- الگوگیری از سیرهی اهل بیت در زندگی
- دستور اهل بیت به صبر
- قرائتهای مختلف از سیرهی اهل بیت
- عبرت از تاریخ در اتّفاقات خاص
- نظر اهل سنّت و شیعه در مورد عصمت رسول خدا
- مثالی در مورد خبر متواتر
- تأثیر نگرش افراد در نقل تاریخ
- دو جنبه بودن خبر تاریخی
- شرط بهترین روایت بودن
- طرز تفکّر داعشیها
- علّت جذب افراد توسّط داعش
- دو راه برای قابل قبول کردن وقایع تاریخی
- دو طرف بودن وقایع تاریخی
- جستجو کردن در مورد بعضی از وقایع تاریخی
- دو کار برای بحث دقیق تاریخی
- مضرّات بحث نکردن دقیق در تاریخ
- دستور امام سجّاد به یاد دادن سیرهی رسول خدا به فرزندان
- جنگها نقاط عطف تاریخی
- وعدهی امیر المؤمنین در مورد بودن در سپاه ایشان
- دو شرط امیر المؤمنین برای بودن در سپاه ایشان
- نقش شعر در افکار عمومی
- موضوع کتاب الغدیر
- هدف امیر المؤمنین در نوشتن کتاب الغدیر
- اهمّیّت شعر در وثوق مطالب
- شکایت امیر المؤمنین در نهج البلاغه از اطاعت نشدن توسّط مردم
- رابطهی شرایط مردم با ظهور امام زمان
- علّت جنگ و مقابله با امام زمان بعد از ظهور ایشان
- بروز همهی معارف و کمالات ائمّه در وجود امام زمان
- احاطهی امام زمان به عالم
- دلیل حیا نکردن از خدا
- ماه رمضان ماه میزبانی خدا
- مخاطب قرار گرفتن انسان با بهترین خطابها از جانب خدا
- نکتهای در مورد مضاف و مضاف الیه در عربی
- عظمت بندهی خدا بودن
- قسم شیطان برای فریب انسان
- ناتوانی شیطان در فریب بندگان خالص خدا
- عبد بزگترین صفت رسول خدا
- فضیلت عبد بودن
- دلیل مرحوم مقرّم برای اثبات عصمت حضرت ابو الفضل
- کریم بودن خدا در ماه رمضان
- ناامید نشدن انسان از رحمت الهی
- قبول توبهی ناقص از بندگان
- دلیل واجب شدن روزهی ماه رمضان
- مظلومیّت امیر المؤمنین در بیان ایشان
- دلیل توجّه حاکم حکومت اسلامی به قنفذ
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۲]
«إِلهی وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى، وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]
الگوگیری از سیرهی اهل بیت در زندگی
موضوع کلّی بحثی که این شبها إنشاءالله محضر شما هستیم، دوران حکومت امیر المؤمنین (علیه الصّلاه و السّلام) است. البتّه به اندازهی حوصلهی جمع و طاقت مجلس باید به مقدّمات مهمّی بپردازیم تا به آن برسیم. امشب یک مقدّمهی مهمّی را میخواهم عرض بکنم که شاید از جهات مختلف مفید باشد. آن هم این است که بحث تاریخی چطور باید باشد؟ چون واضح است که ما باید سیرهی امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) را بشناسیم. اگر ما سیرهی اهل بیت را بشناسیم، هیچ اتّفاقی تقریباً در زندگی ما نمیافتد الّا اینکه شبیه به آن برای اهل بیت اتّفاق افتاده است و اگر ما مجلس میگیریم و دور هم جمع میشویم، غرض این است که خود را شبیه به اهل بیت بکنیم یا تلاش بکنیم که شبیه به اهل بیت بکنیم.
دستور اهل بیت به صبر
در روایت ذیل صبر یک روایت زیبایی است که به مسلمین دستور میدهد که صبر بکنید، بعد چون صبر کردن سخت است «أَو تَصَبَّرَ» هم دارد. یعنی اگر دیدی فعلاً نمیتوانی صبر بکنی، خود را به صبر بزن. یعنی تصنّعی صبر بکن تا یاد بگیری. عصبانی شد، از جلسه بیرون برو، از آن اتاق بیرون برو تا کم کم آدم صبوری بشوی. چون این اتّفاقات یک باره نمیافتد. اینکه ما بخواهیم خود را شبیه به اهل بیت بکنیم، خوب باید فضای اهل بیت را بشناسیم.
قرائتهای مختلف از سیرهی اهل بیت
هر کسی هم در اطراف ما وجود دارد، با همین نسخهی اهل بیت است که دارد مردم را به جلو میبرد و قرائتهای مختلف از آن وجود دارد. شما نگاه بکنید در همین سال گذشته یک نفر گفت: اصلاً ما از عاشورا درس مذاکره با دشمن را فهمیدیم، یک کسی گفت. یعنی اینکه یک قرائت از سیرهی امام حسین گفت. حالا کدام یک از اینها درست است؟ ما در تاریخ هر چیزی را میتوانیم به ائمّه نسبت بدهیم. من چند مثال عرض میکنم شما ببینید مشکلات ما در تاریخ چیست. از این جهت عرض میکنم که اگر یک وقتی یک جایی مجلسی، بحثی راجع به سیرهی اهل بیت شد، بفهمیم چقدر دقیق است. یعنی کلید در دست ما باشد که این آقایی که الآن مثل من دارد حرف میزند، دقیق دارد حرف میزند یا نه یکجایی را خوانده است یک شبیه سازی در ذهن او آمده است دارد میگوید.
عبرت از تاریخ در اتّفاقات خاص
معمولاً ما برای عبرت گرفتن از تاریخ میرویم به سراغ اتّفاقات خاصّ عجیب میرویم. مثلاً یک بزرگواری سال گذشته یکی از شبهای قدر برای اینکه خیلی جوّ زیاد بود و جمعیت زیاد بود، خیلی این عبرت لذّتبخش بود، گفته بود: ای مردم ابن ملجمی که علی (علیه السّلام) را به شهادت رساند از اولیای خاصّ امیر المؤمنین بوده است. میگوید: راست میگویی؟! مثل اینکه من امروز بگویم یک مرجع تقلید مثلاً میآید امام زمان را میکشد. خوب خیلی جالب است، لا اله الا الله. یک روایت هم برای این داریم. امّا واقع چه بوده است؟ یعنی هر چه به ذهن شما برسد در تاریخ وجود دارد امّا کدام یک از آنها واقع است. چه کار بکنیم بفهمیم؟ و جالب است که همه هم این را میگویند.
