«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۲]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه اهل بیت علیهم السلام خاصّه حضرت زین العابدین سلام الله علیه و روحی له الفداه صلواتی هدیه بفرمایید.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم

برای عرضِ تسلیت به پیشگاه حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها و روحی له الفداه صلوات دوم را جلی‌تر ختم بفرمایید.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم

ان شاء الله خدای متعال این توسّلاتِ قلیل و اندک را از ما به کَرَمِ خودش قبول کند و اجرِ ما را تعجیل در فرجِ حضرت ولی عصر روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشّریف قرار بدهد، ان شاء الله توفیقِ دیدارِ روی مبارکِ حضرت، نوکریِ آستانِ ایشان، نشستن در محضرِ ایشان، اطاعت از امرِ ایشان و شهادت در راهِ ایشان قسمت و روزیِ همه‌ی ما بشود صلوات باشکوهی ختم بفرمایید.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم

مرور جلسات قبل

عنوانِ بحثی که در حالِ گفتگو کردن با یکدیگر هستیم «تقابل اسلام علوی و اسلام اموی» است، تأکید هم داریم که جنگِ دو اسلام است، دو اسلام که اگر شما به کوچه پس کوچه‌ی هر کدام از آن‌ها آن وارد می‌شدید همه‌ی ویژگی‌های اسلام را به ظاهر می‌دیدید، تغییراتِ زیادی در کلّیاتِ آن ایجاد نکرده بودند ولی روحِ آن از بین رفته بود. اگر به شهر کوفه وارد می‌شدید صدای زمزمه‌ی قرآن خواندن در همه‌ی کوچه‌ها بود، البته تا شب، شب تا سحر هم صدای خواندنِ رقّاصه‌ها از همان خانه‌ها می‌آمد!

ما برای چند جا این عبارت را داریم که «لَهُم دَویٌ بِالقُرآنِ کَدَویًّ النَّحل»، یا «لَهُم دَویٌ کَدَویًّ النَّحل»، زمزمه‌ای مانندِ زمزمه‌ی اینکه زنبورها در یک جایی می‌روند و می‌آیند. یکی از آن‌ها شبِ عاشوراست، یکی از آن‌ها اردوگاهِ خوارج در برابرِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه است، شب تا صبح قرآن می‌خواندند، مثلاً یکی از موارد هم در کوفه است، منتها به مرور ساعتِ قرآن خواندن شد تا مثلاً ساعت ۱۰، بعد از آن دیگر بزمِ شبانه بود، همان آدم‌های به ظاهر دیندار.

اسلام اموی اسلامی است که جلوتر عرض می‌کنیم که آخوندهای آن کنیزِ رقاصه و خواننده داشتند، حتّی بینِ شیعیان هم، چون شیعیان هم طول می‌کشید که اخلاقشان عوض بشود، وقتی امام صادق صلوات الله علیه هم می‌خواستند شیعیان را اصلاح کنند، اخلاقِ این‌ها باید به مرور عوض می‌شد، مثلاً ما در بین علمای شیعه کسی را داریم که یک نوعی از مسکرات می‌خورده است، تا زمانی که نزدِ امام صادق صلوات الله علیه لو می‌رود و دیگر نمی‌خورد، یعنی این‌ها در این جامعه بودند، می‌گفتند همه‌ی آخوندها می‌خورند پس چرا این یک نفر نخورد؟ در آن جامعه که شیعه به معنای من و شما خیلی کم بود. یا اینکه طرف برای خرید به بازار می‌رفت، قیمتِ کنیزها متفاوت بود، مثلاً قیمتِ کنیزِ عادی نسبت به کنیزی که تواناییِ شعرخوانی و مطرب بودن و رقاصی داشت یک هزارم بود، شخصی نزدِ امام صادق صلوات الله علیه مشرّف شد و گفت: دیدم کنیزی که عادی نبود قیمتِ کمی داشت و خریدم، این کنیز را چکار کنم؟ از آن طرف هم اکلِ مال بالباطل است، چون وقتی شما می‌خواهید چیزی را بخرید نباید منفعتِ اصلیِ آن حرمت باشد، کنیزِ آشپز را برای آشپزی می‌خرند ولی این کنیز را برای رقاصی خریده‌ای، یعنی به جهتِ حرام خریده شده است، اصلاً منفعتِ این کنیز همین حرام است، اصلاً این معامله معامله و بیع نیست، اسلام این معامله را قبول ندارد، خلاصه اینکه اسلام در زندگی‌ها بود ولی خیلی چیزهای دیگر مخلوط شده بود.

در حالِ عرض کردنِ این موضوع هستیم که چه چیزهایی شد، ابعادِ بحث خیلی هم گسترده است، واقعاً بدونِ اغراق می‌شود صد جلسه مفصّل حرف زد، منتها بخشی از آن‌ها فنّی می‌شود و بخشی دیگر هم نمی‌شود در جلسه‌ی عمومی بیان کرد.

این‌ها آمدند و یک اسلامی ساختند… اصلاً به دنبالِ این بودند که در کربلا وقتی سرِ مقدّسِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را جدا می‌کنند، فکر هم نمی‌کردند که بعداً اهل بیت علیهم السلام را با این همه تحقیری که با خودشان بردند… مثلاً کار به جایی برسد که چیزی باقی بماند، اصلاً چنین فکری نمی‌کردند، اگر فکر می‌کردند امکان دارد باقی بماند همه را کشته بودند، همانطور که خیلی از اسراء را در کربلا کشتند باقی را هم می‌کشتند که کار تمام بشود، اصلاً فکر نمی‌کردند، این‌ها می‌خواستند بگویند اسلام همین چیزی است که ما می‌گوییم.

تقابلِ شایسته‌سالاری و قبیله‌گرایی

شبِ گذشته بحث را به اینجا رساندیم که در جامعه‌ی اسلامِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه شایسته‌سالاری هست، یعنی مثلاً اگر شما در یک جنگی نگهبان و دژبان هستی، اگر خوب عمل کنی فرمانده‌ی دژبان‌ها می‌شوی، اگر خوب عمل کنی فرمانده‌ی قلعه می‌شوی، اگر خوب عمل کنی یک گوشه‌ی سپاه را به دستِ تو می‌دهند، اما در اسلام اموی اینطور نیست، شایسته‌سالاری نیست، چون اگر شایسته سالاری باشد خیلی‌ها لیاقت نداشتند، خودِ یزید چه شایستگی داشت؟ البته اگر به معاویه باشد آن ملعون در چشمِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نگاه کرد و قسم خورد که نستجیربالله یزید از تو برتر است! ولی واقعاً یزید چه ویژگی داشت که فرزندانِ صحابه نداشتند؟ اصلاً خودِ اینکه یزید می‌خواهد بر سرِ کار بیاید، خودی اینکه عثمان می‌خواهد بر سرِ کار بیاید، اصلاً شما بروید و بنشینید و عثمان را با آن توضیحی که بنده در شب‌های گذشته عرض کردم که حدودِ ششصد سال رسانه‌های بنی‌امیّه و بنی‌عباس در مورد سه خلیفه اول کار کردند تا این‌ها را تطهیر و تقویت کنند و برای آن‌ها فضیلت بسازند، همین الآن که اینقدر فضیلت ساخته‌اند شما لیست کنید و ببینید که آیا عثمان شایستگیِ حکومت داشت؟ به چه دلیل او انتخاب شد؟ اولین قدم برای حاکم اسلامی این است که شجاع باشد، چون آدمِ ترسو نمی‌تواند حق‌مدار باشد، و عثمان هرگز هیچ شجاعتی از خود نشان نداده است، او فراریِ معروفِ جنگ‌هاست.

