سومین جلسه از مراسم ایام شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها، روز دوشنبه مورخ ۰۹ بهمن ۱۳۹۶ در هیئت عبدالله بن الحسن علیه السّلام با سخنرانی «حجت الاسلام کاشانی» پیرامون موضوع «جایگاه ولایت و برائت» برگزار گردید که مشروح آن تقدیم می گردد.
- امام معصوم، معیار سنجش همهی اعمال
- ولایت، شاکلهی اصلی دین و ایمان
- شرط قبولی طاعات
- اثرات گناه توأم با معرفت!
- انتظارات امام صادق علیه السّلام از شیعیان
- ملاک برتری در بین پیامبران و پیروان آنها
- لزوم توجّه به شایستگی در تصدّی پستهای دولتی
- از صفات بیبدیل حضرت علی علیه السّلام
- بارزترین فضیلت امیر المؤمنین سلام الله علیه
- شرایط زهرای اطهر سلام الله علیها در روزهای آخر
امام معصوم، معیار سنجش همهی اعمال
محضر مبارک شما عرض کردیم که یکی از بحثهای کلیدی که هم خود این مطلب برای بحث کردن حائز اهمّیّت است و متأسّفانه جای آن در کتابهای درسی اعتقادی، خالی است و هم اینکه متأسّفانه به جهت سلیقهی بعضی که واقع شده است و تأسّفآورتر اینکه اخیراً رسانهای هم شد و به صورت ظاهراً علمی همه را نقد کرد از جمه همین بحث را نیز نقد کرد و چون داد. چون این، بنده را وادار کرد که راجع به این موضوع با هم گفتگو کنیم.
موطن این بحث ما از کتاب بحار است و توضیح دادیم که عظمت بحار در چیست، ولایت اهل بیت علیهم السّلام چیست. محضر مبارک شما عرض کردیم که اوّل باید جای امام اعتبار دین است، حقیقت دین است. امام با جایی مقایسه نمیشود، سنجیده نمیشود، امام، خودش معیار سنجش است. متری نیست که با آن، امام را سنجید بلکه امام است که سایر موضوعات را با آن میسنجند، از این جهت است که در روایات داریم: «(عَلىٌّ) مِیزَانِ الْأَعْمَالِ»[۱] اینطور نیست که یک نماز باشد و همهی نمازها را با آن نماز بسنجند و نمره بدهند. خیر، نمازها را با نماز امیر المؤمنین علیه السّلام میسنجند چون اعتبار نماز، اعتبار روزه به پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و نفس پیغمبر است که امیر المؤمنین علیه السّلام است. اگر امام زمان سلام الله علیه یک روز تشریف بیاورند، برای اینکه به شما نشان دهند که فرق و فاصلهای بین نماز تا ولایت چیست، إنشاءالله امام زمان سلام الله علیه تشریف بیاورند ما هم ایشان را بشناسیم، حکومت خود را شروع کنند و بعد بگویند: نماز ظهر، پنج رکعت است. شما میگویید: آقا ببخشید، شما باید بروید فقه بخوانید. آیا شما چنین چیزی میگویید؟! معیار، او است، حق، او است، همه چیز نسبت به او، غیر اصلی است، همه چیز نسبت به او شناور است. کما اینکه نمازهای چهار رکعتی در اوّل اسلام، دو رکعتی بوده است. بعداً پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: این نمازها را چهار رکعتی بخوانید. اعتراض کردند: به چه دلیل؟!
اگر شما بخواهید از پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم مطالبهی دلیل کنید، اصلاً میخواهید قرآن را چه کار کنید؟! اگر شما پیغمبر را باور نکنید هیچ چیزی ندارید، هیچ چیزی نیست. قرآن، چه کسی گفته است؟ قرآن از کجا آمده است؟ اگر شما باور نکنید که پیغمبر، پیغمبر است، برای قرآن نمیتوانید هیچ دلیلی پیدا کنید. حالا بحث در این مبحث زیاد است و من نمیخواهم بحث را زیاد فنّی کنم. اعتبار همه چیز به ولایت است. او است که اعتبار میدهد، او است که حق است، او است که اصل است. لذا انکار اصل، انکار اصل دین است. به کسی که اصل دین را انکار کند، چه میگویید؟ میگویید «بیدین» اینجا هم همین را میگویید.
چون میدانم این صوتها پخش میشود یا ممکن است برای عزیزی سؤال پیش بیاید، عرض میکنم، (بنده همان وحدتی سابقم) و إنشاءالله بعداً هم راجع به این حرفها و ربط آن به وحدت، با هم به طور مختصر –احتمالاً در جلسهی آخر- گفتگو خواهیم داشت. امّا همین است… اینکه ما با یک عدّه همکاری میکنیم، دلیل بر این نیست که در مباحث اعتقادی بگوییم چون با هم شریک هستیم… هشام بن حکم با یک سابعی، اصلاً با یک نامسلمان، با هم یک شرکت چند ملّیتی اقتصادی داشتند. نمیگوید چون با هم کاسب هستیم تو هم بهشتی هستی. چه ربطی دارد! در دنیا کاسب هستیم، حساب و کتاب داریم، شریک هستیم، تو ۲۷ درصد، من چند درصد… حساب و کتاب میکنیم، پرداخت میکنیم، دزدی هم نمیکنیم، قرارداد میبندیم، امّا دیگر نمیگویید شما بهشتی هستید! به این مسائل کاری ندارید.
ولایت، شاکلهی اصلی دین و ایمان
اصل دین، ولایت است. ما این مسئله را از روایات متعدّد میفهمیم. من چند روایت میخوانم که شما ببینید اصلاً ولایت، طریقیت ندارد، موضوعیت دارد. طریق، یعنی یک راه برای رسیدن به واقع. میگوید: من روی ways میزنم، به جای این مسیر از مسیر دیگری میرویم. قرار است به هیئت عبدالله بیاییم، تو چه کار داری که من از کجا میآیم. امامت، یک طریق از طرق نیست، امامت، خودش هدف است. که طرف بگوید… این گافی که مرحوم صدرا داشت، یک گاف جدّی بود که انسان به یک جایی میرسد که ممکن است دیگر نیازی به امام پیدا کند. ابداً نمیرسد، اگر برسد نستجیر بالله ائمّهی ما دروغگو هستند چون گفتهاند نمیشود، قبول نداریم. نگاه کنید، در بحار، جلد ۲۷، صفحهی ۱۶۶ به بعد یک باب وجود دارد: «أَنَّهُ لَا تُقْبَلُ الأعمَال إلَّا بِالوِلَایَه» اعمال قبول نیست، مگر با ولایت. بگویید: شما میخواستید بیاید نماز بخواند، بسیار خوب، نماز بخواند. میخواستید روز بگیرد؟ روزه میگیرد. میخواستید به حج برود؟ بسیار خوب، میرود. میخواستید صدقه بپردازد؟ میپردازد. میخواستید باادب باشد؟ وقتی برف میآید، پشت پنجره برای کبوترها دانه بریزد؟ میریزد. چه خواستهای از او دارید؟ میگوید: اگر ولایت ندارد فایدهای ندارد چون ولایت، راه نیست، طریق است. این مسئله، شوخی نیست. شب گذشته توضیح دادیم که اگر شخص ولایت ندارد، نماز و زناکردن او با هم فرقی ندارد! نه اینکه هیچ فرقی ندارد، در کنار بینهایت مثبت یا منفی، داشته باشد، مثبت بی نهایت، اگر نداشته باشد، منفی بینهایت. پانصد تا، هزار تا، ده هزار تا، صد میلیارد تا باشد، کنار آن اصلاً به چشم نمیآید.
