می‌فرماید: «أَ فَرَأَیْتُمْ ما تُمْنُونَ * أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخالِقُونَ»[۳] این بدیهی است. فعل حکمت هم همین‌طور است. حضرتعالی اراده‌ی حکمت می‌کنی امّا آن تحقّق حکمت در شما این به اراده‌ی خداوند ذوالجلال است. لذلک است که خداوند متعال همه‌ی امور را دارد به خود نسبت می‌دهد. «وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَهَ»[۴] ما به لقمان حکمت را مرحمت کردیم. یعنی آن چیزی که فعل را حکیمانه می‌کند، ما آن را به لقمان مرحمت کردیم. «أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ» همزه و نون همزه و نون تفسیریّه است. «أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ» یعنی «شکرک لله» یعنی «تشکّرک لله» ما این را به لقمان مرحمت کردیم، ما به لقمان عقل دادیم. ما در حضور او یک علل و اسبابی را قرار دادیم که او توجّه به این علل و اسباب بکند، از این توجّه به علل و اسباب او پی ببرد که می‌بایست خدا را شکر بکند. آن علل و اسباب را ما در مرأی و منظر او قرار دادیم.

Akhavan-13951013-Tafsir-ThaqalainSite (5)

اعراض عدّه‌ای از دیدن سلسه علل و اسباب خداوندی

 نهایت این را خداوند متعال در مرأی و منظر دیگران هم قرار می‌دهد یک عدّه‌ای هستند که به آن توجّه می‌کنند و یک عدّه‌ای هستند که به آن توجّه نمی‌کنند. «أَ فَلا یَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَت‏ * وَ إِلَى السَّماءِ کَیْفَ رُفِعَت * وَ إِلَى الْأَرْضِ کَیْفَ سُطِحَت‏‏»[۵] امّا یک عدّه هستند «وَ اسْتَغْشَوْا ثِیابَهُمْ»[۶] روی سر خود می‌کشند که نبینند. «یَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ فی‏ آذانِهِمْ مِنَ الصَّواعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ»[۷] انگشت در گوش خود می‌کنند که نشنوند. این سلسله علل و اسباب را خداوند متعال برای هر کسی به مرآه و منظور در می‌آید. «إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا بِالذِّکْرِ لَمَّا جاءَهُمْ»[۸] ذکر به سراغ آن‌ها آمد «وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ»[۹] ما این را آوردیم در مرأی و منظر همه قرار دادیم. هر کسی می‌خواهد ببیند و عبرت بگیرد. حتّی در مورد فرعون هم باز می‌فرماید: «فَأَراهُ الْآیَهَ الْکُبْرى‏»[۱۰] جناب موسی بن عمران (علی نبیّنا و آله و علیه الصّلاه و السّلام) آیه‌ی کبری را به فرعون نمایانید؛ «فَکَذَّبَ وَ عَصى‏»[۱۱] تکذیب کرد و عصیان کرد. او هم می‌بیند امّا یک دیده‌ای است که از این بینش خود دارد استفاده می‌کند، یک کسی از آن دارد اعراض و اضراب می‌کند.

Akhavan-13951013-Tafsir-ThaqalainSite (4)

