حجت الاسلام کاشانی در شب نهم ماه مبارک رمضان به ادامه بحث شیرین «جستارهایی در حکومت امیرالمومنین علیه السلام» پرداختند که مشروح آن تقدیم حضور می گردد.
- مصلحت اندیشی در حکومت امیر المؤمنین تا کجا بود؟
- خیانت آشکار در فضای مجازی دربارهی افراطیگری امیر المؤمنین
- خیانت به امام حسین در ازای دریافت وجه
- شکستن هویّت افراد برجسته و تخریب چهرهی آنها
- مبارزه با شبهات نقلی با دو ترفند
- چرا امیر المؤمنین قیس بن سعد را عزل کرد؟
- اتّهامات امروزی علیه قیس بن سعد عباده مبنی بر تندرو بودن وی
- اتّهام دوم در مورد حضور محمّد بن ابی بکر در مصر
- برداشت نادرست از رفتار حضرت امیر در جنگ جمل
- رفتار امیر المؤمنین مطابق رفتار پیامبر بود
- تناقض عبارتهای نویسندهی امروزی با آدرس منبعی که عنوان کرده است
- سوء برداشت از نقل علّامه مجلسی پیرامون یاران حضرت امیر
- اسلام خوب و بد نداریم، اسلام رحمانی است!
- همهی اسلام را بگویید، نه هر جا که دوست داشتید!
- در اوج بدعتها سکوت نکنید!
- بیان شبههی اشتباه دیگری با به کار بردن الفاظ امروزی
- گوشهای از جنگ جمل به بیان اشتباه نویسندهی امروزی
- تلاش نویسنده در تخریب چهرههای برجسته در حکومت علی (علیه السّلام)
- افترا به یاران اصلی حضرت امیر برای از بین بردن الگوی ولایتمداری در جامعهی امروز
- فرمایش پیغمبر نسبت به آغاز و پایان اسلام با غربت
- مستقل بودن حوزه از حاکم شرع حرام است
- متّهم کردن امیر المؤمنین به افراطیگری
- ضعف تحلیل بزرگترین مشکل حکومت امیر المؤمنین
- فصل الخطاب نبودن امیر المؤمنین برای یاران
- اطاعت از کسی حجّیّت در اطاعت دارد
- ضعف تحلیل ابن عبّاس در مقابل امیر المؤمنین
- علّت بها دادن خلیفهی دوم به ابن عبّاس
- اطاعت از امیر المؤمنین طبق روایت پیامبر
- یکی از مشکلات روز: اولویت بخشیدن تحلیل به اطاعت کردن
- زمینههای تخریب امیر المؤمنین
- حکم مخالف رسمی با حکم خدا
- محدود بودن ارتباط امام جواد با شیعیان
- جود امام جهت به برکت امام رضا
- نام بردن تمام امامان در یک حدیث
- بشارت خدا به امام رضا
- مقام شفاعت محبّان حضرت جواد
«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ»[۱].
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری* وَ یَسِّرْ لی أَمْری* وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی* یَفْقَهُوا قَوْلی»[۲]
«إِلهی وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى، وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى»[۳]
این سواد -برگه- ما که زمین ریخت، در دانشگاه یک درسی به نام ترمودینامیک داشتیم. یک استادی داشتیم مانند من بود، همه را از رو نگاه میکرد و مینوشت. خلاصه اتاق او رو به روی کلاس او بود. زنگ خورد و در اتاق رفت تلفن جواب دهد. مثلاً شش تا برگه بود، از یاد او رفته بود که شماره بزند. مثلاً بچّهها برگهی چهار را برداشتند و بقیّه را هم جا به جا کردند. آن بنده خدا آمد از اوّل اینها را به هم ریخته…، خلاصه اگر امشب من حرفهای عجیب و غریب زدم به خاطر این است که سواد من -برگههای- به هم ریخت، روی زمین ریخت
مصلحت اندیشی در حکومت امیر المؤمنین تا کجا بود؟
بحث این بود که چرا امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) به ظاهر بعضی از مصلحت اندیشیها را نکردند و بر خلاف معمول مثلاً باجکی به معاویه ندادند در عوض امنیّت امّت اسلامی مدّت بیشتری اقتدار خود را حفظ کند یا با جملیها کوتاه نیامدند؟ اساساً امیر المؤمنین تندرو است؟ تعریف تندروی چیست؟
خیانت آشکار در فضای مجازی دربارهی افراطیگری امیر المؤمنین
باز برای اینکه در این فضا این بحث جا بیفتد، چون یک خیانت آشکاری به یاران امیر المؤمنین اخیراً در همین موضوع شده است، فقط اسم آن فرد را نمیبرم، به این را میپردازم که دقیقاً در این فضا است، تا ببینیم بحث تندروی و افراطیگری یاران امیر المؤمنین یا امیر المؤمنین به کجا میرسد. چنین نسبتی است یا نیست؟ خدا آن روزی را نیاورد که انسان به خاطر اینکه نوکری یک گروه سیاسی را بکند اینقدر بیچاره شود که علم خود را برای مبارزه با بعضی مفاهیم دینی خرج کند.
آن فردی که متأسّفانه پنج یادداشت نوشته است که در آن ابعاد افراطیگری و تندروی، خشونت، بیاخلاق بودن جناب عمّار و مالک اشتر و محمّد بن ابی بکر و عمر بن حمق خزایی را سعی کرده است اثبات کند، متأسّفانه فردی است که سواد دینی دارد، منتها نه در بحث تاریخ. انصافاً در فقه و اصول دستی دارد. تأسّف از این است که یک مطّلع از فقه و اصول به این وادی کشیده شده است.
خیانت به امام حسین در ازای دریافت وجه
من نمیدانم آنها در منبر خود چقدر پاکت میدهند که بعضی حاضر هستند با امام حسین بازی کنند، با امیر المؤمنین بازی کنند، امام حسین برود با عمر سعد دست دهد. یک ادّعایی که صد جور ایراد تاریخی دارد به غیر اشکالات فقهی. نمیدانم در پاکتهای آنها چه میدهند، از آن پاکتها به ما بدهند از این حرفها میزنیم، روی آب راه میرویم، پیرزن خفه میکنیم. پناه بر خدا. «اعاذنا اللَّه من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا»[۴] خدا ما را بکشد اگر بخواهیم برای دنیای دیگران عاقبت خود را خراب کنیم. چون این بندهی خدا نیست که از خود دفاع کند من اسم نمیبرم. پنج یادداشت در فضای مجازی نوشته شده به اسم عدالت خواهی و تقابل آن با افراطی گری. آنجا امیر المؤمنین عدالت خواه معرّفی شده است و بعضی از یاران که اسم بردم افراطی و تندرو و چماقدار.
شکستن هویّت افراد برجسته و تخریب چهرهی آنها
در واقع اینها کجا را هدف قرار گرفتند؟ مبانی تندروهای امروز چیست؟ منظور من از تندروها بچّه حزب اللّهیها است. چون امروز بدون رودربایستی به کسانی که حزب اللّهی هستند تندرو میگویند. این که تعارف ندارد، واقعیّت است. خدا رحمت کند شهید همّت میگفت که یک روزی به ما چماقدار میگفتند، یک روزی به ما متحجّر میگفتند، یک روزی به ما بسیجی میگفتند. اینها را نگاه کنید وجود دارد. ولیّ فقیه میگوید اصلاً از ادبیات تندرو و کندرو استفاده نکنید و کسی گوش نمیدهد. اگر جریان بچّههای حزب الله حذف شود، هالهی تقدّس ولایت فقیه زود شکسته میشود و شکسته شدن آن زود منجر به حکمیّت میشود و حکمیّت منجر به ترور ابن ملجم و قتل امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) خواهد شد. خیلی راه سریع میانبر خوبی است.
