- ناملایمات اهل بیت در حکمت ۲۰۵ نهج البلاغه
- شعر مشهور سیّد حیدر حلّی در مورد امام حسین (علیه السّلام)
- مهربانی دنیا با اهل بیت علیهم السلام
- روشن بودن مسئلهی امام زمان (علیه السّلام)
- پرداختن به مسائل بیاهمّیّت در مورد امام زمان (علیه السّلام)
- سکوت در مورد زمان آمدن امام زمان (علیه السّلام)
- نشانههای احتمالی ظهور در زمان حال
- بیان کردن نشانههای دروغ برای ظهور
- ظهور ناگهانی امام زمان ارواحنا فداه
- ادّعاهای دروغین در مورد زیارت امام زمان ارواحنا فداه
- اشتباه برخی مدّاحان در مجالس روضهخوانی
- آرام کردن مصیبت زده در مصیبتها
- مشکلات اعتقادی در مورد ولیّ عصر ارواحنا فداه در زمان ما
- ملاقات آیت الله میرزا رضی تبریزی با یکی از یاران امام زمان ارواحنا فداه
- کمک شیخ رجب علی خیّاط به یک سیّد
- سؤالاتی که در زمان ملاقات امام زمان ارواحنا فداه پرسیده شده
- ابو نعاس و نهضت شعوبیه
- برخورد ابو نعاس با خاندان بنی عبّاس
- ساختارشکنی ابو نعاس در مورد قصیدهها
- شعر ابو نعاس در مورد ائمّه (علیهم السّلام)
- حال ابو نعاس در زمان ملاقات امام رضا (علیه السّلام)
- شعر ابو نعاس در مورد امام زمان (علیه السّلام)
- چگونگی شهادت قاسم بن الحسن علیه السلام در کربلا
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا سَیِّدِ الأَنْبِیَاء وَ أَکْرَمِ الشُّفَعَاءِ سَیِّدِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهْلِ بَیْتِهِ الطَّیِّبینَ الطَّاهِرین ثُمَّ الصَّلَاهُ وَ السَّلَامُ عَلَی جَمیعِ أَنْبِیَاءِ الله وَ رُسُلِهِ وَ مَلَائِکَتِهِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ».
ناملایمات اهل بیت در حکمت ۲۰۵ نهج البلاغه
امشب سهم ما از کتاب نورانی نهج البلاغه حکمت ۲۰۵ را عرض میکنیم. این خیلی دقیق است، یعنی همه دقیق است، همه نورانی است، حضرت امیر المؤمنین (سلام الله علیه) راجع به آینده اشارهای میکند ولی خیلی محکم میفرماید: «لَتَعْطِفَنَّ الدُّنْیَا عَلَیْنَا بَعْدَ شِمَاسِهَا».[۱] این لام لام تأکید است، نون هم که در آخر آمده نون تأکید است، یعنی البتّه و البتّه، هر دو تأکید است. البتّه و البتّه دنیا نسبت به ما اهل بیت مهربانی خواهد کرد «بَعْدَ شِمَاسِهَا» بعد از اینکه زیاد سرکشی کرده است. خیلی سرکشی کرده، زمانه با اهل بیت نساخته است.
شعر مشهور سیّد حیدر حلّی در مورد امام حسین (علیه السّلام)
یک بیت شعر اینجا برای شما بگویم شنیدنی است. خدا مرحوم سیّد حیدر حلّی (رضوان الله علیه) را رحمت کند حسینیّات او بینظیر است، چیزهایی که برای امام حسین گفته است. میگویند احمد شوقی که ملک الشّعرای مصر بود در یک سفری چند دانشجوی عراقی دید ظاهراً شیعه بودند. احمد شوقی به عنوان ملک الشّعرای مصر که واقعاً یک شاعر تماشایی است، گفت: برای من شعر فراتی بخوانید. شعر فراتی یعنی شعر عراقی. چند چیز خواندند گفت: اینها را نمیخواهم شعر سیّد حیدر را برای من بخوانید و آن شعری را بخوانید که مطلع آن این است میگوید: «عَثَرَ الدَّهر». مطلع شعر بسیار مهم است، ببینید چه گفته در دنیا بینظیر است، میگوید:
«عَثَر الدَّهرُ وَ یَرجو أَن یُقالا تَرِبَت کَفُّکَ مِن رَاجٍ مُحالاً»
میگوید زمانه در کربلا یک لغزشی کرد و امید دارد که این نادیده گرفته شود، اقاله شود، «تَرِبَت کَفُّکَ مِن رَاجٍ مُحالاً»، ای زمانه دست تو ناتوان شود با آن امید اقاله و عفوی که داری، دنیا تو را عفو نمیکند.