نظر اهل سنّت و شیعه در مورد عصمت رسول خدا
نمونه به شما بگویم. مثلاً رسول خدا (صلوات الله و سلامه علیه) عصمت داشت یا نداشت؟ شیعیان که قائل هستند عصمت داشت، اخبار تاریخی که نقل کردند همهی آنها نشان میدهد پیامبر عصمت داشته است. اصحاب حدیث از اهل سنّت که قائل نیستند پیامبر عصمت داشت، عصمت کلّی اخباری نقل کردند که پیامبر اشتباه کرده است. یعنی او با تفکّر خود تاریخ را نقل کرده است، هم شیعه و هم سنی. کدام یک از اینها درست است؟ میگویند: آن خبر واحد است. بحث امشب من علمی است ولی سعی میکنم مثالهای آن را یک طوری بزنم که خیلی اذیّت نشوید. چون فکر میکنم یک چیزی است که در جامعه نیاز است. میگویند: این حرفها خبر واحد است. یعنی چه؟ یعنی یک کسی در یک کتابی نوشته است. حالا خیلی که قطعی نیست.
مثالی در مورد خبر متواتر
حالا من برای شما مثال خبر متواتر میزنم. خبر متواتر خبری است که اینقدر ناقل زیاد دارد مثلاً ۳۰ تا، ۴۰ تا هر طبقه آدم نقل کرده است. مثلاً ۳۰ تا صحابه از پیامبر نقل کردند. ۳۰، ۴۰ از این ۳۰، ۴۰ نفر نقل کردند بلکه بیشتر. همینطور مدام توسعه پیدا میکند زنجیرهای مثل این شبکههای زنجیرهای زیر میزی کار اقتصادی میکنند، مدام توسعه پیدا میکنند. میگویند: این قطعاً متواتر است. یعنی چه؟ قطعی است. حالا من به شما عرض میکنم از پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه) روایت داریم که درهای مسجد را ببندید الّا در خانهی علی را. متواتر است. از نظر اهل سنّت متواتر است که پیامبر گفته است: پنجرههای مسجد را ببندید الّا پنجرهی خانهی ابوبکر است. خوب دو تا متواتر در مقابل هم است.
تأثیر نگرش افراد در نقل تاریخ
چه چیز میخواهم عرض بکنم؟ یعنی نگرش آدمها در نقل تاریخ آنها اثر دارد. خیلی مرد میدان باید باشد کسی بتواند از این وانفسا حقیقت را کشف بکند. هر مسئلهی تاریخی را شما الآن بگویید، من دو تا ضدّ و نقیض در مقابل آن میگویم که ببینید این اتّفاق افتاده است. مثال بزنیم شیعه قائل است ائمّه (علیهم السّلام) عصمت دارند، پس معلّم ندارند. (نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت) است. لذا استادهای امام کاظم چه کسانی هستند؟ خیلی ارفاق بکنیم میگوییم امام صادق و امام باقر. اینطور میگوییم. جدّ ایشان و پدر ایشان. در انتها میگوییم آن را هم نیازی نداشت. همین بزرگواران را شما بروید ببینید سیر اعلام النباء ذهبی را ببینید یک لیست اساتید جمع کرده است. اینها کسانی هستند که امام کاظم از آنها درس یاد گرفته است یا اینها کسانی هستند که امام سجّاد از آنها علم یاد گرفته است. یعنی نگرش افراد روی نقل آنها اثرد دارد.
دو جنبه بودن خبر تاریخی
بنابراین در تاریخ بوده است که شیعه مخالف داشته باشد؟ همیشه اینطور بوده است. یک عدّه مخالف بودند. پس آنها هم بنابر عقیدهی و میل خود روایت نقل میکند. فعلاً نمیخواهم بگویم شیعه درست میگوید یا آنها درست میگویند. پس همواره هر چه خبر تاریخی داریم دو سر دارد.
شرط بهترین روایت بودن
حالا ما چه کار بکنیم؟ میخواهیم سیرهی حکومت امیر المؤمنین را بحث بکنیم که ببینیم برای امروز ما فایده دارد یا نه که به شدّت مفید است. خدا میداند اگر رفتار امیر المؤمنین با عمّال خود، شیعیان خود، دشمنان خود در جامعه مطرح بشود سبک و سیاق زندگی ما عوض میشود. خوب حالا من چطور بفهمم کدام سیرهی امیر المؤمنین است. همه چیز حدّاقل دوگانه است، گاهی سهگانه و چهارگانه و چندگانه است حدّاقل شیعه و مخالفین شیعه گفتند. ما کدام یک را بپذیریم؟ یک راه این است که آن چیزی که دو طرف قبول دارند. این از همه بهتر است. حالا این شبها سنّی در جلسهی ما نیست که من حرف بزنم او بپذیرد، لذا لازم نیست چیزی که من گفتم اهل سنّت قبول داشته باشد ولی بهترین روایت آن روایتی است که دو طرف قبول داشته باشند.
طرز تفکّر داعشیها
یک مثال دیگر که به روز است بزنم. شما امروز میخواهید به اروپا بروید بگویید ای مسیحی بیا مسلمان شو. میگوید: چرا مسلمان بشوم؟ میگوییم: چون پیامبر ما معجزه داشته است. میگوید: مثلاً چه کار کرده است؟ میگوییم: اینطور کرده است ماه نصف شده است. میگوید: فلان اسقف ما ۴۵ دفعه ماه را نصف کرده است. شما که نمیتوانید بگویید تو دروغ میگویی، چون میگوید: از نظر من متواتر است. یکی از چیزهایی که تبلیغ ما را دچار خدشه کرده است، این است که ما طرفهای مقابل خود را نمیشناسیم، مثلاً داعش را نمیشناسیم. داعش را دراکولا معرّفی میکنیم. بعد نمیتوانیم تحلیل بکنیم که اینها در سه، چهار تا کشور نظامی زمینی میجنگند، نه اینکه یک جایی خمپاره بیندازند. نمیتوانیم تحلیل بکنیم. اصلاً دقّت نداریم که داعش دارد میگوید ما زمینهسازان مهدی موعود هستیم، داریم زمین را آماده میکنیم پر از عدل بکنیم، مهدی بیاید. امام ما هم قرشی حسینی است، پسر سیّد الشّهداء است، اصلاً ناصبی نیستند. شما الآن در دنیا میتوانید نیرو جمع بکنید، بگویید من دشمن فرزندان پیغمبر هستم فکر میکنید کسی در اطراف شما جمع میشود؟ بیاید و کشته هم بشود، او را پاره پاره بکنند.
