حجت الاسلام کاشانی روز سه شنبه مورخ ۷ آذر ۱۴۰۲، به مناسبت ایام فاطمیه اول به ادامه ی سخنرانی با موضوع «جایگاه فاطمیه در معارف اسلامی» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم میشود.
- مقدّمه
- مرور جلسات گذشته
- کمال در راه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است
- نگاهی به شکست یا پیروزی در مسائل
- آیا پروژهی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم شکست خورد؟
- مسئلهی منافق و نفوذی در اسلام
- یَدُ الله
- طراحی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای آیندهی اسلام
- روضه و توسّل به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم»
«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۲]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]
مقدّمه
هدیه به پیشگاهِ باعظمتِ حضرت ختمیمرتبت صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت مکرّم ایشان سلام الله علیهم أجمعین، علی الخصوص امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین و صدیقه طاهره سلام الله علیها صلواتی مرحمت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.
عرض ادب و ارادت و خاکساری و التجاء و استغاثه به محضر پُرخیر و برکتِ حضرت بقیّه الله الأعظم روحی و ارواح من سواهُ فداه و عجّل الله تعالی فرجه الشّریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.
مرور جلسات گذشته
بعد از مقدّماتی که عرض کردیم، معارف اسلامی سطحبندی دارند، همهی آنها مهم هستند ولی بعضی حافظ و نگهبان و مُهَیمِنِ بعضی دیگر هستند، از جهاتی از همه مهمتر و حساستر و کمعرصهتر، محتاجتر به بحثِ علمی و کنکاشِ بیشتر، موضوع فاطمیه است.
مباحثی مطرح شد که دیگر آنها را تکرار نمیکنم، تتمهای هم عرض میکنم که شب آخر جلسه است و از همهی عزیزان حلالیت میطلبم، ان شاء الله دقایقی که وقت شما در این جلسه صرف شد صدیقه طاهره سلام الله علیها از شما قبول کند، امیدوار هستم ان شاء الله هر میزانی که من وقت را گرفتم صاحب معرفت صدیقه طاهره سلام الله علیها به شما معرفت بدهد.
بعد از مباحثی که مطرح شد و نکاتی که گذشت، مباحث زیادی مانده است، یکی از آنها این است که آیا پروژهی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم شکست خورد؟ بالاخره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم زهرای مرضیه را معرّفی کرد، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را بارها و بارها معرّفی کرد که امّت به کژی و انحراف نیفتد و درست ببیند.
کمال در راه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است
مسئله این نبود که «علی باید رئیس باشد»، مسئله این بود که «مردم باید به کمال برسند»، غرض خلقت الهی به نتیجه برسد، تلاششان را کردند که کمک کنند، اگر میشد انسان با کسی غیر از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به کمال برسد که اصلاً بحثی نبود. اگر ما طرفدارِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هستیم که بر حسبِ تعصب نیست، بخاطر زیباییهای متعدد و مختلف امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نیست، اگر ما جایی بهتر از او، بهتر از مسیری که او فرموده، سعادت بیشتری از آنچه او برای ما خواسته سراغ داشتیم که یک لحظه هم اینجا نمیایستادیم. انسان به دنبال کمال است، اگر من احتمال جدّی میدادم که جایی یک صدم بیش از اینجا خبری هست، یک لحظه هم اینجا نمیایستادم. اینجا اصلاً با جایی قابل قیاس نیست. نه اینکه بصورت درصدی از جاهای دیگر بهتر است، بلکه فاصله از بین سیاهی و سپیدی قابل قیاس نیست.
شاعری در اسپانیای قدیم که عرب به آن «آندلس» میگوید، هزار و صد سال قبل این شعر را راجع به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه گفته است. آن روزگاران آندلس مرکز و موطنِ نواصب است. شاعری در آنجاست…
بحث اینجا بود که بین امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و دیگران دو درصد و پنج درصد فاصله نیست، فاصله از سیاهی و تا سپیدی است…
«آندلس» مرکز و موطن نواصب بود، چون بنی امیه آنجا را فتح کرده بودند و این اسلامی بود که بنی امیه به مردم یاد داده بودند. در آنجا شاعری به نام «ابن هانی آندلسی» پیدا شد که او یک شاعر عجیبی است، با آنکه خیلی جوان از دنیا رفته است، در همین بیست سال اخیر دهها پایاننامهی دکتری در مورد او نوشتهاند، دیوان او در تونس و مصر و لبنان چاپ شده است، او شاعر برجستهای است، ببینید در یک بیت چه کرده است، خطاب او به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، میگوید: «النُّورُ أنتَ وَ کُلُّ نُورٍِ ظُلمَهٌ» نور تویی و نورهای دیگر در برابرِ تو «تاریکی» است، «والفَوقُ أنتَ وَ کُلُّ فَوقٍ دُونُ» «بالا» تو هستی، کوهها هم در برابرِ تو پایین هستند.
نگاهی به شکست یا پیروزی در مسائل
آیا این پروژهی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم شکست خورد؟ این سؤال فرعیات دیگری هم دارد که من ملاحظهی وقت را میکنم، بخاطر همین سایر فرعیات را مطرح نمیکنم.
وقتی ما به یاد فاطمیه میافتیم، مسلّماً جگرمان پاره میشود، وقتی به یاد سقیفه میافتیم غم وجود ما را میگیرد، این غمها هست، اما باید احساس شکست داشته باشیم یا احساسِ پیروزی؟
من در ابتدا جواب سوال را بگویم، ولی موضوع منبر من تبیین این موضوع است، روزی که آزادگان عالم را به ظاهر اسیر از کربلا بیرون میبردند، به ذهن کسی نمیرسید که اینها پیروز هستند. اما وقتی در حال برگشت از شام بودند، هنوز مدّتی نگذشته بود، به قول حضرت سجّاد علیه السلام هنوز زخم دل باز بود، اما دیگر پیروز برگشتند.
ممکن است بگویید چون من امام حسین علیه السلام را دوست دارم اینطور میگویم، اما از امام سجّاد علیه السلام پرسیدند: چه کسی برنده شد؟ فرمود: اگر میخواهی ببینی چه کسی پیروز شد، یک اذان و اقامه بگو، اینها به دنبال این بودند که اسم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را از مأذنه بردارند، اما هنوز این اسم برقرار است. ما رفتیم و شهید دادیم و اسیر شدیم و کتک خوردیم، ولی هنوز اسم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم روز مأذنه هست.
هنوز دو یا سه سال نگذشته بود که شاخهی ابوسفیانِ بنی امیه منقرض شدند، آن کسی به قدرت رسید «مروان» بود که شاخهی دیگری است. پسر او در نامهای به حجاج نوشت: به اسم ما فرزندان اهل بیت را نکش، «جَنِّبنِی دِمَاءَ أهلِ هَذَا البَیت فَإنِی رَأَیتُ بَنِی حَربٍ سُلِبُوا مُلکَهُم لَمَّا قَتَلُوا الحُسَین»،[۴] این هم اعتراف آن کسی که بر یزیدیان پیروز شد و بعداً قدرت به او رسید: اینها حسین را کشتند، ولی حکومت را دادند.
وقتی بنی عباس آمد که با بنی امیه بجنگد، شعارِ اهل بیت میدادند، وقتی بنی عباس میخواست بر بنی امیه غلبه کند، منبری به خراسان میفرستاد که مدحِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بگوید.
