چهارمین جلسه از مراسم ایام شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها، روز سه شنبه مورخ ۱۰ بهمن ۱۳۹۶ در هیئت عبدالله بن الحسن علیه السّلام با سخنرانی «حجت الاسلام کاشانی» پیرامون موضوع «جایگاه ولایت و برائت» برگزار گردید که مشروح آن تقدیم می گردد.
- جایگاه ولایت اهل بیت علیهم السّلام
- ولایت و توحید شرط پذیرش اعمال انسان
- ذات و صفات الهی در کلام امیر المؤمنین علیه السّلام
- فضیلت حقیقی امیر المؤمنین علیه السّلام ولایت نسبت به خدا
- پیرو و شیعهی واقعی؛ آبرو و زینت اهل بیت علیهم السّلام
- امامان و مرزبندی با مخالفان دین
- دلیل بخشیده نشدن خمس غنایم جنگی
- مرتکب شدن به زنا در نتیجهی ندادن خمس!
- فشارهای روحی و روانی برای شیعیان در اعصار مختلف
- جایگاه و نقش سازندهی ولایت
- مرزبندی مکتب اهل بیت علیه السّلام
- ولایت پذیری ذاتی است نه اکتسابی!
- امیر المؤمنین بزرگترین آیت و نشانهی خدا در نظام هستی
- شهادت حضرت فاطمهی زهرا سلام الله علیها
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»
«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ»[۱].
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری* وَ یَسِّرْ لی أَمْری* وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی* یَفْقَهُوا قَوْلی».[۲]
«إِلهی وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى، وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]
جایگاه ولایت اهل بیت علیهم السّلام
موضوع بحث ما جایگاه ولایت است. برای اینکه قدری دامنهی بحث محدود شود سعی کردیم حوالی کتاب بحار با هم گفتگو کنیم. راجع به کتاب بحار، اهمیّت آن، نقاط قوّت آن، البتّه نه به این معنا که ما همهی روایات آن را قبول داریم، ولی اینکه در یک موضوع روایات متعدّدی از منابع مختلف میآورد، کار برای بررسی آسانتر میشود. داریم بحار را از جهت اینکه ولایت اهل بیت چه جایگاهی دارد با هم گفتگو میکنیم. این بحث اعتقادی مهمّی است. بعضیها هم طبیعتاً نقد دارند. خلاصه این است که عرض کردیم که امام حقّ حقیق، صراط مستقیم، دین قویم، اصل حق، ریشهی حق، همهی خیر، کلّ خیر، اصل خیر، فرع خیر است، منکر امام هم منکر اصل دین، اصل خیر، منکر کلّ خیر، منکر کلّ حقیقت است.
ولایت و توحید شرط پذیرش اعمال انسان
جایگاه ولایت در بین عقاید مانند جایگاه توحید است که با بودن خود شرط قبول اعمال است، شرط پذیرش ایمان است. اگر در یک جایی گفتند فلان عمل ثواب دارد یک شرطی داشته است و آن هم این است که طرف ولایت داشته باشد. کما اینکه یک شرط دارد و اینکه طرف توحید داشته باشد. میگوید آقا من حج رفتم، خدا را قبول ندارم! این اصلا معنی ندارد. مادامی که توحید نباشد کار خیر نداریم. بله، در دنیا باید قدر کسی که به مردم خدمت میکند را دانست. بله، ممکن است برای او ایجاد توفیق شود. خدا دل او را نرم کند که ایمان بیاورد. این ممکن است، امّا بدون ایمان به توحید هیچ کسی راه به هیچ جایی ندارد.
علّت اینکه عرض کردیم «ضَربَهُ عَلىٍ یَومَ الخَندَق أفضَلُ مِن عِبادَهِ الثَّقَلین»[۴] از همهی جن و انس… مگر چه کار کرده بود؟ این همه آدم در راه خدا جنگیدند. خود امیر علیه السّلام فرمود، این همه شهید در عالم داریم، این همه مجاهد در عالم داریم. چرا؟ برای اینکه اعمال را به توحید فرد، به اخلاص فرد، به میزان قرب او میسنجند. کمّی نگاه نمیکنند، به کیفیّت آن نگاه میکنند. امام اصل حق است، میزان حق است. نماز ما را با نماز نمیسنجند، نماز ما را با نماز امیر المؤمنین علیه السّلام میسنجند. روزهی ما را با روزه نمیسنجند. آبروی روزه از امیر المؤمنین علیه السّلام است، از توحید است. ولایت استمرار توحید است، استمرار ربوبیّت حضرت حق است. ربوبیّت حضرت حق یعنی در عالم هیچ چیزی اتّفاق نمیافتد، الّا به مدیریّت خدا. خدا از این مدیران نیست که کار را بسپارد و رها کند. آن به آن، لحظه به لحظه همهی عالم در دست او است. همه نسبت به حضرت حق جلّ و علی فقیر مطلق هستند. پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم و امیر المؤمنین علیه السّلام و صدیقهی طاهره سلام الله علیها تا پایین همه نسبت به حضرت حق فقیر هستند. امّا نسبت به ما آنها تجلّی ربوبیّت حضرت حق هستند، بر ما ولایت دارند.
