روز یکشنبه مورخ ۰۵ آبان ۱۳۹۸ مصادف با روز ۲۸ ماه صفر ۱۴۴۱ هـ ق، «حجت الاسلام کاشانی» در هیات «نورالرضا علیه السلام» به سومین جلسه سخنرانی با موضوع «ثابت و متغیر در سیره معصومان علیهم السلام» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
- زیارات؛ راهی برای شناختن اهل بیت علیهم السّلام
- مسئله بابیّت و غلو بابها از معضلات اصلی ائمّه
- افشاگری و اطّلاع رسانی نمونهی دیگری از جهاد و مبارزه
- واقعهی حرّه و دلایل عدم حمایت حضرت
- دستیابی امویان به قدرت
- روش مبارزهی حضرت زین العابدین علیه السّلام با بنی امیّه
- روشهای مختلف مبارزاتی امیر المؤمنین علیه السّلام
- عبادت حضرت سجّاد؛ روش مبارزاتی برای اصلاح وضعیّت فکری شیعه
- ازدواج امام سجّاد با کنیزی که آزاد کرد!
- صوفی دزد و عصبانیّت مأمون از پاسخ امام رضا علیه السّلام
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»
«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری* وَ یَسِّرْ لی أَمْری* وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی* یَفْقَهُوا قَوْلی».[۲]
«إِلهی وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى، وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]
اهل بیت علیهم السّلام الگو هستند و قرآن کریم هم پیغمبر اکرم را اسوهی حسنه معرّفی میکند. منتها این به این معنا نیست که هر عملی از معصومین الگو قلمداد شود، هر عملی از پیغمبر اکرم فرا زمانی و الگوی ثابت فرض شود. توضیحاتی در این باب گذشت و به محضر شما عرض شد که تفاوتهای ظاهری، فیزیکی و روشی در امامت اهل بیت فراوان دیده میشود. گرچه منشأ همه عصمت، علم و حکمت است. ظاهر آن تفاوتهای زیادی است. بعد از اینکه از این افتراقات و اختلافات ظاهری مثالی عرض کردیم که اقلّ آن این باشد که غیر متخصّصین بترسند از اینکه هر چیزی را بخواهند به معصوم نسبت بدهند که این بحث خیلی مهمّی است. ما عرض کردیم که متأسّفانه ما به دورهی ظهور نو اخباریگری رسیدیم. بعد به این بحث وارد شدیم که آیا ائمّه صلوات الله علیهم اشتراک هم دارند، الگوی ثابت هم دارند یا نه؟ سیرهی مستمر ثابت بین اهل بیت هست یا نه؟ بله، عرض کردیم وجود دارد. شناخت این بسیار مشکل است.
زیارات؛ راهی برای شناختن اهل بیت علیهم السّلام
یکی از راههای شناخت این موضوع زیارات اهل بیت است، به ویژه آن عباراتی که در زیارات اهل بیت تکرار شده است. چون وقتی میگوییم سیره، یک عمل اگر یک بار اتّفاق بیفتد سیره نمیگویند. این باید یک استمراری در روش رفتاری و فکری امام داشته باشد. در زیارت نامهها نسبتهایی به اهل بیت داده میشود، به ویژه آن عباراتی که در زیارت نامههای متعدّد تکرار میشود. از جمله آنکه «أَشْهَدُ أَنَّکَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلَاهَ وَ آتَیْتَ الزَّکَاهَ وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَیْتَ عَنِ الْمُنْکَر»[۴] امر به معروف حتماً مشترک بین اهل بیت است، ولی شکل و ظهور و روش امر به معروف میتواند مختلف باشد، کما اینکه روش زین العابدین علیه الصّلاه و السّلام -که این جلسه قدری به آن میپردازیم- با روش سیّد الشّهداء علیه السّلام متفاوت است. هر دو امر به معروف فرمودند، ولی با شکل متفاوت. ما از امام شکل مورد انتظار خود را نباید توقّع داشته باشیم، چون او امام است. فعل امام برای ما دین درست میکند. ما از شکل عبادت امام، از فعل امام، از اینکه چه زمانی افطار فرمود احکام میفهیم. لذا امام مقهور تصوّر و توقّع ما نیست.
یکی از آن مواردی که بسیار مهم است، در اکثر زیارات معصومین هم فردی و هم جمعی تکرار شده است این است که: «جَاهَدْتُمْ فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ»[۵] در بدو امر در ذهن ما این است که جهاد یعنی با شمشیر و تفنگ و اسلحه جنگ کنند. در حالی که معنای حقیقی جهاد فی سبیل الله یعنی مبارزهی مستمر دائمی برای اسقاط طاغوت. لزوماً اسقاط طاغوت به قتل نیست. یک وقت به قتل است و یک وقت به چیز دیگر است.
مسئله بابیّت و غلو بابها از معضلات اصلی ائمّه
برای نمونهی به قتل آن یک مثال عرض میکنم. در دورهی ائمّهی پایانی شیعه مسئلهی بابیّت یکی از معضلات اصلی ائمّه است و غلو بابها. یعنی چه؟ یعنی وقتی دسترسی به امام در جامعه سخت میشد، مثلاً امام در سامرا است و شیعیان به راحتی نمیتوانند با امام ارتباط بگیرند… اگر شما بخواهید با یک آدم خیلی مهم ارتباط بگیرید، او که به راحتی به تلفن پاسخ نمیدهد. شما باید یک راهی برای ارتباط با او پیدا کنید، بابی برای رسیدن به او پیدا کنید. ائمّه بابهایی داشتند. برای جناب سلمان نسبت به امیر المؤمنین در روایات آمده است که باب امیر المؤمنین است، سلمان باب عطای الهی است.
