کلیپ تصویری با عنوان «تواضعِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه»؛ برگرفته شده از قسمت بیست و ششم برنامه تلویزیونی «ماه من» ویژه سحرهای ماه مبارک رمضان ـ ۳۱ اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۹
حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه تواضع عجیبی داشتند، همین را که من امشب میخواهم عرض کنم… ما کلاهِ خود را قاضی کنیم تا ببینیم آیا ما با زیردستان خود اینطور هستیم یا خیر…
حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه با جناب قنبر رحمهالله علیه به سمت لباسفروشی رفتند و فرمودند: دو عدد لباس میخواهم، دو لباس خریدند. (قیمت لباسها را مختلف نقل کردند، من میگویم: یک لباس گران و یک لباس ارزان) حضرت لباسی که گرانتر بود را به قنبر دادند و لباسی که ارزانتر بود را خود برداشتند… مردم اینها را شنیدند ولی این گفت و شنید جذاب است! اولاً ببینید که قنبر رحمهالله علیه چه تربیتی پیدا کرده است… امام صادق صلوات الله علیه فرمودند: قنبر خیلی عاشق حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه بود… قنبر عرض کرد: «أَنْتَ أَوْلَی بِهِ تَصْعَدُ اَلْمِنْبَرَ وَ تَخْطُبُ اَلنَّاسَ».[۱] آقا جان! شما این لباسِ بهتر را شما بپوشید، شما منبر میروید و مردم شما را میبینند و امام مسلّمین هستید، آقا جان! شما این لباس را بپوشید…
ای کاش فرصت بود ما رفتارِ حاکمان قبل و بعد از حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه با بردهها را عرض میکردیم، ذلیل کردن آنها، توهین و فحاشی آنها میگفتیم تا تازه امکان مقایسه بود که تفاوت این فضا از فاصله زمین تا آسمان بیشتر است…
حضرت به او فرمودند: یا قنبر! «أَنْتَ شَابٌّ وَ لَک شَرَهُ اَلشَّبَابِ» تو جوانی و یک نشاطِ جوانی داری!… جلوی آینه میروی و لباس خود را نگاه میکنی، این حرفها از من گذشته است، ولی تو جوانی و باید این نشاطِ خودت را حفظ کنی… بسان پدری که حواسِ او به نشاط پسر هست… و بعد حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه یک جملهای فرمودند…
من اهل مشاوره نیستم ولی وقتی بعضی از فامیل میآیند و میگویند: «جایی خواستگاری رفتیم، در شأن ما نبودند.» من به یاد این جمله میافتم، این جملهی «در شأن ما نبود» از جملات خطرناک است، حال کفویت و فرهنگ و… بر سرِ جای خود ولی بزرگ دیدن خود…
حضرت فرمودند: «أَنَا أَسْتَحْیی مِنْ رَبِّی أَنْ أَتَفَضَّلَ عَلَیک» من از پروردگارم حیا میکنم که خود را برتر از تو (قنبر) ببینم. حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه از انبیاء علیهم السلام برتر هستند اما در نگاه خودشان اینطور نیست…
حضرت فرمودند: من حیاء میکنم «سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صلیالله عَلَیهِ وَ آلِهِ یقُولُ أَلْبِسُوهُمْ مِمَّا تَلْبَسُونَ وَ أَطْعِمُوهُمْ مِمَّا تَأْکلُونَ اَلْخَبَر» از رسول خدا صلیالله علیه و آله شنیدم که میفرمود: به خدمتکاران خود همان لباسی را بپوشانید که خودتان میپوشید و همان غذایی را بدهید که خودتان میخورید…
جالب است که حضرت این کار را نکردند بلکه لباس بهتر را به خدمتکار خود دادند! حتی در همان سطح نیست…
ان شاء الله فدای حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بشوم که ایشان بر سر سفرهی همین پدر رشد کردند که در کربلا هم بر سرِ سفرهی غلامِ خود همسفره میشوند و هم در لحظات آخر خطر را به جان خویش میخرند و به وسطِ میدان (وسطِ تمام تیرها) میروند تا دلِ آن برده را به دست آورند و صورت بر صورت او میگذارد…
این خانواده اهلِ کَرَم هستند… ان شاء الله خدای متعال ما را از درِ خانهی آن بزرگواران دور نکند.
