بعد حضرت میفرماید: «أُوصِیکُمْ عِبَادَ اللَّهِ بِتَقْوَى اللَّهِ» بعد از اینکه راجع به توحید صحبت میکنیم حالا سراغ تقوا بروید. مردم همچنان منتظر هستند. من خودم را به جای مردمی میگذارم که امیر المؤمنین صلوات الله علیه را میبینند که روی آن سنگ ایستاده و با آن وضع، با آن لباس پشمینه، با آن پیشانی پینهبسته منتظر هستند که ببینند الآن شهرها سقوط کردند، چه خبری میدهی؟ ولی امیر المؤمنین صلوات الله علیه دست بر نقطهی درد گذاشته است. او میفرماید: «أُوصِیکُمْ عِبَادَ اللَّهِ…».
خدا یکی از علمای بزرگ تهران را رحمت کند که بعد از ایشان، تهران یتیم شد. شاگردان ایشان شوخی میکردند که اگر برویم پیش ایشان سؤال کنیم، ایشان میگویند: تقوا. من اصلاً جرأت نمیکنم راجع به آن صحبت کنم.
«أُوصِیکُمْ عِبَادَ اللَّهِ بِتَقْوَى اللَّهِ الَّذِی أَلْبَسَکُمُ الرِّیَاشَ» تقوا داشته باشید تا آب و دانه (تا نیازهای اوّلیهی) شما هم برطرف بشود و الّا برای رفع این نیازها به معاویهی زمان خود مراجعه میکنید، «وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمُ الْمَعَاشَ» و روزی شما واسع میشود. البتّه آن روزی که روزی است، بعضی اوقات نجاست است، روزی نیست! «فَلَوْ أَنَّ أَحَداً یَجِدُ إِلَى الْبَقَاءِ سُلَّماً أَوْ لِدَفْعِ الْمَوْتِ سَبِیلًا» اگر در این عالم… امیر المؤمنین صلوات الله علیه میخواهد چه کار کند؟ امیر المؤمنین سلام الله علیه آسیبشناسی جنگ میکند. جلسهی فرماندهی تشکیل دادهاند، همهی شهرها سقوط کردهاند، آقا دارد منبر توحید میرود! میگویند: آقا جان، سقوط کرد. بعد حضرت به تدریج وارد موضوع میشوند. میفرمایند: «فَلَوْ أَنَّ أَحَداً یَجِدُ إِلَى الْبَقَاءِ سُلَّماً» اگر کسی برای باقی ماندن میتوانست پلی پیدا کند، «أَوْ لِدَفْعِ الْمَوْتِ سَبِیلًا» یا راهی برای نمردن، «لَکَانَ ذَلِکَ سُلَیْمَانَ بْنَ دَاوُدَ» او سلیمان بود، «الَّذِی سُخِّرَ لَهُ مُلْکُ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ مَعَ النُّبُوَّهِ وَ عَظِیمِ الزُّلْفَهِ» هم قرب به خدا داشت و هم پیغمبر بود و هم جن و انسان مسخّر او بودند و پرندهها و چرنده و همهی عالم تحت قدرت او بودند. شما دنبال حکومت علیّ بن ابیطالب صلوات الله علیه هستید به ظاهر میخواهید حکومت سلیمان بشود. شأن امیر المؤمنین صلوات الله علیه اجلّ از این است که با حضرت سلیمان علیه السّلام مقایسه بشود. البتّه مخاطب که امیر المؤمنین صلوات الله علیه را که نمیشناسد. حضرت کسی را میگوید که بیشتر میشناسند. میفرماید: «فَلَمَّا اسْتَوْفَى طُعْمَتَهُ» وقتی به اندازهای که باید در این دنیا میخورد، «وَ اسْتَکْمَلَ مُدَّتَهُ» و زمانش گذشت، «رَمَتْهُ قِسِیُّ الْفَنَاءِ بِنِبَالِ الْمَوْتِ» او هم در سراشیبی مرگ قرار گرفت، «وَ أَصْبَحَتِ الدِّیَارُ مِنْهُ خَالِیَهً» اگر بروی میبینی دیگر سلیمانی وجود ندارد. شما دنبال کشورداری و لشکرداری هستید؟ شما تحت ارادهی خدا هستید. «وَ الْمَسَاکِنُ مُعَطَّلَهً» دیگر نه خبری از سلیمان است و نه از قصر او، «وَ وَرِثَهَا قَوْمٌ آخَرُونَ» یک عدّهی دیگر آمدهاند، «وَ إِنَّ لَکُمْ فِی الْقُرُونِ السَّالِفَهِ لَعِبْرَهً». نگاه امیر المؤمنین صلوات الله علیه اینگونه است، بروید نگاه کنید و عبرت بگیرید، آنها هم تمام شدند. چرا از جنگ فرار میکنی، خسته شدم از جنگ؟! «أَیْنَ الْفَرَاعِنَهُ وَ أَبْنَاءُ الْفَرَاعِنَهِ؟» او که سلیمان بود، فرعونها چه شدند؟ نگاه کنید، معاویه در آن لحظه که امیر المؤمنین صلوات الله علیه این صحبتها را مطرح میکند احساس میکند پیروزترین فرد عالم است، مقابل فردی مثل علیّ بن ابیطالب صلوات الله علیه قرار گرفته، استان شام را به کشور تبدیل کرده و کشور جهانی امیر المؤمنین صلوات الله علیه را به استان تبدیل کرده است. نگاه او پیروزی است ولی او آخرت خود را باخته است. از این طرف امیر المؤمنین صلوات الله علیه میفرماید: «أَیْنَ الْفَرَاعِنَهُ وَ أَبْنَاءُ الْفَرَاعِنَهِ؟» عاقبت فرعونها چه شد که این معاویه بخواهد بشود؟
