«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم»
روز دوازدهم تیر ماه سال ۹۵ که در ماه مبارک رمضان بود بعد از گفتگوی تلفنی با جناب آقای ترکاشوند که نویسندهی مقالهی نفی کینهورزیهای مذهبی هستند با هم قرار گذاشته بودیم که در حوزهی علمیهی امام خمینی با هم گفتگویی داشته باشیم منتها ایشان پشیمان شدند و با من تماس گرفتند و برای روز دوازدهم تیر ماه در منزل خود قرار گذاشتند. به همراه یکی از اساتید خدمت ایشان رسیدم و راجع به مقالهی ایشان از ساعت ده صبح تا یک بعد از ظهر گفتگو کردیم. در این سه ساعت که گفتگو کردیم تقریباً کلّ مطالب مقالهی ایشان را به صورت موجز و مختصر نقد کردم. ایشان تقریباً پاسخی ندادند یا نداشتند منتها من در گزارشی که الآن خدمت شما عرض میکنم بیانات ایشان را مطرح نمیکنم که هم فرصت برای ایشان باشد تا اگر صلاح دانستند جوابگو باشند و بیانات خود را به شکل بهتری از طرف خود منتشر کنند امکان این کار را داشته باشند لذا من حرفهایی را که در آن جلسه گفتم به صورت خلاصه عرض میکنم.
وقتی در آن جلسه خدمت ایشان رسیدیم با توجّه به اینکه نوشتهی ایشان تقریباً در این چند سال اخیر زیاد بازدید شده بود من لازم دانسته بودم که ایشان را ببینم و راجع به آن مطلب با آن صحبت کنم. اوّلین جلسهای که گفتگو را با ایشان شروع کردم عرض کردم شما در این مقاله دنبال چه چیزی بودید؟ نه اینکه من دنبال انگیزهی شما باشم. ظاهراً شما در این مقاله دنبال این هستید که اصل بیزاری و برائت را نقد کنید. اگر اینطور باشد که راه را به خطا رفتهاید؛ یعنی عمدهی مطالب مقالهی شما در رد زیارت عاشورا است در حالی که عنوان مقالهی شما نفی کینهورزیهای مذهبی است. نفی کینهورزیهای مذهبی یا نقد برائت باید ادلّهی برائت را نقد کند. برائت از فروع مهمّ دین است، آیات فراوان دارد، روایات متقن محکم فراوان دارد، شما باید اینها را نقد کنید نه اینکه زیارت عاشورا را نقد کنید. فرض کنیم توانستی زیارت عاشورا را هم نقد کنی، یک مصداق از مصادیق برائت را نقد کردهای. اگر منظور شما نقد برائت است که باید روی زیارت عاشورا سرمایهگذاری کنید؛ یعنی ادّعای شما وسیعتر از دلیل شما است و این اوّلین اشکال اصلی و منهجی پژوهش ایشان است؛ این نکتهی اوّل بود. نکتهی دوم این است که نویسنده پیش فرضهای فراوانی برای خود در نظر گرفته و بدون اینکه اینها را ثابت کند، بدون اینکه استدلال کند اینها را از قبل پذیرفته شده و اصل موضوعه در نظر گرفته است و از آنها استفاده کرده است لذا در مقالهی ایشان عباراتی زیادی از جمله به یقین، بیتردید، یعنی عباراتی که برای مخاطب القا میکند که این یقیناً اینطور است، بیتردید اینطور است، در حالی که ادّعا است.
به عنوان نمونه ایشان در ابتدای مقاله، در صفحهی ۳ نوشتهاند: پوشیده نیست که مصداق مهم و حسّاس این بغضها و بیزاریها نسبت به دو خلیفهی اوّل است و من این مقاله را به همین دلیل به رشتهی تحریر در آوردهام که این بیزاری و اختلاف نظر را نفی کنم و در صفحهی ۴ نوشتهاند که مبتکر کینهورزی غلات شیعه هستند.