علّت انتخاب لقمان در قرآن کریم

 « فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى عَنْ ذِکْرِنا وَ لَمْ یُرِدْ إِلاَّ الْحَیاهَ الدُّنْیا»[۱۲] اعراض بکن از آن کسی که آن شخص از مقام تذکّر به ما دارد سر برمی‌گرداند. از او سر برگردان. از آن کسی که آن شخص دارد از مقام تذکّر سر برمی‌گرداند. جناب لقمان به این علل و اسباب توجّه کرد حالا نکته را التفات بکنید. در قرآن خداوند متعال مثال به جناب فیثاغورت نزده است. مثال به جناب سقراط نزد. مثال به جناب افلاطون نزد. می‌شد آن‌ها را هم مثال بزند. سراغ یک برده رفته است تا راه عذر به ما ببندد. می‌گویی: آقا چرا فرزند شما بی‌تربیت شده است؟ می‌گوید: من وقت ندارم. بیچاره هستم. روزی شش ساعت سر کار می‌روم. یک ساعت هم در ترفایک هستم، بیچاره می‌شوم. به منزل می‌آید دراز می‌کشد، کنترل از راه دور شبکه‌ها را بالا و پایین می‌کند کدام شبکه‌ها را؟ شبکه‌ی ماهواره. ماه‌پاره می‌خواهد آن‌جا پیدا بکند. می‌گوید: وقت ندارم، فرصت ندارم. این آخوندها برای ما وقت نگذاشتند. شش ساعت سر کار رفته است، دو ساعت آن را در محلّ کار خود داشته با موبایل بازی می‌کرده است، چهار ساعت هم این خلق الله را به صف کرده بود و سر کار گذاشته بود یک نفر را راه می‌انداخت، با سه نفر شوخی می‌کرد، می‌گوید: خسته شدم، نفس ندارم. اعصاب من به هم ریخته است. برای این‌که نمی‌خواهد. برای این‌که آن معرفت لازمه را ندارد، آن شعور لازمه را ندارد. شعور خود را در یک راه دیگری قرار داده است. خداوند ذوالجلال در قرآن دارد مثال به جناب لقمان می‌زند. جناب لقمان برده بوده است. «العَبد وَ مَا فِی یَدهِ کَانَ لمُولاه» بعد معصوم (علیه الصّلاه و السّلام) هم دارد این را تطمیم می‌فرماید.

Akhavan-13951013-Tafsir-ThaqalainSite (3)

 اهمّیّت عبادت فکر کردن

می‌فرماید که: بیشتر عبادت جناب لقمان فکر بود. آدمی می‌تواند فکر کردن را در راه رفتن هم انجام بدهد، می‌تواند در خوابیدن هم انجام بدهد. «إِنَّ فی‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبابِ‏ * الَّذینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِهِمْ»[۱۳] من از مرحوم آیت الله آقای حاج شیخ حسین لنکرانی پرسیدم: شما منظومه خوانده بودید؟ گفت: ما در رخت خواب مباحثه می‌کردیم، می‌خواستیم بخوابیم، آن موقع ما مباحثه می‌کردیم. از این افراد بودند، خیال نکن که نبودند. این‌طور بوده است. الآن هم از این افراد هستند. ما به دنبال یک وقت آزاد می‌گردیم. وقت آزاد سیزده بدر است.

Akhavan-13951013-Tafsir-ThaqalainSite (2)

اهمّیّت توجّه داشتن به درس خواندن

 می‌گوییم: چرا مطالعه نمی‌کنی؟ می‌گوید: وقت ندارم، برای من وقت نمانده است. روزی سه تا درس سنگین داریم، وسط حیاط مدرسه دارد راه می‌رود. وقت کار ندارد، فرصت ندارد. تمام کارهای عالم برای او واجب است الّا درس خواندن. برای صله‌ی رحم وقت دارد، برای هیئت رفتن وقت دارد، برای تلاوت قرآن وقت دارد، این حجره‌ی خود را می‌خواهم امروز تمیز بکنم، کتاب‌ها را بیرون می‌ریزد، می‌خواهم حجره را تمیز بکند. فرصت برای رخت شویی دارد. وقت برای صحبت کردن با دوستان خود دارد. احوال پرسی اقوام دور آقا واجب است ولی درس خواندن برای او خیلی سخت است. خوب می‌خواهد نخواند، می‌خواهد فرار بکند، می‌خواهد وظیفه‌ی خود را انجام ندهد همه کاری می‌کند. کتاب‌ها را مرتّب می‌کند، دستمال می‌گیرد و روی کتاب‌ها می‌کشد. بنشین درس خود را بخوان. می‌خواهد از آن چیزی که وظیفه‌ی او است طفره برود. از آن می‌خواهد فرار می‌کند.

Akhavan-13951013-Tafsir-ThaqalainSite (1)

تفکّر کردن انسان در همه‌ی حالات

حضرت صادق (علیه الصّلاه و السّلام) فرمودند که: بیشتر عبادت جناب لقمان تفکّر بود، فکر می‌کرد. فکر کردن را آدم در هر حال می‌تواند انجام بدهد. می‌فرماید: «الَّذینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً» آدم در حال ایستاده می‌تواند فکر بکند و همین‌طور هم است، خیال نکنید نیست. «وَ قُعُوداً» آدم در نشستن می‌تواند فکر بکند. «وَ عَلى‏ جُنُوبِهِمْ» آدم به پهلو خوابیده است می‌تواند فکر بکند. «وَ یَتَفَکَّرُونَ فی‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً».