یک عدّه هم از این فضا سوء استفاده میکردند و باب قلّابی بودند، مدّعی بودند. اتّفاقاً خطر آن در این است که یکی از اینها یک آخوند عالم باسواد است به اسم فارس بن حاتم قزوینی. کتابهای زیادی در ردّ فرق ضالّه دارد. یعنی اگر در ادبیات آن زمان یک شخص غیوری است که پاسخ به شبهات میدهد. او دوست داشت باب امام هادی شود. اینطور نیست که هر کسی اگر عالم است لزوماً باب امام شود!
او ادّعای بابیّت میکند. آن زمان وقتی ادّعای بابیّت میکردند چند نفر باب بودند. این بابهای قلّابی… اصلاً اصل غلوّ ساختاری در جامعهی شیعه از این بابها است. یک جایی ما مفصّل توضیح دادیم. اینها برای اینکه بتوانند مشتری جمع کنند… شما یک وقتی به حراجی میروید و آنها OFF میدهند و میگویند دو تا بخر، سه تا ببر. اینها هم میگفتند اگر من باب امام برای شما باشم نماز آزاد میشود، پنج زنا آزاد است. اینکه شما میبینید بعضی از غلات عبادات را تعطیل میکردند یک جهت آن این بود که OFF میدادند و داشتند با هم رقابت میکردند که در بازار سیاه کم نیاورند. یکی از اینها فارس بن حاتم قزوینی است.
امام هادی علیه السّلام خیلی تلاش کرد، مثلاً با بیانیه دادن با روشنگری میخواست جلوی او را بگیرد، منتها چون دسترسی امام با مردم سخت بود و همهی مردم ممکن بود نامهی امام را باور نکنند، چون ممکن بود بگویند شاید مردم میخواهند علیه این عالم خدوم حرف بزنند! حضرت دید نمیتواند جلوی او را بگیرد، پول به فردی داد که او را بکشند. او را در یک جای خلوتی کشتند. امام عسکری هم این کار را کرده است. اسم این ترور نیست، چون ترور یعنی کشتن آدمی که محاکمه نشده است؛ حقّ و باطل که از هم مشخّص نیست. ولی یک آدمی که مهدور الدّم است، به حکم امام معصوم، به قاضی حقیقی عالم وجود، این مهدور الدّم است. خلاصه امام فرمود اگر کسی او را بکشد من بهشت او را تضمین میکنم. او را کشتند و فارس بن حاتم سقط شد.
افشاگری و اطّلاع رسانی نمونهی دیگری از جهاد و مبارزه
گاهی مبارزه اینطور است که شما باید طرف را حذف فیزیکی کنید. امّا گاهی مبارزه اینطور نیست. با حذف فیزیکی این اتّفاق نمیافتد. جلسهی گذشته مثال زدیم. گفتیم سال ۲۳ هجری، تقریباً ۱۲۲۰ سال پیش، ۲۸ ذی الحجّه یک فردی خلیفهی دوم را با یک انگیزهای کشت. امّا تا همین امروز در حدّ نبوّت عدّهی زیادی از مسلمین او را قبول دارند. یعنی با کشتن مسئله تمام نشد! شما اگر بخواهید یک فتنهای را تمام کنید یک راه آن کشتن است. یک راه آن این است که شما از قلوب مؤمنین محبّت او را خارج کنید یا افشاگری کنید. جهاد فقط شمشیر زدن نیست. گاهی میکشید و شخص مقدّس میشود. الآن جمهوری اسلامی بعضی از دشمنان خود را محافظت میکند که به آنها خال نیفتد (برای آن اتّفاقی نیفتد) برای اینکه اگر این اتّفاق بیفتد آنها مقدّس میشوند.
کشتن همیشه مبارزه نیست! گاهی مبارزه به افشاگری است، گاهی مبارزه به اطّلاع رسانی است، فرهنگ سازی است. لذا وقتی امام سجّاد علیه السّلام به امام رسیدند ظاهراً شیوهی پدر خود را در پیش نگرفتند، ولی امشب توضیح میدهیم که امام سجّاد علیه السّلام کاملاً مسیر پدر را در جهاد ادامه دادند. جا دارد بگوییم «جَاهَدْتُمْ فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ».
واقعهی حرّه و دلایل عدم حمایت حضرت
حضرت سجّاد علیه الصّلاه و السّلام وقتی از اسارت برگشتند در یکی از دورههای استثنایی محدود دورهی امامت از جامعه فاصله گرفتند. شما چند مورد معدود بیشتر پیدا نمیکنید که امام معصوم از جامعه فاصله بگیرد. حتّی امیر المؤمنین علیه السّلام بعد از شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها از جامعه فاصله نگرفت. عثمان یک دورهای امیر المؤمنین را از مدینه اخراج کرد، ولی امیر المؤمنین بیرون نرفت. ولی امام سجّاد علیه السّلام از اسارت که برگشتند، در یک چادری که از موی سیاه شتر بافته شده بود در یکی از باغهای خود بیرون مدینه اقامت کردند و اقامهی عزا کردند.