بگویند طرف ۱۱ نفر را کشته است و یک گنجشک را نجات داده است! شما نمیگویید تخفیف مجازات بدهید، این شخص، اعدامی است. کسی که ولایت ندارد، نماز بخواند یا زنا کند به این معنا است؛ یعنی آنچه باید میداشت را ندارد، باقی موارد که به نسبت آن مورد، اصلاً مهم نیستند. بابی است مفصّل.
من اوّل نکتهی توحیدی این مسئله را بگویم که استبعاد آن کم بشود. اگر کسی خدا را قبول ندارد… حالا کاری ندارم انکار این شخص از چه جهتی است در هر صورت خدا را قبول ندارد، بتپرست است، موشپرست است. من هر اتّفاقی در دنیا رخ میدهد من کاری ندارم. شما توقع دارید در آخرت خدا به این آدم اجر بدهد؟ مثلاً میگوید: تو قربه إلی الموش، یک کارهایی انجام دادهای. مثلاً اگر موش بزرگ ببیند یا برای اینکه موش اعظم ببیند پشت پنجره گندم ریختهای. اگر توقّع طلب داری، میشود؟ نذریهای خود را به خانهی مردم میبرید، میخواهی پول آن را از من بگیری؟! چه ربطی دارد؟ آیه هم داریم؛ اگر کسی اصل آن را بپذیرد دیگر… چون ولایت تبلور ربوبیت حضرت حق است، فهم آن بسیار آسان است.
مثلاً در سورهی ابراهیم، آیهی ۱۸٫ عرض کردم یکی از ویژگیهای کتاب بحار این است که اوّل هر باب، آیات مرتبط با آن باب را آورده است. سورهی ابراهیم، آیهی ۱۸: «مَثَلُ الَّذینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمالُهُمْ کَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ» اعمال آنها مثل این است که خرمنی درست کرده و بار کرده است و طوفان همهی این خرمن را از هم میپاشد. بگو: به خدا پنج روز است که من دارم اینجا بار روی هم میگذارم. بسیار خوب، ولی حالا که نیست! شما به هر مغازهداری بگویید: خرمن گندم میخری که باد آن را برده است؟! نمیخرد. «لا یَقْدِرُونَ مِمَّا کَسَبُوا عَلى شَیْءٍ ذلِکَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعیدُ» ذیل این آیه و آیات دیگر، روایاتی آورده است، من چند مورد را میخوانم که ببینید.
شرط قبولی طاعات
امام صادق سلام الله علیه فرمود: «إِنَّ أَوَّلَ مَا یُسْأَلُ عَنْهُ الْعَبْدُ»[۲] اوّلین چیزی که از بنده سؤال میکنند، «إِذَا وَقَفَ بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ جَلَّ جَلَالُهُ عَنِ الصَّلَوَاتِ الْمَفْرُوضَاتِ» از نمازهای وی از او سؤال میکنند، «وَ عَنِ الزَّکَاهِ الْمَفْرُوضَهِ» از زکات واجب او، «وَ عَنِ الصِّیَامِ الْمَفْرُوضِ» از روزههای واجب او، «وَ عَنِ الْحَجِّ الْمَفْرُوضِ» آیا به حج رفته است یا نرفته؟ «وَ عَنْ وَلَایَتِنَا أَهْلَ الْبَیْتِ» از ولایت ما هم سؤال میکنند، نگاه میکنند، «فَإِنْ أَقَرَّ بِوَلَایَتِنَا ثُمَّ مَاتَ عَلَیْهَا» اگر ولایت داشته باشد، «قُبِلَتْ مِنْهُ صَلَاتُهُ وَ صَوْمُهُ وَ زَکَاتُهُ وَ حَجُّهُ» ممکن است بقیهی موارد را بپذیرند؛ یعنی شرط این است. «وَ إِنْ لَمْ یُقِرَّ بِوَلَایَتِنَا» و اگر به ولایت ما اقرار نکند، کأنّه به توحید اقرار نکرده است. مثلاً بتپرست بر حسب دوستی که با من دارد، چند مرتبه با هم به جایی (که نمیتوانم به شما بگویم) میرویم، یک مرتبه هم او را به هیئت عبدالله میبرم و گریهای میکند و آن گوشه نمازی هم میخواند! امّا خدا را قبول ندارد. آیا از او میپذیرند؟ نمیپذیرند. خدا مثل بعضیها عملی نیست. فرمود: «بَعْضُکُمْ أَکْثَرُ صَلَاهً مِنْ بَعْضٍ بَعْضُکُمْ أَکْثَرُ حَجّاً مِنْ بَعْضٍ … وَ بَعْضُکُمْ أَکْثَرُ صِیَاماً مِنْ بَعْضٍ»[۳] بعضیها خیلی نماز میخوانند، بعضیها بسیار به حج میروند، بعضیها بسیار روزه میگیرند، «أَفْضَلُکُمْ أَفْضَلُکُمْ مَعْرِفَهً» به ولایت ما (معرفت دارند). این اصل است. چرا این مطلب را میگویی؟ ما با هم بحث کردیم. اگر اصل، امام است که امام این مطالب را میگوید، من نمیتوانم کاری کنم! میتوانست این موارد را نگوید، اجباری که نبود. اگر نمیفرمود، ما هم نمیگفتیم. اگر نپذیرد و به ولایت ما اقرار نکند، «لَمْ یَقْبَلِ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْهُ شَیْئاً مِنْ أَعْمَالِهِ»[۴] هیچ یک از اعمال او را نمیپذیریم. ابو قبیس، ابو قبیس طلا بده.
