حجت الاسلام کاشانی در شب یازدهم ماه مبارک رمضان به ادامه بحث شیرین «جستارهایی در حکومت امیرالمومنین علیه السلام» پرداختند که مشروح آن تقدیم حضور می گردد.
- جایگاه امیر المؤمنین (علیه السّلام) در زمان خلافت
- اجبار امیر المؤمنین (علیه السّلام) در همراه کردن مردم
- بیتوجّهی به اقتصاد مقاومتی
- استفاده از افراد خاص برای انجام کارها
- نقد شخصیّت ابن عبّاس
- ناآگاهی ابن عبّاس به مقام امام علی (علیه السّلام)
- صحبت مالک با اجازهی امام (علیه السّلام)
- نسبت دادن تندروی به جریان انقلابی
- ظهور تفکّر داعشی در بین شیعیان
- نمونههایی از رفتارهای جریان تندروی شیعی
- خطر جریان تشیّع انگلیسی
- ایجاد زمینهی داعش مسلکی با تندروی
- احکام فقهی برای مبارزه با تندروی
- تندرویهای بیجا در هیئتها
- جایگاه ذاکرین اهل بیت (علیهم السّلام)
- احترام به فقاهت و بزرگان دین
- در نظر گرفتن مجموع روایات با هم
- پرهیز از تندروی در قبال بزرگان
- اتّهام تندروی به امیر المؤمنین (علیه السّلام)
- شبهات مطرح در مورد تندرویهای تشیّع
- تندوری در بین افراد غیر مذهبی جامعه
- مقاومت نکردن امیر المؤمنین (علیه السّلام)
- از خود گذشتگی امام (علیه السّلام) برای هدایت مردم
- تصمیم امیر المؤمنین (علیه السّلام) برای صبر
- حمله به خانهی حضرت زهرا (سلام الله علیها)
- تندروی به بهانهی حفظ دین
- تقیّد صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) به حجاب
- حرمت خانهی فاطمهی زهرا (سلام الله علیها)
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۲]
«إِلَهِی أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».
جایگاه امیر المؤمنین (علیه السّلام) در زمان خلافت
خدا را شاکر هستیم که نیّت کردیم دربارهی امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) و ابعاد حکومت ایشان با هم گفتگو کنیم. سال گذشته یک سیر اجمالی از حکومت حضرت داشتیم، تقریباً یک دور به صورت تاریخی، خیلی مختصر، بخشهایی را هم با کمی عمق بیشتر با هم گفتگو کردیم. قرار بر این شد که پرونده را با عنوان یک سال یا دو سال نبندیم، لذا وارد مباحث عمقیتر شدیم. یکی از چیزهایی که مطرح کردیم و باید از آن استفاده کنیم این است که امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) در موقعی که به حکومت رسیدند شرایط شرایطی بود که جایگاه ایشان حداکثر فقیهی همرده با خلفا بود.
بخواهم مثال بزنم ما وقتی میخواهیم بعضی از آقایان را نقد کنیم، میگوییم مثلاً در منابع عامه شراب خواری آنها مطرح است. حتّی یکی از بزرگان مراجع ما (حفظه الله و ایّده) اخیراً که خواسته بودند نقد کنند، فلانیِ شرابخوار گفته بودند. اگر ملاک آن منابع و آن تاریخ و آن فضای تبلیغاتی باشد همین حرفها را برای نوامیس عقاید شیعه آنها هم گفتهاند، اگر کمتوجّهی کنیم و بعضی از آن حرفها را بخواهیم در رابطه با دیگران مطرح کنیم، همان حرفها را برای بعضی از نوامیس عقاید ما مثل امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) میگویند. سربسته از آن گذشتم. میخواهم بگویم این فضا بود، امیر المؤمنین (علیه السّلام) تخریب شده بود.
اجبار امیر المؤمنین (علیه السّلام) در همراه کردن مردم
وقتی امیر المؤمنین (علیه السّلام) تخریب شده، وقتی برای دیگران وجاهتهای عجیب تراشیدند، امیر (سلام الله علیه) وقتی به حکومت رسید باید با افرادی کار کند که برای ایشان عصمت قائل نیستند. لذا برخلاف برادری که سر سفرهی او نشستیم و مباحث او را خواندیم و نقدی هم کردیم، آن برادر گفته بود که مالک اشتر نظر میداد. در حالی که وقتی بروید تاریخ را ببینید، میبینید شرایط به گونهای است که امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) گریزی ندارد و گزیری نیست از اینکه آنها را با خود همراه کند. یک مورد را میخوانم، مثلاً ابن عساکر میگوید: «عَلِیّاً استِشَارَ النَّاس فَأَشاروا عَلَیهِ بِالمَقامِ بِالکوفَه».[۳]
کسانی که میخواهند مباحث را دنبال کنند و نقد کنند باید جلسات را با هم ببینند، مباحث را پراکنده گفتیم، همهی بحث را در یک شب نگفتیم. سعی کردیم بحث در یک شب تقریباً منسجم باشد، ولی اینطور نیست که ابعاد آن را در یک شب مطرح کرده باشیم. گاهی یک شب یک حرفی گفتیم، مثلاً از عمّار تعریف کردیم، یک شب از دیگران گفتیم که تصوّر نشود فقط عمّار بود. لذا همه باید با هم دیده شود. میگوید خود امیر المؤمنین (علیه السّلام) فرمود: بیایید ببینیم چه باید بکنیم. «فَأَشاروا عَلَیهِ بِالمَقامِ بِالکوفَه». گفتند: صبر کنیم تا معاویه حمله کند. جز چند نفر، «غیر الأشْتَر النَّخَعیّ و عَدِیّ بن حاتم».
میخواهم بگویم اینطور نیست آن عزیزی که بیشتر فقیه است و من چند مرتبه اذعان کردم ایشان فقیه قابلی بود، خداوند همهی ما را از اینکه هوای نفس خود را در معرفت و استنباط وارد کنیم حفظ کند. میگوید: چرا مالک میآید اظهار نظر میکند؟ «إِستِشارَ»، خواسته که صحبت کند، عرض کردم.
