حجت الاسلام کاشانی در شب هشتم ماه مبارک رمضان به ادامه بحث شیرین «جستارهایی در حکومت امیرالمومنین علیه السلام» پرداختند که مشروح آن تقدیم حضور می گردد.
- شرایط دوران امیر المؤمنین (علیه السّلام) در رسیدن به حکومت
- تشخیص اهم و مصلحتسنجی در برخوردهای حکومتی
- گله از فقهای حوزه
- توصیه به مطالعه در فقه
- کاربرد علم رجال
- گلهی کمکاری و اقدام دیر هنگام حوزه در رفع شبهات
- درک اهمّیّت اصول فقه
- کلید در پاسخ به شبهات نقلی
- فصل تعارض در اصول فقه
- نفهمی عمدی
- و امّا جواب به شبههگران و مغالطهگران
- شناخت شخصیت شبههگر و مغالطهگر
- تصریح شیخ طوسی بر وجود روایتهای متعارض در یک کتاب
- کجفهمی یکی از دلایل نقل احادیث شبههبرانگیز
- تقیّه، یکی از عوامل نقل احادیث شبههبرانگیز
- استناد شبههگران به آیات قرآن
- تفاوت نگاه یک فقیه و یک معارض
- چه کسی شرایط درک روایات معارض با هم را دارد؟
- مظلومیت امام رضا (علیه السّلام) در برابر عفریت زمان، مأمون
- اقدامات مأمون برای از بین بردن شیعه
- مقام و جایگاه والای امامان
- همهی مراتب راضی کردن معطی امام رضا (علیه السّلام) است
- توسّل قاآنی در آخرین لحظات زندگی خود به امام رضا (علیه السّلام)
- مقام مطلق رأفت متعلّق به امام رضا (علیه السّلام)
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری* وَ یَسِّرْ لی أَمْری* وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی* یَفْقَهُوا قَوْلی».[۲]
«إِلهی وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى، وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]
شرایط دوران امیر المؤمنین (علیه السّلام) در رسیدن به حکومت
بحث راجع به شرایط دوران امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) در رسیدن به حکومت است. علّت سؤالی که شب گذشته به محضر شما تقدیم شد این بود که اخیراً همین سؤال با دو شکل در جامعه مطرح است. صورت سؤال این است که علیّ بن ابیطالب (صلوات الله علیه) که ۲۵ سال خانه نشستند لابد مصلحتی را سنجیدند. مثلاً فرمودند برای جلوگیری از سفک دماء یعنی جلوگیری از خونریزی. چرا آن بزرگوار برای جلوگیری از خونریزی مثلاً جام زهر ننوشید که به طلحه، به زبیر، به مروان، به معاویه، کوچک باجی بدهد تا این همه خون ریخته نشود. مگر نمیگوید ریخته نشدن خون اینقدر مهم است؟ یا بالاخره چه شد؟ یک جا سکوت کرده، یک جا تند رفته است.
تشخیص اهم و مصلحتسنجی در برخوردهای حکومتی
مرحوم شهید صدر (رضوان الله تعالی علیه) وقتی میخواست این سؤال را مطرح کند با یک عنوان شرعی به اسم تزاحم مطرح کرده است که شب گذشته هم عرض کردیم. وقتی نگاه میکنیم میبینیم در استخر خانهی شخصی یک نفر در حال غرق شدن است. شما باید وارد خانه بشوید –این تصرّف است، تجاوز به حریم شخص دیگری است- ولی باید آدمی را نجات دهی. بین یک حرام –تصرّف عدوانی- و یک واجب است، انقاد غریق، یعنی نجات دادن کسی که در حال غرق شدن است میمانید. اینجا یا عقل تشخیص میدهد اهم چیست یا شرع میگوید اهم چیست؟ گاهی هم هر دو که به آن ارشاد به حکم عقل میگویند؛ یعنی یا عقل تشخیص میدهد که باید آن کار را انجام دهی یا اینکه شرع میگوید مثل اینکه در یک شرایط خاص دو حکم عملی شما بین دو عمل تزاحم پیدا کند که نمیدانید کدام یک از دیگری مهمتر است ولی تنها یک عمل را میتوانید انجام دهید. مثلاً صد هزار تومان بدهی دارید و صد هزار تومان هم پول دارید. فرض کنید همان لحظه در منطقهای هستید که دشمن حمله کرده و برای دفاع از دشمن نیاز به پول است. کدام یک مهمتر است؟ ممکن است عقل تشخیص بدهد و بگوید خطر دشمن خیلی نزدیک است و مثلاً کسی هم نیست که چنین پولی را پرداخت کند یا بگوید الحمدلله عدّهای هستند که بدهی من را پرداخت کنند. اگر نتواند تشخیص بدهد باید سراغ دین برود. یا عقل تشخیص میدهد یا تشخیص نمیدهد. منظور از عقل خود عقل واقعی است نه استحسان عقل و به نظر من و… به نظر من، عقل نیست، به نظر من، نظر من است. تشخیص باید عقلی باشد. عقلا از روی عقل خود بگویند.
اینجا امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) باید انتخاب کند که بین اینکه ۵۰ استان خود را به ۴۹ استان تبدیل کند ولی ۴۹ استان امن داشته باشد بهتر است یا اینکه ۴۹ استان داشته باشد که یک به یک کم میشوند و آن یک استان را هم به دست نیاورد ولی با معاویه بجنگد؟ کدام یک مهمتر است؟ اگر عقل تشخیص بدهد که تشخیص داده ولی اگر تشخیص ندهد اینجا باید ببینیم شارع چه تصمیمی میگیرد؟ چه شد که امیر المؤمنین (علیه السّلام) از موضع خود عقبنشینی نکرد؟
موضوع بحث افراطیگری، تندروی و… چه میشود؟ میخواهم به این سؤال خوب فکر کنید چون کاملاً بحث روز است، ممکن است حتّی امشب هم به این سؤال ورود پیدا نکنیم چون مسئله مهم است. مثلاً امیر المؤمنین (علیه السّلام) در زمان خلیفهی دوم خیلی از اوقات وقتی از عکس العمل ناامید شده در آن جامعه سکوت کرده است ولی در برابر بعضی از خطاهای خلیفهی سوم اعتراض کرده است.
