Akhavan-13961025-Tafsir-ThaqalainSite (6)

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ بَارِیءِ الْخَلَائِقِ أَجْمَعِینَ بَاعِثِ الأنْبیاءِ وَ الْمُرسَلینَ ثُمَّ الصَّلَاهُ وَ السَّلامُ عَلَی سَیِّدِنَا وَ نَبیِّنا حَبیبِ إلَهِ الْعالَمینَ أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ الْمَعْصُومِینَ الْمُقَرَّبینَ الْمُنتَجَبینَ وَ لَا سِیَّمَا بَقِیَّهِ اللَّهِ فِی الْأَرَضِینَ فَاللَّعْنَهُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلَی یَومِ الدِّینِ».

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ * وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى‏ وَهْنٍ وَ فِصالُهُ فی‏ عامَیْنِ أَنِ اشْکُرْ لی‏ وَ لِوالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصیرُ»[۱].Akhavan-13961025-Tafsir-ThaqalainSite (2) 

معلوم نبودن وجه نصیحت جناب لقمان به فرزندش در مورد والدین

این‌که آیا این وصیتی که به والدین شده است، این را خداوند ذو الجلال در این آیات شریفه بالاستقلال مطرح فرموده است و وجه ذکر آن هم آن مناسبتی است که در باب وصیت جناب لقمان به فرزند خود است؟ یعنی چون در آیات شریفه باب نصیحت باز شد، اینک خداوند ذو الجلال از باب نصیحت که جناب لقمان دارد به فرزند خود می‌فرماید و این‌که حالا باب آن باز شده است دارد یک نصیحتی هم می‌فرماید. آیا این نصیحت این‌طور است که در این سوره‌ی مبارکه‌ی ذکر شده است و یا این‌که نه، جناب لقمان حکیم این وصیت و این نصیحت را به فرزند خود فرموده است و خداوند متعال هم به حکایت قول او دارد آن فعل را به خود نسبت می‌دهد؟ کما این‌که در همه‌ی افعال می‌بینیم که خداوند ذو الجلال آن فعلی را که از بنده صادر شده است، مثل زراعت، مثل روشن کردن آتش، مثل مزاوجت و امثال این‌ها ولو این‌که این‌ها دارد از بندگان صادر می‌شود ولی خداوند متعال در قرآن دارد این‌ها را به خود نسبت می‌دهد. این کدام یکی است؟ وجه این به ما معلوم نیست.

نیکوکار بودن نسبت به والدین

امّا علی الظّاهر این است که بعد از نصیحت جناب لقمان به فرزند خود که جناب لقمان بحث شرک را دارد مطرح می‌کند، حالا خداوند متعال یک وصیت بسیار مهمّی هم بعد از شرک دارد می‌فرماید و آن این است که آدمی عاقّ والدین نباشد و این‌که به نسبت والدین بارّ باشد. بارّ به والدین باشد. نیکوکار باشد. نه این‌که بر آن‌ها بار بشود. بر آن‌ها بار بشود به تشدید را. یعنی به آن‌ها باید که برّ و نیکوکاری بکند. موضوع والدین در قرآن به نحو جدّی مطرح شده است؛ احسان به والدین در روایات هم خیلی جدّی مطرح شده است. تا آن اندازه که در فقه اصلاً یک سلسله از فروعات را به خود اختصاص داده است. مثل این‌که اگر چنانچه والدین نیاز به امر به معروف و نهی از منکر داشته باشد آیا باید این را اولاد انجام بدهد یا این‌که این‌ها هم داخل در همان «فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما»[۲] است؟ خود این یک فرعی است که این را در فقه مطرح کرده‌اند و آن وقت آن کسانی که این‌ها میل کردن به این‌که نه باید آن امر به معروف و نهی از منکر صورت بگیرد، باز همین‌ها یک فرع دیگری را در محلّ خود مطرح کرده‌اند که اگر امر به معروف و نهی از منکر والدین متوقّف به ضرب و جرح باشد، باز این چه صورت دارد؟

