حجت الاسلام کاشانی روز یکشنبه مورخ ۳۱ شهریور ۱۳۹۸ مصادف با شب بیست و سوم محرم در هیئت بیت العباس علیه السلام به سخنرانی پیرامون مسئله ی «تقابل اسلام علوی و اسلام اموی» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.
- مقدّمه
- مرور جلسات قبل
- آیا حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه در فتوحات شرکت داشتند؟
- آیا امام حسن مجتبی صلوات الله علیه در فتح ایران شرکت داشتند؟
- آیا امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه از خانه ی عثمان محافظت کردند؟
- علّتِ مشورت دادنِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه به خلیفه در جنگ نهاوند
- روضه حضرت رقیّه سلام الله علیها
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم»
«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۲]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]
مقدّمه
عرض کردیم که موضوعِ بحثِ ما تقابل و نزاع و جنگِ بینِ دو اسلام است، اسلام علوی و اسلام اموی؛ جنگ بین دو روایت از دین است، هر دو مناسک و عقائد و شریعت داشتند، ولی از زمین تا آسمان با یکدیگر فاصله داشتند.
مرور جلسات قبل
شب گذشته عرض کردیم که اسلام اموی… البته ما نامِ آن را به جهاتی «اسلام اموی» گذاشتیم که بتوانیم به راحتی حرف را ادامه بدهیم، این اسلام اموی از زمانِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم شکل گرفت، وقتی شکست خوردند مجبور شدند وارد بشوند و نفوذ کنند. انواعِ اقدامات صورت گرفت که گوشهای از آن را عرض کردم، مردم مدینه را هر لحظه میترساندند که الآن دشمنِ بیرونی میآید و شما را نابود میکند و شکست میخورید، در هر جنگی که اسلام شکست میخورد اینها خوشحال میشدند، بینِ مسلمین بودند، «فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلَافَ رَسُولِ اللَّهِ»[۴]، از اینکه به جنگ نرفته بودند خوشحالی میکردند، مدام میگفتند که ان شاء الله اینها این مرتبه شکست میخورند و معلوم میشود، یعنی دوست نداشتند سپاهِ اسلام پیروز بشود، این مطلب را قرآن کریم بیان کرده است. تا آن روزهای آخر که قرآن کریم افشاءگری کرده بود، عرض کردیم که قرآن کریم افشاءگریهایی از خانهی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را بیان کرده بود.
به شهادتِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم رسیدند و اقداماتی که اینجا انجام شد، اگر بخواهم بر سرِ این موضوع توقف کنم بحث دیگر پیش نمیرود، چون بحثِ ما متناسب با فاطمیه است از این تکّه عبور میکنم، حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه تنها شدند…
فقط یک جمله به شما عرض میکنم که بخاری اینطور نوشته است که نه اینکه جواب سلام نمیدادند بلکه اصلاً انگار او را نمیشناختند.
اگر شما کسی را در خیابان نشناسید مسلّماً با او سلام و علیک نمیکنید، انگار که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه غریبه بودند، ایشان در مدینه بودند ولی غریبه بودند.
اینجا اتّفاقاتی صورت گرفت، عدّهای مرتد بودند و خیلیها از زمان اواخر عمر شریف حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و بیماریهای اواخر عمر شریف ایشان برگشتند، یک عدّه هم که مخالفِ حکومت بودند حکومت با آنها به نامِ اینکه اینها هم مرتد شدهاند درگیر شد، یعنی با مرتدّین جنگیدند، همزمان یک عدّهای را هم به نامِ مرتدّین کشتند. این هم بحثِ مفصّلی است که نمیدانم آیا به آن میپردازم یا نه. بعد یک کاری را شروع کردند که بسیار بسیار مهم است، این کار از جهاتِ مختلف حیرتانگیز است، یعنی بعضی اوقات بعضی جملات برای انسان از صد روضه تلختر است.
آیا حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه در فتوحات شرکت داشتند؟
دو سال اول گذشت تا به اینجا رسیدند که حال میخواهیم بقیّه را به اسلام دعوت کنیم، کدام اسلام؟ همین اسلامِ خودشان، یعنی اسلامِ اموی، برای همین مسئلهی فتوحات پیش آمد. مسئلهی «فتوحات» بحثِ خیلی مهمِ چند بُعدیِ دقیقی است، موضعِ اهل بیت علیهم السلام راجع به این فتوحات چه بود؟ ایت فتوحات برای چه بود؟ آیا اهل بیت علیهم السلام در این فتوحات دخالت کردند یا نه؟ آیا اهل بیت علیهم السلام در این فتوحات کمک کردند یا نه؟ آیا اهل بیت علیهم السلام در این فتوحات مشورت دادند یا نه؟ اینها با یکدیگر متفاوت است، نظر اهل بیت علیهم السلام نسبت به غنائم چه بود؟
یعنی اینجا واقعاً شناختِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه عجیب است، و ان شاء الله بحث به جاهای حساس نرسد که به موضوع روضهی امشب هم مرتبط است.
اسلام بصورتِ کلّی قبول ندارد که شما قبل از اینکه نیرو تربیت کنید به سمتِ دیگران هجوم ببرید، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم در پانزده سالِ ابتداییِ نبوّتشان حتّی اجازهی دفاع هم نمیدادند، یعنی حدوداً تا زمان جنگ بدر. مسلمین حدود پانزده سال کتک خوردند و حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اجازهی دفاع نمیدادند، چون قرار بود اینها بعنوانِ مجاهدانِ اسلام به عرصهی نبرد بروند.