لذا همواره دنبال آن بودند، کسانی که نیاز نیست حقوق بگیرند بادیگارد کسی شوند ولی پای کار ایستادند. زن و بچّه را یک لحظه پشت سر خود میگذارد و میرود. الآن شما در جریان مدافعان حرم میبینید. یک لحظه همه چیز را پشت سر خود میگذارد و میرود. این الله اکبری که من هر روز میگویم و بیهوده میگویم، همه چیز را من باید پشت سر خود بگذارم و الله اکبر بگویم، آنها عملاً انجام میدهند. نمیشود محاسبات دقیق برای شکست دادن این ارتش کرد. لذا باید هویّت آن را شکست. لذا این شخص دست روی همین موضوع گذاشته است.
مبارزه با شبهات نقلی با دو ترفند
میگوید اینها مدام «أَیْنَ عَمَّار»[۵] میکنند یعنی چه؟ منظور شما از «أَیْنَ عَمَّار» امروز چیست؟ یعنی یک صاحب بصیرتی که روشنگری کند، حق و ناحق را معلوم کند. یک شب راجع به عمّار حرف زدیم. میگویند اصلاً اینها راجع به عمّار خطا کردند، خود عمّار نقطهی انحراف است. توجّه کردید که کجا را دارد میزند! یک پاسخی را دیشب به آن شبههی حجاب دادیم که اینجا باید یک یادآوری کنیم. آن هم این است که در مورد تمام شبهات نقلی، یعنی شبهاتی که از نقل استفاده میکنند، اگر دو کار را انجام دهید ۹۹ درصد اینها فرو میریزد. آن یک درصد هم خیلی باید تخصّصی باشد و باید به اهل آن واگذار کرد. ۱- صحّت صدور چنین نقلی، اصلاً چنین چیزی است یا نیست، یا شایعه است؟ ۲- تعارض آن است. این با بقیّه نصوص تعارض دارد یا نه؟ چرا این را انتخاب کردیم و آن را رها کردیم. اگر این کار را کرد و بحث کرد معلوم است یک پژوهشگر است ولو خطا کرده باشد. اگر یک حرف خیلی عجیب و غریب خلاف فکر عمومی زد، تعارضهای آن را نپرداخت یعنی میخواهد شبه افکنی کند، یعنی این کار یک نوعی پدر سوخته بازی است.
چرا امیر المؤمنین قیس بن سعد را عزل کرد؟
این آقا وقتی شروع میکند با ادبیّات امروز در تاریخ رفته است. هر چه که احتمال داده است بشود به بحث افراط وتندروی و خشونت ربط داد را به هم چسبانده است. حالا میخوانم که یکی یکی اسناد آن را ببینید. مثلاً قیس بن سعد بن عباده یکی از یاران باوفای امیر المؤمنین بود، عاقل هم بود، زیرک هم بود، اوّلین کسی بود که حضرت او را به مصر فرستاد، معاویه با او مکاتباتی کرد. بعد یک سند جعلی منتشر کرد که قیس به من پیوسته است و شام و مصر همه اینطور ترویج کردند که قیس خود را به معاویه فروخته است، خبر به کوفه رسید و بد نام شد. مردم اعتراض کردند. امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) قیس را عزل کرد بدون اینکه ایشان را مؤاخذه کند. طبق بعضی از نقلها قیس ناراحت شد و قهر کرد. کاری هم نکرده بود! حضرت به او دلداری داد. شما هم در آن فضا که شبهای اوّل من توضیح میدادم که اینها امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) را دوست داشتند ولی این مباحثی که شما امروز اعتقاد دارید آنها فقر فرهنگی آن زمان را نمیدانستند. آمد به امیر المؤمنین پیوست و تا آخر هم پای کار ایستاد.
مثال بزنم، وقتی قتلهای زنجیرهای سال ۷۷ اتفاق افتاد، وزیر اطّلاعات آن زمان ظاهراً مقصّر نبود ولی چون اوضاع به هم ریخت مجبور شد استعفا دهد. یک شهری، یک رفتگری، یا یک تیم رفتگری یک دست فروشی را میزنند و او را میکشند. حالا اینها خواب و خیال است، عمراً این اتّفاق نمیافتد. شهرداری آن شهر خیالی آن شهر استعفا میدهد، لزوماً کاری نکرده است ولی استعفا میدهد. یا مثلاً یک مدیر کلّی یک حقوق عجیب و غریبی میگیرد و او را ارتقاء میدهند. آن کسی که بالاترین حقوق را گرفته است یا یکی از آنها است را به مدیر کلّ بالاتر از خود او منصوب میکنند. فرض کنید که وزیر بالا دستی استعفا دهد. یک چنین شرایطی شد! یعنی اوضاع یک طوری شد، افکار عمومی ناراحت شد. قیس به این متهّم شد که با معاویه متحّد شده است، امیر المؤمنین هم او را عزل کرد.
اتّهامات امروزی علیه قیس بن سعد عباده مبنی بر تندرو بودن وی
این آقای نویسنده برای اینکه میخواهد پازل نقد تندروهای امروز را درست کند میگوید تندروهای زمان امیر المؤمنین که منظور او محمّد بن ابی بکر و مالک و عمّار است، اینها تلاش جدّی کردند که وقتی قیس متهّم شد که به واسطهی یک اتّهام رفته بود در عرصههای بین المللی با معاویه گفتگو کرده بود و متهّم شده بود، اینها سعی کردند این را خائن قلمداد کنند. دقیقاً همینطور که شما میخندید او خواسته است که شما یاد مسائل روز بیفتید. حالا سند میدهد. میگوید به هر حال به تعبیر آیت الله احمدی میانجی اطرافیان ناآگاه و تندروی امام، امام را مجبور کردند که قیس را عزل کند. این فشارها نمونهای از همان فشارهای خوارج بود که در صفیّن به قبول حکمیّت انجامید. میگوید در جلد یک، صفحهی ۵۱۲٫ جلد یک صفحهی ۵۱۲ را میآوریم ببینیم آیت الله احمدی میانجی چه گفته است. در جلد یک صفحه ۵۱۲ عبارتهای آقا را ببینید. میخواهم بگویم یک نیم جمله از آیت الله احمدی میانجی برداشته است و یک عالمه منبر روی سند رفته است. میگوید به تعبیر آیت الله احمدی میانجی اطرافیان ناآگاه و تندروی امام، امام را مجبور کردند که قیس را عزل کند. اینها نمونهای از فشارهای خوارج بود که در صفیّن منجر به حکمیّت شد.
عبارت آقای احمدی میانجی این است همانطور که گذشت «أنَّ عَلیًّا (علیه السّلام) کَانَ عالِماً بِذلِکَ»[۶] علی (علیه السّلام) میدانست قیس کاری نکرده است، همانطور که من گفتم. «وَ لَکِنَّ ألجئوه إلى عَزلِ قَیْس» مردم خواستند که او را عزل کنند. در این جمله کجا افراد تندرو و ناآگاه بود که بعد شما این را برای مالک مثال میزنید؟! این جملهای که من خواندم مکاتیب الائمّهی آیت الله احمدی میانجی معلوم است، جلد ۱، صفحهی ۵۱۲، نشر دلیل ما هم آن را چاپ کرده است. همین قدر که من خواندم را گفته است. اینکه شما گفتید اطرافیان ناآگاه و تندروی امام کجا است. کجا بود؟ این یک دروغ.