بیتوجّهی به اقتصاد مقاومتی
فرض بفرمایید در جامعهی امروزی ما شرایط اقتصادی اینطور است، اقتصاد مقاومتی میگویند، بعد تولید ملّی میگویند، میگویند ولی عمل نمیشود. بعضی از ارگانهای دولتی یا سایر قوا هم ممکن است افرادی مثل من بین آنها باشند، نه لزوماً سران آن قوا، بدنهها، افرادی مثل من که کارمند شدند، بعد یک رده بالاتر، گوش نکنند. مثلاً همایش اقتصاد مقاومتی گذاشته بودند سیب فرانسوی در آن داده بودند! همایش اقتصاد مقاومتی گذاشته بودند در راهروها ماشین خارجی برای فروش Present میکردند! اینها که نمیخواهند لجبازی کنند، بدنهی پایین یا بیتوجّهی میکنند یا کمی مشکل دارند. میگویند در اقتصاد مقاومتی باید تولید داخل مصرف کنید، نمیکنند. اینطور بگویم، از خود شروع کنم، عمل نمیکنم. باید چه کنند که من عمل کنم؟ باید ببینند چه کسی میتواند روی فکر من اثر بگذارد. یعنی حق را بیان میکند، سال هم سال اقتصاد مقاومتی میشود، از نظر تئوری به خودباختهترین فرد هم بگویید اقتصاد مقاومتی به معنای حفظ اقتصاد و حفظ استقلال و تقویت تولید داخل و کشاورزی است نمیگوید کار بدی است. یعنی شاید ضدّ انقلابترین افراد با تقویت تولید داخلی مخالفت نکنند. یعنی بحث این نیست که کسی بگوید بد است، ولی در عمل اتّفاق نمیافتد. مثلاً یک بازیگری را میآورند میگویند شما یک مدّت خودروی داخلی سوار شوید یا یک رئیس قوه میرود سوار مترو میشود، BRT سوار میشود. سعی میکنند که از راههای مختلف آن اشاره و تبلیغ را منجر به عمل کنند.
استفاده از افراد خاص برای انجام کارها
اینجا هم همین است، امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) میخواهد کاری انجام دهد، ولی جامعه باید پذیرش داشته باشد. کما اینکه من الآن به شما بگویم یک جایی نقطهی انحراف است، برویم نقطهی انحراف را حل کنیم. شما به این راحتی که دست به اسلحه نمیبرید اگر من بگویم. میگویید او کیست؟ دیگران چه میگویند؟ درست میگوید؟ غلط میگوید؟ الآن احتمال صحّت حرف من را خیلی پایین میآورید. فرض کنید زمان طاغوت، میخواستند علیه نظام پهلوی اقداماتی انجام دهند. بچّهی طرف را میخواهند ببرند اعلامیه پخش کند، جرم سیاسی مرتکب شده، همراهی سخت است. چه میکنند؟ باید از افرادی که توان جذب دارند استفاده کنند. لذا امیر المؤمنین (علیه السّلام) از امثال اشتر مشاوره میگیرد که مردم بشنوند. نه حضرت…
یک وقت من مشورت میگیرم، مثلاً میگویم حاج آقا فلانی، شما استاد هستید، من این بحث را میخواهم مطرح کنم، به نظر شما چطور بگویم بهتر است؟ میخواهم استفادهی علمی کنم، میخواهم مشاوره بگیرم و از عقول و علم دیگران استفاده کنم. یک وقت است من میخواهم به لطف الهی برای عید غدیر از طرف صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها)… در خیلی جاها میخواهند غدیریّههای حضرت زهرا (سلام الله علیها) ایجاد کنند، یعنی حضرت زهرا (سلام الله علیها) به عشق غدیر میخواهد خرج بدهد، اسم آن هم برای حضرت زهرا است نه هیئت خاصّی. اینجا سعی میکنند از افراد سرشناس استفاده کنند که مردم را به صحنه بیاورند. این کار استشارهی امیر المؤمنین (علیه السّلام) از این سنخ است، نباید بگویند مالک چرا صحبت میکند.
نقد شخصیّت ابن عبّاس
مخاطب من باید بپرسد تو چند شب است مدام از ابن عبّاس شدیداً انتقاد میکنی، با اینکه ابن عبّاس خدمات زیادی دارد. شما دیدهاید من هر وقت از ابن عبّاس انتقاد میکنم بلافاصله میگویم خدمات زیادی دارد. یعنی خدمات ابن عبّاس را اگر کسی انکار کند خیلی بیانصاف است. نقد به ابن عبّاس هم در سطح شخصی مثل ابن عبّاس. اگر یک فقیه مجتهدی یک دروغ واضح بگوید شما میگویید آقا از شما توقّع نبود، ممکن است یک شخص دیگری اگر دروغ بگوید شما جزء بدیهای او حساب نکنید، اینقدر سطح او بالا است که افت دارد بگویید در پروندهی او… دیدهاید در مورد اشرار میگویند پنج تجاوز به عنف، هفت قتل، هیچ وقت نمیگویند دروغ میگوید، خیلی زشت است! اگر بگویند در پروندهی او دروغ است خودکشی میکند! در پروندهی او سه مورد جیببری هم وجود دارد، خیلی زشت است! نمیگویند. مثلاً سرقت مسلّحانه با حداقل دو مورد قتل. اگر از ابن عبّاس نقد میکنیم در سطح خود او است.
ناآگاهی ابن عبّاس به مقام امام علی (علیه السّلام)
نکتهی بعدی این است که فرق ابن عبّاس و مالک این است که عرض کردیم او برادر… فرق ابن عبّاس آنجایی که اظهار نظر میکند، یکی دو مورد را خواهم خواند، این است که ابن عبّاس میخواهد فشار بیاورد حضرت بپذیرد، وقتی نمیپذیرد میگوید اشتباه کردی. حاجیها به دیدن امیر المؤمنین (علیه السّلام) آمدند، گفت: آقا اجازه بدهید من صحبت کنم. این جمله در پرانتز است، بیان نمیشود که شما صحبت میکنید ضایع میشوید! این را نمیگوید. ولی میگوید: اگر من خوب گفتم من یکی از سربازهای شما هستم، میگویند ببینید شاگرد او چقدر خوب صحبت کرد، امّا اگر اشتباه کردم من ضایع شدهام. میگوید: حضرت گفت نه، من اصرار کردم. میبینید اصلاً مشورت نیست، واقعاً عجیب است. سخنور بودن حضرت امیر را گویی باور نکرده است. میگوید: من اصرار کردم، دست خود را به سینهی من زد از جا بلند شود…
اینقدر دست مبارک امیر المؤمنین (علیه السّلام) ستبر بود در بعضی از نقلها هست ساعد حضرت مثل شانهی شیر شرزه بود. شیر مثل ورزشکارها است، شانهی او بزرگ است، وقتی میگفتند ساعد او، یک تشبیه در ذهن شما وجود دارد، کسی که بدن ورزیدهای دارد غیر از شانهی او ساعد او هم ورزیده است. میگوید: دست خود را که به سینهی من زد بلند شود – ابن عبّاس فرماندهی جنگ است، انسان شجاعی است، رزمآور است- احساس کردم دارم خفه میشوم.
