در این متن می خوانید:
      1. تولّی و تبرّی یکی از جنبه‌های اعتقادی اسلام
      2. اهمّیت داشتن ابزار حبّ و بغض
      3. معنای تزاحم در واجبات فقه
      4. وجوب محبّت نسبت به امیر المؤمنین (علیه السّلام) و بغض نسبت به دشمنان آن حضرت
      5. بیان عقاید شیعه
      6. تعریف مؤمن
      7. محبّت مؤمن نسبت به مؤمن
      8. محشور شدن با اعمال و رفتار قوم مورد محبّت
      9. نداشتن آرزوی جهاد و رابطه‌ی آن با نفاق
      10. از بین بردن حبّ و بغض توسّط شیطان
      11. اطاعت نکردن از فرمان خدا و عذاب اختلاف
      12. عداوت و بغضاء شعبه‌ای از عذاب الهی
      13. حبّ و بغض نیروی محرکّه‌ی ما
      14. از بین بردن انسجام، راه شیطان برای بدبختی انسان
      15. شرط درست شدن عداوت و بغضاء
      16. به وجود آمدن تنافس در جامعه
      17. حبّ فی الله و بغض فی الله
      18. درست شدن بغضاء و عداوت بین انسان‌ها توسّط شیطان
      19. دستور ائمّه به برگزاری جلسات انس در میان خود
      20. دستور ائمّه (علیهم السّلام) به برطرف کردن حاجات همدیگر
      21. ثواب زیارت ائمّه (علیهم السّلام)
      22. ثواب زیارت مؤمن رفتن
      23. نوع رفتار امام سجّاد به دشمنان خود
      24. بر گردن گرفتن دین پسر طلحه توسّط امام سجّاد (علیه السّلام)
      25. درگیری همیشگی بین حق و باطل
      26. عشق و محبّت اهل بیت (علیهم السّلام) نسبت به همدیگر
      27. اهمّیّت امانت در میان اهل بیت (علیهم السّلام)

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۲]

«إِلَهِی أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]

تولّی و تبرّی یکی از جنبه‌های اعتقادی اسلام

موضوع بحثی که این شب‌ها ‌در خدمت شما هستیم، ماجرای تولّی و تبرّی است، حبّ و بغض. محضر شما عرض کردیم که خوراک انسان، سوخت بدن ما، بدن مثالی ما، یا روح ما یا باعثه‌ی ‌اعمال ما حبّ و بغض ما است یا بگو حداقل یکی از سوخت‌ها ‌این است. در عمل ما، عکس العمل ما، رفتار ما رویکرد ما، بسیار اهمّیّت دارد؛ لذا اسلام شریف که یک برنامه‌ی ‌زندگی است، برای این موضوع خیلی سرمایه‌گذاری کرده است، هم در جنبه‌ی ‌اعتقادی به آن پرداخته است؛ یعنی برائت و ولایت، منظور من از ولایت و برائت این‌جا چون به قول طلبه‌ها ‌قرینه‌ها ‌داریم یعنی محبّت و بغض است. هم جنبه‌ی ‌اعتقادی دارد. یکی از شاخص‌های عقیده‌ی ‌ما است. اگر کسی از دشمنان اهل بیت به صورت معرفتی و قلباً بیزار نباشد، گفتند این طعم ایمان را نچشیده است، در روایات ما وجود دارد. یعنی کسی نسبت به آن اعداد سه گانه یک و دو و سه، اذناب آن‌ها، ‌طرفداران آن‌ها ‌اگر در دل خود بیزار نباشد قلباً اسم آن‌ها ‌می‌آید حال او بد نشود، منزجر نشود، مشمئز نشود، طعم ایمان را نچشیده است. از آن طرف اگر کسی اسم امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) و رسول خدا و صدّیقه‌ی ‌طاهره و حسنین و این بزرگواران هم بیاید در درون خود احساس نکند که قلباً آن‌ها ‌را دوست دارد باید حتماً به پزشک روح مراجعه بکند. این از جنبه‌ی ‌اعتقادی است.

اهمّیت داشتن ابزار حبّ و بغض

وحدت این‌جا چه کاره است، عقاید ما است، از اصول دین است، نیست. منتها چون ملّا استخاره‌ای هستیم در آن پنج بحثی که در سال گذشته ما یادداشت‌برداری کردیم و استخاره‌ی ‌ما و در مجلس نورانی شما این بحث شد لذا سعی کردم از آن جهت وارد نشوم که بحث‌ها ‌سخت نشود. آمدیم از یک طرف دیگری وارد شدیم. یک بخش دیگر این موضوع که موضوع مهمّی در مسئله‌ی ‌تولّی و تبرّی است، این دو عنوان حبّ و بغضی که الآن راجع به آن صحبت کردیم که هم اعتقاد قلبی به آن لازم است، این لازمه، لازمه‌ی ‌فقهی نیست. لازمه‌ی ‌اعتقادی است، هم ابراز آن. یعنی ابراز محبّت اهل بیت، هم ابراز بغض نسبت به دشمنان اهل بیت لازم است. لذا این‌قدر صلوات اهمّیّت دارد و همین‌طور ابراز بیزاری از آن ارقام سه گانه ‌این هم واجب شرعی است.