مهربانی دنیا با اهل بیت علیهم السلام
زمانه خیلی با اینها بد کرد، قضیّهی کربلا، قضیّهی امیر المؤمنین، حضرت زهرا، خود پیغمبر اکرم، حضرت مجتبی، زمانه با اینها چه نکرد؟ این جملههای امیر المؤمنین خیلی گویا و فشرده است. «لَتَعْطِفَنَّ الدُّنْیَا عَلَیْنَا بَعْدَ شِمَاسِهَا»، البتّه زمانه و دنیا به ما خاندان بعد از ظلم و سرکشی مهربانی خواهد کرد. این مهربانی چگونه است؟ این خیلی مهم است، یعنی دنیا و روزگار طبیعت خود را از دست میدهد؟ خیر، «عَطْفَ الضَّرُوسِ عَلَى وَلَدِهَا»، شتر ضروس شتری را میگویند که عادت کند گاز بگیرد، بد هم گاز میگیرد، میکَند، میکشد، امّا به فرزند خود که میرسد خیلی مهربانی میکند، طبیعت عوض نمیشود با همین اوصافی که دارد به فرزند خود مهربانی میکند. «عَطْفَ الضَّرُوسِ عَلَى وَلَدِهَا»، میگوید مهربانی آن شتر بد اخلاق که نسبت به فرزند خود مهربانی میکند. خیلی عجیب است، این چه وعدهای است؟ این راجع به وجود نازنین امام زمان (علیه الصّلاه و السّلام) است. این سخن کوتاه را امیر المؤمنین فرمود، میفرماید که «وَ تَلَا عَقِیبَ ذَلِکَ»، پشت سر این سخن خود این آیه را خواند: «وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِین».
روشن بودن مسئلهی امام زمان (علیه السّلام)
مسئلهی امام زمان (علیه السّلام) است. مسئلهی امام زمان یک مسئلهی مفروق عنه است، اینقدر شواهد و دلایل داریم که مثل خورشید روشن است، اینجا کسی بیاید صحبت کند مثل اینکه در مورد خورشید صحبت میکند، خورشید واضح است. متنبّی شاعر بزرگ خیلی مرد بزرگی بود، شیعه بود، به او گفتند: تو چرا امیر المؤمنین را مدح نکردی تو که این همه مدح سیف الدّوله و امرا و حکّام را گفتی؟ در جواب گفت، البتّه مدح امیر المؤمنین داشته مثل اینکه حذف هم شده چون بالاخره دست خیانت به دواوین شعرا هم رفته است. در جواب گفت: «وَ تَرَکتُ مَدحِیَ لِلوَصیِّ تَعَمُّدا»[۲]، میخواهم بگویم انسان در مورد واضحات که صحبت کند گاهی اوقات اینطور میشود.
«وَ تَرَکتُ مَدحِىَ لِلوَصِىِّ تَعَمُّدا إِذ کَانَ فَضلاً مُستَطِیلاً شَامِلا»
«وَ إِذَا استَطَالَ الشَّىءُ قَامَ بِنَفسِهِ وَ صِفَاتُ ضَوءِ الشَّمسِ تَذهَبُ بَاطِلاً»
میگوید دیدم که امیر المؤمنین یک نوری است. در دعای سحر هم میخوانیم که «وَ کُلُّ قُدْرَتِکَ مُسْتَطِیلَهٌ»[۳]، یعنی مسلّط. میگوید دیدم امیر المؤمنین یک نور مسلّطی است دنیا را گرفته و من اگر بخواهم او را مدح کنم مثل گفتن صفات خورشید کار باطلی است. البتّه ایشان خواسته که باز هم مدح کند، تصویری ساخته، و الّا مدح امیر المؤمنین را هر چه بگوییم بهتر است. قرض این است که در مورد امام زمان حرفی نمانده که ما بیاییم استدلال کنیم به این دلیل و به آن دلیل.