کشتند ولی شکست خوردند، همیشه آن کسی که کشته میشود بازنده نیست، باید ببینید کدامیک به اهداف خود رسیدند. یک جریان به دنبال خاموش کردنِ نور الهی بود، یک جریان به دنبال حفظ نور الهی بود. جان داد ولی…
اجازه بدهید مثالی عرض کنم، آن کسی که در نماز سیّدالشّهداء صلوات الله علیه، مانند سعید بن عبدالله حنفی… ان شاء الله خدای متعال روزی کند که ما در محضر امام زمان ارواحنا فداه، تیری که میخواهد به حضرت اصابت کند به تنِ ما برخورد کند و در مقابل حضرت زمین بیفتیم… آن کسی که تیرباران شد و جانِ امام حسین علیه السلام را حفظ کرد تا نماز امام حسین علیه السلام تمام شود، کشته شد ولی آیا به هدف خود رسید یا نه؟ درست است که کشته شد ولی به هدف خود رسید. همیشه مقتول که شکستخورده نیست، باید هدف او را ببینید.
آن روزی که اسرا در حال بیرون رفتن از کربلا بودند، به ذهن کسی نمیرسید که اینها پیروزِ این میدان هستند، اما وقتی چند ماه برگشت اوضاع دگرگون شد، وقتی چند سال گذشت اوضاع خیلی بیشتر دگرگون شد، شصت سال بعد که میخواستند بر علیه بنی امیّه قیام کنند، به اسم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه… به این موضوع که بنی عباس دروغ میگفتند کاری ندارم…
دیدهاید که بعضی اوقات، بعضی از کاندیداهای پستهای مهم، نگاه میکنند باید چه حرفی بزنند که خریدار داشته باشد…
وقتی بنی عباس میخواست بر علیه بنی امیه قیام کند، دید محبّتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خریدار دارد. هشتاد سال روی منبرها امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را لعن کرده بودند، هزاران هزار منبر به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جسارت کرده بودند، زبانهای محبّین را از حلقوم بیرون کشیده بودند، وقتی بنی عباس خواست آنها را سرنگون کند، دید آن چیزی که خریدار دارد مدحِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است. لذا باید پیروزی و شکست را در موطن و بسترِ خودش دید، باید در آن بافت دید که چه کسی برنده است و چه کسی بازنده است، باید آن بافت را نگاه کرد.
آیا پروژهی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم شکست خورد؟
آیا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم شکست خورد؟
خیلی سادهانگارانه است که ما خیال کنیم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آمد و یک جمعیت لشکر و…
من همیشه این مثال را میزنم، شما حساب کنید وسط اروپا، مثلاً انگلیس، در وسطِ لندن، یک زمین به وسعت هزار متر در هزار متر، یعنی یک میلیون متر مربع را حصار بکشی و بگویی من میخواهم یک حکومت اسلامی بر ضد دولت انگلیس تشکیل بدهم! این حکومت چقدر میتواند دوام داشته باشد؟
وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حکومت اسلامی در یک دِهِ پُرجمعیت تشکیل داد، یثرب یک شهرِ کوچک یا دِهِ پُرجمعیت بود، پانزده سال از شروع اسلام گذشته بود، لشکر پیامبر سیصد نفر نیرو داشت که اینها دمپایی و چماق و شمشیر هم نداشتند، چه برسد به مرکب!
اگر شما مهاجران به حبشه را هم اضافه کنید، باز هم میبینید جمعیتی در کار نبود، نه عِدّه داشت و نه عُدّه، نه پول داشت و نه امکانات. این پیغمبرِ بلندهمّت بود که با این امکانات کم یک دینِ جهانیِ خاتَمِ خاتِم را اداره کرد. از همان روز اول هم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چنان باصلابت و باهمّت بود و از سرِ اعتقاد سخن میگفت، وقتی مکّه بود و تنها بود، میفرمود: ببینم چه کسی لیاقت دارد جانشین من باشد.
همانطور که ابوطالب سلام الله علیه اینطور بود، در دورهی جاهلیتی که اعراب خیلی چیزها را متوجه نمیشدند، پول مهم بود و قدرت، حضرت ابوطالب صلوات الله علیه که پول زیادی هم نداشت «سَیّد عرب» شد! یعنی او با هیبت و عظمتِ نفسِ خودش سیادت پیدا کرده بود.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم همان روزهای اول میفرمود که این یک کارِ مهمِ جهانی است، آخرین دین است، جهان را خواهد گرفت، برای هدایت امّت هم جانشین خواهد داشت.
و اگر بروید و گزارشها را ببینید، در همان مکّه… آن روایت هست که بچهها در کتب درسی خود میخوانند، که آدم غریبهای به مکه آمد و دید که سه نفر در حال انجام کار خاصی هستند، که آنها امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و حضرت خدیجه سلام الله علیها و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بودند…
اصلاً جمعیت کجا بود؟ اصلاً کسی با پیامبر که جمع نمیشود! بلاتشبیه یک نفر دویست هزار میلیارد تومان پول دارد، من هم میگویم که من هم ده هزار تومان دارم! مسلّماً این دو را با یکدیگر جمع نمیکنند، این دو که با یکدیگر قابل قیاس نیستند، که بگوییم عِدّه و عُدّه، عِدّه و عُدّه کجا بود؟ اصلاً عِدّه و عُدّه در کنار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چه قیمتی دارد؟
یک نفر پرسید: اینها در حال چه کاری هستند؟
آن زمان عباس (عموی پیغمبر) هنوز اسلام نیاورده بود، گفت: این شخص برادرزادهی من است، ادعا میکند که پیغمبر شده است.
جملهی بعدی که گفت این بود: میگوید این دین جهان را خواهد گرفت.
شاید عدّهای با همین عدّه مسخره میکردند، ولی بسیاری از اقوام در همان شرایط میگفتند: اگر ما با تو بیعت کنیم، اجازه میدهی ما جانشین تو بشویم؟
اصلاً علّت برخورد این بود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را جدّی گرفتند. چون نَسَبِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اشرفِ انسابِ عرب بود، عرب دوست نداشت با او درگیر بشود، از او احساس خطر کردند.
برای اینکه ببینیم قدرتِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چقدر بود، همین یک مثال کافی است: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را امین میدانستند، تا اینجا که ادّعای نبوّت کند هم مشکلی نیست، گفتند او از خودمان است. وقتی ادّعای نبوّت کرد، دوست و دشمن، بتپرست و کسانی که او را تکذیب میکردند، اگر میخواستند به سفر بروند، پول خود را به این فرد میسپردند!
برای همین هم کسی قبول نمیکردند او دروغ بگوید، آنها سرمایهی خود را نزد او میسپردند، با اینکه او را قبول نداشتند!
در شعب ابیطالب افتاد، هر شب جان او در خطر بود، سه سال امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شبها نخوابید، ابوطالب هر شب جای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را عوض میکرد که کسی نتواند حدس بزند و پیامبر را ترور کند. ارتباط نمیگرفتند، ولی حتّی وقتی در شعب هم بود، اگر در جایی پول مهم یا جواهر مهمّی داشتند، به این آقا امانت میسپردند.
یکی از دلایلی که با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم همراه نشد این بود، فرمود: وقتی قرار است من ناگهانی از مکه خارج شوم، دیگر نمیتوانم برگردم، چه کسی باید این امانتها را ببرد و به صاحبان خود تحویل دهد؟ تو صبر کن و امانتها را تحویل بده و بعد بیا. وقتی امانتها را تحویل دادی برو و روی سقف کعبه بایست و بگو: امانتها را از طرف پیغمبر تحویل دادم، اگر کسی ادعای طلبی دارد بگوید.