مردم مدینه علیه یزید قیام کردند. واقعهی حرّه شد و شهر دو دسته شد؛ انقلابیّون و ضدّ انقلابیها. انّقلابیها اکثریّت مردم بودند و ضدّ انقلابیها یا بنی امیّه بودند و کارگزاران و حاکمان شهر یا مرتبطین با اینها. شهر دو دسته شد. قدرت مردم انقلابی حرّه بیشتر شد و حاکم و والی مدینه را ساقط شدند. همه فراری شدند و پنهان شدند. سوراخ موش خدا تومن قیمت پیدا کرد (همه دنبال یک مکانی برای پنهان شدن میگشتند)! کجا بروند پنهان شوند؟ از طرفی ممکن بود به خاطر ظلم و فشاری که مردم آوردند مردم در انتقام گرفتن از حاکمان نسبت به زن و فرزند اینها یک وقت تعدّی کنند. یک نفر استثنائاً نه با بنی امیّه است و نه با انقلابیون. آن شخص علیّ بن الحسین صلوات الله علیه و آله و سلّم است.
چرا امام سجّاد از واقعهی حرّه حمایت نکرد؟ چون حمایت از واقعهی حرّه در ظاهر جنگ با یزید بود، ولی این جنگ عملاً نفی شهادت سیّد الشّهداء علیه السّلام بود. ببینید مردمی که به سیّد الشّهداء گفتند به کوفه نروید، کشته میشوید، با اینکه میدانستند هیچ وقت در طول تاریخ مدینه شهر نظامی نبوده است که بتواند جلوی شام -که یکی از پایگاههای اصلی نظامی جهان اسلام است؛ کوفه و بصره و شام- مقاومت کند! مدینه هیچ وقت نمیتوانست جلوی شام مقامت کند. شما دیدید که تا امیر المؤمنین خواستند جنگ جمل را شروع کنند از مدینه تشریف آوردند و با یاران خود از کوفه به آنجا رفتند و بعد با یاران کوفه سراغ شامیها در صفّین رفت. مدینه توان نظامی نداشت. همان مردمی که به امام حسین گفتند به کوفه نروید کشته میشوید، همان مردم مقابل یزید ایستادند و انقلاب کردند و حدود ۱۰ هزار کشته دادند.
یکی از مظلومیّتهای اهل بیت این است که قیام سیّد الشّهداء علیه یزید برای یک چیز است، قیام مردم مدینه علیه یزید برای چیز دیگری است. سیّد الشّهداء را نفی میکنند که نروید، ولی یک عدّه از این مردم برای دینی که البتّه خود آن دین، دین انحرافی بود ایستادند و جان دادند. رئیس آنها که عبد الله بن حنظله بود با هشت یا ۱۰ پسر خود کشته شدند. آدمی که همهی دار و ندار او، یعنی هشت پسر او کشته شوند معلوم است که دروغ نمیگوید، فقط دین را غلط فهمیده است. اگر بازیگر باشد که خود و فرزندان خود را به کشتن نمیدهد. نهایت یک امان نامه قبول میکند!
مسئله چه بود؟ چرا زین العابدین صلوات الله علیه و آله و سلّم همراهی نکرد؟ چون امام حسین علیه السّلام وقتی میخواهد علیه معاویه و یزید قیام کند -جلسهی گذشته متن را خواندیم- به سه دلیل عمده است: غصب خلافت، غصب بیت المال و استبداد. امّا مردم مدینه علیه ظلم یزید قیام نکردند. علیه غصب خلافت قیام نکردند. گفتند نماز را به تأخیر میاندازد! شما ببینید این دین چقدر معیوب شده است که یک عدّه برای تأخیر نمازی که یزید دارد جان دادند یا برای زنایی که یزید دارد، ولی اینها برای قتل امام حسین واکنش نشان ندادند، اینها برای اسارت آل الله واکنش نشان ندادند.
امیر المؤمنین میفرمود بنی امیّه که بیاید «کفروی القنم مقلوبا» دین سر و ته میشود، همه چیز جا به جا میشود. همه چیز جا به جا شد و ارزشها دینی از بین رفت. اصلاً بحث مردم مدینه این نیست که چرا یزید ظالم است، بحث این است که چرا زنا میکند و چرا نماز را به عقب انداخته است! اگر امام سجّاد علیه السّلام میخواست با اینها همراه شود در واقع روش پدر خود را نفی کرده بود. چون اینها قیام پدر امام سجّاد را قبول نداشتند. اینها به جهت دیگری قیام کردند، لذا امام از شهر بیرون رفت.
حتّی یک کار عجیبی کرد و آن هم این بود که تنها امتیازی که مردم مدینه یعنی حرّهایها به امام سجّاد دادند این بود که گفتند خانهی او (امام) را بازرسی نمیکنیم. چون میخواستند بگردند و ساواکیهای بنی امیّه را پیدا کنند.
بنی امیّه وقتی فهمیدند تنها کسی با انقلابیون حرّه نیست، ولی خانهی او امن است علیّ بن الحسین است. روایات تاریخی شیعه و سنّی دارد که ۳۰۰ یا ۴۰۰ نفر از دختر و زن خود را آوردند و به امام سجّاد پناهنده کردند. حتّی مروان همسر جوان خود را آورد! هنوز هم یک سال از اسارت امام نگذشته است. یعنی در ادبیات آن زمان این کار امام مخالفت فراوان با فکر مردم بود.
دستیابی امویان به قدرت
امّا همین امام سجّاد علیه السّلام با بنی امیّه دارد مبارزه میکند که الآن میخواهد مصادیق آن را عرض کنم. یک مقدّمهی خیلی کوتاه عرض میکنم که بیان کنم حضرت سجاد علیه السّلام چگونه با بنی امیّه مبارزه کرده است.