اتّهام دوم در مورد حضور محمّد بن ابی بکر در مصر
دروغ دوم این است که آثار منفی این تندرویها وقتی آشکار شد که محمّد بن ابی بکر به مصر رفت. در اثر عدم تدبیر کافی، بالاخره با شهادت او بحران مصر بالا گرفت. امام از این تندروی محمّد ابی بکر ناراضی بود، ولی فشار آوردند که محمّد ابی بکر را بفرست. برای همین وقتی محمّد بن ابی بکر شهید شد فرمود: «وَ قَدْ أَرَدْتُ تَوْلِیَهَ مِصْرَ هَاشِمَ بْنَ عُتْبَه»[۷] یعنی هاشم مرقال که شهید شد. من میخواستم هاشم مرقال را که از یاران برجستهی امیر المؤمنین (رحمه الله علیه) است منصوب کنم. «وَ لَوْ وَلَّیْتُهُ إِیَّاهَا لَمَّا خَلَّى لَهُمُ الْعَرْصَه وَ لَا أَنْهَزَ لَهُمُ الْفُرْصَه» اگر او بود توان این را داشت که مصر را اداره کند، ولی اقبال عمومی به او نبود. میگویید ببینید به این محمّد بن ابی بکر تندرو یک فشاری آوردند که بالا برود! در صورتی که این جمله که در نهج البلاغه آمده است یک جمله هم بعد از آن است. حضرت میفرماید: «بِلَا ذَمٍّ لِمُحَمَّدِ بْنِ أَبِی بَکْر» نه اینکه بخواهم محمّد بن ابی بکر را مذّمت کنم. «فَلَقَدْ کَانَ إِلَیَّ حَبِیباً» حبیب من بود. ببینید یعنی جملهی بعدی را حذف کرده است که یک معنای دیگر دهد. اوّل باید آن چیزی که در تاریخ نقل میشود متن تاریخ باشد نه توهّم ما. ثانیاً تازه باید به مبارزات او بپردازید. این همه امیر آنها را تجلیل کرده است.
بعد میگوید این شیوه برای عمّار یاسر که امیر المؤمنین بعد از جنگ جمل عفو عمومی داد، سنگین بود. همانطور که امام سجّاد گفته است او مرد تند و تیزی بود و توقّعات دیگری داشت. به عبارت شیخ طوسی در تهذیب رجوع کنید عبارت آن را برای شما میخوانم. دو یا سه مورد آن را فقط برای شما مستند میخوانم. فقط بگویم که بیانصافی تا کجا رفت! بعد حرفهای خود را میزنم. إنشاءالله حرفهای من را باور میکنید، اگر خواستید رجوع میکنید.
عبارت آن چه بود؟ شما یک جمله از تاریخ برداشتید و یک جمله هم کنار آن گذاشتید معنی آن عوض شده است. میگوید وقتی امیر المؤمنین جملیها را عفو کرد اعصاب عمّار خرد شد. نه که امام سجّاد گفته است آدم تند و تیزی بود توقعّات دیگری داشت. آدرس تهذیب شیخ طوسی، جلد شش، صفحه ۱۵۵ را داده است. ایشان از نرم افزار مکتب الاهل البیت استفاده میکرده است چون در نرم افزار مکتب الاهل البیت تمام آدرسهای ایشان به این شکل است به جز یک کتاب آن. عبارت این است.
رفتار امیر المؤمنین در جنگ جمل
ابو حمزهی ثمالی میگوید: «قُلْتُ لِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیه السّلام بِمَا سَارَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ»[۸]. امیر المؤمنین چگونه رفتار کرد؟ «فَقَالَ إِنَّ أَبَا الْیَقْظَانِ کَانَ رَجُلًا حَادّاً رَحِمَهُ اللَّهُ» داغ بود. این داغ بود، یعنی از کسانی که پای امیر المؤمنین میایستاد و کوتاه نمیآمد. «فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ بِمَا تَسِیرُ فِی هَؤُلَاءِ غَداً» ابوحمزهی ثمالی میگوید: به امام سجّاد گفتم امیر المؤمنین در جمل چه کار کرد؟ امام سجاد میفرماید: ابو الیقظان که عمّار باشد همین سؤال را از امیر المؤمنین پرسید. سؤال کرد یا امیرالمؤمنین چطور میخواهید با اینها رفتار کنید؟ «فَقَالَ بِالْمَنِّ کَمَا سَارَ رَسُولُ اللَّهِ فِی أَهْلِ مَکَّهَ» همان طور که رسول خدا بعد از فتح مکّه کاری با اینها نداشت، آنها را آزاد کرد، من هم اینها را آزاد میکنم. عمّار راوی این روایت است! ابوحمزهی ثمالی پیش امام سجّاد میرود، میگوید آقا…، چون برای مردم سؤال بود، مسلمان با مسلمان تا به حال در جمل نجنگیده بود. امیر المؤمنین از اینها کنیز گرفت، برده گرفت، اموال آنها را به غنیمت برد. با اینها چطور رفتار کرد؟ حضرت سجّاد میفرماید: اتّفاقاً عمّار که یک شخصی داغی بود به امیر المؤمنین گفت فردا با این افرادی که شکست دادید چطور رفتار میکنید؟ آدرس هم دادم میتوانید رجوع کنید. امیر المؤمنین فرمود: همان طور که پیغمبر رفتار کرد. شما از این روایت توقّع دیگر عمّار، علاقه به کشتار را برداشت میکنید؟! کجای این روایت است؟! از کجای آن در میآورید. روایت هم تمام شد.
برداشت نادرست از رفتار حضرت امیر در جنگ جمل
باز یک جای دیگری که صفحهی آن را مشخّص نکردم، حالا اگر پیدا کردم عرض میکنم. میگوید همین خصلت روحی و سیاسی؛ منظور او عمّار است که گفت، سبب شد که گاهی این گونه افراد به رفتارهایی دست بزنند که خواسته یا ناخواسته با شیوه و سبک امیر المؤمنین ناسازگار باشد. چه اینکه در جریان جنگ جمل چنین اتّفاقی دور از چشم حضرت توسّط مالک اشتر افتاد. ماجرا این است که یک بار ابوحمزه به امام سجّاد گفت: چرا امیر المؤمنین در جنگ جمل و در برخورد با مسلمانان طاغی و طغیانگر رفتاری برخلاف رفتار پیغمبر داشت. یعنی مثلاً فرض کنید رفت فراریها را دنبال کرد و کشت. ایشان میگوید: امام سجّاد ناراحت شد، گفت: حضرت علی همان رفتار پیغمبر را داشت. نامه نوشت به فرمانده سپاه که مالک اشتر باشد که فراریان را تعقیب نکند، مجروهان را آزار ندهد. نامه به مالک رسید، او آن را جلوی زین اسب خود قرار داد و به جنگ ادامه داد. اصحاب جمل را از دم درو کرد، تا خانههای آنها، آنها را تعقیب کرد. پس از آن نامه را برداشت، مضمون آن را به سپاهیان خود اعلام کرد. هر کسی این را بخواند میگوید عجب فلان فلان شدهای است! امر امام را اطاعت نکرد.
رفتار امیر المؤمنین مطابق رفتار پیامبر بود
امّا روایت اصلی آن را ببینید. ابو حمزهی ثمالی میگوید: «قُلْتُ لِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ إِنَّ عَلِیّاً سَارَ فِی أَهْلِ الْقِبْلَهِ بِخِلَافِ سِیرَهِ رَسُولِ اللَّه»[۹] امیر المؤمنین با اهل قبله به خلاف سیرهی پیغمبر عمل کرد. حالا یا سؤالی است یا خبری است. «بِخِلَافِ سِیرَهِ رَسُولِ اللَّهِ فِی أَهْلِ الشِّرْک» پیغمبر اهل شرک را وقتی شکست خورد عفو عمومی داد. «فَغَضِبَ ثُمَّ جَلَس» یعنی امام سجّاد از این سؤال یا اظهار نظر خشمگین شد. «ثُمَّ قَالَ سَارَ وَ اللَّهِ فِیهِمْ بِسِیرَهِ رَسُولِ اللَّهِ یَوْمَ الْفَتْح» رفتار امیر المؤمنین رفتار پیغمبر بود. «إِنَّ عَلِیّاً کَتَبَ إِلَى مَالِکٍ وَ هُوَ عَلَى مُقَدِّمَتِهِ یَوْمَ الْبَصْرَه» مالک در روز جنگ بصره یعنی همان جمل فرماندهی پیش قراولان بود. «کَتَبَ إِلَى مَالِک» به مالک نامه نوشت. «بِأَنْ لَا یَطْعُنَ فِی غَیْرِ مُقْبِل» کسی که فرار کرده است را رها کنید، «وَ لَا یَقْتُلَ مُدْبِراً» کسی که فرار کرده است را نکشید. زخمیها را هم اذیّت نکنید. «وَ مَنْ أَغْلَقَ بَابَهُ فَهُوَ آمِن» هر کسی هم در خانه را بست و داخل رفت این تحت امنیّت است. «فَأَخَذَ الْکِتَابَ فَوَضَعَهُ بَیْنَ یَدَیْه» وقتی نامه به مالک رسید، وسط جنگ بود، نامه را که گرفت آن را در زین اسب گذاشت. عبارت امام را ببینید. «مِنْ قَبْلِ أَنْ یَقْرَأَه» اصلاً نامه را ندیده بود!