دیشب هم عرض کردم مثلاً فرض کنید یک آدمی که گبر است، کافر است، به مردم کمک میکند، به روستاها میرود و بیمارستان میسازد و… ممکن است که زمینهی توفیق ایمان آوردن برای این شخص فراهم بشود، نمیگویم کلّاً فایدهای ندارد، برای قیامت فایدهای ندارد، ممکن است عذاب او را تخفیف بدهند. ممکن است زمینه را فراهم کند و دل او نرم بشود تا ایمان بیاورد؛ یعنی برای او توفیق ایجاد میشود. دل او نرم بشود و زودتر ایمان بیاورد. شبهاتی که در ذهن دارد ضعیف بشود. چون میدانید که عمدهی این شبهات، بحثهای برهانی نیستند. این را هم ما از روایات میگوییم، هم ابن سینا از فلاسفه میگوید و هم بعضی از مسیحیان میگویند: گناه –نستجیر بالله- روی معرفت ما اثر میگذارد. «ثُمَّ کانَ عاقِبَهَ الَّذینَ أَساؤُا السُّواى»[۵] آنها که خیلی از حد میگذرانند –نستجیر بالله العظیم- «أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ» همه چیز را قبول دارد، هیئتی است. میگوید: از گناه توبه میکنم. بله، از یک گناه توبه میکنم امّا اگر گناه برود و بماند و مقیم بشود، دستگاه معرفتی انسان را به هم میریزد، سنسورها خراب میشوند. «ثُمَّ کانَ عاقِبَهَ الَّذینَ أَساؤُا السُّواى –نستجیر بالله- أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ» بعد هم استهزاء میکنند.
اثرات گناه توأم با معرفت!
اوّل کار، عمر سعد نمیخواست به کربلا برود. او تلاش کرد که جنگ شروع نشود. نرود، جنگ شروع نشود و کار را طول داد. از دولت مرکزی از کوفه توبیخنامه آمد. شمر را برای مراقبت فرستادند. امّا وقتی کار از کار گذشت، حضرت فرمود: بیا با ما، گفت: نمیشود، گندم ری… حضرت فرمود: از گندم ری نمیخوری، بیا. گفت: جو ری را میخورم! آخر این آیه همین مطلب را بیان میکند: «أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ» بعد هم استهزاء میکنند. قاتل سیّد الشّهداء صلوات الله علیه و آله شمر لعنه الله علیه را نگاه کنید؛ در نقل آمده است که وقتی شمر، روی سینهی مبارک حضرت نشست، گفت: تو را میکشم در حالی که میدانم بهترین پدر و مادر، پدر و مادر تو هستند!! میدانم همه چیز پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم هستی. میدانم، اتّفاقاً برای همین این کار را انجام میدهم! این روی دستگاه معرفتی انسان، اثر میگذارد. خلاصه این است که فرمودهاند: نمیپذیرند. آن کسی که باید بپذیرد، نمیپذیرد. یا مثلاً فرض بفرمایید از پیغمبر اکرم صلوات الله علیه و آله روایت شد است، از امام باقر علیه السّلام تا به پیغمبر. جبرئیل از طرف خدا آمد و عرض کرد: «یَا مُحَمَّدُ السَّلَامُ یُقْرِئُکَ السَّلَامَ»[۶] خدا که خودش سلام و سِلم و سلامتی همهی عالم از او است، به تو سلام کرده است، «وَ یَقُولُ خَلَقْتُ السَّمَاوَاتِ السَّبْعَ وَ مَا فِیهِنَّ وَ الْأَرَضِین». تنها یک یا دو روایت در این زمینه وجود ندارد. اگر یک روایت بود، من بحث سندی میکردم. امشب اگر وقت بود، میگویم که سند بعضی از روایات چیست. وقتی صد روایت در یک زمینه داریم، اصلاً عادتاً بعید است که همهی آنها جعل شده باشند مگر اینکه کسی کلّاً با روایت بیگانه باشد که الآن محلّ بحث ما نیست. «وَ یَقُولُ خَلَقْتُ السَّمَاوَاتِ السَّبْعَ وَ مَا فِیهِنَّ وَ الْأَرَضِین» آسمان و زمینها و همه را خلق کردم، «وَ مَا خَلَقْتُ مَوْضِعاً أَعْظَمَ مِنَ الرُّکْنِ وَ الْمَقَامِ» جایی بهتر –اعظم، عظیمتر، محترمتر- از رکن و مقام نیست. «وَ لَوْ أَنَّ عَبْداً دَعَانِی هُنَاکَ مُنْذُ خَلَقْتُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِینَ» از همان روز اوّل که اینها را خلق کردم، یک نفر برود و در رکن و مقام بایستد و دعا کند، فقط عبادت کند، کلّاً تعطیل، دکمههای پایین همه تعطیل (از همهی مسائل جنبی چشمپوشی کنند و به عبادت بپردازند) «ثُمَّ لَقِیَنِی جَاحِداً لِوَلَایَهِ عَلِیٍّ» ولی ولایت علیّ بن ابیطالب علیه السّلام را منکر باشد، «لَأَکْبَبْتُهُ فِی سَقَرَ» از او نمیپذیرند و او را به اعماق جهنّم میبرند.
این یک مسئلهی اعتقادی است. جای تعجّب است از اینکه طرف به دانشگاه امام صادق علیه السّلام و در بین افراد با ظاهر متدیّن، همه بدون هیچ واکنشی تنها نگاه میکنند و او واضحات را انکار میکند. این واقعاً از عجائب است. روزگار عجیبی است. هر روز یک قسمت از دین را مورد هدف قرار میدهند، این یک نمونه است.
محضر مبارک شما عرض میکنم آنچه ما از روایات و آیات متوجّه شدیم این است… اگر کسی هم بحث دارد در پایان جلسه، در دهه یهای بعد، میتوانیم بنشینیم گفتگو کنیم، به حوزه تشریف بیاورید… این است که اگر قاتل زهرای اطهر سلام الله علیها هر شب بلا تشبیه مثل امیر المؤمنین سلام الله علیه درِ خانهی یتیمان میرفت، به آنها غذا میداد… این از بیچارگیها است که فهم انسان به این حد برسد! هر شب برود به فقرا کمک کند و دست بر سر فقرا بکشد. این به نسبت آن، اصلاً قابل ملاحظه نیست. ما عملگرایی نداریم، اساس اسلام بر کیفیت است.