بعد از پیغمبر افرادی به حکومت رسیدند که اینها شایستگی دینی نداشتند، علم نداشتند، سابقهی روشن نداشتند، جهاد ویژه نداشتند. اینها چگونه باید حاکم بر مردم شوند؟ مجبور شدند ارزشهایی را که ارزش بود کنار بگذارند، یک چیزهایی را که ارزش نبود ارزش معرّفی کنند. مهمترین چیزی که آنها سعی کردند ارزش کنند چون غیر قابل رقابت هم است، مسئلهی ژن است، قبلیه، قریش.
چون اگر بنا بر علم بود نه خلیفهی اوّل، نه خلیفهی دوم… اینها با اینکه ۶۰۰ سال حکومت دست بنی امیّه و بنی عبّاس بوده است و روتوش کردند، اینها سابقهی علمی واضحی ندارند. جهاد روشنی هم ندارند، بلکه در جنگها فراری هستند. اخلاق خاصّی هم ندارند، بلکه به سوء اخلاق و سوء خلق مشهور هستند. تفوّق اینها چطور باید بر بقیّه جا بیفتد؟ تنها راه آن قبیله است. قریشی است. کسی و اکتسابی نیست، قابل رقابت هم نیست. شما اگر سواد نداشته باشید میتوانید باسواد شوید، تقوا نداشته باشید میتواند با تقوا شوید. منطق اسلام «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ»[۶] منطق اسلام شایسته سالاری است، منطق اینها قبلیه است.
بعد که بنی امیّه آمدند دیگر بدتر شدند. خیلی از مشاهیر بنی امیّه رسماً حرام زاده بودند. اینها نه سابقهی روشنی در جاهلیّت داشتند و نه در اسلام داشتند. تا ۲۱ سال با اسلام جنگیده بودند و به جای اینکه شهید بدهند شهید درست کرده بودند و مسلمین را کشته بودند. مادر معاویه هند جگر خوار است، او که نمیتواند بیاید با سابقه و علم خود (حاکم بر مردم شود)!. لذا چه چیزی باید ملاک قرار بگیرد؟ قبیله، ژن، قریش.
اینکه شما میبینید امیر المؤمنین صلوات الله علیه و آله و سلّم در نامهی ۲۸ نهج البلاغه بعد از اینکه یک سری از فضایل معنوی خود را بیان میکند، از جهت قبیلهای تن به معاویه میزند، چون تنها دارایی معاویه که دارند روی آن کار میکنند این است که از قریش است. نه پدری، نه مادری، نه سابقهای، نه علمی، نه فضیلتی، نه جهادی، نه تقوایی. چه چیزی میماند؟ قریش. لذا امیر المؤمنین میفرماید: «لَیسَ الصَّریحُ کَاللَّصیق»[۷] این از صد تا فحش برای معاویه بدتر بود. حضرت بعد از اینکه فضایل معنوی و سابقهی خود را در آن مناظرهی مکتوب نامهی ۲۸ به رخ معاویه کشیدند، بعد فرمودند نسب من صریح است. بعد هر چقدر میخواستند تخریب کنند، چون هر چه قبیله را بالاتر میبردند، چون نسب بنی هاشم نسب پیغمبر است نمیتوانستند نسب بنی هاشم را تخریب کنند. نمیتوانستند پیغمبر را بزنند. جامعه رسماً میفهمید که اینها مسلمان نیستند. حضرت فرمود: «لَیسَ الصَّریحُ» من صریح هستم، نسب من روشن است. تو لصیق هستی، الصّاقی هستی، یعنی یا پدر تو ابوسفیان نیست، یا امیّه جدّ اعلای شما وصله پینهای رومی بوده است، فرزند خوانده شده است و او را وارد نسب کردند.
لذا این برای معاویه ناسزای سنگینی است که همهی دارایی تو قبیله است و اتّفاقاً در قبیله هم نسب تو روشن نیست. حضرت نمیخواستند مباحث قبیلهای را مطرح کند، تنها چیزی که آن ادّعا میکرد دارد را از دست او (معاویه) گرفتند. دارایی بنی امیّه این است، ناموس بنی امیّه قبیله است، بنی امیّه چیزی ندارد.
روش مبارزهی حضرت زین العابدین علیه السّلام با بنی امیّه
زین العابدین صلوات الله علیه، روحی له الفداء میخواهد مبارزه کند. اینها دارند یک فرهنگی را جا میاندازند که بلافاصله بعد از پیغمبر به این فرهنگ جاهلی دمیدند و حقوقهای اجتماعی و بیت المال را بر اساس قبیله تقسیم میکردند. غیر عرب را آدم حساب نمیکردند، بلکه از حیوان پستتر میدانستند. بعضی نقلها است که مثلاً داریم اگر گربه از جلوی طرف رد میشد نماز را نمیشکست، ولی اگر ایرانی رد میشد نماز را میشکست. اگر یک ایرانی از یک عرب خواستگاری میکرد انگار یک نفر برای سگ خود دختر را خواستگاری میکرد! این یک ننگ ابدی شد. آن چیزی که اینها داشتند قبیله بود.