کسانی که نبوّت او را تکذیب میکردند، میدانستند که او امین است.
پناه بر خدا از شیعهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، نستجیربالله، که دیندار و غیردیندار او را امین ندانند. همین اوصاف مردم را به دین برمیگرداند. ان شاء الله خدای متعال همهی ما را در انواع امانتهایی که در دست داریم، امین قرار دهد.
مسئلهی منافق و نفوذی در اسلام
این پیغمبر از روز اول جدّی گرفته شد که با او برخورد کردند، برای اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم جدّی گرفتند و از ایشان میترسیدند، از روز اول نفوذی و منافق فرستادند.
در شبه جزیرهی عربستان که اقوام پُرقدرت و پولدار وجود داشت، پیغمبری که پول و قدرت ظاهری نداشت، محکم هم فرموده بود که دین من جهان را فرا خواهد گرفت، ما برای خدا کار میکنیم، ولی کسی که برای خدا کار کند دنیا را هم خواهد گرفت.
اینها گفتند خیلی محکم حرف میزند!
شما نگاه نکنید که من تکرار میکنم، وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم این کلام را میفرمود، چون خودِ حق، حق میگفت، وسطِ دلها مینشست، میفهمیدند راست میگوید.
در روایت است که میگفتند این دروغگو دروغ میگوید، ولی وقتی چیزی میفرمود، گوش میکردند!
وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم صحبت میکرد، خوارج نمیتوانستند گوش ندهند، حتّی نفرین میکردند و میگفتند ببین چطور حرف میزند که نمیشود به او گوش نکرد!
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم جدّی گرفته شد، چون جدّی گرفته شد، نفاق زود شروع شد. هنوز پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم جمعیتی نداشت، آنها میگفتند اگر توانستیم با او میجنگیم، اما درواقع از ابتدا خودشان را شکستخورده حساب کرده بودند، وگرنه نفوذ برای یک ابرقدرت است، نفاق برای ابرقدرت است. اینجا از همان روزهای اول آمدند که ببینند چه کاری میتوانند انجام دهند.
وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از مدینه به مکّه آمد، پانزده سال گذشت، جنگ بدر خواست شکل بگیرد، خدای متعال به پیامبر خبر داد، یا دیدهبان اسلام خبر آورد که ابوسفیان اموال شما را که در مکه بودید را فروخته است و در حال رفتن به شام است که تجارت کند، میخواهند از شام به مکه برگردند، بروید و اموال خودتان را بگیرید.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم با سیصد و چند نفر حرکت کرد تا بروند و اموال خودشان را از ابوسفیان پس بگیرند، قبل از اینکه به ابوسفیان برسند، نفوذیِ منافق به ابوسفیان خبر داد و به او گفت که از مسیر دیگری به مکه برو. به مکه خبر داد که حدود پانصد کیلومتر راه است، ابوجهل با هزار نفر پشت سر سپاه اسلام آمدند و آنها را قیچی کردند که اینها نتوانند به مدینه برگردند.
اینکه عرض میکنم نفوذی بود، ابتدای اولین جنگ با نفوذی لو رفت! وقتی عملیات لو رفت باید شکست میخورد، آنها نهصد و پنجاه کماندو آورده بودند، پولدار بودند، به رزمندههای حرفهای پول میدادند و آنها را میآوردند.
امروز هم بعضی از کشورها این کار را میکنند، آدمِ تنومند، رزمنده، تکتیرانداز، ورزشکار استخدام میکنند و حقوق میدهند، مسلّماً این فرد با یک آدم عادی تفاوت دارد.
آنها نهصد و پنجاه کماندو آوردند، هر روز سه وعده به آنها کبابِ شتر میدادند! در مقابل هم سپاه اسلام چیزی برای خوردن نداشت! سپاه اسلام حتّی رزمندهی حرفهای نداشت!
تازه سپاه اسلام خبردار هم شدند که نفوذی اینها را لو داده است، یعنی درواقع باید روحیهشان هم خراب میشد.
یَدُ الله
در بدر معجزاتی رخ داد، خدای متعال میخواست بگوید وقتی شما حساب و کتاب میکنید، باید این موضوع را هم حساب کنید که این طرف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و خدا بود، آن طرف از این خبرها نبود! اینها را هم حساب کن!
اصلاً همهی جنگهای اسلام تربیتی است، وقتی حساب و کتاب میکنی، خدا را هم در این میان حساب کن!
وقتی جنگ شروع شد، در ابتدای کار سه به سه شروع کردند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه طرفِ مقابلِ خود را زد، به کمکِ حمزه زیرِ چانهی طرفِ مقابلِ حمزه را هم زد، آن فردی هم که عُبَیده را هم زده بود، زد.
وقتی جنگ شروع شد… شبهای قبل عرض کردم، هرچه فرمانده و پرچمدار بود زد، همینقدر به شما بگویم، جنگ بعدی که سال بعد رخ داد، ابوسفیان یک گروه تشکیل داد و گفت اینطور آبروریزی است، نباید پرچم ما زمین بیفتد، آمدند و گفتند پرچم را به «طلحه بن ابیطلحه» میدهیم، پهلوان بعدی هم پسر او باشد، بعد از آن به «نوفل بن خویلد» میدهیم و… نُه جانشین را تعیین کردند. گفتند همین اندازه کافی است. وقتی ثلثِ جنگ گذشت، هر نُه پرچمدار در احد به زمین افتاده بودند و کسی جرأت نکرد پرچمِ کفر را بلند کند!
یعنی آنها با قدرت آمدند، اما چکار کنند که شمشیرِ یک کماندو در مقابل بازوی یک یدالله کارهای نیست! زور داشتند اما در مقابلِ قرینِ خودشان، نه یدالله! «یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ»،[۵] این قابل قیاس نیست.
اینها خیلی کار کردند، همهی تلاششان را کردند، برنامهریزی کردند، هم لجستیکشان فوق العاده بود، هم از نظر روحی و روانی، هم از نظر امکانات و رفاهیات و تجهیزات و… آن طرف هم اصلاً چیز خاصی نداشت.
در جنگ خندق، درواقع اصلاً جنگی صورت نگرفت. وقتی «عمرو بن عبدود» از تنگه عبور کرد و سپاه اسلام را مسخره کرد…
اصلاً انگیزهی اینکه احزاب، همهی گروهها، حتّی یهودیها با آنها ائتلاف کرده بودند، دیگر همه ناامید شده بودند…
به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عرض کردند: «بأَیِّ شَیْءٍ غَلَبْتَ الْأَقْرَانَ»[۶] چطور همیشه تو پیروز هستی؟
حضرت چند عبارت فرموده است، یک عبارت حضرت توحیدی است که درواقع حضرت ادب خود را نشان داده است، فرمود: «نَجْدَهً أَکْرَمَنِی اَللَّهُ بِهَا»[۷] شجاعتی است که خدا روزی کرده است.
وقتی میخواست بفرماید «قلعهی خیبر را فتح کردم» فرمود: «لَمَّا فَتَحَهُ اللهُ بِیَدَی» آن زمانی که خدا به دست من قلعه را فتح کرد… یعنی خدا این کار را کرد و خواست به نام من باشد! این ادبِ توحیدِ حضرت است.
از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه پرسیدند: «بأَیِّ شَیْءٍ غَلَبْتَ الْأَقْرَانَ»؟ فرمود: با هر کسی که روبرو شدم، وقتی چشممان به هم افتاد، من یقین داشتم من پیروز هستم، او هم یقین داشت که شکست خورده است!