پرداختن به مسائل بیاهمّیّت در مورد امام زمان (علیه السّلام)
منتها چند تذکّر میخواهم عرض کنم. تذکّرات این است که یک عدّه در زمان ما… من یک طلبه هستم ادّعایی ندارم، یک «ضَرَبَ» «ضَربوا» خواندهام زکات «ضَرَبَ» را باید اینجا بدهم، این «ضَرَبَ» خیلی زکات دارد. من واضح میگویم دشمن پیدا میکنم مهم نیست، نه کسی میتواند عمر من را کم کند نه کسی میتواند عمر من را زیاد کند، چه چیزی میخواهد بشود؟ دشمن میخواهد چه کند؟ مخالفین چند تهمت میزنند خیال آنها آسوده میشود اشکالی ندارد، مهم نیست. یک عدّه انسان از خدا نترس که هیچ از خدا نمیترسند، از امام زمان حیا نمیکنند، الآن در این وادی افتادهاند که امام زمان زن دارد یا ندارد؟ به تو چه ارتباطی دارد؟ دلایل میآورند استدلال میآورند مگر میشود ایشان سنّت جدّ خود را ترک کند؟ باز هم به تو چه ارتباطی دارد؟ اینها چه میگویند؟ داستانهایی میسازند که من عار دارم آن داستانها را برای شما بگویم. ما این همه احادیث داریم اینها راجع به امام زمان یک چیزهایی گفتهاند چیزی که اینها نگفتهاند ما باید ساکت باشیم، «اسْکُتُوا عَمَّا سَکَتَ اللَّهُ»[۴]، ساکت شوید از چیزی که خدا ساکت شده است، این یک مورد.
سکوت در مورد زمان آمدن امام زمان (علیه السّلام)
یکی اینکه این غیبت طولانی است ما ضعیف هستیم خسته کننده میشود، پس چه زمانی میآید؟ برای اینکه ما اوّلاً خسته نشویم تسلیم شویم و باز هم چه زمانی میآید نگوییم. این اخبار وحشتبار را که ما الآن گوش میدهیم میشنویم بالاخره دشمنان ما نمیخواهند بفهمند و الّا این خیلی واضح و خیلی روشن است که وهابی پول میدهد داعش آدم میکشد در اسرائیل هم مجروحین داعش بستری میشوند، کار از این واضحتر؟
میگویند: «وَیلٌ لِمَن کَفَّرَهُ نَمرود»[۵]، یک مثلی است، وای بر کسی که نمرود او را تکفیر کند، سازمان ملل با آن همه که زیر سلطه است و به قول امام میفرمود: اینها همه فرمایشی هستند، با همهی این حرفها اینها را تروریست شناخته، باز هم BBC حیا نمیکند میگوید پیکارجویان داعش چنین و چنان کردند. دشمنان خود را بشناسیم، دشمن را بشناسیم. بالاخره این اوضاع وجود دارد، اینهایی که مردم میبینند زود میگویند پس امام زمان چه شد؟ اینجا روایات سفارش کرده که صحبت نکنید نگاه کنید بارها گفتهاند «اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی»، خدایا من را قرار بده، چطور؟ «مِمَّن»، از کسانی که «لَا یَقول»، نمیگوید، چه چیزی را نمیگوید؟ «لِمَ وَ بِمَ وَ کَیفَ وَ مَا بَالُ وَلِیِّ الْأَمْرِ لَا یَظْهَرُ وَ قَدِ امْتَلَأَتِ الْأَرْضُ ظُلْماً وَ جَوْراً»، ببینید چقدر دقیق است «لِمَ وَ بِمَ وَ کَیفَ»، چرا، برای چه سبب، چگونه ولی امر ظاهر نمیشود در حالی که زمین پر از ظلم شده است؟ حق داریم این حرفها را بگوییم؟ فقط دعا کنیم.