ثابت بودن شأن والدین

تا این‌جا این بحث‌ها مطرح شده است تا این‌که اگر والدین محدود به حدود شرعی باشند و اگر چنانچه که فرزند این‌ها حاکم شرع باشد، آیا او می‌تواند این حد را بر آن‌ها جاری بکند یا نمی‌تواند؟ هر کدام از این‌ها در فقه فرع دارد و هر کدام از این‌ها هم بحث طولانی دارد و بدانید این‌ها محلّ نزاع سخت است که مرحوم سیّد محمّد مجاهد در کتاب مستطاب مناهل برخی از این‌ها را در همان باب خود مطرح کرده است و خوب هم از پس بحث برآمده است که ایشان برخی از این‌ها را طرح کرده است. به هر تقدیر شأن والدین در محلّ خود یک شأن ثابت شرعی است و اقلّ آن هم این است حالا به نحو ابای عموم که فرزند باید نسبت به آن‌ها بارّ باشد، نیکوکار باشد.

 این نیکوکاری هم صرفاً مربوط به حیات آن‌ها نیست. حیّ و میتاً باید نسبت به والدین بارّ باشد. چه در زندگی، چه در مرگ. یعنی چه والدین فوت کرده باشد، چه زنده باشد. در زندگی آن‌ها «إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما»[۳] این‌ها یک احترام ویژه‌ای دارند، یک موقعیت ویژه‌ای دارند که این موقعیت ویژه را در این سوره‌ی مبارکه مطرح فرموده است.Akhavan-13961025-Tafsir-ThaqalainSite (3)

شرط پذیرفتن روایات نبوی وارده از اهل سنّت به منابع شیعه 

می‌گوید: حالا اگر این پدر و مادر به کبر رسیدند؛ -حالا یکی از آن‌ها یا هر دوی آن ها- خوب وقتی به کبرمی رسد، سنّ کبر را از سنّ ۸۰ به بالا ذکر کرده‌اند؛ طبیعتاً روحیه لطیف می‌شود، انتظارات بیشتر می‌شود و گاهی از اوقات سبب می‌شود که اولاد یک قدری خسته بشود، می‌گوید: اف هم بر آن‌ها نگو. این‌ها را رد هم نکن. یک موقعی یک کسی از اصحاب خدمت نبی مکرّم اسلام صلوات الله علیه آمد… این در روایات معتبر است. روایات نبوی که از طریق غیر شیعه رسیده باشد، این‌ها از اساس در بین آقایان علما وجهی ندارد مگر این‌که یک دلیلی بر آن باشد. مگر این‌که از طریق شیعه رسیده باشد و آن هم این‌که از طریق شیعه رسیده باشد، نه این‌که یعنی در کتب شیعه باشد؛ خیلی از این‌ها که در کتاب‌های شیعه است، این‌ها را از مآخذ عامّه آوردند مثل همان روایتی که در آن بحث هم می‌کنند پیغمبر خدا روز آخر به مسجد آمد -و آن را اخلاقی هم می‌کنند یک عدّه هم می‌خواهند با آن بنشینند و گریه هم بکنند- فرمود: هر کسی که من به گردن او حقّی دارم، من را حلال بکند. این حرف‌ها برای شیعه نیست. این برای همان‌ها است که گفتند: «حَسْبُنَا کِتَابُ اللَّهِ» این‌ها برای آن‌ها است. بعد هم یک کسی بلند شد گفت: یا رسول الله شما به من تازیانه زدید این را با چه اطناب مملّی هم در جلسه می‌گویند که وقتی می‌خواهند حقّ النّاس را بگویند، پیغمبر خدا را از مقام عصمت پایین می‌کشند که حقّ النّاس ثابت بکنند، ببین چطور می‌شود.