دیشب توضیح دادم و جلوتر هم عرض خواهم کرد، نمیخواهم بگویم کسانی که ولایت امیر المؤمنین علیه السّلام را قبول دارند باید یک عدّه انسان بد اخلاق با قیافههای عبوس باشند که وظایف خود را انجام ندهند، ابداً نمیخواهم این را بگویم ولی وقتی بحث از اصل و فرع میشود، اصل یک چیز است و فرع چیز دیگری است. از نظر اعتقادی، کسی که ولایت امیر المؤمنین علیه السّلام را قبول ندارد، در قیامت خیلی فرق نمیکند که موشپرست است، بتپرست است یا چیز دیگری را میپرستد. شبیه این است که کسی توحید را قبول نداشته باشد، فرقی ندارد. جلوتر باز هم روایت عرض میکنم.
انتظارات امام صادق علیه السّلام از شیعیان
روایتی داریم که متأسّفانه مورد سوء استفاده قرار گرفته است. امام صادق سلام الله علیه –در همین دانشگاه هم مورد سوء استفاده قرار گرفته است- فرموده است: من از شیعیان توقّعاتی دارد. من چند روایت میخوانم، شما بگویید: ببینید، مثل اینکه آقا امام صادق علیه السّلام از ما توقّعات دیگری دارد و شما این شبها چیزهای دیگری میگویید. این کتاب کافی، جلد چهارم، چاپ دار الحدیث، صفحهی ۶۸۰ و ۶۸۱ است. میگوید: به محضر امام صادق سلام الله علیه رفتم. گفتم: آقا جان، ما باید چه کار کنیم؟ «کَیْفَ یَنْبَغِی لَنَا أَنْ نَصْنَعَ فِیمَا بَیْنَنَا وَ بَیْنَ قَوْمِنَا» قوم ما، شیعه نیستند، ما با آنها چگونه رفتار کنیم؟ «وَ بَیْنَ خُلَطَائِنَا مِنَ النَّاسِ مِمَّنْ لَیْسُوا عَلى أَمْرِنَا؟» ما با مردمی سر و کار داریم که شیعه نیستند، ما باید با آنها چگونه برخورد کنیم؟ حضرت میفرمایند: «تَنْظُرُونَ إِلى أَئِمَّتِکُمُ» نگاه کنید امامان شما با آنها چگونه رفتار میکنند، «الَّذِینَ تَقْتَدُونَ بِهِمْ» از امامان خود که از آنها پیروی میکنید و به آنها اقتدا میکنید، ببینید آنها چه کار میکنند، شما هم همان کار را انجام دهید، «فَتَصْنَعُونَ مَا یَصْنَعُونَ» هر کاری آنها انجام میدهند، شما نیز همان کار را انجام دهید. «فَوَ اللَّهِ، إِنَّهُمْ لَیَعُودُونَ مَرْضَاهُمْ» به خدا سوگند امامان شما به عیادت بیماران میروند، بیماران آنها را عیادت میکنند؛ یعنی اگر کسی از اهل تسنّن در همسایگی شما مریض شد، به عیادت او بروید.
«وَ یَشْهَدُونَ جَنَائِزَهُمْ» اگر فوت بشوند زیر تابوت او میروند، «وَ یُقِیمُونَ الشَّهَادَهَ لَهُمْ» اگر شخص در دادگاه مشکل پیدا کند، میدانید که حقّ او را ضایع کردهاند به دادگاه بروید و به نفع او شهادت بدهید، ناحق نگویید. شما شاهد بودید، بروید به نفع او شهادت بدهید، میدانید که او حق دارد و یک نفر حقّ او را ضایع کرده است. «وَ یُؤَدُّونَ الْأَمَانَهَ إِلَیْهِمْ»، وقتی به تو امانت میدهد، آن را پس بده، امانتداری کن، حق نداری اموال او را غصب کنی. ما با هم برادر هستیم. بنده راجع به این برادری گفتگو خواهم کرد. خود من راجع به برادری صحبت کردهام و الآن هم منکر نیستم امّا باید در مورد معنای آن بحث کرد.
یک مورد دیگر میگویم که این مورد سوء استفاده قرار گرفته است. میگوید: امام صادق سلام الله علیه اینها را از ما خواسته است. اوّل هم بخش آخر را میگویم. میگوید: امام صادق علیه السّلام فرمود: من دوست دارم وقتی یک جایی میروید، کارهایی از شما ببینند که بگویند: «هَذَا أَدَبُ جَعْفَرٍ»[۷] معلوم است این شخص، شاگرد جعفر –امام صادق سلام الله علیه- است. میگویند: جعفری است، احسنت! اگر بد عمل کنی، میگویند: این ادب جعفر است. رفتار شما، روی معرفی ما هم اثر دارد.
دیشب هم خدمت شما عرض کردیم. عرض کردیم: ما شیعیان، معرّف اهل بیت علیهم السّلام هستیم. بعد آن شخصی که چنین چیزی را گفته است میگوید: ببینید، اصلاً چرا شما خطکشی میکنید و خوب و بد را از هم تفکیک میکنید، مثبت و منفی درست میکنید، این طرف و آن طرف، شیعه و سنّی، ولایتی و غیر ولایتی درست میکنید؟ اقرار به ولایت کرده، اقرار به ولایت نکرده است. طیفی نگاه کن. آن کسی که امانتدار است، جعفری است و آن کسی که امانتدارتر است، جعفریتر است. آن کسی که مهربان است، جعفری است و آن کسی که مهربانتر است، جعفریتر است، چرا خط میکشید؟ (چرا تفکیک میکنید؟) روایت را میخوانم تا ببینید.
امام صادق سلام الله علیه فرمود: «اقْرَأْ عَلَى مَنْ تَرَى أَنَّهُ یُطِیعُنِی مِنْهُمْ وَ یَأْخُذُ بِقَوْلِیَ»[۸] ببین چه کسانی شیعهی من هستند، پیغام من را (به آنها) برسان. امام صادق علیه السّلام فرمود. «أُوصِیکُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ» شما شیعههای خودم را به تقوای الهی دعوت میکنم، «وَ الْوَرَعِ فِی دِینِکُمْ» ورع داشته باشید، «وَ الِاجْتِهَادِ لِلَّهِ» در راه خدا تلاش کنید، «وَ صِدْقِ الْحَدِیثِ» راستگو باشید، «وَ أَدَاءِ الْأَمَانَهِ» امانتدار باشید، «وَ طُولِ السُّجُودِ» سجدهی طولانی، «وَ حُسْنِ الْجِوَارِ» با همسایهها خوب باشید، «فَبِهَذَا جَاءَ مُحَمَّدٌ» پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم همین آداب را آورده است. «أَدُّوا الْأَمَانَهَ إِلَى مَنِ ائْتَمَنَکُمْ عَلَیْهَا» هر کسی به شما امانت میسپارد، آن را برگردانید، «بَرّاً أَوْ فَاجِراً» خوب بود یا بد بود.