زین العابدین صلّی الله علیه و آله و سلّم وقتی به امامت رسید، بعد از واقعهی حرّه مبارزهی خود را با بنی امیّه اینطور شروع کرد. برده میخرید. هیچ امامی به اندازهی امام سجّاد برده نخریده است. عدد صد هزار نقل شده است. حالا اگر عدد مفهوم نداشته باشد، آنطور که اصولیون میگویند، دیگر صد هزار ۵۰۰ عدد نیست، صد هزار ۷۰۰ عدد نیست! حضرت هیچ کسی را هم بیشتر از یک سال نگه نمیداشت. اوّلین عید اسلامی مانند عید قربان، عید فطر اینها را آزاد میکرد. وقتی میخواست آزاد کند هم پول میداد که اینها از جهت مالی به کمک کسی نیاز نداشته باشند. کلّاً اینطور مکروه است، چون شما نمیتوانید بردهی فقیر خود را که نمیتواند کار کند آزاد کنید، چون در این صورت این برده باید برود گدایی کند. آداب آن در روایات ما نقل شده است. حضرت اینها را میخرید، یک مدّت اندک که پیش حضرت بودند و یک چیزهایی یاد میگرفتند، یک پولی میداد و وقتی میخواست آزاد کند… در وسائل الشّیعه یک بخش کتاب العتق داریم که در آنجا نامه و سند است.
زین العابدین وقتی میخواست برده را آزاد کند در ادبیات عمومی آن زمان به ویژه بنی امیّه برده آدم حساب نمیشود. حضرت وقتی میخواست آزاد کند میفرمود این سند آزادی برادرم، فلانی است! این فقط از این طرف اخلاقی نباید دیده شود که حضرت چه تواضعی دارد، چه مکارم اخلاقی دارد! بله اینها وجود دارد، ولی مبارزه هم است! چون امام که برترین نسب را دارد -نسب او نسب رسول الله است، نوهی پیغمبر است- به یک بردهی خارجی میگوید برادرم، این هیمنهی آن کسی که از خود یک فضایی را فضاسازی کرده است را دارد نابود میکند.
روشهای مختلف مبارزاتی امیر المؤمنین علیه السّلام
چرا بعضی از بردههای امیر المؤمنین عاشق امیر المؤمنین بودند؟! شما فقط این را نبینید که وقتی امیر المؤمنین رفت لباس نو خرید، آن لباس گرانتر را به بردهی خود داد پوشید و ارزان را برای خود برداشت. ما فقط سیر اخلاقی این را میبینیم، امّا این جنگ است. امیر المؤمنین فقط در جمل و نهروان و صفّین نجنگیده است. در خیلی عرصههای دیگر هم جنیگیده است. وقتی امیر المؤمنین بیت المال را به تساوی تقسیم کرد حیثیّت خلفاء را نابود کرد. داشت همزمان با عدالت جنگ میکرد. وقتی حضرت وارد کوفه شد، کوفه بسیار ثروتمند بود. یک خاورمیانه را میتوانست اداره کند.
در بازار کوفه سرمایهدارهای زیادی بودند. بازار پر رونقی داشتند. نمیخواهیم بگوییم کسی که پولدار است بد است، امّا آن جامعه میخواست بگوید ژن و پول ارزش است. حضرت با این مقابله میکرد. وگرنه اگر کسی حلال به دست آورده است و کار آفرین است خیلی هم خوب است. ولی از حضرت نقل شده است وقتی میخواست به بازار کوفه برود و جایی بایستد در این مغازههای بزرگ و زرق و برق دارد نمیرفت، به جایی میرفت که چارپایهای برای نشستن بود و یک چهارپایهای بود که روی آن یک سینی بود که خرما روی آن بود. این دکّهی میثم تمّار بود.
فقط نبینید که امیر المؤمنین فقط با میثم تمّار دوست است. این وجود داشت، ولی این مبارزهی حضرت هم بود. گاهی برای میثم کاری پیش میآمد که مثلاً حوالهای را برود نقل کند. امیر المؤمنین، حاکم جامعهی اسلامی میایستاد و به جای او خرما میفروخت، ولی در آن مغازههای زرق و برقدار نمیرود. این کار غیر از اینکه تواضع حیرت انگیز است، مبارزه هم است.
بعضی از ایرانیها امیر المؤمنین را واسطه میکردند که برود از عربها دختر آنها را خواستگاری کند. در وسائل است که حضرت با اینها صحبت میکرد که اینها راضی شوند. آنها قبول نمیکردند. امیر المؤمنین با این فکر مبارزه میکرد که برتری به آدم بودن است، به انسانیّت است، به اسلام است، به تقوا است، نه به ژن!
لذا وقتی امامت زین العابدین صلوات الله علیه و آله و سلّم شروع شد دید اینجا موضوع شمشیر زدن نیست، اینجا باید یک فکری را اصلاح کند. این فکر را چطور باید اصلاح کند؟ باید حیثیّت و شأنی که برای آن جامعه قائل است را به سمتی ببرد که افکار عمومی را تحت تأثیر قرار بدهد. اینکه شما شنیدید امیر المؤمنین صلوات الله علیه و آله و سلّم باغداری میکرد و چاه میکند و همه را وقف میکرد اینطور نبود که وقف عام کند. اینها یک برنامهریزی منسجم برای دورهی زین العابدین صلوات الله علیه و آله و سلّم بود.
موقوفات و صدقات پیغمبر و موقوفات و صدقات امیر المؤمنین –صدقات که میگوییم یعنی موقوفهها- که تولیت آن بعد از امیر المؤمنین برای امام حسن، امام حسین و بعد امام سجّاد علیهم السّلام بود. پول زیادی دست امام سجّاد بود. هر روز تقریباً خانهی امام سجّاد علیه السّلام ناهار میدادند. شما حساب کنید که در اقدسیه سفره انداختند و در خانه باز است که هر کسی آمد غذا بخورد. آن آدم در آن محل محترم میشود! حالا کرم امام سجّاد اینقدر مفصّل است که وقت کم میآوریم که بخواهیم بیان کنیم. هر کسی گرفتاری داشت اوّلین جایی که به ذهن او میرسید وجود مبارک زین العابدین، حضرت سجّاد علیه السّلام بود.
