«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم‏ ‏الحَمدُ للهِ رَّبِّ العَالَمین الصَّلَاهُ وَ السَّلَامُ عَلَی حَبیبِهِ وَ نَجیبِهِ مُحَمَّدٍ وَ أهْلِ بَیتِهِ الطَّیِّبینَ الطَّاهِرینَ سِیَّمَا بَقِیَّهِ اللهِ فِی العَالَمِینَ اللَّهُمَّ اجْعَلْنَا مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ وَ الذَّابِّینَ عَنْهُ».

برهان ولایت

در بحث توحید ربوبیت یک از براهینی که مورد توجّه قرار گرفت برهان ولایت بود که در آن برهان که در جلسه‌ی قبل بحث کردیم توحید ربوبی، برجسته شده و خداوند به عنوان تنها کسی که شایسته‌ی ربوبیت و در نتیجه شایستگی عبودیّت را دارد خدای تبارک و تعالی است. این مطلب در این برهان اثبات می‌شود.

Miri-Tafsir-13950130-ThaqalainSite (2)

خداوند اطعام‌کننده‌ی بندگان است

آیه‌ی شریفه این بود که «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ *  قُلْ أَ غَیْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ یُطْعِمُ وَ لا یُطْعَمُ»[۱] ای پیغمبر، بگو که آیا من غیر خدا را، غیر الله را به عنوان ولی برگزینم در حالی که اوّلاً الله فاطر و آفریننده‌ی بی‌همتای آسمان‌ها و زمین است «وَ هُوَ یُطْعِمُ وَ لا یُطْعَمُ» او است که گرسنگی را رفع می‌کند و طعام را می‌رساند در حالی که خود او توسط کسی اطعام نمی‌شود. «قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکینَ * قُلْ إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ»[۲] ای پیغمبر، بگو اگر من عصیان ربّ خود را بکنم از عذاب روز قیامت خائف و نگران هستم.

دو احتمال در مورد این برهان مطرح شد: ۱-‌ این برهان، این آیه‌ی اوّل و سوم مجموعاً یک برهان را تشکیل می‌دهد که خداوند روزی‌دهنده است و رب است در حالی که خودش مربوب کسی نیست و همین‌طور قدرت بر عذاب روز قیامت را دارد. این دو امر چه دلیلی خواهد داشت؟ دلیل آن «لِأنَّه فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» است. «فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» دلیل این است که خدا هم رفع نیاز می‌کند و هم دفع شر و بلا و سختی و گرفتاری. یک احتمال هم این بود که دلایل ما دلایل سه‌گانه باشد و این‌ها از هم جدا باشند.

نکته‌ای که در آیه‌ی اوّل وجود دارد این است که ممکن است به شکل سؤال مطرح بشود که خدای تبارک و تعالی می‌فرماید: «أَ غَیْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ یُطْعِمُ وَ لا یُطْعَمُ» او روزی‌رسان است و طعام اساساً چیزی است که در مقابل نوشیدنی و چیزهای دیگر به طور معمول به کار می‌رود. با توجّه به این‌که این‌جا صرفاً بحث طعام و غذا است چگونه ما می‌توانیم از این طعام و غذا استفاده‌ی یک کلّیتی را به عنوان مفهوم رفع نیاز‌کننده به شکل عام داشته باشیم؟ آن چیزی که این‌جا مطرح است این است که خداوند طعام را برای انسان فراهم می‌کند. غذایی که به ما می‌رسد غذایی است که ناحیه‌ی خدا است و توسط هیچ کسی به خدا غذا نمی‌رسد. ما چطور می‌توانیم از این مطلب را برداشت کنیم که یک معنای عام و کلّی را به عنوان رفع نیاز کننده چه درباره‌ی طعام و چه درباره‌ی همه‌ی اموری که می‌شود انسان به آن نیازمند باشد؟ ما فقط نیازمند طعام نیستیم، رفع نیاز علمی داریم، مسئله‌ی امنیت خاطر و روانی داریم، بحث تکثیر نسل و نیاز به ازدواج و بسیاری از نیازهای دیگر را داریم که طعام تنها یک مورد از نیازهای ما هستند.

Miri-Tafsir-13950130-ThaqalainSite (1)

اشاره‌ی کنایی قرآن به طعام

این‌جا اوّل به طعام اشاره شده در حالی که نیازهای ما فراتر از آن طعام است. ما چطور می‌توانیم از این واژه‌ی خاص یک کلّیت و عمومیت فراتر از آن را تصوّر کنیم؟ پاسخ موضوع این است که درست است در قرآن کریم بعضی موارد است که بحث غذا و طعام و… در معنای خاصّ خود به کار رفته است. مثلاً در آن‌جا که موضوع از زبان حضرت ابراهیم (علیه السّلام) بیان می‌شود می‌گوید: «الَّذی خَلَقَنی‏ فَهُوَ یَهْدینِ» آن خدایی که من را آفریده و من را هدایت می‌کند «وَ الَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَ یَسْقِینِ» او به من غذا می‌دهد، من را اطعام می‌کند و همین‌طور من را سقایت می‌کند؛ یعنی به من نوشیدنی می‌دهد. این‌جا غذا در مقابل نوشیدنی به کار رفته است. نمونه‌های خاص مطرح شده است که ادامه دارد و در سوره‌ی شعراء، آیه ۷۸ به بعد بیان شده است که به طور خاص به کار رفته است.