شما فرض کنید الآن اگر حاج قاسم سلیمانی در کشورهای عربی اعتباری دارد… اگر کسی بود که در خانطومان فرار کرده بود و چهار روز طول کشیده بود که برگردد، اگر یک مرتبه چنین کاری کرده بود مسلّماً او را فرمانده نمی‌گذاشتند، چون اینطور آبرو را می‌برد، فرمانده‌ی گردانی که هنوز شیپورِ جنگ را نزده‌اند فرار کرده است مسلّماً به درد نمی‌خورد. آدمی که معروف است حقِ دیگران را به اقوامِ خود می‌دهد چه شایستگی دارد؟ معلوم است که این شخص درگیری درست می‌کند، چه شایستگی داشته است؟

رتوش برای خلیفه سوم از دو خلیفه قبل کمتر است، واقعاً حیرت‌انگیز است، یعنی آنقدر اوضاع خراب است که اینجا می‌گویند اگر کسی حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه را از دو خلیفه اول برتر بداند خیلی اهلِ بدعت است، اما نسبت به عثمان چیزی نمی‌گویند، چون اصلاً چیزی ندارد که از او دفاع کنند!

او چه ویژگی داشت؟ انصاف؟

آن چیزی که جامعه را رده‌بندی می‌کرد به جای شایسته‌سالاری «قبیله‌گرایی و رده‌بندی» بود، که روز گذشته بعضی از نکاتِ آن را عرض کردیم. این‌ها بر خلافِ نظامِ جامعه‌ی اهل بیت علیهم السلام که جامعه‌ی اهل بیت علیهم السلام جامعه‌ای است که اساسِ آن بر تولّی است، یعنی جامعه باید نسبت به یکدیگر عشق بورزد، اصلاً در روایات اهل بیت علیهم السلام قسم یاد کرده‌اند شما تا زمانی که به یکدیگر محبّت نکنید اصلاً شیعه نیستید و از ما نیستید، عبارتِ «لَیسَ مِنّا» یا «لَیسَ مِن شیعَتنا» را در نرم‌افزارهای حدیثی جستجو کنید فراوان پیدا می‌کنید، کسی که مالِ خود را خرجِ شیعیانِ ما نکند…

حال اگر شما بخواهید این فضا را ایجاد کنید در فضای تولّی هیچ وقت نوبت به یزید و عثمان نمی‌رسد، باید چکار کنید؟ باید یک چیزی جایگزین کنید، آن هم ژنتیک است، چون ژنتیک غیرقابل رقابت است، من اموی هستم یعنی قریشی هستم و شما نیستید، پس دیگر هیچ وقت به من نمی‌رسید، حال اصلاً من بی‌سواد و شما دکتر، من ترسو و شما شجاع، دیگر این‌ها مهم نیست، چون ژنِ من برتر است! هیچ وقت به من نمی‌رسی که بخواهی بگویی چرا تو… و فشارِ عجیبی آوردند، اصلاً در مدینه کسی بجز عربِ حجاز حقِ سکونت ندارد، مانندِ الآن که بعضی از محله‌های بعضی از کشورهای اروپایی که باید ویژگی خاصّی داشته باشید.

اولین نکته‌ی این موضوع این است که آن پایین دست‌ها نسبت به این بالادست‌ها حسِ خوبی ندارند و به دنبالِ این هستند که بلایی بر سرِ آن‌ها بیاورند، یعنی در جامعه بجای تولّی «رقابت» است، و اتّفاقاً به این رقابت و اختلاف «دَم» می‌دادند، برای اینکه تا زمانی که اختلاف بیندازی می‌توانی حکومت کنی.

در حکومت خلیفه دوم همواره حق با عرب‌ها بود، یعنی اگر با کافر جنگ می‌کردند و اسیر می‌گرفتند، اول می‌گفتند اعراب را جدا کنید که آزاد هستند، یعنی می‌گفتند کسی حق ندارد عرب را اسیر بگیرد. قبلاً هم گفته‌ایم که در تاریخ اسلام دو مرتبه عرب اسیر شده است، یک مرتبه‌ی آن در کربلاست، عرب را هیچ وقت اسیر نکردند. نه اینکه عربِ مؤمن اسیر نمی‌شود، بلکه بت‌پرست هم باشد در منطقِ این‌ها عرب اسیر نمی‌شود، چرا؟ چون در اسلام اموی ژن بر اسلام و توحید مقدّم است، لذا اگر عرب است اسیر نمی‌شود.

در منطقِ اسلام چیست؟ در منطقِ اسلام مسلمان را اسیر نمی‌گیرند، یعنی نمی‌گوید مسلمانِ سیاه یا سفید یا سرخ. همه می‌توانند مسلمان باشند، یعنی اینطور نیست که کسی بتواند و کسی نتواند، ولی ژن را نمی‌توان کاری کرد، ژن رقابتی است.

حال من گوشه‌هایی از این موضوع را عرض می‌کنم که شما بعضی از مظلومیت‌های اهل بیت علیهم السلام را ببینید. بعضی‌ها را هم نمی‌توان گفت و باید بخوانید، بخشی از معارفِ شیعه قابلِ بیان نیست، یعنی اصلاً از دهانِ من درنمی‌آید که بگویم، چون در اینصورت انسان باید جان بدهد.

این‌ها آنقدر بر سرِ غیرِ عرب می‌زدند، از آن طرف وقتی خلیفه دوم می‌خواست مالیات بگیرد مأمورهای مالیاتی را ایرانی قرار می‌داد، چرا؟ این‌ها روی کینه‌ای که در این درگیری پیدا کرده بودند می‌توانستند انتقام بگیرند، یعنی هم برای حکومت پول می‌گرفتند، مثلاً از مغازه‌ی یک عرب می‌رفت که آن عرب تا دیروز این فارس را با سگ یکی می‌دید، حال این ایرانی مسئولِ مالیات است و تا می‌توانست مالیات می‌برید، حکومت هم پول را گرفته بود و هم کینه‌ی بینِ این دو نفر عمیق‌تر می‌شد. جامعه‌ای که شما بینِ دو گروهِ پُرجمعیتِ آن کینه بیندازی، هر زمان که بخواهی یک طرف را دَم می‌دهی و هشتگ‌های فضای مجازی در آن مسیری است که شما می‌خواهید، یعنی کارِ خودشان را می‌کنند. ما چند شب در دهه‌ی اول به این موضوع پرداختیم و الآن نمی‌خواهم به آن موضوع بپردازم، که یک فضایی را مطرح می‌کند تا ذهن‌ها درگیرِ آن موضوع بشود و او کارِ خود را می‌کند، یعنی یکی از موارد این است که ذهن‌ها را درگیر کند، امروز هم در بینِ ما هست، شما می‌بینید مثلاً هر اتفاقی می‌افتد یک چیزی از این مباحثِ جنجالی مطرح می‌شود، در میانِ یک حادثه‌ی مهمّی ناگهان یک اتّفاقی می‌افتد، مثلاً وقتی عراقی‌ها به ایران می‌آیند بحثِ تجاوز به نوامیس پیش می‌آید، چه کسانی می‌گویند؟ کسانی که اگر در جمهوری اسلامی نبود معلوم نبود شغلِ اصلیِ خودشان چه بود، مردمِ عادی که نمی‌گویند، کسانی که «من هم شارلی عبدو هستم» را هشتگ کردند، حال قصدِ مثال زدن ندارم، می‌خواهم بگویم این فضا کاملاً در آن زمان هم بوده است، اصلاً اتّفاقاً به این موضوع دَم می‌دادند، برای اینکه جامعه خیلی متوجه نشود که این‌ها در حالِ چه کاری هستند و مردم همیشه درگیرِ خودشان باشند، رقابت‌های قومی و عشیره‌ای و قبیله‌ای می‌ساختند، آنقدر دَم به این رقابت‌های قبیله‌ای دادند که گاهی شیعیان یک عرب… دو شاعرِ اهل بیت علیهم السلام هستند که از دو سنخِ عرب هستند، به یکدیگر فحش‌های عجیبی داده‌اند، یعنی این هم ناگهان در پارادایم و زمین و فضا و پازلِ آن‌ها بازی کرده است، شما راجع به اهل بیت علیهم السلام شعر بگو، به این حرف‌ها چه کاری داری؟ مرجعِ تقلیدِ شیعه رفته است و عرب و عجم کرده است! یعنی ببینید وقتی شما فضا را بهم بزنید و افکارِ عمومی را به یک سمتی ببرید ناگهان می‌بینید مرجع تقلید هم می‌گوید من هم… یعنی ناگهان حواسِ او هم پرت می‌شود و به بازی می‌رود، یعنی او را هم به بازی می‌برند و برده‌اند، حال وقت نیست که بخواهم مثال بزنم، اصلاً شما تعجّب می‌کنید که چرا اینقدر فحش در دیوانِ شاعرِ اهل بیت علیهم السلام است، یعنی چند شعر برای اهل بیت علیهم السلام گفته است و مابقی فحش برای درگیری با خودی است! یعنی متوجه نمی‌شود که دشمنِ اصلی دارد.