تناقض عبارتهای نویسندهی امروزی با آدرس منبعی که عنوان کرده است
عبارتی که این آقا دارد تعریف میکند یک نافرمانی بود. درست است؟ عبارتی که آدرس میدهد، میگوید وقتی نامه به مالک رسید وسط جنگ بود. همینطور نامه را یک جا گذاشت که یک جا فرصت پیدا کند، وسط تیر و ترکش بود. تصریح امام این است. «مِنْ قَبْلِ أَنْ یَقْرَأَه» امام دو بار میگوید که مالک هنوز نامه را ندیده بود. بعد هم گفت جنگید. یک کمی که اینها را زدند کشتند و امنیّت برقرار شد، دشمن شکست کامل خورد. «حَتَّى أَدْخَلَهُمْ سِکَکَ الْبَصْرَهِ» اینها در کوچههای بصره فراری شدند. «ثُمَّ فَتَحَ الْکِتَابَ» فرصت که پیدا کرد «فَتَحَ الْکِتَابَ» نامه را باز کرد. «فَتَحَ الْکِتَابَ» نامه را باز کرد و تازه خواند. «ثُمَّ أَمَرَ مُنَادِیاً فَنَادَى بِمَا فِی الْکِتَابِ» بلافاصله گفت اینها را اعلام کنید و دستور امیر المؤمنین را اطاعت کنید. در این تندروی است؟ حالا نمیگویم مالک معصوم است! این متنی که آدرس دادید با اینکه اینجا نوشتید یکی است؟ غیر از این است که میخواستید پدر جدّ طرفداران مالک را امروز ضایع کنید؟ غیر از این است؟ اگر این که شما میگویید اتّفاق افتاده بود و یک چنین خبط عظیمی شده بود که امیر المؤمنین به عمل کردن برخلاف سیرهی پیغمبر متهّم شده بود، امیر المؤمنین نباید مالک را توبیخ میکرد؟ اگر اینطور که شما میگویید مالک از سر تند و تیزی و خشونت یک اشتباه عمدی میکرد آیا امیر المؤمنین وظیفه نداشت او را محاکمه کند. محاکمه کرد؟ نقد کرد؟
سوء برداشت از نقل علّامه مجلسی پیرامون یاران حضرت امیر
ما هم معتقد هستیم عدّهای به امیر المؤمنین (سلام الله علیه) فشار آوردند، مثلاً در حکمیّت. امّا مالک یا عمّار در مسئلهی حکمیّت فشار آوردند؟ محمّد بن ابی بکر حکمیّت را فشار آورد؟ گنه کرد در بلخ آهنگری. ما هم میدانیم در ماجرای حکمیّت یک عدّهای مانند اشعث به امیر المؤمنین فشار آوردند، امّا عمر بن حمق و مالک و عمّار و اینها بودند که این فشارها را بگیرید به گردن اینها بیندازید؟ اینها بهترین یاران امیر المؤمنین بودند! بعد دوباره بیاید تدلیس کنید. بگویید همین حرفی را که در مورد محمد بن ابی بکر زده است، میگوید به تعبیر علّامهی مجلسی این فشارها نمونهای از همان فشارهای خوارج بود که در صفّین به حکمیّت انجامید. در حالی که حضرت نظر دیگری داشت و در اضطرار حضرت را مجبور کردند. جلد ۳۳ صفحهی ۵۴۰٫ «أَقُولُ» علامهی مجلسی میگوید من میگویم: «وَجَدْتُ فِی بَعْضِ الْکُتُب» این یعنی تعبیر علّامهی مجلسی! یک آدمی که دارد یک جلد کتاب دربارهی جمل و فلان نقل میکند هر چه از این طرف و آن طرف نقل میکند تعبیر او است؟ یا دارد جمع میکند. میگوید در بعضی از کتب اینطور دیدم.
عزل قیس از مصر به دلیل این بود که بعضی از اصحاب او، بعضی از طرفداران، بعضی از سپاه او، او را مضطرّ کردند. اوّلاً این نظر علّامهی مجلسی است یا میگوید: «وَجَدْتُ فِی بَعْضِ الْکُتُب» این دو تا است. نقد با پذیرفتن فرق دارد. اگر قرار باشد همهی اینهایی که علّامه گفته باشد علّامه باید یک آدم متناقضی باشد. در یک صفحه سه گونه مطلب نقد کرده است. ثانیاً میگوید اصحاب او. کجا میگوید محمّد بن ابی بکر و مالک؟ ما هم قبول داریم یک عدّه که جنگیدند مانند اشعث و یمنیها، اینها بعداً حکمیّت را به امیر المؤمنین تحمیل کردند.
اسلام خوب و بد نداریم، اسلام رحمانی است!
بعد یک عبارت دیگر هم دارد. امیر المؤمنین برخلاف اینکه اینها دوست دارند امروز اسلام رحمانی را عَلَم کنند. این اسلام رحمانی را جدّی بگیرید. هر کسی بگوید اسلام با رحمت مخالف است این دشمن است. «سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَه»[۱۰] حتماً رحمت خدا بر غضب خدا سبقت میگیرد. کسی در این شک ندارد! شروع همهی سورهها به جز یک سوره با «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» است و شکّی در آن نیست. «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ رَحْمَهً لِلْعالَمین»[۱۱] امّا این اسلام است، نه اسلام رحمانی. یک اسلامی رحمانی داریم و یک اسلام غضبانی. ما رحمانی آن را قبول داریم. نه، همان اسلام که بر پایهی رحمت است، ولی همان اسلامی که بر پایهی رحمت است، همان قرآنی که میگوید: «إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذیراً»[۱۲] یا «رَحْمَهً لِلْعالَمین»[۱۳] تو را فرستادیم، میفرماید: «جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِم»[۱۴] همان میگوید. این تفکیک یک زمینه سازی برای خیانت است.
متأسّفانه همین آقا در ضیافت طلبهها و روحانیون با رئیس جمهور همین حرف را تکرار کرد. گفت ما باید اسلام رحمانی را ترویج کنیم. آقا اسلام را ترویج کنید، رحمانی است، داعش اصلاً اسلام نیست. نه اینکه داعش اسلام است و ما یک اسلام خوب بگوییم. اسلام خوب و بد نداریم. اسلام رحمانی است ولی در رحمت حکمت است.
همهی اسلام را بگویید، نه هر جا که دوست داشتید!
چوپان حکیم دور از محضر شما چهار سگ هم با گلّه میبرد و چهار تا آدم را هم با خود میبرد. چون گرگ بیاید فقط برای او فلوت نمیزنند، فلوت را برای گوسفند میزند و چماق را برای گرگ. چون حکیم است و رحمت او حکیمانه است. اسلام رحمانی، اگر منظور خود خود اسلام است این قید را بردارید، خود اسلام! چرا به آن اضافه میکنید. اسلام رحمانی یعنی همینکه شما به علّامهی مجلسی استناد کردید صفحهی ۵۴۰، من پایین آن را علامت زدم.