امام سجّاد علیه السّلام فرمود: اگر شمشیری که با آن پدرم را کشتهاند به من امانت بدهند، من آن را برمیگردانم. پیغمبر اکرم صلوات الله علیه فرمود: یک نخ سوزن اگر از کسی امانت گرفتید، آن را برگردانید، «صِلُوا عَشَائِرَکُمْ» صلهی رحم کنید. اگر قوم و عشیرهی شما سنّی هستند، مسیحی هستند، هرچه هستند، با آنها رفت و آمد و مهربانی کنید. «وَ اشْهَدُوا جَنَائِزَهُمْ» در تشییع جنازهی آنها شرکت کنید، «عُودُوا مَرْضَاهُمْ وَ أَدُّوا حُقُوقَهُمْ فَإِنَّ الرَّجُلَ مِنْکُمْ إِذَا وَرِعَ فِی دِینِهِ وَ صَدَقَ الْحَدِیثَ وَ أَدَّى الْأَمَانَهَ وَ حَسُنَ خُلُقُهُ مَعَ النَّاسِ» اگر آدم خوبی (در رفتار) با مردم باشد و راستگو باشد و امانتدار باشد و… اینها میگویند: «قِیلَ هَذَا جَعْفَرِیٌّ» میگویند: او جعفری است. «فَیَسُرُّنِی ذَلِکَ» من خوشحال میشوم، «وَ یَدْخُلُ عَلَیَّ مِنْهُ السُّرُورُ» من از این شادی، در قلب خود احساس شادی میکنم. «وَ قِیلَ هَذَا أَدَبُ جَعْفَرٍ» و میگویند: این ادب جعفر است. امّا اگر بروی به مردم دروغ بگویی، جنس بد تولید کنی، پول مردم را بخوری و بالا بکشی راستگو نباشی، با مردم بدرفتاری کنی، میگویند: او شیعهی جعفر است!! «هَذَا أَدَبُ جَعْفَرٍ».
ملاک برتری در بین پیامبران و پیروان آنها
اشکال کجا است؟ اشکال اینجا است که این عزیز دل، تصوّر کرده است ما منکر این حرفها هستیم. امام صادق علیه السّلام این توصیهها را به چه کسانی فرموده است؟ به شیعیان. ما هم دیشب همین مطلب را عرض کردیم. اگر شیعه بود، اگر موحّد بود، اگر ولایت داشت، معرّف اهل بیت علیهم است، باید درست رفتار کند، ما که ابداً نمیگوییم کسی که ولایت دارد کلّاً برود و تعطیل کند، این چه ولایتمداری است که خود را شبیه مولا نکند؟! امّا خطاب امام صادق سلام الله علیه به نظر شما به مسیحیان مدینه و اطراف مدینه و کنیسههای اطراف کوفه هم هست؟ یهودیان و سابعین… هر کدام از اینها… ستارهپرستی که صدق حدیث دارد. من نمیگویم: صدق حدیث بد است. به این میگویند «هَذَا أَدَبُ جَعْفَرٍ»؟! این چه حرفی است! طیفی کنید یعنی چه؟!
بله، خدا در بین شیعیان، طیفی نگاه میکند به همین دلیل درجات با هم فرق دارند. نه بین ما بلکه بین انبیاء هم فرق دارد. «تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ»[۹] بین انبیاء، بالا و پایین وجود دارد، شکّی نیست، بین شهدا، بالا و پایین وجود دارد. یک نفر است که «یَغْبِطُهُ بِهَا جَمِیعُ الشُّهَدَاءِ»[۱۰] همه که اینطور نیستند. یک نفر علمدار است، همه که اینطور نیستند. شکی نیست که آدمها مختلف هستند امّا باید آن شرط اوّلیه را داشته باشند. آقا شما این روایت را میبینید، آن روایت قبلی که هیچ چیزی از اعمال او را نمیپذیرم را نمیبینید؟ یک شرط گذاشته است، اینکه بسیار واضح است. میگوید: خیر، بالاخره این روایت میگوید «هَذَا أَدَبُ جَعْفَرٍ».
طیفی نگاه کنید، خوبها و بدها را تفکیک نکنید. یعنی چه؟ یعنی چهار نفر از اصحاب پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم اینطور بودهاند؟ اگر این را بگویید، وضع پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم خوب نیست. این هم از آن حرفهای عجیب و غریب است! ما انبیائی داشتهایم که حتّی یک نفر هم به آنها ایمان نیاورده است. پس باید به آنها نمرهی صفر بدهیم! این چه حرفی است؟! بدتر و بالاتر از این، «وَ قَلیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ»[۱۱] خدا هم نمره نمیگیرد، چون به نسبت آنچه خلق کرده است: «قَلیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ» این چه معیاری است که منشأ آن دقیقاً معلوم نیست! اگر بگوییم پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم، پنج نفر یا ده نفر صحابهی خوب داشت –من نمیخواهم عدد تعیین کنم- چهار صحابه داشت، پنج صحابه، ده صحابه یا بیست صحابه داشت، کم است، پس معلوم است پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم معلّم خوبی نیست.
این شبیه این است که مثلاً به بچّه میگویید: یک عدد تراول میخواهی یا پنج سکّه؟ میگوید: من پنج تا پول را بیشتر دوست دارم. یکی از شاگردان یک معلّم، شاگرد اوّل در کنکور میشوند و ۱۵ نفر از آنها میافتند؛ آیا او معلّم موفّقی است یا نه، ۱۸ نفر شاگرد دارد که معدّل همهی آنها ده و نیم میشود. هیچ کدام نمیافتند. این چه حرفی است؟!
پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم یک شاگرد دارد و میگوید: «أَنَا عَبْدٌ مِنْ عَبِیدِ مُحَمَّدٍ»[۱۲]، یک امیر المؤمنین را دارد. این چه حرفی است که چهار صحابه دارد؟! حضرت نوح علیه السّلام چند صد سال پیغمبری کرد تا اینکه تنها چند نفر را جذب کرد؟ پس باید به کار او نمرهی افتضاح بدهید. در قیامت باید او را معطّل کنید، بگویید: راندمان کار شما، R & D شما خوب نبوده است! ما بررسی کردیم و متوجّه شدیم بهرهوری پایین است. این چه حرفی است؟! منشأ این حرفها کجا است؟ ملاک شما چیست؟ اگر بگوییم بعضی از صحابه خوب نبودند، نمرهی پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم پایین میآید. این بدبختی است!