تا زمانی که شیرازی‌ها با اصفهانی‌ها، تبریزی‌ها با اصفهانی‌ها، کوفی‌ها با بصری‌ها درگیر باشند دیگر حواسشان با یزید و عمر و عثمان نیست، درگیرِ خودشان هستند، این موضوع داغ‌تر هم هست، تا زمانی که آبی و قرمز به یکدیگر بزنند حواسشان به خیلی چیزها نیست، یعنی با رسانه افکار عمومی را مدیریت می‌کردند، یکی از ابزارهایشان هم همین قبیله‌گرایی بود، برای همین وقتی می‌خواست مالیات بگیرد می‌گفت ایرانی‌ها بروند تا مالیات بگیرند تا به یادِ آن همه فشاری که بر سرشان آوردند پدرِ اعراب را در بیاورند، عرب‌ها می‌آمدند و از ایرانی‌ها خاستگاری می‌کردند و این‌ها دختر می‌دادند، اما وقتی ایرانی‌ها می‌خواستند از اعراب خاستگاری کنند اعراب این‌ها را می‌زدند و می‌گفتند به ما توهین شده است. اصلاً یک کارِ واضحی که در زمانِ خلفا کردند این بود که پولی که بیت المال است و باید بینِ همه‌ی مسلمین تقسیم بشود به اعراب می‌دادند و به ایرانی‌ها نمی‌دادند، منظورم مسلمان‌های ایرانی است نه برده و کنیز، یعنی اصلاً این‌ها را آدم حساب نمی‌کردند.

شما فکر کنید کارمندِ یک جایی هستید، به میزِ کناریِ شما پنج میلیون تومان بیشتر حقوق بدهند، اصلاً دائماً به این موضوع فکر می‌کنی که به نحوی او را خراب کنی، یعنی آن کسی که تصمیم می‌گیرد می‌فهمد در حالِ چه کاری است، دو معلم در یک مدرسه، دو نفر متصدّی بانک، فرض کنید یک نفر دو برابرِ آن دیگری حقوق بگیرد، مسلّماً دائماً با یکدیگر درگیر هستند. اصلاً این ایجادِ درگیری کاملاً بر خلافِ فضای تولّی است که اهل بیت علیهم السلام می‌خواهند، تا زمانی که همه‌ی مردم با یکدیگر درگیر باشند به فکرِ مشکلاتِ جمعی نمی‌افتند، یعنی همه منطقه‌ای فکر می‌کنند، مثلاً می‌گویند آسفالتِ کوچه‌ی ما خراب است، کوچه‌ی کناری مهم نیست! یعنی اصلاً کلّی نگاه نمی‌کند، و اگر یک نفر هم بخواهد برای ما کاری کند می‌آید و آسفالتِ کوچه‌ی ما را درست می‌کند، یعنی نمی‌گوید مثلاً این شهر پانصد کوچه دارد، چرا فقط این ده کوچه را درست کرده‌ای؟ این رقابتی که ایجاد می‌کردند که قبیله‌گرایی یکی از آن موارد است، برای این بود که این‌ها مدام با یکدیگر درگیری داشته باشند. هر کسی در هر حکومت و هر جا و هر اداره‌ای بخواهد شکافی بینِ مردم ایجاد کند باید بدانید که او همان اسلام اموی است، منتها ممکن است در لباس‌های مختلف باشد، گاهی ممکن است این اتفاق در انتخابات بیفتد.

اینکه مدام می‌گویند فضای جامعه را به آن سمت نبرید که دو نفر متوهم با یکدیگر بجنگند و یک عدّه پشتِ یک نفر بروند و عدّه‌ای دیگر هم پشتِ دیگری، اصلاً نمی‌فهمند برای چه یکدیگر را می‌زنند، اینکه حکومت باید بشدّت از شکل گیریِ دوقطبی جلوگیری کند، عرب و عجم، آبی و قرمز، تا زمانی که آبی و قرمز در حدِ لنگ و کیسه به یکدیگر بگویند اشکالی ندارد ولی آنجایی که می‌خواهد به خلاف شرع وارد بشود و یکدیگر را کتک بزنند و اموالِ بیت المال را خراب کنند و… دیگر این‌ها را نداریم، تا زمانی که با یکدیگر شوخی کنند و چیزهایی که خلاف شرع نیست به یکدیگر بگویند اشکالی ندارد، یعنی این دو قطبی نباید اینقدر تقابلِ پُررنگ داشته باشند که طرف حاضر باشد برای آن کاری کند، یا به خیابان بیاید و بیت المال را خراب کند یا آدمی را بزند، دیگر اینجا را نمی‌گذارد. چون وقتی این کار اتفاق بیفتد هر زمانی که بخواهد کاری کند یک فندک زیرِ این دو قطبی‌های ساختگی می‌زند و کارِ خود را می‌کند، یعنی مردم درگیرِ آنجا هستند و این‌ها کارِ خودشان را می‌کنند، مانندِ دزدی که می‌داند شبِ قدر جمعیتِ بیشتری از مردم در مسجد هستند، یکی از شب‌های سخت نیروی انتظامی شب‌های قدر است، چون دزدها می‌دانند بیشترِ مردم در مساجد هستند و در خانه‌های خود نیستند، یعنی حواس‌ها به جایی پرت است.

این‌ها مدام به قبیله‌گرایی دَم می‌دادند، مثلاً شما راجع به خوارج می‌شنوید که این‌ها خیلی دیندارانِ خشک‌مغزی بودند، دیندارانِ خشک‌مغزی بودند، قاری‌های حرفه‌ای هم بودند، آخوند هم بودند، یعنی جنگِ خوارج جنگِ قاری‌ها و آخوندها با حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه است، البته این‌ها شیعه نبودند، اما خیلی قبیله‌گرا بودند، یعنی فکر نکنید وقتی دیندار بودند دینِ درستی داشتند، دینداریِ درست نبود، اسلامِ اموی را پُررنگ و محکم نگه می‌داشتند.

من یک مثال بزنم و از آن رد بشوم، مثلاً فرض بفرمایید از نظرِ بگیر و ببند در حکومتِ خلیفه هر شب در کوچه‌های مختلف حرکت می‌کردند، ظاهرِ آن برای امنیت بود، یک جایی سر و صدا بود، به خانه‌ی طرف می‌ریختند تا ببینند چه خبر است! شما در زمانِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه حتّی یک مورد از این‌ها پیدا نمی‌کنید.

جرمِ شخصی داریم و جرمِ عمومی، جرمِ عمومی مانندِ دزدی، مانندِ تجاوز به نوامیسِ مردم، ایجادِ ناامنی، در این موارد باید حکومت برود و جلوی طرف را بگیرد، اما جرمِ شخصی، مثلاً نستجیربالله معاذالله شرابخوار است، این شخص تا زمانی که علنی نشده است و فروشنده نیست و خانه‌ی او خانه‌ای برای شرب خمر نیست که بقیه به آنجا بیایند، یعنی یک نفر یک گناهِ شخصی می‌کند، تا زمانی که این موضوع علنی نشده است حضرت کاری ندارند.

در اسلامِ اموی چطور؟ آن‌ها برعکس بودند و می‌گشتند و بطورِ رندوم به خانه‌ی مردم می‌ریختند، یعنی فضا را امنیتی می‌کردند، یعنی امنیتی‌ترین دوره‌ی حکومتِ اسلامی که مدّعیِ اسلامیت بعد از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود دوره‌ی خلیفه دوم است، فضا بشدّت امنیتی است، هر کسی که نداند فکر می‌کند که این‌ها چون خیلی حزب اللهی و غیرتی هستند اینطور است، توجه ندارد که وقتی شما فضا را امنیتی کنید اگر در میانِ امنیتی‌ها یک نفر را هم بگیرید و بزنید مشکلی پیش نمی‌آید، چون مسئله امنیتی است و راجع به آن نمی‌شود زیاد توضیح داد.

بعد برای میهمانی به خانه‌ی خلیفه می‌رفتند و می‌دیدند کنیزهای نیمه‌برهنه دارد، تو اگر اینقدر حساس هستی… شاید در هیچ دوره‌ای در تاریخ اسلام اینقدر که به کنیزان تجاوز عمومی چند نفر به یک نفر شده است مانندِ دوره‌ی خلیفه دوم نبوده است، با اینکه شما فکر می‌کنید فضا امنیتی است و مدام در کوچه‌ها می‌گردند.

یعنی فضا این است که اسلام این است و بعد در آن ناامنی هم هست! یعنی شما شهر را امنیتی کرده‌ای، مردم در شهرِ امنیتی خیلی اذیت می‌شوند، چون هر لحظه می‌ترسند که به خانه‌ی آن‌ها بریزید، بعد امنیت هم ندارند! یعنی یک وقتی می‌گویید تحمل می‌کنیم، شب‌ها حکومت نظامی است اما دیگر کسی به خانه‌ی ما نمی‌ریزد، ولی اینطور هم شهر را امنیتی می‌کنند و هم ناامنی را زیاد می‌کنند، این دیگر خیلی بی‌انصافی است، این اتفاق افتاده است، و بعد مردم کم کم در حالِ تمرین کردن هستند که با یک اسلام… می‌گویند این‌ها اسلام است دیگر! این شخص پدرزنِ پیغمبر است، این خلیفه راشد است، مهاجر است، بت‌پرست که نیست، لابُد این‌ها اسلام است، این اولویت‌ها اولویت‌های اسلامی است.

به جای اینکه فضای جامعه به این سمت برود که همدلی و مهربانی رخ بدهد، مدام فضا به سمتِ ترس و خوف می‌رود.

نگاه می‌کند که چطور می‌شود جامعه را اداره کرد؟ با دَم دادن به اینکه ژنتیک‌ها را رتبه‌بندی کنیم.

راهی برای تخریبِ امورِ فرهنگی!

ابتدا مثال می‌زنم و بعد تطبیق می‌دهم.

مثلاً فرض بفرمایید بگویند هر کسی به هیئتِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بیاید ان شاء الله خدای متعال به او اجر می‌دهد و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها او را کمک می‌کند، در این صورت عدّه‌ای می‌آیند.

اگر به عدّه‌ای بگویند برای کنکور شما مثلاً پنج امضاء جمع کنید که سه شب به هیئت رفته‌اید ما رتبه‌ی شما را هزار و پانصد رتبه بهتر می‌کنیم یا نمره‌ی ترازِ شما را ارتقاء می‌دهیم، در اینصورت عدّه‌ای پیدا می‌شوند که تقاضای امضای بعد از هیئت دارند، یعنی شروع می‌کنند که رزومه جمع کنند.

اگر بگویند هر کسی پنج شب به هیئت بیاید هر ماه پنج میلیون تومان به او می‌دهیم، اولاً جلسات خیلی شلوغ می‌شود، همه شروع می‌کنند که سند تهیه کنند، رزومه جمع کنند، گزارش کار بگیرند، یعنی کیفیت از بین می‌رود.

اگر بگویند کسی بلند گریه کند هفت میلیون تومان می‌دهیم، در این صورت همه جیغ می‌زنند.

چیزی که اتفاق می‌افتد این است که اولاً این مفهوم اصلی را از بین می‌برید، بهترین روش برای نابود کردنِ روضه‌ها همین کار است، بهترین روش برای اینکه گریه را از دستِ مردم بگیرید این است که به این روش هیئت‌ها را خراب کنید.

تا زمانی که مردم می‌روند و کار می‌کنند و یک سهمی برای خرجِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه کنار می‌گذارند و سعی می‌کنند پول را بدهند تا اینکه پول را بگیرند امیدِ به هدایت در این جلسات هست، یعنی عدّه‌ای برای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بیایند، اما اگر احساس کند که مثلاً اگر به بانک بروم چهار تومان می‌گیرم و اگر دو شب در هفته به هیئت بروم هفت تومان می‌گیرم، این بهترین روش برای نابود کردنِ یک کارِ فرهنگی است.

در کشورِ خودمان هم احتمالاً سهواً بعضی از جاها را اینطور خراب کرده‌اند، یعنی مشکلِ ارگانی کردن است، نمونه‌ی بارزِ آن مراسمِ ۲۲ بهمن است، شما در ۲۲ بهمن چند خانه را در مسیرِ راهپیمایان دیده‌اید که در را باز کند و مثلاً به مردم آب بدهد؟ چرا ما را به ساندیس‌خوری متّهم می‌کنند؟ چون ارگانی است. ولی کسی نمی‌تواند عراقی‌ها را در مراسمِ اربعینِ حسینی به ساندیس‌خوری متّهم کند، چون طرف یک سال کار می‌کند که ده روز بیاید و خرج کند، اصلاً زیباییِ این داستان به این است که طرف آنجا به دنبالِ این نیست که چیزی بدست بیاورد، بلکه در به در به دنبالِ این است که بگوید نکند حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه از من قبول نکند، نکند من امسال میهمان نداشته باشم، نکند من امسال نتوانم. من موکب‌دارِ ایرانی می‌شناسم که برای اینکه جایی که اجاره کرده بود گران شده بود خانه‌ی خود را گرو گذاشته بود که نکند امسال پرچم زمین بخورد، این یک فضاست، اما اگر شما همین موضوع را ارگانی و دولتی کنید دیگر این فرهنگ را نابود کرده‌ای، در این صورت همه مجبورید شب ۲۲ بهمن مردم را تشویق کنید که مردم بیایند، اگر این موضوع را به روحِ مردم گره می‌زدید حتّی اگر شما با پلیس هم جلوی آن‌ها می‌ایستادید باز هم مردم می‌آمدند، الآن مگر کسی می‌تواند جلوی مراسم اربعین را بگیرد؟ مثلاً الآن بگویند هر کسی به هیئت بیاید از او مالیات می‌گیریم، ممکن است جمعیت کم بشود ولی صفر نمی‌شود، اتفاقاً به یادِ آن روزی که می‌گویند اتفاقاتی می‌افتاد و کتک می‌خوردند یک عده‌ای انگیزه‌ی بیشتری پیدا می‌کنند.

بنده نمی‌خواهم بگوین که حکومت‌ها نباید در امور فرهنگی کمک کنند ولی نباید اینطور عریان باشد، این مدلی که الآن بعضی از جاها هیئت‌داری می‌کنند، این‌ها جلسات را خراب می‌کنند، این روشِ اسلام علوی نیست، نمی‌خواهم نستجیربالله بگویم این‌ها اموی هستند، گاهی طرف نمی‌داند که در حالِ عمل کردن در مسیرِ آن‌هاست، دستگاهِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را نباید دولتی کرد، اگر این کار را بکنید خراب می‌شود، اگر این کار را کنید باید پنجاه سال بعد شب عاشورا التماس کنید که فردا بیایید که آبروی نظام است. این را به هویتِ مردم گره بزن، این‌ها مردمی هستند که حدود سیصد هزار کشته داده‌اند، اگر این موضوع را دولتی کنید، آن کسی که ۲۲ بهمن می‌آید و سخنرانی می‌کند و تقریباً کمترین نسبت را با ۲۲ بهمن دارد… یعنی اگر دلِ تو برای ۲۲ بهمن می‌سوزد باید این مراسم را اربعینی برگزار کنید، بقیه‌ی جاها هم همینطور.