معنای تزاحم در واجبات فقه

منتها در واجبات فقهی آدم گاهی چند تا وظیفه را با هم دارد به آن تزاحم می‌گویند، مثل این می‌ماند که من وظیفه دارم فرض بفرمایید که نماز بخوانم، الآن هم در یک زمین غصبی حضور دارم، از زمین غصبی باید بیرون بروم -چون هر لحظه که بایستی گناه است، حرام است- نماز خود را هم واجب است بخوانم، نگاه می‌کنم مثلاً این‌قدری هم فرصت ندارم. خوب من هر دو تکلیف خود را الآن نمی‌‌توانم انجام بدهم. یکی از آن‌ها ‌را مجبور هستم انجام بدهم. پنج دقیقه، هفت دقیقه‌ی ‌دیگر وقت نماز تمام است، من هم شش، هفت دقیقه طول می‌کشد بخواهم از زمین غصبی مثلاً بیرون بروم. به صورت اشتباهی وارد باغ یک نفری شدم یا اصلاً قبل از آن گناه کردم وارد شدم حالا دیگر از همین الآن توبه کردم. از این چند تا یکی از آن‌ها ‌را بیشتر نمی‌‌توانم انجام بدهم. بحث تزاحم است. خوب معلوم است مثلاً اگر نماز دارد قضا می‌شود و خروج از این تصرّفی که در باغ مردم هستم در روایات دارد مثلاً فرض بفرمایید که آن‌جا نماز خود را بخواند و بعد بیرون بیاید. درست است نماز در زمین غصبی باطل است، این‌جا تزاحم است. در حالت عادی نماز در زمین غصبی با یک دگمه‌ی ‌غصبی با یک پیراهن غصبی هم قبول نیست. این حالت عادی نیست، این تزاحم است یعنی من یک لحظه، یک جایی گرفتار شدم. این تزاحم‌ها ‌زیاد است. مثلاً فرض کنید من باید یک حرف حقّی را بزنم، می‌بینم اگر این حرف حق را بزنم، جان یک مؤمن دیگری در خطر می‌افتد، این حرف حق را باید بزنم، یک جانی را هم باید حفظ بکنم. وگرنه از لحاظ فقهی ابراز بیزاری از آن اعداد سه گانه بر ما واجب است. منتها در شرایط مختلف مثل شرایطی که الآن اگر ما چشمک بزنیم، آن طرف دنیا فیلم آن پخش می‌شود. خوب این به صورت علنی؛ رفتار کردن این واجب با یک حرامی درگیر است که آن حفظ جان یک عدّه‌ای است فرض بفرمایید و نکات دیگر. آن‌جا حالا می‌گوید باید بغض قلبی که اعتقادی است داشته باش، اظهار هم آن‌جایی که می‌توانی داشته باش، مثلاً در خانه‌ی ‌خود برای فرزند خود باید یاد بگیرد که از دشمنان خدا بیزار باشد، آن‌جا هم داشته باش، صدای خود را ضبط نکن، در یک جمع عمومی مطرح نکن، چون چه شده است؟ تزاحم شده است، یعنی چند تا وظیفه این‌جا با هم درگیر است، من هم نمی‌‌توانم دو تا سه تا از آن‌ها ‌را با هم انجام بدهم، باید یکی از آن‌ها ‌را انجام بدهم.

وجوب محبّت نسبت به امیر المؤمنین (علیه السّلام) و بغض نسبت به دشمنان آن حضرت

این دو مورد که این‌قدر مهم است که هم جنبه‌ی ‌اعتقادی دارند، هم جنبه‌ی ‌فقهی دارند یعنی حکم شرعی، همان‌طور که نماز ‌واجب است، همان‌طور هم محبّت نسبت به امیر المؤمنین و بغض نسبت به دشمنان امیر المؤمنین واجب است و این واجب است در فقه یعنی ابراز ؛ چون فقه عمل است. احکام برای اعمال ما است، یک چیزی از ذهن من بگذرد که نمی‌‌تواند حرام باشد. تا من عملی مرتکب نشوم… برای همین گفتند: نیّت گناه، گناه نیست. تا عملی مرتکب نشوم که… عمل است که دایر مدار حرام و حلال است. لذا باید قرائت فقهی در آن ‌ابراز باشد، مؤدّت فقهی هم در آن ابراز باشد. ‌

بیان عقاید شیعه

عرض کردیم این با همه‌ی ‌اهمّیّتی که دارد، خطّ قرمز ما است، تنظیم باد ما است، تنظیم موتور ما است، میزان فرمان ما است یک طوری که چطور باید حرکت بکنیم. امّا این مصداق بارز است نه تنها مصداق. تولّی و تبرّی برای مؤمنین است نه برای امیر الؤمنین. بعد عرض کردیم مؤمن چه کسی است؟ یک شرط مؤمن بودن عدم تظاهر به گناه است و یک شرط آن شیعه بودن است. شیعه بودن هم یعنی عقاید اوّلیه‌ی ‌تشیّع، نه این‌که ۴۵ سال به حوزه برود و استاد علم کلام بشود. خوب است حالا کسی برود استاد بشود ولی نگفتند همه بروند. همان‌طور که نگفتند: همه بروند فیزیک بخوانند، نگفتند همه هم بروند استاد علم کلام بشوند، علم عقاید بشود. در همین حد که خدا احدِ فردِ صمد است، حکیم است، علیم است، قادر است همین چیزهایی که می‌دانید. نبی‌ای وجود دارد و اسلامی وجود دارد و قیامتی وجود دارد و یک امام مفترض الطّلاعه، نسخه بدل خود پیغمبر، ‌کپی برابر اصل رسول الله آن امام بعد از او است. این عقاید تشیّع است و هر چیزی که اگر آن را انکار بکنی، در واقع یکی از این‌ها ‌را انکار کردی. مثلاً یک کسی بگوید: من اسلام را خیلی دوست دارم، قرآن (معاذ الله) چیز بی‌خودی است. می‌گویند: این قرآن چیز بیخودی است (معاذ الله) یعنی رسول الله که بیان فرموده است این کلام خدا است، شما توهین را روی نبوّت بردید، یعنی نبوّت را رد کردید. یعنی چیزی را نگوید که این عقایدی که عرض کردیم را رد بکند. بگوید: من خدا را قبول دارم ولی (معاذ الله) خدا بلد نیست به من برنامه بدهد، علیم بودن حضرت حق یا قادر بودن حضرت حق را (معاذ الله) رد بکند. به این مؤمن می‌گویند.

تعریف مؤمن

 یعنی در این جمع طبق این تعریف همه‌ی ‌ما مؤمن می‌شویم. بله مؤمن حقیقی مراتب دارد. ما منکر آن نیستیم امّا در تعریف می‌دانید در مسائل فقهی و حقوقی اقل را در نظر می‌گیرند، می‌گویند: شرط ورود به دانشگاه چیست؟ نمی‌‌گویند: نابغه باشد و رتبه‌ی ‌او هم یک باشد. آن وقت فقط یک نفر می‌تواند برود. می‌آیند چه کار می‌کنند، می‌گویند: تراز او از این نمره پایین‌تر نباشد. اقلّ را می‌گیرند. در قانون همیشه اقل را می‌گیرند. ما نمی‌‌گوییم همه‌ی ‌مراتب ایمان این‌طور است ولی ایمانی که تعریف حداقل لازم است همین است یعنی همه‌ی ‌ما در این جمع مؤمن حساب می‌شویم. چرا؟ چون من هر داغونی که هستم شما من را نمی‌‌شناسید، جلوی شما هم خود را حفظ می‌کنم. بروز نمی‌‌دهم چه کاره هستم. این می‌شود ایمان.

