حجت الاسلام کاشانی روز جمعه مورخ ۱۰ شهریور ۱۴۰۲ در موکبی بین مشایه به سخنرانی پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می گردد.
- مقدّمه
- مراقبِ عُجب باشیم
- وقتی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین کاری برای خدا میکنند
- نگاهِ بیبدیلِ حضرت زینب کبری سلام الله علیها
- بدانیم که ما همیشه بدهکارِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هستیم
- در مسیر مشایه فکر کنیم
- فرصت زیارت اربعین را غنیمت بشماریم
- توجّه کنیم که فرصتسوز نباشیم
- ما بیچارهی جاودانگی هستیم
- جملهی ماندگارِ جناب زهیر سلام الله علیه
- روضه و توسّل
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم»
«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۲]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه باعظمت حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت مکرّم ایشان، بویژه آقای ما سیّدالشّهداء علیه آلاف التحیّه و الثّناء صلواتی مرحمت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عرض ادب به ساحت مقدّس و مبارک امیرالمؤمنین علیه أفضل صلواه المصلّین صلواتی محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.
عرض ادب و ارادت و خاکساری و التجاء و استغاثه به محضر مبارک حضرت بقیه الله اعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
مراقبِ عُجب باشیم
یکی از اولین چیزهایی که به ذهن بنده میرسد که به محضر همهی عزیزان عرض کنم، این است که برای بهرهمند شدن از فیوضات الهی، یکی از شروط این است که انسان ملتفتِ بدهیِ خود باشد.
گاهی ممکن است وقتی ما قدمی برمیداریم، یا قطرهی اشکی میریزیم، یا قدری گرد و خاک به سرمان مینشیند، در ذهن خود چند مرتبه با اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین حساب کنیم، و اگر کسی خیال میکند در این مسیر قدمی برداشته است که طلبی پیدا کرده است، ان شاء الله خدای متعال یا او را هدایت کند یا آن توفیق را اینطور به او ندهد که مایهی عُجبِ او نشود.
اولین قدمِ درستیِ مسیر این است که حس بدهکار بودنِ ما زیاد بشود. هر کسی در این مسیر راه رفته است و بیش از بقیه به سختی افتاده است، بدهکاریِ بیشتری دارد.
من گاهی میبینم وقتی با یکدیگر گفتگو میکنند، بعضیها تصوّر میکنند که سفر پیاده برای فقراست، این را نمیبینند که آن کسی که این توفیق را ندارد، بیچاره است که این توفیق را ندارد، و اگر کسی این موضوع را یک ضعفی تلقّی میکند که میخواهد خیال کند که نسبت به دیگران کاری کرده است، درواقع مسیر را برعکس رفته است.
ما هرچه محضر سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بیاییم و هر نفسی که بزنیم و هر قطرهی اشکی که بریزیم و هر قدمی که برداریم، بدهکارتر شدهایم.
سِرّ عبادتِ سنگینِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین در محضر خدای متعال هم همین حسِ بدهکاری است، وگرنه اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین گناه نمیکردند که از شب تا صبح ضجّه میزدند، این از فتوّت و مردانگی و آقایی و کَرَمِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بود که در محضر پروردگار، وقتی خیرات و برکاتی که در اختیارشان بود را میدیدند، بیشتر احساسِ شرم و بدهی میکردند.
شما هریک از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را ببینید، به ظاهر به ابتلائاتی گرفتار شدهاند که این اتفاق برای کمتر کسی رخ داده است، خروجیِ این موضوع هم یک کلام گله نیست، شما هرگز نمیبینید اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین گله کنند، بلکه آنچه هست، حسِ شکر و رضایت و بدهی است.
این موضوع را در ابتدای جلسه عرض میکنم که من فتح الفتوح عالم را نگاه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها میدانم، با همین هم شروع میکنم.
وقتی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین کاری برای خدا میکنند
وقتی ما دعای توسّل را میخوانیم به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین عرض میکنیم: «یَا سَیّدَنَا وَ مَولَانَا»، ما به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها عرض میکنیم: «یَا سَیِّدَتَنَا وَ مَولَاتَنَا».
روزی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه (در آن روزهای آخر) به خانه آمد و دید که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در حال گریه کردن هستند، منتها شرایط حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها طوری نبود که دیگر صدای ایشان دربیاید، گریهی بیصدا بود. دنیا روی سرِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خراب شد، ذهن انسان به هزار طرف میرود.
کسی که همهی عالم بر او تکیه دارند، روزی در مقابل چشم او به همسرش جسارت کردهاند، حال بیبی در بستر افتاده است.
در ذهن مبارک امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آمد که آیا دست درد میکند؟ آیا بازو درد میکند؟ آیا پهلو درد میکند؟ دوید و سرِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را به دامان گرفت و عرض کرد: «یَا سَیِّدَتِی مَا یُبْکِیکِ؟»،[۴] برای چه گریه میکنی؟
صدیقه طاهره سلام الله علیها نفرمود برای کدام درد گریه میکنم، بلکه دردها را از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مخفی میکرد، فقط فرمود: «أَبْکِی لِمَا تَلْقَى بَعْدِی» برای غربت تو بعد از خودم گریه میکنم.
اگر در این مسیر سختی و دردی به انسان میرسد، بهتر است این را به دوستان خود هم نگوید.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه زخمها اُحُد را از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها مخفی کرد، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هم ضربات سیلی را از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه.
حسِ بدهی هم داشتند، همینکه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عرض کرد «یَا سَیِّدَتِی مَا یُبْکِیکِ؟»، برای چه گریه میکنی؟ فرمود: «أَبْکِی لِمَا تَلْقَى بَعْدِی» برای غربت تو بعد از خودم گریه میکنم.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم با اینکه جگرشان سوخته بود، طوری که بعد از اینکه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را دفن کرد، وقتی به قبر او نگاه کرد فرمود: «أَمَّا حُزْنِی فَسَرْمَدٌ»[۵] به تو میگویم که دیگر این جگر خنک نخواهد شد، «أَمَّا لَیْلِی فَمُسَهَّدٌ» وقتی شب بشود من به یادِ نیمهی تاریکِ صورتِ تو میافتم.
مرحوم آیت الله غروی اصفهانی میگوید: «وَ مِن سَوادِ مَتنِها اِسوَدَّ الفَضَا» کبودیِ تنِ تو باعث شد که آسمان سیاه بشود، «یا سَاعِدَ اللهِ الاِمامَ المُرتَضی» خدا به دادِ علی برسد در آن لحظهای که باید تو را غسل بدهد.
حضرت با اینکه تا آخر عمر سوخت… در اواخر عمر شریف امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کسی آمد و به حضرت عرض کرد: شما مرد جنگ هستید، محاسن شما سفید شده است، خضاب کنید، مستحب است که فرماندهی مسلمین آثار ضعف نداشته باشد. حضرت فرمودند: من عزادار هستم. آن شخص عرض کرد: اخیراً کسی از بنی هاشم از دنیا نرفته است! نمیدانست که جگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه سی سال سوخت.
همینکه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمود «أَبْکِی لِمَا تَلْقَى بَعْدِی» برای غربت تو بعد از خودم گریه میکنم، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خواست دلِ او را آرام کند، عرض کرد: «فَوَ اَللَّهِ إِنَّ ذَلِکِ لَصَغِیرٌ عِنْدِی فِی ذَاتِ اَللَّهِ» فاطمه جان! چون خدا میبیند من راحت تحمّل میکنم و برای من کوچک است.
مسیرِ زندگیِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین این است که اگر کاری در راهِ خدا کنند، اصلاً این کار را نمیبینند، اگر هم بخواهند از آن اسم ببرند میگویند حقیر و صغیر است. این شیوهی زندگی و نوع نگاه اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است.