تخریب امور فرهنگی در اسلام اموی

این‌ها چکار کردند؟ شروع کردند به رزومه سازی، می‌خواهیم بیت المال تقسیم کنیم، زمانِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چطور بود؟ به همه یه اندازه می‌دادند، چون حکومتِ آن زمان که دولتِ مدرن نبود، مثلاً بخواهد برای شهرداری و راهسازی و بیمارستان هزینه کند، هزینه‌ها عمدتاً نهایتاً برای یک جنگ بود، اگر هم جنگ بود باید همین مردم برای جنگیدن می‌رفتند، چون ارتشِ منظم نبود، لذا پولی که حکومت داشت را بینِ مردم تقسیم می‌کرد، زمانِ خلفا هم بینِ مردم تقسم می‌کردند ولی تقسیم را بهم زدند، آن را رزومه‌ای کردند، گفتند آن‌هایی که در جنگ بدر بودند چه کسانی بودند؟ به این‌ها پنج هزار سکّه می‌دهیم، طبیعتاً عدّه‌ای به دنبالِ این موضوع افتادند که بروند و برای خودشان سابقه جور کنند، یعنی دو نفر که در جنگ بدر بودند باید شهادت می‌دادند که ما این شخص را در جنگ بدر دیده‌ایم، بعد سه هزار سکّه به اُحُدی‌ها، به خیبری‌ها هزار سکّه، خودِ این موضوع یعنی چه؟ یعنی اینکه تو بگو من را در اُحُد دیده‌ای و من هم می‌گویم تو را در اُحُد دیده‌ام! یعنی به سمتِ همان فضای رقابت می‌رود، برای یکدیگر سابقه ساختند.

یک روز فرمانده‌ی جنگ‌های جهان اسلام حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه است، «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّه»[۴]، امروز چطور؟ بگرد و سابقه جور کن!

به همسرانِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم پنج هزار سکّه و به عایشه دوازده هزار سکّه می‌دادند! به ابوسفیان صد هزار سکّه می‌دادند، چرا؟ او که بدری نیست! چون او رئیسِ بنی‌امیّه است!

ببینید همین موضوع باعث می‌شود که همه مدام با یکدیگر درگیر هستند، یعنی رقابت به اندازه‌ی کافی هست و حواس‌ها پرت است.

با هفتصد سکه می‌شد یک زندگیِ خوب داشت، به شخصی پنج هزار سکّه می‌دادند، کافی است که شما چند سال اینطور زندگی کنید، بعد یک انتقاد به حکومت کنید، اگر این را از شما بگیرند نفسِ شما می‌بُرَد و مجبور هستید همیشه تا کمر خم بشوید! این‌هایی که بیشتر می‌گیرند باید بیشتر سکوت کنند، آن‌هایی که کمتر می‌گیرند یا در حالِ فکر کردن به تخریبِ دیگران هستند و… یعنی مدام همه با یکدیگر… ایرانی‌ها هم که اصلاً سهمی از بیت المال ندارند! در این جامعه مدام رقابت است، کسی به کسی رحم نمی‌کند.

اگر شما در این شرایط یک نفر پولدار را در یک جایی گیر بیاورید طبیعی است که او را خفت کنید! چون احساس می‌کنید که حقِ شما را خورده است و پدرِ او هم حقِ پدرِ شما را خورده است، یعنی مدام شکاف ایجاد کردند. و همین بس که در جامعه‌ای بجای اینکه دلِ مردم برای یکدیگر بسوزد بخواهند یکدیگر را بدرند، وای بحالِ اینکه در دوره‌های بعدتر از خلیفه دوم، البته در زمانِ خود خلیفه دوم هم در شام بود ولی مدام گسترش پیدا کرد، رباخواری! رباخواری در کدام جامعه گسترش پیدا می‌کند؟ در جامعه‌ای که دلِ کسی برای دیگری نمی‌سوزد، من آرزو می‌کنم که شما به یک ذلّتی بیفتید که برای مقداری پول لنگ بزنید، آن وقت می‌دانم باید با شما چکار کنم! در آن جامعه هم که قرار نیست دلِ مردم برای یکدیگر بسوزد. بعد آن کسی که ربا را گرفته است و اقساطِ خود را با بدبختی داده است منتظر است که یک روزی انتقام بگیرد، یعنی همه به دنبالِ این موضوع هستند که هر لحظه از یکدیگر انتقام بگیرند.

جامعه‌ی اسلامی است ولی «رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ»[۵] کجا بود؟ تفتیشِ عقاید در آن مُد می‌شود، تازه مسلمان‌ها می‌آمدند مسلمان بشوند، معاویه می‌گفت تا ده سال قبول نیست، باید تا ده سال جزیه‌ی نامسلمان‌ها را بدهید تا من مطمئن بشوم که تو مسلمان هستی، حال جالب اینجاست که خودِ او از همه نامسلمان‌تر است!

این جامعه آبستنِ هر حادثه‌ای هست، من این جملات را می‌گویم و دو جمله از کربلا می‌گویم تا ببینید این حرف‌ها آنجا چقدر پُررنگ است تا ان شاء الله بعداً بحث را ادامه بدهیم.

چرا برخی‌ نمی‌فهمند؟

این موضوع در «طبقات کبیر» ابن سعد است که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در کربلا می‌فرمایند: چرا هر چه من حرف می‌زنم شما نمی‌فهمید؟ من باید به چه گناهی کشته بشوم؟ اصلاً ای نواصب! دادگاهی تشکیل بدهید که چرا حسین بن علی بیعت نکرده است، آیا مجازات بیعت نکردن بستنِ آب است؟ برای چه می‌خواهید مرا تشنه بکشید؟ مگر من چکار کرده‌ام؟

آن‌ها باید یک جوابی بدهند دیگر! چه جوابی دادند؟ گفتند: «خفنا طرح العطاء»[۶]، حقوقِ ما را قطع می‌کنند!

الآن فرض بفرمایید امشب بجای اینکه به همه نفری یک پرس غذا بدهند بخواهند فقط به ده نفر غذا بدهند، ممکن است به هر کدام از آن ده نفر سی غذا برسد، اگر شما پول را به عدّه‌ی زیادی از مردم ندهید به دیگری‌ها خیلی می‌رسد، و این جماعت هر لحظه می‌ترسند که نکند حکومت این حقوق را قطع کند، چون پولِ بادآورده است، گفتند «خفنا طرح العطاء» می‌ترسیم این عطاء را قطع کند، یعنی اینطور نیست که ما نفهمیم شما چه می‌فرمایید، بلکه به نفعِ ماست که نفهمیم! چون اگر بخواهیم بفهمیم باید نزدِ شما بیاییم، اگر نزدِ شما بیاییم حقوقِ ما قطع می‌شود، پس در نتیجه نمی‌فهمیم!

این رقابت‌های سیاسی که پیش می‌آید و مثلاً یک نماینده‌ای در مجلس به جایی می‌رود و لات‌بازی در می‌آورد و بقیه از او طرفداری می‌کنند، فکر نکنید که تعدادِ زیادی از نمایندگان مجلس نمی‌فهمند، بلکه به نفعِ آن‌ها نیست که نفهمند، وگرنه فهمیده‌اند! وقتی هم‌تیمیِ آن‌ها یک خطایی می‌کند و توجیهاتِ حیرت‌انگیز می‌کنند برای نفهمی‌شان نیست، بلکه به نفع‌شان است که نفهمند، شما هر کجا دیدید که یک آدمی کلاً خیلی نمی‌فهمد بدانید که به نفعِ او نیست که بفهمد، چون معمولاً آدم‌ها اینقدر نفهم نمی‌شوند، آدم‌ها شعور دارند. کلاً هر کسی که حرفِ نفهمی می‌زند، یعنی یک حرفی می‌زند که افکار عمومی می‌گوید این حرف خیلی نفهمانه است، بدانید که یک کاسه‌ای زیرِ نیم‌کاسه است، به نفعِ او نیست که بفهمد.

حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فرمودند: چرا هر حرفی می‌زنم شما نمی‌فهمید؟ گفتند: «خفنا طرح العطاء»، اتّفاقاً چقدر هم صادق بودند! گفتند چون حقوقِ ما را قطع می‌کنند، پس بهتر است که ما نفهمیم که شما چه می‌فرمایید، شما بگویید «بما تستحلون دمی» و ما هلهله می‌کنیم تا کسی صدای شما را نشنود!

بیش از نود و نه درصدِ «تفاهم نداریم‌» های زن و شوهری همینطور است، مثلاً آیا زبانِ یکدیگر را نمی‌فهمند؟ می‌گویند حرفِ یکدیگر را نمی‌فهمیم! مگر همسرِ تو چه می‌گوید که متوجه نمی‌شوی؟ سؤالِ پیچیده‌ی علمی ندارد که متوجه نشوی، چرا نمی‌فهمی؟ چون اگر بفهمم من یک پُررویی و تندی کرده‌ام و باید عذرخواهی کنم! و من قصد ندارم عذرخواهی کنم. برای همین اگر تا صبح هم حرف بزند می‌گوید نمی‌فهمم چه می‌گویی، اصلاً ما تفاهم نداریم! به خودمان رجوع کنیم می‌بینیم که نمی‌خواهیم بگوییم غلط کردیم برای همین می‌گوییم نمی‌فهمم!

منشأ همه‌ی این‌ها نفس و شهوت است، من با زنِ خود، او با شوهرِ خود، او هم با مردمِ خود! یعنی می‌خواهد نفهمد، چون به نفعِ اوست که نفهمد.

دو نفر به من رجوع کردند، یک نفر از دیگری طلب داشت، گفت: حاج آقا ببینید! این تَه‌چِکِ من است، این سی و چهار میلیون تومان که در این روز داده‌ام، این هم هفده میلیون، سی و چهار بعلاوه‌ی هفده چقدر می‌شود؟ چون من بدهکار نبودم سریع گفتم پنجاه و یک میلیون تومان، اما آن طرف چون بدهکار بود گفت: نه! اینطور نمی‌شود، بگذار تا من بگویم!

همه می‌دانند که جمعِ سی و چهار و هفده همان پنجاه و یک است، چرا او نمی‌فهمد؟ چون اگر بفهمد باید پنجاه و یک میلیون تومان پول بدهد و او نمی‌خواست این پول را بدهد! نیم ساعت بحث کرد و در نهایت هم گفت که ما حرفِ یکدیگر را نمی‌فهمیم! «حرفِ یکدیگر را نمی‌فهمیم» نیست، بلکه نمی‌خواهی پول بدهی و برای همین نمی‌فهمی! وگرنه اگر قرار بود پول را بدهی خوب می‌فهمیدی.

وقتی شما جامعه را به آن سمت ببری که مردم را درجه‌بندی کنی، بی‌لیاقت بی‌لیاقت پول بدهی، در این صورت از این جامعه زبیر در می‌آید، که من یک جایی مفصّل گفته‌ام که مهم‌ترین مدافعِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه تا روزِ قتلِ عمر «زبیر» است، تنها کسی است که این طرف و آن طرف به نفعِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه سخنرانی می‌کند و جرأت دارد، از عثمان پنجاه و هفت میلیون درهم پول گرفت، توانِ او خوابید، دیگر از او دفاع از حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه ندیدید، دیگر حال ندارد!

همینکه بخواهد حرف بزند به سراغِ او می‌روند و می‌گویند این خانه و این دام و… دیگر دهانِ او بسته است و گیر کرده است، دیگر آبستن شده است، آنقدر گرفته است که سنگین شده است، تمام شد!

لذا شما می‌بینید در اسلام اموی هم یک عدّه طرفدار هستند، حکومت هرچه می‌گوید این‌ها تأیید می‌کنند، حتّی اگر یزید هم روضه بخواند این‌ها گریه می‌کنند، او گریه‌دار نمی‌خواند بلکه چون منافعِ این‌ها در این گریه است باید گریه کنند، او هرچه می‌گوید این‌ها باید با وجد تکبیر بگویند، چون پولِ این کار را گرفته‌اند.

یک وقتی شما به جایی می‌روید که یک نفر خوب حرف می‌زند و شما با ولع نگاه می‌کنید، یک وقتی می‌گویند پنج میلیون تومان پول می‌دهیم و شما نیم ساعت اینجا بنشینید، انسان باولع‌تر نگاه می‌کند! نفعِ آن‌ها در این بود، یعنی نفعِ همه بود، همه به نحوی یکدیگر را خریده‌اند، لذا شما می‌بینید هر چه شعارِ اسلام اموی می‌دهد یک عدّه هم طرفدار دارد، چون این‌ها به هم وصل شده‌اند.

حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه به مالک فرمودند: این‌ها چقدر نامرد هستند، حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه از خیانت‌های مردم به مالک گله کردند، مالک گفت: آقا! باید بعضی از این‌ها را بخرید، این‌ها اصلاً عادت کرده‌اند.

یک کارمندی که بیست سال عادت کرده است که تا زمانی که رشوه نگیرد کارِ مردم را راه نیندازد، اگر مدیرِ بعدی بیاید این شخص هر یک کاری را که بخواهد بدونِ رشوه انجام بدهد فکر می‌کند که پولی از جیبِ او رفته است، انگار که قربه الی الله انفاق می‌کند! اذیت می‌شود که چرا با یک امضاء در عرضِ پنج دقیقه کارِ یک نفر را راه بیندازم؟ چون عادت کرده است، احساس می‌کند که حقوقِ او را به او نمی‌دهند و حقوقِ او پایین آمده است، توجّه نمی‌کند که حقوقِ او نبوده است و او اضافه می‌گرفته است، دیگر عادت کرده است و جزوِ حقوقِ خود حساب کرده است، باید ماهانه اینقدر دریافت می‌کرده است، حال که نمی‌شود رشوه گرفت پس حقوقِ من پایین آمده است!

لذا همراهی می‌کنند، این همراهی کردن به این معنا نیست که اگر این فرد را به جایی یا خلأی ببرید یا اگر تنها بنشیند نمی‌فهمد، می‌فهمد اما به نفعِ او نیست که بگوید.

«مسلم بن عوسجه» بلند شد و گفت: فلان فلان شده‌ها! چرا به فرمایشِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه گوش نمی‌دهید؟ گفتند: «هؤلاء» یعنی اوهوی! «مَا نَدری مَا تَقُول» نمی‌فهمیم چه می‌گویی!

دیوانه‌ها را که به کربلا نفرستاده بودند، این‌ها نبایستی می‌فهمیدند، چون معلوم است که در این محاجه نمی‌توانی با حضرت مقابله کنی، لذا اگر می‌بیند در سخنرانی‌های اهل بیت علیهم السلام هلهله می‌کردند، یا در خطبه‌ی حضرت زین العابدین صلوات الله علیه در شام هلهله می‌کردند برای این است که می‌شود با این منطق حرف زد، برای همین عدّه‌ای سر و صدا می‌کردند که بقیه نشنود تا برای این بی‌پاسخی خجالت نکشند.