کسی که پشت او به خدا گرم است ترس و خوف ندارد. آن کسی که یقین دارد خدا پشت اوست، یا شهید میشود و زودتر در آغوش خدا میرود، یا قرار است فعلاً دنیا را تحمّل کند، پس پیروز خواهد شد. مؤمن شکست نمیخورد. یا پیروز است و یا در آغوش خداست. یعنی یا خوب است و یا بهتر است، خدای متعال «إِحْدَى الْحُسْنَیَیْنِ»[۸] میفرماید، یا خوبتر است، یا خیلی خوبتر.
برای همین هم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اینطور میفرمود، چون در هر صورت پیروزی با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است.
وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه یک نفر را در احزاب انداخت، تاریخ اینطور نوشته است و خیلی هم روشن است و شکّی هم وجود ندارد که همهی احزاب با آن جمعیت رفتند!
طراحی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای آیندهی اسلام
این پیغمبر میدانست چند نفر جمعیت و نیرو دارد، میدانست از قبل از روز بدر هم منافق هست. روز احد از هر سه نفر، یک نفر منافق بود. هرچه جلوتر آمد منافقین بیشتر شدند. تا در خانهی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نفوذی داشتند، هم آیات نشان داده است، هم سیره نشان داده است.
بعضی اوقات هم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم روشنگری میفرمود. در صحیح بخاری نقل شده است که روزی دارد «قَامَ النَّبِیُّ خَطِیباً»[۹] پیامبر خدا بلند شد و ایستاد، «فَأَشَارَ نَحْوَ مَسْکَنِ عَائِشَهَ» به خانهی عایشه اشاره کرد و فرمود: «هُنَا الفِتْنَهُ، هُنَا الفِتْنَهُ، هُنَا الفِتْنَهُ» فتنه اینجاست، «مِنْ حَیْثُ یَطْلُعُ قَرْنُ الشَّیْطَانِ» شاخ شیطان از اینجا بلند میشود!
«شاخ شیطان» یعنی آن جایی که شیطان دیده میشود، وقتی یک موجود شاخدار بخواهد از یک خاکریز بیاید، اول شاخ او دیده میشود.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «مِنْ حَیْثُ یَطْلُعُ قَرْنُ الشَّیْطَانِ» شاخ شیطان از اینجا پیدا میشود!
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم روشنگری هم میکرد، مسلّماً پیامبر میدانست اوضاع چطور است. آدمی که میداند چرا باید جلو برود؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بلندهمّت بود.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم طوری حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را معرّفی کرد که ایشان بتواند ایفای نقش کند. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را معرّفی کرد که راه را به امّت نشان بدهد. بعد طراحی کرد.
هر کسی به مجالس فاطمیه میآید اول باید بیچاره و شرمندهی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم باشد.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود: در حال گذر با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بودیم، برگشت و چند مرتبه پشت خود را نگاه کرد، وقتی کوچه خلوت شد، مطلبی بصورت پنهانی به من گفت، من با صورت به زمین اصابت کردم.
آن امیرالمؤمنین که زیرِ درِ قلعهی خیبر نلرزید!
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میفرماید: من عرض کردم یا رسول الله! آیا نمیشود من قبل از شما از دنیا بروم؟
من جایی را به خاطر ندارم که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مورد امتحانی واقع شده باشد و تقاضا کرده باشد که آیا میشود موضوع امتحان عوض شود؟
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: علی جان! هدایت این امّت به صبر تو وابسته است. تو که کرّار هستی باید دست تو را ببندند و صبر کنی…
چون همانطور که عرض کردیم کشته شدن که شکست نیست، ما هدف دیگری داریم، هدف «هدایت امّت» است، باید به دیگران برسد، و اگر قرار شد اینها خیانت کنند این فاطمهای که من اینطور معرّفی کردم، باید اینجا در مقابل چشم تو کشته شود…
کسی در این عالم ایثاری بالاتر از این نکرده است، که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای هدایت امّت راضی شد به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها اهانت و جسارت شود.
آیا پروژهی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم شکست خورد؟
اگر منظور این است که پیامبر اذیت شد؛ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود که هیچ پیغمبری به اندازهی من اذیت نشده است. اگر منظور این است که خیلی به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین ظلم شده است، بله اینطور است.
ولی با آن توضیح اولیه «هدف» چه بود؟ هدف این بود که آن طرف به دنبال نابودی محض بود، با توپِ پُر هم میآمد، با وحشیگری هم میآمد. ولی این طرف آب باریکهی حقیقت را تا امروز کشانده است.
هر جای عالم از «حقیقت» بحث شود، از گفتگوی با ما فرار میکنند.
روزگارانی جمعیتِ شیعه یک به صد و یک به دویست بوده است، ولی هر کتابی در عقیده نوشتهاند، یک حملهای به شیعیان کردهاند، چرا؟ چون حرف بگونهای بوده است که در نفوس مینشسته است، بانفوذ بوده است، سالم بوده است، برهانی بوده است، دقیق بوده است، مجبور بودند واکنش نشان بدهند.
میگویند «امامت» جزو عقاید نیست، ولی تقریباً در نود و پنج درصد کتب عقایدی راجع به امامت بحث میکنند. میپرسند چرا این کار را میکنید؟ میگویند: چون شیعیان میگویند امامت جزو عقاید است ما مجبور هستیم که جواب بدهیم!
اگر خزعبل و بیمعنا و یک حرفِ چرندِ واضحی بود، نباید ملاکشان را در آن بحث بهم میزدند. انگار در رشتهی ریاضی یک فصل هم راجع به شیمی بحث کنیم!
وقتی میگویی «امامت» جزو این علم نیست، پس این بحث را رها کن! پس معلوم است که نمیداند باید چکار کند. وقتی خواستند جواب هم بدهند، حرف پرت زدهاند.
من این موضوع را هم به محضر شما عرض کنم، گاهی اوقات ما میگوییم «دفاع از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه»!
دفاع از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که کاری ندارد، دفاع کردن از جمال محض که کاری ندارد، نقطهی تاریکی ندارد که ما بخواهیم دفاع کنیم، ضعف ندارد که ما بخواهیم پنهانکاری کنیم، نقطهی عدمی در او نیست، فقط وجود محض و کمال محض و شجاعت محض و علم محض است.
کار آنها سخت است، باید در مورد حسب و نسب و علم و شجاعت، چیزی ببافند!
ان شاء الله خدای متعال به ما همّت بدهد آنطور که آنها از باطل دفاع میکنند… منظور بعضی از عالمان است، در این شبها بارها عرض کردیم که عوام مردم دنیا که از چیزی خبر ندارند…
اگر آن حرف که از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نقل شده است که ای کاش ده نفر از این یارها را میدادم و یک نفر از یاران معاویه را میگرفتم… خدایا! ما را جزو یارانِ به درد بخورِ امام زمان ارواحنا فداه قرار بده… پناه میبرم به خدا از اینکه امام زمان ارواحنا فداه بفرمایند ای کاش ده نفر مانند کاشانی را میدادم و یک یارِ نصفه و نیمه میگرفتم…
چون دفاع از حق که کاری ندارد، دفاع از کمالِ مطلق که کاری ندارد…
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم ضرر نکرد، ولی اذیت شد، ولی جگر ایشان پاره شد، ولی آسیب خورد، ولی روح بین دو پهلوی خود را برای هدایتِ امّت خرج کرد، اما حقیقت را نگه داشت.