 حالا می‌گوید تو چه چیزی فکر بکنم. این هم برای بعضی‌ها یک مصیبی می‌شود. شخصی را دیدند که نشسته بود می‌خواست فکر بکند مدام روی پای خود می‌زند. گفتند: چه شده است. گفت: من به گریه افتادم، این فکر من را کشت. گفتند: چرا؟ گفت: این الاغ چرا دم ندارد؟ گفتند: به تو چه ارتباطی دارد که دم ندارد. گفت: نه، «وَ یَتَفَکَّرُونَ فی‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْض» پای او در چاله برود، اگر چنانچه دم داشت او را از دم می‌کشیدند و بیرون می‌آورند حالا دم ندارد. همه کاری می‌کند الّا آن کاری که وظیفه‌ی او است. همه رقم بازی در می‌آورد الآن آن چیزی که وظیفه‌ی او است. به وظیفه‌ی خود که می‌رسد دیگر نمی‌تواند.

آثار نداشتن ابزار برای درس طلبگی

شیخ انصاری بین الصّلاتین اشعار الفیه حفظ می‌کرده است. تا این‌که آن‌جا که می‌خواهد فتوا بدهد این ابزار آن را داشته باشد. آن‌جا که می‌خواهد در امور دینی کار بکند، ابزار آن را داشته باشد. وقتی ابزار آن را نداشت آمدند به من گفتند: -محیط مدرسه است من دارم می‌گویم این حرف هر جایی زده نمی‌شود. محیط محیط طلبگی است ابزار آن را که نداشت این‌طور می‌شود- امام جماعت دیر به مسجد آمده اس،ت مردم نماز مغرب را فرادا خواندند، امام آمده است گفته که: ناراحت نباشید من اوّل نماز عشاء می‌خوانم و بعد نماز مغرب می‌خوانم. الله اکبر و به نماز عشاء ایستاده است. آن موقع که باید کار خود را می‌کرد، نکرد این‌طور می‌شود. آن موقع که باید وظیفه‌ی خود را انجام می‌داد، نداد کار این‌طور می‌شود. آن وقت سر از این‌جا در می‌آورد تازه این بیّن و آشکار آن است. حالا دیگر بقیه‌ی آن سر از کجا درمی‌آورد آن موقع دیگر خدا داند.

تفکّر جناب لقمان حتّی در لحظه‌ی قبض روح

می فرماید: جناب لقمان فکر می‌کرد. در هر حالی هم فکر می‌کرد. در ساعت قبض روح خود هم فکر کرده است. در ساعت قبض روح جناب عزرائیل (علیه السّلام) برای قبض روح او آمد در آفتاب بود، فرمود که: اجازه می‌دهی بروم در سایه بنشینم؟ گفت: این اندازه به تو اجازه می‌دهیم. رفت در سایه نشست. گفت: حالا این چه کاری بود کردی؟ گفت: این عمر سه هزار ساله‌ای که خدا به من داد دیگر حالا سه هزار ساله مقام، مقام کثرت باشد خواستم بگویم به این اندازه که الآن چطور به سرعت طی کردم، آن هم همین‌طور طی شد.

چون عمر به سر رسد چه بغداد و چه بلخ           پیمانه چون پر شود چه شیرین و چه تلخ

خوش باش بعد از من و تو مابسی                              از سلخ به غره آید از غره به سلخ