و شما که میخواهید انتخاب مسیر کنید، «أَیْنَ أَصْحَابُ مَدَائِنِ الرَّسِّ الَّذِینَ قَتَلُوا النَّبِیِّینَ؟» آنها که انبیاء را کشتند چه شدند؟ «أَطْفَئُوا سُنَنَ الْمُرْسَلِینَ وَ أَحْیَوْا سُنَنَ الْجَبَّارِینَ» یک آدم خوش بیان اهل علم و اهل تقوا لازم است که هیئت دولت را جمع کند و این جملات را برای آنها بخواند. «أَیْنَ الَّذِینَ سُنَنَ الْجَبَّارِینَ؟» کجا هستند آن کسانی که سنّتهای جبّارین را احیاء کردند؟ الآن کجا هستند؟ «أَیْنَ الَّذِینَ سَارُوا بِالْجُیُوشِ؟»
إنشاءالله راجع به مرگ صحبت خواهم کرد با اینکه دوست ندارم در این فضا صحبت کنم چون اهل آن نیستم و میخواهم جملههای امیر المؤمنین صلوات الله علیه را بخوانم. پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «اذْکُرُوا هَادِمَ اللَّذَّاتِ»[۱] منهدم کنندهی لذّتها، «وَ مُنَغِّصِ الشَّهَوَاتِ»[۲] خشکانندهی شهوات را یاد کنید. گفتند: (خشکانندهی شهوات) چیست؟ فرمود: مرگ است، میمیری. به خاطر چند سال دیگر؟ چقدر میشود این ریش را رنگ کرد، مو را رنگ کرد، ظاهر را حفظ کرد، لباس را اتو کشید؟ چقدر میشود؟ چند سال؟! آیا ۳۰ سال دیگر زنده هستی؟ آیا ۵۰ سال دیگر زنده هستی؟ آیا ارزش آن را دارد که آدم مقابل این همه حقایق بایستد؟ برای چند سال؟ من هم همینطور، نهایتاً چقدر امید دارم؟
«أَیْنَ الَّذِینَ سَارُوا بِالْجُیُوشِ وَ هَزَمُوا الْأُلُوفَ؟»[۳] آن کسانی که هزاران هزار نفر را فراری میدادند، «عَسْکَرُوا الْعَسَاکِرَ» لشکرها را فراهم میکردند، «وَ مَدَّنُوا الْمَدَائِنَ» شهرها را ساختند، این اهرام ساختند، کجا هستند؟ نهایتاً این است که تو هم چیزی مثل همینها درست کنی.
حضرت پس از این مسیر کلام را عوض میکند و میگوید: این همه منبر رفتید، شهرها سقوط کردهاند. میفرماید: «أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی قَدْ بَثَثْتُ لَکُمُ الْمَوَاعِظَ الَّتِی وَعَظَ بِهَا الْأَنْبِیَاءُ بِهَا أُمَمَهُمْ» شما فکر نکنید اگر الآن امام معصوم در جامعهی ما بود –دوستان، خودم و شما را عرض میکنم- اگر پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در شهر من و شما بود فکر کردید امیر المؤمنین صلوات الله علیه دیگر چه میگفت؟ فکر کردید یک دکمه را میزد که همه چیز درست بشود؟ پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم بود و ما در احد سقوط کردیم. چون در احد، سربازان پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به مسیری که حضرت فرموده بودند نرفتند. امیر المؤمنین صلوات الله علیه فرمود: خیلی وعظ کردم شما را از آن مواعظی که انبیاء به امّتهای خود میگفتند. تصوّر نکنید انبیاء حرفهای عجیبی مطرح میکردند یا با زبان خاصّی صحبت میکردند. باید باور کرد و به پای آن ایستاد. «وَ أَدَّیْتُ إِلَیْکُمْ مَا أَدَّتِ الْأَوْصِیَاءُ إِلَى مَنْ بَعْدَهُمْ» حرفهایی را بیان کردم که اوصیاء و انبیاء میگفتند. آنها همین موارد را میگفتند.
و بنده هم به شما عرض میکنم وقتی که امام زمان روحی له الفداء تشریف بیاورند، حرفشان با حرف امیر المؤمنین صلوات الله علیه فرقی ندارد -جلسهی پیش عرض کردیم- نحوهی اداره کردن ایشان فرق میکند. حضرت کسانی که ایمان عمیق ندارند را محروم میکند. حضرت منافقین و اهل ریا و بازیگران را افشا میکند. دیگر دورهی مدارا گذشته است. اینطور نیست که امام زمان عجّل الله فرجه بیاید و حرفهایی بیان کند و ما بگوییم: به به، عجب استدلالی، بپذیریم. خیر، حضرت همین موارد را بیان میکند. اگر حضرت چیز جدیدی بگوید آن وقت گناهکاران میتوانند بگویند: ما اینها را نشنیده بودیم اگر میشنیدیم قبول میکردیم. حجّت، تمام است.
[۱]- مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ۲، ص ۱۰۵٫
[۲]– همان، ص ۱۰۴٫
[۳]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۲۶۳٫
پاسخ دهید