ان شاء الله خدای متعال روزی کند که ما در این سفر رنگی از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بگیریم.
نگاهِ بیبدیلِ حضرت زینب کبری سلام الله علیها
اینکه این بانوی بیبدیل، زینتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، دست زیر بدن برد و عرض کرد: «اللّهُمَ تَقَبَّلْ مِنَّا هَذَا الْقَلِیلَ الْقُرْبَانَ»،[۶] نخواست یک حرفِ رسانهای بزند.
وقتی آن ملعونِ ازل و ابدِ ناپاکزاده گفت: «کَیْفَ رَأَیْتِ صُنْعَ اَللَّهِ بِأَخِیکِ»[۷] دیدی خدا با برادرت چکار کرد؟ حضرت زینب کبری سلام الله علیها فرمود: «مَا رَأَیْتُ إِلاَّ جَمِیلاً» ما بجز زیبایی ندیدیم.
این سلول سلولِ بیبیِ دو عالم بود که عالم را اینطور میدید که اگر حسین در راه خدا دادیم «اللّهُمَ تَقَبَّلْ مِنَّا هَذَا الْقَلِیلَ الْقُرْبَانَ».
بدانیم که ما همیشه بدهکارِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هستیم
من از این موضوع نگران هستم که ما گاهی یک قدمی برداریم و بعد در نهایت خیال کنیم که کاری کردهایم. اگر انصاف داشته باشیم میبینیم در این رابطهی ما با سیّدالشّهداء صلوات الله علیه، ما فقط یک طرفه بردهایم.
این مسیری را که امروز در آن لحظهای خالی از موکبِ پذیرایی نیست، روزی بجز گریهی بیصدای بچههای حضرت، هیچ پذیرایی دیگری نداشت.
حال ما در این مسیر قرار گرفتهایم، در این شراکت و نسبتِ ما با سیّدالشّهداء صلوات الله علیه، آنچه بوده است، ما یکطرفه بردهایم، ما کاری نکردهایم. و اگر خدای متعال نعوذبالله این حس بدهکاری را در ما ایجاد نکند، ما دو سر باخت شدهایم.
اولین قدم این است که هر کسی در جلسهی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه، در زیارتِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه، در این مسیر، پرتوفیقتر است، بدهکارتر است، کسی کاری نکرده است.
الحمدلله کرونا آمد و همهی ما را از توهّم بیرون درآورد که سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هیچ نیازی به ما ندارد، بلکه همهی ما گرفتارِ او هستیم، همهی ما بدهکار و فقیرِ درگاهِ او هستیم، خدای متعال پرچمِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را بلند کرده است. هرکجا که امام حسین علیه السلام را میشناسند، دکّانِ او از خدا پُررونقتر است، کسی که با خدا معامله کرده است به ما نیازی ندارد که خدای نکرده بخواهیم قیافه بگیریم.
ان شاء الله خدای متعال روزی کند هر قدمی که برمیداریم، اینجا سرافکندهتر بشویم، خجالتزدهتر بشویم. ما در این مسیر جز اینکه بهره ببریم کاری نکردهایم، او بوده است که دخترانِ آفتاب مهتاب ندیده را تا شام به اسارت فرستاده است که این مسیر برای ما باز بشود، او برای هدایتِ ما خیلی سرمایهگذاری کرده است، سرمایهی سنگین هم داده است.
تا زمانی که کسی دختر نداشته باشد متوجّه نمیشود که سیّدالشّهداء صلوات الله علیه چه مرامی برای دیگران گذاشته است.
دخترانی که پدرشان بهارِ یتیمان است، تجربهی ترسیدن نداشتند، تجربهی نگاهِ آلوده نداشتند، تجربهی در تیررس نگاهِ خیرهی کسی قرار گرفتن نداشتند، سیّدالشّهداء صلوات الله علیه برای اینکه مسیرِ هدایت را باز کند، اینها را به مسیر آورده است.
حال ما قدمی برداریم، که قدمی برداریم یا قدمی برنداریم این مسیر به جمع ما هیچ ربطی ندارد، الحمدلله آنقدر رونق دارد که کسی مانند من توهّم نکند که بود و نبودِ من اثری دارد، و ان شاء الله خدای متعال ما را جزو کسانی قرار بدهد که به خودمان ملتفت باشیم که در محضر سیّدالشّهداء صلوات الله علیه چیزی برای عرضه کردن نداریم، همینکه ما را هم بین خیل عشّاق…
من خودم را عرض میکنم، از اینکه بخواهم بعضی اسامی را روی خود بگذارم خجالت میکشم، ان شاء الله خدای متعال مرحوم آیت الله ناصری را رحمت کند، اصلاً خجالت میکشم بگویم زائر هستم.
اولین قدم این است که زائر باید به این موضوع توجّه کند که سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در این مسیر خیلی یک طرفه مایه گذاشته است، اگر زائر حس بدهکاری ندارد باید یک مشورتی با یک ربّانی کند.
در مسیر مشایه فکر کنیم
نکتهی دوم این است که شما هرچه در این مسیر میل بفرمایید، نوش جان شما، گوارای وجود شما. کمالِ آن خوراکیها در این است که شما میل کنید. اما خدا روزی کند هر زائری دقایقی در روز را بیتوجه به کنار جاده، با توجّه به مزور، پشت سر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، پیش رو هم سیّدالشّهداء صلوات الله علیه، حرکت کند. در روز دقایقی به این موضوع توجّه کنیم که شاید با امام زمان ارواحنا فداه همگام شدیم، شاید حضرت جلوتر یا کنارِ ما حرکت میکند. به سیّدالشّهداء صلوات الله علیه توجّه داشته باشیم.
فقط زمانی که به پذیرایی نیاز دارید و گرسنه هستید و میخواهید نوش جان کنید نزدیکِ سمتِ راستِ جاده قرار بگیرید. دقایقی در روز را با حرکت کردن در سمت چپ جاده، به حضرت توجّه کنید.
من نمیتوانم همهی روایت امام صادق علیه السلام را بخوانم که خدای نکرده سفر برای شما زهر نشود، هرچه میل میکنید نوش جان شما، میترسم سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به من بفرماید که چرا با این روایت کامِ میهمانان مرا تلخ کردی؟ نمیخواهم کام شما را تلخ کنم، ان شاء الله خدای متعال من را جزو نوکران شما قرار بدهد. اما همینقدر به محضر شما عرض میکنم که امام صادق علیه السلام فرمود: شنیدم وقتی به کربلا میروید، همینطور که حرکت میکنید، خیلی به غذا فکر میکنید. اگر اینطور میروید، نروید بهتر است. این را بدان که وقتی جدّ ما را کشتند هم تشنه بود و هم گرسنه بود.
خوب است زائر ساعتی در روز را بیتوجّه به بقیهی اطعمه و اشربه و گفتگوی با دوستان، در همین آرام آرام و ساکت حرکت کردن و تفکّر و اینکه تو با ما چکار کردی حرکت کند.
فرصت زیارت اربعین را غنیمت بشماریم
مرحلهی سوم این است، من خودم را عرض میکنم که به شما جسارت نباشد، بسیاری از عبادات، خیرات و برکات هست که وقتی از من فوت میشود، متأسفانه من اصلاً غصه نمیخورم. نماز شب از من فوت میشود، وقتی صبح بلند میشوم عادی هستم، هر روز اینطور است، نعوذبالله تکراری است. بسیاری از عبادات هست، ایام خاص، تلاوت قرآن، ذکرهای فراوان، نمازهای مستحبی، من مثل شما نیستم و زیاد از اینها بهره نمیبرم، کمتوفیق هستم، آرامش هم دارم، دلم هم نمیسوزد.