در برابر کدام خطا هیچ وقت نباید سکوت کرد و در برابر کدام دسته از خطاها باید مصلحتسنجی کرد؟ جایی که فقط دین در خطر است نباید تعامل کرد یا آنجا که به ما بگویند شرایط اقتصادی شما طوری است که بد است، چند بسته از هستههایی که دارید بدهید و به جای آن چیزی بگیرید! کمی شما از مواضع خود کوتاه بیایید و کمی طرف مقابل کوتاه بیاید. مبانی این مصلحتاندیشی چیست؟
گله از فقهای حوزه
من اینجا از حوزه گله میکنم. جز یک فقیه، باقی کسانی که به راحتی موافق این جریان بودند –منظور من در حوزهها است- مثلاً میگفتند خوب است یا بد است معمولاً تنها میگفتند خوب است یا بد است. این دستمال را بر سر خود بستهای که وقتی میخواهی حرف بزنی نظر دین را بگویی. خوب است یا بد طبق چه قاعدهای خوب است یا بد است؟ خیلی خوب است، تشکّر میکنم. یا دیگری گفته است: بد است و… طبق چه استدلالی؟ حدّاقل باید رویکرد فقهی باشد.
شخصی گفت: چند آیهی قرآن وجود دارند که از منظر فقه باید آنها را حل کنید تا این مسئله حل بشود! وقتی فقیه میخواهد حرف بزند باید فقیهانه حرف بزند. خوب و بد است کافی نیست. فقیهی که مایل به این طرف است، مثلاً میگوید خوب و فقیهی که مایل به آن سمت است میگوید بد است؛ اینکه درست نیست، این معضل خطرات زیادی به همراه دارد که بیشتر وارد این بحث نمیشوم. نیستند دفاع کنند. البتّه آن کسی که خوب دفاع کرد هم از همین حوزه است. حوزهی بیدار اسلام را نجات میدهد و حوزهی خواب اسلام را در خود غرق میکند.
قبل از اینکه وارد این بحث بشوم فکر میکنم مطلبی را خدمت شما عرض میکنم تا خوب به آن فکر کنید اگر دیدیم جواب مناسب نبود مطالعه میکنیم و جواب را بعد میگوییم، عیبی ندارد! ممکن است بعضی از مسائل در تاریخ جواب قطعی نداشته باشد و ممکن است در مورد آن بیشتر مطالعه شود.
توصیه به مطالعه در فقه
توصیهای که حقیر به کسانی که دوست دارند در حوزهی علوم اسلامی کار کنند دارم –که در این بحث به کار میآید- این است که یک دور اصول فقه آسان ولو موجز آیت الله سبحانی را بخوانند. خیلی از شبهات اعتقادی امروز… -خدا میداند چیزی که عرض میکنم تحفه است؛ یعنی بعد از رصد تعداد زیادی از افرادی که از دین برگشتند و مصاحبه شدند و سؤالات آنها بررسی و آمارگیری شده عرض میکنم- خیلی از کسانی که در مسائل دینی دچار سؤال شدند و از اسلام فاصله گرفتند و جواب مناسب پیدا نکردند کسانی هستند که شبههی آنها حول مسئلهای است که جزء مسائل علم اصول فقه است.
کاربرد علم رجال
حقیر محضر دوستان حوزهی مروی در درس رجال بودم. آنجا میگفتم: فکر میکنید علم رجال چه کاربردی دارد؟ معروف است که علم رجال در فقه مهم است که راویها را بررسی کنی که مطمئن شوی که از کدام روایت میشود در فقه استفاده کرد. این درست است امّا به نظر بنده مهمتر از آن استفادهی عقیدتی است. الآن اصول فقه کاربرد مهمّی در فقه دارد ولی قبل از آن در مسائل عقیدتی کاربرد دارد.
امروز شخصی پیامکی به من ارسال کرد که این یعنی چه؟ امام صادق (علیه السّلام) فرمود: ایرادی ندارد زنان آزاد –غیر کنیز- مسلمان –یعنی زنانی که کنیز نیستند- بدون روسری نماز بخواند. پرسید: این یعنی چه؟ گروههای در شبکههای مجازی هستند که مثلاً دانشجوی دکتری هستند یا محقّق هستند و گروههایی دارند و نویسندهای که همّت خود را در چند سال اخیر در ردّ حجاب گذاشته است و عضو یکی از همین گروهها است –ما هم عضو هستیم که ببینیم چه شبهاتی مطرح میشود- دیدم او بخشی از این روایت را در بخشی از کتاب خود منتشر کرده است و عکسی هم گذاشته است که زنی بدون روسری و… با تیشرت رو به قبله نشسته و در حال نماز خواندن است.
گلهی کمکاری و اقدام دیر هنگام حوزه در رفع شبهات
اینجا باز گلهای به حوزه دارم که پنج سال است این آدم علیه حجاب شبهه ایجاد کرده است. دو، سه نفر پاسخ دادهاند ولی از تیمهای کارهای فقهی محقّقین حوزه توقّع بر این بود که زودتر از این کاری انجام میدادند. وقتی امروز شبههای ایجاد میکنند باید قبل از آن پاسخ داده باشی یا فردا پاسخ بدهی نه اینقدر بطیء باشید که ۱۵ سال بعد پاسخ بدهید. آن وقت دیگر هیچ فایدهای ندارد، کار از کار گذشته… اینها مباحث تخصّصی است، گروههای تخصّصی باید در آن ورود پیدا کنند.
امّا حرف این آقا: او این شبهه را مطرح کرده، این مسئله به بحث ما ربط پیدا می کند، او میگوید: امام صادق (علیه السّلام) فرموده است: اشکالی ندارد زنانی که کنیز نیستند بدون روسری نماز بخوانند. منظور او کدام روایت است؟ منظور او این روایت در تهذیب است. «لَا بَأْسَ بِالْمَرْأَهِ الْمُسْلِمَهِ الْحُرَّهِ»[۴] اشکالی ندارد که زن مسلمان آزاد «أَنْ تُصَلِّیَ» که نماز بخواند، «وَ هِیَ مَکْشُوفَهُ الرَّأْسِ» در حالی که سر او باز است.