بعد گفتم: «نَشَدْتُکَ اللَّهَ وَ الرَّحِمَ»،[۴] تو را به ارتباط خویشاوندی قسم میدهم. این ارتباط خویشاوندی همان است که من به آن توهم اهل البیتی میگویم. میگوید: حضرت قبول نکرد، من به شدّت مضطرب بودم که الآن میرود و خراب میکند. این یک نوع مشورت است؟ امیر المؤمنین (علیه السّلام) را کوچک شمرده است، حداقل ضعف در معرفت دارد.
صحبت مالک با اجازهی امام (علیه السّلام)
یکی این مورد است که مالک میگوید… خود حضرت، همان بحثی که دیشب خواندیم، در تاریخ دمشق اینطور است که حضرت خواست او نظر بدهد و او نظر داد. گفت: «لَنَا أَن نَقول قَبلَ أَن تَقول»، ما صحبت میکنیم تا وقتی شما گفتید. امّا «إِذَا عَزَمْتَ»، تو که عزم کردی دیگر صحبت نمیکنیم. فرق با ابن عبّاس این است که او بعد اصرار هم میکند، مالک حرف خود را میگوید ولی دیگر اصرار نمیکند، من نظر خود را گفتم، هر چه شما بگویید. دیدید امیر المؤمنین (علیه السّلام) هم فرمود: «إِلَّا عَنْ أَمْرِی»،[۵] در نامهی ۳۸ نهج البلاغه خواندیم، جز به امر من او فرمان حمله یا عقبنشینی نمیدهد، نظر خود را میگوید. بنده هیچ تعجّبی نمیکنم اگر بعداً معلوم شود جناب مالک اشتر (سلام الله علیه) حتّی عصمت امیر المؤمنین (علیه السّلام) را هم نمیدانست. در شرایط آن روزگار اگر نمیدانسته چیز عجیبی نیست. اتّفاقاً قوّت ایمان او را نشان میدهد که به حضرت میگوید: شما صحبت کنید من اطاعت میکنم، تا وقتی شما بخواهید صحبت میکنیم، بعد از آن به دستور عمل میکنیم. حضرت هم این را باور دارد. پس در بحث مشاوره باید توجّه شود که حضرت میخواست اینها مشاوره انجام دهند، از طرفی باید مردم را با خود همراه میکردند.
نسبت دادن تندروی به جریان انقلابی
یک بحث فرعی دیگر هم داریم تا به بحث تندروی موعود بپردازیم. الآن در جامعهی ما بعضی افرادی که درون نظام ما هستند، حتّی مسئولیّت سیاسی دارند، به برخی از افراد جامعه نسبت داعشی مسلکی میدهند. Search کنید میبینید حتّی رئیس مجمع کجا، رئیس کجا صراحتاً گفتهاند. بیرون از کشور ما، حتّی بعضی محقّقین، بعضی دائره المعارف نویسها. بیرون از کشور هم مثلاً در دانشگاه UCL، در BBC، گفتهاند که زمینهساز داعش افکار انقلابیگری در ایران است. حالا که بحث تندروی را گفتیم به این هم اشاره کنیم، بعد سراغ این برویم که امیر المؤمنین (علیه السّلام) افراطی عمل کرده است یا نه.
ظهور تفکّر داعشی در بین شیعیان
اوّل من با این جریان همراهی میکنم، آیا میشود در بین شیعیان – یعنی دو بُعد دارد- افکار داعش مسلکی به وجود بیاید؟ تا بعد ببینیم نسبت آن درست است یا نه. آیا میشود؟ شیعهها ممکن است از خود رفتار داعشی نشان دهند؟ شیعهها که میگوییم نه همهی شیعهها، یعنی گروهی از شیعیان ممکن است داعش مسلک شوند؟ جواب: بله، ممکن است، کما اینکه بعضی شدهاند. نه اینکه شیعهها، فرقهای. خیلی از کسانی که اوّل انقلاب ترور کردند، مثلاً شهید مطهّری (رحمت الله علیه) را، نمیگفتند ما نامسلمان هستیم، میگفتند ما مسلمان هستیم و شیعه هستیم. پس در قسمت اوّل آیا امکان دارد که شیعهها هم مثل منحرفین اهل سنّت که داعشی شدند… چون همهی اهل سنّت که داعشی نیستند، یک جریان است که اینطور است. آیا در شیعه هم ممکن است؟ بله، رگههایی هم وجود دارد، نمونههایی هم داریم.
نمونههایی از رفتارهای جریان تندروی شیعی
نمونهی آن کجا است؟ نمونهی آن جریانهای تروری مثل فرقان است. یک رگه کمرنگتر آن را هم داریم، یک نفر در آن زمان پیدا شد به سر شهید مطهّری تیر زد، الآن یک عدّه هستند هیئتی هستند به شهید مطهّری ناسزا میگویند. من اینجا یک بحثی را باز کنم، نیم سال اخیر که هفتهی گذشته سال تحصیلی تمام شد، در دانشگاه امام صادق (علیه السّلام) هشت جلسه بحث ما فلسفهی قیام سیّد الشّهداء (علیه السّلام) بود، هفت نظریّه را مطرح کردیم، نقد و بررسی کردیم، یک نظر هم خود ما دادیم، سؤال امتحانی ما هم دقیقاً همین بود. سؤال امتحانی ما این بود: نقدهای بنده به راهبرد شهید مطهّری، فهم شهید مطهّری از راهبرد سیّد الشّهداء (علیه السّلام) و قیام امام حسین (علیه السّلام) را بنویسید، نقد کرده بودیم. یعنی بنده هم گاهی ممکن است به شهید مطهّری نقد داشته باشم. البتّه شهید مطهّری را خیلی بزرگ میدانم. امّا اینکه در فضاهای هیئتی میبینید، یک جریانی یک روز شهید مطهّری را با گلوله کشتند، امروز جریانهایی در فضاهای هیئتی، یعنی جزء فضاهای سنّتی شیعی، امثال شهید مطهّری را لعن میکنند یا بعضی فلاسفه را لعن میکنند.
من نمیخواهم بگویم فلاسفه… یک مقالهای علیه مولوی دارم، خیلی هم بابت آن هزینه دادم، ۴۰ صفحه مولوی را نقد کردم، از خیلی جاها هم از نظر ارتباطی اذیّت شدم. امّا اینکه شما به عرفان و فلسفه و متّصفین به عرفان و فلسفه ناسزا بگویید، آیا این در هیئتهای ما بعضاً وجود دارد؟ نمیخواهم همه را بگویم، هست یا نیست؟ انصافاً وجود دارد. خود من در بین الحرمین دیدم بعضی از کسانی که حقّ حیات گردن فهم ما از دین دارند را لعن کردند، سینهی خود را چاک داده بودند سینه میزدند. پس ممکن است داعشیگری در ما به یک نحو دیگری رواج پیدا کند؟ بله، اگر حواس خود را جمع نکنیم ممکن است.