محبّت مؤمن نسبت به مؤمن

تولّی و تبرّی می‌گوید: واجب شما من را هم دوست داشته باشید، نه فقط امیر المؤمنین و هم من واجب است شما را دوست داشته باشم. بعد لسان روایت که روز گذشته خواندیم، این نبود که مؤمن حرام است که مؤمن را غیبت بکند، چرا؟ برای این‌که این حکم فقط برای مؤمن نیست، بعضی‌ها ‌معتقد هستند که حرام است انسان مسلمان را هم غیبت بکند. مؤمن به مؤمن نباید خیانت بکند، روز گذشته این‌طور نگفته بود. خوب مسلمان کلاً نباید خیانت بکند. مؤمن با برادر مؤمن غشّ در معامله نمی‌‌کند، نگفته است نباید بکند، چون نسبت کلاً مؤمن نباید غشّ در معامله بکند. این‌جا با جملات نافیّه بیان می‌کند. می‌گوید: اگر بفهمی مؤمن یعنی چه که گفتیم، واجب است که مؤمن این را دوست داشته باشد مثل «بَنُو أَبٍ وَ أُمٍّ»[۴] مثل این‌که از یک پدر و مادر هستند، از یک پدر و مادر هستند که اگر حال یکی از آن‌ها ‌بد می‌شود، حال آن یکی هم بد می‌شود. مثل این‌که روح آن‌ها ‌به هم وابسته است. مثلاً در روایات این‌طور در این کتب سیره‌ی ‌قصّه‌گونه‌ی ‌از زمان پیامبر وجود دارد که مثلاً جناب اویس وقتی سر مبارک پیامبر در فلان جنگ سنگ خورد، سر درد کرد. حالا کلاً اویس خیلی بالا بوده است، این‌طور که در آن روایات وجود دارد به ما گفته است: قاعدتاً باید همین‌طور باید باشد. یعنی

 چو عضوی به درد آورد روزگار ‌           دگر عضوها را نماند قرار

باید باشید. حالا که من نسبت به شما، شما نسبت به من این‌طور باید باشیم، نتیجه‌ی ‌آن این است آدم یک نفر را که خیلی دوست داشته باشد، او را مقابل مردم ضایع نمی‌‌کند، لذا غیبت نمی‌‌کند، نمی‌‌گوید: نباید غیبت بکند، یک جای دیگری گفته است که غیبت نکن. این‌جا نتیجه‌ی ‌آن این است که شما غیبت نمی‌‌کنید. خیانت نمی‌‌کند. نامردی نمی‌‌کند، بی‌انصافی نمی‌‌کند. حسادت نمی‌‌ورزد. کدام پدری ببیند فرزند او دارد پیشرفت می‌کند یا برادری ببیند برادر او دارد پیشرفت می‌کند، حرص بخورد؟! مگر این‌که آن‌جا آن پدری یا آن برادری مشکل داشته باشد. لذا می‌گوید: مؤمن نسبت به مؤمن حسود نیست، کلاً حسادت بد است، ولی این‌جا چرا می‌آورد؟ نتیجه‌ی ‌آن این است: دوست دارد.

محشور شدن با اعمال و رفتار قوم مورد محبّت

حالا امشب می‌خواهم یک نتیجه‌ی ‌دیگری به آن اضافه بکنم، یک چیزی هم عرض کردیم که به آن هم از یک طرفی باید برسیم، شب گذشته وقتی می‌خواستیم روضه بخوانیم در آن بحث روایات جمل و نهروان و بعد هم زیارت جابر، عرض کردیم، جابر فرمود که: -داشتم یک جمع‌بندی از دو سه جلسه‌ی ‌اخیر می‌کردم- خوب جابر خیلی توان راه رفتن هم نداشت، زیر بغل او را گرفته بودند- الحمدلله، بعد از این‌که گریه‌های خود را کرد سر قبر مطهّر سیّد الشّهداء روز اربعین اوّل همان سال ۶۱٫ گفت: الحمدلله «لَقَدْ شَارَکْنَاکُمْ فِیمَا دَخَلْتُمْ فِیهِ‏»[۵] الحمدالله ما هم شریک شما شدیم، خدا را شکر. عطیه با این‌که شیعه بود و عرض کردیم که چهارصد ضربه شلاق خورده بود که فحش نداده بود و این‌ها. گفت: چه می‌گویی؟ فرزندان این‌ها ‌یتیم شدند، همسر مبارک و خواهرش الآن در اسارت هستند. خانواده‌ی ‌شما در خانه هستند؟ گفت: از حبیب خود رسول خدا شنیدم قسم خورد فرمود: «مَنْ أَحَبَّ قَوْماً حُشِرَ مَعَهُمْ» کسی که یک قومی را دوست داشته باشد با آن‌ها ‌محشور می‌شود. خدا نکند محبوب‌های دل ما زیاد بشود. در ذهن خود دچار تعارض بشویم که چه کسی برتر است. «وَ مَنْ أَحَبَّ عَمَلَ قَوْمٍ» کسی که عمل یک قومی را قبول داشته باشد، دوست داشته باشد، در آن عمل شریک است. آن عمل ثواب باشد، در ثواب آن شریک است، شر باشد در شرّ آن شریک است.

نداشتن آرزوی جهاد و رابطه‌ی آن با نفاق

 از آن طرف آن هم در کتاب درسی‌های شما نوشتند، البتّه آن دیگر مثل این روایتی که ما خواندیم صحیحه نیست که «مَنْ لَمْ یَغْزُ وَ لَمْ یُحَدِّثْ نَفْسَهُ بِغَزْوٍ» اگر کسی نمی‌‌رود بجنگد، جنگی نرفته است و در دل خود هم آرزوی جهاد ندارد، «ماتَ عَلى‏ شُعْبَهٍ مِنَ النِّفاقِ» معنای آن درست است ولی سند ندارد. سند آن این‌طور که ما سعی می‌کردیم، حتماً صحیح باشد، نیست. این یک نوع نفاق است. چون در واقع دارد دروغ می‌گوید، من خدا و رسول را دوست دارم. خدا و رسول را دوست دارم ولی در راه آن‌ها ‌دوست ندارم جهاد بکنم. چرا دوست ندارم جهاد بکنم؟ چون خود را دوست دارم، آسیب می‌بینم. جنگ سخت است. از زن و فرزند خود، از زندگی و خانه‌ی ‌خود باید بزنم، سخت است. برای همین گفته است: ‌»ماتَ عَلى‏ شُعْبَهٍ مِنَ النِّفاقِ»؛

از بین بردن حبّ و بغض توسّط شیطان

یک نکته‌ای که باید خیلی به این دقّت کرد، باید یک نکته به آن اضافه کرد، مسئله‌ی ‌حبّ آن را گفتیم، از آن طرف هم بغض آن است. وقتی دو نفر مؤمن همدیگر را دوست دارند، دستور هم دادند که دوست داشته باشید، قاعدتاً شیطان به دنبال زمین زدن ما است. ما عرض کردیم نیرو محرکّه‌ی ‌انسان است، لذا شیطان هم می‌آید نیرو محرکّه‌ی ‌شما را از بین ببرد.