حقیقت مانده است، اگر کسی برود و تاریخ را نگاه کند، با این همه دشمنی که صورت گرفته است، با این همه تلاشِ هزار و چهارصد ساله، ببیند روز به روز…
ما شیعیان خطا و کمکاری زیاد داریم، شما خوب هستید، بعضیها مثل شما خوب هستند و بعضیها مانند من کمکار هستند، اما با این حال هزار و چهار صد سال بر سرِ ما زدهاند، هر جایی بحث فرهنگی هست، یک واکنشی روی ما هست.
اگر کسی بروید و با مردمِ آزادیخواهِ عالم، با حقجویان عالم، مسلمینِ حقجو گفتگو کند، با جوانهای دانشجویشان، میبیند که نقطهی امیدشان به ماست.
مطالب دیگری هم هست که از آنها میگذرم.
روضه و توسّل به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
دیشب شبِ خیلی سختی برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود، همهی دار و ندار او را یکجا از او گرفتند…
سیّد باقر هندی میگوید: خداوند هرچه داشت به علی داد، اما به اندازهی آنچه به او داده بود، او را مبتلا کرد…
امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و امام حسین صلوات الله علیه به درِ خانهی چند نفر رفتند و آنها را صدا زدند تا در نماز شرکت کنند. وقتی آنها رفتند، کارها را کرده بودند، خودشان چند نفری، محدود… خودِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شروع کرد به کندنِ قبر، وقتی قبر را کند، کَفِ آن را صاف کرد، دیوارهها را صاف کرد…
یک شاعر عرب میگوید به این تابوت و قبر نگاه کرد و فرمود:
یَا نَعشُ رِفقاً بِالعَزِیزَهِ إنَّهَا
مُجَرَّحَهً لا تَخدَشِ الجُرحَ ثَانِیا
تنِ او مجروح است، با او مدارا کنید…
دیواره و کفِ قبر را صاف کرد… چطور من بدنِ لطیف تو را در خاک بگذارم؟…
تنِ سبکشدهی آبشدهی او را کفِ قبر گذاشت، لابد آداب دفن را رعایت کرده است… مدّتی بود که روی او را ندیده بود… روی کفن را باز کرد و صورت را روی خاک قرار داد…
استاد آقای بهجت میگوید: نیمِ ماه خانهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه گرفته بود… از این تیره شدنِ کتف و صورت او، آسمان تیره و تار شد… یَا سَاعَدَ الله العَلیَ المُرتَضَی… خدا به دادِ علی برسد که این صحنه را دیده است…
بعد شروع کرد به چیدنِ لحد و ریختنِ خاک… دیگر علیِ جوان، همهی آرزوهای خود را دفن کرد…
وقتی لحد را چید و خاک روی قبر مبارک او ریخت… تا زمانی که بین دو جسم ارتباط بود، خود را نگه داشته بود، بچهها را مدارا کرده بود، «فَلَمَّا نَفَضَ یَدَهُ مِنْ تُرَابِ اَلْقَبْرِ»،[۱۰] همینکه دست خود را از روی خاک برداشت و بهم زد، «هَاجَ بِهِ اَلْحُزْنُ» غم به او حمله کرد، از دو چشم مبارک حضرت اشک فوران کرد…
دخترِ او این صحنه را دید و یاد گرفت، که وقتی به قتلگاه آمد و بدن را نشناخت، دست را روی سر خود گذاشت، «وَا مُحَمَّدَاهْ صَلَّى عَلَیْکَ مَلِیکُ اَلسَّمَاءِ»[۱۱]…
وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به قبر مبارک حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نگاه کرد، عرض کرد: «اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اَللَّهِ مِنِّی وَ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ مِنِ اِبْنَتِکَ وَ حَبِیبَتِکَ» از طرف خودم و دخترت به شما سلام عرض میکنم…
بعد عبارات عجیبی فرموده است، عرض کرد: «قَلَّ یَا رَسُولَ اَللَّهِ عَنْ صَفِیَّتِکَ صَبْرِی» یا رسول الله! انگار صبر من کم آمده است… یعنی انگار نمیتوانم تحمّل کنم… «وَ ضَعُفَ عَنْ سَیِّدَهِ اَلنِّسَاءِ تَجَلُّدِی»… یعنی یا رسول الله! میخواهم روی پای خود بایستم، اما دیگر نمیتوانم…
بعد رو کرد به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، اینطور بیان نمود: «أَمَّا حُزْنِی فَسَرْمَدٌ»… فاطمه جان! این جگر دیگر خنک نخواهد شد… «أَمَّا لَیْلِی فَمُسَهَّدٌ»… وقتی شب بشود من دیگر نمیتوانم بخوابم، به یاد امشب هستم… وقتی شب شود به یاد این موضوع میافتم که چطور بدنِ تو را درون خاک قرار دادم…
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه زیاد کار دارد… به یاد کلمات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم افتاد، آخرین لحظات عمر شریف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، چشمهای خود را باز کرد و دستان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را در دستِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه گذاشت و فرمود: «هَذِهِ وَدِیعَهُ اَللَّهِ وَ وَدِیعَهُ رَسُولِهِ»،[۱۲] شروع کرد به گریه کردن…
یک شاعر عرب خیلی زیبا گفته است، آن کلام امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را اینطور گفته است: امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عرض کرد «وَدِیعَتُکَ الزَّهرَاءُ عَادَت کَمَا تَرَی» ودیعهی شما همینطور که میبینید برگشت، «وَلَکِنَّهَا عَادَت وَلَیسَت کَمَا هِیَا» یا رسول الله! آوردم، ولی این فاطمه آن فاطمه نیست… اعتذار کرد…
چیزهای دیگری هم فرمود که من الآن توانِ بیانِ آنها را ندارم، اینجا یک روضهی سنگینی برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خواند و عرض کرد که با فاطمهی تو چکار کردند، اگر بخواهم بصورت یکجملهای بگویم عرض کرد: فاطمهات را درهم شکستند…
وقتی میخواست بلند شود به قبر نگاه کرد…
اول این موضوع را عرض کنم، شب آخر جلسه است، چقدر دل ما برای امام رضا علیه السلام تنگ شده است، وقتی به حرم امام رضا علیه السلام میروی، روز آخر مدام ساعت را نگاه میکنی، بلیط داری، دلِ شما در حرم است ولی مجبور هستید، مدام میروید و برمیگردید و گنبد را نگاه میکنید… دلِ شما در حرم است، آداب این زیارت این است که میگویید: «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ سَلامَ مُوَدِّعٍ لا سَئْمٍ وَلا قالٍ»…. سلام میکنم مانند آن کسی که میخواهد وداع کند، ولی خسته نشدهام، دل من اینجاست، ولی مجبور هستم، راه چارهای ندارم و باید بروم…
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نگاهی به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها کرد و فرمود: «لَوْ لاَ غَلَبَهُ اَلْمُسْتَوْلِینَ عَلَیْنَا» اگر اینها به ما مستولی نشده بودند… خودت دستور داده بودی مخفی باشد… باید تا صبح چهل صورت قبر درست کنم… اگر اینطور نبود «لَجَعَلْتُ اَلْمُقَامَ عِنْدَ قَبْرِکَ لِزَاماً» آنقدر سرم را روی قبر شما میگذاشتم و گریه میکردم تا به تو بپیوندم… چه کنم که مجبور هستم و خودت دستور دادهای… باید بلند شوم… اما «اَلسَّلامُ عَلَیْکِ سَلامَ مُوَدِّعٍ لا سَئْمٍ وَلا قالٍ»…. مجبور هستم که بروم، ولی دل من اینجاست…
وقتی خواست بلند شود گلهای هم کرد… حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هجده سال داشتند، نگاهی به قبر مبارک حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها کرد و فرمود: «سَرْعَانَ مَا فَرَّقَ بَیْنَنَا» خیلی زود تو را از من گرفتند…
[۱]– سوره مبارکه غافر، آیه ۴۴٫
[۲]– سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫
[۴] العقد الفرید، جلد ۵، صفحه ۱۳۴ (وکتب عبد الملک بن مروان إلى الحجاج بن یوسف: جنّبنی دماء أهل هذا البیت، فإنی رأیت بنی حرب سلبوا ملکهم لما قتلوا الحسین)
[۵] سوره مبارکه فتح، آیه ۱۰ (إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ ۚ فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّمَا یَنْکُثُ عَلَىٰ نَفْسِهِ ۖ وَمَنْ أَوْفَىٰ بِمَا عَاهَدَ عَلَیْهُ اللَّهَ فَسَیُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا)
[۶] نهج البلاغه، حکمت ۳۱۸ (وَ قِیلَ لَهُ بِأَیِّ شَیْءٍ غَلَبْتَ الْأَقْرَانَ؟ فَقَالَ (علیه السلام): مَا لَقِیتُ رَجُلًا، إِلَّا أَعَانَنِی عَلَى نَفْسِهِ.)