ولایت، شرط اصلی است. یا باید این موارد را رد کنید و به ما هم بفهمانید که ملاک این موارد نیست و صدها روایت همه دروغ هستند، یا اینکه… ولایت شرط است، بله، وقتی بین ولایتمدارها… در این جلسه هر کسی حضور دارد، ولایتمدار است امّا همه به یک اندازه نیستند، من از همه بدتر هستم، بعضیها بهتر هستند و بعضی افراد هم از همه بهتر هستند. کسی در این مسئله شک ندارد.
نکتهی بعدی این است که شما به عنوان معرّف اهل بیت علیهم السّلام –دیشب هم عرض کردیم- حتماً باید کاری کنید که اهل بیت علیهم السّلام را به سمت اهل بیت ببری. حتماً باید کاری کنید که مردم به سمت اهل بیت علیهم السّلام جلب بشوند و به سمت اهل بیت بروند، باید کاری کنید که آبروی اهل بیت علیهم السّلام باشید و آبروی اهل بیت را نبرید، در این شکّی نیست. امّا این به این معنی نیست که هر کسی راستگویی که خیلی خوب است…
لزوم توجّه به شایستگی در تصدّی پستهای دولتی
وای به حال ما، خاک بر سر آن کسی که ادای امانت نمیکند، خدا هر مسئولی که امانتدار نیست را با قاتل حضرت زهرا سلام الله علیها محشور کند. شکّی در این نیست، بنده هر روز لعن میکنم. هم برای مسئولین صالح دعا میکنم و هم هر روز میگویم: خدایا، کسانی که قراردادهای بین المللی را نخوانده تأیید کردند… آن کسی که خواند و تأیید کرد یا رد کرد، به خاطر خدا نه برای اینکه طرف مقابل را بزند، نه اینکه طرفدار بود چون مخالف را بزند، نه آن کسی که مخالف بود چون طرفدار را بزند. ممکن است نظر آدمها با هم فرق داشته باشد. یک نفر طرفدار برجام بود، یک نفر ضدّ برجام بود. ممکن است دو طرف هم تلاش کردند و هر دو هم به خاطر خدا نظر دادند، خدا از هر دو قبول کند. امّا بودند کسانی که برای حیلهگری که طرف مقابل را بزنند در جامعه صحبت کردند؛ یعنی به خاطر سیاسیکاری با ناموس مملکت بازی کردند یا بعضیها نخوانده، دفاع کردند! من هر روز میگویم: خدایا، آنها را با قاتل حضرت زهرا سلام الله علیها محشور کن. کاری هم ندارم مخالفت کرد یا موافقت. تو باید به خاطر خدا، موافقت یا مخالفت کنی. ممکن است نظر من و ایشان با هم فرق کند، عیبی ندارد، بالاخره آدمیزاد است، ممکن است نظرات ما با هم فرق داشته باشد.
امّا آن کسی که به خاطر باند (جناح سیاسی) دفاع کرد یا کوبید، کم نیستند. در روایت آمده است: کسی که امانت مردم را به عهده بگیرد، به ویژه حکومت… -من نمیخواهم این شبها سیاسی صحبت کنم و صحبت نمیکنم. الآن هم به طور کلّی صحبت میکنم، این روایت است- ما برای نقد خلیفهی اوّل و دوم و کسانی که غصب خلافت کردند میگوییم، فرق نمیکند. هر مسئول قوّه و (مقام) بالاتر و پایینتر از آن هم باشد فرق ندارد. کسی که پستی بگیرد و در آن پست خیانت کند، یا به یقین برای او حاصل است که اعلم از او، افضل از او، بهتر از او به صورت بالفعل وجود دارد ولی باز هم خودش این پست را تصدّی کند، روایت میگوید: لعنت خدا و ملائکه و انبیاء و مرسلین و مردم، همه بر او است. این مسئله، شوخی ندارد!
کسانی که در جمهوری اسلامی مسئول هستند، اینها مار و پلهای هستند؛ یا برای خدمت به مردم میجهند یا اینکه در قعر سقر هستند، در قیامت معلوم میشود و البته «وَ قَلیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ»[۱۳]! حالا بگویند: اگر بگوییم چند نفر از نمایندههای کلّاً خواب هستند، این بد است. مثل این آقا، اگر بگوییم بعضی از اصحاب پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم… عیبی ندارد، حالا که غدیر را رد کردهاند مهم نیست، خوبها و بدها درست نکنید (تفکیک نکنید). این چه ملاکی است؟!
من قصد داشتم چند روایت بخوانم که از آنها میگذرم. فردا شب عرض خواهم کرد اهل بیت علیهم السّلام در رأس مرزبندی خوبها و بدها هستند. خود ائمّه علیهم السّلام این کار را با ما کردهاند. خود اهل بیت علیهم السّلام گفتهاند: بعضی از دشمنان ما به خاطر دشمنی با ما مادرانشان بیتربیت هستند. خود اهل بیت علیهم السّلام فرمودهاند و من فردا روایت مربوط به آن را میخوانم. شما میخواهید کسی را بازخواست کنید، از امام صادق علیه السّلام بازخواست کنید که البتّه حضرت چنین موردی را کم هم نگفتهاند، بیش از ۵۰ روایت گفتهاند. بعضی از گروههای دشمنان ما، زنازاده هستند. امام صادق علیه السّلام فرموده است، من هم آن روایت را میخوانم. در کافی شریف این روایت آمده است، من روایت را آوردهام.
از صفات بیبدیل حضرت علی علیه السّلام
من هرچه در این پنج شب از ولایت بگویم –که چیزی نگفتهام- تصوّر نکنید من از امیر المؤمنین علیه السّلام چیزی گفتهام. اگر دنبال معرفت هستید، خدا علّامه اردوبادی را رحمت کند. علّامه اردوبادی به اسم خود، کتابی نمینوشت، بعد از فوت او کتابهایش چاپ شدهاند. ایشان در الغدیر، سهم جدّی داشت. اسم او نیست امّا اگر الغدیر از جهت ادبی ویژه است، چون این شخص، ادیب ویژهای بود. از نوادر روزگار است که ترک طوری شعر بگوید که عربها تشخیص ندهند شاعر آن ترک است یا عرب. اینقدر عجیب بود! او در مورد امیر المؤمنین علیه السّلام اشعار بسیاری دارد. حیف دانستم امروز این دو بیت را نخوانم. میگوید:
«إنَّ یَوم الغَدیرِ فیه أمیرُ المُؤمنین أرتَدی مِن العِزِّ برداً»
روز غدیر، امیر المؤمنین سلام الله علیه از عزّت، برد بر تن خود کرد؛ یعنی عبای او، عبای عزّت بود. تصوّر نکنید روز غدیر برای علیّ بن ابیطالب علیه السّلام، عید است. مثلاً علی ولی شد، اینطور تصوّر نکنید.