اطاعت نکردن از فرمان خدا و عذاب اختلاف

 چند بار در قرآن کریم در این مورد آیه داریم؛ سه آیه برای سوره‌ی ‌مائده است. یک بار در مورد نصارا، مسیحی‌ها ‌قرآن کریم می‌فرماید که: این‌ها ‌میثاق خود را نقض کردند، خدا می‌خواهد بگوید من شما را عذاب کردم، شما را بدبخت کردم، می‌فرماید: «فَأَغْرَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَهَ وَ الْبَغْضاءَ»[۶] بین آن‌ها ‌جنگ و دشمنی درست کردم. این را به عنوان عذاب، به عنوان توبیخ. به حرف گوش نکردید، من هم بین شما دشمنی درست کردم. یک بار در آیه‌ی ‌۶۴، سوره‌ی ‌مائده در مورد یهودی می‌فرماید؛ می‌گوید: یهودی‌ها ‌آن‌جا که گفتند: «یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَهٌ»؛ می‌گوید: آن‌ها ‌حرف بی‌ربط زدند. چه کار کردند و چه کار کردند و به حرف گوش نکردند، من هم آن‌ها ‌را عذاب کردم. «وَ أَلْقَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَهَ وَ الْبَغْضاءَ» بین آن‌ها ‌جنگ راه انداختم «إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَهِ».

عداوت و بغضاء شعبه‌ای از عذاب الهی

بعد در آیه‌ی ‌۹۰، همین سوره می‌فرماید: من می‌خواهم یک کسی را عذاب بکنم، این محبّتی که عرض کردیم عامل انسجام است را از آن‌ها ‌می‌گیرم، آن‌ها ‌را به جان هم می‌اندازم که نمی‌‌دانم خداوند ما مسلمان‌ها ‌را هم عذاب کرده است یا نه که این‌طور درگیر هم هستیم. با ۵۰ سانت ریش یک فرد در یک طرف می‌شود داعشی، در یک طرف دیگر یک چیز دیگر که ما در ماه مبارک رمضان یک بحثی داشتیم این‌که آیا ما هم استعداد داعشی شدن را داریم یا نداریم. آن‌جا بحث کردیم که بله ما هم خوب استعداد داریم، اگر خدا می‌فرماید: یهود و نصارا را عذاب کردم، بین آن‌ها ‌بغضاء، دشمنی قرار دادم به جای این‌که همدیگر را دوست داشته باشند، اگر در جامعه‌ی ‌اسلامی که متأسّفانه در جامعه‌ی ‌اسلامی خونریزی‌ها ‌مشخّص است، در جامعه‌ی ‌شیعه‌ی ‌خود ما، یک وقتی دیدید این بغضاء و عداوت وجود دارد، یقه‌کشی وجود دارد، این شعبه‌ای از عذاب الهی است. إن‌شاءالله یک وقتی فرصت بکنم راجع به این حرف می‌زنم. این آیات را خواندم تا آیه‌ی ‌۹۰ از سوره‌ی ‌مبارکه‌ی ‌مائده را برای شما بخوانم.

حبّ و بغض نیروی محرکّه‌ی ما

 ما اگر بخواهیم به جایی برسیم عرض کردیم نیروی محرکّه‌ی ‌ما چیست؟ حبّ و بغض است. واقعاً چه چیزی را دوست داری؟ و این چیزی نیست که الآن بگویی معلوم است چه چیزی را دوست دارم. من چیزی را دوست دارم که طبق آن دارم عمل می‌کنم. جامعه‌ی ‌ما بعضی از اوامر الهی را دوست ندارد و پای آن را می‌خورد. حجاب را دوست ندارد، ربا نخوردن را دوست ندارد. غشّ در معامله را دوست ندارد، وفای به عهد را دوست ندارد.یعنی حداقل کسانی که دوست ندارند زیاد هستند و نحسی این دامن جامعه را می‌گیرد.

از بین بردن انسجام، راه شیطان برای بدبختی انسان

شیطان بخواهد ما را بدبخت بکند چه کار می‌کند؟ خداوند می‌فرماید: «إِنَّما یُریدُ الشَّیْطانُ» در حضر اساتید شما هستیم إنَّما دارد، إنَّما حصر است «إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ»[۷] شیطان چه کار می‌کند شما را بدبخت بکند؟ «إِنَّما یُریدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَهَ وَ الْبَغْضاءَ» شیطان هم بخواهد شما را بدبخت بکند، راه آن چیست؟ راه آن این است که این انسجام شما را از بین ببرد. یک ادامه‌ای آیه‌ی ‌۹۰ دارد که چون احتمال دارد وقت نکنم نمی‌‌خوانم این را بعداً می‌خوانم. این آیه‌ی ‌۹۰ یک ادامه‌ای هم دارد که می‌گوید شیطان چطور می‌آید این کار را می‌کند. حالا اصل آن را ببینید. شیطان می‌آید دشمنی درست می‌کند.