در مشهد مقدّس – بنده عادت دارم که صریح صحبت کنم بدون اینکه جسارت کنم- مجالسی وجود دارد، علمایی و شیوخی و عمّامه به سرهایی حضور دارند، بعضی از علمای دیگر را با نهایت بیادبی نقد میکنند و ناسزا میگویند. این وجود دارد، خود آنها هم انکار نمیکنند. کانالهای آنها در تلگرام وجود دارد، در اینستاگرام وجود دارد، سایتهای آنها وجود دارد. یعنی یک ساحتی ساحت ناسزا گفتن است که شما نگاه میکنید یک جریانی با ادّعای قربه الی الله به یک عدّه ناسزا میگوید. نمونهی تندروی آن این ابله افغانی است که شما میبینید کاملاً ناسزا میگوید و تعداد زیادی هم مخاطب دارد. این تعداد زیادی مخاطب که دارد مخاطب خود را از کجا آورده است؟ از قبرس؟ نه، از جامعهی شیعه است. پس این خطر میتواند در ما وجود داشته باشد که به ساحت بزرگان توهین کنند.
بنده اصلاً نمیگویم شما نسبت به بزرگان نقد نداشته باشید، منتها اوّلاً کسی که نقد میکند باید صاحب نظر شود. ثانیاً یک وقت کسی مطلب واضحی را اشتباه گفته، یک وقت یک نفر اختلاف نظر با شما دارد. به یاد دارید در بحث نقد با اهل سنّت گفتم ما توهم آنها را نقد میکنیم و آنها هم توهم ما را نقد میکنند. متأسّفانه این تندروی در جاهای دیگر هم وجود دارد.
خطر جریان تشیّع انگلیسی
اگر میبینید جریان تشیّع انگلیسی جریانی است که نظام روی آن حسّاس است به همین دلیل است که این جریان میتواند مقوّی داعش مسلکی باشد. اصلاً دلسوزی انسانها کنار میرود. میگوید: شنیدم گفتهاند – اصلاً مسخره میکند- یک بچّهای را در غزّه تیر باران کردهاند، به درک! این در سیرهی کدام معصوم ما است که شما بتوانید اینقدر راحت راجع به مرگ گربه صحبت کنید؟ گربه، نه آدم. چرا اینقدر خشن هستید؟ این خشونت وجود دارد، نیاز نیست که من بگویم شما بگویید نیست، کافی است شما بروید سایتهای آنها را نگاه کنید. آن چیزی که حسّاس است این است که اینها به اسم اصل تشیّع تبلیغ شود. اگر نظام روی بحث تشیّع انگلیسی حسّاس است چون تشیّع انگلیسی بالقوّه توانایی معرّفی تشیّع خشن دارد، بعد هم در قالب کلّ تشیّع، یعنی همه اینطور هستند، اصلاً آنهایی که نیستند دجّالیه هستند! کما اینکه الآن میگویند، میگویند کسانی که انقلاب را قبول دارند یا وحدت را قبول دارند اینها دجّالیه هستند و کفر اینها اوضح است، واضحتر از کفر اهل سنّت است. یعنی اهل سنّت که کافر هستند هیچ، ما هم کافر هستیم!
ایجاد زمینهی داعش مسلکی با تندروی
این تفکّر که ساحتهای مختلفی دارد، گاهی در لباس نقد فلسفه و عرفان است. بنده نمیگویم صد درصد فلسفه و عرفان را قبول کنید، ابداً، بنده تا به حال در عمر خود به جز قرآن کریم کتاب بیغلط ندیدهام. بنده که چیزی نیستم کتاب بدون غلط ندیدهام، روایات را بگویید میگویم روایات محکی از معصوم است نه معصوم است. روایات معصوم که نیست، مثل اینکه شما از این جلسه بیرون بروید بگویید این شیخ اینطور میگفت، ممکن است شما حرف من را اشتباه فهمیده باشید، یک مرتبهی دیگر بشنوید یک چیز دیگر بگویید. هیچ کتاب دیگری به جز قرآن صد درصد نیست، نمیخواهم بگویم فلاسفه و عرفا هر چه میگویند درست میگویند، ولی نحوهی برخورد با کسانی که ۷۰ سال درس خواندهاند، معمولاً از منتقدین قویتر هستند. این نحوهی برخورد تند زنندهی با دشنام شدید زمینهی خطرناک بروز داعش مسلکی است.
یا کسانی که میخواهند با جریان وحدت مخالفت کنند. بله، بعضی هستند که تلقّیهایی از وحدت بین شیعه و سنّی دارند که تلقّی غلطی است، ما هم قبول نداریم. امّا نحوهی برخورد شما طوری باشد که فقط ما دانش داریم، آنها کلّاً نادان هستند، ما در حوزه درس خواندهایم آنها چیزی نمیفهمند، بعد هم دشنام بدهیم. این در سطح عوام لعن بزرگان در حرمهای مطهّر میشود، در عرصهی اجتماع شما میبینید بعد از انهدام حرم عسکریین (سلام الله علیهما) به سنّیکشی میرسد. همانقدر که ما میگوییم عبید الله بن عمر بعد از اینکه پدر او را کشتند، یک ایرانی کشت، رفت او را بکشد پیدا نکرد سه نفر دیگر را کشت، غلط است. گرچه عثمان کوتاه آمد دیه داد، امیر المؤمنین (علیه السّلام) گفت من او را محاکمه میکنم، کوتاه نیامد، او رفت به معاویه پیوست و در صفین کشته شد. همانقدر اگر یک حرام لقمهی حرامی داعشی یا تکفیری به یکی از حرمهای ما جسارت کند، بعد ما برویم یک شخصی که نمیشناسیم، اصلاً این با او ارتباط داشته یا نداشته بکشیم، این همان است. به چه دلیل؟ چه کسی به تو اجازه داد؟ با فتوای کدام حاکم شرع، کدام قوّهی قضائیّه؟
احکام فقهی برای مبارزه با تندروی
فقه چطور اجازه نمیدهد جامعهی دیندار داعش مسلک شود؟ میگوید اگر دیدی کسی به پیغمبر دشنام داد قتل او واجب است، «لِمَن سَمِعَ ذَلِک»، هر کس بشنود واجب است او را بکشد. در کتب فقهاء میگویند این برای وقتی است که دولت اسلامی نباشد. دورهی طاغوت است، شما کلّاً نمیتوانید به دادگاه رجوع کنید، سعی کنید کار خود را انجام دهید. ولی وقتی ساختار نظامی بود، قرارداد اجتماعی بود. اموال کافر حربی هدر است، اموال بهایی هدر است، ولی وقتی در زمان دولت اسلامی است شما نمیتوانید بدزدید، قرارداد دارد. به سفارت آنها نمیتوانید حمله کنید، چون در قرارداد است. وگرنه شما با هر کشوری بخواهید قرارداد داشته باشید قبول نمیکنند، میگویند شما یک چیزی میگویید مردم کار دیگری انجام میدهند، اصلاً تضمین ندارد.