علّت جذب افراد توسّط داعش
حالا به تناسب شاید به خاطر اهمّیّت داعش یک وقت در مورد آن صحبت کردم، به بحث خوارج که در حکومت امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) بحث داعش را هم عرض میکنم که شما ببینید مثل اینکه داعش آن چیزی که امروز دارد خود را معرّفی میکند اگر بروی مطالعه بکنی، میبینی که نمیگویند: ما یک عدّه دراکولا هستیم. البتّه شما درست میگویید او غلط میگوید. وقتی که نیروهای حزب الله لبنان یک ماشین اسرائیلیها را منفجر میکند میگویید: به هلاکت رسیدند، بعد اگر عکسهای آنها را نشان بدهید، از بین رفتند، دست آنها مثلاً روی درخت افتاده است. شما نمیگویید این نیروی حزب الله مثلاً وحشی است. میگویید: مثلاً دشمن کفتار صفت صهیونیست را به هلاکت رساند، درست هم میگویید. او هم وقتی میآید شیعه را میکشد، میگوید: من منافق یهودی را به درک فرستادم. برای همین عکس آن را با افتخار میگیرد. میگوید: این خلبان -چه میخواهم بگویم؟ میخواهم بگویم تاریخ حدّاقل دو سره است- که من سوزاندم، -من نمیخواهم بگویم درست میگویم، غلط میگوید یک وقت فرصت شد باید آن را تحلیل کرد- این مدام برداشته بود موشک انداخته بود، بچّههای ما را کشته بود، عکس انداخته است ببین چقدر این بچّه سوزانده است. ما آن یکی را سوزاندیم که درس عبرت برای سایرین بشود. برای همین هم جذب میکند و الّا کسی که با دراکولا بودن جذب نمیشود برود کشته بشود.
دو راه برای قابل قبول کردن وقایع تاریخی
اوّلین مسیر این است که ما چیزی برای بیان انتخاب بکنیم که همهی طوایف قبول دارند و فقط این قوّت در شیعه وجود دارد. مثلاً امامی که غیر شیعه قبول دارند، خوب شیعه قبول ندارد ولی امامی که شیعه قبول دارد، آنها هم قبول دارند. این راه اوّل.
راه دوم این است که هر چه بیان میکنی، ضدهای آنها را بتوانیم پاسخ بدهیم. مثلاً میگویند: آقا چرا امام صادق (علیه الصّلاه و السّلام) قیام نکرد؟ میگوییم: چون به آن شخص گفت: اگر به اندازهی این گوسفندها یار داشتم میآمدم. میگویند: چند نفر بود؟ ۱۷ تا. خوب این اگر همینطور بریده بیان بشود یعنی امام صادق میگوید: فعلاً ۱۶ نفر یار دارم، هفدهمی بیاید قیام میکنیم. آن وقت باور میکنید امام صادق (سلام الله علیه) ۱۷ نفر یار نداشته باشد؟ به او میگوییم: اصلاً ما دین خود را از چه کسی گرفتیم؟ امشب نماز خواندید به روایت زراره و محمّد بن مسلم و ابن ابی عمیر، اینها که آدم حسابی بودند (علیهم صلوات الله). اینها را بشمارید دویست نفر بیشتر میشوند، قطعیهای آنها که بسیار خوب هستند. اینها ۱۷ نفر نبودند؟ یعنی اگر بخواهیم یک نظری در تاریخ بدهیم بگوییم امام صادق (سلام الله علیه) برای این قیام نکرد که یار نداشت، باید معارضهای آن را جواب بدهیم، یعنی مخالفهای آن نظریه را. چرا؟
دو طرف بودن وقایع تاریخی
چون هر حرفی شما در تاریخ بزنید، دو طرف دارد و شما هر طرف را انتخاب بکنید باید طرف دیگر را رد بکنی. مثلاً بزرگواری که میگوید: ابن ملجم (لعنه الله علیه) از اولیای خاصّ امیر المؤمنین بوده است، چون یک روایتی در بحار وجود دارد، توجّه نکرده است که ده روایت، بلکه صد روایت خلاف آن است. یک کار سخت هم این است که یا باید یک چیزی بگوییم همه قبول داشته باشند یا چیزی که میگوییم بگوییم من از این سه روایت این را انتخاب کردم، بعد جواب آن دو تای دیگر این است که غلط است. و الّا بگویی من در یک روایتی دیدم مثلاً حجر بن عدی از اشعث دفاع کرده است، خوب حجر بن عدی خوب بود یا بد بود؟ من اسم نمیبرم، بعضی از سرداران درجهی یک سپاه امیر المؤمنین گفتند: ما به ابو موسی اشعری رأی میدهیم. آنهایی که من اسم آن را شهوت عبرت از تاریخ گذشتم، شهوت دارند که از تاریخ عبرت بگیرند یاللعجب! میرسد آدمی به جایی که مالک اشتر هم باشد یک دفعه میگوید: ابو موسی مثلاً. در حالی که وقتی میخواهی تحلیل بکنی باید آن حرفهای مقابل آن را ببینی که چیست وگرنه داریم میبافیم. همینطور که من عرض کردم درهای مسجد را ببینید همهی درهای بازشونده به سوی مسجد را ببندید «سُدُّوا هَذِهِ الْأَبْوَابَ إِلَّا بَابَ عَلِیٍّ»[۴] بعد هم گفته است ببندید همهی پنجرههای بازشونده به سمت مسجد الّا پنجرهی ابوبکر. توجّه میکنید اگر بخواهید یکی بگیرد تضاد دارد. آن موقع هیچ وقت کار به جواب نمیرسد. ما حرف خود را میزنیم، آنها هم حرف خود را میزنند. آنجا که شیعه و سنی است. آنجا که شیعه و سنی نیست، روی هبروت نیست.
جستجو کردن در مورد بعضی از وقایع تاریخی
اصلاً چرا امام حسین (علیه الصّلاه و السّلام) به سمت کوفه آمد؟ میگوید: چون نامه نوشته بودند، میگوید: هم پدر او را فریب دادند هم برادر او را. فریب دادند منظور من این است که گفتند: یاری میکنیم بعد یاری نکردند. یعنی تخلّف کردند. چه نیازی بود امام حسین سلام الله علیه میدانست بیاید… باید جستجو بکنی یک جوابی پیدا بکنی که تضادهای آن را پاسخ بدهد.