ذات و صفات الهی در کلام امیر المؤمنین علیه السّلام
لذا دیشب عرض کردیم که این چیزی که ما داریم خدمت شما میگوییم که امام این مقام را ولایت را دارد، ولایت هم منظور آن اعمال ولایت امام است، اینها برای امیر المؤمنین علیه السّلام فضیلتی نیست! نه اینکه امیر المؤمنین علیه السّلام بر بدبختی مانند من ولایت داشته باشد. آن وقت بگویند فلانی را میبینید، خیلی ببخشید، دور از محضر شما، خود را میگویم معلّم عقب افتادهها است. خیلی دیگر باکلاس است، معلّم دبستان است، معلّم دانشگاه است. «وَ ما أُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلیلاً»[۵] اینکه فضیلت حقیقی نیست. اینکه امیر المؤمنین علیه السّلام روز غدیر امام من شد خیلی خوشحال است؟! اشتباه است، ما خوشحال هستیم. ما نمیدانیم… «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِین»[۶] ما حمد میکنیم، ما خوشحال هستیم. برای ایشان فضیلتی نیست. وگرنه دیشب عرض کردیم «وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً»[۷] در بهشت میبینند امیر المؤمنین صلوات الله علیه و آله و سلّم شراب طهور را میگرداند، ساقی علی علیه السّلام است. چون خدا که دست ندارد که بدهد. تجلّی «سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً» فعل امیر المؤمنین است که فعل خدا است، کاشف فعل خدا است، کاشف اسرار خدا است، میخواهید ببینید خدا چه میگوید ببینید او چه میکند. میخواهید ببینید خدا چه میکند ببینید او چه میکند، کاشف است. خدا را آشکار میکند. کلام او خدا را آشکار میکند.
فضیلت حقیقی امیر المؤمنین علیه السّلام ولایت نسبت به خدا
تا اینکه جلسهی پیش عرض کردیم شاعر فرموده است. من یک کلمهی شعر را اشتباه نوشته بودم. این آقای اردوبادی رحمه الله علیه خیلی آدم بزرگی است. در ادبیات ما… متأسّفانه ما شیعهها در ادبیات ضعیف هستیم. ایشان الغدیر را خوانده است و قبل از چاپ ویرایش میکرد. کتاب الغدیر غیر از نکاتی که دارد، از جهت ادبی کتاب خیلی مهمّی است. حتماً مرحوم علّامه امینی اعلی الله مقامه الشّریف خیلی کار کرده است. ولی یک فهل خرّیتی مانند مرحوم آقا شیخ محمّد علی اردوبادی مجتهد بود. او نگاه میکرد. بعضی از مجلّدات را اواخر عمر او، در بیمارستان میروند و برای ایشان میخوانند. ایشان اشعاری دارد، شعری برای زینب کبری سلام الله علیها گفته است که سر فلک سوت میکشد. برای امیر المؤمنین علیه السّلام میفرماید، دیشب عرض کردم، یک کلمه را در نوشتن اشتباه کردم تعجّب کردم و یک سکتی در شعر خورد. این شعر از من یادگار بماند. بعد از مرگ دوست دارم این دو بیت از من یادگار بماند، چون شعر برای شخص دیگری است. «إنَّ یَومَ الغَدیرِ فیه أمیرَ المؤمنینَ أرتَدی منَ العِزَّ بُردا» قصیده بیشتر است، من فقط دو بیت آن را برداشتم. میگوید روز غدیر، روزی است که وقتی خدا در غدیر به صورت ظاهری ولایت را به امیر المؤمنین صلوات الله علیه و آله و سلّم اعطا کرد که امام ظاهری مردم شدند و مردم فهمیدند و با خبر شدند، وقتی لباس عزّت به تن کرد «فیهِ قَد شیدَتٍ نُبُوَهِ لَمّا» میگوید نبوّت جان گرفت. یعنی فکر نکنید اینها فضایل امیر المؤمنین است. نبوّت جان گرفت. «لَمّا» چه زمانی؟ «بِعَلیٍ أزراءِ الإمامِهِ شُدّاء» وقتی کمر امامت به خاطر اینکه امیر المؤمنین علیه السّلام پذیرفت، قامت امامت راست شد، نبوّت هم تقویت شد. نبوّت و امامت تقویت شد.
یک عزیزی پیغام داد یعنی چه؟! مگر امامت کوچک است؟ آقا جان آن چیزی که ائمّه را رتبه بندی میکند و زهرای اطهر را از آنها پایین نمیاندازد مقام ولایت عند الله است، نه ولایت به مردم. ولایت به مردم که به نسبت آن ارزشی ندارد. وگرنه مگر زهرای اطهر سلام الله علیها امام بود؟ چطور حجّت خدا بر حجج است؟ شما چطور میگویید محور اهل بیت علیهم السّلام است؟ امامت یک پست است، یک مقام است. به چه کسی میدهند؟ به کسی که به خدا نزدیک است، قرب دارد. دو تا ولایت است، اشتباه نشود. یک ولایت یعنی قرب به خدا. ریشهی ولایت از قرب است، نزدیکی. زهرای اطهر سلام الله علیها به خدا قرب دارد، لذا بر امامان علیهم السّلام ولایت دارد. مانند این میماند که چند نفر بلا تشبیه میتوانند مقام وزارت را احراز کنند و یک نفر وزیر میشود. ممکن است یکی خبرهتر هم باشد. در مقام امامت کسی خبرهتر نیست، خدا اینطور انتخاب نمیکند. این مقام امامت یک مقام است. این مقام نسبت به مردم است. این فضیلت حقیقی مولا نیست. فضیلت حقیقی مولا ولایت او نسبت به خدا است. امیر المؤمنین علیه السّلام چنان به حضرت حق نزدیک است و قرب دارد که اصلاً چیزی از او باقی نمانده است و هر چه میبینید خدا میبینید. برای همین هم آنهایی که او را میدیدند با خدا اشتباه میگرفتند، چون غیر از خدا نمیدیدند. خدا نبود، ولی جز خدا نشان نمیداد. چیزی از او باقی نمانده بود، محو شده بود، فانی شده بود.
لذا این چیزهایی که ما میگوییم کسی جبهه نگیرد که اینها حرفهای خیلی عمیقی است. ابداً. شاید تکراری بوده است، ولی اگر جالب بود بدانید که من خیلی از مرحله پرت هستم. اینها فضیلتی نیست که ما گفتیم. اگر من بتوانم برای کسی فضیلت بگویم آن شخص قدّ من است. منطقیّون میگویند که معرّف باید از معرّف اجلی باشد. پیش من بیایید بگویید فلان مرجع خوب است؟ من بگویم خیلی خوب است. الآن در ذهن شما بالا رفت! اگر یکی مثل من از آن مرجع تعریف کند، بنده خدا باید استغفار کند.