امیر المؤمنین (سلام الله علیه) به محمّد بن ابی بکر نامه نوشت. دو خط پایینتر در استناد ایشان به کتاب علّامه است. «أَمَرَهُ بِاللِّینِ عَلَى الْمُسْلِم»[۱۵] علیّ بن ابیطالب محمّد بن ابی بکر را به نرمی با مسلمان دستور میدهد. «بِالْغِلْظَهِ عَلَى الْفَاجِرِ» یک جای آن را میبینید و صد جای آن را نمیبینید، من اگر مثل مولوی بودم، یک حرف بدی گفته است من نمیتوانم بگویم برای بالای ۷۵ سال است. میگوید بعضیها یک چیز را میبینید و یک چیزی را نمیبینند و دچار دردسر میشود. آقا وقتی میخواهید از اسلام حرف بزنید باید همهی آن را بگویید، نه اینکه هر جای آن را دوست داشتید بگویید. تو به این کتاب آدرس دادید، یک خط پایینتر آن را هم میخواندید! نگاه کنید این صفحهی ۵۴۰ است. این «أَقُول» علّامهی مجلسی که استناد کرده است و این خطّ قرمزی است که من کشیدم. میگوید امیر المؤمنین به محمّد بن ابی بکر نامه نوشت با مسلمانان نرم، با فاجر سخت. فاجر یعنی چه کسی؟ کسی که تظاهر به گناه میکند. «وَ بِالْعَدْلِ عَلَى أَهْلِ الذِّمَّهِ» با اهل ذمّه که نامسلمان هستند به عدالت برخورد کنید. در جای دیگر حضرت به یکی از کارگزاران خود میفرماید شنیدم با این کشاورزان بد برخورد کردید. اینها نامسلمان هستند، ولی حق ندارید ظلم کنید. البتّه به تو نمیگویم با آنها نرمش داشته باشید. چون نرمش تو جلوی هدایت اینها را میگیرد ولی به آنها ظلم نکنید، با انصاف برخورد کنید. درست عمل کردند، شما هم درست برخورد کنید. بد عمل کردند به اندازهی بد عمل کردن آنها را مجازات کنید. نرم برخورد کنید، یعنی دست باز تصحیح کنید.
در اوج بدعتها سکوت نکنید!
یک مصیبتی است که این دو سه سال اخیر یک تأسّف آدم میخورد از اینکه بعضیها برای مسائل کوچکتر از این گاهی در حوزه تهدید به قشون کشی میکنند؛ وقتی نوامیس شیعه نقد میشود صدای آنها در نمیآید. این بد است که یک نفری در سطح مرجعیّت و امثال این باشد و بخواهد حزبی عمل کند. من اگر آدم صادقی باشم باید چپی میآید این حرف را میزند نقد کنم و راستی هم این حرف را میزند نقد کنم. چپی خوب میگوید تأیید و تشکّر کنم، راستی هم میگوید همینطور. اگر قرار است ما به مردم در امور دینی کمک کنیم. امّا اینکه پشت سر هم ائمّهی ما را متهّم کنند به اعمالی که صد درصد خلاف تاریخ است، هیچ جای دفاع ندارد، صدای کسی هم در نیاید. مرجعیّتی که در اوج بدعتها ساکت است به چه دردی میخورد؟ این چه مرجعیّتی است؟ خدا خیر بدهد آنهایی را که به وقت خود حرف میزنند. خدا به آنها سلامتی بدهد. هر وقتی ناحق دیدند خروشیدند به چپ و راست هم کاری نداشتند. اسلام را نگه دارید. در ادّعا میگویند باید از دولتها فاصله بگیریم، در عمل بعضی آن جناح را تأیید میکنند و این طرفیها را تکذیب و بعضی از این طرف. قلیل هم هستند که کار ندارند چه کسی به چه کسی است و کدام طرف است.
بیان شبههی اشتباه دیگری با به کار بردن الفاظ امروزی
یکی دیگر را هم بخوانم. دیگر نمیخواهم خیلی به این آقا بپردازم. چند ماه است در یک فرصتی میخواستم یک جوابی به ایشان بدهم. میگوید ششمین کاری که تندروها کردند حبس و قتل دگراندیشان بود. آخر پدر آمرزیده، خدا پدر شما را بیامرزد زمان امیر المؤمنین دگراندیشان کجا بوده است. الفاظ امروز را استفاده کرده است. عمّار و مالک دگراندیشان را کشتند! منظور شما از دگراندیش چه کسی است؟ چرا الفاظ…، مانند این است که بگوییم امیر المؤمنین دستور داد برجامیان را…؛ اصلاً بعضیها درکشور ما تخصّص دارند، فوق تخصّص دارند که بلافاصله طبق روز خاطرهی آن را میسازند ولی شما دارید به اسم دین مقاله مینویسید. ششمین کاری که مالک و امثال مالک کردند حبس و قتل دگراندیشان است. بعد عبارت آن را ببینید. نیروهای تندرو از حسّاسیّت متعادل نسبت به گروههای مختلف برخوردار نیستند. به جای اینکه با دشمنان درجه اوّل مقابله کنند، با دشمنان درجه دو و سه برخورد میکنند. مثلاً وقتی به امیر المؤمنین در مدینه خبر رسید که طلحه و زبیر در بصره دست به شورش زدند خطبه خواند و مردم را به شرکت در جهاد تشویق کرد. برخی از اصحاب سخن گفتند از جمله قیس. بعد از امام دفاع کردند و گفتند ما در خدمت هستیم. امیر المؤمنین گفت: «أَحْسَنْتَ وَ اللَّهِ یَا قَیْسُ وَ أَجْمَلْتَ»[۱۶] احسنت. «أَجْمَلْتَ» یعنی خوب گفتید. در این شرایط مالک اشتر برخواست و از حضرت خواست که با این گروه بهانهجو که از جنگ کناره گیری میکنند…، یک عدّهای در مدینه بودند گفتند آقا رها کنید، جنگ چیست، اینها مسلمان هستند. مالک گفت یا علی اینها را محاکمه کنیم. امیر المؤمنین (علیه الصّلاه و السّلام) گفت ساکت، ادامه ندهید. مالک ادامه داد. مالک که ادامه داد امیر المؤمنین ناراحت شد. چرا؟ چون اینها افرادی بودند که سرشناس بودند. باقی آن را هم برای فردا میگذارم. «مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْراهَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً».[۱۷]
گوشهای از جنگ جمل به بیان اشتباه نویسندهی امروزی
وقتی امیر المؤمنین فرمود: در جمل شورش شده است، باید برویم بجنگیم، قیس گفت: یا علی هرچه شما بگویید ما در رکاب شما هستیم. حضرت هم گفت احسنت. مالک که در برابر او حرف نزد! دیدید گفت یک عدّه حرف زدند و امیر المؤمنین تأیید کرد، مالک گفت حسابشان را برسیم. امیر المؤمنین ناراحت شد. نه آقا اینها در برابر هم نبودند. قیس گفت: هر چه شما بگویید ما هستیم. دو سه نفر بلند شدند گفتند یعنی چه میخواهید مسلمان بکشید؟ خطرناک است. حرام است. به چه دلیل میخواهید دست ما را به خون مسلمانان آغشته کنید؟ مالک گفت: یا علی اینها دارند اینطور علیه شما تبلیغ میکنند سپاه را به هم میزنند. اینها دارند تبلیغ مسموم میکنند. جلوی اینها را بگیرید. حضرت آنجا نگاه میکرد ببینید چقدر نیرو دارد. چون اینها آدمهای سرشناسی بودند مانند اسامه بن زید، مانند محمد بن مسلمه، مانند عبد الله بن عمر، اینها آدمهایی بودند که از خاندانهای مهم بودند، سرشناس بودند و طرفدار داشتند. گفت: اگر حضرت اینها را آنجا زندان میانداخت نه اینکه اینها نباید مجازات شوند، اگر امیر (سلام الله علیها) بسط ید داشت یک بحثی بود که إنشاءالله فردا عرض میکنم؛ امّا اگر میخواست اینجا با اینها برخورد کند همینجا در مدینه حکومت را از دست میداد. به مالک فرمود که مالک ادامه ندهید، رها کنید. مانند شرایط روز مملکت ما که یک وقتهایی بعضیها که به یک جا وصل هستند فشار میآورند. بخواهید با اینها برخورد کنید ریشههای آنها اینقدر زیاد است که کندن آن به همهی کشور آسیب میزنند. همه جا ریشه دواندند، سرطانی هستند. فرمود ادامه ندهید.