دو کار برای بحث دقیق تاریخی
پس دو تا کار باید در تاریخ کرد. اگر میخواهیم بحث تاریخی دقیق بکنیم. ۱- حرفی بزنیم که همه قبول دارند. این از همه بهتر است. آن چیزی که اتّفاقی است همه گفتند. اگر آدمهایی که سلیقههای مختلف دارند، آن کسی که عصمت را قبول دارد و آن کسی که قبول ندارد، آن کسی که یار امیر المؤمنین است و آن کسی که یار امیر المؤمنین نیست. هر دو گفتند. اگر غیر از این است حتماً باید به جوابهای تضاد آن پاسخ بدهید و هیچ تقریباً مطلبی در تاریخ نیست الّا اینکه تضاد دارد. یعنی اگر کسی را دیدی گفت: فلانجا یک چنین چیزی، مطلبی را دیدم، همینطور این مطلب خام است. حتماً ده جا خلاف آن حرف زده شده است. دلیل شما برای اینکه این را انتخاب کردی، در آن مسئله در را انتخاب کردی، پنجره را انتخاب نکردی چیست؟ هر دوی آنها متواتر است. مثل این میماند که بگوییم برای ملکیّت این مسجد دو تا سند منگولهدار ثبتی داریم. یکی به نام من است و یکی به نام ایشان. خوب به چه دلیل گفتی این خانه برای چه کسی است؟ این مسجد برای چه کسی است؟ دو تا سند دارد و سندها ظاهراً هم قیمت است.
مضرّات بحث نکردن دقیق در تاریخ
باید دلیل بیاوری و حتماً یکی از آنها را مخدوش بکنی. اگر این کار را نکنیم تقریباً معمولاً هر چه راجع به تاریخ بحث میشود اینطور است که به طرف دوم آن توجّه نمیشود و در آن کاریکاتور در میآید و بعد نمیشود آن را تحلیل کرد. آخر کار هم چرا امام حسین با زن و فرزند خود به کوفهای که میدانست اینطور است رفت. مدام مسئله درست میشود. بعد مجبور هستیم بگوییم لابد یک اسرار ربّانی داشته است ما نمیفهمیم. نتیجهی آن این است که ما نمیدانیم امام حسین برای چه قیام کرد. وقتی نمیدانیم برای چه قیام کرد الگو نیست. چون نمیدانم برای چه قیام کرد و از کارکرد خود میافتد.
دستور امام سجّاد به یاد دادن سیرهی رسول خدا به فرزندان
لذا زین العابدین (صلوات الله علیه) فرمود: ما مغازی رسول خدا را به فرزندان خود یاد میدهیم، همانطور که قرآن را یاد میدهیم. مغازی یعنی غزوهها، یعنی جنگها. معنی آن این است الآن دلیل آن را عرض میکنم. ما سیرهی پیغمبر را به فرزندان خود یاد میدهیم همانطور که قرآن را یاد میدهیم. چرا؟ چون نسخهی عملی این قرآن آن پیغمبر است. حالا چرا گفتی سیرهی پیغمبر، زندگی پیامبر؟ نگفتی جنگهای پیامبر.
جنگها نقاط عطف تاریخی
برای اینکه مغازی یا غزوه که جنگ است، چون در واقع نقاط عطف تاریخی است الآن من به شما بگویم سال ۵۹ چه اتّفاقی در ایران افتاده است، به تعداد آن سی و چند میلیون آدم ممکن است اتّفاق افتاده باشد. شما میگویید: اشغال ایران. بگویم مثلاً فرض کنید ۶۳ چه شده است، سه خرداد؟ این همه اتّفاق در سه خرداد افتاده است، شما میگویید: آزادی خرمشهر. یعنی جنگ نقاط خاصّ ایام است. لذا وقتی میگوید جنگها منظور او زندگی پیامبر است. کما اینکه ان کتابهایی که مغازی نوشتند، فقط جنگ پیامبر را ننوشتند ازدواجهای پیامبر را هم نوشتند. منتها در یک کشور که دچار جنگ میشود، موضوع جنگ مهّم است. الآن من میگویم یمن، این همه اتّفاق ممکن است در یمن افتاده باشد، ممکن است یک نفر در یمن مثلاً فرض کنید یک عنصر شیمیایی هم کشف بکند ولی ذهن شما به سمت جنگ میرود، چون زندگی مردم را تحت الشّعاع قرار میدهد. امام سجّاد (صلوات الله علیه) میفرماید: مغازی به فرزندان خود، سیرهی پیغمبر را به فرزندان خود یاد میدهیم همانطور که قرآن یاد میدهیم. اینقدر مهم است.
وعدهی امیر المؤمنین در مورد بودن در سپاه ایشان
و یک نکتهی دیگر هم این است که یک روایتی را شیعه و سنی هر دو نقل کردند، پس از نظر تاریخی اعتبار دارد امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) به ما یک وعدهی عجیبی داده است. در دو جنگ خود وعده داده است شیعه: نهج البلاغه، در خطبهی ۱۲ آمده است، در محاسن برقی آمده است، در اهل سنّت در خصائص نسائی آمده است. یعنی در قرن سوم، -مطلب قدیمی است- هم شیعه و هم سنی این مطلب را گفتند. دوست دارید در سپاه امیر المؤمنین باشید، خیلی حرف بزرگی است. یک نفر گفت: -هم در جمل این روایت را داریم در جمل در خطبهی ۱۲ نهج البلاغه است. نهروان محاسن برقی و خصائص نسائی که سنی است- ای کاش برادر من اینجا بود؟ حضرت فرمود: «أَ هَوَى أَخِیکَ مَعَنَا»[۵] دل او با ما بود؟ گفت: بله آقا مثلاً نرسید، راه او دور بود یا در آن روایت نهروان فرمود میشناخت من چه کسی هستم؟ برای چه قیام کردیم؟ در مسیر ما حرکت میکند. یعنی اگر بداند من یک کاری را میکنم او هم انجام میدهد؟ گفت: بله. فرمود: «لَقَدْ شَهِدَنَا» اسم او را نوشتند.
دو شرط امیر المؤمنین برای بودن در سپاه ایشان
بعد یک وعدهی عجیبی داده است، «لَقَدْ شَهِدَنَا فِی عَسْکَرِنَا هَذَا» امیر المؤمنین فرمود: – این را هم شیعه نقل کرده است و هم سنی. سیّد حمیری در اشعار خود گفته است: من این اشعار را در مدح علی میخواهم بگویم که در سپاه جمل جزء رجزخوانهای او به حساب بیایم. خیلی حرف بزرگی است. جالب است که امیر المؤمنین یک شرط میکند، میشناخت که من چه کسی هستم؟ این یعنی شرط اوّل این است که علیّ بن ابیطالب چه کسی است؟ به همین دلیل ما میخواهیم محور بحثها حکومت امیر المؤمنین باشد. شرط دوم این است که به مسیری که ما میرویم دوست دارد برود و حرکت میکند. بداند امیر المؤمنین به این موضوع حسّاس است. امیر المؤمنین گریهی زن را نمیتوانست تحمّل بکند. او هم همینطور است. ظلم را نمیتوانست تحمّل بکند، او هم اینطور است. اگر اینطور است «لَقَدْ شَهِدَنَا» شاهد بوده است، حاضر بوده است، اسم او را نوشتیم. حتّی در روایت دیگر خود فرمود: سهم غنیمت من را ببرید به او بدهید. یک نفر دیر رسید، گفت: یا علی ما محروم بودیم در رکاب شما بجنگیم. این شرط کلّی است برای حاضرهای زمان امیر المؤمنین نیست. فرمود: میدانستی ما برای چه داریم میجنگیم؟ گفت: بله. قبول داشتی؟ گفت: بله. فرمود: این سهم غنیمت من است، برای تو. تو رزمندهی من هستی.