کاری که اینها کردند این بود که امثال «خالد بن ولید» فرماندهی کلّ قوا شدند و بعد هم به بعضی از جاها حمله کردند، طبیعتاً اشتباهاتی هم صورت گرفت، برای حکومت خیلی ارزش داشت که اهل بیت علیهم السلام در این نبردها شرکت کنند. شما بروید و ببینید مثلاً یزید ملعون که هیچ چیزی نبود سی هزار درهم به بعضی از آدمهای کوچک میداد که به آن ملعون همراهی کنند، حال حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه بعد از شهادتِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها اگر در این فتوحات بیایند عملاً حکمِ تأیید دادهاند، خیلی دوست داشتند که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه واردِ این نبردها بشوند، ولو بعنوانِ فرمانده، چون در اینصورت هم خود به خود زیردست میشدند و باید تأیید میکردند، هر کاری که کردند حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه برای فتوحات نیامدند.
شمشیری که در جنگهای مدینه بنا به روایتِ امام صادق صلوات الله علیه «کاشف الکرب عن وجه النّبی» بود به هیچ وجه از غلافِ خود بیرون نیامد. اعتراض کردند… بعد زمانی که خودِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه هم به حکومت رسیدند این روشِ حمله کردن به این شکل و به این صورت را قبول نداشتند، وقتی حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه به حکومت رسیدند اهلِ حمله کردن و فتوحات نیستند.
بحثِ بنده این نیست که فتوحات بالمطلق اشکال دارد، ولی فرماندهی سپاهِ اسلام کیست؟ نیّتِ اینها چیست؟ اینها به دنبالِ چه چیزی هستند؟ «خالد بن ولید» که چشمِ او در هر حملهای به دنبالِ زنِ فرماندهی طرفِ مقابل بود که نمیتواند قربه الی الله به میدان برود، این شخص جرثومهی فساد است. وقتی او فرماندهی ارشدِ نظامی است پس وای به حالِ زیردستها! البته توضیح میدهم که همهی زیردستها پلید نبودند.
بصورتِ کلّی حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه به هیچ وجه در این نبردها دخالت فیزیکی و نظامی نکردهاند، حتّی از حضرت تقاضا کردهاند.
گزارش هم داریم که خلیفه سوم به خلیفه دوم گفت «علی را همراه کنیم، او الان صلاح نیست»، ولی بصورتِ کلّی بعضی اوقات گله میکردند که چرا حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه ما را همراهی نمیکنند.
حتّی یک سفرِ دیپلماتیک هماهنگ شد و گفتند شام فتح شده است، بیا تا به آنجا برویم، اما حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه نرفتند، خلیفه دوم به ابن عباس گله کرد، گفت: اینجا که دیگر جنگ نبود، میخواستیم برویم و با نمایندههای روم دیدار کنیم، برای همین میخواستیم علی را با خودمان ببریم، اما حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه نرفتند.
حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه به هیچ وجه همراهی نکردند.
اولاً حضرت این روش را قبول نداشتند… شما به دنبالِ چه چیزی هستید؟ اولویت حضرت این نبود، البته جلوتر عرض میکنم که هر فتوحاتی غلط نیست، ولی اولویتِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه نبود، لذا حضرت زمانِ خودشان هم این کار را نکردند، حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه نمیخواستند بعد از شهادتِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها حکومتِ اینها را تأیید کنند، لذا همراهی نکردند.
هیچ گزارشی برای همراهیِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه در فتوحات نداریم، با اینکه همه گزارشی در موردِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه ساختهاند، حتّی نستجیربالله شرابخواری! بالاخره بنیامیّه بر سرِ کار بوده است دیگر! شما چه توقّعی دارید؟ میتوانستند هر چیزی که از دهانشان در میآمد بگویند، با این حال ننوشتهاند «علی بن ابیطالب در فتوحات شرکت کرد»، یعنی اینقدر واضح بود که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه قبول ندارند، بیدینها و لامذهبها هم ننوشتند که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه در فتوحات شرکت کرده است.
آیا امام حسن مجتبی صلوات الله علیه در فتح ایران شرکت داشتند؟
فقط در مورد امام حسن مجتبی صلوات الله علیه یک قیل در یک گوشهای از جنگ با ایران است، «قیل» به معنیِ «گفته شده» است. اگر من بخواهم برای شما مثال بزنم مانندِ این است که در یک کانالِ تلگرامی بخوانید «یک خبر تأیید نشده» یا «یک منبع ناشناس گفت»، این یعنی چه؟ این یعنی این خبر تأیید نشده است.
اگر امام حسن مجتبی صلوات الله علیه در جنگ با ایران شرکت کرده بودند برای حیثیتِ حکومت خیلی میارزید که «سیّد الشّباب اهل الجنّه» در نبرد بیایند، لذا باید گزارش میکردند که حضرت در آنجا چهکاره بودهاند، آیا مسئول بودهاند؟ آیا فرمانده بودهاند؟ فرماندهی کجا بودهاند؟ چه چیزی در دستِ ایشان بوده است؟ به کجا حمله کردهاند؟ چون امام حسن مجتبی صلوات الله علیه شخصیتِ مهمّی بودند باید مینوشتند، برای خیلی خیلی خیلی کوچکتر از امام حسن مجتبی صلوات الله علیه در جنگها نوشتهاند که کجا بود! همین اشعث ملعون را نوشتهاند که کجا بود و کجا رفت و کجا آمد. فقط یک قیل داریم که امام حسن مجتبی صلوات الله علیه بود، که اولاً این «قیل» است، یعنی یک خبرِ تأیید نشده است، ثانیاً هیچ گزارشِ دیگری نیست که حضرت چه کاری کردهاند، لذا سندِ معتبری برای حضورِ اهل بیت علیهم السلام در فتوحات نداریم.