توصیه‌ی قرآن در مورد رضایت طرفین در معاملات

امّا همیشه در قرآن کریم موضوع از این قرار نیست، بحث طعام و اطعام به کار می‌رود و یک معنای عام و گسترده‌تری مورد توجّه قرار می‌گیرد.  به عنوان نمونه در آیه‌ی شریفه آمده است: «لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ إِلاَّ أَنْ تَکُونَ تِجارَهً عَنْ تَراضٍ»[۳] اموال خود را به روش باطل و با معاملات باطل بین خود استفاده نکنید «إِلاَّ أَنْ تَکُونَ تِجارَهً عَنْ تَراضٍ» به ظلم و قهر، به جبر و زور بخواهید کسی را به وادار به معامله کنید، او را بترسانید و معامله کنید، خیر، این کار درست نیست و باید رضایت دو طرفه حتماً حاصل بشود «إِلاَّ أَنْ تَکُونَ تِجارَهً عَنْ تَراضٍ».

منظور از أکل در آیات قرآن

این‌جا «لا تَأْکُلُوا» که آمده است بحث أکل و خوردن است، شبیه طعام چیزی است که با خوردن انجام می‌شود امّا می‌بینیم که آن استفاده‌ای که همه‌ی ما از این آیه می‌بریم فقط این نیست که مالی که برای خوردن است را نمی‌شود به قهر و غلبه و زور از مردم گرفت و رضایت آن‌ها جلب نشد. آیه می‌فرماید: حتماً رضایت مردم را در مورد غذا و خوردنی‌ها جلب کنید ولی در موارد دیگر لزومی ندارد. آیا واقعاً آیه چنین معنایی را می‌رساند؟ آیا می‌خواهد بگوید فقط در مورد مواد غذایی و حتّی نوشیدنی باید رضایت دو طرفه برای شما و طرف مقابل شما حاصل باشد امّا اگر ملکی بود و می‌خواهید سکونت پیدا کنید ایرادی نداشته باشد. مطمئناً آیه‌ی شریفه در این‌جا أکل مال را به معنای تصرّف مورد توجّه قرار داده است. اگر می‌خواهید خانه‌ای بخرید یا اجاره کنید، می‌خواهید وسیله‌ی نقلیه تهیه کنید یا از کسی بخرید، اگر می‌خواهید در کار کشاورزی با کسی شریک بشوید، نمی‌شود طرف مقابل را تحت فشار قرار داد و تصرّفات مالی صورت داد. هر نوع تصرّف ملکی و تصرّف منفعتی را شامل می‌شود.

پس أکل به معنای هر گونه تصرّف است. نمونه هم تنها منحصر به این موارد نیست. آیه شریفه‌ی «إِنَّ الَّذینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامى‏ ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فی‏ بُطُونِهِمْ ناراً»[۴] کسانی که اموال ایتام را به ظلم و ستم تصرّف می‌کنند، «یَأْکُلُونَ» را به کار برده است. در واقع آن‌ها دارند آتش را می‌خورند در واقع این‌جا «یَأْکُلُونَ» یعنی این‌که فقط مواد غذایی که از مال یتیم به ظلم تهیه می‌شود آن فقط آتش است یا این‌که اگر کسی خانه‌ی یتیمی را به ظلم تصرّف کند و استفاده کند آن هم آتش است؟ اگر وسیله‌ی نقلیه‌ی او را هم استفاده کند آن هم آتش است. مطمئناً نمونه و معنای دوم است. بنابراین «أکل» به معنای عام‌تری است.

تفسیر کلمه‌ی أکل به صورت عام یا موجز

-‌ گاهی اوقات با قرائنی که وجود دارد این مجال برای ما فراهم می‌شود که یک معنای عام‌تری را استفاده کنیم و آن معنای عام‌تر برای مخاطب قابل فهم‌تر باشد. امّا این‌که موجب ایجاز بشود یا خیر؟ ممکن است بشود یعنی چیز غیر محالی نیست، این امکان دارد که از حیثیی ایجاز بشود و از حیثی خیر، اگر در معنای عام با قرینه به کار برود دیگر به معنای عام به شکل مبهم یا موجز یا طوری که مخاطب مراد را نفهمد نخواهد بود.

– بله، آن هم ممکن است منتها این مسئله لزوماً ارتباطی با درک مراد متکلّم پیدا نمی‌کند. مهم این است که آن معنای عام استفاده بشود. اگر کسی بگوید اکل مال به معنای عام به کار رفته است؟ اگر هم مجازاً به کار رفته و قرینه است و البتّه این روا است وجه تشابه و وجه ارتباط آن با معنای حقیقی چیست؟

وجه ارتباط آن برای ما معلوم است به دلیل این‌که از جمله آشکارترین و بارزترین تصرّفات خوردن است. خوردن که هم جلوی چشم است و برای انسان بسیار لذّت‌بخش است و هم موجب قوّت انسان است و جهات مختلفی دارد و به طور روزمرّه چندین بار برای انسان خوردن اتّفاق می‌افتد، لذا گاهی اوقات تصرّف در امورات را به این فعل آشکار و بارز، می‌شود این تشابه را مبنا قرار داد برای این‌که وصف اکل را به آن کار نسبت بدهیم.