نقش شعر در افکار عمومی
یعنی میشود امروز ما رزمندهی امیر المؤمنین باشیم. خود ایشان دو تا شرط گذاشت. جالب است که غیر شیعه هم نقل کردند. عرض کردم به شعر درآمده است دو تا شاعر قرن دو، وقتی خواستند از مدح امیر المؤمنین بگویند، گفتند: مدح تو را میگوییم که در سپاه تو بیاییم. وقتی چیزی به شعر درمیآید، یعنی افکار عمومی. یعنی یک شایعاتی در جامعه مطرح است. دیدید که برای شما در این شبکههای اجتماعی زیاد از این شایعات میآید، بعضی از آنها را اخبار میگوید. اینقدر توسعه پیدا میکند رسانهی عمومی بیان میکند. شعر آن زمان رسانهی عمومی است.
موضوع کتاب الغدیر
همان کاری که علّامهی امینی (رحمه الله علیه) کرد. چه کار کرد؟ اصلاً میدانید موضوع کتاب علّامهی امینی (رحمه الله علیه) چیست؟ موضوع آن شعر است. بعد آقا خدا او را حفظ بکند خیلی هم آدم بزرگوار و با سوادی هم است، خلاصهی الغدیر نوشته است قسمت اشعار که از ۱۱ جلد، ۱۰ جلد است را در صد صفحه آورده است، جلد اوّل را در هشتصد صفحه. یعنی جلد اوّل را آورده است، بقیهی آن را خلاصه کرده است.
هدف امیر المؤمنین در نوشتن کتاب الغدیر
در حالی که هدف علّامهی امینی این نبود. علّامهی امینی اصلاً کتاب را نوشت، الغدیر فی ادب العربی. یعنی این «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ»[۶] امامت امیر المؤمنین قرن یک، قرن دو، قرن سه تا معاصر در چه اشعاری آمده است. یعنی در چه تلویزیونهایی خوانده شده است. در رسانهی عمومی آن زمان. اینقدر حساس بوده است که اگر میدانستند یک شاعری خوب شعر میگوید، پادشاه میگفته است خیلی با این کاری نداشته باشید، از او مالیات نگیرید یک دفعه یک شعری علیه ما میگویم آبروی من میرود. انگار یک نفر ماهواره دارد میگوید: خیلی او را اذیّت نکنید، علیه من مستند میسازد، مثلاً من را خراب میکند. شعر اینطور است منتها بعدها به علّامهی امینی (رحمه الله علیه) میگویند: این کتابی که نوشتی، یک مقدّمه راجع به سند و متن و اینها بنویس، یک جلد راجع به این حرفها مینویسد و الّا مثلاً مرحوم علّامه میر حامد حسین (رحمه الله علیه) ده جلد راجع به روایت و مفهوم آن حرف زده است که علّامهی امینی یک جلد خلاصهی آن ده جلد را آورده است، بقیهی آن شعر است.
اهمّیّت شعر در وثوق مطالب
حالا چه عرض میکنم یعنی اهمّیّت شعر این است. این موضوعی که من الآن دارم بیان میکنم که در واقع فلسفهی این است که چرا داریم از حکومت امیر المؤمنین بحث میکنیم این است که این مطلب هم شیعه نقل کرده است هم سنی، اتّفاق وجود دارد. دو تا شاعر قرن دو، یعنی خیلی قدیمی، این مطلب را در شعر گفتند، یعنی عمومی شده است. این خیلی وثوق به صدور را بالا میآورد یعنی احتمال اینکه این حرفها را امیر المؤمنین زده باشد خیلی بالا میبرد، ما را نزدیک به یقین میکند. حضرت دو تا شرط گذاشته است یکی من را بشناسد، یکی به سمتی که من میروم برود. حلا خصائص امیر المؤمنین فراوان است.
شکایت امیر المؤمنین در نهج البلاغه از اطاعت نشدن توسّط مردم
ما در جامعهی خود الآن میبینیم، من میگویم ببینید اذعان میکنید یا نه. یکی دیگر آن را بگویم. ما بعضی وقتها در جامعه یک مشکلی میبینیم، میگوییم: اگر امیر المؤمنین بود گردن او را میزد. اینطور نیست؟ در حالی که اگر بروی نهج البلاغهی او را بخوانی میگوید: «کُنْتُ أَمْسِ أَمِیراً فَأَصْبَحْتُ الْیَوْمَ مَأْمُوراً»[۷] کسی حرف من را اطاعت نمیکند، مجبور است تحمّل بکند. قاضی القضات شهر کوفه به امیر المؤمنین ناسزا میگوید، نمیتواند او را عزل بکند. یعنی اینطور نیست که اگر علی بود، گردن او را میزد.
رابطهی شرایط مردم با ظهور امام زمان
چون بنابر این است که امام در بستر جامعه عادی امامت بکند. این آن چیزی است که باید به آن توجّه بکنید. یعنی اینطور نیست که امام زمان بیاید من خوب بشوم. باید خوب بشوم تا بیاید. یا یک عدّه به اندازهی کافی خوب بشوند تا بیاید. این نیست که او بیاید ما خوب بشویم. بله او بیاید ما پیشرفت میکنیم ولی تا به یکجایی نرسیم که به اندازهی کافی او برای جنگ جهانی سرباز داشته باشد.
علّت جنگ و مقابله با امام زمان بعد از ظهور ایشان
امام زمان سر جنگ با عالم ندارد ولی خوب قطعاً او بیاید احتمالاً او هم به دنبال انرژی هستهای است و لذا با او جنگ میکنند. یعنی یکی بیاید مثل امام زمان بگویند: «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»[۸] میخواهم عدالت را برپا بکنم، یعنی جلوی ظالمها میایستم. خوب ظالمها کوتاه که نمیآیند جنگ میشود دعوا میشود. جنگ جهانی سرباز میخواهد و اگر امام زمان (علیه السّلام) نمیآید، قطعاً یکی از شروط آن عدم سرباز است و نه ۳۱۳ نفر باز ما حساب بکنیم ۳۱۲ وجود دارد با یک بچّه بزرگ میشود إنشاءالله امام زمان ظهور میکند نه، امام زمان (سلام الله علیه) اینطور نیست که قویتر از امیر المؤمنین باشد.