تندرویهای بیجا در هیئتها
پس آیا ممکن است ما به ورطهی داعش مسلکی بیفتیم؟ بله که ممکن است، بعضی جاها اصلاً افتادهایم. اینکه در فضای هیئتها کاری انجام دهیم – خدا میداند این چیزهایی که میگویم مثل عملیات انتحاری است، إنشاءالله که خدا به همهی ما اخلاص بدهد- چنان جو را ببندیم کسی جرأت نکند عقیدهی ما را نقد کند، همانطور که از اهل سنّت تقیّه میکنند از هیئتیها هم تقیّه کنند. همهی هیئتیها را نمیگویم، ولی جریانهایی وجود دارد که من یک نمونه را عرض میکنم. زیر عکس یکی از اولیای خدا، یکی از عرفای بالله، بنای من نیست اسم ببرم، اینجا هم اسم نمیبرم. یکی از منبریهای شهره اطراف شما گفت: این به حضرت رقیّه (سلام الله علیها) جسارت کرده، ۵۰ سند برای این بحث وجود دارد. من آنجا صلاح نمیدانستم من دستمال به سر دارم او هم دستمال به سر دارد، مثل کامنتهای صفحهی اینستاگرام با هم درگیر شویم، بد میشود!
پیغام دادم یک عرض خصوصی دارم، اگر میشود در دایرکت جواب بدهید، در دایرکت هم شمارهی خود را دادم و وارد مباحثهی مکتوب شدیم. گفتم: روزی بنده شده، از اوّل عمر خود تا به حال حداقل ۱۰۰ مرتبه روضهی حضرت رقیّه (سلام الله علیها) خواندهام، اوّلین مرتبه که در طول عمر خود برای مجالس اهل بیت گریه کردم به یاد دارم که از کوچکترهای مجلس سنّ من کمتر بود. یک آقایی بود اسم او کویتیپور بود و روضهی زجر را خوانده است، آن دم که من از ناقه افتادم و غش کردم، به یاد دارم من سه چهار ساله بودم و خیلی گریه کردم. الحمدلله روزی ما بوده سر سفرهی پدر و مادر محب ما را بزرگ کردهاند. من به حضرت رقیّه عقیده دارم، به او توسّل میکنم، از لحاظ تاریخی انکار وجود حضرت رقیّه (سلام الله علیها) سخت است، ولی اثبات او هم تقریباً ممکن نیست.
امّا از طرفی تاریخ که همه چیز نیست، تاریخ یک بخش است. وجود حضرت رقیّه (سلام الله علیها) از نظر تاریخی مثل وجود حضرت علیّ اکبر نیست، من با واقعیّت کار ندارم. ما این شبها میگوییم اثبات امیر المؤمنین (علیه السّلام) را خیلی افراد… امیر المؤمنین (علیه السّلام) چه کسی است؟ کسی است که بعضی در خدا بودن او شک داشتند، ما این شبها میگوییم بعضی عصمت او را هم نمیفهمیدند. نه اینکه عصمت نداشت، میگویم در تاریخ اینطور میفهمیدند. کمی گفتگو کردیم، گفت: «لَکُمْ دینُکُمْ وَ لِیَ دینِ».[۶] گفتم یعنی کافر شدیم؟ بیادبی کرد.
جایگاه ذاکرین اهل بیت (علیهم السّلام)
میشود داعش مسلک شد؟ بله که میشود. و الله بنده معتقد هستم روضهها اسلام را نگه داشته است نه سخنرانیها. امّا قرار نیست ما توسعه بدهیم، کار به جایی برسد اگر خواستیم یک حقیقتی بگوییم یکی از عزیزان ذاکر کاری انجام دهد کسی جرأت نکند صحبت کند. با اینکه آنها حق دارند، اگر هم جایی قرار باشد جلو بیفتند ما پشت سر آنها هستیم، ضریب نفوذ آنها در جامعه بیشتر است، عَلَم در دست آنها است. اینها سر جای خود، امّا قرار نیست که در مسائل معرفتی هم علمداری کنند، آنجا مرجع باید کس دیگری باشد. نباید کار به جایی برسد که یک مرجع صحبت کند یک ذاکر در مقابل او بایستد، انصاف نیست.