اوّلاً که دلیل این نظر که مبتکر کینهورزی غلات شیعه هستند کجا است؟ ثانیاً ایشان که خواستند استدلال کنند برای استدلال به یک مثال اکتفا کردند، آن هم مثال از یک متن که سند چندان محکمی هم ندارد؛ یعنی خواستند بگویند غلات شیعه در منبعی، مثلاً مختصر بصائر الدّرجات یا در منبع دیگری ذکر کردهاند که وقتی امام زمان (سلام الله علیه) ظهور کنند دو خلیفهی اوّل را مجازات میکنند و… ثانیاً اینکه فارق از اینکه درست است یا نیست، فارق از اینکه مستند و استناد مختصر بصائر چگونه است. بدون اینکه وارد این مباحث بشوند یک مثال مطرح کردند و وارد بحث بعدی شدند در حالی که برای ما واضح است که وقتی بخواهیم مسئلهی کلّی را رد کنیم اگر یک مثال نقض بیان کنیم کفات میکند ولی برای اثبات یک مسئلهی کلّی اصلاً با یک مثال به چه نتیجهای میشود رسید؟ این چه نحوهی پژوهش است؟! من به مثالی که ایشان بیان کردند وارد نمیشوم، اصل این مثال وافی مقصود نیست. نمیشود با یک مثال یک ادّعا را ثابت کرد.
نکتهی بسیار مهم که در بحث بعدی باید مطرح بشود این است که ایشان مناهج و روشهای پژوهشی خود را ابداً مشخّص نکردهاند. ایشان گاهی سعی کردهاند تحقیقات رجالی انجام بدهند، بحثهای حدیث کردهاند، بحثهای کلامی کردهاند، بحثهای عقایدی مطرح کردهاند. هیچ جا معلوم نکردند کدام یک از مناهج شیعه را قبول دارند. اصلاً معلوم نیست در مقالهی ایشان درون مذهبی دارد نقد میشود یا برون مذهبی؛ یعنی ایشان به عنوان یک شیعه دارد نقد میکند یا به عنوان مسلمان دارد نقد میکند یا به عنوان یک مستشرق نقد میکند؟ هر وقت هر جا خواسته به هر کسی خواسته استدلال و استناد کرده است. اصلاً موضع ایشان روشن نیست. من به خود ایشان عرض کردم اگر شما در علم رجال وارد شدید و بحث سندی کردید اصلاً کدام یک از مناهج علم رجال را قبول دارید؟ اصلاً علم رجال را قبول دارید یا قبول ندارید؟ گاهی طوری بحث میکنید کأنّه قبول ندارید، گاهی طوری استدلال میکند مثل اینکه قبول دارید. یعنی دائماً در حال پرش و تغییر موضع هستید. در روش ایشان تذبذب دیده میشود. مثلاً به ایشان عرض کردم آیا شما توفیقات عامّه را قبول دارید یا ندارید؟ یا مثلاً وثوق شما به کتب رجالی به چه شکل است؟ از کدام یک از نظریات استفاده میکنید؟ چون اینها در بحث شما اثر دارند -که جلوتر توضیح میدهم- منهج ایشان روشن نیست، اینکه درون مذهبی بحث میکنند یا برون مذهبی روشن نیست.