از طرفی حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه فرمودند:… به چند دلیل، یکی از آنها این است، وقتی به خانهی ما حمله کردند من دفاع نکردم که حسنین علیهما السلام کشته نشوند، چون هدایت قطع میشد.
جنگ با ایران چه ضرورتی داشت که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه بخواهند امام حسن مجتبی صلوات الله علیه را بفرستند؟ مگر چه خطری جهان اسلام را تهدید کرده بود، مگر نیرو کم آمده بود؟ اگر اینقدر مهم بود خودِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه حرکت میکردند.
آیا امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه از خانه ی عثمان محافظت کردند؟
ممکن است در ذهنِ شما بیاید اگر حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه نمیخواستند جانِ فرزندانِ خویش را در خطر بیندازند پس ماجرای آب دادن جلوی دربِ خانهی عثمان چیست؟ ما آن را هم بر سرِ جای خود بحث کردهایم و عرض کردیم که نقلِ آن اشکالِ روایی و تاریخی دارد، برای شما ناقص میگویند، شنیدهاید دیگر میگویند: حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را جلوی درِ خانهی عثمان گذاشتند که مثلاً از عثمان دفاع کنند!
این روایت چند اشکالِ فنّی دارد، یکی از آنها این است که جملهی بعد از آن خیلی تابلو است! میگوید وقتی اینها جلوی در ایستاده بودند مردم از درِ پشتی رفتند و عثمان را گرفتند و کشتند و تکه پاره کردند! بعد میگویند امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نزدِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه آمدند و حضرت یک سیلی به صورتِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه زدند و یک مشت هم به سینهی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه!!!
اصلاً من میگویم به فرض محال حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه معصوم نیستند، این کار با منطقِ یک شخصی مانندِ «علی بن ابیطالب غیرِ معصوم سُنّیها» هم جور نیست! برای چه باید حضرت چنین کاری میکردند؟ مگر کمکاری کرده بودند؟
یعنی بقیهی داستان معلوم است و فریاد میزند که این داستان دروغی بیش نیست، اصلاً سرِ جای خود معلوم است که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه نسبت به قتلِ عثمان فرمودند: من نه ناراحت هستم و نه خوشحال.
علّتِ مشورت دادنِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه به خلیفه در جنگ نهاوند
پس سندی برای شرکت کردنِ اهل بیت علیهم السلام در جنگها وجود ندارد. اما بنازم به این تقوای حیرتانگیزِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه!
در نهج البلاغه دو گزارش هست که اینها برای من از روضهی قتلگاه تلختر است، آنجایی که… در این نبرد و درگیری که صورت گرفت خبر دادند در نهاوند صد و پنجاه هزار نیروی ایرانی آمادهی حمله هستند، اگر این صد و پنجاه هزار نفر حمله میکردند همه را ناکار میکردند، عمّار میگوید به مسجد رفتیم و دیدیم خلیفه دوم آمده است و رعشه گرفته است… شبِ گذشته از هنرها و شجاعتهای او گفتیم… او رعشه گرفته است و صدای دندان قروچهی او میآمد. اینجا حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه دیدند اگر قرار باشد اینها دوباره بروند… آن زمان ایرانیها مسلمان نبودند، اگر کفّار حمله میکردند دیگر اسلامی باقی نمیماند، نه اینکه فقط اینها بمیرند، دیگر چیزی باقی نمیماند، اینجا حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه رفتند و مشورت دادند و کاری کردند که خلیفه دوم کشته نشود. این تقوای حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه خیلی عجیب است، هر کسی آنجا بود بهترین فرصت را داشت که انتقام بگیرد.
حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه دو مرتبه این کار را انجام دادهاند، یک مرتبه آنجایی که وقتی حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه به حکومت رسیدند پسرِ خلیفه دوم بیعت نکرد و مالک اشتر یقهی عبدالله بن عمر را گرفت و جلوی حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه آورد و عرض کرد: آقا! آیا گردنِ او را بزنم؟ اینها یک روزی وقتی شما بیعت نکردید درِ خانهی شما را آتش زدند، آیا گردنِ این را بزنم؟ حضرت فرمودند: نه! اگر یک ضامن بیاورد که نمیخواهد با ما بجنگد ما او را آزاد میکنیم، عبدالله بن عمر گفت من ضامن ندارم، حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه فرمودند: من ضامنِ او میشوم، بگذارید برود.
یک مورد هم اینجا بود، هر کسی به جای حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه بود بهترین فرصت بود که خلیفه دوم را به میدان بفرستد و ایرانیها او را ناکار میکردند و تمام میشد. حضرت اینجا دیدند که اسلام آسیب میخورد، شکستِ اسلام است.
حضرت در خطبه سوم نهج البلاغه یک عبارتی دارند، بروید و با خطبهی ۱۳۴ و ۱۴۶ مقایسه کنید، خطبه سوم همان خطبهی شقشقیه است، میفرمایند: «اَما وَاللهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا ابْنُ اَبی قُحافَهَ (فی بعضُ النّسخ: فُلانٌ) وَ اِنَّهُ لَیعْلَمُ اَنَّ مَحَلّی مِنْها مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحی»، خلیفه اول لباس خلافت را به تنِ خود کرد و میدانست من محورِ آسیابِ اسلام هستم، این من هستم که محور هستم.
حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه وقتی میخواستند به خلیفه مشورت بدهند… خلیفه آمد و گفت: من میخواهم به نبرد بروم… یک مورد این بود که اگر او به نبرد میرفت و باز هم فرار میکرد دیگر آبروی اسلام میرفت.
اگر تو به آنجا بروی دشمن میفهمد که مسلمین تمامِ توانِ خود را برای نبرد آوردهاند، و اگر آنها را بزنیم پشتِ آنها دیگر خبری نیست، پس در اینصورت انگیزهی دشمن بیشتر میشود، اگر شکست بخوری همهی نیروها انگیزه و روحیهی خود را از دست میدهند، پس تو به میدان نرو، تو در همین مدینه بمان.
بعد حضرت این عبارت را فرمودند: تو قطب باش که بقیه دورِ تو را بگیرند که اسلام حفظ بشود.
توجّه کنید او نمایندهی اسلام نیست و غاصب است ولی حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه دیدند اگر آنها در این نبرد شکست بخورند اسلام هم رفته است، یعنی فقط اینها از بین نمیروند.
بِأبی أنتَ وَ اُمّی یا أمیرَالمؤمِنین
هر کسی بود بعد از قتلِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها میگفت به درک! اصلاً همهشان بمیرند! ببینید حضرت چقدر دلسوز هستند، حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه هم جانِ او را نجات دادند و هم اسلام را، در صورتی که اگر یک کسی مانندِ من بود شاید برای او وقتِ انتقام بود، آن ملعونها اینقدر به گریههای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بیتوجّهی کردند، اصلاً بگذار بمیرند و به جهنّم بروند و ببینند چه غلطی کردهاند.
در یک روایت از امام صادق صلوات الله علیه یک روایت هست که حضرت شاید ما را نگاه کردند و فرمودند: «أَ لَمْ یَکُنْ عَلِیٌّ (علیه السلام) قَوِیّاً فِی دِینِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»[۵]، مگر حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه قوی نبودند؟ چرا واردِ درگیری نشدند؟ برای اینکه هنوز مؤمنینی پا به این دنیا نگذاشته بودند.
اهل بیت علیهم السلام برای هدایتِ ما و امثالِ ما خیلی سرمایه گذاری کردند و دندان روی جگر گذاشتند، «فَصَبَرتُ، و فِی العَینِ قَذیً، و فِی الحَلقِ شَجاً»، حضرت صبر کردند.
پس آیا اهل بیت علیهم السلام کمک کردهاند؟ بله! کجا؟ آن جایی که دشمن در حالِ حمله کردن است و اصلِ اسلام میرود، در آنجا کمک کردهاند.
گاهی میبینیم که فقهای مرجع تقلید ما در مورد شاه قاجار نوشتهاند: من تمامِ تصرّفات در فیء و اموال را برای او حلال اعلام میکنم و اطاعت از او را واجب میکنم، برای اینکه روسیه حمله کرده است. این شاه را قبول ندارم ولی الآن که کافر حمله کرده است و ممکن است سرزمینِ مسلمین اشغال بشود به او اختیارات میدهم. این موضوع تقوای آن مرجع تقلید را نشان میدهد، یعنی اهلِ لجبازی نیست، با اینکه حقّ محض و مسلّم است.
آیا اهل بیت علیهم السلام کمک کردهاند؟ بله! کجا؟ آنجایی که اصلِ اسلام در خطر است. در بقیهی موارد اینطور نبوده است، هیچ کمکی نکردهاند، ولو اینکه آنها تقاضا میکردند. سندی هم برای حضورِ اهل بیت علیهم السلام نیست، بجز یک منبعِ تأیید نشده برای امام حسن مجتبی صلوات الله علیه. با این حال برای اینکه بعداً دیگران متوجهِ اصلِ ماجرا بشوند دو عبارتِ مهم از حضرت زین العابدین صلوات الله علیه و امام صادق صلوات الله علیه داریم.
امام زین العابدین صلوات الله علیه در صحیفه سجّادیه برای مرزداران دعا کردهاند.
اصلاً یک عدّه بودند که وقتی میآمدند… حال اگر این شبها توفیق شد و عرض کردیم که اینها چه بلایی بر سرِ جامعهی مسلمین آوردند، اصلاً خیلی برایشان سخت بود، میدیدند در جامعه فساد و خطا میشود و نمیتوانستند تحمّل کنند، باید به کجا فرار میکردند؟ ان شاء الله خدای متعال انسان را گیر نیندازد، به مرزهای کشورِ اسلامی میرفتند، آن زمان که یک کشور اسلامی بیشتر نبود، مانندِ الآن نبود که چندپاره باشد، کشورِ اسلام فقط یکی بود، به مرزها میرفتند و در برابرِ حملههای کفّار دفاع میکردند تا کشته بشوند، حجر بن عدی، ابو ایّوب انصاری، این خوبهایی که از یارانِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه هستند میبینید در آنها رفتهاند به این علّت بود که میدیدند نمیتوانند در شهر دوام بیاورند و فساد و ظلم میبینند و نمیشود کاری کرد، میگفتند حدّاقل میرویم و از مرز دفاع میکنیم که یک جهادی کرده باشیم.