خیال نکنیم که ما میتوانیم فضایل اهل بیت علیهم السّلام را بگویم. ما نمیتوانیم بفهمیم. «لِمَ سُمِّیَتْ فَاطِمَهُ فَاطِمَه»[۸] برای چه اسم او را فاطمه گذاشتند؟ یعنی جدا کننده، جدا شده، همه چیز را جدا میکند. فرمود: «لِأَنَّ الْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا»[۹] اصلاً به خلق گفتند کنار بروید، نمیتوانید او را بشناسید. «لِأَنَّ الْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا» اصلاً توهّم و آرزو هم نکنید، نمیتوانید او را دوست بدارید، نمیتوانید او را بشناسید. دارم حقیقت او را عرض میکند. ما نمیشناسیم. کما اینکه ما نسبت به حضرت حق هم اینطور هستیم. ما حضرت حق را نمیشناسیم. از کجا میشناسیم؟! میتوانیم احاطه پیدا کنیم؟!
پیرو و شیعهی واقعی؛ آبرو و زینت اهل بیت علیهم السّلام
محضر مبارک شما عرض کردم یک عزیزی در یک جایی بیاناتی داشت، بنا است که ما هم در یک محفلی فرمایشات آن بزرگوار را نقد کنیم. فرموده بود روایت ادب جعفر را ببینید. چرا شما خط کشی میکنید؟ این بحث ولایت که اگر کسی ولایت ندارد دین ندارد، موش پرست و بت پرست و چیز دیگر پرست و غیر ولایت مدار در قیامت فرق نمیکند که البتّه من بحث وحدت و اینکه در دنیا چطور رفتار کنیم را اشاره میکنم که انواع همهی مباحث معلوم باشد که چه میخواهم بگویم. گفته بود که آقا چرا خطّ کشی میکنید؟ خوب و بد درست میکنید؟ ولایتی و غیر ولایتی یعنی چه؟ بیایید طیفی نگاه کنید. بگویید هر کسی که نماز میخواند خوب است، آن کسی که امانتدار است خوب است، آن کسی که امانتدارتر است بهتر است، آن کسی که صدق حدیث دارد خوب است، آن کسی که صدق حدیث بیشتر دارد بهتر است. همه خوب هستند. ما عرض کردیم آقا جان این روایتی که شما دارید بیان میکنید از خود روایت معلوم است ائمّه میخواهند چه بگویند؟ میخواهند بگوید شیعهها شما در ایّام فاطمیّه در خیابان راه میروید و مشکی به تن میکنید پرچم حضرت زهرا هستید. شما پرچم متحرّک هستید، علم پرچم افراشته هستید. صبح سرکار، در مدرسه، در دانشگاه، در محیط کار چشم شما چپ برود، دست شما کج برود، پول مردم کم و زیاد شود نستجیر بالله پرچم زهرای اطهر سلام الله علیها این کار را کرده است، حواس خود را جمع کنید. «کُونُوا لَنَا زَیْنا»[۱۰] مراقب باشید. من اینها را به خود میگویم، وضع من از همهی عالم خرابتر است. خدا شاهد است، فیلم هم نیست. صلاح نیست که من اقرار کنم که چه انسانی هستم. با بقیّه کار ندارم. مشکی به تن کردم پرچم زهرای اطهر علم بلند کردم. بد اخلاقی کنم، کج رفتاری کنم، چشم من به مال غیر باشد، هر چه باشد، «کُونُوا لَنَا زَیْناً وَ لَا تَکُونُوا عَلَیْنَا شَیْنا» آبروی ما را نبرید. این معلوم است. امام میفرماید: أبان را دوست دارم، در مسجد میرود، با همان مبانی آنها فتوا میدهد و کف آنها میبرد. میگویند این شیعهی جعفر است. یعنی جلوی آنها آبروداری کنید.
امامان و مرزبندی با مخالفان دین
این کجا به این معنا است که اصل دین یعنی صدق حدیث؟! صدق حدیث خیلی مهم است، امّا کجا یعنی…؟ شما چرا یک جا را میگیرید و صد جا را رها میکنید! میگوید آقا جان رفتار ما با این کسانی که مخالف ما هستند، امر ما را خبر ندارند، از ولایت خبر ندارند، چطور باشد؟ حضرت میفرماید بروید با اینها صله رحم کنید، درتشییع جنازهی آنها شرکت کنید. چرا امام اینطور میگوید؟ میگوید جنگ نکنید، در دنیا دعوا نکنید، محبّت اینها را جلب کنید و اینها را به سمت حقیقت جلب کنید. این کجا به این معنا است که یعنی آن ها خوب هستند و شاید شما خوبتر هستید. از کجا آمده است؟
نکته. چه کسی مرز بندی درست کرد؟ تقصیر او است. میگوید مرز بندی نکنید. آقا مگر من مرز بندی کردم. چه کسی مرز بندی کرده است. چه کسی بود که اگر میشنید کسی پای درس غیر اهل بیت میرود، از آنها است و او را دعوا میکرد؟ میگفت آن طرف نروید. چه کسی بود؟ من بودم؟ بروید به حسن بصری بگویید، به فلانی بگویید «شَرِّقَا وَ غَرِّبَا»[۱۱] شرق بروید، غرب بروید، جایی جز اینجا خبری نیست. این یعنی چه؟ این نمیگوید که حلیم آنها خوب است، ولی حلیم ما بوقلمون دارد بهتر است! میگوید آنجا خبری نیست. «لَنْ تَجِدَا عِلْماً صَحِیحاً إِلَّا شَیْئاً یَخْرُجُ مِنْ عِنْدِنَا أَهْلَ الْبَیْتِ» چه کسی دارد مرز بندی انجام میدهد؟ این یعنی چه؟
مثالی که شنیدید را میگویم، وگرنه از جهت سندی بهتر میتوانستم مثال بزنم. از جهت سندی مثال آن خوب نیست، ولی چون شنیدید آن را میگویم. عنوان بصری دوست داشت به کلاسهای مختلف درس برود. کلاس درس مالک بن انس هم میرفت. عرض کردم سند روایت خوب نیست، چون شنیدید میگویم که زود رد شویم. موضوع آن درست است، مشابه هم دارد. سراغ امام صادق هم میآمد. چند دفعه وقت گرفت ولی حضرت راه نداد. به او برخورد. حضرت فرمود من اهل ذکر هستم، به وقت خود ضنین هستم، یعنی به وقت خود خسیس هستم. وقت خود را از سر راه نیاورم. هر جایی که دوست داری برو. فکر کردی که اگر شیعهی من باشی به من چیزی اضافه میکنی؟ برو از مالک یاد بگیر، من وقت ندارم. این مرز بندی نیست؟! مرز بندی نکردن برای جایی است که همه مثل هم هستند، منتها با اندکی بالا و پایین. نه یکی اینکه حق محض است و دیگران توهّم حق. اینجا که بدون مرز بندی…«إِنْ ذُکِرَ الْخَیْرُ کُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْوَاهُ وَ مُنْتَهَاهُ»[۱۲] بقیّه بیارزش هستند! به نسبت شما چیزی نیستند. حقیقت… هیچ جا خبری نیست، جز اینجا. این مرزبندی است دیگر. آیا اینطور نیست؟ این مرز بندی است یا نیست؟!