مثلاً می‌گویند فلان جا پول گذاشتند که آپارتمان بخرند و در ابتدای کار استقبال خوبی شد و پول زیاد هم به دست آوردند ولی آن‌ها پول مردم را خوردند. خوردند یعنی تصرّف کردند، پول را که نمی‌شود خورد! قاعدتاً باید پول را به مواد غذایی تبدیل کرد و مواد غذایی را خورد و مضافاً این‌که همه‌ی نیازهای کلاهبردار و غیر کلاهبردار فقط و فقط در خوردن نیست امّا اطلاق می‌شود که پول مردم را خوردند.

نمونه‌ی بارز و آشکار تصرّف کردن خوردن است و لذا می‌گویند خوردن و گاهی وقت‌ها به بالا کشیدن هم در فارسی تعبیر می‌شود؛ یعنی آن را محو کردند و دیگر اثری از این آثار باقی نماند، مقداری که خورده می‌شود دیگر قابل اعاده نیست، می‌گویند تمام شد. البتّه ممکن است وجوه دیگری هم داشته باشد. به حسب تناسب کاربردها، مجوّز برای مجاز بودن داشته باشد.

نمونه‌ی دیگری از کاربرد عام اکل در قرآن

در مورد دیگری هم دارید که طعام یا اکل به معنای عام‌تر به کار رفته است. آیات شریفه‌ای که می‌فرماید: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم * لِإیلافِ قُرَیْشٍ * إیلافِهِمْ رِحْلَهَ الشِّتاءِ وَ الصَّیْفِ * فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَیْتِ * الَّذی أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» سفرهای قریشیان که در تابستان و زمستان می‌رفتند و برای آن‌ها رونق اقتصادی حاصل می‌شد، این نتایج بسیار خوبی برای آن‌ها داشت. «فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَیْتِ» خدایی که چنین کرده است و الفت را بین خودشان و بین آن‌ها و دیگران ایجاد کرده است و این رحلت‌ها و سفرهای طولانی به نقاط خارج از شبه جزیره برای کار و کسب «فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَیْتِ» پس خدای این بیت را باید عبادت کنند. این رب چنین کرده است.

برکت خداوند در اقتصاد و امنیت

خداوند می‌فرماید: ربّی که همان الفت را ایجاد کرد این کار را هم انجام داده است «الَّذی أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ» آن‌ها را از گرسنگی نجات داد. اگر آن‌ها این ارتباطات اقتصادی و تجاری را نداشتند از گرسنگی از دست می‌رفتند «أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» و همین‌طور امنیتی که برای آن‌ها ایجاد شد، دو چیز. در این «آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» که وقتی بحث امنیت را مطرح می‌کند که خانه‌ها و همسران و فرزندان و تجارت آن‌ها از آسیب‌ها مصون است، انسان از «آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» می‌فهمد که بحث «أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ» خداوند آن‌ها را از گرسنگی نجات داد و به آن‌ها غذا رساند. این عدل امنیت است، عدل امنیت یعنی چه؟

پیوند اقتصاد و امنیت

می‌گویند جامعه به دو اصل استوار است: اقتصاد و امنیت. اصلاً اقتصاد در بستر امنیت شکل می‌گیرد و امنیت هم در ظرف اقتصادی که رونق دارد شکل می‌گیرد، این دو با هم پیوند دارند. وقتی که «آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» را می‌فرماید، آدم می‌فهمد که معنی «أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ» فراتر از غذا است؛ یعنی آن‌ها را سیراب کرده و لباس خوب هم به آن‌ها رسیده و مراتع خوبی هم دارند، گله‌داری خوبی هم دارند، روابط تجاری خوبی برای آن‌ها ایجاد شده که وضع اقتصادی آن‌ها رونق گرفته است.

-‌ کدام را اوّل می‌گویند؟

-‌ «أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ»، البتّه واو در این‌جا علامت تقدّم و تأخّر نیست عطف است، لذا در این‌جا لزوماً به این معنا نیست که بر دیگری مقدّم است، این مثل مرغ و تخم مرغ است؛ یعنی یک مرحله‌ی آن بر مرحله‌ی دیگر تقدّم دارد و آن مرحله‌ی دوم که شکل می‌گیرد به وضعیت بهتر کمک می‌کند. مثلاً وقتی اوضاع اقتصادی خوب بشود آن‌ها می‌گویند حال که وضعیت اقتصادی ما خوب است باید تلاش کنیم و وضع امنیتی را درست کنیم، یک مرحله از امنیت درست می‌شود. امنیت که درست بشود اعتماد دیگران برای اقتصاد بهتر جلب می‌شود. وقتی وضع اقتصادی بهتر شود می‌گویند امنیت قبلی ما کافی نبود و همین‌طور آن‌ها امنیت و اقتصاد را نسبت به همدیگر کار دو طرفه می‌کنند و این ماجرا پیوسته ادامه دارد. پس مراد نیازهای اقتصادی است.

در مورد آیه‌ی شریفه‌ای که می‌فرماید: «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‏ طَعامِهِ»[۵] آیاتی که بعد از این آیه آمده است که بحث باران مطرح می‌شود ظاهر آیه این را می‌رساند که حتّی صرفاً بحث غذا است «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‏ طَعامِهِ» اگر می‌خواهید دست خدا را در کار ببینید به غذای خود نگاه کن. ما آب را از آسمان آوردیم، امکانات دیگر را برای شما فراهم کردیم، همه‌ی این‌ها فراهم آوردیم تا شما بتوانید از این غذا استفاده کنید. ببینید چقدر تحوّلات و مسیرها طی شده و خدا کرامت کرده تا بعد از این فرآیندها غذایی تهیه شود و شما بخورید. این ظاهر آیه است.

جایگاه طعام در روایات

ما در روایات داریم که از معصومین (علیه الصّلاه و السّلام) نقل شده است که این‌جا «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‏ طَعامِهِ» به این معنی است که انسان باید ببیند و در طعام فکری، طعام عقیدتی، طعام محبّتی خود نظر کند. این علمی که ما پیدا کرده‌ایم یک نوع طعام است، روح ما از این طعام تغذیه می‌کند، اعتقادات ما به جان ما و نفس ما غذا می‌دهد و به آن قوّت می‌بخشد.

جایگاه طعام در شکل‌گیری وجود یک انسان

نوع ایمان یا محبّت یا بغض ما موجب می‌شوند که روح ما جان بگیرد و غذای روح ما بشود. در روایت آمده است که منظور از این آیه این است که انسان نگاه کند که علم خود را از چه کسی می‌گیرد، ایمان خود را از چه کسی می‌گیرد؟ حب و بغض خود را از چه کسی می‌گیرد؟ آن جهاتی که انسانیت انسان به او است را از چه کسی می‌گیرد؟  همین که غذا را جلوی او گذاشتند آن را نخورد. باید ببیند این غذا از کجا تهیه شده است؟ اگر از یک مسیر شرک‌آلود تهیه شده است، اگر از یک جریان شیطانی و ظلمت‌آفرین تهیه شده است، اگر این ایده‌ها و اندیشه‌ها ظلمانی است، اگر این حب و بغض‌ها شیطانی هستند فریب آن‌ها را نخورد و روح خود را از آلودگی پاک کند. آن وقت طعام از معنای ظاهری خود فاصله می‌گیرد و یک معنای عام‌تری پیدا می‌کند. البتّه معنای ظاهری معنای اوّلیه است امّا معنای پایانی نیست. این‌ها نشان می‌دهد این آیه‌ی شریفه که بحث این‌که فرمود: «وَ هُوَ یُطْعِمُ وَ لا یُطْعَمُ»[۶] هر گونه طعامی که بتواند موجب قوّت جسمی انسان بشود، موجب قوّت روحی انسان بشود چه علمی، چه ایمانی، چه احساسی و همین‌طور هر غذایی که نه خود فرد را، که جامعه را بتواند تغذیه بکند، هر عاملی که جامعه را در واقع تغذیه بکند، آن عامل طعام مورد نظر در این آیه می‌تواند باشد. سبک زندگی غیر اسلامی یک طعامی است که در کام جامعه ریخته می‌شود و جامعه را نابود می‌کند. این یک طعام شیطانی است. آن طعامی که از چارچوب‌های اسلامی برگزیده می‌شود و انتخاب می‌شود، سبک زندگی، آن طریقت مشی با خدا، طریقت مشی با طبیعت، مشی با نفس و مشی با اجتماع چهار رابطه‌ای که قرار است شکل بگیرد، آن طعام و آن عواملی که موجب تغذیه‌ی این روابط می‌شود این‌ها همه طعام است.

پس در این‌جا طعام یک معنای گسترده‌ای است؛ یعنی هر آن چیزی که رفع نیاز انسان را بکند؛ نیاز جسمی و نیاز روحی. «وَ هُوَ یُطْعِمُ وَ لا یُطْعَمُ». آیا من غیر خدا را ولیّ خود بگیرم در حالی که تنها او است کسی که می‌تواند رفع نیازهای من را بکند بی‌آن‌که خود او از کسی نیازی طلب کند یا دیگری بتواند رفع نیاز او کند؟ این یک نکته در مورد این آیه‌ی شریفه. پس قرآن روشن است.

در جلسه‌ی قبل ما گفتیم که قرآن کریم در مقابل مشرکین که برهان آن‌ها می‌توانست این باشد که ما به رفع‌ نیاز کننده نیازمند هستیم و باید به او تمسّک کنیم و او را ولی قرار بدهیم، تا این‌جای آن را قرآن کریم هم همراهی می‌کند. بله، شما نیازمند هستید اوّلاً و باید حتماً رفع نیاز کننده‌ای را ولیّ خود قرار بدهید امّا سخن در این بود که آن رفع نیاز کننده چه کسی است؟ این‌جا می‌فرماید که: آن کسی که «یُطْعِمُ وَ لا یُطْعَمُ» آن رفع نیاز کننده‌ای که غنیّ بالذّات است، نیاز همه را رفع می‌کند امّا خود او نیازمند کسی نیست؛ این برهان شد.

طرق مختلف عبادت عبادت‌کنندگان

نکته‌ی دیگری که ما در این‌جا داریم یک بحثی است در مورد این‌که آیا از این آیات می‌شود استفاده کرد آن معنای بلندی را که ما در روایات معصومین (علیهم الصّلاه و السّلام) داریم، مبنی بر این‌که انسان‌ها در عبادت پروردگار خود سه طریقه را بر می‌گزینند.

شکل اوّل بندگی، «شوقاً إلی الجَنَّه»

طریقه‌ی اوّل «شوقاً إلی الجَنَّه» است. کسانی هستند که از نعمت‌های بهشتی مسرور می‌شوند، انگیزه می‌گیرند، روحیه پیدا می‌کنند، تصمیم می‌گیرند برای دستیابی به آن بهشت، نعمت ابدی بی‌پایان که از نظر زمانی حدّ و حصری ندارد، در هر لحظه‌ای هم در عرض جغرافیا هم الی ما‌شاء‌الله در یک لحظه می‌توانند از نعمت‌های بیکران بهره ببرند، لذّت‌های بی‌پایان داشته باشند. کسانی «شوقاً إلی الجَنَّه» عبادت خدا می‌کنند. خدا بهشت را نشان می‌دهد، این نعمت، این نعمت، این نعمت وجود دارد. این بی‌تاب می‌شود می‌گوید: چه بکنم که به آن برسم؟ آن وقت پروردگار او می‌گوید: این‌گونه ایمان داشته باش، این‌گونه عمل صالح داشته باش، عبادت تو این‌طور باشد، روابط تو با مردم این‌طور باشد.

در این شکل «شوقاً إلی الجَنَّه» البتّه خیلی هم پسندیده است، مطلوب است و اگر کسی به چنین موقعیتی برسد که از آیه‌ی الهی که می‌فرماید که این «جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ»[۷] یکباره جان او سراسر شوق بشود به سوی کار خیر بیاید خیلی قیمت دارد. امّا در نسبت با یک مسیر دیگری که به آن اشاره خواهیم کرد خیلی راه ایده‌آل و کاملی نیست. یعنی یک انسان نمی‌تواند با شوق إلی الجنّه به آن مقام کمال انسانی و سعادت مطلوب نهایی برسد امّا برای میانه‌ی راه بسیار امر خوبی است. دلیل این‌که این خیلی ایده‌آل نیست هم روشن است، برای این‌که این فرد چشم به خود خدا که ندارد، کاسب‌مآب است، این انسان دنبال لذّت است، دنبال بهره‌وری شخصی است، می‌گوید: چون خدا به من گفته است که در بهشت چنین وضعیتی برای تو فراهم می‌شود من این کار خیر را برای تو انجام داده‌ام؛ یعنی اگر آن وعده‌ی بهشت نبود این اتّفاق نمی‌افتاد. دو دو تا می‌شود چهار تا، من این را انجام می‌دهم تا آن چیز را بگیرم؛ یعنی اگر آن چیز را به من ندهی من این را انجام نمی‌دهم.

کسانی که تاجرمآب هستند، کاسب‌مسلک هستند، روابط عمومی فوق العاده است. وقتی خبردار می‌شود که مثلاً در فلان جا زمینه‌ی تجاری و کسب و زمینی در آن‌جا است که می‌شود یک کار اقتصادی انجام داد، خود او و اعوان و انصار و تمام انرژی‌ها همه جلب می‌شود، روی هم انباشته می‌شود، برنامه‌ریزی می‌شود یک کار درازمدّت طولانی با تمام جدّیت انجام می‌شود که آن کار به نتیجه برسد. روابط عمومی صد درصد خوب می‌شود، وقتی که انسان را می‌بیند در آغوش می‌گیرد، محبّت می‌کند، خوب پذیرایی می‌کند. بعد یک لحظه زنگ می‌زنند -در همان لحظه‌ای که از انسان پذیرایی می‌کند- که آقای فلان آمد؛ یعنی این شخص ما را با یک شخص دیگری اشتباه گرفته بوده است مثلاً همزمانی که آن طرف حساب و کسب و کار او قرار بود بیاید و او را باید در آغوش می‌گرفته و از او پذیرایی می‌کرده، همزمان من رسیدم و به نحوی داخل اتاق ایشان آمدم، ایشان گمان کرده است من او هستم. همین که آن منشی تلفن زد آقای فلانی آمد این می‌فهمد که من را اشتباه گرفته است به هر قیمتی شده، حالا یا با محبّت یا غیر محبّت همان لحظه من را از حوزه‌ی کاری خارج می‌کند، اگر هم بخواهم اصرار کنم می‌گوید نگهبان او بیایند من را بیرون کنند. و آن آقایی که می‌آید حالا دیگر از این به بعد استقبال به طرف او خواهد بود.