امام سجّاد صلوات الله علیه برای مرزداران دعا کردهاند، نه برای فتوحاتچیها، چون مرزدار جلوی حمله را میگیرد، اینجا سرزمینِ مسلمین است، این در راستای همان مشورتِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه است.
اما برای اینکه میدانند حتماً دستگاههای تبلیغاتچیِ این اسلامِ بنیامیّه خواهند گفت که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه و امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه همراهی کردهاند، دوست دارند این مطلب را همه جا بگویند که این بزرگواران با ما همراه هستند، میخواهند بگویند که خانوادهی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم با ما هممسیر هستند، برای اینکه این موضوع ثبت بشود که اهل بیت علیهم السلام با این موضوع مخالف هستند، با اینکه برای اهل بیت علیهم السلام هزینهی خیلی زیادی داشت، امام صادق صلوات الله علیه فرمودند: تمامِ تصرّفات و غنائم و مالمیکی که از این جنگها میآید… هر جنگی باید تحت لوای امام عادل باشد، ما قبول نداریم، پس همهی آنها حرام میشود، ولو اینکه درست باشد شیعه و سنّی خمسِ غنیمتِ جنگی را قبول دارند، شیعه و سنّی در بقیّهی خمس مشکل دارند، خمسِ غنیمتِ جنگی برای ماست، ممکن است با این خمسِ غنیمتِ جنگی خانه بخرد یا ازدواج کند یا کنیز بخرد و از آن بچّهدار بشود، حضرت فرمودند: ما راضی نیستیم و همهی آنها حرام است. این موضوع خیلی بر خلافِ تقیّه بود، اهل بیت علیهم السلام بر خلافِ تقیّه عمل نمیکردند مگر یک جا، آنجایی که مرزِ حق و باطل به یکدیگر نزدیک میشد و ممکن بود حق گُم بشود، آنجایی که حق و باطل میخواهد گُم بشود سینه سپر میکنند و خودشان را به خطر میاندازند.
شبِ گذشته عرض کردم وقتی هارون گفت «السلام علیک یابن عم»، و مردم گفتند که او فامیلِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، حضرت کاظم صلوات الله علیه خویش را به خطر انداختند و فرمودند: «السلام علیک یا أبی». یعنی این حرفها نیست، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای تو پسرعموی پسرعموی پدرِ پدرت بودهاند، در صورتی که پدرِ من هستند، یعنی از این راه نیا. آنجایی که حق و باطل به یکدیگر نزدیک میشود و مرزِ آن میخواهد روی هم بیفتد و تشخیصِ آن سخت است دیگر اهل بیت علیهم السلام تقیّه نمیکنند و اجازه نمیدهند چنین اتّفاقی بیفتد.
امام صادق صلوات الله علیه فرمودند: ما به هیچ چیزِ آن راضی نیستیم، گفتند: آقا! اگر اینها از این کنیزها بچّهدار بشوند همهی بچّهها حرامزاده میشوند، حضرت باز هم فرمودند: ما راضی نیستیم. حال ببینید امامی که اینقدر کریم است و برای مثال اگر کافرِ حربی به درِ خانهی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها رجوع کند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها لقمه را از دهان مبارکِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه میگیرند و به او میدهند، اینجا چون حق و باطل گُم میشود… اهل بیت علیهم السلام که معاذالله خسیس نیستند که بخواهند کوتاه بیایند یا نیایند، اینجا حق و باطل گُم میشود، اینجا کوتاه نمیآیند.
شیعیان پرسیدند: ما چکار کنیم؟ حضرت فرمودند: برای شیعیانمان آزاد میکنیم. یعنی حضرت یک مرزی بینِ شیعیان و غیرشیعیان کشیدند. یک جهتِ دیگر هم داشت، وقتی شیعیان دائماً در تخریب و فحاشی و کتکخوردن و زندانیشدن بودند اهل بیت علیهم السلام به دنبالِ این موضوع بودند که به شیعیان «هویّت» بدهند، یعنی در عوض حلال میخورید و حلالزاده هستید. مسلّماً این موضوع قوّتِ قلب است، این شیعه از صبح تا شب به هر کجا که میرفت فحش و ناسزا میشنید، به هر کجا که میرفت از این موضوع میترسید که الآن او را بگیرند و بکشند، به هر کجا که میرفت به او توهین میشد، اینجا اهل بیت علیهم السلام هم برای اینکه حق و باطل گُم نشود و هم برای اینکه به این شیعیان یک هویّتی بدهند که آنها دلگرم بشوند فرمودند: برای شیعیانِ خود آزاد میکنیم.
یعنی کاری کردند که ما این رسمِ آن مدلیِ فتوحات را، نه خودِ آن را قبول داریم و نه اموالِ آن را، یعنی مرزبندی کردند تا کسی فکر نکند که اهل بیت علیهم السلام به اینها هممسیر هستند، مسلّماً اهل بیت علیهم السلام با آنها هممسیر نیستند.
روضه حضرت رقیّه سلام الله علیها
وقتی اینها به این جنگها وارد میشدند، وقتی با کافران میجنگیدند… در اسلام اگر دو گروهِ مسلمان با یکدیگر بجنگند، یعنی حتّی ظاهراً مسلمان؛ مانندِ جنگ جمل، حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه اجازهی غنیمت گرفتن ندادند، حتّی وقتی سربازانِ حضرت در حالِ درست کردنِ آش در دیگِ آنها بودند حضرت فرمودند که دیگ را به آنها پس بدهید و آن جملی آنقدر پُررو بود که آمد و لگد زد و دیگ را برعکس کرد و محتویاتِ دیگ ریخت و دیگ را برداشت و رفت!… هم اینکه برده نمیگیرند. وقتی دو گروهِ مسلمان با یکدیگر بجنگند از یکدیگر برده نمیگیرند.