احترام به فقاهت و بزرگان دین
ممکن است ما داعش مسلک شویم؟ بله که ممکن است. اینقدر شدهایم، اینجا دارم با آن جریان منحرف همراهی میکنم، چون جریان منحرف میخواهد اصل بچّه حزب اللّهیها و انقلابیها و هیئتیها و روضهخوانها را از بین ببرد. بله، اگر حواس خود را جمع نکنیم، اگر از سر سفرهی فقاهت پایین بیاییم جای دیگری برویم، اگر به جای اینکه صاحب آن فتوا بدهد من فتوا بدهم، بله که ممکن است من شرایط را لحاظ نکنم. کسی که ۷۵ سال به اسلام خدمت کرد، دهها مداح در مجلس او روضهی حضرت رقیّه (سلام الله علیها) را خواندند، یک اظهار نظر کرده بود. بنده هم شخصاً آن اظهار نظر را قبول ندارم، امّا کار به جایی رسید که لعن شد. این نوع بسته دیدن کجای دین است؟
در نظر گرفتن مجموع روایات با هم
سراغ او بروی اینطور میگوید، میگوید: داوود بن سرحان یک روایت صحیحه دارد «إِذَا رَأَیْتُمْ أَهْلَ الْبِدَعِ… وَ بَاهِتُوهُمْ»،[۷] میگوید: یک روایت صحیحه در فقه داریم که اگر دیدی… وقتی میگوییم یک روایت صحیحه داریم باید به… یک چیز در اسلام نداریم که شما یک چیز علم کنید همه بپذیرند، یک روایت داریم ۱۰ روایت دیگر هم داریم، مجموع آن را باید ببینیم. این روایت صحیحه است ۱۰ روایت صحیحهی دیگر هم همان امام گفته است. یکی را بگیری باقی را رها کنی… اینجا مولوی حرف بدی گفته، هر کس خواست برود ببیند مولوی چه گفته است. علم ناقص، یک چیزی را ببینی و یک چیزی را نبینی، عواقب خطرناکی دارد. میگوید: دیدی اهل بدعت…
پرهیز از تندروی در قبال بزرگان
بله که اگر اهل بدعت را دیدی دارند انحراف ایجاد میکنند، «فَعَلَى الْعَالِمِ أَنْ یُظْهِرَ عِلْمَهُ»،[۸] عالم باید به میدان بیاید روشنگری کند، مردم به حمایت از علماء دفاع کنند. امّا «أَهلَ البِدَع» و بدعت، نه کسی که ۸۰ سال است بزرگان وقت میگرفتند این شخص را ببینند. اوّلاً او اهل بدعت نبود، ثانیاً بدعت نکرد، گفت از نظر تاریخی نظر من این است که ممکن است این بزرگوار دختر کس دیگری باشد. بنده هم این نظر را قبول ندارم، ولی نظر داد. مخالفت با قرآن کرد؟ بروی جلوی ضریح سیّد الشّهداء (علیه السّلام) او را لعن کنی؟ این چه سیستمی است؟
اتّهام تندروی به امیر المؤمنین (علیه السّلام)
باید بحث خود را همینجا جمع کنیم، بخش دوم را برای فردا میگذاریم. این را برای چه مطرح میکنم؟ ممکن است کسی بگوید ارتباط این چیزهایی که گفتی با حکومت امیر المؤمنین (علیه السّلام) چه بود؟ بحث تندروی است. ما در حواشی بحث تندروی و افراط هستیم. امیر المؤمنین (علیه السّلام) ممکن است از نظر بعضی در چند جهت متّهم به تندروی شده باشد، اینکه حاضر نشد یک استان را بدهد ۴۹ استان را در امنیّت نگه دارد، اینکه شلّاق به دست میگرفت در بازار میرفت ببیند چه کسی دارد کار اشتباه انجام میدهد. فرض کنید الآن نیروی انتظامی یک گشت ارشاد ربا درست کند، گشت ارشاد غش در معامله درست کند، شلاق و باتوم به دست به بازار بروند ببینند چه کسی گران میفروشد، او را تنبیه کنند، میگویند چماقبازی است. این تندروی هست یا نه؟ چون قرار شد ما ذیل مسئلهی تندروی صحبت کنیم و بحث حکومت امیر المؤمنین (علیه السّلام) باشد، لذا گفتیم میخواهیم آرامتر بحث کنیم. روی بحث تندروی و افراط ایستادیم، ابعادی را مطرح کردیم، کما اینکه ابعاد اتّهام تندروی به بعضی یاران امیر المؤمنین (علیه السّلام) را بحث کردیم.
شبهات مطرح در مورد تندرویهای تشیّع
الآن یک سؤال در جامعه مطرح است، من باید اوّل سؤال جامعهی خود را جواب بدهم. در جامعهی ما یک بنده خدا که خدا به او توانایی بالایی داده، استعداد عجیبی در خواب دیدن دارد، ایشان جامعهی انقلابی یا جامعهی تندرو از نظر خود را گفت که داعش مسلک هستند. جاهای دیگر هم در کشور این نوا وجود دارد، بعضی سخنرانیها در این طرف و آن طرف کشور شد و همین را گفتند، گفتند زمینهساز ایجاد داعش انقلاب اسلامی است. خارج از ایران هم دانشگاه UCL گفت، در BBC یک نفر گفت، این بحث مطرح است. بنده هم اگر بلد هستم، میتوانم، باید چیزی بگویم که شما نقد کنید بگویید بلد نبودی. سؤال این شد: آیا تشیّع هم میتواند داعش مسلکی کند؟ بنده عرض کردم دو حیث دارد، یک قسمت همراهی میکنم، میگویم اینهایی که با بدبینی اتّهام زدند را رها کنید، خود ما قضاوت کنیم، آیا ممکن است ما داعش مسلکی کنیم؟ گفتم بله، ممکن است، بعضی از نمونهها را عرض کردم.
فردا شب إنشاءالله چه کنیم که تشیّع متّهم به داعش مسلکی نشود ولی اسلام ناب خواهی کند را بحث میکنیم که روی دوم است. آیا میشود دنبال اسلام ناب بود ولی نسخهای غیر از داعش ارائه کرد؟ کسی که میخواهد این را بحث کند میگوید آنها منطقهی رقّه و فلوجه را که میگیرند دست دزدها را میبرّند، کسی برای نماز به مسجد نرود شلّاق میزنند، شما هم اوّل انقلاب موهای مردم را قیچی میکردید، اینها را میگویند. میگویند باید جواب بدهید، الآن به آن سمت نرویم، این را برای فردا میگذارم. آیا ممکن است؟ بله ممکن است، همین الآن بعضی قسمتهای آن واقع شده است. البتّه انصافاً وحشیگری داعش نیست، امّا روحیهی تند و تندروی خفقان ایجاد کنندهای که اجازه ندهی کسی نفس بکشد، حداقل دشنام بدهی، او را تخریب کنی، لجنپراکنی کنی طرف صفحهی خود را در فضای مجازی ببندد، بله، موجود است.
تندوری در بین افراد غیر مذهبی جامعه
در بین غیر مذهبیها که خیلی موجود است، بیجهت غیر مذهبیها ما را متّهم نکنند، آنها در این زمینه توان بین المللی دارند! یک وقت خدای ناکرده نمیخواهیم آب به آسیاب دشمن بریزیم، اینجا گاهی خود را هم نقد میکنیم. خود ما نه شما را، یک جریانهایی را، بگوییم برای چه بحث تشیّع انگلیسی در جامعه مطرح میشود؟ چون دارد چهرهی تشیّع را خراب میکند. نمیخواهیم بگوییم معاذ الله نیروهای غیر مذهبی… بچّههای مذهبی اگر در مورد قرآن و عترت تعصّب دارند این آقایان در مورد چیزهایی که معلوم نیست تعصّب دارند، مثلاً در مورد فوتبال. ممکن است ما اشتباه کنیم، اگر دقّت نکنیم ممکن است به فضای داعش بیفتیم، بخشی از جامعه بیادب شود.