روضه امام سجّاد علیه السلام

امشب شبِ شهادتِ حضرت سجّاد سلام الله علیه است، اگر شما کرامتِ حضرت زین العابدین صلوات الله علیه را بشنوید و بشناسید کرامتِ همه‌ی ائمه علیهم السلام را هم فراموش می‌کنید، و وای به حالِ ما که در طولِ سال اصلاً به حضرت توسّل هم نمی‌کنیم، وقتی گرفتار می‌شویم هم به حضرت توسّل نمی‌کنیم… مسلّماً ایشان نیاز ندارند بلکه ما نسبت به ایشان معرفت نداریم، خیلی از ائمه بودند که شب‌ها به درِ خانه‌ی فقرا غذا می‌بردند، ولی یک جمله برای حضرت سجّاد صلوات الله علیه است که حتّی برای حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه نیست، باید یک وقت یک جایی توفیق باشد که انسان بطورِ مفصّل راجع به امام سجّاد صلوات الله علیه صحبت کند، ولی این جمله حیرت‌انگیز است، مثال می‌زنم تا بتوانم آن جمله را بگویم.

خدای نکرده مثلاً شما صبح در بازار در حالِ کار کردن هستید و فردا یک چک دارید و هیچ پولی هم در حسابِ خود ندارید، هر چه به این در و آن در می‌زنی چیزی بدست نمی‌آوری، ناگهان ساعت ۲۳:۳۰ که فردا چک داری یک ناشناسی بیاید و مبلغِ چک را بدهد و برود. مرتبه‌ی اول می‌گویید توسّل کردیم یا شانس آوردیم، انسان بسته به ایمانِ خود یک چیزی می‌گوید. مثلاً چند وقتِ بعد یک گرفتاریِ دیگری برای او حاصل می‌شود، مثلاً یک دارویی برای فرزندِ خود می‌خواهد که پیدا نمی‌کند، ساعت ۲۳:۳۰ شب، یعنی سرِ یک ساعتِ خاص، یک نفر ناشناس بیاید و آن دارو را بدهد و برود، اگر این موضوع ده مرتبه یا بیست مرتبه یا سی مرتبه تکرار بشود، آن وقت اگر امروز طلبکار بیاید می‌گویم فردا صبح بیا و پولِ خودت را بگیر، وعده می‌دهم، چون یقین دارم ساعت ۲۳:۳۰ می‌آید، بعد اگر شما منتظرِ یک کسی هستید که یک بسته‌ای برای شما بیاورد گاهی جلوی درب می‌ایستید، این موضوع فقط برای حضرت زین العابدین صلوات الله علیه در تاریخ ثبت است که در آن سی و چهار سال آنقدر برای مردمِ مدینه که فرموده بودند حتّی بیست خانه در مکه و مدینه ما را دوست ندارم… حضرت زین العابدین صلوات الله علیه کاری کرده بودند که هر کسی که گرفتار می‌شد می‌دانست که سرِ یک ساعتِ خاص یک ناشناسی می‌آید، «کانوا قیاما علی ابوابهم ینتظرونه»، دیگر نمی‌ایستادند تا بیاید و درب بزند، گرفتارها جلوی دربِ خانه‌ی خود می‌ایستادند، یعنی آنقدر به ناشناس تکرار کرده بودند… این در منابع اهل سنّت است که صد خانواده نمی‌دانستند خرجِ ماهیانه‌ی ما را چه کسی می‌دهد، تا روزی که علی بن الحسین (سلام الله علیه) به شهادت رسیدند.

کانوا قیاما علی ابوابهم ینتظرونه»، گرفتارها جلوی درب می‌ایستادند و ایشان را نمی‌شناختند. اگر حضرت می‌خواستند به سفری بروند یا برای حج بروند طوری پرداخت می‌کردند که می‌فهمیدند در این یک ماهِ حج نیست. این ایامی که ما هستیم موسمِ حج هم نیست، مثلِ امشب یا فردا شبی صد خانوده جلوی دربِ خانه‌ها منتظر هستند، مدام سرِ کوچه را نگاه می‌کنند که ببینند آیا آن ناشناس می‌آید یا نمی‌آید، نیامد… گفتند سابقه نداشته است، سی و چهار سال است که… هر چه صبر کردند نیامد، گفتند حتماً از دنیا رفته است، چون اگر می‌خواست به سفر برود می‌گفت و بیشتر پرداخت می‌کرد، نیامدنِ ایشان سابقه نداشته است، امروز چه کسی در مدینه از دنیا رفته است که می‌شود گفت او بوده است؟ گفتند: امروز علی بن الحسن صلوات الله علیه از دنیا رفته است…

امام سجّاد علیه السلام هر روز در مدینه غذا می‌دادند، با اینکه خودِ ایشان روزها غذا میل نمی‌کردند، یا روزه بودند و یا نزدیکِ غروب غذا میل می‌کردند، در مدینه گرسنه پیدا نمی‌شد، چون می‌دانستند یک خانه هست و درِ خانه باز است و سفره انداخته‌اند، نه برای عزادارانِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه، برای کسانی که به گریه‌های نوامیسِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هم رحم نکردند…

یکی از مظلومیت‌های حضرت این است که می‌شود یک دهه از امام سجّاد علیه السلام روضه خواند، به اندازه‌ای که برای امام سجّاد علیه السلام مطلب داریم تقریباً برای هیچ امامی نداریم، ان شاء الله خدای متعال از سرِ تقصیراتِ ما بگذرد که ایشان را کم می‌شناسیم.

فکر نکنید که چون حضرت زین العابدین صلوات الله علیه در کربلا حاضر بوده‌اند این داغ ایشان را اینقدر اذیت کرده است، امام صادق سلام الله علیه فرمودند: من پسر و دخترِ خودم را ببینم به یادِ مصیبتِ جدّم می‌افتم، بغض گلوی مرا می‌گیرد و نمی‌توانم خودم را نگه دارم، چون امام سراسر علم است، علمِ امام که فراموشی ندارد.

من و شما آن حالی که روز عاشورا داشته‌ایم… خدای متعال به ما لطف کرده است و فراموشی داده است و روی قلبِ ما پرده کشیده‌اند، الآن مثلِ روزِ عاشورای همین امسال نیستیم، دو نفر اینطور هستند که خیلی هم به یکدیگر شباهت دارند، از امام صادق صلوات الله علیه پرسیدند که آیا شما شبیهِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه هستید؟ فرمودند: هیهات! جدّی به نام علی بن الحسین داشتم که او قدری به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه شباهت داشت، در روایات فقط یک نفر شبیه به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه ذکر شده است که علی بن الحسین صلوات الله علیه است، هر دو بزرگوار هم این مصیبت را دیده‌اند، هر دو سی سال با مصیبت سوخته‌اند، فراموش هم نمی‌کردند…

به قولِ آن شاعر که می‌گوید دیدند حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه بینِ قبرستانِ بقیع راه می‌روند و

مالِی وَقَفتُ عَلى القُبورِ مُسَلِّماً       قَبرَ الحَبیبِ فَلَم یَرُدَّ جَوابی

راه می‌رفتند و حرف می‌زدند و سلام می‌کردند، فاطمه جان! خیلی وقت است که صدای تو را هم نشنیده‌ام… این که فراموش نمی‌شود، خودِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه بالای قبرِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: «أَمَّا حُزْنِی فَسَرْمَدٌ»[۷]، این جگر دیگر خنک نخواهد شد، «وَ أَمَّا لَیْلِی فَمُسَهَّدٌ»، همینکه شب بشود من به یادِ نیمه‌ی تاریکِ صورتِ تو می‌افتم، به یادِ آن شبی که تو را غریبانه دفن کردم، دیگر شب‌ها علی خواب ندارد، دیگر نمی‌توانم شب‌ها بخوابم، اینطور نیست که خنک بشود، این دل که خنک نمی‌شود، خنک شدن برای آن کسی است که فراموشی دارد، امام که فراموشی ندارد…

همینطور علی بن الحسین سلام الله علیه…

سید بن طاووس اعلی الله مقامه الشّریف می‌فرمایند ما این خاطره را مانندِ گنج به فرزندانِ خود می‌سپاریم، به خادمِ علی بن الحسین صلوات الله علیه گفتند: آقا را برای ما توصیف کن، پرسید: آیا مفصّل بگویم، گفتند: نه! مختصر بگو. گفت: بخدا هیچ شبی برای او بسترِ خواب پهن نکردم، هیچ روزی برای او سفره‌ی غذا پهن نکردم، تا زمانی که به غروب نزدیک می‌شدیم، همینکه به غروب نزدیک می‌شدیم یک ظرفِ کوچک غذا مقابلِ ایشان می‌گذاشتم، این ظرف را به دست می‌گرفتند و نگاه می‌کردند و شروع می‌کردند به گریه کردن… اشکِ مبارکِ ایشان بر غذا می‌چکید، می‌فرمودند: پدرِ من را بینِ دو نهرِ آب با لبِ تشنه و شکمِ گرسنه کشتند…

وقتی حضرت سجّاد صلوات الله علیه در شام سخنرانی کردند و یزید را بیچاره کردند، یزید ملعون گفت: تو را می‌کشم که آبروی ما را بردی، اگر حاجتی داری بگو، کارِ تو تمام است.