لذا شما ببینید حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه در جنگهای اسلامی که در دورهی خویش کردهاند و با مسلمینِ ظاهری جنگیدند برده نگرفتند، نه مرد را و نه زن را. اگر قرار باشد بینِ مسلمان و کافر درگیری بشود آن کسی که اسیر میشود «بَرده» میشود، وقتی بَرده بشود یک سری احکام دارد، حقِ خرید و فروش ندارد، این اسرای جنگی را میگرفتند و به دارالحکومه میبردند و تقسیم میکردند، به اینها «سَبی» میگویند، جمعِ آن «سَبایا» است، اینها اسیر نیستند.
اسیر یعنی در جنگ وقتی دو گروه مسلمان با یکدیگر درگیر بشوند به آن کسی که بگیرند «اسیر» میگویند و بعد با پول یا جریمه یا زندانی یا مجازات آزاد میشود، اما اگر دو گروهِ کافر با یکدگیر بجنگند چند ویژگی دارد:
یک: اگر برده باشد «بَرده» میشود و اگر زن باشد «کنیز» میشود که به جمعِ آن «سَبی» میگویند.
برای این بَرده یا کنیز احکامی قائل بودند، بخشی از آن احکام از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم رسیده بود و بخشِ دیگری هم اینطور بود که در دوره خلیفه دوم در آن زیادهروی کرده بودند. مثلاً اینکه کنیز حق ندارد محجّبه باشد. اینجا خیلی حرفها هست که نمیتوانم بیان کنم، یعنی نمیشود گفت، نگفتنی است، باید در سینهها دفن بشود. برای کنیز اجازهی پوششِ سر نمیدهند و میگویند این کار حرام است. دورهی خلیفه دوم اینطور بود که اگر میدید کنیزی میخواهد چادر به سر کند او را با شلاق میزد. اینها دفنِ بدنهای کافر را هم حرام میدانند. بقیهی این موضوع را اصلاً نمیتوانم بیان کنم…
در کربلا نتوانستند خیلی از آن رسمهای خود را انجام بدهند… ولی به نگاهِ «سَبی»…
اگر شما ادبیاتِ روایاتِ ما را ببینید از امام زمان ارواحنا فداه اینطور رسیده است که «سُبِیَ أَهْلُکَ کاَلْعَبِیدِ»[۶]، میخواستند مانندِ بردهها با این بزرگواران رفتار کنند… خیلی از مطالب را هم نمیشود گفت… یا از آن عبارتِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه که نقل است، زیاد هم داریم، «إِنَّ اَللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَاهُنَّ سَبَایَا»[۷]…
لذا نبردی که در کربلا اتّفاق افتاد، آنها به نمازِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه تیر زدند که بگویند ما اسلامِ تو را قبول نداریم، خودِ آن خاک بر سرها نماز خواندند اما به نمازِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه تیراندازی کردند، گفتند اینکه نستجیربالله این کافر نماز بخواند توهین است، برای همین تیراندازی کردند که حضرت نتوانند نماز بخوانند، اینگونه میگفتند که نستجیربالله این هتکِ حرمت به نماز است. به همین دلیل که دفن کردنِ بدنِ کافر را حرام میدانستند با بدنهای مطهر آنگونه برخورد کردند…
اینکه بنده به شما عرض میکنم یک اسلام در مقابلِ یک اسلام است، یک زمانی است که میگویید یک شقی و اهلِ شقاوت و رذلِ پستِ فاسقِ فاجر یک غلطی کرد، یک وقتی یک جریانی با قربه الی الله و با قصدِ انجامِ واجبات و ترکِ محرّمات…
این است که شیخ مفید نوشته است اولین اقدامی که در هجوم انجام دادند این بود که دست به سمتِ… برای چه؟ برای اینکه حرام میدانستند. دیگر بیش از این هم نمیگویم و رد میشوم.
انسان باید بعضی از روضهها را یک مرتبه در طولِ عمرِ خود بشنود و یک عمر برای آن ضجّه بزند… من هم مدام روضه را بریده بریده میکنم که… از این موضوع میترسم که بخواهم به وسیلهی روضه مجلس را گرم کنم…
بگذارید از طرفِ دیگری بیایم که بتوانم چند جمله حرف بزنم.