عبادت حضرت سجّاد؛ روش مبارزاتی برای اصلاح وضعیّت فکری شیعه
حالا شما این شأن را نگاه کنید. از آن طرف وجهی عبادی حضرت اینقدر جذّاب بود که مردم وقتی آن زمان آخوند میدیدند، آخوند بنی امیّه میدیدند. شیعیان را که نمیتوانستند به این طرف و آن طرف ببرند. مردم آخوند درباری میدیدند، یعنی جنس قلّابی میدیدند. حاکمی از بنی امیّه که در مدینه میخواهد قاضی و فقیه انتخاب کند یکی مثل خود را انتخاب میکند. وجود مبارک زین العابدین صلوات الله علیه و آله و سلّم در مسجد پیغمبر میایستاد و نماز میخواند و مردم نگاه میکردند و گریه میکردند. امام حقّ امامت جماعت را نداشت. امام حقّ تدریس هم نداشت، ایشان حلقهی درس نداشت. بنی امیّه ایشان را محدود کرده بود، ولی بنی امیّه نمیتوانست به مردم بگوید که اگر علیّ بن الحسین در مسجد پیغمبر نماز خواند ایشان را تماشا نکنید. این خیلی مضحک است، این اصلاً معنی نداشت و علیه ایشان بود. مردم میایستادند و نماز ایشان را نگاه میکردند و میدیدند که نماز ایشان فرق دارد. طاووس بن کیسان از فقهای تراز اوّل ایشان است، تابعی است. میگوید هر وقت حال عبادت نداشتم میرفتم نماز علیّ بن الحسین را تماشا میکردم. شروع به گریه کردن میکردم. دوست داشتم توبه کنم و حال عبادت پیدا میکردم. این بخششهای مالی و عبادت حضرت زین العابدین صلوات الله علیه و آله و سلّم یک شخصیّت محبوبی برای حضرت ساخته بود. محبوبترین امام شیعه در طول تاریخ بین همهی فرق و مذاهب اسلامی زین العابدین صلوات الله علیه و آله و سلّم است. هیچ کسی مانند او در بین ائمّهی ما محبوب نیست. هم خیلی به مردم پول میدهد، غذا میدهد و هم حال او عبادت است و هم از کسی کمک نمیخواهد. حضرت خیلی محبوب است. ناصبی، اموی، عبّاسی، معتزلی و خیلیها به حضرت احترام میگذاشتند و در بین آنها محبوب بود.
مهمترین رئیس تابعین چه کسی است؟ سیّد التّابعین چه کسی است؟ سعید بن مسیّب است. اهل سنّت خیلی او را قبول دارند. میگوید: «ما رأیت علی بن الحسین قطّ الّا و مقطّ نفسی»، «ما رأیتُ قَط أفضَلَ مِن عَلیِّ بنِ الحُسَین» من علیّ بن الحسین را ندیدم الّا اینکه گفتم خاک بر سر تو، اگر او آدم است تو چه کسی هستی! اگر او عبد خدا است تو چه کسی هستی! یعنی بزرگان در برابر عظمت او خار میشدند. این آقایی که بزرگان در عظمت او خار میشدند، نه به این خاطر که آنها را خار میکند. من اینجا دارم حرف میزنم، اگر کرسی آقا امام زمان علیه السّلام را بگذارند و آقا شروع به صحبت کردن بکند این حرفهای من دیگر ارزشی ندارد و رنگ میبازد، دیگر جلوه ندارد.
ازدواج امام سجّاد با کنیزی که آزاد کرد!
این شخصیّت را چطور دارد خرج میکند؟ آدمیزاد به سه طریق میتواند فرزنددار شود یا از ازدواج دائم، یا از ازدواج موقّت یا اینکه میتواند کنیز داشته باشد. عربی که کنیز داشت سعی میکرد از او بچّهدار نشود، چون برای او بیچارگی بود. مأمون چون کنیز زاده بود بنی عبّاس به او احترام نمیگذاشتند. آقا یک کنیز داشت که او را آزاد کرد، از او خواستگاری کرد، برای او مهریه در نظر گرفت و با او ازدواج کرد. این خبر همه جا پخش شد. این مثل این میماند که شما شلنگ را روی بنی امیّه بگذارید (تمام نیرنگهای بنی امیّه را از بین ببرید). بنی امیّه که مدام حرف از نسب میزنند، زین العابدین که دست روی هر دختری میگذاشت خانواده و قبیلهی او خوشحال میشدند، یک کنیز را آزاد کرد و از او خواستگاری کرد. از کجا میگویم این خبر همه جا پخش شد؟ خیلی از حوادث زندگی زین العابدین صلوات الله علیه و آله و سلّم در یک کتاب یا دو کتاب نوشتند، امّا این جریان را تقریباً در همهی منابع معتبری که راجع به حضرت شیعه و سنّی نوشتند نقل کردند. معلوم است که این در آن روزگار بمب خبری بوده است که امام سجّاد علیه السّلام با آن حسب و نسب و شرافت یک کنیز را خواستگاری کرده است! آن کنیز که برای خود شما بود، محرم شما بود و میتوانستید از او بچّهدار شوید!