اما اگر قبل از اینکه بخواهم به کربلا بیایم، ناگهان بگویند بلیط بهم خورده است و از این سفر محروم شدهای، من نسبت به این فضیلت حساس هستم، از چند ماه قبل برای اربعین دعا میکنم. در میان این اربعین هم برای اربعین سال بعد دعا میکنم.
این برای اشتیاقِ ما به کارِ خیر نیست، این لطفِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه که دلِ من بیچاره را هم با شما همراه کرده است.
تنها جایی که ما از فوت شدنِ یک عبادت نگران هستیم، برخلاف اولیای خدا که… در بین اولیای خدا کسی را داشتهایم که وقتی نماز شب او قضا شده است، دو روز نمیتوانست با کسی حرف بزند. من که آنطور نیستم، اما حسین جان! تو کاری کردهای که ما از چند ماه قبل از اینکه بخواهد ایام اربعین شروع بشود و فضای این امر فراهم بشود، دل ما نگران اربعین است، در میان اربعین هم برای سال بعد فکر میکنیم.
اما عزیزان من! وقتی وارد این وادی میشویم، شیطان به آدمی که از مرحله پرت است که کاری ندارد، او کارِ خود را میکند. همینکه شیطان بتواند حواس من را در روز یا شب، در این پیادهروی که… اگر به ما میگفتند آیا دوست داری با امام زمان ارواحنا فداه همگام بشوی و حضرت را ببینی؟ چه میگفتیم؟ شک نیست که این پیادهروی به سمتِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه، حرکت کردن و همگام شدن با امام زمان ارواحنا فداه است.
این امر را با حرفهای فلان حزب و فلان گروه و فلان اختلاف و… تلف نکنید، در اینصورت عمر ما در این سفر تلف میشود، فرصت ما میگذرد.
این فرصتی که خدای متعال در این چند سال اخیر به ما عطاء کرده است، در طول تاریخ چنین فرصتهایی نبوده است، اگر به زیارت میآمدند، از ناامنی جاده میترسیدند، از اینکه یهودیها راه را ببندند و به خطر بیندازند میترسیدند، اصلاً پذیرایی در کار نبود، گاهی شبانه و مخفیانه حرکت میکردند. نه شبانه مانند الآن که شب مانند روز روشن است و پُر از جمعیت است، الآن شب از روز پُرجمعیتتر است.
خدای متعال این فرصت را به نسل ما داده است و معلوم نیست این فرصت تا چه زمانی هست.
از این فرصتسوزی به خدای متعال پناه میبریم، از اینکه روز قیامت حسرتِ اربعینِ امسالِ خود را بخورم به خدای متعال پناه میبرم. بگوید تو در سفر حرکت کردی، چند روز راه آمدی، چند هزار ثانیه فرصت داشتی، به امام زمان ارواحنا فداه توجّه نکردی. برای اینکه این مسیر باز بشود دخترانِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه از کربلا تا نجف و شام ضجّه زدهاند. ان شاء الله خدای متعال به همهی شما توفیق بدهد که سفر اربعین امسال شما نقطهی عطف باشد و هر ثانیهی آن توجّه و حضور باشد.
توجّه کنیم که فرصتسوز نباشیم
خیلیها یک مرتبه به خیمهی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آمدهاند و پرواز کردهاند، بعضیها هم که ما آنها را در تاریخ لعن میکنیم، یک مرتبه فرصت داشتند که به خیمهی حضرت بیایند، و قدرِ این یک مرتبه را ندانستند. سیّدالشّهداء صلوات الله علیه «عبیدالله حرّ جعفی» را صدا زد و او نیامد، سیّدالشّهداء صلوات الله علیه حضرت علی اکبر علیه السلام را فرستاد و فرمود تو برو و او را دعوت کن. عبیدالله حرّ جعفی نیامد و حتّی جسارت کرد، بعد خودِ حضرت تشریف برد، اول جسارت کرد، بعد که دید حضرت جلوی خیمه ایستاده است خجالت کشید.
عرب نوعاً میهماننواز است، گفت: بفرمایید داخل.
حضرت نگاهی به عبیدالله حرّ جعفی نگاهی کرد و فرمود: «أَیُّهَا اَلرَّجُلُ إِنَّکَ مُذْنِبٌ خَاطِئٌ»،[۸] تو خیلی غرق گناه هستی، پروندهی تو سنگین است.
این عبیدالله حرّ جعفی حتّی شیعه هم نبود، ولی حضرت فرمودند: من میتوانم کاری کنم که شفاعت جدّم را تضمین کنم.
یعنی من تو را آدم میکنم، اگر تو همراه بشوی کاری میکنم که روز قیامت استحقاقِ شفاعت جدّم را پیدا کنی.
البته او بیادبی کرد و گفت: من فعلاً قصدِ مُردن ندارم. محاسن شما خیلی خوشرنگ است، آیا خضاب کردهاید یا این رنگ طبیعی محاسن شماست؟
حضرت برای اینکه ببیند آیا کورسوی امیدی در این شخص هست یا نه، اشاره کردند و فرمودند: «الشَّیْبُ إِلَیْنَا بَنِی هَاشِمٍ یُعَجِّلُ»[۹] در کودکی ما بلایی بر سر ما آوردند که ما زود پیر شدیم.
ولی عبیدالله حرّ جعفی توجّه نکرد و گفت: اگر بخواهید شمشیر و اسب خود را میدهم.
حضرت فرمودند: «وَ ما کُنْتُ مُتَّخِذَ اَلْمُضِلِّینَ عَضُداً»،[۱۰] من از گمراهکننده کمک نمیخواهم. یعنی آمده بودم که دست تو را بگیرم.
من وقتی میبینم سیّدالشّهداء صلوات الله علیه حتّی عبیدالله حرّ جعفی که گمراه کننده است را به خیمهی خود دعوت میکند، اولاً امید پیدا میکنم که میخواهد من را هم دعوت کند، ثانیاً عبیدالله حرّ جعفی یک مرتبه در خیمهی حضرت حاضر شد، هزار و چهارصد سال است که بعنوانِ یک فرصتسوزِ بدبخت از او نام برده میشود و به او «بیچاره» گفته میشود.
پناه میبرم به خدا از آن روزی که این همه از اول محرم تا بحال، یعنی نزدیک چهل و پنج روز است که ما در خیمهی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هستیم، لباسِ عزای حضرت بر تنِ ماست، این یک فرصتِ عظیم برای ماست؛ و پناه بر خدا از آن روزی که این محرم و صفر تمام بشود، وقتی مردم مرا نگاه کردند بگویند تو چه بهرهای بردهای؟ پناه میبرم به خدا از اینکه حالِ من شبیه حالِ عبیدالله حرّ جعفی بشود.
ما بیچارهی جاودانگی هستیم
کسانی بودهاند که یک مرتبه به خیمهی حضرت آمدهاند، ولی زیر و رو شدند. این عنایتِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است.
اگر کسی توجّه داشته باشد، ممکن است مسیرِ حضرت، توانِ حضرت، شامل حال ما هم بشود که ما را تکان بدهد و جابجا کند.
ان شاء الله خدای متعال ما را قدردان شهدا قرار بدهد، در این مسیر به یادِ پدر و مادر و کسانی که نتوانستند بیایند و شهدا بودن… اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین از لئامت طبع و پستفطرتی بیزار هستند، اگر ببینند انسان در این مسیر چند نفر را هم یاد میکند، بگوید شهدایی بودند که خون و جان دادند و از فرزندان خود گذشتند که ما به زیارت برویم، ما هم قدمهای خود را به یاد آنها برداریم، شهدا محبوبِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هستند، چه بسا حضرت به ما هم نگاه کنند…
یک نفر بود که یک مرتبه به خیمهی حضرت آمد و از نظر بنده عاشقانهترین جملهی تاریخ را گفته است. اگر به من بگویند از کلامِ غیرمعصومین باید چه جملهای را بر تارک عرش نوشت، من این جمله را میدانم، این هم هنرِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است.