نکتهی منهدمکننده نسبت به مقالهی ایشان این است که ایشان در نقد زیارت عاشورا گفتند حضرت آیت الله شبیری زنجانی چندین طریق زیارت عاشورا را بررسی کردند و یک طریق آن را صحیح اعلام کردند و ایشان آن طریقی که آقای شبیری (حفظه الله) را صحیح دانستهاند را نقد کردند. من به ایشان عرض کردم شما الآن مقاله را در خطاب به آقای شبیری نوشتید؟ شما با چه کسی صحبت میکردید؟ یعنی وقتی شما دارید این مقاله را مینویسید اگر بنای خود را بر این گذاشتید که از احادیث صحیح و متقن استفاده کنید در هیچ یک از نقاط مقاله -بنده عرض میکنم این یک از عمدهترین ضعفهای ایشان است- برای هیچ یک از ادّعاها نه سند صحیح آوردند و نه حتّی ادّعا کردند که این سند صحیح است؛ یعنی نه سند صحیح آوردند و حتّی ادّعا کردند و برای نقد زیارت عاشورا گفتهاند از نظر من سند صحیح ندارد. شما در کدام قسمت از مقالهای که نوشتید یک سند صحیح آوردید که بیشتر از بیست ادّعا مطرح کردهاید؟ یک بار هم سند صحیح نیاوردید بلکه در اکثر نقاط این مقاله مثل حشویه هر جایی مطلبی شبیه به آن چیزی که فکر کردهاید به کار شما میآمده آن مطلب را ذکر کردید -که جلوتر برای نمونه عرض خواهم کرد. بعد در نقد میفرمایید که زیارت عاشورا سند صحیح ندارد. بالاخره اینکه یک بام و دو هوا است.
امّا در قسمتهای بعدی؛ بعضی از عبارات در کلام ایشان وجود دارد که کاملاً ادّعا است و هیچ سندی برای آن ذکر نکردهاند. مثلاً گفتهاند پوشیده نیست که خریدار حب و بغضها مذهبی و آن افسانهها و کینهکِشیها، خشک مغزها و جاهلان هستند! یعنی کاملاً دشنامگونه به کسانی که این روایات را قبول دارند حمله شده است در حالی که بسیاری از علما، مراجع، طرفدار آن فکر هستند، این نحوهی برخورد ایشان که من به ایشان گفتم شما اینجا خیلی تندروی کردید. گفت: من کمی عصبانی بودم. یا مثلاً نوشتهاند فاجعهبارتر اینکه پس از استقرار جمهوری اسلامی در ایران به مرور وارثان غلات که حب و بغض را با استناد به روایات ساختگی یا تفسیردار جزء دین بلکه تمام دین میدانند بسیاری از هیئتهای مذهبی و مجالس روضهخوانی را در اختیار دارند. بعد نوشتهاند این یعنی پیروزی شیعیان غالی بر شیعیان امامی. گفتم: شما با این کلّیگویی چه کسی را محکوم کردید؟ هیئتدارها؟ طرفداران هیئات و مجالس روضهخوانی؟ موضع شما معلوم نیست. تقریبا همهی مراجع زیارت عاشورا را از مسلّمات میدانند. این ادبیات زیبندهی یک مقالهی پژوهشی نیست که آدم به مخالف خود دشنام بدهد.
نکتهی بعد که بسیار حائز اهمّیّت است این است که وقتی ایشان میخواهد استناد کند، ببینید چطور برخورد میکند؛ ایشان در بحث لعن و دشنام میگویند امیر المؤمنین (علیه السّلام) فرمودند: دشنام ندهید؛ که این قابل قبول است و میفرمایند: از امام زین العابدین (علیه السّلام) روایت شده است که آن حضرت به ناسزاگویی گروهی از شیعیان به خلفا اعتراض کرده و به آنها میفرماید: ای مردم، ما را دوست بدارید آنگونه که اسلام میخواهد. دوستی شما با ما چقدر زشت بوده، تا آنجا که برای ما ننگ شده و ما را مبغوض مردم ساختهاید.
من اینجا به ایشان عرض کردم صدور این روایت را از کجا ثابت میکنید؟ اگر این روایت صادر شده جهت آن را چگونه ثابت میکنید که تقیه نیست؟ آیا در سیرهی معصومین روایات معارض دارد یا ندارد؟ استناد شما به کجا است؟ به یک کتاب معاصر؟ اخبار آثار ساختگی هاشم معروف حسنی که نقدهای زیادی نسبت به ایشان نوشته شده است. آیا این استناد روایت امام سجّاد به یک کتاب معاصر درست است؟ سند روایت درست است یا درست نیست؟ ایشان هیچ بحثی نکرده است.