تأسّی به پیامبر در همه‌ی امور زندگی

وقتی آدم خوب درس نخواند هم این‌طور می‌شود. علم کلام نخواند، معنای عصمت را آن‌طور که جناب خواجه فرموده است نفهمد، از این ترّهات هم می‌گوید. بعد هم مردم خوب گریه می‌کنند این هم لذّت می‌برند می‌گوید: من امروز یک عدّه‌ای را گریاندم. «فَلْیَضْحَکُوا قَلیلاً وَ لْیَبْکُوا کَثیراً»[۴] آن شأن او است. عصمت پیغمبر را زمین می‌زند آن ذاتی که او را خداوند متعال هم به عنوان «إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظیمٍ‏»[۵] یعنی خلق عظیم در همه چیز، در تمام روابط اجتماعی و غیره ذلک و بعد هم این‌که «لَکُمْ فی‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ»[۶] مقام اسوه بودن پیغمبر را زیر سؤال می‌برد. ولو فرض فرض محال است فرض محال که دیگر خود محال نیست. خیلی از احکام فقهی این‌ها تابع فرض محال است. یک فعلی را که نبی مکرّم اسلام دارد انجام می‌دهد، لو فرض که خودش فرموده بوده است، این را انجام بدهید. حالا خودش این را ترک کرده است مثل نماز، لو فرض شما اگر آن‌جا باشید شما نباید به پیغمبر بگویید: الآن وقت نماز است. خود شما باید آن‌جا به پیغمبر خدا تأسّی بکنی. حالا این کار را آقا رسول خدا صلوات الله علیه و آله نکرده است امّا دارد به فرض عرض می‌کند اصلاً معنای این‌که کسی باید به پیغمبر تأسّی بکند، همین است.Akhavan-13961025-Tafsir-ThaqalainSite (4) 

 امّا وقتی آدم درس نخواند، معنای علم کلام را نفهمد، معنای کلام خواجه را نفهمد، تجوید اصلاً نفهمد یعنی چه. چرا بعضی‌ها تجوید آن اندازه‌اش که روایات دارد، مدام روایات را پر می‌کند. «حَدِیثٌ تَدْرِیهِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفٍ تَرْوِیهِ»[۷] یکی از آن‌ها را بفهم، نمی‌خواهد همه‌ی آن‌ها را این‌قدر بگویی. اگر یک حدیث را بفهمی، این بهتر از این است که مدام هزار حدیث را نقل بکنی. مقام عصمت ذات مقدّس رسالت مآب، مقام عصمت ائمّه‌ی اطهار علیهم السّلام معلوم است یعنی چه. این‌که همه‌ی امّت باید در قول و فعل و در تقریر بر او تأسّی بکنند. حالا الگو کلمه‌ی غلطی است امّا این‌که در قرآن آمده است این مقام اسوه بودن پیغمبر است، باید به او تأسّی بشود. الگو که می‌خواهی بیندازی باید خود تو هم آن‌طور بشوی. نمی‌توانی آن‌طور بشوی.

الگو یک اصل دارد، یک فرعی دارد. می‌اندازد روی او این فرع را آن‌طور درمی‌آورد. نه تو می‌توانی مثل پیغمبر بشوی، نه من می‌توانم بشوم. هیچ کدام از ما نمی‌توانیم. «مَن قاسَ بِنَا کَفَر» «فَبَلَغَ اللَّهُ بِکُمْ أَشْرَفَ مَحَلِّ الْمُکَرَّمِینَ وَ أَعْلَى مَنَازِلِ الْمُقَرَّبِینَ وَ أَرْفَعَ دَرَجَاتِ الْمُرْسَلِینَ حَیْثُ لَا یَلْحَقُهُ لَا حَقٍّ وَ لَا یَفُوقُهُ فَائِقٌ وَ لَا یَسْبِقُهُ سَابِقٌ وَ لَا یَطْمَعُ فِی إِدْرَاکِهِ طَامِعٌ حَتَّى لَا یَبْقَى مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِیٌّ مُرْسَلٍ وَ لَا صِدِّیقٌ»[۸] تا آخر آن. این معنای الگو بودن است که بعضی از آقایان می‌گویند این کلمه‌ی الگو را نگویید. این باز برای همین است. چون او که الگو درست می‌کند می‌خواهد آن‌طور بشود، آن‌طور نمی‌شود. امّا تأسّی می‌کند یعنی فعل او را نمونه‌برداری می‌کند، آن کار را می‌کند. خوب اصلاً در قرآن دارد می‌فرماید که پیغمبر برای شما اسوه است. پیغمبر برای شما اسوه است یعنی در همه‌ی احوال اسوه است. یعنی شما در هر حالی باید به او تأسّی بکنید؛ پایه‌ی اصلاً بحث در این است.