یک وقتی یک آقایی که زمان امام (رضوان الله تعالی علیه) یک مسئولیت خیلی بزرگی در قوّه‌ی قضائیه داشت می‌گفت که: در یک مجلسی نشسته بودم، یک شخصی هم آمد کنار من نشست شروع کرد از من تعریف کردن. چه تعریف‌هایی که می‌کرد، شما چنین هستید، شما چنان هستید. این آقای مسئول می‌گفت:چند روزی بود تصمیم‌گیری‌های راجع به قوّه‌ی قضائیه بر اثر برخی مصلحت‌ها به فرمان امام از حالت شورایی خارج شده بود و قرار بود یک مسئول قوّه‌ی قضائیه مستقل عمل کند بدون این‌که شورای عالی قضائی باشد. این تصمیم هنوز اعلام نشده بود، کسی هم از این تصمیم خبر نداشت. ما جزو آن شورایی بودیم که دیگر مسئولیتی نداشتیم. می‌گفت: این آقا بسیار از ما تعریف کرد. من آهسته در گوش او گفتم که: فلانی، تصمیم امام این شده چند روزی است که ما دیگر مسئولیت نداریم و مسئولیت قوّه‌ی قضائیه به یک آقای دیگری واگذار شد. می‌گفت: این آقا نگذاشت دیگر زمان بگذرد، همین‌طور که روی او به طرف من بود نود درجه چرخید؛ یعنی پشت خود را به طرف من کرد و مشغول صحبت با یک شخص دیگری شد؛ یعنی سلام که به آن آقا می‌کند سلام به آن آقا نیست، به آن موقعیت کاری است که می‌تواند رفع یک مشکلی از او بکند، سلام به او است و عملاً این تاجرمآبانه می‌شود؛ یعنی من تا وقتی با خدا کار دارم، تا وقتی مرتبط هستم، تا وقتی الله اکبر می‌گویم که او بهشت خود را به من بدهد. در واقع حرف نهایی این موضوع این است که الله اکبر درست نیست (العیاذ بالله) بلکه آن بهشت، آن جنّت، آن نعمت است که بزرگتر از همه چیز است. اگر آن را باز کنی الله اکبر او در واقع تبدیل به نقیض آن می‌شود. الله در این نگاه اکبر نیست، اکبر از الله هم حقیقتی داریم، آن چیست؟ نعمت‌های بهشتی هستند. کاسب جماعت این‌طور هستند. بیشتر خود را می‌بیند و عبادت می‌کند. آن نعمت هم باز نعمت بالذّات نیست، چون رفع نیاز از خود او می‌کند. در واقع یعنی من به دور خود طواف می‌کنم نه به دور خداوند.

-‌ این شبهه برای من پیش آمد که اگر خدا چنین کاری انجام داده باشد در واقع به نوعی نه اضلال جامعه، بلکه به نوعی اضلال بندگان است ولی به نظر می‌رسد این‌طور نباشد چون اگر این‌طور باشد، به نظر می‌رسد خدا با همین راه بالاخره بنده را به طرف خود می‌رساند.

طریقه‌ی بندگی از روی ترس از مجازات

-‌ این می‌شود کاسب‌کاری. بدتر از آن این است که تمام هویت یک شخصی برای عبادت عبارت از ترس و نگرانی باشد. من از قیامت می‌ترسم، آتش برای من خیلی سنگین است، نمی‌توانم آن را تحمّل کنم. مثل عبدی که چوب بالای سر او است، خدایگانی که بالای سر ایستاده، اگر او یک مقدار کج برود با چوب محکم به سر او می‌زند. این مطیع مولا است ولی در واقع اطاعت او از مولا، اطاعت از او بما هو مولا نیست، برای پرهیز از آن چوب مولا است، همین که مولا آن چوب را بردارد دیگر اوضاع به هم می‌ریزد، این دشمن سرسخت او می‌شود. اوّلین عصیانگر خود این خواهد بود که جلوی مولا می‌ایستد، چرا؟ چون تمام دلبستگی او به مولا به خاطر ترس از عقوبت او بود، حالا می‌بیند دیگرانی آمدند دست و بال او را بستند، این مولا دیگر کاری نمی‌تواند بکند. دیگر شروع می‌کند هر آنچه که در این مدّت چند سال که ناراحتی کشیده بوده در دل او بوده همه را یک‌جا می‌خواهد در یک لحظه ابراز احساسات مخالف نسبت به او کند.

این هم باز پرستش خدا نیست. این برای دوری از عذاب است؛ یعنی برای این‌که من سالم بمانم این معبود را عبادت می‌کنم. برای این‌که مصون از گرفتاری بمانم این معبود را عبادت می‌کنم. این هم یک شکل است. این عبادت عبید است. در فرمایش معصوم (علیه السّلام) این‌طور آمده است که آن اوّلی عبادت تجّار، این عبادت عبید.

طریقه‌ی سوم بندگی

یک شکل سوم هم ما داریم که از ترس عذاب ممکن است گریه کند، شوق به بهشت هم او را انگیزه می‌دهد برای این‌که به بهشت علاقمند بشود، امّا آن علاقه‌ی فرجامی، آن غایت الغایات خود الله است، خود معبود است؛ یعنی من تو را می‌پرستم، تو را می‌خواهم، شایستگی معبود بودن را در تو یافتم. همه‌ی جمال متعلّق به تو است، همه‌ی جلال متعلّق به تو است، زیبایی از آن تو است، قدرت از آن تو است، هر آن چیزی که مصداق عبودیت و مولویّت تو را نسبت به من فراهم می‌کند فقط در تو وجود دارد و در دیگری نیست. حالا عذابی هم داری عذاب تو ترسناک است چون جلال تو بالا است، رحمتی هم داری رحمت تو خیلی دوست‌داشتنی است چون خود تو خیلی دوست‌داشتنی هستی. از عذاب خدا گریه می‌کند، از رحمت خدا هم شادمان است و شکر می‌کند و بهشت را طلب می‌کند، امّا اگر این دو را هم از او بگیری می‌گوید نگران نیستم چون تو را دارم. آن صاحب، آن ولی، آن کسی که همه‌ی اقتدار خیر و همه‌ی اقتدار به مشکل انداختن این را دارد، خود او که موجود است، می‌گوید: تا تو هستی من با تو…

ز در خویش خدایا به بهشتم نفرست                 که سر کوی تو از کون و مکان ما را بس