تلاش نویسنده در تخریب چهرههای برجسته در حکومت علی (علیه السّلام)
مالک هم در واقع همان حرف قیس را زد. گفت ما محکم در رکاب شما هستیم. جلوی اینهایی که میخواهند سپاه را سست کنند را بگیرید. مالک و قیس اصلاً مقابل هم نیستند. فردا برای شما میخوانم که امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) در همین سخنرانی فرمود کسی که مقابل من بایستد از دین خارج شده است. اوّلاً آقای نویسنده باید خود امیر المؤمنین را هم اوّلین تندرو حساب کند. ثانیاً در یک مسئلهی مشابه که میخوانیم حضرت در کوفه آمد. در کوفه داشت سخنرانی میکرد که به صفّین برویم. یکی بلند شد گفت هر روز یکی از گروههای مسلمین را میکشید. دیروز فرستادید پسر عموهای خود را در بصره کشتیم حالا برویم خواهر زادههای خود را در شام بکشیم. به یاد داریم توضیحات دو شب پیش که عرض کردم مالک کوفه را اداره کرد. آن را عمداً گفتم. مالک امیر المؤمنین نیامده بود کوفه را اداره میکرد. والی کوفه را راه ندادند. اینها را توضیح دادیم. دو شب قبل عرض کردیم، یعنی شب هفتم. مالک بلند شد گفت: «مَنْ لِهَذَا الرَّجُل» یکی آقا را ساکت کند. چرا؟ چون دارید سپاه را خراب میکنید. کجای دنیا میگذارند وقتی کشور در خطر امنیّتی است شما بلند شوید لطیفه بگویید. آقا تا این را شنید فرار کرد. یک عدّه هم بیرون رفتند و او را کتک زدند. در بعضی نقلها است که طرف مرد. اینجا امیر المؤمنین باید چه کار میکرد؟ باید میگفت مالک را بگیرید و اعدام کنید. مالک را زندان بیندازید.
افترا به یاران اصلی حضرت امیر برای از بین بردن الگوی ولایتمداری در جامعهی امروز
اگر این تندروی افراطیگری است که امیر المؤمنین تأیید کرده است. این آقا نویسنده این را استناد میکند که مالک تندرو است. آقای نویسنده این که شما میگویید لازمهی آن این است که امیر المؤمنین که آنجا نشسته است نقش چه چیزی را بازی میکند؟ حضرت آنجا فرمود که او را کشتند. چند نفر او را کشتند؟ گفتند آقا جمع کشتند. فرمود: از بیت المال دیهی او را بدهید. حالا اینکه افراطیگری چیست و مجازات آن فرد چیست یک بحث دیگر است. ولی اینکه شما مالک را این وسط… نویسنده کاری به قاتل نداشته است، همهی همّ خود را گذاشته است آن دو سه نفر اصلی که بعداً الگو در جامعهی اسلامی و ولایتمدار هستند را بزند. نه امیر المؤمنین را. آقا جلوی چشم شما آدم کشتند، یک حرفی میزنید. پناه بر خدا از اینکه وقتی آدم بخواهد یک حرفی به اسم دین بزند. ما بیشتر از اینکه از این آقایان گله داریم از عزیزانی که وظیفه دارند از اسلام دفاع کنند گله داریم که ساکت هستند. بیشتر حرف بزنم معلوم میشود که منظور من چه افردای است نمیخواهم بگویم. گاهی فریاد «وا اسلاما» برای موضوعات کوچکی به کار میرود. آنجایی که نوامیس اعتقادی شیعه مورد هدف قرار گرفته میشود. هیچ صدایی از کسی بلند نمیشود. برخلاف آن این آقایان به دیدار آن آقایان میروند و همدیگر را تجلیل میکنند.
فرمایش پیغمبر نسبت به آغاز و پایان اسلام با غربت
«بَدءَ الإسلَامُ غَریباً وَ سَیعُودُ غَریباً»[۱۸] پیغمبر فرمود: اسلام در غربت شروع کرد و به زودی به غربت کشیده خواهد شد. یک جمله هم بگوید، خدا حفظ بکند بعضیها از حیثیّت خود میگذرند، یک وقت یک حرفهایی میزنند. این طرف و آن طرف الآن در حوزههای علمیّه جریانهایی وجود دارند که سعی میکنند بگویند وظیفهی طلّاب معاصر این است که اینها از مسائل روز فاصله بگیرند. همان گرفتاری که امروز مردم عراق دچار آن شدند. فلوجه که مرکز صدامیان و داعشیان است، توسّط بچّه شیعهها با خون دادن دارد آزاد میشود، یک عدّه میروند مقرّ سپاه بدر را در بغداد -به اسم تشیّع- منهدم میکنند.
مستقل بودن حوزه از حاکم شرع حرام است
یک عدّه هم در حوزه نشستند، میگویند: وظیفهی شما طلبهها است که چشمهای خود را ببندید و در گوشهای خود هم پنبه بگذارید، یکی از فقها -خدا او را حفظ بکند، از فقهای برجستهی معاصر و صاحب کرسی درس است، بنا ندارم اسم ببرم- یک بیانیهای دارد، گفت: چه شده است که این طرف و آن طرف میشنوم به اسم فقیه –خیلی حرف خوبی زد- جلسه میگذارید، میگویید: باید حوزه از نظام اسلامی مستقل باشد. بله این درست است که حوزه از جناح چپ و راست مستقل باشد، حوزه به این وزیر و آن وکیل، این دوره و آن دوره کار نداشته باشد ولی اگر حوزه از نظام اسلامی، از ولیّ فقیه مستقل باشد عبدالله بن عمر میشود که گفت: یا علی تو داری میروی میجنگی ولی ما کار نداریم. استقلال حوزه از حاکم شرع حرام است. کجا دارید میروید؟! چشم و گوش خود را ببندند، متوجّه نشوند دنیا چه خبر است. حداکثر اتّفاقات ۵۰ سال پیش را نقل میکنند بعضیها امروز دیر لود میکنند. خدا میداند که نمیخواهم حرف بزنم که صریح حرف بزنم وگرنه عین عبارت را میگفتم که شما ببینید.
متّهم کردن امیر المؤمنین به افراطیگری
«بَدءَ الإسلَامُ غَریباً وَ سَیعُودُ غَریباً» اگر میبینید حکومت امیر المؤمنین (سلام الله علیه) شکست خورد -إنشاءالله به آن خواهیم پرداخت،خواهید دید- به خاطر تحلیلی بود که معاویه از علیّ ابن ابیطالب داشت، میگفت: علی حکومت بلد نیست، من میفهمم. او که محکم روی اصول ایستاده است و افراطیگری میکند. کما اینکه طلحه و زبیر به امیر المؤمنین گفتند. همین را ابن عبّاس هم به امیر المؤمنین میگوید،. یعنی درون جبههی امیر المؤمنین هم، آن کسانی که داخل هستند میگویند: چقدر تند میروی. آقای ابن عبّاس اگر معاویه میگوید، تو اینجا باید مطیع باشی، پس چه گفتند که ولایت از نماز و حق و زکات و فلان مهمتر است. اگر قرار بود همیشه اطاعت بکنی از چیزی که خود تو درست میگویی، خوب تو ولی فقیه بودی. سختی آنجا است وقتی حرفی که میزند در تحلیل با تو مخالف است، ولی تو مخالفت نکنی.