بروز همهی معارف و کمالات ائمّه در وجود امام زمان
گرچه که معارف همهی اهل بیت و فضائل همهی اهل بیت و کمالات همهی اهل بیت را بروز خواهد داد. امام زمان (سلام الله علیه) تشریف بیاورد همانطور که مردم یوسف (سلام الله علیه) را میدیدند بهتزده میشدند، چون کمالات معنوی خود را بروز میداد. امام زمان (سلام الله علیه) تشریف بیاورد، دورانی است که کمالات خود را بروز میدهد. لذا همه مبهوت میشوند. این است که اگر الآن به شما بگویند امام زمان در پشت پرده است برو جرأت نمیکنی، علّت این است. چون امام زمان دوران تقیّه نیست. میدانی که امام زمان دارد باطن تو را میبیند. ولی آن کسانی که به سراغ امام صادق میرفتند اینطور نبود. خیال میکرد امام صادق پولهای خود را گم میکند، لذا اگر الآن من غیبت کردم، داخل آمدم نمیفهمد نمیترسیدم. ولی وقتی امام زمان (سلام الله علیه) بیاید، همه میدانند چه کسی است.
احاطهی امام زمان به عالم
شما به او سلام میکنید هزار سال است شیعه دارد میگوید: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا نَاظِرَ شَجَرَهِ طُوبَى» یعنی نه اینکه اینجا ایستادی پشت پرده را میبینی، الآن که اینجا ایستادی بعضی از انبیاء را خدا معراج میبرد، شجرهی طوبی را ببینند، امام زمان به مقامی رسیده است که اینجا که در دنیا است شجرهی طوبی را میبیند، یعنی به همهی عالم احاطه دارد. همین الآن اگر به شما بگویند این شیخ بیسواد که اینجا نشسته است میداند که از صبح تا به حال چه کار کردی؟ چند نفر جرأت میکنند که جلو بیایند؟ این است که از امام زمان میترسند که میگویند آن بزرگواری که از اوتاد بود، از اولیای خدا بود کلّی توسّل کرد بعداً گفتند: آقا در خیمه است پای او لرزید، آدم خوبی بود، شاید از زراره بهتر بود ولی فهمی که از امام زمان داشت فرق میکرد. اگر شما یک آتش را در مقابل بچّه قرار بدهید ممکن است دست خود را به آن بزند. چون نمیشناسد نمیترسد.
دلیل حیا نکردن از خدا
چرا من از خدا حیا نمیکنم؟ چون او را نمیشناسم و الّا بعضی از اولیای خدا بودند که اسم خدا در مناجات شبهای آنها میآمد، از هیبت او بیهوش میشدند، چون او را میشناختند. چون عظمت او را میدانند، من نمیدانم.
ماه رمضان ماه میزبانی خدا
لذا علّت اینکه بحثهای ما إنشاءالله راجع به حکومت امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) است چون این ماه، ماه میزبانی حضرت حق است. سفرهدار خدا است و یک وعدههای عجیب و غریبی هم داده است. یعنی خدا شاهد است من امشب که میخواستم به محضر شما بیایم، از خجالت که یک بیچارهای مثل من در ماه رمضان میخواهد حرف بزند مضطر بودم. ولی سفرهی او عام است. خوب در این ماه از چه کسی حرف بزنیم که خدا دوست داشته باشد؟ چون سفرهی خود را پهن کرده است. یک چیزی خیلی با دل خود من بازی میکند، نمیدانم هم قبلاً برای شما گفتم یا نه، همان را میگویم که ورودی به ماه رمضان ما باشد. بعد یک اشاره بکنم نمیدانم که روزی ما کجا است و در خانهی کدام بزرگوار میخواهیم برویم.
مخاطب قرار گرفتن انسان با بهترین خطابها از جانب خدا
این ماه آن ماهی است که خدا یک خطابی قرار داده است که بسیار عجیب است. شما دادگاه را نگاه بکنید، شما در هیچ دادگاهی مجرمی که جرم او ثابت میشود را نمیگویند مثلاً حضرت اجلّ اشرف قاتل بزرگوار قدم بر چشم قاضی بگذارد و در جایگاه قرار بگیرد، کسی این کار را نمیکند. در نهایت این است که قاضی به او ناسزا نمیگوید و به او توهین نمیکند. میگوید: بیا در جایگاه قرار بگیر. متّهمی که جرم او ثابت نشده است، کسی به او محبّت نمیکند. خدا به ما یک تعبیری گفته است که آن خطاب خطاب به عزیزترین افراد عالم است. من چند تا مثال میزنم تا بتوانم این آیهی قرآن را برای شما معنی بکنم که چه چیز گفته است و وضع من خیلی خراب است خدا میداند که لیاقت حرف زدن آن هم در ایام ماه رمضان ندارم شاید به عنوان آینهی عبرت به من نگاه بکنید در این موضوع برای شما مفید باشد، این است که بسیار فرصت بزرگی است.
نکتهای در مورد مضاف و مضاف الیه در عربی
ما در ادبیات عرب مثل فارسی مضاف و مضاف الیه داریم. یعنی من میگویم: کتابِ کاشانی. میگوید: خوب. میگویید: چند است؟ میگویند: سه هزار تومان. میگویند: خوب گران است. اگر بگویند کتابِ خاطرات این شهدایی که روز گذشته اینطور غوغا کردند. میگویید: چند است؟ این را بده. بگویند: کتاب خود امیر المؤمنین است. ببین من همه را کتاب دارم میگویم. مدام قیمت آنها فرق کرد. بگویند کتاب خدا است؟ میگویند اصلاً حق نداری با عدم طهارت به آن دست بزنی. کتاب من، کتاب او، کتاب امیر المؤمنین، کتاب خدا. کتاب خدا که میشود سگ و خوک هم که در متن آن آمده است بدون وضو نمیتوانی به آن دست بزنی. به این موضوع میگویند شرافت گرفتن مضاف از مضاف الیه. یعنی کتاب کتاب است چون شد کتابِ الله اینطور شد.