عبد الملک مروان از شام نامه برای امام نوشت که این پستی و بیآبرویی چیست که آبروی ما را بردید؟ این نشان میدهد که عبد الملک مروان سیلی محکمی خورده است. «ألحَمدُللهِ الَّذی جَعَلَ أعدائِنَا مِنَ الحُمَقَاءِ» وقتی همهی رسانههای دولتی مینویسند شاهنشاه نامه نوشت. شاهنشاه کجا است؟ شام. امام کجا است؟ مدینه است. یک ازدواج اینقدر بُرد خبری داشته است که خبر آن از مدینه به شام رسیده است. چون این ازدواج غیر از اینکه تواضع امام است سیاسی است، جنگ است. لذا مردم منتظر هستند ببینند امام سجّاد این زن را طلاق میدهد، عذر خواهی میکند یا نه. نامهی امام هم در همهی این منابع منتشر شده است؛ «إِنَّمَا اللُّؤْمُ لُؤْمُ الْجَاهِلِیَّه»[۸] پستی در تفکّر جاهلیّت است. بعد امام یک تیر خلاص به عبد الملک مروان زد و فرمود: جدّ من رسول خدا کنیز خود را آزاد کرد و با او ازدواج کرد. دیگر عبد الملک نمیتوانست بگوید پیغمبر کار پستی کرده است! سلیمان به پدر خود گفت که چرا چنین نامهای برای حضرت نوشتید که حضرت چنین جواب محکمی به شما بدهند! حالا دیگر نمیتوانید حرفی بزنید! باید موضوع را عوض کنید. همه هم این را نقل کردند. یک تفکّر این را پستی میداند و یک تفکّر میگوید این سنّت پیغمبر است. شما چه دینی دارید که سنّت پیغمبر را پستی میدانید!
این شخصیّت مشهور یعنی زین العابدین صلوات الله علیه و آله و سلّم حلقهی درس ندارد. به درس کسی هم نیاز ندارد. ولی اگر در جلسهی هر کسی حاضر شود خیلی شأن است. شما حساب کنید یک کسی یک درسی دارد، یک مرجع تقلید بیاید در درس او شرکت کند. این خیلی تأیید است، خیلی افتخار است. خیلیها دوست داشتند که از آخوندهای بنی امیّه یا بنی هاشمیان یا دیگران یا زین العابدینی که حلقهی درس ندارد در حلقههای درس آنها شرکت کنند. امام زین العابدین نمیتواند حلقهی درس داشته باشد، امّا نمیتوانند بگویند که در حلقهی درس شرکت نکنید. میخواستند ببیند به حلقهی درسی میرود یا نه. امام سجّاد علیه السّلام در حلقهی درس یک بردهی آزاد شده شرکت میکند. این هم از هزاران ناسزا برای بنی امیّه بدتر است.
خیلیها میگویند در درس فلانی، پول میدهند، آدم را تحویل میگیرند و… این چیست که برده آزاد شده است و چهار نفر مثل خود او نشستند! آن طرف درس خارج مبل است، کلاس دارد، فلان. (این جلسه درس چیست که مربوط به یک بردهی آزاد شده است، چهار نفر هم مثل خود او هستند و روی زمین نشستهاند. آن طرف درس خارج است و امکانات دارد). آقا میفرمود باید جایی رفت که در آن علم پیدا شود. یعنی شلنگ را به آن تفکّر گرفته است (درستی آن تفکّر را زیر سؤال برد).
یعنی دارد مبارزه میکند، ولی شمشیر نمیزند. مبارزه که فقط شمشیر زدن نیست. با شمشیر که نمیشود جلوی جنگ فرهنگی را گرفت. مقدّس میشود آن را بکشید. اینجا باید با روش خود آن را نابود کنید. (امام) دارد این کار را میکند. لذا ظاهراً هیچ درگیری حضرت با بنی امیّه ندارد.
حتّی عرض کردیم که برای طول عبد الملک مروان دعا هم میکند، ولی وقتی میفهمد یک آخوندی به اسم زُهری لعنه الله علیه که این خیلی به اهل بیت ظلم کرده است که او قبلاً جزء شاگردان امام سجّاد بود و بعد او را خریدند! با پول میشود شاگرد امام سجّاد را به رئیس شرطههای بنی امیّه تبدیل کنید. رئیس پلیس بنی امیّه یک آخوند به اسم محمّد بن شهاب زُهری بود. نام او زُهَری نیست. امام به او نامه نوشت که این نامه در تحف العقول است. فرمود تو استخدام بنی امیّه شدی، هم پول شما حرام است و کمک به اینها حرام است. یعنی مبارزه است، ولی شمشیر نیست. چون اینجا، جای شمشیر نیست. یک مثال عرض کنم و بحث را نگاه داریم.