ضعف تحلیل بزرگترین مشکل حکومت امیر المؤمنین
خدا میداند من خیلی سعی میکنم وارد مسائل سیاسی نشوم، این شبها خود شما دیدید سعی کردم این کار را نکنم ولی اینکه اگر حکومت امیر المؤمنین را تحلیل بکنید، این را میبینید مشکل بزرگ آنها ضعف تحلیل است. دقیقاً آن چیزی که معاویه در مورد امیر المؤمنین تبلیغ میکند. همان حرفهایی که معاویه میزند، امیر المؤمنین را میکوبد، ابن عبّاس در ذهن خود، امیر المؤمنین را آنطور میبیند. بدبختی اینجا است.
فصل الخطاب نبودن امیر المؤمنین برای یاران
برای همین گفتند: حکمیّت، رأی تو را قبول نداریم. حکمیّت: یعنی تو فصل الخطاب نیستی. ابن عبّاس میگوید: امیر المؤمنین در ذی قار نشسته بود، فرمود: هزار نفر از کوفه میآیند به من میپیوندند. من گفتم: عجب این چه حرفی بود زد! حالا اگر هزار نفر نیامدند و نهصد نفر آمدند چه؟ ضایع میشویم. من بسیار نگران بودم. -اگر خواستید عبارت آن را فردا برای شما میخوانم- حالا این حرف را زد که چه بشود؟ دقیقاً عین همین کاری که ما میکنیم. فلانجا چرا یک چنین موضعی گرفت؟ تو عمل بکن. اینجا چرا این را گفت، ای کاش آن را میگفت. امیر المؤمنین به ابن عبّاس گفت: بالاخره من امام هستم، یا تو؟ تو مشورت خود را دادی، خیلی ممنون، بقیهی آن را برو اطاعت بکن. میگوید: من مدام میگفتم ای وای. مدام میرفتم میشمردم. دیدم ۹۹۹ نفر شدند. گفتند: تمام شد، ضایع شدیم رفت. این چه حرفی بود حالا در مقابل مردم زدی؟ به امیر المؤمنین اطمینان ندارد. رفتم گفتم: ضایع شدیم رفت. دیدم یک نفر دیگر آمد، راحت شدم. این چه فایدهای دارد، با همین تفکّر رفت به امام حسین گفت: آقا اگر میخواهی فرار بکنی، کوفه نرو، برای فرار بهتر است به یمن بروی. نمیخواست فرار بکند. فکر میکنی چقدر میفهمی؟!
اطاعت از کسی حجّیّت در اطاعت دارد
اینجا موضع، اطاعت است. حالا امیر المؤمنین که معصوم است هیچ، با کسی که حجّیّت در اطاعت دارد، شما باید از او اطاعت بکنی، اشکال ندارد علماً با او مخالفت داشته باشی. یعنی بگویی این تحلیل از نظر من درست نیست. امّا ترویج این، تخریب آن، عدم اطاعت که نمیتوانی بکنی. این عدم اطمینان را داشتند که شکست خوردند.
ضعف تحلیل ابن عبّاس در مقابل امیر المؤمنین
ابن عبّاس میگوید: حاجیها نزد امیر المؤمنین آمدند. آمد صحبت بکند، دست او را گرفتم، گفتم: بگذار من حرف بزنم. اگر من خوب حرف… عبارت او این است «فَتَأْذَنُ لِی أَنْ أَتَکَلَّمَ فَإِنْ کَانَ حَسَناً کَانَ مِنْکَ»[۱۹] اگر من خوب حرف زدم، یکی از سربازهای تو هستم. «وَ إِنْ کَانَ غَیْرَ ذَلِکَ کَانَ مِنِّی» اگر هم بد حرف زدم، من ضایع شدم. «قَالَ لَا أَنَا أَتَکَلَّمُ» امیر المؤمنین فرمود: نه خودم میخواهم صحبت بکنم. «ثُمَّ وَضَعَ یَدَهُ عَلَى صَدْرِی» میگوید: دست خود را روی سینهی من گذاشت بلند بشود -دست حیدر کرار ستبر بود- داشتم خفه میشدم، آمد بلند بشود. «فَأَخَذْتُ بِثَوْبِهِ» لباس او را گرفتم، گفتم: «نَشَدْتُکَ اللَّهَ وَ الرَّحِمَ» تو را به خدا، به حقّ این خویشاوندی ما، بگذار من حرف بزنم. آقا یک دفعه حرف میزنی، ضایع میشویم. بروید در کتاب انسان ۲۵۰ ساله ببینید، آقا میگوید: آن چیزی که مردم را در دورهی حکومت امیر المؤمنین بیچاره کرد، ضعف تحلیل بود. چقدر خود را حساب کردی؟!
علّت بها دادن خلیفهی دوم به ابن عبّاس
آقای ابن عبّاس آنجایی که در حکومت خلیفهی دوم مدام میگذاشتند تو حرف بزنی، چون میخواستند علی حرف نزند. خود تو هم این را باور کردی! ابن عبّاس میخواهد یک ولایت فقیه در سایه باشد. من بودم و پیغمبر بود و هیچ کسی دیگر هم نبود، خاطرات بکر و جدید! حرف را گوش بکن، گوش کردن سخت است. تو در مورد اطاعت کردن خود را حجّت داری، حرف زدن خود را که حجّت نداری. این یک تحلیل است. تو حرف بزنی بهتر از امیر المؤمنین است که برای آن روایت نداری یا داری؟ نداری. امّا برای اطاعت از امیر المؤمنین روایت داری یا نداری؟ هم برای امیر المؤمنین روایت داری.
اطاعت از امیر المؤمنین طبق روایت پیامبر
هم از جایگاه امیر المؤمنین. هم اطاعت از حاکم جامعه که حاکم عادل است بر همه واجب است، هم اطاعت از امیر المؤمنین «مَنْ أَطَاعَ عَلِیّاً فَقَدْ أَطَاعَنِی»[۲۰] از پیغمبر رسیده ست. این را حجّت داری اطاعت بکنی و اینکه من بهتر از علی حرف میزنم که حجّت نداری، یک تحلیل است.
یکی از مشکلات روز: اولویت بخشیدن تحلیل به اطاعت کردن
چرا تحلیل خود را به اطاعت کردن اولویت میدهی؟ تمام بدبختیهای مسائل روز ما همینطور است. فلانجا باید اینطور رفتار میکرد. چرا از این حمایت کرد، چرا از آن حمایت… تو در اطاعت حجّت داری نه در تحلیل. نهایت امر این است که خطا کرده است، تو باید اطاعت بکنی. اگر یک وقت خلاف صریح قرآن عمل کرد، اگر خلاف صریح روایت معتبر عمل کرد، هیچ توجیهی نداشت، یک حرفی. نه اینکه با تحلیل تو… یک نفر که نمیتواند خود را با همهی عالم تطبیق بدهد، پس اصلاً این کار معنی نداشت.
زمینههای تخریب امیر المؤمنین
درد ما این است ابن عبّاسی که خلیفهی دوم سعی کرد او را به جای امیر المؤمنین خود او این باور کرد که من هم یکی در عرض علی (علیه السّلام) هستم. من و علی بودیم حالا او زمان پیغمبر هفت، هشت سال از من بزرگتر بود. مدام میخواهد حرف خود را اعمال بکند. زمینهی تخریب امیر المؤمنین اینطور اتّفاق افتاده است. نه از حرارت امثال مالک. إنشاءالله فردا که خواستم این بحث را جمعبندی بکنم جملات امیر المؤمنین در مورد مالک را برای شما میخوانم، بعد از این حادثهها، بعد از این حادثهها که این آقا میگوید، باید امیر المؤمنین مالک را تخریب بکند، ببینید امیر المؤمنین چه عبارتی را میگوید.