عظمت بندهی خدا بودن
خدا در قرآن به شیطان میفرماید: «إِنَّ عِبادی»[۹] بندهی من. بندهی شیطان چه قیمتی دارد؟ بندهی الله، بزرگترین صفت پیغمبر «عَبْدَهُ»، «إِنَّ عِبادی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ» بندهی من اگر باشد، به شیطان میگوید: تو اصلاً کارهای نیستی، بر او تسلّط نداری هر کاری دوست داری برو بکن. شیطان نمیتواند بر امیر المؤمنین اثر بگذارد، چون عبد الله است. عبارت را دیدید «إِنَّ عِبادی» بندگان من. اصلاً توی شیطان به بندگان من اثر نمیتوانید بگذارید.
قسم شیطان برای فریب انسان
شیطان با خدا پرو بازی درآورد وسط دعوا گفت: حالا که میخواهی من را از بهشت خود بیرون بیندازی، بگذار «رَبِّ فَأَنْظِرْنی»[۱۰] به من مهلت بده تا من این آدمها را به تو نشان بدهم که اینها چه کسانی هستند. بیجهت اینجا از آنها طرفداری کردی. «فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ»[۱۱] همهی آنها را دوباره یک «أَجْمَعینَ» هم بعد از آن میگوید. همهی آنها را «فَ» تأکید. َ«بِعِزَّتِکَ» قسم. «لَ» تأکید. اغوی اغوا میکنم اغوینَّ یعنی قطعاً اغوا میکنم. «هُم» همهی آنها را «أَجْمَعینَ» همهی آنها را. هفت بار تأکید کرد.
ناتوانی شیطان در فریب بندگان خالص خدا
«إِلاَّ»[۱۲] وسط دعوا که حلوا خیرات نمیکنند میگویند. شیطان گفت: «إِلاَّ عِبادَکَ» الّا عباد تو. عباد تو را نمیتوانم کاری داشته باشم. یعنی شیطان وسط دعوا هم میداند که عباد خدا معصوم هستند.
عبد بزگترین صفت رسول خدا
عبد بزرگترین صفت رسول خدا است. شما در تشهّد خود میگویید: «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ» بعد میگوید: «رَسُولُهُ» یعنی عبد اصلاً قابل مقایسه با رسول نیست. رسول در برابر عبد چیزی نیست. میخواهد بگوید مردم خبر ندارید، پیغمبر خود را بردم معراج آسمانها را گرداندم. نمیگوید رسول خود را، میفرماید: «سُبْحانَ الَّذی أَسْرى بِعَبْدِهِ»[۱۳] عبد من بود. عبدِ عبده هیچ چیزی نبود عبد من بود. کسی که عبد خدا باشد، رسول خدا میشود. «وَ إِنْ کُنْتُمْ فی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا»[۱۴] آنجا که میخواهد از رسول خود دفاع بکند. چه اتّفاقی افتاده است؟ خیال کردید که پیامبر نیست. آن چیزی که بر بندهی من نازل شده است، مثل آن را بیاورید. یعنی خدا وقتی میخواهد تکریم بکند فلان پیغمبر را یاد بکن «إِنَّهُ کانَ عَبْداً» عبد بود.
فضیلت عبد بودن
عبد بود یعنی آزاد بود. مادر حضرت مریم وقتی میخواست عهد بکند که برود معتکف خانهی خدا بشود، آدم گرفتار میشود دیگر. صبح تا شب باید به خانهی خدا برود. گفت: من خدایا در راه تو «مُحَرَّراً»[۱۵] او را آزاد کردم. کسی که عبد خدا باشد عبد چیز دیگری نیست. این را توجّه فرمودید عبد خدا، عباد خدا، صفات انبیاء است.
دلیل مرحوم مقرّم برای اثبات عصمت حضرت ابو الفضل
مثلاً مرحوم مقرّم وقتی میخواهد عصمت قمر منیر بنی هاشم را اثبات بکند و درست هم میگوید میگوید: یکی از ادلّه این است که امام معصوم، امام صادق در روایات صحیحه فرموده است: «السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ». دقّت کردید عبد مقام هر کسی نیست.
کریم بودن خدا در ماه رمضان
حالا این ماه چه ماهی است. من یکی دو مورد از آیات آن را میخوانم. یک وقتی است که انبیاء را مخاطب قرار میدهد، عبد. پیغمبر ما اوج عبودیّت است. امیر المؤمین عبد محض خدا است. یک وقتی در دادگاه میخواهند بگویند: ای جرثومهی فساد به او محترمانه حرف میزنند؟ با این خطاب؟ «الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ»[۱۶] کریم آن کسی است که وقتی سفره پهن میکند، فقط محترمها را دعوت نمیکند، محترمها که هستند همیشه بر سر سفرهی خدا هستند. آنها رجب خود را هم از دست ندادند، آنها ماه شعبان خود را هم از دست ندادند. «الَّذِی کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَدْأَبُ فِی صِیَامِهِ وَ قِیَامِهِ»[۱۷] آنها شعبان خود را هم از دست نداند. اینها همیشه طالب هستند. آنها سر جای خود هستند ولی نگاه بکنید ما اگر بودیم یک عمر برای یک نفر زحمت کشیده بودیم مثل من بود، سرکشی کرده بود، میگفتیم: اصلاً بد است تو پیش اینها بیایی، آبروریزی میکنی.
ناامید نشدن انسان از رحمت الهی
ولی او میگوید: ای «الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ» یعنی نه اینکه بیچاره کردی، اسراف کردی. در گناه اسراف کردی. «لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ»[۱۸] ناامید نباشید، شما هم دعوت هستید. بعد با چه عبارتی گنهکاران را صدا میزند، میگوید: «یا عِبادِیَ الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ» اگر من بنده بودم که من «أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ» نبودم؟! «أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ» که عبد خدا نیست، با آیاتی که عرض کردم. این ماه از آن ماههایی است که خداوند ناز گنهکاران را هم میکشد. یک طوری ما را دعوت کرده است کأنّ او به ما نیاز دارد. «یا عِبادِیَ» من چه بگویم این تعبیر «یا عِبادِیَ» عرض کردم محترمانهترین تعبیر است که خدا به پیغمبر خود میگوید. یعنی بگویم عزیز من، جان من نیست. برترین نوع خطابی که خدا به پیغمبر خاتم کرده است عبد من است. این ماه خیلی ماه بزرگی است. «یا عِبادِیَ الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ ِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً» چقدر هم وعده میدهد. خیلی هم ارزان کرده است. ممکن بود یکی مثل من، من با این دو آیه همیشه شرمنده هستم. ممکن بود یکی مثل من بگوید: ما آمدیم نمیتوانم توبه بکنم.