دلیل بخشیده نشدن خمس غنایم جنگی
حالا من بالاتر آن را به شما بگویم. خیلی روایت در این باب داریم، این روایت در کافی است و سند صحیح است. برای آن کسانی که سند باز هستند سند صحیح است. شما ببینید ائمّه علیهم صلوات الله چقدر کریم هستند، چقدر بخشنده هستند! دیگری فحش میدهد حضرت میگوید بیا برای ناهار به خانهی من برویم و استراحت کن. چقدر از این موارد شنیدید؟ چقدر شنیدید که طرف فرزند امام را در چاه انداخت، در آتش انداخت، از پشت بام انداخت، حضرت فرمود ترسید، ببخش، نمیخواهم کسی از من بترسد، او را آزاد کنید، به او پول بدهید. ماجرای سورهی انسان که از دهان حسنین گرفتند و به فقیر و یتیم دادند
یکی از اموال اهل بیت علیهم السّلام خمس است. خمس مواردی دارد. اموال شما از معونه و هزینههای شما زیاد بیاید، آخر سال اگر دارید کار میکنید شرایطی دارد، یک پنجم آن خمس است. یک بخش خمس که قرآنی و شیعه و سنّی قبول دارند خمس غنائم جنگی است که «عَلَی لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّه» اخذ میشود. یعنی به خاطر دین میروند میجنگند. اگر به خاطر دین بجنگند و اگر با کافر بجنگند غنیمت دارد. این غنیمت خمس دارد. آیهی قرآن هم است، این قسمت آن قرآنی است، شیعه و سنّی هم قبول دارند. حالا من هنوز قسمت حسّاس را نگویم و بحث را توضیح دهم.
آقا جان شما خمس خود را ببخش. مگر کم بخشیدید؟ قاتل فرزند خود را بخشیدید یا نبخشیدید؟ حالا این را هم ببخشید، مگر چه میشود. مگر «سَجِیَّتُکُمُ الْکَرَمُ» نیست، ببخشید. مگر «عَادَتُکُمُ الْإِحْسَان» نیست، ببخشید. برای شما سخت است؟ نستجیر بالله. کم به دشمن بخشیدید؟ امیر المؤمنین علیه السّلام در جنگ شمشیر بخشید، آقا شما هم ببخشید، خمس هم ببخشید. مگر چه میشود؟! حضرت میفرماید من خمس غنایم را نمیبخشم. چرا؟ تا یک عدّه حرام زاده شوند. میگویند این پدر جدّ خط کشی است، این جدول بندی است، بلوار کشی است، دیگر خط کشی نیست. روایت را بخوانم. خود او دارد جدول بندی میکند، من چه کار کنم. میگوید آقا خط کشی نکنید، طیف بندی کنید. امام کریم که سجیّهی او کرم است و عادت او احسان است غرضی دارد.
مرتکب شدن به زنا در نتیجهی ندادن خمس!
در کافی شریف، کتاب الحجه باب الفیء و الانفال و التفسیر الخمس و حدوده و ما یجب فیه، روایت شازنزدهم، روایت معتبر است. «عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ»[۱۳] سند آن صحیح است که در پاساژ غدیر قم ایشان را دفن کردند. دیدند آدم مهمّی است، زمان دولتی که اهل اصلاح بود، روی قبر عالم بزرگ شیعه که چند هزار روایت دارند پاساژ غدیر درست کردند و مانکن خانمها را کنار ضریح علیّ بن ابراهیم قمی گذاشتند. از بزرگان شیعه است، چند هزار روایت دارد. از پدر او ابراهیم بن هاشم که اینها از علمای برجسته هستند «عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ» حسن بن محبوب، «عَنْ ضُرَیْس» چهار نفر آدم بیشتر در آن نیست. وقتی سند کوتاه است اهمیّت آن بیشتر است و احتمال خطا در آن کمتر است، از امام صادق روحی له الفداء. امام صادق علیه السّلام به ضریس میگوید «مِنْ أَیْنَ دَخَلَ عَلَى النَّاسِ الزِّنَا» چه شد که مردم دچار زنا شدند. میگوید آقا ما نمیدانیم ببخشید. «قُلْتُ لَا أَدْرِی جُعِلْتُ فِدَاکَ» قربان شما بشوم نمیدانم. فرمود: «مِنْ قِبَلِ خُمُسِنَا أَهْلَ الْبَیْتِ» خمس ما اهل بیت را خوردند و به ما ندادند. حالا من توضیح میدهم که این حرف یعنی چه. آقا میخواهید بچّهها حرام زاده شوند؟! ببخشید. شما که کریم هستید، چرا نمیبخشید؟ «إِلَّا شِیعَتَنَا الْأَطْیَبِینَ» ما حقّ آن کسانی که این خمس غنایم را از شیعیان ما مصرف کردند میبخشیم، بقیّه را نمیبخشیم و -در شرایطی که توضیح میدهم- حرام زاده میشوند. آقا کوتاه بیایید. این دیگر جدول بندی است. میخواهید وسط خیابان دیوار بکشید! این دیگر خط کشی نیست، کوتاه بیایید. میگوید نه، جز شیعیان، ما بقی را نمیبخشم. «فَإِنَّهُ مُحَلَّلٌ لَهُمْ» این قسمت برای شیعیان ما حلال است، «لِمِیلَادِهِمْ» برای اینکه میخواهم اینها حلال زاده باشند. آقا شما که اینقدر کریم هستید چرا کوتاه نمیآیید؟!