بعد گفتهاند این واژهی لعن که ابتدا دور شدن از رحمت بود، طرد بود، راندن بود به مرور این واژه کاربردی عقدهگشایانه، کینهورزانه و نزدیک به ناسزا و دشنام پیدا کرد و به همین خاطر نهی دین از دشنام شامل نهی از لعنت فرستادنهای کنونی نیز میشود. من به ایشان عرض کردم: چه کسی گفته است؟ یک مورد پیدا کنید که یکی از فقها گفته باشد لعن همان سب یا دشنام است، لعن همان نسبت زشت دادن است. یک مورد به من بفرمایید لعن به معنای دعا برای دوری از رحمت حق است امّا اینجا استناد ندارند نه استناد لغوی و نه استناد جامعهشناسانه، نه استناد روایی، نه استناد قرآنی که لعن امروز به معنای دشنام و کینهورزی است. اگر اینطور باشد کتاب حضرت حق جلّ و اعلی که این همه لعن و اعلام برائت و بیزاری از دشمنان و جاهلان و مستکبران دارند خود کتاب، کتاب کینهورزانه میشود. در حالی که این بیانصافی است و حدّاقل این است که ایشان هیچ دلیلی برای این موضوع ذکر نکردند.
بعد وارد شدند که زیارت عاشورا را نقد کنند. ایشان جانبدارانه از همان ابتدا میگویند زیارت عاشورا جعلی است. من به ایشان عرض کردم برادر من، فرض کنید زیارت عاشورا سند صحیح نداشته باشد، با توجّه به اینکه هیچ یک از فرقههای این زیارت، هیچ یک از بخشهای زیارت مخالف مبانی تشیّع نیست باز هم خواندن آن اشکال ندارد و بلکه مستحسن است. منتها شما از پیش فرض کردید این زیارت جعلی است و بیدلیل آن را نقد کردید و چون آن را جعلی پنداشتید یکی، دو سؤال برای شما پیدا شده است و این یکی، دو سؤال را دستمایهی ادّعای جمع قرار دادید. بنابراین اوّلین کاری که انجام دادند این بوده که میگویند آیت الله شبیری زنجانی (حفظه الله) طرق زیارت عاشورا را بررسی کردند و از نظر ایشان یک طریق این زیارت صحیح است. آقای ترکاشوند این یک طریق را که آقای شبیری تصحیح کردند و صحیح دانستند را سعی کردند نقد کنند. من به ایشان عرض کردم: شما در حال نقد آیت الله شبیری بودید یا نقد زیارت عاشورا؟ روشهای متعدّدی وجود دارد. آیت الله کریمی جهرمی هم به روش دیگری به بررسی سندی زیارت عاشورا پرداختند، آیت الله عندلیب هم با روش دیگری به بررسی سندی زیارت عاشورا پرداختند. مناهج رجالی این بزرگواران با هم اختلاف دارد و هر کسی با روش خودش بحث کرده است. شما به چه دلیل از نقد آیت الله شبیری شروع کردید و اصلاً به بقیه نپرداختید؟ از اینجا به ایشان عرض کردم که یکی از عمدهترین مشکلات مقالهی شما این است که اصلاً معلوم نیست که آن را برای مخاطب متخصّص نوشتید یا برای مخاطب عوام؟ اگر برای مخاطب عوام نوشتید که مخاطب عوام نه طریق متوجّه میشود، نه ظهور، نه استظهار، نه طرق رجالی، اینها را متوجّه نمیشود که بخواهد داوری کند. اگر برای محقّقین نوشتید شما مبانی خود را روشن نکردید. طبق مبانی آیت الله شبیری آن طریق صحیح است. شما بدون اینکه مبانی آیت الله شبیری را نقد کنید روایت را تضعیف میکنید. باید بگویید اینجا از همهی طرق یک طریق را آیت الله شبیری صحیح دانسته و من آن یک طریق را صحیح میدانم. شما روی آب ایستادید! یعنی بیانات آیت الله شبیری مبانی دارد ولی مبانی شما معلوم نیست. اگر مبانی شما همان مبانی آیت الله شبیری است که یک طریق صحیح است، اگر آن مبانی را ندارید باید مبانی خود را روشن کنید نه اینکه یک طریق را رد کنید. نکتهی بعدی این است که گفتم در علوم حدیث این از مباحث روشن است که اگر روایت یا زیارتی مخصوصاً زیارت عاشورا که متن آن با دین کاملاً همگام است پنج، شش طریق ضعیف داشته باشد. از همین پنج، شش طریق آقایان به وثوق به صدور میرسند، وقتی شش طریق داشته باشد ولی این شش طریق برای ما صحیح نباشد، به این معنا صحیح نباشد که ندانیم از معصوم صادر شده است یا خیر، وقتی طرق متعدد داشته باشد این طرق متعدد باعث اطمینان به وثوق به صدور میشود، شما این را هم بحث نکردید. بعد برای نقد زیارت عاشورا گفتید اوّلین نکته در مورد زیارت عاشورا این است که با احادیث راستینی که از اهل بیت (علیهم السّلام) وارد شده است مخالفت و تضاد دارد –صفحهی ۱۳- شما این ادّعا را چگونه ثابت کردید؟ با کدام یک از احادیث راستین اهل بیت (علیهم السّلام) زیارت عاشورا تضاد و مخالفت دارد؟ بفرمایید تا ما هم بدانیم. اینجا مطلب به صورت کاملاً ادّعایی مطرح شده است.
نوشتهاند در این مسیر نباید هرگز فرازهای زیبای زیارت ما را به تردید کشاند زیرا جاعلان را به جرم جعل حدیث نمیتوان غیر ادیب شمرد؛ یعنی چون عبارتهای زیارت عاشورا زیبا است شما فریب نخورید که این جعلی است. ما میگوییم شما هنوز یک ادّعا کردید و روی آن هم ادّعای پشت سر میکنید. دلیل شما بر جعل چیست؟ گفتند: یکی از دلایل جعل زیارت عاشورا این است که در زیارت عاشورا بر همهی بنی امیّه لعنت فرستاده شده است. «لَعَنَ اللَّهُ بَنِی أُمَیَّهَ قَاطِبَهً» بعد گفتهاند بعضی از افراد در بنی امیّه انسانهای بدی نیستند، بعضی از آنها آن موقع به دنیا نیامدهاند حالا که به همهی بنی امیّه لعن شده است معلوم است این زیارت جعلی است! من به ایشان عرض کردم: من نمیدانم این روش استدلالی را شما تا به حال جایی دیدید یا نه؟
اوّل اینکه عرض کنیم: این کلمه «لَعَنَ اللَّهُ بَنِی أُمَیَّهَ قَاطِبَهً» با توجّه به مجاز عقلی، تخصّصاً افراد بیگناه از بحث خارج هستند. وقتی ما میگوییم «لَعَنَ اللَّهُ بَنِی أُمَیَّهَ قَاطِبَهً» یعنی هر شیعهای که میگوید: «لَعَنَ اللَّهُ بَنِی أُمَیَّهَ قَاطِبَهً» خدا همهی بنی امیّه را لعنت کند در حالی که اگر بگویند یک نفر در بنی امیه بود که در سقیفه طرفدارا امیر المؤمنین (علیه السّلام) بود یا یک نفر در بنی امیّه بود که شیعهی امام باقر (علیه السّلام) بود، او را هم لعن کردی. قطعاً او میگوید: خیر. معلوم است که نظر من او نیست. وقتی من میگویم بنی امیّه آن کسانی را میگویم که ظلم کردند، اساس ظلم بر اهل البیت (علیهم السّلام) را بنیان نهادند، تخصّصاً خارج است. این نکتهی اوّل است.