نشانههای احتمالی ظهور در زمان حال
مطلب سوم این است که این اوضاع را میبینید ممکن است کشف شود، ممکن است من نمیخواهم بگویم العیاذ بالله باز موبایلها پر شود که فاطمی گنهکار اینطور گفته، من اصلاً از علائم ظهور نمیگویم. در احادیث وجود دارد اینها تخصّصی است، بسیار قابل دقّت است، اصلاً بعضی از اینها را زمان تفسیر میکند من نمیخواهم نظر بدهم، ولی شما نگاه کنید مرتّب میگوید لشگر بنی امیّه اینطور میکند، لشگر بنی امیّه چنین میکند. الآن اینها که میگویند گردانهای آنها نوعاً به همین نامها است، گردان شمر داریم، گردان یزید، گردان عمر بن سعد. باز هم ما تطبیق نمیکنیم میخواهم بگویم تخصّصی است این احادیث را باید زمان تفسیر کند ما اصلاً نمیدانیم اینها چیست، اصلاً اینها علائم ظهور هست یا نیست ما مسکوت میگذاریم به ما مربوط نیست.
میگویند فلان سرزمین به هم ریخته شاید یکی از علائم ظهور باشد، شاید که دلیل نمیشود، شاید را میشود در همه جا گفت. امّا کسی بیاید محکم بگوید اینها علائم ظهور هستند و هر کسی هم صحبت نکند، ما اصلاً نمیتوانیم صحبت کنیم شاید در آینده ببینیم بوده، شاید نبوده است. بعضی از علائم ظهور علائم قرب ظهور است یعنی بعضی از آنها إنشاءالله به وجود بیاید دیگر ظهور معطّلی ندارد.
بیان کردن نشانههای دروغ برای ظهور
خیلی چیزها برای مردم تفسیر نشده میگویند خروج سفیانی، ما نمیدانیم سفیانی چه کسی است، الآن سالها است که بعضی از آقایان در همین کشور، در همین مملکت، خیلی با جرأت میگویند یک نفر مشخّصی است، از آن زمانی که این حرفها را میگویند این باید ۲۰۰ ساله باشد! ما نمیدانیم سفیانی چه کسی است، دجّال کسی نفهمیده شخص است یا گروه است یا جریان است امّا بالاخره وجود دارد، تمام اینها تفسیر میشود. میگویند دجّال یک چشم دارد، اصلاً معلوم نیست این چیست، بگوییم دجّال آمریکا است؟ ما نمیدانیم، شاید باشد شاید هم نباشد، شخص است؟ نمیدانیم. وقتی نمیدانیم مسکوت میگذاریم.
ظهور ناگهانی امام زمان ارواحنا فداه
ما اینقدر میدانیم که امام زمان (علیه السّلام) تشریف میآورند و مقدّمات هم دارد، امّا اینطور نیست که خبر ظهور حضرت تدریجی شود، شما صبح تلویزیون را روشن کنید بگوید گروهی در یک خبر تأیید نشده گفتهاند که شخصی است میگوید امام زمان است، در نوبت بعدی بگوید این خبر تأیید شد و بگویند این شخص بزرگوار در فلان جا است، اصلاً اینطور نمیشود. «لَا یَأْتِیکُمْ إِلَّا وَقْتاً»، امام زمان ناگهان ظهور میکند هیچ مقدّمهای ندارد، از لحاظ رسیدن این خبر به مردم مقدّمه دارد از لحاظ خبری مقدّمه ندارد، «لَا یَأْتِیکُمْ إِلَّا وَقْتاً»، ناگهان. از کجا میآید چه میشود؟
ادّعاهای دروغین در مورد زیارت امام زمان ارواحنا فداه
یکی از اولیاء را زیارت کردم میگفت: اینقدر حرف زدهاند که جرأت نمیکنم در مجالس حرف امام زمان را بگویم، اینقدر با امام زمان بازی شده است. یک نفر داریم ایشان رابطهی مستقیم دارد، ای دروغگو! به تو گفت؟ تو هم از او بدتر هستی، ما یک نفر را دیدیم در مجلس نشسته بود و گفت من با آقا رابطه داریم، به همین دلیل دروغ گفته است. همیشه به جوانان گفتهام جواهر فروش داد نمیزند، شما تا به حال دیدهاید یک گاری در کوچه بیاید داد بزند بگوید برلیان داریم، یاقوت داریم، لعل داریم؟ امّا سبزی فروش زیاد داد میزند. هر کس داد میزند سبزی فروش است جواهر فروش داد نمیزند. بنابراین الآن اینها در مملکت هستند کسی هم جلودار آنها نیست، حتّی در این مجالس که توسّل به امام زمان پیدا میکنند گاهی وقتها من دیدهام.