خیلی از شبهات اعتقادی یا شبهات دیگری به همین صورت هستند. میتواند کمی این شبهه را قویتر مطرح کند و بگوید اتّفاقاً این روایت موثّقه است؛ یعنی سند آن هم معتبر است. باید چه جوابی مطرح کرد؟! اثبات سیره در فقه کار بسیار مشکلی است. تاریخ در فقه مظلوم است. اگر بگویی علما، او میگوید من میگویم امام صادق شما میگویید علما؟! شما به اهل سنّت اشکال میگیرید که پیش معاویه رفت و گفت: پیغمبر فرموده: ربای ذهب به ذهب –طلا به طلا- حرام است، گفت: به نظر من عیبی ندارد، او گفت: وای بر تو، من میگویم رسول خدا تو میگویی به نظر من؟! حالا اینجا میگوید: من میگویم امام صادق (علیه السّلام) و روایت موثّقه است…
- «مَکْشُوفَهُ الرَّأْسِ» یعنی سر او باز است.
- جواب اوّل این است. اگر کمی بیشتر روی بعضی از جوابهایی که دوستان فرمودند کار کنیم میشود مورد استفاده قرار بگیرند.
درک اهمّیّت اصول فقه
میخواهم پاسخی عرض کنم که هر جایی در عقاید شما یک روایت صحیحه خلاف عقیدهی شما گفتند باید چه کاری انجام دهید.
چرا میگویم اصول فقه مهم است؟ این یک مورد است. مثلاً یک مورد جواب دادیم و گفتیم شرایط او خاص بوده امّا روایت دیگری از سند و منبع دیگری میآورد.
- باید به قرآن عرضه کنیم.
- به قرآن عرضه کنیم. ما مخالف آیات قرآن نیستیم چون این بحث نماز خواندن است نه بحث حجاب جلوی نامحرم. اوّلین جوابی که در تمام چنین شبهههایی که تقریباً بالای ۸۰ درصد شبهاتی که نقلی هستند…
کلید در پاسخ به شبهات نقلی
مطلبی که قصد دارم خدمت شما عرض کنم امید دارم که ثواب برده باشیم چون میخواهد یک کلید در پاسخ به شبهات به شما بدهم که همه جا جواب میدهد. البتّه اگر یک شبهه بود که بعداً فهمیدید این شبهه جواب میدهد دیگر شبهه نیست امّا اگر شبهه باشد این کلیدی که عرض میکنم در مسائل نقلی جواب میدهد. چون گاهی اوقات شبهه عقلی است. میگوید: اخیراً دانشمندان به این نتیجه رسیدند که زوایای داخلی مثلّاً ۱۷۳ درجه است. اینکه دیگر نقلی نیست، بحث برهانی دارد. چطور ثابت میکردند ۱۸۰ درجه است؟ از یکی از رأسها ی مثلّث، خطّی به موازات یکی از ضلعها میکشیدند و با استفاده از دو خطّ موازی و دو خطّ مورّب اثبات میکردند. این بحث عقلی دارد… آنها را رها کنید. جایی که مثل این حدیث میگوید امام صادق (علیه السّلام) گفته است ولی شما خلاف آن عمل میکنید. یک شبههی نقلی مطرح میکنند.
این مطلب را به چه دلیل عرض میکنم؟ این کتابهایی که امشب آوردهام که اگر امشب وقت بیان آن نرسد فردا بگویم عین همین ماجرا را میگوید: یک خونریز بیادب بیتربیت تندرو افراطی در سپاه امیر المؤمنین (علیه السّلام) بود که مالک بود، طبق این روایت. یک تندرو بیتربیت افراطی هم بود که عمّار بود، طبق این روایت.
فصل تعارض در اصول فقه
می خواهم جوابی عرض کنم که هر جایی بود این جواب شمارهی یک است. کجا آن را یاد بگیریم؟ عرض کردم، اگر کسی میخواهد در مباحث اعتقادی کار کند لازم است اصول فقه بخواند ولو مختصر. اصول فقه چیست؟ علمی است که در مورد مبانی فقه بحث میکند، بسیار پر اهمّیّت است. یکی از ابواب مباحث که بعضی آن را خاتمهی اصول فقه قرار دادهاند؛ یعنی آخرین بحث در اصول فقه، بعضی در بخش حجّتها؛ یعنی در فقه حجّت چیست؟ مثلاً من میتوانم بگویم من میخواهم نماز بخوانم سکّه بالا میاندازم و قبله را پیدا میکنم. آیا در قیامت حجّت دارم؟ محکمهپسند است یا خیر؟ حجّت چیست؟ آنجا بحث میکنند که کتاب –مثلاً قرآن- حجّت است، حدیث در چه صورت و در چه شرایطی حجّت است، مثلاً شهرت فتوای فقها، یعنی همهی فقها یا بخش زیادی از آنها اگر فتوا بدهند، اجماع داشته باشند حجّت هست یا نیست؟ اجماع حجّت هست یا نیست؟ شرایط حجّت یعنی محکمهپسند بودن حدیث چیست؟ بعضی انتهای این بحثی که میخواهم بگویم آوردهاند و بعضی در انتهای مباحث اصول فقه این مطلب را آوردهاند. اسم آن چیست؟ اسم آن فصل تعارض است. اینکه یک نفر یک مطلب پیدا کند، ولو سند آن صحیح باشد، به این استناد کند یعنی او فرق فرنی و فقه را نفهمیده است! گوشت کوبیده را از چیز دیگر تشخیص نمیدهد! هیچ قدرت تشخیصی ندارد. در فقه کسی که اینطور باشد را باید به گاری بست؛ یعنی اگر عمّامه به سری اینطور بحث کرد باید گاری را آماده کنی، مرکب را از گاری آزاد کنید تا استراحت کند و این عمّامه به سر را به آن ببندید! چرا؟ چون میگوید: در احکام، در عقاید هم به شکل دیگری روایت معتبر… البتّه در عقاید در پذیرش احادیث بسیار سختگیرانهتر از فقه عمل میشود. وقتی میخواهند بحث اعتبار حدیث کنند میگویند: حدیث معتبر است مادامی که معارض نداشته باشد؛ یعنی چه؟
شما اینجا نشستهاید و یک انسان موجّهی که شما او را قبول دارید وارد میشود. آدم خوب و قابل قبولی است به اصطلاح میشود پشت سر او نماز خواند. میگویید: پیراهن شما خیس است. میگوید: باران میآمد. همان موقع که این شخص میگوید باران میآمد آدم معتبر دیگری میرسد و میگوید خیر، باران نمیبارید، خانم همسایه بود که روی سر ما آب ریخت. آیا ندیدی؟ شما میبینید دو آدم معتبر دو چیز متفاوت گفتند، شما کدام یک را انتخاب میکنید؟ هر کدام که خودت خواستی؟ یا میگویی پیراهن او آبی است، بالاخره کیسهکشها از لنگیها اولی هستند!!