 همین دستگاه امام حسین را ببینید. میزان حرف زدن‌های ما علیه همدیگر در دستگاه امام حسین چقدر زیاد است. این علامت خوبی نیست. اگر در یک جامعه‌ای حبّ فی الله باشد، واجب هم باشد اصلاً آن‌طور که اوّل اسلام بود، آن‌طور که زمان امام زمان خواهد بود، آن‌طور که اوّل انقلاب بود. اوّل انقلاب یک طوری نبود که مثلاً فرض کنید بگویند: این پهلوی را بیرون بکنید، بعد یک مدّتی یک طوری زندگی بکنیم، بعد رها بکنیم و برویم هر کاری دوست داشتیم بکنیم. بروید از بزرگترها بپرسید اوّل انقلاب می‌گویند اگر مثلاً فرض بفرمایید که مرغ مثلاً آن موقع‌ها، آن موقع خیلی چیزها کپی بوده است، مثلاً کتاب آشپزی رزا منتظمی هم با دفترچه‌ی ‌بسیج می‌دادند من در مطالعات تاریخی خود معاصر خود دیدم! یعنی این‌قدر کاغذ نبوده است، کاغذ نبوده است که کتاب چاپ بکنند، این کتاب پر فروش بوده است به هر خانواده‌ای یک کتاب بیشتر نمی‌‌دادند، سهمیه‌ای بوده است. وقتی یک حکومت از هم می‌پاشد و یک حکومت دیگر سر جای آن بیاید، بعد خیلی از سران آن حکومت رفتند، این‌ها ‌که به جای آن‌ها ‌آمدند وارد نیستند. طول می‌کشد. آن موقع می‌گویند: مثلاً فرض کنید من به یاد دارم مادرم می‌گفت: اگر در محلّ ما فرض کنید اگر یک کسی پنج تا مرغ در کیسه در خانه‌ی ‌خود می‌آورد، همسایه‌ها ‌مثل یک جرثومه‌ی ‌فساد به این نگاه می‌کردند. چرا؟ چون مرغ به تعداد کافی نیست، تو یک دانه بگیر بیار. پنج تا مرغ! مگر هر وعده چند تا مرغ می‌خوری. پنج تا مرغ برای دو سه هفته است. تو دو هفته‌ی ‌بعد خود را نگاه می‌کنی، همسایه چه؟! من به یاد دارم که ایشان می‌گفت: اگر یک نفر مثلاً… مادر من می‌گفت: برادر من یعنی ‌دایی ما داریم زیر آب دایی خود را می‌زنیم. جوان بوده است، ازدواج نکرده بوده است- آن موقع پودر رخت‌شویی کم بود، می‌گوید: یک روز برداشت، خوب خواهر خود را دوست داشت و هفت هشت سال بوده ازدواج کرده بوده، ‌انقلاب شده، یک کارتن کوچک پودر رخت‌شویی در کاغذ پیچیده به خانه‌ی ‌ما آورد. نبود دیگر. مادر می‌گفت: من به شدّت گریه کردم وای ما منافق شدیم. چرا؟ همسایه‌ها ‌چه کار بکنند؟ پدر من می‌گفت: زود در این را باز کردیم و یکی از آن‌ها ‌را برداشتیم و بقیه را با همسایه‌ها ‌تقسیم کردیم. این را آن زمان انجام نداند که بگویند: خوب پهلوی را بزنیم بعداً خود ما… این‌طور نبود که. الگوی دینی همین‌طور است نه این‌که یک برهه این‌طور باشی. الگوی دینی فقیرانه زندگی کردن نیست ولی وقتی یک چیزی کمبود است، اگر من و ایشان که برادر هستیم مثلاً با ایشان که فقط مؤمن است برادر من نیست همه‌ی ‌ما با هم «بَنُو أَبٍ وَ أُمٍّ»[۸] باشیم این‌طور نیست که من مرغ را به ایشان بدهم، به ایشان ندهم. این‌طور نیست که لباس این تمیز باشدو لباس این نباشد. این‌طور نیست که یارانه را برای این ۴۵ هزار تومان باشد برای آن یکی دو تا صفر اضافه داشته باشد. چون فرق نمی‌‌کند «بَنُو أَبٍ وَ أُمٍّ»؛

شرط درست شدن عداوت و بغضاء

چه زمانی عداوت و بغضاء درست می‌شود؟ وقتی این نگاه ما از بین برود، وقتی نگاه من این می‌شود، این برادر من است، حالا آن یکی همسایه است. این گوشت بخورد و دور از محضر شما آن یکی کوفت بخورد. این‌که ما از هم می‌کندیم، چک ما پاس نمی‌‌شود همین است دیگر. یعنی این‌که کوفت بخورد، بدبخت می‌شود، بشود. کمر او می‌شکند، بشکند. بگذار من یک ویلای اضافه بخرم، بگذار من ماشین خود را عوض بکنم. ست صوت آن را چه کار بکنم. هندزفری من از چه به چه بشود همین‌طور. BS2، ۳ بشود، ۳، ۴ بشود در هر سطحی. وقتی آن نگاه را تغییر بدهم، آن وقت من می‌گویم: ببخشید گور بابای بقیه خودم را بچسبد.

به وجود آمدن تنافس در جامعه

 لذا تنافس، مسابقه اتّفاق می‌افتد. همان‌طور که در جامعه وجود دارد. بِکَنیم، می‌خواهیم معامله بکنیم، یک طوری طرف را دوره بکنیم که این خانه‌ی تو ارزش زیادی ندارد، دقیقاً روی گسل است، مرکز زلزله‌های کشور همین‌جا است، ارزش ندارد. چرا؟ برای این‌که یک مقدار از او ارزان‌تر بخرم و آن کسی هم که می‌خرد بگوید: شانس آوردیم طرف… و این را هم پیروزی حساب می‌کند.

حبّ فی الله و بغض فی الله

 در حالی که اسلام می‌گوید: حبّ فی الله، بغض فی الله. تو برای فرزند خود اوقات فراغت گرفتی، برای همه‌ی ‌بچّه‌های کشور حقّ اوقات فراغت بود که بگیرند؟! بعضی‌ها ‌سنگ ندارند یک قل و دو قل بازی بکنند، به چیزهایی دیگر می‌افتند. تو حقّ اوقات فراغت را هم گرفتی. این می‌شود تنافس. مسابقه.