اشتباه برخی مدّاحان در مجالس روضهخوانی
من همهی مدّاحها را نمیگویم مدّاحها خوب هستند دست آنها را میبوسم، مدّاحها مدّاحهای اجداد ما هستند باید دست آنها را ببوسیم، امّا وقتی بخواهند افراط و تفریط کنند ما باید تذکّر بدهیم، یک وقت هم با ما بد میشوند. یک مدّاح گفته بود من را جایی که فلان کس صحبت میکند دعوت نکنید، من بروم یخ میکنم! پشت سر من مدّاحها گفتهاند فاطمینیا گفته شمر هم که میگویید این جنایت را کرده باید مدرک بیاورید، من چه زمانی این حرف را گفتم؟ من غلطهای آنها را تصحیح میکنم بعضی دوست ندارند بعضی دوست دارند تشکّر میکنند.
همین توسّل به امام زمان را خیلی بد برگزار میکنند، هر وقت اسم حضرت را میآورند میگویم خدایا آخر چه میشود؟ اسم حضرت را میآورد بعد میگوید او را صدا کن، یعنی چه او را صدا کن؟ مگر داری بازی میکنی؟ صدا کرد کرد نکرد به تو مربوط نیست. گاهی وقتها در هر پستی هستی، در هر مقامی هستی صدای تو بلند شود، این حرفهای بیهوده چیست؟ چه زمانی این حرفهای بیهوده در منابر و مجالس ما تمام میشود من نمیدانم، هیچکس هم چیزی نمیگوید. ما هشت سال جنگ داشتیم، شهید داشتیم، در مجالس شهید این مدّاحها خلاف شرع بیّن مرتکب میشدند امّا در این هشت سال هیچ کس چیزی نگفت، گاهی وقتها حال مادر شهید خیلی بد میشد فقط برای اینکه بگویند ایشان دهان گرم است! میآمد میگفت برای او خواستگاری کرده بودید؟ برای او نُقل پاشیده بودید؟ مادر از حال میرفت، پدر از حال میرفت. شنیدهام در یک جایی رفتهاند بلندگو را قطع کردهاند، شهید را اصلاً تشریح میکردند، رفتند دیدهاند دست او قطع شده مادر نشسته پدر هم نشسته، ای جاهل!
آرام کردن مصیبت زده در مصیبتها
گفتهاند وقتی به مصیبت زده رسیدهاید او را آرام کنید. حضرت زینب (سلام الله علیها) عالمهی غیر معلّمه بود، بعد از شهادت امام حسین در مقاتل معتبر نگاه کنید به یک نفر از بچّهها نگفته پدر شما شهید شده است. این کارهای اشتباهی که انجام میدهند در هیچ کجا دیده نمیشود، بچّهی پنج ساله شهادت را نمیفهمد چیست، ممکن است برود در تلویزیون یک چیزی را ببیند تکرار کند ولی نمیشود به او بگویید شهادت یعنی چه.