نکتهی دوم: این مسئله شبیه مرگ بر آمریکا است. وقتی ما میگوییم مرگ بر آمریکا، مرگ بر انگلیس، این در واقع نظر به مجموع دارد نه به جمیع؛ یعنی ما به تک تک افراد آن جامعه که مرگ نمیگوییم. بسیاری از افرادی که در آمریکا یا در انگلیس زندگی میکنند ممکن است انسانهای خوبی باشند، حتّی مسلمان باشند، حتّی محبّ اهل بیت (علیهم السّلام) باشند. واضح است که وقتی ما میگوییم مرگ بر آمریکا منظور ما آنها نیست. وقتی میگوییم مرگ بر آمریکا یعنی مرگ بر این عنوان، مرگ بر مستکبر، این دولت، این نظامی که بر مبنای استکبار بنا شده است نه به افراد. وقتی میگوییم «لَعَنَ اللَّهُ بَنِی أُمَیَّهَ قَاطِبَهً» یعنی بنی امیّه یک سازمان برای ظلم به اهل بیت (علیهم السّلام) بنا نهادهاند، لعنت خدا بر بنی امیّه، به این معنا نه به عنوان معنا که به تک تک افراد ولو بیگناهان لعنت. غیر از اینکه وقتی بررسی میکنیم میبینیم انصافاً در بنی امیّه افرادی که صلاحیت داشته باشند به عدد انگشتهای دست نمیرسند؛ یعنی «النَّادِرُ کَالمَعلوم» هستند؛ یعنی آنقدر جمعیت خوبان بنی امیّه محدود و معدود است که این آن حکم تغلیبی کلّی را شامل نمیشود.
نکتهی بعد این است که فرض کنید اصلاً توجیهات این حقیر هم فایده نداشته باشد. آیا اگر در یک متن که بیش از هزار کلمه بلکه بیشتر دارد، یک کلمه مورد خدشه واقع بشود به کلّی جعلی است؟ آیا به فرض اینکه توضیحات بنده هم مفید فایده نبود، آیا از نظر نسخهشناسانه اگر یک کلمه مورد خدشه واقع بشود عقلا تمام آن متن را حذف میکنند؟ کتابهایی که نوشته شدهاند با اشکال به یک کلمه کلّ کتاب را زیر سؤال میبرند؟ این استدلال شما چه ربطی به نفی کینهورزیهای مذهبی دارد؟
نکتهی بعدی این است که ایشان گفتهاند در زیارت عاشورا به جای اینکه به امام حسین (علیه السّلام)، به علیّ بن الحسین، به اولاد الحسین و به اصحاب الحسین که سلام شده است اینجا باید به امام سجّاد، به حضرت زینب، به حضرت عبّاس (علیهم السّلام) هم سلام میشد. و این را دلیل جعل گرفتند. انصافاً این بیان بسیار مضحک به نظر میآید؛ یعنی اینکه ما برای اثبات جعلی بودن یک متن بگوییم چرا در آن متن اینطور سلام شده و آنطور سلام نشده است؟ من به ایشان عرض کردم: اوّلاً اینکه اصل زیارت عاشورا برای زیارت سیّد الشّهداء در کنار مضجع شریف آن حضرت است. کنار مضجع شریف حضرت نه حضرت سجّاد (علیه السّلام) حضور دارد، نه حضرت عبّاس (علیه السّلام) و نه حضرت زینب (سلام الله علیها)، لذا آنجا وقتی میگوییم «السَّلَامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلَى عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ» شرّاح گفتهاند این علیّ بن الحسین، علی اکبر (سلام الله علیه) است چون داخل حرم زیارت شده است. دیگران هم که از دور یعنی از بعید زیارت میکنند رجائاً زیارت میکنند. ما برای حضرت عبّاس (سلام الله علیه) زیارت صحیح السّند داریم، برای سایر معصومین هم همینطور. این چه دلیلی است که چون به حضرت عبّاس و حضرت زینب و حضرت سجّاد (علیهم السّلام) زیارت شده است که آنها هم در کربلا نقش مهمّی داشتند پس این زیارت جعلی است. انصافاً این چه استدلالی است؟ بر مبنای چه فکری است؟ ایشان گفته است برای یادکرد زنان قهرمان کربلا، حتّی حضرت زینب (سلام الله علیها) هم اسمی نبردهاند. گفتم: شما که به روضهخوانها و مجالس مذهبی توهین کردید بپرسید که هیئتیها و روضهخوانها و گریهکنها چه اهمّیت و عظمتی برای حضرت زینب (سلام الله علیها) قائل هستند؟ بعضی حتّی تا عصمت ایشان را هم قبول دارند، حجّیت ایشان را قبول دارند. اصلاً بحث بیاحترام به حضرت زینب (سلام الله علیها) نیست. در کنار مضجع شریف سیّد الشّهداء (علیه السّلام) بر ایشان سلام شده است. این چه دلیلی دارد که بگوییم متن جعلی است؟ اصلاً این چه نوع استدلالی است؟!