درست شدن بغضاء و عداوت بین انسان‌ها توسّط شیطان

همین که شما از آن حالت عوض بشوید، شیطان کار خود را کرده است، شیطان که نمی‌‌آید بین ما فندک روشن بکند، چطور بین ما عداوت و بغضاء درست می‌کند، همین که ما آن نگاه را از دست بدهیم، من شما را برادر واقعی خود ندانم که شما را دوست داشته باشم. از کوچک آن بگیرید مثلاً می‌خواهم بروم یک خامه مانده است خامه هزار تومان است، ۱۵۰۰ تومان است ضرر بکند، نه این بنده‌ی ‌خدا پسر خوبی است، متوجّه نمی‌‌شود، حالا فوقش دو دفعه بیشتر دستشویی می‌رود. یعنی از کوچک آن که جنس فاسد هزار تومانی را بفروشد تا میلیاردی که بخورد. اگر آن نگاه از بین برود، این عداوت و بغضاء بین ما واقع می‌شود. همین‌طور واقع می‌شود قوّه قضاییه شلوغ می‌شود، زن و شوهرها به جان هم می‌افتند، دعواها اتّفاق می‌افتد. شیطان که نمی‌‌آید بین ما شعبده بازی بکند و بین ما دعوا به راه بیندازد. جرقه بزند، نه؛ مدام می‌آید من را وسوسه می‌کند که خود تو چه؟ (چراغی که به خانه روا است) مدام تکرار می‌کند این‌قدر تکرار می‌کند که من باور می‌کنم. بعد می‌گوید: آن کشور چه ربطی به ما دارد، این‌جا چه ربطی به ما دارد، آن‌جا… بعد حالا آن کشور به ما ربطی دارد که هیچ چیزی، اصلاً آن کشورها ربط ندارند. بعد نوبت خود ما می‌شود. به ما چه. آدم قارونی فکر می‌کند. «إِنَّما أُوتیتُهُ عَلى‏ عِلْمٍ عِنْدی»[۹] استعداد داشتم، توان داشتم، عرضه داشتم توانستم. ندارد، برود بمیرد؛ این‌طور فکر می‌کند. برای خود من است، خود من آن را پیدا کردم. شیطان در این موضوع به همه‌ی ‌هدف خود می‌رسد. «إِنَّما یُریدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَهَ وَ الْبَغْضاءَ»[۱۰] اگر آن نگاه را از دست بدهیم، عداوت و بغضاء بین ما اتّفاق می‌افتد. قاعدتاً می‌افتد. شیطان ما را وسوسه می‌کند. در حالی که خداوند می‌فرماید: این عذاب است، من اگر یک قومی را بخواهم بدبخت بکنم، بین آن‌ها ‌عداوت و بغضاء می‌اندازم.

دستور ائمّه به برگزاری جلسات انس در میان خود

دو روایت از امام سجّاد بخوانم ادامه‌ی ‌بحث را نگه می‌دارم، چون موضوع آن یک مقدار عوض می‌شود، از یک جهت ‌دیگر می‌شود با این یکی قاطی نشود. ائمّه‌ی ‌ما (علیهم صلوات الله) نسبت به مؤمنین این حالتی که ما داریم تبلیغ می‌کنیم را داشتند، نسبت به مسلمان‌ها ‌داشتند تازه. یعنی نگاه آن‌ها در رفتار ‌وسیع‌تر بود. نسبت به کلّ مسلمان… وگرنه نسبت به مؤمنین نگاه خاص داشتند، روایتی از معصومین داریم که فرمود: بین خود گاهی مجالس انس و رفاقت دارید، مثلاً چند تا مؤمن جلسه بگذارند، بعد در آن مجلس حداقل یک جمله‌ی ‌مفید هم بگویند. برای این‌که جلسات فامیلی ما مجلس ذکر بشود، نمی‌‌خواهد کلّ آن را یک آخوند ‌برود سخنرانی بکند یا یک مداح، مداحی بکند، یک نفر یک کتابی را که خوانده است، بیاید یک جمله‌ی ‌مفید آن را بگوید، ترجمه‌ی ‌یک آیه را به بقیه بفهماند، معنای یک حدیث را بگوید، این مجلس ذکر می‌شود. فرمود: بین خود جلساتی دارید که دوستانه باشد؟ گفت: بله آقا. فرمود: اسم ما هم در آن بیاید؟ معلوم است اگر اسم ما در آن جلسه بیاید، یعنی آن جلسه، جلسه‌ی ‌گناه نیست. چرا؟ چون دو تا مؤمن همدیگر را دوست دارند، چه زمانی دوست دارند؟ مادامی که تظاهر به گناه نیست. اگر (معاذ الله) جلسه، جلسه‌ی ‌گناه بشود که آن شرط از بین می‌رود. در جلسه‌ای که گناه صورت نمی‌‌گیرد و یک صلوات بفرستند مثلاً در این حد. این می‌شود مجلس ذکر اهل بیت. معلوم است چیزهای بیشتر داشته باشد بهتر است، این مجلس ذکر می‌شود.

دستور ائمّه (علیهم السّلام) به برطرف کردن حاجات همدیگر

امام فرمود که این‌قدر دل من… چون می‌دانید گاهی اوقات شرایط این‌قدر سخت می‌شد که ارتباط ائمّه با شیعیان خود خیلی مشکل بود، حضرت فرمود: این‌قدر دوست داشتم در این مجالس شما شرکت بکنم. چون چند شب عرض کردیم این حکمی که ما داریم راجع به آن گفتگو می‌کنیم، احکام بین ما و معصومین مشترک هستند، آن‌ها ‌هم ‌واجب است. آن‌ها ‌هم دوست دارند. باید اصلاً دوست داشته باشند، اگر دوست نداشته باشند ایمان آن‌ها ‌(معاذ الله) نقص پیدا می‌کند. امّا نگاه ائمّه (علیهم صلوات الله) از این وسیع‌تر است از ما این‌قدر خواستند که عرض کردیم. رفتار ائمّه از این وسیع‌تر است. امام زین العابدین (صلوات الله علیه) در روایات ما این‌طور آمده است همان روایت که می‌گوید: مؤمن غیبت نمی‌‌کند و این را که دوباره امروز یادآوری کردیم. می‌فرماید: مؤمن حاجت برادر مؤمن خود را اجابت می‌کند. نمی‌‌گوید: باید اجابت بکنی. عرض کردم آن را در جای دیگر می‌گوید. اگر درست تصوّر بشود عرض ما که دو تا برادر دینی همدیگر را مثل برادر واقعی دوست دارند، در راه خدا. خوب معلوم است که اگر برادر او مشکلی داشته باشد… لذا این‌جا لسان او دستوری نیست، خبر می‌دهد. می‌فرماید که: حاجات همدیگر را برطرف می‌کنند.

ثواب زیارت ائمّه (علیهم السّلام)