«فیه قد شِیدَهِ النَّبیُّ کَمَا بِعَلیٍّ ازر الإمَامَهِ شُدّا»
می گوی: این روز، روزی است که نبوّت محکم شد، کمر امامت راست شد. امروز روزی است که امامت، آبرو گرفت.
هرچه من از ولایت به شما گفتم، کلّی بود. اینها از فضائل امیر المؤمنین علیه السّلام نیست که بگویید: شیخ این شبها از امامت امیر المؤمنین علیه السّلام میگوید. اینها در برابر فضائل امیر المؤمنین علیه السّلام، هیچ نیست. آبروی امامت از امیر المؤمنین علیه السّلام است نه آبروی امیر المؤمنین علیه السّلام از امامت.
امام باقر سلام الله علیه فرمود: -این روایت در بصائر الدّرجات آمده است- «إِنَّ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ کَانَ هِبَهَ اللَّهِ لِمُحَمَّدٍ»[۱۴] امیر المؤمنین علیه السّلام، عطیهی خدا بر پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم است. این را امام باقر علیه السّلام فرمود که (امیر المؤمنین علیه السلام) تاج سر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم است. از سوی دیگر فرمود: «عَبْدٍ مِنْ عَبِیدِهِ»[۱۵].
یک وقتی به ذهن کسی نیاید اینها غلو نیست؟ من هنوز چیزی نگفتهام. اینها از فضائل مولا نیست. پیغمبر اکرم صلوات الله علیه فرمود: «إِنِّی لَأَرْجُو لِأُمَّتِی فِی حُبِّ عَلِیٍّ»[۱۶] آیا شما میدانید کسی که حبّ علی علیه السّلام را دارد یعنی چه؟ من چه امیدی نسبت به او دارم؟ اگر ببینم کسی به علی حب دارد، «إِنِّی لَأَرْجُو لِأُمَّتِی فِی حُبِّ عَلِیٍّ کَمَا أَرْجُو فِی قَوْلِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» اگر کسی «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» بگوید شما چطور امید به رستگاری او دارید؟ پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم من کمتر از این برای حبّ علی علیه السّلام قائل نیستم. اینکه حالا ولایت است و… کسی اشتباه نرود فکر کند غلو شد، ما هنوز چیزی نگفتهایم. خدا شاهد است اگر از من بپرسید، بگویید فضیلت امیر المؤمنین علیه السّلام را بگو، من میگویم: نمیتوانم بگویم.
البتّه حالا یکی از فضائل حضرت را عرض میکنم. من بیشتر از یکی، دو فضیلت نمیشناسم. شب در جای پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم خوابید. شهید همّت هم چنین کارهایی انجام داده است. بدبخت بودند آن کسانی که میخواستند او را با آن بیچارههایی که در جنگها فراری بودند مقایسه کنند. میگفتند: آنها چهار نعل میتاختند و میرفتند و او به جای پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم خوابیده است. چون آنها گرفتار بودند و الّا اینها که فضائل مولای ما نیست.
یک فضیلت دیگر از امیر المؤمنین علیه السّلام میگویم. ذیل این آیه که میفرماید: «وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً»[۱۷] در بهشت، ربّ آنها به آنها شراب طهور میدهد. یا للعجب، خدا میآید و شراب میدهد؟! امام فرمود: «یَعْنِی سَیِّدَهُمْ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ»[۱۸]. «سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً» یعنی امیر المؤمنین علیه السّلام میآید و آنها را سیرآب میکنم. معنای آن هم روشن است، خدا کاری میکند، با علل و اسباب آن، این کار را انجام میدهد. ولی تناسب ربوبیت هیچ دستی به حضرت حق، مثل دست امیر المؤمنین علیه السّلام نیست لذا کسی لیاقت ندارد. یک معنای «سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً» همین است. إنشاءالله باشیم آن روزی که ساقی میآید و شراب طهور را میگرداند. «یَا حَارِ هَمْدَانَ مَنْ یَمُتْ یَرَنِی»[۱۹] اگر در فضائل مولا بگردید میتوانم یک یا دو مورد پیدا کنم.
بارزترین فضیلت امیر المؤمنین سلام الله علیه
دو روایت وجود دارد که امیر المؤمنین صلوات الله علیه و پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم چند فضیلت امیر المؤمنین را فضیلت میدانستند، بقیهی فضائل، مقایسهای است. با بقیه که میسنجی، فضیلت محسوب میشود، فضیلت ذاتی نیست؛ یکی از آن فضائل این است که به پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم عرض کرد –این روایت در بحار شریف آمده است- یا رسول الله، افضل اصحاب شما چه کسی است؟ فرمود: فلان شخص –مثلاً سلمان- گفت: عجب، (پس در مورد) علی (چه میشود)! حضرت فرمود: «إِنَّمَا سَأَلْتَنِی عَنِ النَّاسِ»[۲۰] تو از مردم پرسیدی، «وَ لَمْ تَسْأَلْنِی عَنْ نَفْسِی»، «علیّ نفسی» علی، خود من است، از اصحاب من نیست. علی خود من است! یکی این است که نقل داریم امیر المؤمنین سلام الله علیه از این فضیلت دوست داشت این را مردم بگویند که علیّ بن ابیطالب صلوات الله علیه «سَیْفُ اللَّهِ الْمَسْلُولُ»[۲۱] یعنی تبلور فاعلیت خدا است. «نَفْسُ الرَّسول … وَ زَوجُ البَتول»[۲۲] در جای مناسب میشود مفصّل با استدلال قرآنی بحث کرد که در بین فضائل امیر المؤمنین علیه السّلام، این فضیلت است که انبیاء، خاکسار درِ خانهی امیر المؤمنین علیه السّلام شدهاند و به او توسّل کردهاند: «زَوجُ البَتولِ» در این عالم، یک نفر جز رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم لیاقت پیدا کرد بر فاطمهی زهرا سلام الله علیها ولایت پیدا کند.