از هشتم ذی الحجّه وقتی این کاروان راه افتاد… ان شاء الله وقتی شما اربعین برای زیارت به کربلای معلّی مشرّف شدید به یادِ این جملهها میافتید، سه یا چهار روز در راه هستید و هر کجا هم که میروید از شما پذیرایی میکنند، ولی وقتی به کربلا میرسید دیگر نا و توانی ندارید، من هر کدام از ذاکرها و نوکرها و منبریها را که میبینم دیگر در این ده پانزده روز نفس ندارند، به هر کجا که رفتی قبل از آن پذیرایی کردند، بعد از آن پذیرایی میکنند، شما را ماساژ میدهند، به شما تسلیت میگویند، به شما «التماس دعا» میگویند، محترم هستید، ناموسِ شما در آنجا آرامش دارد…
از روز هشتم ذی الحجّه تا همین الآن که با یکدیگر صحبت میکنیم چهل روز گذشته است، این زن و بچّه حتّی اگر داغ هم نمیدیدند و در بیابان نمیدویدند، همین چهل روز سفر کافی است، شما در ایام اربعین چهار روز راه میروید و توانی برایتان نمیماند؟ عربها میروند و پاهای تاولزدهیشان را به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نشان میدهند…
این مسیر مسیرِ سنگینی بود، خیلی از این آل الله در مسیر از دنیا رفتند، این بزرگواران را فقط سفر نیاوردند، از روز یازدهم به بعد زنجیر به گردن… با هتکِ حرمت… با بیادبی…
من همینقدر مختصر میگویم که لباسهای آل الله در شأنِ آن بزرگواران نبود… نمیتوانم بیشتر از این بگویم، دون شأنِ آل الله بود… این بزرگواران را به هر کجا که میبردند میخواستند نشان بدهند که ما چه آوردهایم… تا اینکه به شام رسید… اینجا هم حرف خیلی زیاد است، حال و توانِ بیان ندارم… تاریخ ثبت کرده است که از کجا بردند و از کجا آوردند، یهودیها در مسیر چگونه پذیرایی کردند… تا اینکه به دروازهی کاخ رسیدند… این بزرگواران را معطّل کردند، حضرت زین العابدین سلام الله علیه فرمودند: سرِ مطهّرِ پدرِ من را جلو آورده بودند، همینکه این دخترها میخواستند گریه کنند با چوبهی نیزه… این بزرگواران را با یک حالی به مجلس وارد کردند… من توانِ بیانِ اینها را هم ندارم، اشاره میکنم تا یک جملهای را عرض کنم، وقتی به مجلس وارد شدند اتّفاقاتِ زیادی در آنجا افتاد، بزرگترها، حضرت زینب کبری سلام الله علیها، حضرت زین العابدین سلام الله علیه، خودشان را کنترل کردند، با این حال حضرت زین العابدین صلوات الله علیه بعداً چند مرتبه از این قضیّه شکوه کردهاند، خیلی از حرفها را هم نمیتوانم بیان کنم، باید برای بعضی از حرفها مُرد، یک قسمتِ کوچک را عرض میکنم تا شما ببینید چقدر جگرِ حضرت را سوزاندند، حضرت زین العابدین صلوات الله علیه فرمودند که «کانَ یَزید لَعَنَهُ الله یَتَّخِذُ مَجالِسَ الشُّرب» ما را یک مرتبه به مجلسِ شراب نبردند… سرِ مطهّرِ پدرِ من را جلوی پای آن ملعون گذاشته بودند… تا آن ملعون از بالا با تفاخر نگاه کند… این اسراء در حالِ نگاه کردن بودند و قلبشان در حالِ ذوب شدن بود، ولی طاقتِ دختربچّه با بقیّه متفاوت است، بعد از چند روز دوری اتّفاقاتِ زیادی در آنجا افتاد، به غرورِ ایشان برخورد… دیگر نمیتوانم باز کنم که چه شد… وقتی به خرابه رفتند…
خدا میداند که سعی کردم همه را حذف کنم، هر یک از مخدّرات یک گوشه نشسته بود و سرشان را بلند نمیکردند… ان شاء الله خدای متعال نیاورد که به یک بانوی عفیفه در یک جایی جسارت بشود… دیگر نمیتواند حرف بزند… هر کسی به یک گوشهای رفت… به غیرتِ این بیبی برخورده بود…
حسین جان! به ما گفتهاند که صورتِ خود را روی کفِ خاکِ…
دیدهاید اگر در خانهای یک دخترِ کوچک باشد و سرِ سفره قهر کند میرود و یک گوشهای میخوابد، نازپروردهی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه سرِ خویش را روی کفِ خاکِ خرابه گذاشتند… لحظاتی چشمانِ مبارکِ خویش را بستند… ناگهان دیدند بلند شدند و فرمودند: الآن پدرم آمده بود… اضطراب بینِ اهل حرم افتاد، هر کاری که کردند تا ایشان را آرام کنند… حضرت زینب کبری سلام الله علیها علم دارند و میدانند که این حرامیان رذل هستند، هر چه تلاش کردند دیگر دلِ این دختر رفته بود و پدرِ خود را میخواست… هر کاری که کردند این نازدانهی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آرام نشدند… یک لحظه دیدند که حرامیان به داخل آمدند، نازدانهی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نشسته بودند و آمدند و ظرفی را مقابلِ ایشان قرار دادند، وقتی روبند را کنار زدند…
نوشتهاند این نازدانه ابتدا جلو آمدند و بعد عقب عقب رفتند… یا قابل تحمّل نبود، یا نشناخته بودند… یا چیزی دیدند و وحشت کردند… ولی انگار که بعد حس کردند… حضرت رقیّه سلام الله علیها جلو آمدند و به آن صورت دست کشیدند… «مَنِ الَّذی أیتَمَنی عَلَی صِغَرِ سِنّی»…