بعد گفتهاند چون در یک زیارت عاشورای دیگر به حضرت عبّاس (علیه السّلام) و بقیه هم سلام شده یا به شهدا سلام شده از فرزندان جعفر، فرزندان… پس آن زیارت درست است. اثبات شیء که نفی ما اداء نمیکند. ما زیارتی داریم که مخصوص شهدا است. اسم یک، یک شهدا را آورده است. اینجا زیارت خود سیّد الشّهداء (علیه السّلام) است لذا نسبت به بقیه به اجمال اولاد و اصحاب و حضرت علی اکبر (سلام الله علیه) به خاطر اهمّیّت ویژهای که داشتند اسم برده شده است و در حدّ همین اجمال بوده است امّا اینکه چون در یک جای دیگری سلام جامع کردند پس اینجا هم باید همانطور سلام میکردند، اگر ما بخواهیم اینطور وارد تراث بشویم میشود تمام تراث را اینطور نقد کنیم و با حرفهایی که هیچ سند و منبعی ندارد و معلوم نیست چه مبنایی دارد همهی تراث را باطل اعلام کنیم.
گفتهاند شیخ طوسی تفسیر حسّاس دیگری کرده است و آن هم این است که وقتی از شیخ طوسی جریان حاکمیت وقت میپرسد که جریان اوّلی و دومی و سومی چیست؟ ایشان هم میفرماید: اوّلی قابیل است که پایهگذار ظلم است، دومی کسی است که شتر صالح را پی کرد و سومی قاتل حضرت یحیی (علیه السّلام) است، چهارمی ابن ملجم است. بعد ایشان میگوید نگاه کنید! من خدمت ایشان گفتم: اوّلاً اینکه شیخ طوسی اینطور گفتند سند شما چیست؟ ثانیاً شما از این نقل چه برداشتی داشتهاید؟ من واقعاً تعجّب میکنم از اینکه این چه نحوهی استدلالی است؟ اصلاً میخواستید چه چیزی بیان کنید؟ ایشان میگویند: یکی از حساسترین فرازهای زیارت عاشورا آنجا است که اوّل و ثانی و ثالث دارد و تفسیر شیخ طوسی این است که اینها قابیل و… هستند. من گفتم: اوّلاً لطفاً سند ادّعای خود را بیان کنید، ثانیاً از کجا نمیفرمایید که شیخ طوسی در مقام تقیه این حرف را بیان کرد؟ ثالثاً ممکن است از لحاظ نسخهشناسانه بررسی بشود و مثلاً عبارت اوّلی و ثانی و ثالث در بعضی از نسخ نباشد اگر مشکل شما این عبارت بود در مورد آن بحث نسخهشناسانه میکردید و میگفتید از نظر من این بخش زیارت ثابت نیست. دیگر نیاز نبود که اینطور ادّعای جعل به یک متن بلند بالا بکنید. بعد از اینکه ایشان این عبارات را فرمودند و سعی کردند سند زیارت عاشورا را نقد کنند، با عباراتی که بسیار عجیب است به اینجا میرسند.
پاسخ دهید