اینطور که نیست، به محض اینکه یک نفر را دیدید که نباید قبول کنید. میگویید باید ببینم کسی خلاف آن را نگوید. حدیث ولو هر حدیثی با سند صحیح، سند صحیح یعنی همین مثالی که من در مورد آن توضیح دادم. مثلاً یک نفر از راه میآید و اصلاً نمیدانیم مسلمان است، کافر است، گبر است، آدم بدون تحقیق حرف او را نمیپذیرد، اصلاً نمیشناسم او چه کسی است؟ یک وقت یک نفر را میشناسم، دیانت و راستگویی او را میشناسم. وقتی میپذیرم که معارض یعنی کسی ضدّ آن… مثالی از دادگاه میگویم؛ یک نفر به دادگاه میآید و میگوید این آقا این گوشی را از من دزدیده است. میگویند کاغذ خرید داری؟ میگوید: بله، بفرمایید. میگویند شاهد داری؟ میگوید: بله. قاضی حکم میکند؟ خیر، اوّل به طرف مقابل میگوید: شما چیزی برای گفتن ندارید؟ اگر بگوید: خیر، میگوید بسیار خوب بگیر و برو. امّا اگر بگوید من هم کاغذ خرید دارم، شاهد هم دارم. آن گاه میبینیم که اوضاع فرق میکند.
نفهمی عمدی
یکی از مهمترین مغالطهها در ایجاد شبهات که متأسّفانه فراوان است همین است که استناد به حدیثی که ولو حدیث صحیح باشد معارض دارد. آن موقع که میگفتند خوب درس بخوان باید میخواندی، اگر خوب درس نخواندی این نفهمی عمدی است، این دروغ بستن به خدا و رسول است. اگر طلبه باشد وقتی به او میگوییم چه کار میکنی؟ میگوید: وقتی خواستی استنباط احکام کنی –این یک نمونه از کاربرد اصول فقه در عقاید است- اگر خواستی در وادی استنباط قدم بگذاری باید فحص کنی؛ یعنی باید بگردی. همینطور بگویی یک کتاب بدهید، باز کنید… حلال است. خیر، یک خط قبل از آن چه گفته، دو صفحه بعد از آن چه گفته است؟ اگر اینطور بود که ما میتوانستیم لژیونر فقیه داشته باشیم و فقیه صادر میکردیم. مصیبت اینجا است برای هر یک حدیث و شبهه باید جستجو کنی. همینطور که پیدا کردی که نمیشود حکم داد.
و امّا جواب به شبههگران و مغالطهگران
پس یک جواب که برای تمام شبهات نقلی کارآمد است: اوّل باید ببینی مثل این آقا، مثل آن آقا که اگر رسیدیم امشب و اگر نه فردا شب به آن بحث افراطیگرایی خواهیم پرداخت که میگوید عمّار افراطی است، مالک افراطی است، محمّد بن ابی بکر افراطی است، عمرو بن حمق همه از تندروهای افراطی هستند، به یک روایت استناد میکند. اوّلین جواب به همهی اینها این است که چیزی که میگویی تعارض دارد یا ندارد؟
شناخت شخصیت شبههگر و مغالطهگر
اگر خاطر شریف شما باشد اوّلین جلسهی سال گذشته که بحث کردیم گفتیم اصول مطالعهی تاریخی این است که یا یک مطلب را همه قبول دارند که بحثی در آن نیست. اگر نه علامت صداقت گوینده، علامت پژوهشگر بودن او با مغالطهگر بودن او است و از عمد اشکال وارد کردن او این است که ببیند اگر مطلبی را استناد میکند به معارضهای آن رجوع کند -جلسهی اوّل سال گذشته عرض کردم- توجّه میکند یا توجّه نمیکند، اگر توجّه نمیکند بدانید که از روی عمد قصد وارد کردن اشکال دارد چون این روش پژوهش نیست که شما بگویید که ما یک روایت داریم. بسیار خوب امّا ده روایت هم مخالف آن داریم.
روایت وقتی حجّت است که معارض نداشته باشد مثل همان دادگاه؛ میگویم این تلفن همراه متعلّق به من است این هم کاغذ خرید آن و دو نفر شاهد و این هم فروشنده، این شخص هم برادر من است که با او رفتیم و این گوشی را خریدیم. قاضی به طرف مقابل میگوید: چه حرفی برای گفتن داری؟ تنها با شنیدن حرفهای من حکم صادر نمیکند. اگر طرف مقابل چیزی نگفت که حق با من خواهد بود.
مثال دیگری بیان میکنم که شنیدهاید. میگویند اگر خواستید مرجع تقلید انتخاب کنید از دو نفر انسان آگاه بپرسید اگر یک نفر را به شما معرفی کردند قبول است به شرطی که شخص دیگری مخالف آنها نباشد. چون اگر مخالف باشد اطمینان تو را خراب میکند و باید بیشتر تحقیق کنید. این علامت همواره علامت مغالطهگر شبههکننده است.
تصریح شیخ طوسی بر وجود روایتهای متعارض در یک کتاب
شخص شیخ طوسی که این روایت را نقل کرده است اوّلاً در کتاب خود این روایت را در کتاب استبصار در ۱۴۸۱ آورده است. استبصار یکی از کتابهای شیخ طوسی است که دقیقاً در بحث تعارض کاربرد خوبی دارد. شیخ طوسی کتاب حدیثی به نام تهذیب نوشته است و در ابواب فقهی روایات را جمع کرده است و سعی کرده روایاتی که خودش قبول دارد را جمع کند. گاهی اوقات مشاهده میشود که روایات یک موضوع با هم تعارض دارند. یک روایت میگوید ماه رمضان همیشه ۳۰ روزه است و روایت دیگر میگوید برای ماه رمضان همیشه باید هلال ماه را رؤیت کرد که ۲۹ روزه است یا ۳۰ روزه است. بالاخره کدام یک درست است؟ کسی که چیزی متوجّه نیست اگر اهل مغالطه نباشد و جاهل باشد بدون سند موثّق حرفی میزند. کدام یک درست است؟ شیخ کتاب دیگری به نام استبصار دارد. میگوید کدام یک از اینها درست است؟ هر دو درست هستند؟ یکی درست است؟ دلیل آن چیست؟ شرایط آنها فرق دارد؟ خود او در همین کتاب که در ۱۴۸۱ آورده است که اگر زن آزاده خواست نماز بخواند اگر سرش باز بود مشکلی ندارد، چند روایت دیگر آورده است که عیب دارد، نقل است.