بیان شأن امیر المؤمنین علیه السّلام در قرآن

«لَکُمْ فی‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ»[۹] کسی که او رجای خدا دارد، رجای روز آخرت دارد. حالا بگو دیگر از کجا علی و اولاد علی علیهم السّلام درآمدند؟ از کجا ذات مقدّس امیر المؤمنین علیه السّلام درآمد؟ «َأَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ»[۱۰] به عنوان نفس پیغمبر دارد؛ در قرآن ذکر می‌کند. باز از کجا درآمد که آقا امیر المؤمنین علیه السّلام هم همان شأن را در قرآن دارد. خداوند متعال شهادت امیر المؤمنین علیه السّلام را قرین با شهادت خود می‌کند و هم دارد مرتبه‌ی ذات مقدّس امیر المؤمنین علیه السّلام را منطقه‌ی نفس پیغمبر ذکر می‌کند. کجا دارد؟ حالا باز به غیر از «َأَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ»؟ «وَ یَقُولُ الَّذینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً»[۱۱] کفّار گفتند: تو فرستاده نیستی. یکی خودش به رسالت خود علم دارد. یکی هم او دارد خود را در محضر خدا می‌بیند که خداوند متعال به من شاهد است که من فرستاده‌ی او هستم. «آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ»[۱۲] رسول مؤمن است به آن چیزی که بر او فرود آمده است. «وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ» تا آخر آیه. حالا در این آیه‌ی مبارکه می‌فرماید: «وَ یَقُولُ الَّذینَ کَفَرُوا»[۱۳] کفّار می‌گویند: تو فرستاده نیستی. خوب این‌جا دو تا علم دارد. آن قول کفّار را نفی می‌کند. دیگر سومی آن در کار نیست که مؤمنین هم دارند شهادت می‌دهند. «قُلْ کَفى‏ بِاللَّهِ شَهیداً بَیْنی‏ وَ بَیْنَکُمْ»[۱۴] خداوند متعال در شهادت کفایت می‌کند که من فرستاده‌ی او هستم، خود من هم علم حضوری دارم. «وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ‏»[۱۵] حالا یا شهادت این می‌آید در کنار شهادت خدا یا می‌آید در مقام نفسانیّت خود ذات مقدّس رسالت مآب یا در آن مرتبه قرار می‌گیرد یا در این مرتبه قرار می‌گیرد. لذلک ذات مقدّس امیر المؤمنین علیه افضل الصلوات المصلّین به صریح قرآن، به تفسیر صحیح او در مرتبه‌ی نفسانیّت رسول خدا واقع شده است. لذا باید به او تأسّی بشود. آن وقت این‌که به نبی مکرّم اسلام در همه‌ی احوال تأسّی می‌شود… اصلاً معنای تأسّی همین است «لَکُمْ فی‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ»[۱۶] در رسول خدا، رسول الله بیان شخص است. ولو این‌که دارد ذکر موقعیت می‌کند. امّا این‌جا دارد بیان شخص می‌کند. این شخصی که من او را در قرآن با تفخیم دارم ذکر می‌کنم به عنوان رسول الله. شما در او مقام اسوه دارید. باید در همه‌ی احوال به او تأسّی بکنید.