شرایط زهرای اطهر سلام الله علیها در روزهای آخر
این شبهایی که ما اینجا هستیم، اگر شهادت بیبی سلام الله علیها در هفتاد و پنجمین روز بعد از شهادت پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم باشد، ایّامی است که حال بیبی وخیم است. اگر این شبها به خانه امیر المؤمنین صلوات الله علیه بروید، دیگر صدای صدّیقهی طاهره سلام الله علیه، جوهر ندارد، حضرت صدایی ندارد. «ذَابَ لَحْمُهَا»[۲۳] گوشت مبارک بدن حضرت، آب شده بود، «وَ نَحَلَ جِسْمُهَا». مگر این مادر چند سال داشته است؟ نحیف شده بود، «وَ صَارَتْ کَالْخَیَالِ» مثل یک شبه شده بود. اسماء میگوید: وقتی ملحفه روی زمین افتاده بود معلوم نبود زهرای اطهر سلام الله علیها…
حضرت خود را فدای امیر المؤمنین علیه السّلام کرد. همهی تلاش خود را صرف کرد. امیر المؤمنین سلام الله علیه به منزل آمد و دیدی بیبی در حال گریه کردن است. برای امیر المؤمنین صلوات الله علیه سخت بود. کسانی که در این عالم، هجران امام زمان را چشیدهاند، کسانی که در به دری امام زمان را چشیدهاند، فراق مولایشان برای آنها سخت است، آنها هر وقت این جملات را میخوانند، میتوانند به یاد امیر المؤمنین علیه السّۀام بگویند: «عَزِیزٌ عَلَیَّ أَنْ أَرَى الْخَلْقَ وَ لَا تُرَى»[۲۴] صدّیقهی طاهره سلام الله علیها رو میگرفت. من در خیابان میروم، چهرههای زیادی را میبینم، آنها نیشخند میزنند، به منزل میآیم نمیتوانم تو را ببینم، «وَ لَا یَنَالَکَ مِنِّی ضَجِیجٌ وَ لَا شَکْوَى» دیگر گله هم نمیکنی. صدایی نیست که بلند بشود.
امیر المؤمنین علیه السّلام به منزل آمد و دید صدّیقهی طاهره سلام الله علیها، آرام آرام گریه میکند. امیر المؤمنین خودش خجل بود، میداند صدّیقهی طاهره فدای او شده است، برای مولای ما بسیار سخت بود. آمد و سر صدّیقهی طاهره سلام الله علیها را در آغوش گرفت و عرض کرد: «یَا سَیِّدَتِی مَا یُبْکِیکِ؟»[۲۵] در این عبارت «یَا سَیِّدَتِی مَا یُبْکِیکِ؟» سرور من چرا گریه میکنی، نهفته است: سینهی مبارکت درد میکند، دست مبارکت درد میکند، نفس نمیتوانی بکشی، «یَا سَیِّدَتِی مَا یُبْکِیکِ؟» بیبی فرمود: «أَبْکِی لِمَا تَلْقَى بَعْدِی» برای بعد خودم، برای غربت تو گریه میکنم. این روزها اگر میآمدند از بیبی عیادت کنند، امیر المؤمنین علیه السّلام میفرمود: «إِنَّهَا ثَقِیلَهٌ»[۲۶] وضع او وخیم است، میهمان نمیپذیریم. آن دو نفر آمدند. به محضر امیر المؤمنین علیه السّلام آمدند. برای آنها وضعیت بدی ایجاد شده بود، آبروی آنها رفته بود. گفتند: یا علی، فاطمه ما را راه نمیدهد. پیش صدّیقهی طاهره سلام الله علیها آمد عرض کرد: زهرا جان، اینها میخواهند شما را ببینند. فرمود: والله من با اینها ملاقات نمیکنم. (امیر المؤمنین علیه السّلام) عرض کرد: من را واسطه کردهاند. فرمود: «الْبَیْتُ بَیْتُکَ وَ الْحُرَّهُ زَوْجَتُکَ»[۲۷] من کنیز خانهی تو هستم. ولی امیر المؤمنین علیه السّلام درخواست نکرد که آنها را تحویل بگیر (به آنها احترام بگذار) آنها آمدند، حال این روزهای مادر سادات اینطور است، در علل الشّرایع آمده است، آنها آمدند، وضع بیبی طوری بود که در این روزهای آخر نمیتوانست بنشیند. آن صدّیقهی طاهره سلام الله علیها که جلوی نامحرم با حجاب بود، اینجا نتوانست از بستر برخیزد. اینها آمدند سمت راست حضرت نشستند، سر مبارک خود را به سمت چپ برگرداند. آنها شروع کردند به حرف زدن، بسیار وقیح بودند و آمدند سمت چپ حضرت نشستند. گفتگو را ادامه دادند و بیبی سر مبارک خود را به سمت راست برگرداند. وقتی آنها دو مرتبه به سمت راست بیبی آمدند، حضرت دیگر توان نداشت سر خود را جا به جا کند. به خانمها فرمود: «حَوِّلْنَ وَجْهِی»[۲۸] سر من را برگردانید…
[۱]- مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ۱۰، ص ۲۲۲٫
[۲]– الأمالی (للصدوق)، النص، ص ۲۵۶٫
[۳]- بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۳، ص ۱۴٫
[۴]– الأمالی (للصدوق)، النص، ص ۲۵۶٫
[۵]– سورهی روم، آیه ۱۰٫
[۶]– الأمالی (للصدوق)، النص، ص ۴۸۴٫
[۷]- الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۲، ص ۶۳۶٫
[۸]– همان.
[۹]– سورهی بقره، آیه ۲۵۳٫
[۱۰]– الأمالی (للصدوق)، النص، ص ۴۶۳٫
[۱۱]– سورهی سبأ، آیه ۱۳٫
[۱۲]- الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۱، ص ۹۰٫
[۱۳]– سورهی سبأ، آیه ۱۳٫
[۱۴]– بصائر الدرجات فی فضائل آل محمّد صلّى الله علیهم، ج ۱، ص ۲۹۴٫
[۱۵]- الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۴، ص ۴۰٫
[۱۶]- بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۳۹، ص ۲۴۹؛ بشاره المصطفى لشیعه المرتضى (ط – القدیمه)، النص، ص ۱۴۵٫
[۱۷]– سورهی انسان، آیه ۲۱٫
[۱۸]- بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۳۹، ص ۲۱۲٫
[۱۹]– الأمالی (للطوسی)، النص، ص ۶۲۷٫
[۲۰]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۲۱، ص ۲۷۹٫
[۲۱]– همان، ج ۳۳، ص ۲۴۸٫
[۲۲]- کشف الغمه فی معرفه الأئمه (ط – القدیمه)، ج ۱، ص ۶۷٫
[۲۳]- مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج۲، ص ۳۶۱٫
[۲۴]- زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص ۳۰۷٫
[۲۵]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۴۳، ص ۲۱۸٫
[۲۶]– همان، ص ۲۰۹٫
[۲۷]– همان، ص ۱۹۸٫
[۲۸]– علل الشرائع، ج ۱، ص ۱۸۷٫
پاسخ دهید