کجفهمی یکی از دلایل نقل احادیث شبههبرانگیز
یکی از خاطرههای جالب این است که گاهی راوی یک روایت را که نقل میکند آن را بد فهمیده است. گاهی امام تقیّه کرده است. قصد من جواب دادن به این مسئله است که چرا دو نوع حکم متفاوت از امام دربارهی این مسئله وجود دارد؟ إنشاءالله اگر در مورد امام صادق (علیه السّلام) بحث کردیم آنجا مبحث تقیه را باز میکنم و کاملاً میبینید که شرایط طوری است که گاهی امام مجبور میشود طور دیگری صحبت کند. آن بحث دیگری است و یا بحث دیگر این است که راوی بد فهمیده است. دوستان عزیزی که اینجا نشستهاند و حرفهای من را گوش میکنند وقتی بیرون بروند همه به یک شکل این مجلس را تعریف نمیکنند.
آن سال که تلویزیون مختار را پخش میکرد ما هر شنبه در یکی از مدرسهها سریال مختار را مورد نقد و بررسی قرار میدادیم. وقتی که تمام شد مسابقهای گذاشتیم و چند سؤال پرسیدیم که ببینیم چه چیزی فهمیدند؟ یک نفر نوشته بود من فهمیدم اگر مختار نبود حضرت زهرا (سلام الله علیها) که در کربلا اسیر شده بود هیچ وقت آزاد نمیشد!! من چه موقع چنین چیزی گفته بود؟! حضرت زهرا کجا بود؟!! همه که یک جور نمیفهمند.
تقیّه، یکی از عوامل نقل احادیث شبههبرانگیز
پس گاهی امام تقیّه کرده و به شکل دیگری حرف زده و اینها اسباب تعارض شده است. اینها اسباب اختلاف حدیث است. اینها در جای خود بحثهای علمی دارد منتها وقتی شبهه از حوزهها و دانشگاهها و شبکههای اجتماعی وارد جامعه شده است شما مجبور هستید بعضی از آن کلیدها را در دست داشته باشید. گاهی راویها بد فهمیدهاند، گاهی توانستهاند روایتها را به جای روایت صحیحه معرفی و اضافه کردهاند. همین ۱۴۸۱ که آن روایت است در ۱۴۷۸ یعنی سه، چهار روایت قبل حضرت میفرماید: «أَدْنَى مَا تُصَلِّی فِیهِ الْمَرْأَهُ»[۵] کمترین حجاب زن برای نماز باید ملحفهای یعنی یک پارچهی بلند باشد که «فَتَنْشُرُهَا عَلَى رَأْسِهَا» روی سر خود بیندازد. من نمیخواهم بگویم که حتماً باید حجاب داشته باشد، آن مسئله را باید از فقیه و مرجع تقلید خود بپرسی، من اصلاً نمیخواهم فتوا بدهم. چرا این را نگفتی ولی آن را نقل کردی؟ این را نقل میکردی و آن را نمیگفتی. بیجهت و منظور نیست.
خود وجود مبارک شیخ طوسی که این روایت را نقل کرده است میگوید: «فَالْوَجْهُ فِی هَذَیْنِ الْخَبَرَیْنِ» دربارهی این روایت که میگوید حجاب نیاز نیست، ممکن است –همان حرفی که بعضی از دوستان میگویند- این حدیث را برای دختر بچّههای کوچک گفته باشد؛ یعنی میگوید اگر روایت درست باشد، من نمیخواهم بحث باب تعارض را باز کنم، برای جواب سؤال خود در این قسمتها باید اصول فقه بخوانید امّا همین که تا یک نفر روایت گفت باید بگوییم که از کجا معلوم که این روایت مخالف نداشته باشد؟
استناد شبههگران به آیات قرآن
مثال دیگری بیان میکنم. إنشاءالله به حقّ امام رضا (سلام الله علیه) خدا آل سعود را ساقط کند. إنشاءالله به بقیع میرویم. إنشاءالله که نماند ولی فرض کنید یکی، دو نفر از این افغانیها که مثل نوار در بقیع حرف میزنند هنوز نسلشان باقی مانده است، میگوید: امام علم غیب نمیداند، هیچ کسی علم غیب نمیداند، شما مشرک هستید. خدا در قرآن فرموده است: «وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلاَّ هُوَ»[۶] کلید غیب در دست خدا است و هیچ کسی نمیداند. «عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى غَیْبِهِ أَحَداً»[۷] عالم به غیب خدا است، هیچ کسی هم خبردار نمیشود. یا مثلاً «فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَهُ الشَّافِعینَ»[۸] روزی که شفاعت شافعان فایدهای ندارد و شفاعت هم نداریم. بحث آن مفصّل است ولی در یک آیه میگوید: «فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَهُ الشَّافِعینَ» امّا در آیهای دیگر میگوید: «مَنْ ذَا الَّذی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ»[۹] یک جا هم میگوید هیچ کسی شفاعت نمیکند مگر به اذن او؛ یعنی قرآن تهافت یا تضاد میگوید (معاذ الله)؟ معنی ندارد یک آیه را قبول داشته باشی و دیگری را قبول نداشته باشی. این روش یکی را بگیر و دیگری را رها کن روش مغالطه است.