لزوم درس خواندن صحیح

لذلک پیغمبر آمد گفت: اگر کسی حق به گردن من دارد، من… این یعنی چه؟ یعنی خود پیغمبر به احوال خود توجّه ندارد. سهو دارد بعداً خدا در قرآن فرموده است: به او تأسّی بکنید. یعنی خداوند متعال یک امری کرده است که این دوران می‌کند بین وجوب و حظر. خوب این‌که نمی‌شود. هم من باید از او تبعیّت بکنم، هم باید او را رد بکنم. این همان بحث دوران بین حظر و اباحه است. یعنی این‌جا می‌شود دوران بین حظر و وجوب. این طرف آن ایذاء به پیغمبر حرام است که وقتی کسی را دارید رد می‌کنی از قول این، خود آن مقام ایذاء است. از آن طرف هم واجب است شما او را مورد تبعیّت قرار بدهید. خوب این اصلاً یک چیزی است که خلاف عقل است. اگر کسی منکری انجام بدهید حالا اقلّ مراتب آن این است که مکروه انجام داد، باید آن شخصی را که دارد مکروه انجام می‌دهد دفع بکند، او را رد بکند. اگر ظلماً به این تازیانه خورده باشد باید بگوید: آقا برای چه داری می‌زنی؟ این‌که گفت: آقا برای چه داری می‌زنی؟ خود این رد است. آن وقت از آن طرف می‌فرماید که شما باید از او پیروی بکنید به او تأسّی بکنید از این طرف می‌گوید: باید او را رد بکنید. امر این‌جا بین حظر و وجوب دوران می‌کند. همان چیزی که اصلاً خلاف عقل است نمی‌شود. لذلک یک مقدار خوب درس بخوانید دقّت داشته باشید. آقا نمی‌دانم تجوید چه فایده‌ای دارد؟ اگر خوب نخوانید، آن وقت از این حرف‌ها می‌زنید. نمی‌دانم آن درس چه فایده‌ای دارد، این درس چه فایده‌ای دارد؟ آن وقت این حرف‌ها هم از آن به دست می‌آید.

لزوم شناخت مرتبه‌ی بالای مقام امامت

«إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما»[۱۷] پدر و مادر تو به پیری رسیدند، اخم کردند. «فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ» به آن‌ها اف نگو. «وَ لا تَنْهَرْهُما» این آیه تأویل هم دارد. تأویل آن فرموده است: «أَنَا وَ عَلِیٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّهِ»[۱۸] من و علی پدر و مادر این امّت هستیم. این در روایات متکاثر دارد. در روایات متظافر دارد. من و علی والدین این امّت هستیم. در جاهای مختلف دارد. بعد در تأویل آن گفته شده است: وقتی «عِنْدَکَ الْکِبَرَ» آل الله را به آن مقام بزرگی شناختی. یک موقع معرفت آدم کم است. همان اوّل کار فکر می‌کند امیر المؤمنین علیه السّلام یک مقدار از خودش بهتر است. این‌ جاهل است. یک جاهلی باقی جَهَل است. یک موقع نه صاحب معرفت شد، فهمید که امیر المؤمنین علیه السّلام مرتبه‌ی کبر دارد، مرتبه‌ی بزرگی دارد. آن‌گاه دیگر از او ردی نمی‌کند. لذلک گاهی می‌آمدند خیلی امام جواد علیه السّلام حضرت را نصیحت می‌کردند.بعضی از آن‌ها رؤسای شیعه هم بودند. به سرعت شبانه در خانه‌ی امام جواد علیه السّلام آمده بود، آقا با یحیی بن اکثم بحث نکنید. شما امام هستید، هر گاه خدا اراده بکند بدانید، می‌دانید. امّا یک موقع خدا اراده نمی‌کند. بعد آبروی دین می‌رود. دل این‌ها به دین بیشتر از امام جواد علیه السّلام می‌سوزد. آدم‌هایی این‌طور هستند از این فکرها دارند.Akhavan-13961025-Tafsir-ThaqalainSite (5)