جامعهی غیر مذهبی را شما دیدهاید، چیزی نگوید به راحتی بی ادبی می کنند؛ یعنی خود فوتبالیستها جرأت نمیکنند بچّهها… اینها که لزوماً هیئتی نیستند، خود فوتبالیستها جرأت نمیکنند بچّههای خود را ببرند، یک بار ببینند من چطور فوتبال بازی میکنم. چون بچّه هم گل پدر را میبیند، هم توهینهایی که به پدر میکنند میبیند! آنها مذهبی هم نیستند. این حرفی که میگویم یک وقت رواج پیدا نکند که بگویند… ما نخواستیم به مذهبیها جسارت کنیم، میخواهیم نقد کنیم، اگر خطایی وجود دارد اصلاح کنیم. ابداً به معنای اینکه دیگران جلوتر هستند نیست، نه اینکه اسلام دست و پای آنها را نبسته اتّفاقاً خیلی آزادتر عمل میکنند. بقیّه را روی منبر نمیتوانم بگویم، جستجو کنید میبینید، حرفهایی که حدّ قذف دارد در فضای مجازی فراوان در صفحههای این و آن نوشته میشود، قابل قیاس نیست.
مقاومت نکردن امیر المؤمنین (علیه السّلام)
این فضای تندروی، انحصارگرایی، هر چه آسیب هم ما دیدهایم و ضربه خوردهایم، الحمدلله اگر هم ضربهای بوده ما از منافقین صدر انقلاب خوردهایم، ما نزدهایم. صدر اسلام هم همینطور است. یک روایتی در صحیح بخاری است، نشان میدهد وقتی عدّهای با خلیفهی اوّل بیعت نکردند یا زکات به خلیفهی اوّل ندادند آنها را تکفیر کردند، مهدور الدّم شمردند. از اوّل اسلام تا به حال ما ضرر کردهایم، اگر هم تندروی بوده همواره ائمّهی شیعه و یاران برجستهی امیر المؤمنین (علیه السّلام) بودهاند که ضرر کردهاند. خبر رسید که امیر المؤمنین (علیه السّلام)… این روضه هم بخشی از بحثهای آیندهی من در بحث تندروی است.
یک وجودی در خانهی امیر (سلام الله علیه) بود که از خود امیر المؤمنین (علیه السّلام) مهمتر بود، امیر المؤمنین (علیه السّلام) دارایی داشت که از خودش برای او عزیزتر بود. منتها دید اگر بخواهد با حکومتی که بعد از پیغمبر کودتاوار شکل گرفت مقابله کند، چون جمعیّت ندارد، از نظر نظامی شکست میخورد. اگر از نظر نظامی شکست میخورد که خود حضرت تصریح کرده، حسنین (سلام الله علیهم) کشته میشدند، یعنی یک لشگر به یک خانه حمله کند. خدا فرزندان شیخ بزرگوار نیجریهای را رحمت کند، یک خانه مقابل… اگر شما در یک ماشین زن و بچّه داشته باشید کسی حرف هم بزند ندیده میگیرید، نشنیده میگیرید، چون ناموس شما داخل ماشین است، او میتواند پردهدری کند. حضرت میدانست اگر بخواهد مقاومت کند، یک لشگر، مقابل آن یک خانه، آن خانه منهدم میشود.
از خود گذشتگی امام (علیه السّلام) برای هدایت مردم
منتها نه اینکه امیر المؤمنین (علیه السّلام) از این بترسد، پیغمبر فرمود: هدایت منقطع میشود. امیر المؤمنین (علیه السّلام) روی محبّان خود سرمایهگذاری کرد. یکی از سوزناکترین روضههای ناحیهی مقدّسه که معمولاً در زیارت ناحیهی مقدّسه این را جزء روضهها نمیخوانند، قسمتهایی که صریح است در روضه میخوانند، به نظر من این قسمت است: «السَّلَامُ عَلَى الْمُحْتَسِبِ الصَّابِرِ»،[۹] یعنی سلام بر تو که سرمایهگذاری کردی و صبر کردی. هم برای امیر المؤمنین (علیه السّلام) داریم هم برای امام حسین (علیه السّلام) داریم. اینها ناموس خود را برای هدایت مردم سرمایهگذاری کردند. این «السَّلَامُ عَلَى الْمُحْتَسِبِ الصَّابِرِ» از روضهها سنگینتر است. امیر المؤمنین (سلام الله علیه) دید اگر بخواهد با این جریان همراه شود حقّ و باطل ممزوج میشود و دیگر قابل شناسایی نیست و این اضلال اتّفاق میافتد.
اگر بخواهد دست به شمشیر ببرد، «طَفِقْتُ أَرْتَئِی»،[۱۰] حضرت فرمود: بررسی کردم، با دست شکسته، بدون یار بجنگم؟ بدون یار بجنگم منجر به شهادت میشود. برای امیر المؤمنین (علیه السّلام) کشته شدن صد مرتبه راحتتر از ایستادن و دیدن جسارت به خانهی مطهّر او بود. بجنگم که کشته شوم مهم نیست، ولی هدایت قطع میشود.
تصمیم امیر المؤمنین (علیه السّلام) برای صبر
یا صبر کنم؟ چه صبری؟ صبری که اگر به جوانها بگویی کمر راست نکنند، به بچّهها بگویی موهای آنها سفید شود، به بزرگترها بگویی کمر آنها میشکند. «وَ یَکْدَحُ فِیهَا مُؤْمِنٌ»، مؤمن با این غم زندگی میکند، «حَتَّى یَلْقَى رَبَّه». لذا دیدم باید صبر کنم و صبر کردم. خبر رسید که علیّ بن ابیطالب (علیه السّلام) بیعت نمیکند، آن جریان تندرو… یک وقت امیر المؤمنین (علیه السّلام) است، یعسوب دین است، معصوم است. یک وقت کسی که معلوم الحال است، شرایط او معلوم است، در نهایت تندروی.
حمله به خانهی حضرت زهرا (سلام الله علیها)
جدّ تمام تندرویهای عالم این روایت است که میگوید این دو نفر مخالفین حکومت خود را تکفیر کردند و مهدور الدّم حساب کردند. لذا در خانهی امیر المؤمنین (علیه السّلام) لشگر فرستادند. صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) پشت در آمد، هنوز چند صباحی از شهادت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نگذشته بود. این خانه یادگاریهای زیادی برای مردم داشت، صدّیقهی طاهره (سلام اله علیها) پشت در آمد، در آن خانه مهمترین شخص پشت در آمد برای اینکه از حرمت آن خانه دفاع کند. فرمود: ما عزادار هستیم. من و شما ما عزادار هستیم را نمیفهمیم. امیر المؤمنین (علیه السّلام) بالای قبر صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) گفت: یا رسول الله، حالا که من بعد از شهادت شما از شدّت غم جان ندادم معلوم است که این یکی را هم تحمّل خواهم کرد. کمر اهل البیت شکسته شد، هم از نظر باطنی هم از نظر ظاهری، روایت است. اینکه عرض کردم کمر شکسته شد بدتر از این در روایت وجود دارد.