امام باقر علیهالسلام راجع به این آقای ما که عزت انبیاء است فرمودند: به خدا سوگند جدِ ما حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه بسان بردهها بر روی زمین مینشستند و غذا میخوردند؛ به قدری که عجیب ساده بودند اصلاً معلوم نبود که ایشان حاکم اسلامی هستند…
اصلاً حیف که این کلمات که از زبان من خارج میشوند، به قدری که در خودم فاصله حس میکنم و اینقدر در خود حقارت میبینم خدای متعال میداند من از امیرالمؤمنین علیهالسلام خجالت میکشم…
گاهی لازم بود حضرت کفشِ خود را دربیاورند با وجود اینکه حاکم اسلامی بودند اجازه نمیدادند کسی کفش حضرت را بردارد، کفش خود را به دست میگرفتند، حرکت میکردند و میدیدند که باربرها در حال جابهجا کردن باری هستند، حال اگر حضرت فرصتی داشتند میرفتند و باربرها را کمک میکردند. اللهاکبر! اصلاً واقعاً ما راجع به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه چه میگوییم؟ اصلاً باید بیشتر سکوت کرد…
ای سرّ خدا که ره به اسرار تو نی جز حیرت و صم چاره در کار تو نی
اصلاً ما چه داریم که راجع بهِ امیرالمؤمنین علیهالسلام بگوییم؟! به باربرها کمک میکردند و بعد نزد چهارپایهای که میثم سینی خود را بر روی آن گذاشته بود، استراحت میکردند. چرا؟ چون فقرا را دوست داشتند.
مثلاً گاهی اوقات میثم برای کاری بیرون میرفت اگر حضرت ده دقیقه وقت اضافی داشتند بجای میثم، خرما میفروختند در حالی که حاکم اسلامی بودند و از این کار عار نداشتند… آنهمه بزرگی و اینهمه تواضع!
حضرت با فردی همسفر شدند که به سمت کوفه میآمدند. (او حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه را نشناخت، وقتی حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه برای خرید به بازار میرفتند، اصلاً خود را معرفی نمیکردند.) او به حضرت گفت: بنده خدا! کجا میروی؟ حضرت فرمودند: به کوفه میروم. این شخص نامسلمان بود ولی بالاخره انسان بود… وقتی به دوراهی کوفه و شهر دیگری رسیدند حضرت با او همراه شدند، آن شخص گفت: مگر قصد رفتن به کوفه را نداشتی؟ حضرت فرمودند: پیغمبرِ ما به ما دستور دادند که اگر با کسی همسفر شدید، حُسن معاشرت آن است که چند قدم با او همراهی کنید!
اصلاً ما ایشان را نشناختیم. متأسفانه این رفتار بین ما و پدر و مادرهایمان نیست، وای به رفتار ما با دیگران و غیر مسلّمین و…
ان شاء الله خداوند به همهی ما توفیقِ محبّت و عمل به سیرهی حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه را عطاء بنماید.
خدایا! در این شبی که ما از عبادت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه عرض کردیم، حلاوت عبادت، سخن گفتن و لقاء با خودت را به ما بچشان و ما را از عابدان، صائمان، نمازگزاران و شیعیانِ خالصِ امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف قرار بده.
[۱] – مستدرک الوسائل، جلد ۱۵، صفحه ۴۵۷٫ (اِبْنُ شَهْرَآشُوبَ فِی اَلْمَنَاقِبِ ، عَنِ اَلْأَصْبَغِ وَ أَبِی مَسْعَدَهَ وَ اَلْبَاقِرِ عَلَیهِ السَّلاَمُ : أَنَّهُ یعْنِی أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیهِ السَّلاَمُ أَتَی اَلْبَزَّازِینَ فَقَالَ لِرَجُلٍ بِعْنِی ثَوْبَینِ فَقَالَ اَلرَّجُلُ یا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ عِنْدِی حَاجَتُک فَلَمَّا عَرَفَهُ مَضَی عَنْهُ فَوَقَفَ عَلَی غُلاَمٍ فَأَخَذَ ثَوْبَینِ أَحَدُهُمَا بِثَلاَثَهِ دَرَاهِمَ وَ اَلْآخَرُ بِدِرْهَمَینِ فَقَالَ یا قَنْبَرُ خُذِ اَلَّذِی بِثَلاَثَهٍ فَقَالَ أَنْتَ أَوْلَی بِهِ تَصْعَدُ اَلْمِنْبَرَ وَ تَخْطُبُ اَلنَّاسَ فَقَالَ وَ أَنْتَ شَابٌّ وَ لَک شَرَهُ اَلشَّبَابِ وَ أَنَا أَسْتَحْیی مِنْ رَبِّی أَنْ أَتَفَضَّلَ عَلَیک سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ یقُولُ أَلْبِسُوهُمْ مِمَّا تَلْبَسُونَ وَ أَطْعِمُوهُمْ مِمَّا تَأْکلُونَ اَلْخَبَر).
پاسخ دهید