زیارت امام رضا رفتن چقدر ثواب دارد؟ خیلی قابل توجّه است. احمد بن أبی نصر بزنطی (رحمه الله علیه) هنوز هنگ است، از بزرگان شیعه است. هفت هسته‌ای بود ولی هنوز هنگ کرده است. چون به امام جواد گفت: «مَا لِمَنْ زَارَ قَبْرَ أَبِیکَ»[۱۱] حج چون خیلی عبادت بزرگی است با آن مقایسه می‌کند. فرمود: حج عمره. این گفت:… از این کسانی که حج رفتند بپرسید، کسانی که ورزشکار هستند می‌گویند کار سختی است، خیلی اعمال دارد. آن وقت می‌گوید: اگر یک سلام بکنی، فرمود هزار حج عمره مقبول، در معیّت رسول خدا. بعد گفت: هزار حج؟! فرمود که: یک میلیون حج. شگفت زده شد و معلوم است عدد احمد بن ابی نصر همین‌طور است. چون در یک روایت دیگر ‌داریم که این عددی که می‌گویم به قدر فهم شما است چقدر بزرگ است برای همین ما می‌خواهیم عظمت حضرت معصومه را بگوییم، می‌گوییم که امام جواد: «مَنْ زَارَ عَمَّتِی بِقُمَّ فَلَهُ الْجَنَّهُ»[۱۲] می‌خواهیم عظمت را بگوییم. در روایات آمده است مؤمن اگر برای خدا به زیارت برادر مؤمن خود برود: «فَلَهُ الْجَنَّهُ» می‌بینید چقدر فرهنگ ما با آن چیزی که او خواسته است طراحی بکند، فاصله دارد؟ بله زیارت امام رضا که «مَنْ زَارَنِی فِی مَمَاتِی فَقَدْ زَارَنِی فِی حَیَاتِی»[۱۳] مشهد می‌روی مثل این‌که زیارت خود امام رضا داری می‌روی. الآن به شما بگویند: امام زمان (ارواحناه له الفداء) در کوچه‌ی ‌بغلی پلاک فلان است، چه حالتی داری، زیارت امام رضا را هم باید همین‌طور بروی. برای ما حیّ و میّت امام فرقی نمی‌‌کند. عرض کردم بزرگان ما مثل بزنطی هنگ هستند.

ثواب زیارت مؤمن رفتن

 امّا برای دو تا مؤمن، مؤمن هم عرض کردم نگویید: آیت الله بهجت، یعنی همین شما. بگوید: اگر بروم خوشحال می‌شود. لزوماً هم صله‌ی ‌رحم نیست، برای صله‌ی ‌رحم که «سِرْ سَنَهً صِلْ رَحِمَکَ‏»[۱۴] اگر یک سال فاصله است مثلاً از این‌جا سفر بکنیم… ما دیگر الآن با ابزارهای امروزی یک سال مسافرت نداریم، قدیم‌ها ‌که با اسب و قاطر می‌رفتند، یک سال طول می‌کشید. می‌گوید: یک سال را برو تا ببینی. حالا آن رحم خاص است، خواهر و برادر و این‌ها ‌برای همین مؤمنین. می‌گوید: اگر به زیارت مؤمن بروی، «فَلَهُ الْجَنَّهُ» واجب است که به بهشت بروی. البتّه اگر انسان این را نگه بدارد. مثل معامله که می‌شما می‌کنید در یک معامله ده میلیارد تومان سود می‌کنید، خوب این وقتی خوب است که این را نگه بدارید. کسی نگوید: مگر این همه می‌شود؟ بله می‌شود، به شرط آن‌که این را نگه بدارید، دزد نزند، حساب شما را هک نکنند مثلاً. فرمود: برای خدا کسی زیارت برادر مؤمن خود برود، بهشت واجب می‌شود، پس خیلی تعجّب نکنید برای زیارت حضرت معصومه در آن بهشت باشد، آن‌جا خیلی چیزهای دیگر هم واجب می‌شود. بهشت واجب می‌شود را یکی از آن‌ها ‌را گفته است.

حالا از امام سجّاد بگویم. نگاه امام سجّاد (علیه الصّلاه و السّلام) خیلی از این وسیع‌تر است. وقتی زیارت را می‌گوید، شما دیگر باید بتوانید به خوبی… می‌خواهم چه عرض بکنم؟ امید من این است که یک وقت شما روایات کتاب کافی در موضوع رفتارهای مؤمنین نسبت به هم را خواستید ببینید اگر این بحث تولّی و تبرّی جا افتاده باشد، حدس می‌زنید اوّل آن را بگویند، دومی آن چه می‌شود. وقتی زیارت مؤمن «فَلَهُ الْجَنَّهُ» اگر یک مؤمنی بیمار باشد، خوب دیدید دیگر از به عیادت یک بیماری بروید دل او شاد می‌شود. این دیگر چیست؟ می‌توانید حدس بزنید، لذا نیازی نیست همه‌ی ‌آن‌ها ‌در روایت آمده باشد، می‌توانی خود تو توسعه بدهی. اگر یک مؤمنی قرض داشته باشد، اذیّت است، آن یکی برود قرض او را ادا بکند. بروی او را ببینی جنّت است، امام سجّاد (صلوات الله علیه) این را فقط برای مؤمنین انجام نمی‌‌دهد، شنید پسر طلحه…

نوع رفتار امام سجّاد به دشمنان خود

دو تا رفتار از امام سجّاد وجود دارد بر این‌که به ما بگوید این سبک زندگی ما است، یک بار اتّفاق بیفتد فقها که دقیقاً می‌گویند: «قضیهٌ فى واقعه» یعنی یک مسئله‌ی ‌خاصّی برای یک جلسه‌ی ‌خاصّی، یک اتّفاق خاصّی ما نمی‌‌دانیم چه بوده است، چند بار که اتّفاق می‌افتد معلوم می‌شود که این سبک زندگی امام بوده است. سبک زندگی را با یک دفعه نمی‌‌شود حدس زد، باید تکرار بشود. در مورد دو تا بچّه دشمن امام سجّاد این کار را کرده است. یکی پسر اسامه، یکی پسر طلحه. طلحه در جمل مقابل امیر المؤمنین مرد، اسامه با این‌که بچّه‌ی ‌پسر خوانده‌ی ‌پیغمبر بود با امیر المؤمنین بیعت نکرد. در دو روایت جدا داریم البتّه تعداد روایات زیاد است دو موضوع که این دو بیمار شدند، امام سجّاد با خبر شد امام سجّادی که در روز هزار رکعت نماز می‌خواند، زین العابدین است. ما وقت نمی‌‌کنیم برویم وظایف واجب خود را انجام بدهیم، امام سجّادی که امام شیعه است، هزار رکعت هم در روز نماز می‌خواند، خبر دار شد که پسر طلحه مریض است. با هم یک ارتباط فامیلی داشتند، حالا شما نگویید پسر اوباما مریض است، قلب من… البتّه اوباما کافر است این‌ها ‌ظاهراً مسلمان بودند، غیر شیعه بودند. چه فامیلی داشتند؟ دختر طلحه همسر امام حسن است. یک فرزندی به دنیا می‌آید به نام فاطمه‌ی ‌بنت الحسن، مادر ایشان دختر طلحه است. او همسر امام زین العابدین است. یعنی وقتی می‌رود دیدن پسر طلحه، به یک نحوی به دیدن برادر ناتنی همسر خود می‌رود. پسر باجناق همسایه‌ی ‌خود.