[۱]– سورهی غافر، آیه ۴۴٫
[۲]– سورهی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫
[۴] سوره مبارکه توبه، آیه ۸۱ (فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلَافَ رَسُولِ اللَّهِ وَکَرِهُوا أَنْ یُجَاهِدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَقَالُوا لَا تَنْفِرُوا فِی الْحَرِّ ۗ قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا ۚ لَوْ کَانُوا یَفْقَهُونَ)
[۵] بحارالأنوار، جلد ۲۹، صفحه ۴۳۶ (الصّادق (علیه السلام)- إِبْرَاهِیمَ الْکَرْخِیِّ قَالَ قُلْتُ لِأَبِیعَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) أَوْ قَالَ لَهُ رَجُلٌ أَصْلَحَکَ اللَّهُ أَ لَمْ یَکُنْ عَلِیٌّ (علیه السلام) قَوِیّاً فِی دِینِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ بَلَی قَالَ فَکَیْفَ ظَهَرَ عَلَیْهِ الْقَوْمُ وَ کَیْفَ لَمْ یَدْفَعْهُمْ وَ مَا مَنَعَهُ مِنْ ذَلِکَ قَالَ آیَهًٌْ فِی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَنَعَتْهُ قَالَ قُلْتُ وَ أَیُّ آیَهًٍْ قَالَ قَوْلُهُ لَوْ تَزَیَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً أَلِیماً إِنَّهُ کَانَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَدَائِعُ مُؤْمِنِینَ فِی أَصْلَابِ قَوْمٍ کَافِرِینَ وَ مُنَافِقِینَ فَلَمْ یَکُنْ عَلِیٌّ (علیه السلام) لِیَقْتُلَ الْآبَاءَ حَتَّی تَخْرُجَ الْوَدَائِعُ فَلَمَّا خَرَجَتِ الْوَدَائِعُ ظَهَرَ عَلَی مَنْ ظَهَرَ فَقَاتَلَهُ وَ کَذَلِکَ قَائِمُنَا (عجل الله تعالی فرجه الشریف) أَهْلَ الْبَیْتِ (علیهم السلام) لَنْ یَظْهَرَ أَبَداً حَتَّی تَظْهَرَ وَدَائِعُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَإِذَا ظَهَرَتْ ظَهَرَ عَلَی مَنْ ظَهَرَ فَقَتَلَهُ.)
[۶] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۹۸، صفحه ۳۱۷
[۷] اللهوف علی قتلی الطفوف، جلد ۱، صفحه ۶۳ (وَ رَوَیْتُ مِنْ کِتَابِ أَصْلِ اَلْأَحْمَدِ بْنِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ عُمَرَ بْنِ بُرَیْدَهَ اَلثِّقَهِ وَ عَلَى اَلْأَصْلِ أَنَّهُ کَانَ لِمُحَمَّدِ بْنِ دَاوُدَ اَلْقُمِّیِّ بِالْإِسْنَادِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: سَارَ مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَنَفِیَّهِ إِلَى اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فِی اَللَّیْلَهِ اَلَّتِی أَرَادَ اَلْخُرُوجَ صَبِیحَتَهَا عَنْ مَکَّهَ فَقَالَ یَا أَخِی إِنَّ أَهْلَ اَلْکُوفَهِ مَنْ قَدْ عَرَفْتَ غَدْرَهُمْ بِأَبِیکَ وَ أَخِیکَ وَ قَدْ خِفْتُ أَنْ یَکُونَ حالُکَ کَحَالِ مَنْ مَضَى فَإِنْ رَأَیْتَ أَنْ تُقِیمَ فَإِنَّکَ أَعَزُّ مَنْ فِی اَلْحَرَمِ وَ أَمْنَعُهُ فَقَالَ یَا أَخِی قَدْ خِفْتُ أَنْ یَغْتَالَنِی یَزِیدُ بْنُ مُعَاوِیَهَ فِی اَلْحَرَمِ فَأَکُونَ اَلَّذِی یُسْتَبَاحُ بِهِ حُرْمَهُ هَذَا اَلْبَیْتِ فَقَالَ لَهُ اِبْنُ اَلْحَنَفِیَّهِ فَإِنْ خِفْتَ ذَلِکَ فَصِرْ إِلَى اَلْیَمَنِ أَوْ بَعْضِ نَوَاحِی اَلْبَرِّ فَإِنَّکَ أَمْنَعُ اَلنَّاسِ بِهِ وَ لاَ یَقْدِرُ عَلَیْکَ فَقَالَ أَنْظُرُ فِیمَا قُلْتَ فَلَمَّا کَانَ فِی اَلسَّحَرِ اِرْتَحَلَ اَلْحُسَیْنُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَبَلَغَ ذَلِکَ اِبْنَ اَلْحَنَفِیَّهِ فَأَتَاهُ فَأَخَذَ زِمَامَ نَاقَتِهِ اَلَّتِی رَکِبَهَا فَقَالَ لَهُ یَا أَخِی أَ لَمْ تَعِدْنِی اَلنَّظَرَ فِیمَا سَأَلْتُکَ قَالَ بَلَى قَالَ فَمَا حَدَاکَ عَلَى اَلْخُرُوجِ عَاجِلاً فَقَالَ أَتَانِی رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بَعْدَ مَا فَارَقْتُکَ فَقَالَ یَا حُسَیْنُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ اُخْرُجْ فَإِنَّ اَللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَاکَ قَتِیلاً فَقَالَ لَهُ اِبْنُ اَلْحَنَفِیَّهِ « إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَیْهِ رٰاجِعُونَ » فَمَا مَعْنَى حَمْلِکَ هَؤُلاَءِ اَلنِّسَاءَ مَعَکَ وَ أَنْتَ تَخْرُجُ عَلَى مِثْلِ هَذِهِ اَلْحَالِ قَالَ فَقَالَ لَهُ قَدْ قَالَ لِی إِنَّ اَللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَاهُنَّ سَبَایَا وَ سَلَّمَ عَلَیْهِ وَ مَضَى .)
پاسخ دهید