من حالا توضیح دهم و بعد به شما توضیح دهم که این روایت چه میگوید. این روایت یک مورد نیست، آن کسانی که میخواهند که این بحث را به طور مفصّل دنبال کنند بروند کتاب وسائل الشّیعه را ببینند که مراجع با کتاب وسائل که روایات فقهی ما را جمع کرده است فتوا میدهند. جلد هشتم چاپ جامع مدرّسین، آخر آن کتاب الخمس است، آخرین باب که یکی مانده به آخرین باب، جلد هشتم چاپ جامع مدرّسین را بروید نگاه کنید. این روایت آنجا است.
فشارهای روحی و روانی برای شیعیان در اعصار مختلف
حالا آن را توضیح میدهم. امّا چرا امام کوتاه نمیآید؟ آقا شما که کریم هستید، شما که اهل خط کشی نبودید. شما هم میخواهید وسط خیابان دیوار بکشید. آن هم این شکلی؛ حلال زاده حرام زاده نه زن و مرد جدا. این کار را نکنید؟ چرا این کار را میکنید.
دوستان این تشیّعی که دست من و شما رسیده است با خون فاطمهی زهرا سلام الله علیها رسیده است، با خون گلوی سیّد الشّهداء رسیده است. بدنهای سادات را بین دیوارها کاشتند. به نوامیس شیعه تجاوز شده است. ظلمها صورت گرفته است. خدا میداند نباید حقّی میماند. در طول دورانها از فقر و فلاکت کار به جایی میرسید که شیعیان یک دست لباس نداشتند. در فقر و فلاکت و بدبختی بودند. اگر میخواستند به کس فحش بدهند میگفتند علوی است، این حبّ علی علیه السّلام دارد. امام باقر علیه السّلام فرمود اگر به کسی کافر بگویند اینقدر نمیترسد، نستجیر بالله اگر به کسی زانی بگویند اینقدر نمیترسد که به او شیعه بگویند! هر بلایی بخواهند سر او بیاورند. این شیعیان از جهت روحی و روانی در فشار و در حال اضمحلال بودند.
این فرصتی که خدا به یک آخوند مثل من داده است که قبلاً اعلام برنامه کنند که دوستان، شبکههای مجازی، فلان روز، فلان شخص میخواهد بیاید حرف بزند. خدا به داد امثال من برسد. اصلاً ما نمونه نداریم که اهل بیت علیهم السّلام از قبل تعیین شده، زمان مشخّص کنند که مثلاً دوشنبه، مسجد النّبی، رواق فلان ساعت هشت امام صادق میخواهد بیایید صحبت کند. اصلاً و ابداً! کجا داریم. کجا شیعیان امام صادق میتوانستند وقت قبلی بگیرند و پیش حضرت بروند. اینطور جمعی! کجا؟! اینها بیشتر کوفه هستند و حضرت مدینه است. مکّهای بروند، حجّی بروند، امام زوری به عراق بیاورند و حکومت بکشاند. یک وقتی همدیگر را ببینند. طوری رفتار کنند که کسی نفهمد. مگر ارتباط با امام به این آسانیها است؟! دیگران از قبل حکومت میخوردند و چاق میشدند و از مذاهب دفاع میکردند. حکومتها عنایت خود را از هر مذهبی برداشتند اینها مضمحل شدند. طبری برای خود مذهب داشت، اوزاعی در شام برای خود مذهب داشت. سفیان ثوری برای خود مذهب داشت. همهی اینها از بین رفت. معتزله با حکومت بنی عبّاس دچار اختلاف شد و تمام شد. شاه بنی عبّاس گفت چهار تا مذهب بس است، باقی تعطیل. بیرون بریزید. چیزی از آن باقی نماند. شیعیان اهل بیت علیه السّلام هم مانند شیعیان زیدی و اسماعیلی نبودند که مخفیانه، در درّه، در غار به یمن بروند، بلکه در مرکز میدان میرفتند. در بغداد، در مدینه، در کوفه، آنجایی که بحث علمی بود. برای اینکه حجّت باید تمام میشد و شیعیان هم حاضر بودند. یعنی شیعیان در خطّ مقدّم و در مبارزه بودند. نه مانند زیدیها به یمن و طبرستان و دور دست بروند. مانند اسماعیلیّه در غار و قلعه و فلان بروند. شیعیان وسط میدان مبارزات بودند برای اینکه به بقیّه خبر دهند. مدام در سر آنها میخورد، مدام کشته شدند، مدام تو سری خوردند.
در این شرایط امام صادق سلام الله علیه میخواهد این شیعهها قدر بدانند. نه پول دارند، نه زور دارند و نه جمعیّت. دیدید گاهی دنیا با ما… همین چند سال پیش به یاد دارم که دنیا با ما قهر میکند، آمریکا با ما قهر میکند بعضیها میگویند دیگر ذلیل شدیم. همه که اینطور نیستند در کربلا باشند و برافروختهتر شوند. میگویند این آدم حسابیها ما را آدم حساب نمیکنند. این شکست روحی دارد. مدام در سر اینها میزنند. وقتی میگفتند شیعه یعنی کثیف، یعنی اراذل و اوباش، یعنی دزد. انگار نجس هستند. دقّت میکنید، تخریب اینطور بود. امام میخواهد شیعهها حقیقتهایی را بفهمند و درون آنها حدّاقل… بدانند که چه چیزی دست آنها است. از چه چیزی دارند دفاع میکنند. میگویند چه فرقی میکنند ما هم مثل بقیّه باشیم و اینقدر در سر ما نزنند. برای همین به ما گفتند… حضرت با زدن این حرفها خطر میکنند. اگر ولایت نباشد مانند بت پرست است، به ظاهر او نگاه نکنید. ولایت نباشد، نماز بخواند یا زنا کند فرقی ندارد.