اصلاً گاهی وقت‌ها هم به یک حالتی می‌رسد که اگر بهشت به نحوی برای او مطرح بشود به او بهشت بر می‌خورد می‌گوید: نکند که داری من را از در خانه‌ی خود می‌رانی و داری من را از خود دور می‌کنی به خاطر این‌که شایستگی نداشتم، بهشت را به من نشان می‌دهی؟! من خود تو را می‌خواهم، بهشت تو را می‌خواهم چه کار؟

یک قضیه‌ای برای سلمان (رضوان الله تعالی علیه) راجع به امیر المؤمنین هست که خلاصه حضرت امیر در پایان عمر سلمان خیلی به ایشان لطف داشته می‌گوید: می‌خواهی جایگاه و موقعیت خود را در بهشت ببینی؟ سلمان می‌گوید: آقا هر طور شما صلاح می‌دانید. حضرت به اراده‌ی الهی که در وجود مقدّس امیر المؤمنین بود آن موقعیت بهشت سلمان را به او نشان می‌دهد و بعد دوباره به حال عادّی برمی گرداند. گویا می‌فرماید: حالا می‌خواهی آن‌جا مستقر بشوی؟ بالاخره سنّ و سال ایشان از صد بالاتر بوده است. سلمان تا حدودی دلخور می‌شود و می‌گوید: شما عملی از من دیدید که می‌خواهید من را از محضر خود فاصله بیندازید و دور کنید؟

این‌گونه است که کسی که به کسی دلبسته است به خود او دلبسته است. آن وقت در روایت دارد که این عبادت عبادت احرار است، انسان‌های آزاده، انسان‌هایی که بسته به چیزی نیستند، طمّاع و سودطلب نیستند، اصلاً هم غم و غصّه‌ی آتش ندارند. در آن دعا دارد که «وَ إِنْ أَدْخَلْتَنِی النَّارَ أَعْلَمْتُ أَهْلَهَا أَنِّی أُحِبُّکَ»[۸] من را به آتش هم که بیندازی محبّت من از دست نمی‌رود، آن‌جا باز صدای خود را بلند می‌کنم که خدایا من تو را دوست دارم. حالا می‌خواهید این‌طور بشود که یک شخص در آتش افتاده‌ای بیاید اعلام محبّت خدا کند؟ بسم الله، این ما و این آتش.

حالا در مورد این‌که وقتی که ما به افراد اهل عبودیت نگاه می‌کنیم این سه طبقه را می‌بینیم. حالا آن‌هایی که اهل عبودیت نیستند که اصلاً از این تقسیم‌بندی سه‌گانه خارج هستند. آن کسی که در مسیر ظلمت حرکت می‌کند وارد این بحث نیست، امّا همین سه قسمی که ما دیدیم خود این‌ها هر یک به تنهایی مثلاً فرض کنید بحث آتش مطرح بشود خوب نیست، به تنهایی بحث جلب به بهشت مطرح بشود خود نیست، امّا به لحاظ تربیتی این است که انسان موجودی است که باید قدم به قدم حرکت کند، موجودی نیست که شما بخواهید از اوّل یک کمال مطلق را برای او ارائه کنید. به یک مشرک نمی‌شود گفت که شما از اوّل باید بیایید همان دیدی را داشته باشید که سلمان دارد، همان دیدی را داشته باشید که اولیای بزرگ خدا دارند. کلاس هر کار کلاس مطابق با آن است.

چگونه مشرک هدایت می‌پذیرد؟

از اوّل کودکان را چطور تربیت می‌کنند علاقمند به یک سری کارهای خوب می‌کنند و آن‌ها را از کارهای بد پرهیز می‌دهند؟ با تشویق‌های مادّی است دیگر، با مهر و محبّت کردن است، چنین مواردی است. در مسیر توحید هم همین‌طور است، وقتی که بخواهند مشرک را از شرک خود به سوی توحید بیاورند می‌گویند: مگر تو تاجر نیستی؟ اگر تاجر هستی حدّاقل تاجر خوبی باش. تاجر دارای حماقت نباش. تاجر دارای حماقت کسی است که برود با کسی معامله کند که او پشتوانه‌ی مالی ندارد. شما که می‌خواهی به رفع نیاز خود اقدام بکنی، نیازهای خود را می‌خواهی برطرف کنی دیگر، حدّاقل سراغ کسی برو که بتواند نیازهای شما را برای همیشه و در همه چیز برطرف کند. این تجارت را این‌طور شکل بده. «وَ هُوَ یُطْعِمُ وَ لا یُطْعَمُ» تجارت خوبی داشته باشد، تاجر خوبی باش. بیا سراغ کسی که رفع نیاز کننده است و خود او نیازمند نیست. دنیایی از امکانات را دارد، خیلی معتبر است.

این‌جا پس می‌تواند این موضوع نوعی گرایش‌آفرینی و انگیزه‌بخشی باشد برای انسان تاجرمآبی که خود را دوست دارد و می‌خواهد به موقعیت بهتر برسد، رفع نیاز خود او بشود. اصولاً انسان به لحاظ فطری تاجرمآب است. ما همیشه می‌خواهیم به یک موقعیت بهتر برسیم ولی این هدف غایی نیست، بعداً باید به نحوی مقصد خود را الله کنیم. خدای تبارک و تعالی این‌جا می‌آید با این «یُطْعِمُ وَ لا یُطْعَمُ» به انسان‌ها در قدم اوّل، به مشرکینی که اصلاً به خدا ایمان ندارند می‌گوید: اگر سودآوری در عالم وجود دارد، رفع نیاز کننده‌ای وجود دارد فقط این است، سراغ آن بیایید.