قدر دانستن لحظات عمر

شما باید قدر همین ساعت را بدانی. همین ساعتی که در آن هستی، همین لحظه‌ای که… خدا رحمت بکند جلال آل حمد می‌گوید: دو روز است که از دسترس من تو خارج است؛ نمی‌شود در آن کاری کرد. یکی دیروز است و یکی هم فردا است. در این دو روز هیچ کاری نمی‌شود کرد. هر کاری می‌شود کرد در امروز است؛ ما یا داریم در دیروز خود سیر می‌کنیم، درس خود را خواندم. امتحان داری، خواندی؟ می‌گوید: خواندم. موقع نمره گرفتن می‌بینی که بسیار گریه می‌کند. استاد می‌شود من امروز سر درد داشتم، دل درد هم داشتم. می‌شود شما به من لطف بکنید قول می‌دهم ترم بعد جبران بکنم. یک زیارت عاشورا هم می‌روم برای شما می‌خوانم. یک بار نمی‌خواهد این حرف‌ها را بزنی، آن موقع که وقت کار است، کار خود را بکن شیر برو و شیر هم بیا. سر بلند برو و سر بلند هم بیا.

برخورد آقا شیخ علی پناه و امام خمینی

 این مرحوم آقای آقا شیخ علی پناه در پایان هم یک حرف‌هایی زد دیگر. این آقا شیخ علی پناه از امتحان بیرون آمده بود. مرحوم امام او را دیدند. کسی که آن‌طور درس بخواند، در نهایت هم این‌طور حرف می‌زند. امام او را دیدند که آقا شیخ علی پناه دارد گریه می‌کند. امام گفته بود: شیخ علی چه شده است که گریه می‌کنی؟ آقای تهرانی من را در امتحان رد کرده است. امام فرمودند: آقای تهرانی با شما هیچ عنادی ندارد که تو را رد بکند. امام فرمود: چه امتحانی؟ گفت: حاشیه. فرمودند: خوب چه بوده است؟ گفت: این بوده است. فرمودند: خو ب این را که می‌گویی غلط است. گفت: آقا من تا به حال دو بار حاشیه را درس دادم. فرمودند: برو ببین تا به حال چه چیزی درس دادی. آن موقع که باید آدم وقت… بعد امام به آقا شیخ علی پناه گفتند: شما دو باره برو از اول حاشیه را بخوان. شما حاشیه را نفهمیدی. آقای تهرانی شما را بی‌جهت رد نکرده است. شما برو حاشیه را از اوّل بخوان. این‌که آدمی آن موقع که وظیفه دارد به وظیفه‌ی خود بپردازد. این از مهامّ امور است، این از همه چیز مهمتر است.

توصیه‌های علما به طلبه‌ها در مورد درس خواندن

نگاه بکنید شهید ثانی در کتاب خود چه می‌فرماید. در کتاب منیه المرید می‌گوید: طلبه لباس روشن نپوشد. طلبه وقت شستشو ندارد. باید خود را ممحضّ در درس بکند. شما برو نگاه بکن مرحوم سیّد جواد عاملی در مفتاح الکرامه چه می‌فرماید در مورد این‌که در قسمت مکاسبش سیّد جواد شاگرد علّامه بحر العلوم بوده است. می‌فرماید: طلبه خود را در درس ممحّض بکند، بعد می‌رسد می‌گوید: او -حالا شما الحمدلله دارید سلطنتی زندگی می‌کنید- می‌گوید: به صدقه و به کفّارات و این‌ها اکتفا بکند و درس خود را بخواند. می‌گوید این‌قدر برای کسب و کار کردن مدح شده است، این‌ها مبادا که یک موقعی طلبه را با خود غرّه بکند، او مشغول به درس خواندن خود باشد و همین نذورات و صدقات و به کفّارات بگذراند که درس بخواند. یعنی این پول برای خواندن درس است. نه برای این‌که آدم به این‌جا بیاید و برود.