جایگاه و نقش سازندهی ولایت
همین دو شب پیش توضیح دادم که به چه جهت اینطور است. مثال زدیم و گفتیم ولایت داشتن مانند بینهایت است و نداشتن آن مانند منهای بینهایت است. پانصد و هزار در کنار بینهایت اصلاً به چشم نمیآیند. برای همین میگویند نماز بخواند و زنا کند. نه اینکه نماز و زنا فرقی ندارد. میگوید دیدید روی باسکول که میروید… ما یک وسیلههایی داریم که راننده و کمک و تریلی و بار روی آن میروند. بعد راننده میآید پایین چای بخورد عقربه تکان نمیخورد. نمیدانم دیدید یا نه. آن کسانی که حد خواندند میدانند. میگوید اینقدر این نسبت به آن کوچک است که اصلاً این عقربه نمیفهمد. مورچه از روی کول فیل بخواهد پایین بیاید میگوید آرام بنشین میخواهم پایین بیایم. فیل میگوید من اصلاً نفهمیدم چه زمانی آمدی که حالا میخواهی بروی! وزن آن راننده را اصلاً باسکول تریلی نمیفهمد. من امتحان کردم. یک زمانی معلّم ریاضی بودند و شاگردهای خود را بردم و به آنها نشان دادم. میخواستم بگویم اپسیلون و اینها دیده نمیشود که چه مقدار است میگفتم بروید سوار ماشین شوید و عقربه را بخوانید. اصلاً وقتی میخواهد تناژ بکشد ۲۰ کیلو، ۳۰ کیلو، ۵۰ کیلو… ولایت مانند بینهایتی است که کنار آن چیزی به چشم نمیآید. منفی باشد یا نباشد، هر عددی به آن اضافه کنید فایده ندارد.
مرزبندی مکتب اهل بیت علیه السّلام
امام میخواست یک کاری کند که درون شیعیان قرص و محکم شود از اینکه ولایت یعنی چه. لذا فرمود: من خمس خود را برای شما -که حالا فردا توضیح میدهم چه خمسی است و فقها این را چه گفتند و چه فرمودند- برای اهل شیعهی خود حلال میکنم. بگذارید بقیّه و یک گروههای خاصّی حرام زاده شوند. آقا بگذرید. میگوید نه، نمیخواهم. این یعنی چه؟ این نهایت مرزبندی است. اینها میخواهند وسط خیابان دین دیوار بکشند. دیگر بدتر از این که نداریم. حلال زاده و حرام زاده! در شرایط خاص توضیح میدهم. چه کسی دارد این کار را میکند؟ شاگردان؟! شاگرد میگوید من نمیدانم. امام است که دارد بیان میکند.
در یک روایت دیگر به امام باقر میگوید اینها به بعضیها حرفهای بدی میزنند. حضرت فرمود نگویند بهتر است، ولی بیجهت هم نمیگویند. آقا این چه حرفی است که دارید میزنید؟ چرا دارید دیوار میکشید؟! حضرت میخواهد این شیعهای که در حال اضمحلال است و وسط خطّ مقدّم است و دارد میجنگد را حفظ کند. خود امام خواسته مرز بکشد. مرز بندی کار خود او است، قبول دارید یا قبول ندارید، کار خود او است. بروید روایت آن را ببینید. اینقدر در مورد این مسئله روایت زیاد است که ۱۳ روایت در وسائل است، ۲۴ روایت از کتب مختلف در بحار است، تعدادی بیرون از اینها در کافی است. نمیتوانید بگویید که بیارزش و بیهوده است. این یک مورد که من خواندم سند صحیح بود. مرز بندی کار خود امام است. برای اینکه میخواهد بگوید قدر بدانید. من قبلاً عرض کردم و دوباره هم تکرار میکنم که ابداً این به این معنا نیست که کسی شیعهی اهل بیت است و لباس حضرت زهرا به تن کرده است نستجیر بالله هر کاری که میخواهد بکند. اینجا پناه آوردیم، ما نمیخواهیم آبروی آنها را ببریم، نمیخواهیم کنار حوض کوثر شرمندهی امیر المؤمنین علیه السّلام شویم. وای به حال من اگر به جای اینکه مردم را به اهل بیت جذب کنم آنها را از اهل بیت دور کنم. من اینها را نمیگویم که هر کاری دوست داشتید انجام دهید، ابداً! امّا معنی اینکه در زیارت اهل بیت علیهم السّلام میگوییم من هیچ کار امیدوار کنندهای در طول عمر خود انجام ندادم. من هر چه فکر میکنم امید به چیزی ندارم. کاری نکردم، چیزی نیست ولی شما را دوست دارم. این محبّت من به شما از سر ولایت شما است، یعنی شما را مولای خود میدانم. برای همین امید دارم. برای همین امید پیدا کردم. خود آنها این مرز بندی را انجام دادند ولی بعضیها نمیپسندند. اینها را بعداً عرض میکنم.
ولایت پذیری ذاتی است نه اکتسابی!
میگوید آقا مادرزادی است. این چیست که همه چیز از مادر است؟! شیعه شدید، مادر زادی است. بله یک وقت من به عالمی از برادران غیر شیعی گفتم همهی مشکل از همین مادر است. امام ما اینطور فرمود. فرمود اگر در دل شما محبّت اهل بیت علیهم السّلام است و در دل شما سردی و خنکی است و دل شما قنج میرود بروید مادر خود را دعا کنید. اصلاً «الشَّقِیُّ شَقِیٌّ فِی بَطْنِ أُمِّه»[۱۴] همین است دیگر. خدا به شما هم بدهد، الحمدلله به ما داده است. میگوید همه از مادر است! میگویم الحمدلله، خدا مادرهای ما را حفظ کند و آنهایی که نیستند را رحمت کند.