قبول توبهی ناقص از بندگان
یک آیهی دیگری داریم خیلی آیهی عجیبی است. اگر رسول خدا در این آیه که از طرف خدا آورده است میفرمود: «هُوَ الَّذی یَقْبَلُ التَّوْبَهَ من عِبادِهِ» یعنی خداوند همان کسی است که از بندگان خود توبهی واقعی میپذیرد. میگفتیم: ما که اهل آن نیستیم. من شکسته بسته هستم. در این ماه شعبان نمیدانم فرصت شد توفیق داشتید دیدید یک جاهایی که از خود خسته میشویم میگوییم: «إِلَهِی لَمْ یَکُنْ لِی حَوْلٌ فَأَنْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِیَتِکَ»[۱۹] ما تلاش کردیم نشد. ناامید میشوم؟ ولی این آیهی قرآن نگاه بکنید خیلی این آیه آیهی عجیبی است.
قسم جلالهی مرحوم آقا مجتبی تهرانی برای قبول توبه خدا مرحوم حاج آقا مجتبی تهرانی (رضوان الله علیه) را رحمت بکند که میگفت: در ماه رمضان کسی – سه سال پشت سر هم قسم در منبر جلاله خورد- به در خانهی خدا، یعنی خدا حکیم است بدون اذن او کسی جایی نمیرود. شبانه مجلسی رفتی هر جا نمیخواهم اینجا را بگویم آمدی بگویی: خدایا اشتباه کردم ایشان قسم جلاله خورد خدا میبخشد. منتها بد است که ما وقتی میتوانیم در لشکر امیر المؤمنین باشیم نباشیم. عبارت آیه این است «هُوَ الَّذی یَقْبَلُ التَّوْبَهَ عَنْ عِبادِهِ»[۲۰] نه من «عباده» یعنی توبهی ناقص را هم قبول میکنیم. مثل اینکه یک کسی یک جنس خوبی دارد میگوید: پول گوشه ندار هم قبول میکنیم، سکهی کج شده را هم قبول میکنیم، چرا اینقدر قیمت را پایین آوردی؟ سرّ آن این است یک بزرگی فرمود: خدا با زبان خوش بندههای خود را دعوت کرد، فرمود: یک وقتی این رجبیون میگویند. من نیامدم، یک عدّه فهمیدند رفتند. ماه شعبان، ماه پیغمبر است باز هم من نیامدم.
دلیل واجب شدن روزهی ماه رمضان
ماه رمضان باز دید اگر بگوید مستحبّ مؤکّد است باز هم من نمیروم، من را ترساند. گفت: واجب است و اگر نه به تو تکلیف میکنم ۶۰ روزه تو را جریمه میکنم، تو را مجازات میکنم من بترسم. شما نگاه بکن من همان هستم که رجب و شعبان بیروزه گذراندم ولی میتوانستم بگیرم. آن عارف بزرگ فرمود: «الحمدالله الذی وجب الصّوم علینا لشّده رحمه» شدّت رحمت او باعث شد که نخواست ما ماه رمضان را از دست بدهیم. گفت: واجب است، باید بیایید. إنشاءالله که راست بگوییم، بگوییم ما آمدیم. إنشاءالله عمل ما وقعی باشد لبیک بگوییم. ما را صدا زده است.
مظلومیّت امیر المؤمنین در بیان ایشان
این ماه نسبت به امیر المؤمنین خصوصیات ویژهای دارد، محبوب خدا است. امام حسن با اینکه امیر مؤمنین شد و شش ماه حاکم هم بود، اجازه نمیداد کسی امیر المؤمنین بگوید. فرمود: او با هیچ کسی قابل قیاس نیست. یک روز یک کسی وارد مسجد شد، گفت: «وَا مَظْلِمَتَاهْ»[۲۱] جالب است، عجیب است این را هم شیعه نقل کرده است هم سنیها. در صحیح بخاری خود این را آوردند. این یعنی چه؟ یعنی در خانهی حاکم میآمدند میگفتند: یکی ظلم کرده است، یکی پول من را خورده است، یکی در گوش من زده است. امیر المؤمنین از منبر پایین آمد، روی دو زانو نشست. این حالت جاثیه وقتی یک نفر اوج مظلومیّت قرار میگیرد یا (معاذ الله) بیچارگی (معاذ الله) یکی از اسامی روز قیامت جاثیه است. یعنی همه به زانو در میآیند. یکی از آنها هم این است که مظلوم جاثیه میشود. امیر المؤمنین از منبر پایین آمد –این را هم شیعه نقل کرده است، هم سنی- روی دو زانو نشست. یعنی چاثیه نشست. بعد شروع به گریه کردن کرد. در بعضی از نقلها دیدم به صورت خود هم زده است. فرمود: به اندازهی همهی ریگهای بیابان به من ظلم کردند.
دلیل توجّه حاکم حکومت اسلامی به قنفذ
قاتل زهرای مرضیه یک اخلاقی داشت دو سال یک بار حاکمهای خود را عوض میکرد، ولی قنفذ را عوض نکرد. آمدند گفتند: علی جان! این مشاطره میکند به این معنا که دو سال دو سال آدمهای خود را عوض میکند، او را عوض نکرد، اموال او را هم نگرفت. امیر المؤمنین گریه کردند، فرمود: این جایزهی آن ضربت است.
[۱]– سورهی غافر، آیه ۴۴٫
[۲]– سورهی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۳]– الصّحیفهی السّجادیه، ص ۹۸٫
[۴]– الأمالی (للصدوق)، ص ۳۳۳٫
[۵]– نهج البلاغه، ص ۵۵٫
[۶]– الکافی، ج ۱، ص ۲۸۷٫
[۷]– نهج البلاغه ، ص ۳۲۴٫
[۸]– سورهی حدید، آیه ۲۵٫
[۹]– سورهی حجر، آیه ۴۲ و سورهی اسراء، آیه ۶۵٫
[۱۰]– همان، آیه ۳۶ و سورهی ص، آیه ۷۹٫
[۱۱]– سورهی ص، آیه ۸۲٫
[۱۲]– همان، آیه ۸۳٫
[۱۳]– سورهی اسراء، آیه ۱٫
[۱۴]– سورهی بقره، آیه ۲۳٫
[۱۵]– سورهی آل عمران، آیه ۳۵٫
[۱۶]– سورهی زمر، آیه ۵۳٫
[۱۷]– المصباح للکفعمی، ص ۵۴۵٫
[۱۸]– سورهی زمر، آیه ۵۳٫
[۱۹]– بحار الأنوار، ج ۹۱، ص ۹۸٫
[۲۰]– سورهی شوری، آیه ۲۵٫
[۲۱]– بحار الأنوار، ج ۲۸، ص ۳۷۳٫
پاسخ دهید