باید مقدّمهای بگویم تا بتوانم این جمله را معنا کنم.
هر جایی که عدّهای به نام نامیِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دور یکدیگر جمع شدهاند، یک فرصتِ پرواز است.
ما آدمها بیچارهی جاودانگی هستیم، همین عزیزانی که الآن دوربین بدست دارند و با تلفن همراه خود عکسبرداری و فیلمبرداری میکنند، به دنبال ثبتِ این ماجرا هستند که این ماجرای هم چیز خاصی نیست، دل ما میخواهد که بمانیم، ما بیچارهی ماندن هستیم. جذابیتِ جاودانگی برای ما زیاد است. برای جدّمان آدم ابوالبشر هم زیاد بوده است. اینکه ما خیلی از اوقات مسیرِ از نجف تا کربلا را، در این اوقات معنوی گرفتارِ این هستیم که از خودمان و دیگران فیلم بگیریم و کمتوجّه هستیم… البته شاید کسی به جهتی یا به یک غرض عقلایی این کار را انجام میدهد، نمیخواهم هر کسی این کار را میکند تخطئه کنم، نوع را عرض میکنم، این موضوع برای این است که ما دوست داریم بماند و بعداً به آن نگاه کنیم و ماندگار بشود و این صحنه از بین نرود. ما ماندگاری را دوست داریم، خدای متعال این حس را در ما قرار داده است که ما قیامت و جاودانگی را دوست بداریم.
اگر ابلیس هر وعدهای به حضرت آدم داده بود، حضرت آدم اصلاً گوش نمیکرد، اما قرآن کریم میفرماید: آنجایی که خدا به او فرمود این دشمنِ آشکارِ شما دو نفر است، شیطان آمد و به آدم گفت: «هَلْ أَدُلُّکَ عَلَى شَجَرَهِ الْخُلْدِ»[۱۱] آیا میخواهی درخت جاودانگی را به تو نشان بدهیم؟ «وَمُلْکٍ لَا یَبْلَى» حکومتی که از بین نمیرود.
حضرت آدم در آن نشئهای که امر و نهی شرعی هم در آن نبود، با همهی وجود قبول کرد.
نوع ما که فرزندان حضرت آدم هستیم، بیچارهی جاودانگی هستیم، جذابیتِ بهشت در جاودانگیِ بهشت است. آدم هرچه شد، قرآن کریم میفرماید لغزشگاه او در «هَلْ أَدُلُّکَ عَلَى شَجَرَهِ الْخُلْدِ» است، درخت جاودانگی او را به زمین زد.
جملهی ماندگارِ جناب زهیر سلام الله علیه
حال شما نگاه کنید، آقایی بود که خیلی هم با سیّدالشّهداء صلوات الله علیه همراه نبود، حضرت پیغام دادند که بیا تا تو را ببینیم. این آقا نمیخواست برود، همسرِ او گفت: امام حسین علیه السلام فرزندِ پیغمبر است، اگر روز قیامت پیغمبر گفت که این نوهی من که همیشه روی دوش من بود و میدیدی من او را دوست دارم، تو را صدا زد و تو حتّی جواب او را هم ندادی، چه خواهی گفت؟ برو ببین چه میگوید، نهایتاً اگر نخواستی قبول نمیکنی.
این شخص به محضر سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آمد، حضرت او را به یادِ خاطرهای انداخت، او فهمید و توبه کرد.
من خاطره را میگویم، ولی معلوم است که نقطهی عروج او، در جای دیگری است.
زهیر به محضر سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آمد، وقتی بیرون آمد به همسر خود گفت: من تو را طلاق دادم که تو را بعد از من اسیر نکنند، همهی اموالم را هم به تو بخشیدم.
اطرافیان به او گفتند: چه شد؟ تو اصلاً نمیخواستی به خیمهی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بروی!
او خاطرهای گفت که معلوم شد وقتی حقیقت را فهمید توبه کرده است. همهی عظمتِ زهیر توبه است، منتها سیّدالشّهداء صلوات الله علیه کاری کرده است که توضیح میدهم.
گفت ما در قفقاز امروزی، در فتحِ بِلِنجِر، با «سلمان باهِلی» بودیم، جنگیدیم و پیروز شدیم و طلاهای زیادی هم غنیمت بدست آوردیم، خیلی خوشحال بودیم. سلمان باهلی به من گفت: آیا خیلی خوشحال هستی؟ گفتم: بله! خیلی! هم جنگیدیم و هم ثروت بدست آوردیم.
سلمان باهلی گفت: من از پیغمبر شنیدم غنیمت را برای کسانی است که دَم را غنیمت میشمارند و وقتی حسینِ من قیام میکند، به او میپیوندند.
این در قفقازِ امروزی در ذهنِ زهیر بود، فراموش کرده بود. بر حسب شبهات بنی امیّه هم کمی از سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فاصله گرفته بود، حتّی به قولی خیمه خود را در جایی که حضرت حضور داشت نمیزد.
شبیه ماجرای زبیر که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه او را در جمل صدا کرد و او را به یادِ روایت پیغمبر انداخت، سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هم زهیر را به یادِ این خاطره انداخت.
زهیر فهمید که مسیرِ او خطاست، فرقِ زهیر و زبیر در توبه است، زبیر توبه نکرد، زهیر توبه کرد.
زهیر توبه کرد، هدایت اختیاری است، اما سیّدالشّهداء صلوات الله علیه مابقی کار را انجام داد. زهیر فقط توبه کرد، زهیر که در طی چند روز به کلاس عرفان نرفته بود، زهیر فقط توبه کرد، سیّدالشّهداء صلوات الله علیه برکت داد. زهیر توبه کرد، سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دلِ او را برد.
این زهیر جلمهای گفته است که یقیناً وقتی توبه کرد، سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نگاهی به او کرده است که چنین حرفی زده است.
وقتی دید بعد از خبر شهادت حضرت مسلم بن عقیل علیه السلام همهی یاران سیّدالشّهداء صلوات الله علیه رفتند، چند نفر از یاران بلند شدند تا به بقیه دلداری بدهند، یک نفر مسلم بن عوسجه است، گفت: حسین جان! ما مدیون تو هستیم، ما بدهکارِ تو هستیم که اجازه دادی ما بهمراه تو بیاییم، ما این فرصت را قدر میدانیم، ما با بصیرت به سراغ تو آمدهایم.
هر کسی جملهای گفت، زیباترین جمله را حبیب و مسلم بن عوسجه که پنجاه سال در محضر سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بودند نگفتند، آن کسی گفت که یک مرتبه به خیمهی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آمد و حضرت او را نگاه کرد. ما هم در این مسیر باید بگوییم: حسین جان! به ما هم نگاهی کنید.
ما در این مسیر بگوییم «یا مُحْسِنُ قَدْ اَتاکَ الْمُسیء» ای اهل احسان! گنهکار به سمت تو میآید… همیشه میشود این جملات را گفت ولی این ایام بهتر است بگوییم که «ضَیْفُکَ بِبَابِکَ» میهمان به درِ خانهی شما آمده است، «عُبَیْدُکَ بِفِنَائِک» بندهی روسیاهِ تو به درگاهِ تو آمده است، «مِسْکِینُکَ بِبَابِک»، در این دنیا هیچ چیزی بجز تو ندارم.
این فرصتی که در این مسیر چه چیزی بگوییم، چند روز دیگر تمام میشود و بعداً حسرت خواهیم خورد.
زهیر دید یک به یک بلند شدند، مسلم بن عوسجه و حبیب و… اعلامِ همراهی و وفا کردند، بلند شد و عبارتِ عجیبی گفت. گفت: حسین جان! اگر به من بگویند در این دنیا، با همهی نعمات جاودانه هستی، و فقط برای یاریِ تو من را از این دنیا جدا میکنند، من خلود را فدای سرِ تو میکنم و مرگِ در راهِ تو را به خلودِ در نعمات ترجیح میدهم.