وظیفه‌ی والدین نسبت به تربیت فرزندان

«وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَهَ أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ»[۱۴] ما به لقمان حکمت را مرحمت کردیم. حکمت چیست؟ «أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ» نه نهار داشت، نه… برده بوده است. خوب برده معلوم است یعنی چه؟ این آیات بسیار عجیب است. بعداً شما وصایای جناب لقمان را به پسر خود می‌بینید. اصلاً جناب لقمان بنا به بردگی که داشته است پسر او اصلاً تثبیتی نداشته است دارد وصیت کسی که به فرزند خود تثبیت ندارد صاحب او شاید یک ساعت بعد این پدر را از این پسر جدا بکند و به آن سمت کره‌ی زمین بفرستد می‌گوید: همین که من به تو یک اشرافی دارم، من نسبت به تو وظیفه دارم. می‌گوید: چه فرزندان شما این‌طور تربیت شدند؟ می‌گوید: این‌ها از اختیار ما خارج هستند، ما نمی‌توانیم کاری بکنیم. چرا از اختیار شما خارج هستند؟ جامعه، جامعه. در همین جامعه ما یهود داریم، در جامعه‌ی تهران یهود وجود دارد، این یهودی‌ها حداقل ۲۵۰ سال است در تهران دارند زندگی می‌کنند، یکی از آن‌ها به سمت اسلام برنگشته است. برای این‌که پدر و مادر از ابتدا برای این‌ها وقت می‌گذارند. این می‌خواهد برود دنبال کانال ماهواره، بعد می‌خواهد فرزند او هم خوب تربیت بشود. یا همه‌ی فکر او از اوّل سال این است من می‌خواهم پرده‌ی اتاق را عوض بکنم؛ خوب این دیگر به بچّه رسیدگی نمی‌کند، این دیگر وقت نمی‌کند. بعد می‌گوید: جامعه بد است. جامعه‌ی یهود را شما نگاه بکن ببین ۸۰ هزار نفر، ۹۰ هزار نفر این‌ها در تهران هستند با کم و زیاد. شما دیدید یک مرتبه یکی از این‌ها بیاید و مسلمان بشود. از اوّل پدر و مادر او را تربیت می‌کنند با همه‌ی محدودیّت‌هایی که دارند. شما نصارا را نگاه بکن این ارامنه. هنوز این‌ها حرف می‌زنند دارند با لهجه حرف می‌زنند. این‌ها سیصد سال است در این تهران دارند زندگی می‌کنند. این‌ها هنوز با لهجه دارند حرف می‌زنند. فرزندان این‌ها هم به خیابان می‌آیند و می‌روند. امّا از اوّل یک نسق و سیاقی در خانواده پیاده می‌کنند که این بچّه را به نسبت ما مسلمان‌ها آن‌ها دارند واکسینه می‌کنند از اوّل. بعد ما می‌خواهیم فقط پرده‌ی خانه‌ی خود را مواظب باشیم. می‌خواهد تایر ماشین خود را عوض بکند، شش ماه، هر شب به خانه می‌آید و یک بحث تایری دارد که می‌خواهم این تایر را عوض بکنم. خوب بچّه از ابتدا همین‌طور تربیت می‌شود. او که پدر این بچّه است، آن هم که مادرش است. نماز خوان هم که هستند که إن‌شاءالله می‌خواهد نماز بخواند، وقت نماز این مهر را برمی‌دارد و پرت می‌کند. این بچّه دارد نگاه می‌کند. نماز هم که می‌خواهد بخواند رو به تلویزیون. می‌خواهی این بچّه سیّد بحر العلوم بشود؟ خوب همین می‌شود که می‌بینیم. بعد هم می‌خواهد کسی دیگر را مقصّر بکند، می‌گوید: جامعه بد شده است. خود تو بی‌مایه هستی. بچّه دارد تو را نگاه می‌کند می‌گوید: بله این است که این است.

علّت مثال قرآن به لقمان و فرزندش

 دارد در قرآن مثال به جناب لقمان می‌زند. می‌فرماید: جناب لقمان حصیر بافی می‌کرد، برده بود. این‌که دیگر برده بود، در روایات است امّا این‌ دیگر مجمع علیه است که جناب لقمان برده بود، به پسر خود، پسری که معلوم نیست یک ساعت بعد با پدر خود زندگی بکند. صاحب او بیاید بگوید: من می‌خواهم تو را به فلان‌جا بفرستم. من می‌خواهم شما را از پدر خود جدا بکنم. مثالی که در قرآن زده است خیلی عجیب است. دارد این باب‌های عذرتراشی را از هر سو به ما می‌بندد. «أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ»؛