تفاوت نگاه یک فقیه و یک معارض
شبهات نقلی، یعنی یک آیه یا یک روایت که میگویند تقریباً همه همینطور هستند. باید بگوییم اوّل برای من دلیل بیاور یا بگذار من تحقیق کنم که این آیه معارض ندارد؟ بعد کار دارد. اوّلاً روایتی که از شیخ طوسی نقل کردی معارض دارد. ثانیاً خود شیخ طوسی قبول ندارد. ثالثاً فتوای شیخ طوسی این نیست. شما روایتی از شیخ طوسی را قبول میکنید که خود او قبول ندارد؟! برای اینکه فرق انسان فنّی و غیر فنّی را هم ببینیم یک جمله از صاحب جواهر میخوانم تا ببنید فرق آن چیست؟ کسی که اهل این کار باشد اینطور حرف میزند. وقتی در جلد ۸ جواهر بحث میکند میگوید: یک روایت هم داریم که «لَا بَأْسَ بِالْمَرْأَهِ الْمُسْلِمَهِ الْحُرَّهِ أَنْ تُصَلِّیَ وَ هِیَ مَکْشُوفَهُ الرَّأْسِ إلّا»[۱۰] «إلّا» یعنی مشکلاتی دارد. «إلّا أنَّهُ مَعَ قُصُورِهِ عَمَّا عَرَفتَ» اوّلاً اینکه از نظر ما مشکل اسنادی دارد، ثانیاً «تَعرِف مَعَ المُعَارض» معارض هم دارد، ثالثاً «مُحتَمَلَ للضَّروره» ممکن است برای شرایط خاص باشد. رابعاً «للتَّخَلِّی مِنَ الجِلباب» بعضی روایات گفته است حجاب لازم است حتماً چادر بر سر کند یا مانتو بر تن کند و با مقنعهای بلند هم میشود نماز خواند. چون خیلی از روایات این را گفته است که جلباب نیاز نیست، مقنعه کافی است. شاید منظور از اینکه سرش باز باشد در اینجا این باشد که جلباب نداشته باشد چون روایات زیادی میگوید باید سرش باز باشد. فرق یک فقیه با او این است، میگوید: باید سند روایت را بررسی کرد، معارض آن را دید، آیا مطلق گفته است، آیا احتمال دارد؟ باقی روایات چه میگوید؟ بدون در نظر گرفتن این موارد نمیشود بحث کرد. همهی اینها را گفتیم حالا فرض کنید شما این کتاب را برای چه کسی نوشتید؟ این مطلب را برای چه کسی مینویسی؟ برای فقها نوشتی یا برای مردم نوشتهای که بندههای خدا خبر ندارند و دنبال زندگی خود هستند. فقها در کتابهای خود پاسخ ندادهاند؟ ما گله کردیم که فقها باید شبهات را به روز جواب بدهند امّا در کتابهای خود به طور تخصّصی بحث کردهاند، گلهی ما این بود که باید قسمتهایی از این بحثها را که لازم است را در سطح جامعه هم پخش کنیم که نمیکنیم.
چه کسی شرایط درک روایات معارض با هم را دارد؟
ما به شدّت درگیر این مغالطهها هستیم. امشب گذشت و اگر بخواهم بخوانم طولانی میشود. برای شما خواهم خواند که آنچه که بحث افراطیگری امیر المؤمنین (علیه السّلام) (معاذ الله) اهل سنّت یا یاران برجسته از دگراندیشان معاصر که بعضی از آنها شیخ و… هستند، مثلاً در انتخابات خبرگان هم شرکت کردند و کاندیدا شدند، مطرح کردهاند همین مشکل را دارند. اوّلین نقطهی عدم صداقت این است که یک نفر که هیچ نمیداند، بگوید من روایتی دیدهام که خلاف روایت است. میگوییم تو باید خیلی خبره باشی تا بفهمی یک روایت خلاف یک روایت دیگر است، چرا؟ چون باید بفهمی معارض دارد یا ندارد، خانوادهی حدیثی چیست؟ کجا صادر شده است.
امشب با توسل به امام رضا (علیه السّلام) یکی از این موارد را عرض میکنم. این یک روند طولانی دارد امّا این یک روش است که اینها دارند. فردا شب برای شما میخوانم تا ببینید که شخصی برای استفادهی ابزاری از حزب خود حضرت عمّار را مورد اهانت قرار داده است؛ قصد داشته یک نفر دیگر را افراطی و تندرو نشان دهد، سرشاخه افراطیها را -چون «أینَ عَمَّار؟» است- مورد هدف قرار داده است. که میبینیم با چه روشی این کار را انجام داده است. من کتابی را آوردهام که به دو کتاب دیگر استناد کرده است که هر دو را دروغ گفته است. با اینکه شیخ معمّم و باسواد بوده است منتها در شرایط سیاسی برای دفاع از حزب خود دروغ گفته است.
من عین متن آن را میخوانم و عین کتاب را هم به شما نشان میدهم که آن را ببینید که متأسّفانه دروغ این کتاب از کتابی که فردا میخواهم بخوانم بیشتر است. چون روایتی را که ادّعا میکند… ما میگوییم روایت اگر وجود داشته باشد باید ببینیم معارض دارد یا ندارد ولی اصلاً روایت به شکلی که این شخص میگوید نیست! اصلاً نیست که بخواهد معارض داشته باشد. اینکه عرض کردم فضای شناخت روایات مهم است چون میخواهم به حضرت رضا (سلام الله علیه) توسّل کنم این روایت را محضر شما تقدیم میکنم.
در عیون اخبار الرّضا (علیه السّلام) روایت بسیار زیبایی آمده است. شاید زیاد این روایت را از من شنیده باشید ولی این چیزی است که من به آن اعتقاد دارم، وقتی میخواهم توسّل کنم خود من به همین توسّل میکنم. به محضر امام جواد (علیه الصّلاه و السّلام) آمد و گفت: آقا به چه دلیل به پدر شما رضا گفتهاند؟ بلافاصله امام جواد (علیه السّلام) فرمود: خدا دشمنان را لعنت کند. اوّل سؤال مطرح میشود که آقا مگر این بندهی خدا چه گفت که شما اینقدر با شدّت با او برخورد کردید؟ بعد فرمود: به خدا سوگند که اسم رضا را حضرت حق برای پدر من انتخاب کرد.