نظر علّامه‌ی امینی در مورد سهو در کارهای رسول و ائمّه علیهم السّلام

آقای علّامه‌ی امینی رحمه الله علیه نگاه بکنید در هفت الغدیر، صفحه‌ی ۳۶ به بعد یک بحثی راجع به غلو دارد، آن‌جا نگاه بکنید. عصبانی شده است، خیلی عصبانی شده است «وَ أنَّى لَنا البِلَاغ مِدیَه مَا مَنحهُم المُولى سُبحانَهُ مِن فَضائل وَ مَآثر؟»[۱۹] ما کجا می‌توانیم به آن فضائل و مناقبی که خداوند متعال به آل الله مرحمت کرده است، برسیم. «وَ أنّى‏» همین‌طور می‌آید پشت سر هم. بعد به حدیث امام رضا علیه الصّلاه والسّلام استناد می‌کند آن‌جا را بروید نگاه بکنید که آقای علّامه‌ی امینی چه کار کرده است. این حدیث را آورده است یک ترکیب زیبایی کرده است با متنی که خود ایشان آورده است؛ بعد می‌رسد به فرمایش امام سجّاد علیه السّلام «إنَّی لَاکتُمُ مِن عِلمی جَواهِرُهُ» از امام سجّاد علیه السّلام شروع کردند. بعد عصبانی شده است و ملامت کرده است آن کسانی را که گفتند: امام سهو می‌کند. «حَتّی قَالَ قَائِلُهُم» «قَائلُهُم» خیلی توهین است این‌طور… دارد به خود نسبت می‌دهند. کلام را به خود نسبت دادن این بسیار توهین است. در ذیل آیه‌ی مبارکه‌ی «یُریدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ»[۲۰] این‌جا نگاه بکنید ببینید این تفتازانی چه کار می‌کند در این «أَفْواهِهِمْ» می‌گوید: به خود آن‌ها انتساب دارد هم به این خواری. «إنَّ أوَّلَ مَراتِبَ الغُلو نَفی السَّهو عَن النَّبی» اوّل مراتب غلو… تا آخر. بعد می‌گوید: این‌ها ضعیف هستند. راست هم می‌گوید، ضعیف هستند. آدم باید با ضعیف مماشات بکند. حالا در طول طلبگی خود از این حرف‌ها می‌بینید. یک کسانی این حرف‌ها را می‌گویند. ضعیف هستند. نمی‌فهمند. وقتی نمی‌فهمند، خیال می‌کند پیغبمر هم یک کسی مثل خود او حالا یک مقدار بهتر است، یک مقدار بالاتر است. «حتّی قال قائلهم إنَّ أوَّلَ مَراتِبَ الغُلو نَفی السَّهو عَن النَّبی» و امثال ذلک. نه، می‌گوید: آن موقعی که شأن رسول و نبی را، شأن امام را به کبر شناختی. «إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما»[۲۱] «أَحَدُهُما» یعنی رسول را به مقام کبر شناختی. «کِلاهُما» رسول و امیر المؤمنین علیهم السّلام را.