 تلاش علمای گذشته در یاد گرفتن علم

یک موقع من به پدر خود گفتم این‌جا فضا طلبگی است که من دارم این‌ها را می‌گویم این‌ها تا رسائل و مکاسب خوانده بودند- آقا چطور درس می‌خواندیدی؟ این‌ها کارگر بودند. سؤال کردم شما روزی چند ساعت کار می‌کردی؟ شش ساعت ضرب در دو بکن. الآن می‌گوید: شش ساعت کار کردم خسته شدم. بدن من از بین رفته است. همه‌ی این‌ها را می‌گوید که از مسئولیت خود فرار بکند. و الّا گرگ سرزمین فوتبال است. هیچ مشکلی هم ندارد. به انجام وظیفه می‌رسد، می‌گوید: خسته شدم. گفتم: آقا شما ساعت چند سر کار می‌رفتید؟ گفت: آفتاب نزده. ما آفتاب نزده به سبزه میدان می‌رفتیم. گفتم: شما تا ساعت چند کار می‌کردید: گفت: سه‌ی از شب رفته. می‌دانی سه‌ی از شب رفته یعنی چه؟ یعنی الآن که اذان مغرب ساعت پنج و بیست دقیقه است، سه ساعت از این ساعت بگذارد، سر چراغی ما بود، تازه مشتری به ما می‌رسد. من دیدم این‌ها اصلاً پنج، شش ساعت بیشتر وقت استراحت نداشتند. این‌طور زندگی می‌کردند.

گفتم: چطور شما درس خواندید؟ می‌گفت: ظهرها برای نماز می‌رفتیم، خدمت آقا شیخ محمّد حسین زاهد. به آقا شیخ محمّد حسین زاهد پول می‌دادیم که به ما درس بدهد. کارگری می‌کردند. پول می‌دادند که به ما درس بدهد. چون آقا شیخ محمّد حسین وجوهات که مصرف نمی‌کرد. آقا شیخ محمّد حسین پول می‌گرفت و درس می‌داد. گفت: ما پیش آقا شیخ محمّد حسین سیوطی که می‌خواندیم، آن موقع ما ماهی دو تومان به ایشان می‌دادیم. بعد جنگ دوم جهانی شد. ما دیدیم پول خیلی بی‌ارزش شده است، دأب ما این‌طور بود که این پول را می‌گذاشتیم لای کتاب سیوطی، به ایشان می‌دادیم، فردا این کتاب را از ایشان می‌گرفتیم. مرحوم پدر من می‌گفت: این مرتبه همه‌ی شاگردها تبانی کردیم پنج تومان لای کتاب گذاشتیم، به ایشان دادیم فردا صدا زد، گفت: آقا این سه تومان را بده، همان دو تومان برای من کافی است. او هم این‌طور بود و این‌ها هم این‌طور بودند. گفت: ما این‌طور سیوطی خواندیم، بعد مغنی خواندیم، بعد مطوّل خواندیم، بعد شرایع را شروع کردیم و همین‌طور. پول می‌دادند درس می‌خواندند. جان می‌کندند که به وظیفه‌ی شرعی خود آشنا باشند. شما الحمدالله مشغول به درس هستید ببین حالا این جامعه‌ی ما چه خبر است. التماس می‌کند آقا بیا این‌جا بنشین گوش بده. وقت ندارم. وقت او کجا است؟ خدا داند. «وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَهَ أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ وَ مَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ» إن‌شاءالله برای بعد باشد.


[۱]– سوره‌ی لقمان، آیه ۱۲٫

[۲]– سوره‌ی قصص، آیه ۶۸٫

[۳]– سوره‌ی واقعه، آیات ۵۸ و ۵۹٫

[۴]– سوره‌ی لقمان، آیه ۱۲٫

[۵]– سوره‌ی غاشیه، آیات ۱۷ تا ۲۰٫

[۶]– سوره‌ی نوح، آیه ۷٫

[۷]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۹٫

[۸]– سوره‌ی فصلّت، آیه ۴۱٫

[۹]– سوره‌ی قمر، آیات ۱۷ و ۲۲ و ۳۲ و ۴۰٫

[۱۰]– سوره‌ی نازعات، آیه ۲۰٫

[۱۱]– همان، آیه ۲۱٫

[۱۲]– سوره‌ی نجم، آیه ۲۹٫

[۱۳]– سوره‌ی آل عمران، آیات ۱۹۰ و ۱۹۱٫

[۱۴]– سوره‌ی لقمان، آیه ۱۲٫