مظلومیت امام رضا (علیه السّلام) در برابر عفریت زمان، مأمون
حالا دقّت کنید که بگویم چرا امام جواد (علیه السّلام) عصبانی شد؟ تا ببینید در این روایت چه نکتهای وجود دارد. وقت نیست که نکتهی آن را زیاد توضیح دهم. سالها پیش به طور مفصّل در این مورد بحث کردهام. به محض اینکه میگویند چرا به پدر شما رضا میگویند. امام فرمود: خدا دشمنان را لعنت کند. دلیل چیست؟ دلیل این است که حضرت موسی الرّضا (صلوات الله علیه) وقتی ولیعهد مأمون شدند، مأمون به شدّت انسان مرموزی بود، حیرتآور است…! در روایت معتبر مورد احتجاج بزرگان شیعه آمده است که امام رضا را «یَقْتُلُهُ عِفْرِیتٌ مُسْتَکْبِرٌ»[۱۱] روایت به لحاظ سندی و متنی معتبر است. عفریت یعنی چه؟ عفریت یعنی کسی که اگر با شما کشتی بگیرد بینی شما را به خاک میمالد، یعنی شما را سرنگون میکند. دور از محضر شما مثلاً میگویند عفریته. طور دیگری هم میگویند که از دیوار خراب و زنی که تسلّط دارد. صفت مشبههی عفریت فعیل است، این ناسزا نیست، میشود سلیط، مردی که اگر یک جا گیر کنی تو را بیچاره میکند و به هیچ وجه نمیتوانی از دست او فرار کنی که مذکّر میشود سلیط و مؤنّث هم سلیطه میشود (دور از محضر شما) این ناسزا نیست، یک صفت است. مسلّط است و چون صفت مشبهه است دائمی است یعنی همیشه او مسلّط است. عفریت هم همینطور است، همواره بینی تو را به خاک میمالد. در روایت معصوم دربارهی مأمون آمده است «یَقْتُلُهُ عِفْرِیتٌ» یعنی با هر کسی درگیر شد شدیداً به او صدمه زد. این ملعون بسیار خوشفکر بود. «مُستَکبِر»، طوری در مجلس امام رضا (علیه السّلام) گریه میکرد که همه باید او را دلداری میدادند! که کسی متوجّه نشود او چه کرده بود. او برای اینکه بگوید امام رضا خود به خود فوت کرده است…
بهترین مثالی که من میتوانم بیان کنم این است. بلا تشبیه، مثلاً فرض کنید بگویند رهبر انقلاب ایران که به استکبارستیزی معروف است با دختر اوباما ازدواج کرده است! اصلاً آیندهی استکبارستیزی و طاغوتستیزی و همه چیز از هم میپاشد.
اقدامات مأمون برای از بین بردن شیعه
مأمون ملعون میفهمید که باید چه کند؟ در آن شرایطی که او داشت به امام رضا (علیه السّلام) تحمیل میکرد که باید در جای خود بحث شود که چه شد که حضرت پذیرفت و بحث مهمّی که اخیراً در قم هم همایشی در مورد امام رضا (علیه السّلام) بود، که یک بحث مهمّ تاریخی است، امام رضا (علیه السّلام) متوجّه شدند ظاهراً باید دختر مأمون را به همسری بپذیرند و حتّی مأمون یک دختر خود را به همسری امام جواد (علیه السّلام) در آورد.
فضاهای شیعی که آنها مدام اعتراض میکردند. در شهادت امام کاظم (علیه السّلام) عرض کردیم کسانی که مدام علیه بنی عبّاس قیام میکردند شگفتزده شدند که بزرگ اهل بیت (علیهم السّلام) دختر مأمون را به همسری گرفته است! ولیعهد هم که شده، در کاخ سلطنتی هم که زندگی میکند، کنیزهای بزک شده هم جلوی در میگذاشتند که کنیزهای رده پایین اینها هستند، معلوم نیست داخل عمارت چه خبر است! بازی بود. مأمون دنبال این بود که تشیّع و مکتب اهل بیت را نابود کند، انصافاً هم آن ملعون به فکر خودش درست فکر کرده بود و باب تهمت را به شدّت باز کرده بود. برای اینکه این تهمتها را در مورد امام رضا (علیه السّلام) را به مردم بقبولاند فقط میگفت: رضا. «کَتَبتُ إلَی الرِّضَا» به رضا اینطور نوشتم، رضا به من چنین چیزی گفت. یعنی کسی که خودش راضی است. فضا را دیدید، اینکه در روایت قبلی هم گفتم چنین روایتی نقل شد، برادر ما گفت: در چه فضایی بوده است؟ خانوادهی حدیثی چه بوده است؟ بدون سند و مدرک حدیثی را نقل کند؟ اینطور که نمیشود.
چون مأمون از این اسم رضا سوء استفاده میکند برای مردم هم سؤال ایجاد میشود که آقا دویست سال است که خاندان شما استکبارستیز هستند، از درِ خانهی حضرت زهرا (سلام الله علیها) تا کربلا همه سابقهی خاندان شما را میدانند، حالا چرا پدر شما راضی به انجام چنین کاری شده است، چرا به او رضا میگویند و شما هیچ مخالفتی نمیکنید؟
شاید قبلاً در ذهن شما این بود که «لِمَ سُمِّیَتْ فَاطِمَهُ فَاطِمَهَ»[۱۲] چرا به فاطمه (سلام الله علیها)، فاطمه میگویند؟ این فضا یک فضای فضائلی است. چرا به امام رضا (علیه السّلام) رضا میگویند؟ وقتی شما به امام جواد (علیه السّلام) میگویید، ایشان میگویند: خدا لعنت کند. باید فضا را دید، این فضا، فضای تخریب امام رضا (علیه السّلام) است لذا امام جواد (علیه السّلام) لعنت میکند. یعنی آن رضا دروغ است.
مقام و جایگاه والای امامان
چگونه امام رضا (علیه السّلام) مأمون را میزد ولی نمیزد؟! هم باید انتقاد میکرد و هم اسم نمیبرد. سؤال طرف مقابل را اینطور پاسخ میداد: خدا دشمنهای ما را لعنت کند. امّا بعد امام جواد (علیه السّلام) چیزی میگویند که کولاک میکنند. اگر انسان بخواهد به مراتب انسانی برسد اوّل باید به مقام صبر برسد، بعد به مقام شکر برسد، بعد به مقام رضا میرسد. کسی که به منتها درجهی صبر برسد امام میشود، میشود حضرت ابراهیم (علیه السّلام)، کسی که به منتها درجهی شکر برسد بالاتر از امام بر مردم است چون در مورد حضرت ابراهیم (علیه السّلام) گفته میشود: «إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً»[۱۳] بدانید که امامان ما امام مردم نیستند، امام مُلک و ملکوت هستند، امام عالم وجود هستند، سلطان روز قیامت هستند، امامت بر انسانها هم یکی از درجات امامت آنها است.