[۷] غرر الحکم و درر الکلم، جلد ۱، صفحه ۷۳۲ (وَ لَقَدْ عَلِمَ اَلْمُسْتَحْفِظُونَ مِنْ أَصْحَابِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ إِنِّی لَمْ أَرُدْ عَلَى اَللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ لاَ عَلَى رَسُولِهِ سَاعَهً قَطُّ وَ لَقَدْ وَاسَیْتُهُ بِنَفْسِی فِی اَلْمَوَاطِنِ اَلَّتِی تَنْکُثُ فِیهَا اَلْأَبْطَالُ وَ تَتَأَخَّرُ عَنْهَا اَلْأَقْدَامُ نَجْدَهً أَکْرَمَنِی اَللَّهُ بِهَا وَ لَقَدْ بَذَلْتُ فِی طَاعَتِهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ جُهْدِی وَ لَقَدْ جَاهَدْتُ أَعْدَاهُ بِکُلِّ طَاقَتِی وَ وَقَیْتُهُ بِنَفْسِی وَ لَقَدْ أَفْضَى إِلَیَّ مِنْ عِلْمِهِ مَا لَمْ یُفْضَ بِهِ إِلَى أَحَدٍ غَیْرِی وَ لَقَدْ قُبِضَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ إِنَّ رَأْسَهُ لَعَلَى صَدْرِی وَ لَقَدْ سَالَتْ نَفْسُهُ فِی کَفِّی فَأَمْرَرْتُهَا فِی وَجْهِی وَ لَقَدْ وَلَّیْتُ غُسْلَهُ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ اَلْمَلاَئِکَهُ أَعْوَانِی فَضَجَّتِ اَلدَّارُ وَ اَلْأَفْنِیَهُ مَلاَءٌ یَهْبِطُ وَ مَلاَءٌ یَعْرُجُ وَ مَا فَارَقَتْ سَمْعِی هَیْمَنَهً مِنْهُمْ یُصَلُّونَ عَلَیْهِ حَتَّى وَارَیْنَاهُ فِی ضَرِیحِهِ فَمَنْ ذَا أَحَقُّ بِهِ مِنِّی حَیّاً وَ مَیِّتاً .)
[۸] سوره مبارکه توبه، آیه ۵۲ (قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا إِلَّا إِحْدَى الْحُسْنَیَیْنِ ۖ وَنَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِکُمْ أَنْ یُصِیبَکُمُ اللَّهُ بِعَذَابٍ مِنْ عِنْدِهِ أَوْ بِأَیْدِینَا ۖ فَتَرَبَّصُوا إِنَّا مَعَکُمْ مُتَرَبِّصُونَ)
[۹] صحیح البخاری، جلد ۴ ، صفحه ۸۲ (حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ إِسْمَاعِیلَ، حَدَّثَنَا جُوَیْرِیَهُ، عَنْ نَافِعٍ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَامَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ خَطِیبًا، فَأَشَارَ نَحْوَ مَسْکَنِ عَائِشَهَ، فَقَالَ: «هُنَا الفِتْنَهُ – ثَلاَثًا – مِنْ حَیْثُ یَطْلُعُ قَرْنُ الشَّیْطَانِ»)
[۱۰] الأمالی (للمفید)، جلد ۱ ، صفحه ۲۸۱ (قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اَلْجَبَّارِ عَنِ اَلْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلرَّازِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلْهُرْمُزَانِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: لَمَّا مَرِضَتْ فَاطِمَهُ بِنْتُ اَلنَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَصَّتْ إِلَى عَلِیٍّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ أَنْ یَکْتُمَ أَمْرَهَا وَ یُخْفِیَ خَبَرَهَا وَ لاَ یُؤْذِنَ أَحَداً بِمَرَضِهَا فَفَعَلَ ذَلِکَ وَ کَانَ یُمَرِّضُهَا بِنَفْسِهِ وَ تُعِینُهُ عَلَى ذَلِکَ أَسْمَاءُ بِنْتُ عُمَیْسٍ رَحِمَهَا اَللَّهُ عَلَى اِسْتِسْرَارٍ بِذَلِکَ کَمَا وَصَّتْ بِهِ – فَلَمَّا حَضَرَتْهَا اَلْوَفَاهُ وَصَّتْ أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَنْ یَتَوَلَّى أَمْرَهَا وَ یَدْفِنَهَا لَیْلاً وَ یُعَفِّیَ قَبْرَهَا فَتَوَلَّى ذَلِکَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ دَفَنَهَا وَ عَفَّى مَوْضِعَ قَبْرِهَا فَلَمَّا نَفَضَ یَدَهُ مِنْ تُرَابِ اَلْقَبْرِ هَاجَ بِهِ اَلْحُزْنُ فَأَرْسَلَ دُمُوعَهُ عَلَى خَدَّیْهِ وَ حَوَّلَ وَجْهَهُ إِلَى قَبْرِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اَللَّهِ مِنِّی وَ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ مِنِ اِبْنَتِکَ وَ حَبِیبَتِکَ – وَ قُرَّهِ عَیْنِکَ وَ زَائِرَتِکَ وَ اَلْبَائِتَهِ فِی اَلثَّرَى بِبُقْعَتِکَ وَ اَلْمُخْتَارِ لَهَا اَللَّهُ سُرْعَهَ اَللَّحَاقِ بِکَ قَلَّ یَا رَسُولَ اَللَّهِ عَنْ صَفِیَّتِکَ صَبْرِی وَ ضَعُفَ عَنْ سَیِّدَهِ اَلنِّسَاءِ تَجَلُّدِی- إِلاَّ أَنَّ فِی اَلتَّأَسِّی لِی بِسُنَّتِکَ وَ اَلْحُزْنِ اَلَّذِی حَلَّ بِی بِفِرَاقِکَ مَوْضِعَ اَلتَّعَزِّی – فَلَقَدْ وَسَّدْتُکَ فِی مَلْحُودِ قَبْرِکَ بَعْدَ أَنْ فَاضَتْ نَفْسُکَ عَلَى صَدْرِی وَ غَمَّضْتُکَ بِیَدِی وَ تَوَلَّیْتُ أَمْرَکَ بِنَفْسِی نَعَمْ وَ فِی کِتَابِ اَللَّهِ أَنْعَمُ اَلْقَبُولِ – إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَیْهِ رٰاجِعُونَ – لَقَدِ اُسْتُرْجِعَتِ اَلْوَدِیعَهُ وَ أُخِذَتِ اَلرَّهِینَهُ وَ اُخْتُلِسَتِ اَلزَّهْرَاءُ فَمَا أَقْبَحَ اَلْخَضْرَاءَ وَ اَلْغَبْرَاءَ یَا رَسُولَ اَللَّهِ أَمَّا حُزْنِی فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَیْلِی فَمُسَهَّدٌ – لاَ یَبْرَحُ اَلْحُزْنُ مِنْ قَلْبِی أَوْ یَخْتَارَ اَللَّهُ لِی دَارَکَ اَلَّتِی أَنْتَ فِیهَا مُقِیمٌ کَمَدٌ مُقَیِّحٌ وَ هَمٌّ مُهَیِّجٌ سَرْعَانَ مَا فَرَّقَ بَیْنَنَا وَ إِلَى اَللَّهِ أَشْکُو – وَ سَتُنَبِّئُکَ اِبْنَتُکَ بِتَضَافُرِ أُمَّتِکَ عَلَیَّ وَ عَلَى هَضْمِهَا حَقَّهَا فَاسْتَخْبِرْهَا اَلْحَالَ فَکَمْ مِنْ غَلِیلٍ مُعْتَلِجٍ بِصَدْرِهَا لَمْ تَجِدْ إِلَى بَثِّهِ سَبِیلاً وَ سَتَقُولُ وَ یَحْکُمُ اَللَّهُ وَ هُوَ خَیْرُ اَلْحٰاکِمِینَ سَلاَمٌ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اَللَّهِ سَلاَمَ مُوَدِّعٍ لاَ سَئِمٍ وَ لاَ قَالٍ فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلاَ عَنْ مَلاَلَهٍ وَ إِنْ أُقِمْ فَلاَ عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَ اَللَّهُ اَلصَّابِرِینَ وَ اَلصَّبْرُ أَیْمَنُ وَ أَجْمَلُ وَ لَوْ لاَ غَلَبَهُ اَلْمُسْتَوْلِینَ عَلَیْنَا لَجَعَلْتُ اَلْمُقَامَ عِنْدَ قَبْرِکَ لِزَاماً وَ لَلَبِثْتُ عِنْدَهُ مَعْکُوفاً وَ لَأَعْوَلْتُ إِعْوَالَ اَلثَّکْلَى عَلَى جَلِیلِ اَلرَّزِیَّهِ فَبِعَیْنِ اَللَّهِ تُدْفَنُ اِبْنَتُکَ سِرّاً وَ تُهْتَضَمُ حَقَّهَا قَهْراً وَ تُمْنَعُ إِرْثَهَا جَهْراً وَ لَمْ یَطُلِ اَلْعَهْدُ وَ لَمْ یَخْلُ مِنْکَ اَلذِّکْرُ فَإِلَى اَللَّهِ یَا رَسُولَ اَللَّهِ اَلْمُشْتَکَى وَ فِیکَ أَجْمَلُ اَلْعَزَاءِ – وَ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْکَ وَ عَلَیْهَا وَ رَحْمَهُ اَللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ .)
[۱۱] المناقب، جلد ۴ ، صفحه ۱۱۲ (وَ اِخْتَلَفُوا فِی عَدَدِ اَلْمَقْتُولِینَ مِنْ أَهْلِ اَلْبَیْتِ فَالْأَکْثَرُونَ عَلَى أَنَّهُمْ کَانُوا سَبْعَهً وَ عِشْرِینَ تِسْعَهٌ مِنْ بَنِی عَقِیلٍ مُسْلِمٌ وَ جَعْفَرٌ وَ عَوْنٌ وَ عَبْدُ اَلرَّحْمَنِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ وَ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ مُسْلِمٍ وَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَقِیلٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی سَعِیدٍ بْنِ عَقِیلٍ وَ ثَلاَثَهٌ مِنْ وُلْدِ جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ وَ عَوْنٌ اَلْأَکْبَرُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ وَ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ وَ تِسْعَهٌ مِنْ وُلْدِ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ اَلْحُسَیْنُ وَ اَلْعَبَّاسُ وَ یُقَالُ وَ اِبْنُهُ مُحَمَّدُ بْنُ اَلْعَبَّاسِ وَ عُمَرُ وَ عُثْمَانُ وَ جَعْفَرٌ وَ إِبْرَاهِیمُ وَ عَبْدُ اَللَّهِ اَلْأَصْغَرُ وَ مُحَمَّدٌ اَلْأَصْغَرُ وَ أَبُو بَکْرٍ شُکَّ فِی قَتْلِهِ وَ أَرْبَعَهٌ مِنْ بَنِی اَلْحَسَنِ أَبُو بَکْرٍ وَ عَبْدُ اَللَّهِ وَ اَلْقَاسِمُ وَ قِیلَ بِشْرٌ وَ قِیلَ عُمَرُ وَ کَانَ صَغِیراً وَ سِتَّهٌ مِنْ بَنِی اَلْحُسَیْنِ مَعَ اِخْتِلاَفٍ فِیهِمْ عَلِیٌ اَلْأَکْبَرُ وَ إِبْرَاهِیمُ وَ عَبْدُ اَللَّهِ وَ مُحَمَّدٌ وَ حَمْزَهُ وَ عَلِیٌّ وَ جَعْفَرٌ وَ عُمَرُ وَ زَیْدٌ وَ ذُبِحَ عَبْدُ اَللَّهِ فِی حِجْرِهِ وَ أُسِرَ اَلْحَسَنُ بْنُ اَلْحَسَنِ مَقْطُوعَهً یَدُهُ وَ لَمْ یُقْتَلْ زَیْنُ اَلْعَابِدِینَ لِأَنَّ أَبَاهُ لَمْ یَأْذَنْ لَهُ فِی اَلْحَرْبِ وَ کَانَ مَرِیضاً وَ یُقَالُ لَمْ یُقْتَلْ مُحَمَّدٌ اَلْأَصْغَرُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ لِمَرَضِهِ وَ یُقَالُ رَمَاهُ رَجُلٌ مِنْ بَنِی دَارِمٍ فَقَتَلَهُ. وَ اَلْمَقْتُولُونَ مِنْ أَصْحَابِ اَلْحُسَیْنِ فِی اَلْحَمْلَهِ اَلْأُولَى نُعَیْمُ بْنُ عَجْلاَنَ وَ عِمْرَانُ بْنُ کَعْبِ بْنِ حَارِثٍ اَلْأَشْجَعِیُّ وَ حَنْظَلَهُ بْنُ عَمْرٍو اَلشَّیْبَانِیُّ وَ قَاسِطُ بْنُ زُهَیْرٍ وَ کِنَانَهُ بْنُ عَتِیقٍ وَ عُمَرُ بْنُ مَشْیَعَهَ وَ ضِرْغَامَهُ بْنُ مَالِکٍ وَ عَامِرُ بْنُ مُسْلِمٍ وَ سَیْفُ بْنُ مَالِکٍ اَلنُّمَیْرِیُّ وَ عَبْدُ اَلرَّحْمَنِ اَلْأَرْحَبِیُّ وَ مُجَمِّعٌ اَلْعَائِذِیُّ وَ حُبَابُ بْنُ اَلْحَارِثِ وَ عُمَرُ اَلْجَنْدَعِیُّ وَ اَلْحَلاَّسُ بْنُ عَمْرٍو اَلرَّاسِبِیُّ وَ سَوَّارُ بْنُ أَبِی عُمَیْرٍ اَلْفَهْمِیُّ وَ عَمَّارُ بْنُ أَبِی سَلاَمَهَ اَلدَّالاَنِیُّ وَ اَلنُّعْمَانُ بْنُ عَمْرٍو اَلرَّاسِبِیُّ وَ زَاهِرُ بْنُ عَمْرٍو مَوْلَى اِبْنِ اَلْحَمِقِ وَ جَبَلَهُ بْنُ عَلِیٍّ وَ مَسْعُودُ بْنُ اَلْحَجَّاجِ وَ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ عُرْوَهَ اَلْغِفَارِیُّ وَ زُهَیْرُ بْنُ بِشْرٍ اَلْخَثْعَمِیُّ وَ عَمَّارُ بْنُ حَسَّانَ وَ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ عُمَیْرٍ وَ مُسْلِمُ بْنُ کَثِیرٍ وَ زُهَیْرُ بْنُ سُلَیْمٍ وَ عَبْدُ اَللَّهِ وَ عُبَیْدُ اَللَّهِ اِبْنَا زَیْدٍ اَلْبَصْرِیِّ . وَ عَشَرَهٌ مِنْ مَوَالِی اَلْحُسَیْنِ وَ مَوْلَیَانِ مِنْ مَوَالِی أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ . وَ کَانَتْ زَیْنَبُ تَقُولُ وَا مُحَمَّدَاهْ صَلَّى عَلَیْکَ مَلِیکُ اَلسَّمَاءِ هَذَا حُسَیْنٌ مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ صَرِیعٌ بِکَرْبَلاَءَ مُقَطَّعُ اَلْأَعْضَاءِ مَحْزُوزُ اَلرَّأْسِ مِنَ اَلْقَفَا مَسْلُوبُ اَلْعِمَامَهِ وَ اَلرِّدَا بِأَبِی مَنْ مُعَسْکَرُهُ نَهْباً بِأَبِی مَنْ فُسْطَاطُهُ مُقَطَّعٌ بِالْعَرَا بِأَبِی مَنْ لاَ هُوَ غَائِبٌ فَیُرْجَى وَ لاَ مَرِیضٌ فَیُدَاوَى أَنَا اَلْفِدَاءُ لِلْمَهْمُومِ حَتَّى مَضَى أَنَا اَلْفِدَاءُ لِلْعَطْشَانِ حَتَّى قَضَى أَنَا اَلْفِدَاءُ لِمَنْ شَیْبَتُهُ تَقْطُرُ بِالدِّمَا .)
[۱۲] الصراط المستقیم إلی مستحقی التقدیم، جلد ۲ ، صفحه ۹۲ (بِالْإِسْنَادِ اَلْمُتَقَدِّمِ: لَمَّا ثَقُلَ اَلنَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ خِیفَ عَلَیْهِ اَلْمَوْتُ دَعَا بِعَلِیٍّ وَ فَاطِمَهَ وَ اَلْحَسَنَیْنِ وَ أَخْرَجَ مَنْ فِی اَلْبَیْتِ وَ اِسْتَدْنَى عَلِیّاً وَ أَخَذَ بِیَدِ فَاطِمَهَ عَلَیْهَا السَّلاَمُ بَعْدَ بُکَاءِ اَلْجَمِیعِ وَ وَضَعَهَا فِی یَدِ عَلِیٍّ وَ قَالَ هَذِهِ وَدِیعَهُ اَللَّهِ وَ وَدِیعَهُ رَسُولِهِ عِنْدَکَ فَاحْفَظْنِی فِیهَا فَإِنَّکَ اَلْفَاعِلُ هَذِهِ وَ اَللَّهِ سَیِّدَهُ نِسَاءِ اَلْعَالَمِینَ هَذِهِ مَرْیَمُ اَلْکُبْرَى وَ اَللَّهِ مَا بَلَغَتْ نَفْسِی هَذَا اَلْمَوْضِعَ حَتَّى سَأَلْتُ اَللَّهَ لَهَا وَ لَکُمْ فَأَعْطَانِی یَا عَلِیُّ أَنْفِذْ مَا أَمَرَتْکَ بِهِ فَاطِمَهُ فَقَدْ أَمَرْتُهَا بِأَشْیَاءَ أَمَرَنِی بِهَا جَبْرَائِیلُ وَ هِیَ اَلصَّادِقَهُ اَلصَّدُوقَهُ وَ اِعْلَمْ أَنِّی رَاضٍ عَمَّنْ رَضِیَتْ عَنْهُ اِبْنَتِی فَاطِمَهُ وَ کَذَلِکَ رَبِّی وَ اَلْمَلاَئِکَهُ وَ وَیْلٌ لِمَنْ ظَلَمَهَا وَ اِبْتَزَّهَا حَقَّهَا اَللَّهُمَّ إِنِّی مِنْهُمْ بَرِیءٌ ثُمَّ سَمَّاهُمْ ثُمَّ ضَمَّ اَلْأَرْبَعَهَ إِلَیْهِ وَ قَالَ اَللَّهُمَّ إِنِّی لَهُمْ وَ لِمَنْ شَایَعَهُمْ سِلْمٌ وَ زَعِیمٌ یَدْخُلُونَ اَلْجَنَّهَ وَ حَرْبٌ لِمَنْ عَادَاهُمْ وَ لِمَنْ شَایَعَهُمْ زَعِیمٌ أَنْ یَدْخُلُوا اَلنَّارَ یَا فَاطِمَهُ لاَ أَرْضَى حَتَّى تَرْضَیْ ثُمَّ وَ اَللَّهِ وَ اَللَّهِ لاَ أَرْضَى حَتَّى تَرْضَیْ ثُمَّ وَ اَللَّهِ وَ اَللَّهِ لاَ أَرْضَى حَتَّى تَرْضَیْ وَ فِی مَوْضِعٍ آخَرَ بِالْإِسْنَادِ اَلسَّالِفِ: لَمَّا کَانَتِ اَللَّیْلَهُ اَلَّتِی قُبِضَ فِی صَبِیحَتِهَا دَعَا عَلِیّاً وَ فَاطِمَهَ وَ اَلْحَسَنَیْنِ وَ أَغْلَقَ عَلَیْهِمُ اَلْبَابِ ثُمَّ خَرَجَ عَلَیٌّ وَ اَلْحَسَنَانِ فَقَالَتْ عَائِشَهُ لِأَمْرِ مَّا أَخْرَجَکَ وَ خَلَى بِابْنَتِهِ دُونَکَ فَقَالَ عَرَفْتُ اَلَّذِی خَلاَ بِهَا لَهُ وَ هُوَ بَعْضُ اَلَّذِی کُنْتِ فِیهِ وَ أَبُوکِ وَ صَاحِبَاهُ فَوَجَمَتْ أَنْ تَرِدَ عَلَیْهِ کَلِمَهٌ فَمَا لَبِثْتُ أَنْ نَادَتْهُ فَاطِمَهُ فَدَخَلَ وَ اَلنَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَبْکِی وَ یَقُولُ بُکَائِی وَ غَمِّی عَلَیْکَ وَ عَلَى هَذِهِ أَنْ تَضِیعَ بَعْدِی فَقَدْ أَجْمَعَ اَلْقَوْمُ عَلَى ظُلْمِکُمْ .)
پاسخ دهید