سهل بن حنیف برادر عثمان بن حنیف کسی که از شرطّ الخمیس است. یک عدّه بودند آمدند به امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) -اینها بیشتر شیعه هستند، اینها بیشتر شیعهی اعتقادی هستند- با امیر المؤمنین دست دادند، گفتند: «ضَمِنَّا لَهُ الذَّبْحَ وَ ضَمِنَ لَنَا الْفَتْحَ»[۱] ما تضمین کردیم گردن بدهیم، او هم تضمین داد که در بهشت را بر روی شما باز میکند. اینها در واقع فداییان امیر المؤمنین بودند. مثل اصبغ بن نباته که فرماندهی آنها است، شنیدید. مثل عثمان بن حنیف، سهل بن حنیف، قنبر اینها. ایشان از آن ۱۲ نفر نقبایی است که آمدند رسول خدا را دعوت کردند، آقا به مدینه بیا. یعنی از آن «آوَوْا وَ نَصَرُوا»[۲]، قرآن می فرماید: از انصار، مدینهایها یک عدّهای «آوَوْا وَ نَصَرُوا» اینها آمدند به پیامبر آن موقع که پیامبر قدرتی نداشت، هنوز بدری رخ نداده بود که سپاه اسلام پیروز میشود، نمیشود. اینها آمدند، گفتند: ما اسلام را پذیرفتیم، بیا ما با جان و مال خود حمایت میکنیم.
یکی از سران ۱۲ نفرهی آن روز سهل بن حنیف بود. این بزرگوار بدر شرکت کرده است، هشت نفر هستند در کنار امیر المؤمنین، هشت نفری که از پیامبر دفاع کردند، یک به یک مجروح شدند و زمین خوردند جز امیر المؤمنین. یعنی اینها فرار نکردند. هشت نفر فرار نکردند. ابودجانه مثلاً، سهل بن حنیف، هشت نفر در برابر سپاه هزار نفری، معلوم است این آدم کشته هم بشود دیگر فرار نمیکند. دیگر بدتر از این نمیشود. یک به صد شدند. وقتی امیر المؤمنین به جمل تشریف آورد، او را والی خود در مدینه قرار داد. جمل که تمام شد، فتنهی جمل کوچکتر از صفین بود، فقط جنگ صفین ۱۱۰ روز فقط طول کشید، ۶۰، ۷۰ هزار نفر -نقل است بلکه بیشتر از این هم زیاد نقل است- آدم کشته شد. جنگ بزرگی بود، لذا از مدینه به کمک امیر المؤمنین آمد. بعد هم از طرف حضرت امیر فرماندار فارس شد، منتها مردم فارس نتوانستند با او کنار بیایند، نزد امیر المؤمنین در کوفه برگشت. همیشه پای کار بود. عثمان بن حنیف با آن همه زهدی که داشت در تاریخ آمده است که شاگرد سهل بود. وقتی از دنیا رفت، امیر المؤمنین پنج بار تا ۱۵ بار نقل است برای او نماز میت خواند. یعنی نماز میخواند یک عدّه از مؤمنین میرسیدند. امیر المؤمنین به یک کسی نماز میت بخواند، بقیه بیربط است. ولی برای اینکه جای سهل معلوم بشود دوباره حضرت میفرمودند: چه کسانی نخواندند؟ بقیه کنار بروند، دوباره حضرت نماز میخواند و هر بار نماز خود را طولانیتر از نماز عادی میخواند، یعنی مستحبّات بیشتری به جای میآورد. تکبیر بیشتری در آن داشت. با اینکه پنج بارتا ۱۵ بار هم نوشتند بعد فرمود: «لَوْ أَحَبَّنِی جَبَلٌ لَتَهَافَتَ»[۳] کوه هم اگر بخواهد من را دوست داشته باشد، زیر بار خرد می شود. بعد از مرگ سهل فرمود. نشان میدهد که سهل خیلی زحمت کشیده است. خوب در شیعه بودن، در عاقبت به خیر بودن، در پای کار بودن، در خدمت او شک نیست. امیر المؤمنین آمد غنیمت بدهد یا از بیت المال تقسیم بکند، سه دینار به این داد، سه دینار به غلام او داد که روز گذشته او را آزاد کرده بود. رنگ صورت سهل تغییر کرد. گفت: آقا این تا روز گذشته غلام من بوده است، این تفکّر را یک کسی قبل از امیر المؤمنین… یک بلایی سر اسلام آورده بود که حتّی سهل با این عظمت خود هم میگوید: من حر هستم، این بردهی من بود. تازه روز گذشته او را آزاد کردم. من میخواهم ببینید گاهی پیش میآید فتنه، تهاجم فرهنگی کار را به جایی میرساند که بزرگان خطا میکنند.
پی نوشت ها
[۱]– بحار الأنوار، ج ۴۲، ص ۱۸۱٫
[۲]– سورهی انفال، آیه ۷۴٫
[۳]– نهج البلاغه، ص ۴۸۸٫
پاسخ دهید