حکم مخالف رسمی با حکم خدا
بیدار نباشیم، BBC نشسته پرگار میگذارد مهدویّت را میزند. پرفسور معروف را هم میآورد بندهی خدا درست نمیتواند فارسی صحبت بکند، به نحوی جلسه را اداره میکند که شما خیال بکنید آن پرفسور معروف هم مهدویّت را رد کرده است. دشمن دارد خاکریز به خاکریز جلو میآید. دو سال پیش شما نمیدیدید که برای روزهخواری، برای مبارزه با حجاب… اینها که دیگر جمهوری اسلامی نیست، اینها احکام الهی است. تظاهر رسمی جمعی با یک حکم خدا، اعلام جنگ با خدا است. حکم آن اعدام است، افساد فی الارض است. این همان خطرناکتر از نفاق است که ما محرم عرض میکردیم. یعنی خاکریز به خاکریز جلو میآید، قوّت بگیرد، از نفاق بیرون میآید. بعد آقا در حوزه میگوید: شما بروید دنبال درس و بحث خود. بله دنبال درس و بحث خود برود ولی این دارد طلبه میشود که برای یک عدّه مسلمان تبلیغ بکند، جامعه از بین برود این میخواهد برای چه کسی برود حرف بزند؟
محدود بودن ارتباط امام جواد با شیعیان
اینقدر این امام جواد ما (سلام الله علیه) مظلوم است این امامهای انتهایی ما را یک به یک جوان کشتند، هیچ اثری هم از آنها نیست. اجازه ندادند کسی نقل بکند. حضرت ۲۵ ساله شهید شده است. هیچ کسی متوجّه نشده است چه بلایی بر سر امام جواد آمده است. نقلها میگویند: وقتی امام جواد (سلام الله علیه) به شهادت رسید، ایشان در منطقهای زندگی میکردند که تحت اشراف سلطنت آن زمان بود. بنی عبّاس مسلّط بودند، ارتباطات حضرت محدود بود، حضرت شیعه زیاد داشت امّا ارتباطات شیعیان از نزدیک با امام جواد بسیار سخت بود. وقتی امام جواد (سلام الله علیه) به شهادت رسیدند، حضرت هادی (علیه الصّلاه و السّلام) تقریباً هشت ساله بودند. تشییع جنازهی مبارک امام جواد (علیه الصّلاه و السّلام) در یک مجلس تشریفاتی سلطنتی برگزار شد. این برای معصوم خیلی غربت است. نزدیکان او، شیعیان او کم حضور داشتند.
جود امام جهت به برکت امام رضا
امّا خدا میداند به خاطر اینکه حرمت اهل البیت شناخته شده بود، مقام اهل بیت مشهور شده بود، مرجعیّت علمی آنها روشن شده بود، تقدّس آنها برای خیلیها معلوم شده بود. در یک نقل است که حضرت نامهای نوشتند -نامه خیلی قدیمی نیست ولی در یک نامهای که تقریباً نقل شده است، اینطوراست- امام رضا فرمودند: شنیدم که تو را از در پشتی میبرند. اجازه نده بین تو و مردم فاصله بیندازند. از در اصلی خانه رفت و آمد بکن. جیب تو پر از کیسه باشد، طلای کم در کیسهها قرار نده. امام جواد جود خود را از حضرت علیّ بن موسی الرّضا دارد.
نام بردن تمام امامان در یک حدیث
یک روایت خیلی معتبر داریم که در آن روایت، ۱۲ امام ما را به اسم برده است –این هدیهی خدا به حضرت زهرا (سلام الله علیها) است. اوصاف اصلی هر امامی را فرموده است، برای هر امام هم یک بشارت داده است. مثلاً برای سیّد الشّهداء اینطور است که «أَکْرَمْتُهُ بِالشَّهَادَهِ»[۲۱] او سیّد الشّهداء میشود. عالم را بیچاره میکند. برای حضرت صادق (سلام الله علیه) آمده است که شیعیان او دنیا را پر میکنند. نهصد نفر در دوران امام صادق در مسجد کوفه –نهصد کرسی درس بود- «حَدَّثَنِی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ» میگفتند.
بشارت خدا به امام رضا
برای هر امام یک بشارت است. بشارتی که به امام رضا داده است. «حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّی» خدا نیازی ندارد تأکید بکند ولی میفرماید: «حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّی» کلام من حق است. «حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّی لَأُقِرَّنَّ عَیْنَهُ بِمُحَمَّدٍ» من کاری میکنم با هدیهی خود به علیّ بن موسی الرّضا که آن امام با برکت شیعه که حضرت جواد است، چشم او را روشن میکنم، جگر او را خنک میکنم. این رابطهی عجیب امام رضا (سلام الله علیه) و امام جواد است که این روایت آن را مستند کرده است. خدا خواسته است به هر امامی بشارت بدهد، بشارتی که به امام رضا داده است این است که من فرزند تو، جواد الائمّه را به تو عطا میکنم. «ما ولد فی الاسلام … الْمَوْلُودُ الَّذِی لَمْ یُولَدْ فِینَا مَوْلُودٌ أَعْظَمُ بَرَکَهً»[۲۲] با برکتتر از این مولود در اسلام به دنیا نیامده است. قطعاً اگر حضرت جواد نبود، امروز ما در مسئلهی مهدویّت مشکل داشتیم. این باید به وقت خود بحث بشود.
مقام شفاعت محبّان حضرت جواد
بعد حضرت حق یک بشارتی داده است –عرض کردم این روایت صحیحه است، معتبر است- حضرت حق اینطور فرموده است: هر کسی محمّد بن علیّ الجواد را دوست بدارد –بعد از آن بشارت به علیّ بن موسی الرّضا- و به امامت او ایمان بیاورد، خداوند شفاعت ۷۰ گناهکار را از طرف او میپذیرد. محبّان حضرت جواد به مقام شفاعت میرسند. حالا اصل معنای این روایت برای آن دورهای است که پذیرفتن امامت حضرت در کودکی سخت بود ولی روایت اَمد نگذاشته است، یعنی نگفته است تا چه زمانی. شامل حال ما هم میشود. عظمت حضرت جواد است. عظمت آن بزرگوار است که اعتقاد به امامت او اینقدر برکت دارد.
[۱]– سورهی غافر، آیه ۴۴٫
[۲]– سورهی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۳]– الصّحیفه السّجادیه، ص ۹۸٫
[۴]– ترجمه تفسیر المیزان، ص ۱۴٫
[۵]– نهج البلاغه، ص ۲۶۴٫
[۶]– مکاتیب الأئمه، ج ۱، ص ۵۱۲٫
[۷]– بحار الأنوار، ج ۳۳، ص ۵۸۰٫
[۸]– تهذیب الأحکام، ج ۶، ص ۱۵۴٫
[۹]– الکافی، ج ۵، ص ۳۳٫
[۱۰]– بحار الأنوار، ج ۹۱، ص ۲۳۹٫
[۱۱]– سورهی انبیاء، آیه ۱۰۷٫
[۱۲]– سورهی احزاب، آیه ۴۵؛ سورهی فتح، آیه ۸٫
[۱۳]– سورهی انبیاء، آیه ۱۰۷٫
[۱۴]– سورهی توبه، آیه ۷۳؛ سورهی تحریم، آیه ۹٫
[۱۵]– بحار الأنوار، ج ۳۳، ص ۵۴۰٫
[۱۶]– الأمالی، ص ۷۱۶٫
[۱۷]– سورهی جمعه، آیه ۵٫
[۱۸]– منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه، ج ۱۰، ص ۳۵۵٫
[۱۹]– بحار الأنوار، ج ۳۲، ص ۱۱۴٫
[۲۰]– همان، ج ۳۸، ص ۱۲۹٫
[۲۱]– بحار الأنوار، ج ۳۶، ص ۱۹۶٫
[۲۲]– الکافی، ج ۱، ص ۳۲۱٫
پاسخ دهید