صوفی دزد و عصبانیّت مأمون از پاسخ امام رضا علیه السّلام
یک جمله در همین زمینه بگویم و امام صادق و امام رضا را جلسهی بعد عرض میکنم. آن کسانی که نگاه کردند دیدند امام رضا علیه السّلام بعد از ۲۰۰ سال مبارزه با طاغوت ولیعهد شاه عبّاسی شد و دختر او را هم گرفت. ما هم شاید اگر آن زمان بودیم ممکن بود خیلی از این حرفها بزنیم. امّا امام سجّاد مأمون را بدبخت کرد. یک مورد که خیلی صریح است و لازم به توضیح است، این است که یک صوفی را گرفته بودند و گفتند که او دزدی کرده است، او را پیش مأمون آوردند که مأمون او را محاکمه کند. مأمون هم گفت تو دزدی کردی و دست تو را باید قطع کنیم. چرا دزدی کردی؟ این صوفی گفت من اگر دزدی کردم برای این بود که من نیازمند بودم و قبل از آن تو از من دزدی کردی! مأمون گفت من چه زمانی دزدی کردم؟! گفت خدا در قرآن برای «وَ ابْنَ السَّبیل»[۹] دو آیه فرموده است، هم در خمس و هم در یک جای دیگر و فرموده است باید هزینهی «وَ ابْنَ السَّبیل» را بدهی. تو حقّ خمس را دزدی و من بدبخت شدم و به عسرت افتادم و مجبور شدم دزدی کنم. مأمون گفت این قصّهها را نگو، من دست تو را میبرم، تو کار غلطی کردی! (صوفی) گفت تو نجس هستی و نمیتوانی من را پاک کنی. نجس که نجس را پاک نمیکند! خمس اهل بیت پیغمبر را خوردید حالا چه میگویید؟! گاهی اوقات در تاریخ –زمان معاویه هم است- یک آدم ناشناسی این همه شجاعت پیدا میکند و سخن میگوید، تازه دزد هم است!
در زمان معاویه هم است. ما پنج جلسه در مورد خانمهایی که در دورهی معاویه از اهل بیت جلوی معاویه دفاع کردند و جرأت داشتند بحث کردیم. یعنی این دین خیلی سخت به ما رسیده است. زبانها بریده شده است، دستها قطع شده است. مفت به دست ما نیامده است.
مأمون خیلی عصبانی شد. امام رضا کنار او بود. گفت این شخص (صوفی) چه میگوید؟ حضرت فرمود: «لِلَّهِ الْحُجَّهُ الْبالِغَهُ»[۱۰] او حجّت را تمام کرد، اگر جوابی دارید بدهید. خیلی به مأمون برخورد. لذا نوشتند یکی از دلایل اینکه بر قتل امام رضا عزم کرد این بود. دید دیگر امام رضا خیلی سریع… توقّع داشت که امام رضا بفرماید حکم من و مأمون فرقی نیست! او هم بالاخره جزء اهل بیت است! امّا حضرت فرمود حجّت را به شما تمام کرد، اگر جوابی دارید بدهید. حضرت فرمود: «سُرِقَ فَسَرَق»[۱۱] از او دزدی کردید و او هم دزدی کرده است. اوّل باید بگویید چرا حقّ او را خوردید! لذا بعضی ولی عهدی او را میبینند. اینکه در یک شرایط خاصّی فرد را نابود کرده است و بیآبرو کرده است را نمیبیند.
شهادت حضرت علیّ بن موسی الرّضا علیه السّلام
کار از کار گذشت و تصمیم گرفت که حضرت را به شهادت برساند. حضرت را صدا کرد و یک جامی به دست حضرت داد. حضرت که چند جرعه نوشید. این نقل در منابع متأخّر است. أباصلت میگوید از دفتر مأمون تا خانهی امام راهی نبود. حضرت رضا هم ۴۷ یا ۴۸ سال داشتند. آقا چند بار در مسیر نشستند. بعد که وارد حجره شد فرمود در را ببند. فرش زیر پای خود را هم کنار زد. چشم انتظار پسر خود بود. ما از امام رضا اینطور یاد گرفتیم «یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَیْءٍ فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ»[۱۲] آقا جان متأخّرین میگوید پسر شما آمد و سر شما را به دامن گرفت. لحاظ آخر در آغوش پسر خود جان دادید. «لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ»[۱۳] راوی دشمن میگوید دیدم صورت ایشان (حضرت سیّد الشّهداء) روی خاک است. چند بار تلاش کرد از روی خاک بلند کند نتوانست و توان نداشت. صورت ایشان روی خاک برگشت. «السَّلَامُ عَلَى الْخَدِّ التَّرِیب»[۱۴] سلام به آن گونههای خاک آلوده. میگوید آقا داشت دعا میکرد. همه ایستاده بودند و منتظر بودند. کسی نبود سر او را به دامن بگیرد. چند بار است که در کربلا سرها را بعد از شهادت جدا کردند. فقط برای یک نفر این اتّفاق افتاده است. این عبارت امام رضا است که فرمود: «یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَیْءٍ فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ»[۱۵] من نمیتوانم همهی جمله را بیان کنم. «فَإِنَّهُ ذُبِح» آقا داشت صحبت میکرد، داشت مناجات میکرد «وَ الشِّمْرُ جَالِسٌ».[۱۶]
[۱]– سورهی غافر، آیه ۴۴٫
[۲]– سورهی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫
[۴]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۴، ص ۵۷۴٫
[۵]– من لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص ۶۱۲٫
[۶]– سورهی حجرات، آیه ۱۳٫
[۷]– منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه (خوئى)، ج ۱۸، ص ۲۷۶٫
[۸]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۵، ص ۳۴۴٫
[۹]– سورهی بقره، آیه ۱۷۷؛ سورهی انفال، آیه ۴۱٫
[۱۰]– التوحید (للصدوق)، ص ۲۴۰٫
[۱۱]– عیون أخبار الرضا، ج ۲، ص ۲۳۸٫
[۱۲]– همان، ج ۱، ص ۲۹۹٫
[۱۳]– الأمالی (للصدوق)، النص، ص ۱۱۶٫
[۱۴]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۹۸، ص ۲۳۶٫
[۱۵]– عیون أخبار الرضا، ج ۱، ص ۲۹۹٫
[۱۶]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۹۸، ص ۳۲۲٫
پاسخ دهید