اکتسابی نیست. شما قرار است بپذیرید؟ شما اذیّت میشوید؟ از شما میگیرند؟ اگر کسی علم دارد شما به دانشگاه میروید استاد فلسفه را میبیند. میگوید این شب خوابید و صبح بلند شد و فیلسوف الفلاسفه شد. میگویید به درد نمیخورد. یعنی چه که به درد نمیخورد! شما چه کار دارید که کسب کرده است یا بیل زده است یاد گرفته است یا خواب دیده است و یاد گرفته است. الآن بلد است و از پس همهی شما برمیآید. این کمال وجودی است، آن را دارد. میگویند پول در جیب او است، خود او که کار نکرده است، ارث به او رسیده است. بالاخره پول در جیب او است و قدرت خرید دارد. میگوید از مادر است. خوب بله که از مادر است! امیر المؤمنین علیهم السّلام در مورد امام حسین علیه الصّلاه و السّلام فرمود: هر چه دارد از مادر خود دارد. تا کور شود هر آنکه نتواند دید. عالم است و کسب نکرده است. مگر پیغمبر کسب کرده است؟ رفته تلاش کرده است و درس خوانده است؟ مانند قاتل حضرت زهرا به حوزهی علم یهود رفته است؟پیغمبر درس خوانده است؟ خدا داده است. شما چه کار دارید، خدا به او داده است. الآن دارد و علم اوّلین و آخرین دست او است. همهی عالم نسبت به او فقیر هستند. مثل این میماند که طرف جلوی یک ماشین گران میایستد و چون نمیتواند تحمّل کند میگوید پدر او برای او خریده است. آقا بالاخره دارد. این ولایت بالاخره وجود دارد. بعضیها ۲۰ یا ۳۰ سال هم روی این کار کردند. ما چیزی نیستیم ولی ۲۲ سال است که داریم کار میکنیم. اگر کار هم نمیکردیم ولی بالاخره داریم. چه کار باید کرد؛ دارندگی و برازندگی! چه کسی گفته است که اگر شخص تلاش نکرد به درد نمیخورد! حضرت عیسی علی نبیّنا و آله و علیه السّلام از گهوار که بیرون آمد گفت: «إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتاب»[۱۵]، بیل زده است؟ رفته درس خوانده است؟ شما میگویید عجب پیغمبری! پیغمبر خدا است. خدا داده است شما چه کاره هستید. این چه ملاکی است. این ولایت اگر از طرف مادر… اتّفاقاً قوّت این ولایت این است که باید از طرف مادر باشد. مشکل فنّی مادر زادی باشد کسی نمیتواند آن ولایت را پیدا کند. نمیشود کاری کرد «السّعیدُ سعیدٌ فى بَطنِ أمِّهِ وَ الشّقىُ شقىٌّ فى بَطنِ أمِّهِ»[۱۶] الحمدلله وجود دارد. خدا مادرهای شما رحمت کند، اگر زنده هم هستند رحمت کند. این مرز بندی را خود امام انجام داده است، من چه کار کنم! ولایت با اعمال قابل قیاس نیست.
امیر المؤمنین بزرگترین آیت و نشانهی خدا در نظام هستی
من میخواهم وارد روضه شوم وقت نیست. باقی بحث را برای جلسهی بعد میگذارم. این بحث خیلی جا دارد، اینقدری که ما توانستیم عرض کردیم. این بحث مهم است. تنها چیزی که باید به آن توجّه کرد این است که همانطور که عرض کردیم تمام این عظمت ولایت مداری که ما در برابر آن ولی داریم این است که خیال نکنیم اگر از آن جلسه بیرون رفتیم یک چیزهایی از امیر المؤمنین فهمیدیم. چیزی نفهمیدیم. به طبقهی اوّل هم نرسیدیم، قدم اوّل هم نیستیم، هیچ چیزی نیستیم. «یا واِصفَ المُرتَضى قَد صِرتَ فِى التّیه» ای کسی که میخواهی شعر بگویی و مرتضی را وصف کنی، در یک بیابان بیانتها افتادی. «هَیهات هَیهات ممّا تَمَّنیه إنَّکَ لَرَوّاحٌ عَنِ القَصد» هر چه بروید دورتر میشوید. وقتی پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم میفرماید علی جان من آرزو داشتم بتوانم تو را توصیف کنم. الفاظ دنیا کوچک است نمیتوانم تو را وصف کنم. اگر بخواهم تو را وصف کنم مردم اشتباهی به سمتی میروند که بعضیها در مورد حضرت عیسی رفتند. الفاظ برای تو کوچک است. شأن تو اجل است. استغفار میکنم از اینکه من خیال کرده باشم که بتوانم امیر المؤمنین علیه السّلام را برای شما وصف کنم یا شما خیال کرده باشید امیر المؤمنین علیه السّلام را شناختید. هیچ! امیر المؤمنین علیه السّلام را نمیشود شناخت. در حضرت حق ذوب بود. کسی آمد گفت فاطمه جان علی مرد. فرمود کجا دیدید؟ گفت: من دیدم که روی زمین افتاد و تکان خورد و چشمان او رفت. فرمود روی سجّاده بود؟ نه. حضرت فرمود این حالت هر روز برای او پیش میآید، نگران نباش. اگر قرار بر مباهات باشد آن خدا است که با امیر المؤمنین علیه السّلام مباهات میکند. فرمود: «مَا لِلَّهِ آیَهٌ أَکْبَرُ مِنِّی»[۱۷] به خدا سوگند خدا نشانهای بزرگتر از من ندارد! دنبال چه میگردید؟! دیشب عرض کردم پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: همانطور که من از قول لا اله الا الله امید دارم، امید دارم که شما با علی آشنا شوید. شما را وصل میکند. «وَلَایَهُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حِصْنِی»[۱۸] دژ محکم است. پناه میبریم. اینجا دژ فاطمهی زهرا سلام الله علیها است. اسم حسینیهی ما هم بند به صدیقهی طاهره سلام الله علیها و امیر المؤمنین علیه السّلام است. اگر نبود هم فرقی نمیکرد، ما تحت امر و ولایت ایشان هستیم. علی سلام الله علیه مانند بعضیها باشد! اصلاً واقعاً بیسلیقگی است که من بگویم فضیلت علی علیه السّلام این است که… شخصی از کوه دوید بالا رفت و امیر المؤمنین علیه السّلام «لَا فَتَى إِلَّا عَلِیٌّ لَا سَیْفَ إِلَّا ذُو الْفَقَارِ»[۱۹] خوب است، اینها برای بیهنرها که امیر المؤمنین مظلوم را با بعضیها مقایسه کنید، اینها که فضیلت نیست.