بر گردن گرفتن دین پسر طلحه توسّط امام سجّاد (علیه السّلام)

حضرت می‌شنود پسر طلحه مریض شده است، به دیدن او می‌رود. تا می‌نشیند خوب امام سجّاد است دیگر ادّعای ما این است که هر کسی امام را ببیند هیبتش او را می‌گیرد، پسر طلحه شروع به گریه کردن کرد. حضرت فرمود: برای چه گریه می‌کنی؟ گفت: آقا دین دارم. یعنی چه؟ یعنی بدهکار هستم، ‌موعد چک من دارد می‌رسد. آن موقع‌ها ‌هم برای آن‌ها ‌اهمّیّت داشت که دارد موعد چک آن‌ها ‌می‌رسد، مثل حالا نبود که تقریباً اهمّیّت ندارد. می‌گوید: حالا چرا زنگ می‌زنی؟ حالا یک هفته عقب افتاده است، حالا هر وقت شش ماه شد به یکی از دوستان ما گفته بود- یک زنگ بزن ببینم چه می‌شود، حالا یک هفته است، چک برای یک هفته پیش است. گفت: ببخشید عذرخواهی می‌کنم.

پسر طلحه گفت: آقا من دین دارم، حضرت فرمود که: دین تو با من. بعد فرمود: چقدر است؟ در هر دو مورد این‌طور نقل کردند. یعنی راوی هر دو مورد مثل این‌که این را فهمیده است که به یاد دارید عرض کردم وضع امام سجّاد خوب بود. روز گذشته عرض کردم که یک وقتی که وضع مالی او خوب نبود، برای طرف گریه کرد، عموماً وضع طرف خوب بود. اوّل فرمود که: دین تو به گردن من، با خود من. بعد گفت: چقدر است؟ یکی از آن‌ها ‌گفت: ۱۵هزار سکه، ۱۵ هزار درهم تقریباً یک چیزی حول و حوش ۱۵ هزار تا هفت، هشت هزار تومان امروز می‌شود، زیاد می‌شود. یکی از آن‌ها ‌گفت: ۱۰ هزار درهم. فرمود: خوب پس یکی بیاید این‌ها ‌را بگیرد.

درگیری همیشگی بین حق و باطل

این‌ها ‌این‌طور رفتار نمی‌‌کردند که ما بگوییم بله دیگر امام است دیگر. ما که امام نیستیم. ما باید به شیوه‌ی ‌یزید عمل بکنیم. امام این‌طور رفتار می‌کند ما یاد بگیریم. حالا توقّع ندارد شما هر کجا رسیدید ۱۵ هزار درهم بدهید. ولی این نگاه باید در ما باشد. مؤمن در تب و تاب است نسبت به این است که یک برادر او دچار مشکل شده است، نه این‌که زیر آب او را بزند و او را در معامله بیچاره بکند نمی‌‌دانم با او رقابت بکند، پشت سر او صفحه بگذارد. این رفتار اهل بیت است دقیقاً همان مسیری که شیطان نمی‌‌خواهد «إِنَّما یُریدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَهَ وَ الْبَغْضاءَ»[۱۵] شیطان می‌خواهد آن عذاب الهی سر شما نازل بشود، ائمّه می‌خواهند نشود. او از این طرف تلاش می‌کند، امامان ما از آن طرف. این درگیری حقّ و باطل همیشه وجود دارد.

عشق و محبّت اهل بیت (علیهم السّلام) نسبت به همدیگر

این‌قدر ما راجع به محبّت داریم صحبت می‌کنیم که مردم را مثل بچّه‌هایی که از یک پدر و مادر هستید دوست بدارید، شما ببینید میزان محبّت و عشقی اهل البیت به هم داشتند چقدر بوده است. امیر المؤمنین و حضرت زهرا با هم داشتند. امام حسن و امام حسین نسبت به هم داشتند. اگر ما نسبت به یک آدمی که از یک کشور دیگر است، او را نمی‌‌شناسیم، فقط عقیده‌ی ‌او با ما یکی است وظیفه‌ی ‌ما این است که او را دوست بداریم، پول برای او خرج بکنیم، إن‌شاءالله یک شب عرض می‌کنم که می‌گویند: در زمان امام زمان (صلوات الله علیه) این‌طور خواهد شد. کسی حریص نیست، برای این‌که همه به هم کمک می‌کنند. این نشان می‌دهد که ما نباید فقط شش ماه اوّل سال ۵۷ به هم کمک بکنیم، همه‌ی ‌سال، همه‌ی ‌سالیان تا وقتی ما مسلمان‌ها ‌با هم هستیم باید این‌طور رفتار بکنیم، ببینید ائمّه با هم چطور رفتار می‌کردند.

اهمّیّت امانت در میان اهل بیت (علیهم السّلام)

 اگر مؤمن به مؤمن امانتداری می‌کند خیانت نمی‌‌کند، شما ببینید امام حسین نسبت به امانت امام حسن چطور رفتار می‌کند. قابل قیاس نیست. سیّد الشّهداء (صلوات الله علیه) از امام مجتبی دستور گرفت. امانت در اهل بیت خیلی محترم است، امام زین العابدین فرمود: من اگر آن خنجری که قاتل پدرم با آن پدر من را کشت، قاتل پدر من بیاید آن را به من امانت بدهد، من آن را به او بر می‌گردانم، آن خنجری که با آن پدر من را کشت. اگر قاتل به من امانت بدهد، من آن را برمی‌گردانم.

پایان


[۱]– سوره‌ی غافر، آیه ۴۴٫

[۲]– سوره‌ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۳]– الصّحیفه السّجادیه، ص ۹۸٫

[۴]– الکافی، ج ‏۲، ص ۱۶۵٫

[۵]– بحار الأنوار، ج ‏۶۵، ص ۱۳۱٫

[۶]– سوره‌ی مائده، آیه ۱۴٫

[۷]– سوره‌ی احزاب، آیه ۳۳٫

[۸]– الکافی، ج ‏۲، ص ۱۶۵٫

[۹]– سوره‌ی قصص، آیه ۷۸٫

[۱۰]– سوره‌ی مائده، آیه ۹۱٫

[۱۱]– جامع الأخبار (للشعیری)، ص ۳۲٫

[۱۲]– بحار الأنوار، ج ‏۴۸، ص ۳۱۶٫

[۱۳]– وسائل الشیعه، ج ‏۱۴، ص ۵۷۸٫

[۱۴]– من لا یحضره الفقیه، ج ‏۴، ص ۳۶۱٫

[۱۵]– سوره‌ی مائده، آیه ۹۱٫