حسین جان! من برای این نمیخواهم که آب و نان مرا درست کنی، من تو را برای خودت میخواهم.
«شیخ عبدالحسین أعسم» میگوید: «تَبکِیکَ عَینِی لَا لِأجلِ مَثُوبَهٍ» حسین جان! من برای تو گریه میکنم، ولی نه برای ثواب. «لَکِنَّمَا عَینِی لِأجلِکَ بَاکِیَه» چشمم برای خودِ تو گریه میکند.
ما گریه نمیکنیم که چیزی بدست بیاوریم، به آن لحظهای گریه میکنیم که به تو بیادبی کردند، در مقابل فرزندانت آب روی زمین ریختند.
حسین جان! رهآورد سفرِ ما را در این سفر، این قرار بده که ما در این سفر بجز تو، چیز دیگری از تو نخواهیم. حیف است که روز قیامت ببینیم عدّهای محو تو نشستهاند ولی ما منتظرِ حساب و کتاب هستیم. دوست داریم جزو آن کسانی باشیم که باید ما را به زور به بهشت ببرند، چون دوست داریم تو را نگاه کنیم.
هر کسی در این مسیر هر چیزی غیر از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بخواهد، ضرر کرده است و کم فروخته است، آیات خدا را مفت نفروشید.
روضه و توسّل
بعضی اوقات باید شما روضه را بشنوید که در مسیر به آن فکر کنید، این روضه را امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خوانده است، قبل از آن مقدّمهای عرض میکنم.
عرب جاهلی خصیصهی بسیار زشتِ وقیهی داشت، اگر با کسی بد بود، یا خودش را میدزدید، یا زن و بچهی او را.
قرآن کریم دو مرتبه به این موضوع اشاره کرده است، میفرماید: «تَخَافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ».[۱۲] این عبارت را در ذهن خود داشته باشید، اینجا ترجمه میکنم، نمیتوانم بین روضه شرح بدهم. «تَخَافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ» یعنی خدای متعال میفرماید به سرِ شما منّت گذاشتم و مسلمان شدید، آیا یادتان نیست که قبلاً «تَخَافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ»؟ در دوران جاهلیت کاری با شما کرده بودند که وقتی با کسی دعوا میکردید یا در گرفتاری میافتادید، میترسیدید که شما یا ناموستان را بربایند. به برکتِ اسلام امنیت آمد.
حاشیهی باب ۸۸ کتاب کامل الزیاره است، جای کتاب هم مهم است، حضرت زینب کبری سلام الله علیها فرمود: وقتی من خردسال بودم و مادر خود را از دست دادم، گریه میکردم.
خادمِ پیغمبر «اُمّ أیمَن» میآمد و مرا دلداری میداد، چیزهایی راجع به حسینِ ما میگفت که اینها خیلی سنگین بود و دوست نداشتم باور کنم، دلم هم یاری نمیکرد که از پدر خود بپرسم، تا اینکه پدرم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه ضربت خورد. وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه ضربت خورد و دیدم بزودی شهید میشود، روز آخر کنار امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نشستم، دست او را گرفتم، وقتی چشم خود را باز کرد عرض کردم: بابا! اُمّ أیمَن سی سال قبل چیزهایی راجع به حسینِ ما میگفت، آیا این مطالب راست است؟ آیا واقعاً رخ میدهد؟
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به من فرمودند: اُمّ أیمَن چه میگفت؟
حضرت زینب کبری سلام الله علیها تعریف میکنند.
روضهای که در ذهنِ حضرت زینب کبری سلام الله علیها است، شهادتِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است، اما امیرالمؤمنین صلوات الله علیه غیرتِ خداست و به جای دیگری اشاره میکند.
حضرت زینب کبری سلام الله علیها عرض کرد: اُمّ أیمَن میگفت که حسینِ ما را بینِ دو نهرِ آب، با لبِ تشنه…
همینکه من این را عرض کردم، پدرم برگشت و به من نگاه کرد و فرمود: «تَخَافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ»… اینها کاری با شما میکنند که تشویش به دلِ بچهها راه بیفتند…
حضرت زینب کبری سلام الله علیها این مطالب را به امام سجّاد علیه السلام میفرمایند، یعنی من میدانم جلوتر میخواهند چکار کنند، نگران نباش، ما مسیر را طی میکنیم…
فرمود: پدرم به من گفت «تَخَافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ»، کاری میکنند که مدام در دلِ بچهها دلشوره بیفتد، بعد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نگاهی به من کرد و فرمود: زینب جان! تو و دخترها را میبینم، آن لحظهای که حرامی آنقدر نزدیک میشود که دستها را به گردنها ببندد…
[۱]– سوره مبارکه غافر، آیه ۴۴٫
[۲]– سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫
[۴] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام ، جلد ۴۳ ، صفحه ۲۱۸ (وَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ قَالَ: لَمَّا حَضَرَتْ فَاطِمَهَ اَلْوَفَاهُ بَکَتْ فَقَالَ لَهَا أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ یَا سَیِّدَتِی مَا یُبْکِیکِ قَالَتْ أَبْکِی لِمَا تَلْقَى بَعْدِی فَقَالَ لَهَا لاَ تَبْکِی فَوَ اَللَّهِ إِنَّ ذَلِکِ لَصَغِیرٌ عِنْدِی فِی ذَاتِ اَللَّهِ قَالَ وَ أَوْصَتْهُ أَنْ لاَ یُؤْذِنَ بِهَا اَلشَّیْخَیْنِ فَفَعَلَ)
[۵] روضه الواعظین ، جلد ۱ ، صفحه ۱۵۲ (وَ رُوِیَ أَنَّ أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ : عِنْدَ دَفْنِ فَاطِمَهَ عَلَیْهَا السَّلاَمُ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اَللَّهِ عَنِّی وَ عَنِ اِبْنَتِکَ اَلنَّازِلَهِ فِی جِوَارِکَ وَ اَلسَّرِیعَهِ اَللَّحَاقِ بِکَ قَلَّ یَا رَسُولَ اَللَّهِ عَنْ صَفِیَّتِکَ صَبْرِی وَ رَقَّ عَنْهَا تَجَلُّدِی إِلاَّ أَنَّ لِی فِی اَلتَّأَسِّی بِعِظَمِ فُرْقَتِکِ وَ فَادِحِ مُصِیبَتِکِ مَوْضِعَ تَعَزٍّ فَلَقَدْ وَسَّدْتُکَ فِی مَلْحُودَهِ قَبْرِکَ وَ فَاضَتْ بَیْنَ نَحْرِی وَ صَدْرِی نَفْسُکَ إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَیْهِ رٰاجِعُونَ فَلَقَدِ اُسْتُرْجِعَتِ اَلْوَدِیعَهُ وَ أُخِذَتِ اَلرَّهِینَهُ أَمَّا حُزْنِی فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَیْلِی فَمُسَهَّدٌ إِلَى أَنْ یَخْتَارَ اَللَّهُ لِی دَارَکَ اَلَّتِی أَنْتَ بِهَا مُقِیمٌ وَ سَتُنْبِئُکَ اِبْنَتُکَ فَأَحْفِهَا اَلسُّؤَالَ وَ اِسْتَخْبِرْهَا اَلْحَالَ هَذَا وَ لَمْ یَطُلِ اَلْعَهْدُ وَ لَمْ یَخْلُ اَلذِّکْرُ وَ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکُمَا سَلاَمَ مُوَدِّعٍ لاَ قَالٍ وَ لاَ سَئِمٍ فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلاَ عَنْ مَلاَلَهٍ وَ إِنْ أُقِمْ فَلاَ عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَ اَللَّهُ بِهِ اَلصَّابِرِینَ.)