امام سجّاد صلوات الله علیه فرمودند: من سه خواسته دارم، اولین خواسته این است که «أعْطِنی رأسَ سَیِّدِی وَ مَولایَ وَ أبیَ الحُسَیْن لِأَتَزَوَّدَ مِنْه‏»، می‌خواهم سرِ مقدّسِ پدرم را در آغوش بگیرم، خواسته‌ی دوم این است که یک آدمِ چشم‌پاکی را بفرستید، این کاروان با شمر ملعون به سمتِ شام آمده‌ایم، یک آدمِ امینِ چشم پاکی این زن و بچّه را برگرداند، خواسته‌ی سوم هم این است که آنچه از ما غارت کردید پس بدهید، آن ملعون گفت: آن‌ها در عراق غارت شده است و اینجا شام است، پولِ آن‌ها را می‌دهم، حضرت زین العابدین صلوات الله علیه فرمودند: پولِ آن‌ها به دردِ ما نمی‌خورد، ملعون پرسید: مگر در آن‌ها چه چیزی داشتید که پولِ آن‌ها به دردِ شما نمی‌خورد؟ حضرت فرمودند: «لِأَنَّ فِیهِ مغْزَل فَاطِمَهَ وَ مَقنَعَتها وَ قِلَادَتُهَا» چادرِ خاکیِ مادرمان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها…


[۱]– سوره‌ی غافر، آیه ۴۴٫

[۲]– سوره‌ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫

[۴] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۰۷ (وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ)

[۵] سوره مبارکه فتح، آیه ۲۹ (مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ ۚ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ ۖ تَرَاهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا ۖ سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ۚ ذَٰلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاهِ ۚ وَمَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ ۗ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَهً وَأَجْرًا عَظِیمًا)

[۶] طبقات ابن سعد، صفحه ۶۹ (فلما رأى الحسین عمر بن سعد قد قصد له فیمن معه قال: یا هؤلاء اسمعوا یرحمکم الله، ما لنا ولکم! ما هذا بکم یا أهل الکوفه؟! قالوا: خفنا طرح العطاء، قال: ما عند الله من العطاء خیر لکم، یا هؤلاء دعونا فلنرجع من حیث جئنا، قالوا: لا سبیل إلى ذلک، قال فدعونی أمضی إلى الری فأجاهد الدیلم، قالوا: لا سبیل إلى ذلک، قال: فدعونی أذهب إلى یزید بن معاویه فأضع یدی فی یده، قالوا: لا، ولکن ضع یدک فی ید عبید الله بن زیاد!)

[۷] أمالی شیخ مفید، صفحه ۲۸۱ (فَلَمَّا نَفَضَ یَدَهُ مِنْ تُرَابِ الْقَبْرِ هَاجَ بِهِ الْحُزْنُ، وَ أَرْسَلَ دُمُوعَهُ عَلَى خَدَّیْهِ، وَ حَوَّلَ وَجْهَهُ إِلَى قَبْرِ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) فَقَالَ: السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ، عَنِّی وَ عَنِ ابْنَتِکَ وَ حَبِیبَتِکَ، وَ قُرَّهِ عَیْنِکَ وَ زَائِرَتِکَ، وَ الثَّابِتَهِ فِی الثَّرَى بِبُقْعَتِکَ، الْمُخْتَارِ اللَّهُ لَهَا سُرْعَهَ اللِّحَاقِ بِکَ، قَلَّ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِیَّتِکَ صَبْرِی، وَ ضَعُفَ عَنْ سَیِّدَهِ النِّسَاءِ تَجَلُّدِی، إِلَّا أَنَّ فِی التَّأَسِّی لِی بِسُنَّتِکَ وَ الْحُزْنِ الَّذِی حَلَّ بِی لِفِرَاقِکَ لَمَوْضِعَ التَّعَزِّی، وَ لَقَدْ وَسَّدْتُکَ فِی مَلْحُودِ قَبْرِکَ بَعْدَ أَنْ فَاضَتْ نَفْسُکَ عَلَى صَدْرِی، وَ غَمَضْتُکَ بِیَدِی، وَ تَوَلَّیْتُ أَمْرَکَ بِنَفْسِی، نَعَمْ وَ فِی کِتَابِ اللَّهِ نِعْمَ الْقَبُولُ، وَ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ‏. قَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِیعَهُ، وَ أُخِذَتِ الرَّهِینَهُ، وَ اخْتُلِسَتِ‏ الزَّهْرَاءُ، فَمَا أَقْبَحَ‏ الْخَضْرَاءَ وَ الْغَبْرَاءَ، یَا رَسُولَ اللَّهِ! أَمَّا حُزْنِی فَسَرْمَدٌ، وَ أَمَّا لَیْلِی فَمُسَهَّدٌ، لَا یَبْرَحْ الْحُزْنُ‏ مِنْ قَلْبِی أَوْ یَخْتَارَ اللَّهُ لِی دَارَکَ الَّتِی فِیهَا أَنْتَ مُقِیمٌ، کَمَدٌ مُقَیِّحٌ، وَ هَمٌّ مُهَیِّجٌ، سَرْعَانَ مَا فَرَّقَ بَیْنَنَا وَ إِلَى اللَّهِ أَشْکُو، وَ سَتُنْبِئُکَ ابْنَتُکَ بِتَظَاهُرِ أُمَّتِکَ عَلَیَّ وَ عَلَى هَضْمِهَا حَقَّهَا، فَاسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ، فَکَمْ مِنْ غَلِیلٍ مُعْتَلِجٍ بِصَدْرِهَا لَمْ تَجِدْ إِلَى بَثِّهِ سَبِیلًا، وَ سَتَقُولُ وَ یَحْکُمَ اللَّهُ بَیْنَنا وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ‏. سَلَامٌ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ، سَلَامَ مُوَدِّعٍ لَا سَئِمٍ وَ لَا قَالٍ، فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلَا عَنْ مَلَالَهٍ، وَ إِنْ أُقِمْ فَلَا عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَ اللَّهُ الصَّابِرِینَ، الصَّبْرُ أَیْمَنُ وَ أَجْمَلُ، وَ لَوْ لَا غَلَبَهُ الْمُسْتَوْلِینَ عَلَیْنَا لَجَعَلْتُ الْمُقَامَ عِنْدَ قَبْرِکَ لِزَاماً، وَ التَّلَبُّثَ عِنْدَهُ مَعْکُوفاً، وَ لَأَعْوَلْتُ إِعْوَالَ الثَّکْلَى عَلَى جَلِیلِ الرَّزِیَّهِ، فَبِعَیْنِ اللَّهِ تُدْفَنُ بِنْتُکَ سِرّاً، وَ یُهْتَضَمُ حَقَّهَا قَهْراً، وَ یُمْنَعُ إِرْثَهَا جَهْراً، وَ لَمْ یَطُلِ الْعَهْدُ، وَ لَمْ یَخْلَقْ مِنْکَ الذِّکْرُ، فَإِلَى اللَّهِ یَا رَسُولَ اللَّهِ الْمُشْتَکَى، وَ فِیکَ أَجْمَلُ الْعَزَاءِ، فَصَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهَا وَ عَلَیْکَ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ.)