معلوم نیست اگر به این خانه جسارت نمیشد صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) از داغ غم پدر خود جان به در میبرد. رابطهی بین رسول خدا و صدّیقهی طاهره خیلی رابطهی ویژهای بود، فراتر از پدر و دختری. دو قبلهی عالم وجود، حرمت هم را میشناسند، اگر هیچ کاری به این خانه نداشتند معلوم نبود صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) از شدّت غم جان به در ببرد. آن هم شهادت مظلومانهی پیغمبر که نتوانی به خاطر مصلحت امّت بیان کنی. لذا اینقدر این داغ سنگین بود پشت در آمد، آنها داخل مسجد آمدند آتش آوردند.
فرمود: تو را به خدا ما را رها کنید، ما عزادار پدر خود هستیم، ما عزادار هستیم، مگر چند روز گذشته است؟ ما لباس عزا به تن داریم. «رَجَعوا بَاکِین»، با گریه برگشتند. آن جریان تندروی تکفیر کننده گفت: اینطور نمیشود. امیر المؤمنین (علیه السّلام) با پسر همین فردی که اینطور جسارت کرد، عرض کردیم وقتی مقابل امیر المؤمنین (علیه السّلام) ایستاد و گفت بیعت نمیکنم مالک گفت: گردن او را بزنیم؟ به یاد دارید اینها برای بیعت در خانهی شما چه کردند؟ امیر المؤمنین (علیه السّلام) فرمود: بگذار برود. در حالی که ما امیر المؤمنین (علیه السّلام) را معصوم «مِن قِبَلِ الله» میدانیم.
گفتند: یعنی چه بیعت نکرده است؟ بیخود بیعت نکرده است! گروه دومی را فرستادند، باز گروه دوم آمدند سر و صدا کردند. صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) پشت در آمد، اشارهای کرد، فرمود: «یَا أَبَتَاهْ یَا رَسُولَ اللَّهِ»،[۱۱] «مَا ذَا لَقِینَا بَعْدَکَ»،[۱۲] ما بعد از تو فلانی چه دیدیم. آنها هم نتوانستند تحمّل کنند، برگشتند. مرتبهی سوم وقتی حمله کردند خود آنها آمدند، «بِیَدِهِ قَبَسٌ مِنَ النَّار»، مشعل به دست گرفت.
تندروی به بهانهی حفظ دین
یکی از جاهایی که خیلی ناراحت میشوم و این تندروی را میخواهم بگویم چه کسی شروع کرده اینجا است. صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) باز پشت در آمدند، فرمودند: کار به جایی رسیده که تهدید به سوزاندن میکنید؟ ما چه جرمی مرتکب شدیم که این مجازات است؟ آن شخص اصلی گفت: این برای حفظ دین پدر تو لازم است. این دقیقاً همان تندروی است که من عرض میکنم. اوّلین کسی که داعشیگری را شروع کرده شخص خلیفهی دوم است، چیزی است که در تاریخ است. گفت: برای دین پدرت به خانهی تو حمله میکنیم! به حساب دین گذاشت.
تقیّد صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) به حجاب
اینطور نوشتهاند که رسول خدا خیلی به حجاب زهرای مرضیّه (سلام الله علیها) پایبند بود، عجیب است، هم خود زهرای مرضیّه هم رسول خدا. برای شما بارها گفتهاند، وقتی یک پیرمرد نابینا با پیغمبر وارد شد، صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) خود را در ملحفه مخفی کرد. یعنی هم پشت پرده رفت هم چادر به سر کرد. رسول خدا برای اینکه ما بفهمیم فرمود: فاطمه جان، چشم او اصلاً نمیبیند. فرمود: چشم من که میبیند، صدای نفسهای من را که میشنود، ممکن است من را حس کند.
در روایت دیگری است جابر میخواست وارد شود، رسول خدا فرمود: صبر کن، فاطمه جان با جابر میخواهم وارد شوم. به قول ما یا الله گفت. حضرت زهرا (سلام الله علیها) عرض کرد: بفرمایید، خوش آمدید. تکرار کرد، زهرا جان با جابر وارد میشوم، حجاب تو مهیّا است؟ عرض کرد: بله، بفرمایید. مرتبهی سوم عرض کرد: جابر با من است.
حرمت خانهی فاطمهی زهرا (سلام الله علیها)
آنها میدانستند این خانه چه حرمتی دارد. خلیفهی اوّل وقتی این آیه نازل شد: «فی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ»…[۱۳] گفت: یا رسول الله، چه خانههایی هستند که نور از آن به آسمان میرود آسمانیها استفاده میکنند؟ پیغمبر فرمود: اینها بیوت انبیاء هستند. بلافاصله نگفت خانهی من هم اینطور است، خانهی تو اینطور است، خانهی دختر من که همسر تو است اینطور است. گفت: خانهی فاطمه چطور؟ رسول خدا فرمود: «مِنْ أَفَاضِلِهَا».[۱۴] مصداق بارز بیت الله، مهمتر از خانهی کعبه، بیت الله در این عالم خانهی فاطمه بود، اینها میشناختند. امّا اینجا گفته: من وقتی پشت در رفتم، این علی خیلی از ما در دوران جنگ با کفّار کشته بود، خیلی زنها را عزادار کرده بود، احقاد بدریّه، در خود حس کردم که باید انتقام بگیرم. من به همین جمله اکتفا میکنم، همینقدر جسارت کافی است که در آن نامه میگوید: وقتی به این در نزدیک شدم صدای نفسهای فاطمه را شنیدم.
[۱]– سورهی غافر، آیه ۴۴٫
[۲]– سورهی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۳]– مکاتیب الأئمه، ج ۱، ص ۳۳۱٫
[۴]– بحار الأنوار، ج ۳۲، ص ۱۱۴٫
[۵]– نهج البلاغه، ص ۴۱۱٫
[۶]– سورهی کافرون، آیه ۶٫
[۷]– منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه (خوئى)، ج ۱۳، ص ۸۶٫
[۸]– وسائل الشیعه، ج ۱۶، ص ۲۷۱٫
[۹]– بحار الأنوار، ج ۹۸، ص ۲۳۵٫
[۱۰]– نهج البلاغه، ص ۴۸٫
[۱۱]– بحار الأنوار، ج ۲۸، ص ۲۶۹٫
[۱۲]– همان، ص ۳۵۶٫
[۱۳]– سورهی نور، آیه ۳۶٫
[۱۴]– بحار الأنوار، ج ۲۳، ص ۳۳۳٫
پاسخ دهید