چگونگی هدایت بندگان تاجرمآب

در سومین آیه‌ی مورد بحث ما «قُلْ إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ»[۹] هم می‌گوید: مگر شما همیشه نگران از ضرر نیستید؟ آیا ممکن نیست که دشمنانی شما را احاطه کنند و شما را تحت فشار قرار بدهند؟ آیا شما از آینده نگران نیستید که عذاب الهی متوجّه شما بشود برای این‌که رفتید معبودهای دیگری را به عبودیت برگزیدید؟ از این‌ها نگرانی ندارید؟ از ضرر نگرانی ندارید؟ ضرری بالاتر از عذاب وجود دارد؟ عذاب ابدی که هم به لحاظ کمّی گسترده است هم به لحاظ کیفی گسترده است هم تا بی‌نهایت می‌تواند ادامه داشته باشد، از این عذاب نباید بترسید؟ شما که از مولای توانمند برای عذاب به خاطر ظلمی که کردید می‌ترسید و هراس دارید، رفتید معبودهایی را انتخاب کردید که برای شما جلوگیری از ضرر بکند، می‌روید سعی می‌کنید با قربانی کردن و هدیه کردن میوه و غذا به آن معبودها رضایت آن‌ها را جلب کنید، ربّ الارباب شما، خالق السّماوات و الارض شما، او به شما می‌گوید اگر دیگری را عبادت کنید عذاب است، از بالاترین عذاب‌ کننده‌ای که از او بالاتر کسی نیست که الله است، از او بترسید. این هم ایجاد نگرانی.

یعنی هم در این دو سه آیه‌ی شریفه مشوّق‌ها را ارائه می‌کند تا به سوی رفع نیاز کننده‌ی واقعی گرایش این‌ها پیدا بشود، این‌ها را که تاجرمسلک هستند به سوی آن مقصد تجاری درست هدایت کند، هم به دلیل این‌که این‌ها نگران ضررها هستند می‌گوید: اگر نگران ضرر هستید از این ضرر بیشترین نگرانی را داشته باشید و برای این‌که ضرری متوجّه شما نشود به سوی الله رو کنید و عبودیت فقط او را انجام بدهید. این هم قابل تأمّل است امّا کار به این‌جا ختم نمی‌شود. ممکن است از آن قسمت اوّل آن گرایش سوم را هم بشود فهمید.

«قُلْ أَ غَیْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» یعنی اصلاً کاری به این نداشته باشید که «یُطْعِمُ وَ لا یُطْعَمُ» رفع نیاز ما می‌کند، دفع ضرر ما می‌کند، امّا یک کسی وجود دارد به نام الله که شما هم او را قبول دارید، خالق سماوات و ارض است و بلکه فاطر سماوات و ارض است. این سماوات و ارض به این زیبایی، به این عظمت، به این گستردگی خالق او دیگر چیست، فاطر او چه کسی است؟ این فاطری که شما در نگاه اوّلیه هم شما به عنوان خالق او را قبول دارید، این فاطر را باید بپرستید، قطع نظر از نعمتی که می‌خواهد به شما بدهد یا ضرری که می‌خواهد از شما دفع کند. آیا توجّه شما جلب این فاطر نمی‌شود؟ ذات این فاطر شایستگی عبودیت ندارد؟ «فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ». این عالم گسترده را آفریده است، رنگ‌های مختلف، نعمت‌های مختلف، زیبایی‌های مختلف در این عالم تجلّی کرده همه برای آن حقیقت است، نمی‌خواهید او را بپرستید؟ نمی‌خواهید وحدت پرستش را در او متمرکز کنید؟ نمی‌خواهید آزاده باشید؟ دیگر از او زیباتر می‌شود؟ دیگر از او مولاتر می‌شود؟ کسی که همه نوع نسبت به خلق، به آسمان‌ها و زمین توجّه دارد؟ دیگر بهتر از این می‌خواهید پیدا کنید؟ این‌جا دیگر بحث «یُطْعِمُ وَ لا یُطْعَمُ» نیست، این‌جا بحث «أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ» نیست، این‌جا بحث خدا بما هو خدا، فاطر السّماوات از آن جهت که فاطر است، خود او شایستگی عبودیت دارد، لذا احتمال این‌که بشود این فرازها را وقتی که جداگانه تحلیل می‌کنیم موضوع را به این شکل ببینیم هم وجود دارد.

«وَ صَلَّ اللهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ»


 

[۱]– سوره‌ی انعام، آیه ۱۴٫

[۲]– همان، آیات ۱۴ و ۱۵٫

[۳]– سوره‌ی نساء، آیه ۲۹٫

[۴]– سوره‌ی نساء، آیه ۱۰٫

[۵]– سوره‌ی عبس، آیه ۲۴٫

[۶]– سوره‌ی انعام، آیه ۱۴٫

[۷]– سوره‌ی بقره، آیه ۲۵٫

[۸]. بحار الأنوار، ج ۹۱، ص ۹۸٫

[۹]– سوره‌ی انعام، آیه ۱۵٫