[۶] کبریت احمر، صفحه ۳۷۶
[۷] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام ، جلد ۴۵ ، صفحه ۱۱۴ (ثُمَّ إِنَّ اِبْنَ زِیَادٍ جَلَسَ فِی اَلْقَصْرِ لِلنَّاسِ وَ أَذِنَ إِذْناً عَامّاً وَ جِیءَ بِرَأْسِ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَوُضِعَ بَیْنَ یَدَیْهِ وَ أُدْخِلَ نِسَاءُ اَلْحُسَیْنِ وَ صِبْیَانُهُ إِلَیْهِ فَجَلَسَتْ زَیْنَبُ بِنْتُ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ مُتَنَکِّرَهً فَسَأَلَ عَنْهَا فَقِیلَ هَذِهِ زَیْنَبُ بِنْتُ عَلِیٍّ فَأَقْبَلَ عَلَیْهَا فَقَالَتْ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِی فَضَحَکُمْ وَ أَکْذَبَ أُحْدُوثَتَکُمْ فَقَالَتْ إِنَّمَا یَفْتَضِحُ اَلْفَاسِقُ وَ یَکْذِبُ اَلْفَاجِرُ وَ هُوَ غَیْرُنَا فَقَالَ اِبْنُ زِیَادٍ کَیْفَ رَأَیْتِ صُنْعَ اَللَّهِ بِأَخِیکِ وَ أَهْلِ بَیْتِکِ فَقَالَتْ مَا رَأَیْتُ إِلاَّ جَمِیلاً هَؤُلاَءِ قَوْمٌ کَتَبَ اَللَّهُ عَلَیْهِمُ اَلْقَتْلَ فَبَرَزُوا إِلَى مَضَاجِعِهِمْ وَ سَیَجْمَعُ اَللَّهُ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُمْ فَتُحَاجُّ وَ تُخَاصَمُ فَانْظُرْ لِمَنِ اَلْفَلْجُ یَوْمَئِذٍ ثَکِلَتْکَ أُمُّکَ یَا اِبْنَ مَرْجَانَهَ قَالَ فَغَضِبَ وَ کَأَنَّهُ هَمَّ بِهَا فَقَالَ لَهُ عَمْرُو بْنُ حُرَیْثٍ إِنَّهَا اِمْرَأَهٌ وَ اَلْمَرْأَهُ لاَ تُؤَاخَذُ بِشَیْءٍ مِنْ مَنْطِقِهَا فَقَالَ لَهُ اِبْنُ زِیَادٍ لَقَدْ شَفَى اَللَّهُ قَلْبِی مِنْ طَاغِیَتِکِ اَلْحُسَیْنِ وَ اَلْعُصَاهِ اَلْمَرَدَهِ مِنْ أَهْلِ بَیْتِکِ فَقَالَتْ لَعَمْرِی لَقَدْ قَتَلْتَ کَهْلِی وَ قَطَعْتَ فَرْعِی وَ اِجْتَثَثْتَ أَصْلِی فَإِنْ کَانَ هَذَا شِفَاءَکَ فَقَدِ اِشْتَفَیْتَ فَقَالَ اِبْنُ زِیَادٍ هَذِهِ سَجَّاعَهٌ وَ لَعَمْرِی لَقَدْ کَانَ أَبُوکِ سَجَّاعاً شَاعِراً فَقَالَتْ یَا اِبْنَ زِیَادٍ مَا لِلْمَرْأَهِ وَ اَلسَّجَّاعَهَ. و قال ابن نما : و إن لی عن السجاعه لشغلا و إنی لأعجب ممن یشتفی بقتل أئمته و یعلم أنهم منتقمون منه فی آخرته وَ قَالَ اَلْمُفِیدُ رَحِمَهُ اَللَّهُ: فَوُضِعَ اَلرَّأْسُ بَیْنَ یَدَیْهِ یَنْظُرُ إِلَیْهِ وَ یَتَبَسَّمُ وَ بِیَدِهِ قَضِیبٌ یَضْرِبُ بِهِ ثَنَایَاهُ وَ کَانَ إِلَى جَانِبِهِ زَیْدُ بْنُ أَرْقَمَ صَاحِبُ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ هُوَ شَیْخٌ کَبِیرٌ فَلَمَّا رَآهُ یَضْرِبُ بِالْقَضِیبِ ثَنَایَاهُ قَالَ اِرْفَعْ قَضِیبَکَ عَنْ هَاتَیْنِ اَلشَّفَتَیْنِ فَوَ اَللَّهِ اَلَّذِی لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ لَقَدْ رَأَیْتُ شَفَتَیْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ عَلَیْهِمَا مَا لاَ أُحْصِیهِ یُقَبِّلُهُمَا ثُمَّ اِنْتَحَبَ بَاکِیاً فَقَالَ لَهُ اِبْنُ زِیَادٍ أَبْکَى اَللَّهُ عَیْنَیْکَ أَ تَبْکِی لِفَتْحِ اَللَّهِ وَ اَللَّهِ لَوْ لاَ أَنَّکَ شَیْخٌ کَبِیرٌ قَدْ خرقت [خَرِفْتَ] وَ ذَهَبَ عَقْلُکَ لَضَرَبْتُ عُنُقَکَ فَنَهَضَ زَیْدُ بْنُ أَرْقَمَ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ صَارَ إِلَى مَنْزِلِهِ. وَ قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی طَالِبٍ : ثُمَّ رَفَعَ زَیْدٌ صَوْتَهُ یَبْکِی وَ خَرَجَ وَ هُوَ یَقُولُ مَلَکَ عَبْدٌ حُرّاً أَنْتُمْ یَا مَعْشَرَ اَلْعَرَبِ اَلْعَبِیدُ بَعْدَ اَلْیَوْمِ قَتَلْتُمُ اِبْنَ فَاطِمَهَ وَ أَمَّرْتُمُ اِبْنَ مَرْجَانَهَ حَتَّى یَقْتُلَ خِیَارَکُمْ وَ یَسْتَعْبِدَ أَشْرَارَکُمْ رَضِیتُمْ بِالذُّلِّ فَبُعْداً لِمَنْ رَضِیَ وَ قَالَ اَلْمُفِیدُ : فَأُدْخِلَ عِیَالُ اَلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهِمَا عَلَى اِبْنِ زِیَادٍ فَدَخَلَتْ زَیْنَبُ أُخْتُ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فِی جُمْلَتِهِمْ مُتَنَکِّرَهً وَ عَلَیْهَا أَرْذَلُ ثِیَابِهَا وَ مَضَتْ حَتَّى جَلَسَتْ نَاحِیَهً وَ حَفَّتْ بِهَا إِمَاؤُهَا فَقَالَ اِبْنُ زِیَادٍ مَنْ هَذِهِ اَلَّتِی اِنْحَازَتْ فَجَلَسَتْ نَاحِیَهً وَ مَعَهَا نِسَاؤُهَا فَلَمْ تُجِبْهُ زَیْنَبُ فَأَعَادَ اَلْقَوْلَ ثَانِیَهً وَ ثَالِثَهً یَسْأَلُ عَنْهَا فَقَالَتْ لَهُ بَعْضُ إِمَائِهَا: هَذِهِ زَیْنَبُ بِنْتُ فَاطِمَهَ بِنْتِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَأَقْبَلَ عَلَیْهَا اِبْنُ زِیَادٍ وَ قَالَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِی فَضَحَکُمْ وَ قَتَلَکُمْ وَ أَکْذَبَ أُحْدُوثَتَکُمْ فَقَالَتْ زَیْنَبُ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِی أَکْرَمَنَا بِنَبِیِّهِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ طَهَّرَنَا مِنَ اَلرِّجْسِ تَطْهِیراً إِنَّمَا یَفْتَضِحُ اَلْفَاسِقُ إِلَى آخِرِ مَا مَرَّ وَ قَالَ اَلسَّیِّدُ وَ اِبْنُ نَمَا : ثُمَّ اِلْتَفَتَ اِبْنُ زِیَادٍ إِلَى عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ فَقَالَ مَنْ هَذَا فَقِیلَ عَلِیُّ بْنُ اَلْحُسَیْنِ فَقَالَ أَ لَیْسَ قَدْ قَتَلَ اَللَّهُ عَلِیَّ بْنَ اَلْحُسَیْنِ فَقَالَ عَلِیٌّ قَدْ کَانَ لِی أَخٌ یُسَمَّى عَلِیَّ بْنَ اَلْحُسَیْنِ قَتَلَهُ اَلنَّاسُ فَقَالَ بَلِ اَللَّهُ قَتَلَهُ فَقَالَ عَلِیٌّ : اَللّٰهُ یَتَوَفَّى اَلْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهٰا وَ اَلَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنٰامِهٰا فَقَالَ اِبْنُ زِیَادٍ وَ لَکَ جُرْأَهٌ عَلَى جَوَابِی اِذْهَبُوا بِهِ فَاضْرِبُوا عُنُقَهُ فَسَمِعَتْ عَمَّتُهُ زَیْنَبُ فَقَالَتْ یَا اِبْنَ زِیَادٍ إِنَّکَ لَمْ تُبْقِ مِنَّا أَحَداً فَإِنْ عَزَمْتَ عَلَى قَتْلِهِ فَاقْتُلْنِی مَعَهُ وَ قَالَ اَلْمُفِیدُ وَ اِبْنُ نَمَا : فَتَعَلَّقَتْ بِهِ زَیْنَبُ عَمَّتُهُ وَ قَالَتْ یَا اِبْنَ زِیَادٍ حَسْبُکَ مِنْ دِمَائِنَا وَ اِعْتَنَقَتْهُ وَ قَالَتْ وَ اَللَّهِ لاَ أُفَارِقُهُ فَإِنْ قَتَلْتَهُ فَاقْتُلْنِی مَعَهُ فَنَظَرَ اِبْنُ زِیَادٍ إِلَیْهَا وَ إِلَیْهِ سَاعَهً ثُمَّ قَالَ عَجَباً لِلرَّحِمِ وَ اَللَّهِ إِنِّی لَأَظُنُّهَا وَدَّتْ أَنِّی قَتَلْتُهَا مَعَهُ دَعُوهُ فَإِنِّی أَرَاهُ لِمَا بِهِ. وَ قَالَ اَلسَّیِّدُ : فَقَالَ عَلِیٌّ لِعَمَّتِهِ اُسْکُتِی یَا عَمَّهِ حَتَّى أُکَلِّمَهُ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَیهِ السَّلاَمُ فَقَالَ أَ بِالْقَتْلِ تُهَدِّدُنِی یَا اِبْنَ زِیَادٍ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ اَلْقَتْلَ لَنَا عَادَهٌ وَ کَرَامَتَنَا اَلشَّهَادَهُ ثُمَّ أَمَرَ اِبْنُ زِیَادٍ بِعَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ أَهْلِهِ فَحُمِلُوا إِلَى دَارٍ إِلَى جَنْبِ اَلْمَسْجِدِ اَلْأَعْظَمِ فَقَالَتْ زَیْنَبُ بِنْتُ عَلِیٍّ – لاَ یَدْخُلَنَّ عَلَیْنَا عَرَبِیَّهٌ إِلاَّ أُمُّ وَلَدٍ أَوْ مَمْلُوکَهٌ فَإِنَّهُنَّ سُبِینَ وَ قَدْ سُبِینَا .)
[۸] الأمالی (للصدوق) ، جلد ۱ ، صفحه ۱۵۰ (ثُمَّ سَارَ اَلْحُسَیْنُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ حَتَّى نَزَلَ اَلْقُطْقُطَانِیَّهَ فَنَظَرَ إِلَى فُسْطَاطٍ مَضْرُوبٍ فَقَالَ لِمَنْ هَذَا اَلْفُسْطَاطُ فَقِیلَ لِعُبَیْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلْحُرِّ اَلْحَنَفِیِّ [اَلْجُعْفِیِّ] فَأَرْسَلَ إِلَیْهِ اَلْحُسَیْنُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ أَیُّهَا اَلرَّجُلُ إِنَّکَ مُذْنِبٌ خَاطِئٌ إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ آخِذُکَ بِمَا أَنْتَ صَانِعٌ إِنْ لَمْ تَتُبْ إِلَى اَللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فِی سَاعَتِکَ هَذِهِ فَتَنْصُرَنِی وَ یَکُونَ جَدِّی شَفِیعَکَ بَیْنَ یَدَیِ اَللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فَقَالَ یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ وَ اَللَّهِ لَوْ نَصَرْتُکَ لَکُنْتُ أَوَّلَ مَقْتُولٍ بَیْنَ یَدَیْکَ وَ لَکِنَّ هَذَا فَرَسِی خُذْهُ إِلَیْکَ فَوَ اَللَّهِ مَا رَکِبْتُهُ قَطُّ وَ أَنَا أَرُومُ شَیْئاً إِلاَّ بَلَغْتُهُ وَ لاَ أَرَادَنِی أَحَدٌ إِلاَّ نَجَوْتُ عَلَیْهِ فَدُونَکَ فَخُذْهُ فَأَعْرَضَ عَنْهُ اَلْحُسَیْنُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ بِوَجْهِهِ ثُمَّ قَالَ لاَ حَاجَهَ لَنَا فِیکَ وَ لاَ فِی فَرَسِکَ – « وَ مٰا کُنْتُ مُتَّخِذَ اَلْمُضِلِّینَ عَضُداً » وَ لَکِنْ فِرَّ فَلاَ لَنَا وَ لاَ عَلَیْنَا فَإِنَّهُ مَنْ سَمِعَ وَاعِیَتَنَا أَهْلَ اَلْبَیْتِ ثُمَّ لَمْ یُجِبْنَا کَبَّهُ اَللَّهُ عَلَى وَجْهِهِ فِی نَارِ جَهَنَّمَ ثُمَّ سَارَ حَتَّى نَزَلَ کَرْبَلاَءَ فَقَالَ أَیُّ مَوْضِعٍ هَذَا فَقِیلَ هَذَا کَرْبَلاَءُ یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ فَقَالَ هَذَا وَ اَللَّهِ یَوْمُ کَرْبٍ وَ بَلاَءٍ وَ هَذَا اَلْمَوْضِعُ اَلَّذِی یُهَرَاقُ فِیهِ دِمَاؤُنَا وَ یُبَاحُ فِیهِ حَرِیمُنَا فَأَقْبَلَ عُبَیْدُ اَللَّهِ بْنُ زِیَادٍ بِعَسْکَرِهِ حَتَّى عَسْکَرَ بِالنُّخَیْلَهِ وَ بَعَثَ إِلَى اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ رَجُلاً یُقَالُ لَهُ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ فِی أَرْبَعَهِ آلاَفِ فَارِسٍ وَ أَقْبَلَ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ اَلْحُصَیْنِ اَلتَّمِیمِیُّ فِی أَلْفِ فَارِسٍ یَتْبَعُهُ شَبَثُ بْنُ رِبْعِیٍّ فِی أَلْفِ فَارِسٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ اَلْأَشْعَثِ بْنِ قَیْسٍ اَلْکِنْدِیُّ أَیْضاً فِی أَلْفِ فَارِسٍ وَ کَتَبَ لِعُمَرَ بْنِ سَعْدٍ عَلَى اَلنَّاسِ وَ أَمَرَهُمْ أَنْ یَسْمَعُوا لَهُ وَ یُطِیعُوهُ فَبَلَغَ عُبَیْدَ اَللَّهِ بْنَ زِیَادٍ أَنَّ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ یُسَامِرُ اَلْحُسَیْنَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ یُحَدِّثُهُ وَ یَکْرَهُ قِتَالَهُ فَوَجَّهَ إِلَیْهِ شِمْرَ بْنَ ذِی اَلْجَوْشَنِ فِی أَرْبَعَهِ آلاَفِ فَارِسٍ وَ کَتَبَ إِلَى عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ إِذَا أَتَاکَ کِتَابِی هَذَا فَلاَ تُمْهِلَنَّ اَلْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ وَ خُذْ بِکَظَمِهِ وَ حُلْ بَیْنَ اَلْمَاءِ وَ بَیْنَهُ کَمَا حِیلَ بَیْنَ عُثْمَانَ وَ بَیْنَ اَلْمَاءِ یَوْمَ اَلدَّارِ فَلَمَّا وَصَلَ اَلْکِتَابُ إِلَى عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ لَعَنَهُ اَللَّهُ أَمَرَ مُنَادِیَهُ فَنَادَى إِنَّا قَدْ أَجَّلْنَا حُسَیْناً وَ أَصْحَابَهُ یَوْمَهُمْ وَ لَیْلَتَهُمْ فَشَقَّ ذَلِکَ عَلَى اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ عَلَى أَصْحَابِهِ فَقَامَ اَلْحُسَیْنُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فِی أَصْحَابِهِ خَطِیباً فَقَالَ اَللَّهُمَّ إِنِّی لاَ أَعْرِفُ أَهْلَ بَیْتٍ أَبَرَّ وَ لاَ أَزْکَى وَ لاَ أَطْهَرَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی وَ لاَ أَصْحَاباً هُمْ خَیْرٌ مِنْ أَصْحَابِی وَ قَدْ نَزَلَ بِی مَا قَدْ تَرَوْنَ وَ أَنْتُمْ فِی حِلٍّ مِنْ بَیْعَتِی لَیْسَتْ لِی فِی أَعْنَاقِکُمْ بَیْعَهٌ وَ لاَ لِی عَلَیْکُمْ ذِمَّهٌ وَ هَذَا اَللَّیْلُ قَدْ غَشِیَکُمْ فَاتَّخِذُوهُ جَمَلاً وَ تَفَرَّقُوا فِی سَوَادِهِ فَإِنَّ اَلْقَوْمَ إِنَّمَا یَطْلُبُونِّی وَ لَوْ ظَفِرُوا بِی لَذَهَلُوا عَنْ طَلَبِ غَیْرِی فَقَامَ إِلَیْهِ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ مُسْلِمِ بْنِ عَقِیلِ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَقَالَ یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ مَا ذَا یَقُولُ لَنَا اَلنَّاسُ إِنْ نَحْنُ خَذَلْنَا شَیْخَنَا وَ کَبِیرَنَا وَ سَیِّدَنَا وَ اِبْنَ سَیِّدِ اَلْأَعْمَامِ وَ اِبْنَ نَبِیِّنَا سَیِّدِ اَلْأَنْبِیَاءِ لَمْ نَضْرِبْ مَعَهُ بِسَیْفٍ وَ لَمْ نُقَاتِلْ مَعَهُ بِرُمْحٍ لاَ وَ اَللَّهِ أَوْ نَرِدَ مَوْرِدَکَ وَ نَجْعَلَ أَنْفُسَنَا دُونَ نَفْسِکَ وَ دِمَاءَنَا دُونَ دَمِکَ فَإِذَا نَحْنُ فَعَلْنَا ذَلِکَ فَقَدْ قَضَیْنَا مَا عَلَیْنَا وَ خَرَجْنَا مِمَّا لَزِمَنَا وَ قَامَ إِلَیْهِ رَجُلٌ یُقَالُ لَهُ زُهَیْرُ بْنُ اَلْقَیْنِ اَلْبَجَلِیُّ فَقَالَ یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ وَدِدْتُ أَنِّی قُتِلْتُ ثُمَّ نُشِرْتُ ثُمَّ قُتِلْتُ ثُمَّ نُشِرْتُ ثُمَّ قُتِلْتُ ثُمَّ نُشِرْتُ فِیکَ وَ فِی اَلَّذِینَ مَعَکَ مِائَهَ قَتْلَهٍ وَ إِنَّ اَللَّهَ دَفَعَ بِی عَنْکُمْ أَهْلَ اَلْبَیْتِ فَقَالَ لَهُ وَ لِأَصْحَابِهِ جُزِیتُمْ خَیْراً ثُمَّ إِنَّ اَلْحُسَیْنَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَمَرَ بِحَفِیرَهٍ فَحُفِرَتْ حَوْلَ عَسْکَرِهِ شِبْهَ اَلْخَنْدَقِ وَ أَمَرَ فَحُشِیَتْ حَطَباً وَ أَرْسَلَ عَلِیّاً اِبْنَهُ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فِی ثَلاَثِینَ فَارِساً وَ عِشْرِینَ رَاجِلاً لِیَسْتَقُوا اَلْمَاءَ وَ هُمْ عَلَى وَجَلٍ شَدِیدٍ)
[۹] ثواب الأعمال و عقاب الأعمال ، جلد ۱ ، صفحه ۲۵۹ (حَدَّثَنِی اَلْحُسَیْنُ بْنُ أَحْمَدَ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ اَلْحَکَمِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی اَلْجَارُودِ عَنْ عَمْرِو بْنِ قَیْسٍ اَلْمَشْرِقِیِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَنَا وَ اِبْنُ عَمٍّ لِی وَ هُوَ فِی قَصْرِ بَنِی مُقَاتِلٍ فَسَلَّمْنَا عَلَیْهِ فَقَالَ لَهُ اِبْنُ عَمِّی یَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ هَذَا اَلَّذِی أَرَى خِضَابٌ أَوْ شَعْرُکَ فَقَالَ خِضَابٌ وَ اَلشَّیْبُ إِلَیْنَا بَنِی هَاشِمٍ یُعَجِّلُ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَیْنَا فَقَالَ جِئْتُمَا لِنُصْرَتِی فَقُلْتُ إِنِّی رَجُلٌ کَبِیرُ اَلسِّنِّ کَثِیرُ اَلدَّیْنِ کَثِیرُ اَلْعِیَالِ وَ فِی یَدِی بَضَائِعُ لِلنَّاسِ وَ لاَ أَدْرِی مَا یَکُونُ وَ أَکْرَهُ أَنْ أُضَیِّعَ أَمَانَتِی وَ قَالَ لَهُ اِبْنُ عَمِّی مِثْلَ ذَلِکَ قَالَ لَنَا فَانْطَلِقَا فَلاَ تَسْمَعَا لِی وَاعِیَهً وَ لاَ تَرَیَا لِی سَوَاداً فَإِنَّهُ مَنْ سَمِعَ وَاعِیَتَنَا أَوْ رَأَى سَوَادَنَا فَلَمْ یُجِبْنَا وَ لَمْ یُعِنَّا کَانَ حَقّاً عَلَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یُکِبَّهُ عَلَى مَنْخِرَیْهِ فِی اَلنَّارِ .)
[۱۰] سوره مبارکه کهف، آیه ۵۱
[۱۱] سوره مبارکه طه، آیه ۱۲۰ (فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطَانُ قَالَ یَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَىٰ شَجَرَهِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَا یَبْلَىٰ)
[۱۲] سوره مبارکه انفال، آیه ۲۶ (وَاذْکُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِیلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِی الْأَرْضِ تَخَافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ فَآوَاکُمْ وَأَیَّدَکُمْ بِنَصْرِهِ وَرَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ)
پاسخ دهید