همهی مراتب راضی کردن معطی امام رضا (علیه السّلام) است
کسی که به منتها درجهی رضا برسد مثلاً زینب کبری (سلام الله علیها) است «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا»[۱۴]. اگر کسی برای حضرت زینب (سلام الله علیها) ادّعای امامت کند کم گفته است چون امامت نهایت مقام صبر است نه نهایت مقام رضا. امام جواد (علیه السّلام) هم در مورد امام رضا (علیه السّلام) فرمود: هر کسی در این عالم بخواهد به مرتبهای از مراتب رضا برسد باید پدر من اذن بدهد؛ یعنی امام رضا در نهایت مقام رضا نیست، معطی مقام رضا است، یعنی کسانی که میخواهند به مقام رضا برسند باید عجز خود را به امام رضا (علیه السّلام) بروز دهند. لذا به حضرت رضا (علیه السّلام) سلطان سریر ارتضاء میگوییم؛ یعنی امام رضا (علیه السّلام) باید افاضه کند تا حضرت زینب (سلام الله علیها) بالا برود. من نمیفهمم چیست!
عرض کرد: اینکه پدر شما رضا است یعنی چه؟ فرمود: موافق و مخالف، هر کسی در هر مرتبهای، اگر کسی با همسر یا با پدر خود مشکلی پیدا کرد، میخواهد با امام زمان (عجل الله فرجه) رابطهی خوبی پیدا کند، اگر خواست توبه کند و رابطهی خوبی با خدا پیدا کند باید امام رضا را واسطهی راضی کردن قرار دهد. همهی مراتب راضی کردن معطی امام رضا (علیه السّلام) است.
ما که این شبها برای مناجات میآییم، باید چه بگوییم؟ ما این شبها آمدیم و میگوییم خدایا اشتباه کردم. چطور رابطهی خوبی با خدا پیدا کنیم؟ بهترین کسی که میتواند واسطهی رضا بشود حضرت رضا (سلام الله علیه) است. اگر به شما گفتند برات کربلا میدهد و دل امام حسین نرم میشود از مصادیق این مطلق و این عامّ بزرگ است.
توسّل قاآنی در آخرین لحظات زندگی خود به امام رضا (علیه السّلام)
قاآنی داشت از دنیا میرفت. او گاهی برای سلاطین شعر گفته بود. دختر خود را فرستاد. همسایهی آنها یکی از علمای بزرگ تهران بود. گفت: پدر من حالت احتضار دارد، اگر میشود بالای سر او بیایید و سلامی به ابا عبدالله بگویید. با اینکه قاآنی از فضائل اهل بیت (علیهم السّلام) هم شعر گفته است ولی شاهان و سلاطین را هم مدح کرده است. گفت: بیایید سلامی به ابا عبدالله بگویید، شما فقیه هستید، هم زاهد هستید. گفت: من با آن کافر کاری ندارم. آن موقع که میخواست مدح شاه را بگوید باید به فکر این موقع میبود.
دختر قاآنی گفت: پدر او نیامد. پرسید: چرا؟ گفت: چنین چیزی گفت. قاآنی گفت: کاغذی برای من بیاور. سپس دو بیت روی آن نوشت و زیر بالش خود گذاشت و از دنیا رفت.
چه شد که آن مرحوم بزرگوار -که نخواستم نام او را ببرم- که معروف است در تهران نماز جماعت او ۱۷ هزار نفر و ۲۰ هزار نفر برگزار میشد! او در زمان خود نفر اوّل تهران بود. پیغام داد: من میخواهم بیایم، به من خبر رسیده است که آنجا خبری شده است. دختر قاآنی گفت: شما که او را تا مقام کافر هم بردید. گفت: نه، او چیزی نوشته است -چشمهای قاآنی باز بود- بیاور ببینم پدر تو چه چیزی نوشته است؟ وقتی از همه جا ناامید شد اینطور نوشته بود:
ای خالق لوح و قلم و ارض و سماوات ما جز در کوی تو نداریم پناهی
خیلی گناه کردم امّا
شرمنده از آنیم که در روز مکافات اندر خور عفو تو نداریم گناهی
ما هم امشب میخواهیم به امام رضا (علیه السّلام) همین را بگوییم.
مقام مطلق رأفت متعلّق به امام رضا (علیه السّلام)
دیدهاید که در هر حالتی باشید وقتی وارد حرم او میشوید رأفت او شما را تحت تأثیر قرار میدهد. چون در روایت دیگری فرمود –به احتمال زیاد از موسی بن جعفر (علیه السّلام) است-: خدا به فرزند من مطلق مقام رأفت را داده است. امام رضا (علیه السّلام) مهربان است، خود او هم زود راضی میشود که اجازه نداد شیخ بهایی ما را بیچاره کند.
بیقیمتم و جز تو خریدار ندارم گیرم بخرندم به کسی کار ندارم
اگر در توسّلات ما در این شبها مطلبی بیان شده از طرف امام رضا (علیه السّلام) نیّت کنیم.
گیرم دو جهانم نپسندد تو پسندی من در دو جهان جز تو کسی یار ندارم
این عبارت این شاعر بزرگ که استاد شعرای معاصر است خیلی شبیه شعر قاآنی است.
این قامت خمگشته و این بار معاصی پیش کرمت خوشتر از این بار ندارم
[۱]ـ سورهی غافر، آیه ۴۴٫
[۲]ـ سورهی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۳]ـ الصّحیفه السّجادیه، ص ۹۸٫
[۴]– تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، ج ۲، ص ۲۱۸٫
[۵]– تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، ج ۲، ص ۲۱۷٫
[۶]– سورهی انعام، آیه ۵۹٫
[۷]– سورهی جن، آیه ۲۶٫
[۸]– سورهی مدّثّر، آیه ۴۸٫
[۹]– سورهی بقره، آیه ۲۵۵٫
[۱۰]– جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام، ج ۸، ص ۱۶۵٫
[۱۱]– الکافی، ج ۱، ص ۵۲۸٫
[۱۲]– بحار الأنوار، ج ۴۳، ص ۱۲٫
[۱۳]– سورهی بقره، آیه ۱۲۴٫
[۱۴]– بحار الأنوار، ج ۴۵، ص ۱۱۶٫
پاسخ دهید