ضعف ایمان علّت اکراه در دین

فهمیدی که رسالت و امامت این‌ها در یک راستا است. آن موقع دیگر یک اف هم نمی‌گویی. «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ»[۲۲] در دین هیچ اکراهی نیست. خوب پس من که دارم اکراه حس می‌کنم؛ می‌گوید: این برای بی‌دینی تو است. اگر دین تو دین بود، اکراه حس نمی‌کردی. «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ»[۲۳] چرا «کُرْهٌ لَکُمْ»؟ چون لَکُم هستید. چون هنوز شما برای خود شأن دارید. امّا توحید این است «أَ فَرَأَیْتُمْ ما تُمْنُونَ‏ * أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخالِقُونَ‏»[۲۴]، «أَ فَرَأَیْتُمُ النَّارَ الَّتی‏ تُورُونَ * أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُنَ»[۲۵] خداوند دارد همه‌ی فعل‌ها را به خود نسبت می‌دهد. «فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ»[۲۶] تا وقتی که خود را داریم می‌بینیم، خود ما هستیم. وقتی داریم خود را می‌بینیم «کُرْهٌ لَکُمْ»[۲۷] به ما سخت می‌آید امّا وقتی چشم خدابین شد، این‌گونه نیست. «فَعَسى‏ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ یَجْعَلَ اللَّهُ فیهِ خَیْراً کَثیراً»[۲۸] این «وَ یَجْعَلَ اللَّهُ فیهِ خَیْراً کَثیراً» آن‌جا دارد جواب آن آیه را می‌دهد؛ «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ»[۲۹] در دین اکراهی نیست. اگر تو داری اکراهی می‌بینی، برای ضعف ایمان تو است. برو ایمان خود را قوی بکن. برو ایمان خود را درست بکن. «إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما»[۳۰] باید دست آل الله را بوسید، باید پای آل الله را بوسید آن کسانی که معرفت داشتند همین‌طور برخورد می‌کردند. امام صادق علیه السلام فرمود: شیعه‌ی ما آن کسی است باز خود این روایت هم روایت معتبر است- من یک انار را از وسط دو تا بکنم، نصف آن را بگویم حلال است؛ نصف آن را بگویم: حرام است می‌پذیرد. چون حلیّت و حرمت اصلاً به دست خود ذات مقدّس امام معصوم علیه السّلام است. او است که دارد می‌گوید: حلال. او است که دارد می‌گوید: حرام. به ما می‌گوید از پیش خودت نگو. «وَ لا تَقُولُوا لِما تَصِفُ أَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ هذا حَلالٌ وَ هذا حَرامٌ»[۳۱] از خودت نگو. امّا شأن نبی و وصی همین است. این را می‌فرماید؛ در قرآن می‌گوید: این مزه‌ی ایمان را نمی‌چشند مگر این‌که تو را در امور خود داور و حکم بکنند و این‌ها هم به تو تسلیم باشند. آن موقع است که آن‌ها می‌فهمند ایمان یعنی چه. نازله‌ی آن حقیقت این والدینی هستند که در این عالم هستند. «وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى‏ وَهْنٍ».[۳۲] بقیه إن‌شاءالله برای بعد باشد.


پی نوشت:

[۱]– سوره‌ی لقمان، آیه ۱۴٫

[۲]– سوره‌ی اسراء، آیه ۲۳٫

[۳]– سوره‌ی اسراء، آیه ۲۳٫

[۴]– سوره‌ی توبه، آیه ۸۲٫

[۵]– سوره‌ی قلم، آیه ۴٫

[۶]– سوره‌ی احزاب، آیه ۲۱٫

[۷]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۲، ص ۱۸۴٫

[۸]– زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص ۲۹۸.

[۹]– سوره‌ی احزاب، آیه ۲۱٫

[۱۰]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۶۱٫

[۱۱]– سوره‌ی رعد، آیه ۴۳٫

[۱۲]– سوره‌ی بقره، آیه ۲۸۵٫

[۱۳]– سوره‌ی رعد، آیه ۴۳٫

[۱۴]– سوره‌ی اسراء، آیه ۹۶٫

[۱۵]– سوره‌ی رعد، آیه ۴۳٫

[۱۶]– سوره‌ی احزاب، آیه ۲۱٫

[۱۷]– سوره‌ی اسراء، آیه ۲۳٫

[۱۸]– معانی الأخبار، ص ۵۲٫

[۱۹]– الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج ‏۷، ص ۵۰٫

[۲۰]– سوره‌ی صف، آیه ۸٫

[۲۱]– سوره‌ی اسراء، آیه ۲۳٫

[۲۲]– سوره‌ی بقره، آیه ۲۵۶٫

[۲۳]– همان، آیه ۲۱۶٫

[۲۴]– سوره‌ی واقعه، آیات ۵۸ و ۵۹٫

[۲۵]– همان، آیات ۷۱ و ۷۲٫

[۲۶]– سوره‌ی انفال، آیه ۱۷٫

[۲۷]– همان، آیه ۲۱۶٫

[۲۸]– سوره‌ی نساء، آیه ۱۹٫

[۲۹]– سوره‌ی بقره، آیه ۲۵۶٫

[۳۰]– سوره‌ی اسراء، آیه ۲۳٫

[۳۱]– سوره‌ی نحل، آیه ۱۱۶٫

[۳۲]– سوره‌ی لقمان، آیه ۱۴٫