«قالِعَ البابِ الَّذى عَن هَزَّها عَجَزَت أکفُّ أربَعونَ وَ أربَعُ»[۲۰]
شهادت حضرت فاطمهی زهرا سلام الله علیها
رفتید در خیبر را کندید که چهل نفر نمیتوانستند آن را تکان دهند! اگر میخواهید علی علیه السّلام را بشناسید به آن علی که در خیبر کند و زانو خم نشد، یک خبر دادند که زمین افتاد. پذیرفت یک امتحان سخت بدهد. این برای او سخت است. روضهی امشب که من نمیتوانم بخوانم و اگر بخوانم کشنده است آن جایی است که آن کسی که همهی عالم وجود، روایت میگویند انبیاء علیهم السّلام به او متوسّل هستند، گدای این کوی انبیاء الهی هستند، مثل امشب و فردایی مضطر شد، پذیرفت. خود او فرمود: پیغمبر من را در یک کوچهای برد و پشت سر مبارک خود را نگاه میکرد. فهمید کسی نیست، چیزی در گوش من گفت که شنیدم با صورت زمین خوردم. آن کسی که همه در احد به او حمله کردند و یک تنه از پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم دفاع کرد. ۵۰ نفر، ۵۰ نفر میآمدند و امیر المؤمنین علیه السّلام مانده بود و پیغمبر. «حَملوا عَلیه وَ حَمَلُ عَلیهِم» آن کسانی که حمله میکردند جلو میآمدیم میایستادند. امیر المؤمنین علیه السّلام به آنها حمله میکرد. میزد میریخت، فرار میکردند. میگوید عرض کردم یا رسول الله نمیشود من قبل از شما از دنیا بروم؟ فرمود علی جان این همه برای رسالت زحمت کشیدیم، عاقبت این دین به صبر تو است. برای آن کسی که اشجع عرب است، هر بار عمر بن عبدود فریاد زد، از جا جست و غیرت او قبول نکرد. علی جان اینجا کار برای تو سخت است. اینجا قرار است شمشیر نکشید، قرار است بایستید و ببینید. یک چیزهایی دید که من نمیتوانم بیان کنم. همینقدر به شما بگویم صدیقهی طاهره خیلی مراعات حال او را کرد. «یَا فِضَّهُ! إِلَیْکِ فَخُذِینِی».[۲۱] این گذشت. حال بی بی وخیمتر شد. دیگر تحرّک هم ندارد، صدا هم در نمیآید. ملازم فراش شده است. «مَا زَالَتْ بَعْدَ أَبِیهَا مُعَصَّبَهَ الرَّأْس»[۲۲] سر مبارک دائماً درد می کند. «نَاحِلَهَ الْجِسْمِ…یُغْشَى عَلَیْهَا سَاعَهً بَعْدَ سَاعَهٍ» میرود و میآید. خدا نکند بیمار داشته باشید و این علایم الکترونیکی بالای سر او مدام صاف شود و دوبارهبرگردد. «یُغْشَى عَلَیْهَا سَاعَهً بَعْدَ سَاعَهٍ» آقا زادههای او ایستادند. خدا روزی را نیاورد که در خانهای مادر مریض باشد. مانند فردا روزی آقا زادهها دیدند که بی بی کمی از حالت خوابیده کمی به حالت نشسته نزدیک شده است. لباس مبارک او را عوض کردند. فاطمه سلام الله علیها خیلی علی علیه السّلام را دوست داشت. زخمها را شست که امیر المؤمنین علیه السّلام خیلی نخواهد سختی بکشد، کار را برای مولا سبک کرد.
پی نوشت:
[۱]– سورهی غافر، آیه ۴۴٫
[۲]– سورهی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۳]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۹۸٫
[۴]– إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج ۶، ص ۴٫
[۵]– سورهی إسراء، آیه ۸۵٫
[۶]– زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص ۲۰۴٫
[۷]– سورهی انسان، آیه ۲۱٫
[۸]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۴۳، ص ۱۲٫
[۹]– همان، ج ۴۳، ص ۶۵٫
[۱۰]– الأمالی (للصدوق)، النص، ص ۴۰۰٫
[۱۱]– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ۱۷، ص ۲۷۴٫
[۱۲]– من لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص ۶۱۶٫
[۱۳]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۱، ص ۵۴۶٫
[۱۴]– شرح أصول الکافی (صدرا)، ج ۴، ص ۴۲۴٫
[۱۵]– سورهی مریم، آیه ۳۰٫
[۱۶]– شرح أصول الکافی (صدرا)، ج ۴، ص ۴۲۴٫
[۱۷]– مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج ۳، ص ۹۸٫
[۱۸]– الأمالی( للصدوق)، النص، ص ۲۳۵٫
[۱۹]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۲۱، ص ۴۰٫
[۲۰]– شرح آقا جمال خوانسارى بر غرر الحکم و درر الکلم، مقدمه، ص ۱۶٫
[۲۱]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۳۰، ص ۲۹۴٫
[۲۲]– مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج ۳، ص ۳۶۲٫
پاسخ دهید