حضرت زهرا، حضرت زینب عالمهی غیر معلّمه بود در مقاتل معتبر داریم بچّهها بهانهی پدر که میگرفتند میفرمودند پدرهای شما به مسافرت رفتهاند، سفر آخرت. شما یک مقتل پیدا کنید حضرت زینب گفته باشد پدر شما را شهید کردهاند، این حرفها چیست؟
مشکلات اعتقادی در مورد ولیّ عصر ارواحنا فداه در زمان ما
امام زمان عظمت دارد، احترام دارد. بله در غیبت کبری بسیار شده امام زمان را دیدهاند ای بسا نشناختهاند، حضرت تصرّف میکند ما منکر نیستیم، بسیار دیدهاند نشناختهاند. امام زمان کجا زندگی میکند، زن دارد یا ندارد، تمام اینها دخالت بیجا است که خدا نمیبخشد اینها را کسی بگوید. یک عدّه در این مملکت هستند اصلاً امام زمان را انحصاری برای خود میدانند اگر کسی صحبت کند دخالت بیجا کرده آنها باید صحبت کنند، سربسته بگویم در رسانههای ما این گروه رخنه کردهاند، رسماً رسوخ کردهاند، بسیار هم پول دارند. من هم داشته باشم رسوخ میکنم کاری ندارد، این یک میلیارد دلار را بگیر در جایی که دوست داری صرف کن، آن وقت عزیز میشوم. در غیبت کبری امام زمان (علیه السّلام) را بسیار دیدند بعضی نشناختند، بعضی بعداً شناختند، کم بوده که همان آن هم شناختهاند. البتّه این وجود دارد امّا دلیل نمیشود برای اینکه امام زمان اینقدر ناچیز باشد که من ببینم به این بگویم به آن بگویم، چیزهای مبتذلی گفتهاند که من اینها را نمیتوانم بگویم، نخواهم گفت، بالاخره ما هم کمی غیرت امام زمان را داریم.
ملاقات آیت الله میرزا رضی تبریزی با یکی از یاران امام زمان ارواحنا فداه
بسیار دیدند نشناختند یا بعداً شناختند یا در همان آن شناختند، آنها که نشناختند امام (علیه السّلام) تصرّف میکند. یک لطیفهی عرفانی مهمّی اینجا است، در تبریز یک آیت الله میرزا رضی تبریزی بوده، یک قطره از دریا است، ایشان مجتهد بوده به طوری که بنده از مرحوم پدرم (اعلی الله مقامه) شنیدم که میگفت آقا میرزا رضی به قم رفت مهمان امام (رضوان الله علیه) شد، امام که به هیچ کس باج نمیداد به اهل و عیال خود قریب به این مضامین فرموده بودند که از این شیخ میشود تقلید کرد. من صرف میر میخواندم به یاد دارم میرزا رضی در تبریز مرحوم شد بازار تبریز تعطیل شد. گاهی وقتها به او میرزا رضی زنوزی هم میگفتند، زنوز هم مرکز علماء و بزرگان بود. خیلی خلاصه میگویم که خیلی چیزها از اینجا به دست میآوریم، ایشان فرموده بودند: در فصل تابستان من در منزل کار بنّایی داشتم، آن زمان داربست نبود نردبانهای بلندی را کرایه میکردند گاهی وقتها دو نردبان را به هم میبستند انسان میترسید، این کارگر که بالا میرفت تمام نردبان میلرزید، همینطور ساختمان میساختند و زحمت میکشیدند. گفت: یک کارگری بود فرستادم برو نردبان به کرایه بگیر، رفت و برگشت گفتم: ببر به او بده. آقا میرزا رضی میگوید من دنبال بهانه بودم با این کارگر صحبت کنم، دیدم وقت ظهر کارگرهای دیگر که میخواهند بروند ناهار بخورند استراحت کنند این در خاک و کلوخ میایستد یک الله اکبر که میگفت تمام تن من میلرزید، خدایا این کیست؟
نردبان را دادم او ببرد دیر آمد، من دیدم یک بهانهای است او را صدا کردم گفتم: چرا اینقدر طول کشید؟ من میدانم از کجا گرفته بودی. گفت: این بزرگ بود ترسیدم به در و دیوار بخورد با ملاحظه بردم. بهانه از بین رفت. امّا بهانهی دیگر شما چرا در وقت من نماز میخوانید؟ شما چهار ساعت به اذان تعطیل میشوید بروید آن موقع بخوانید. یک آیهای خواند من دیگر نتوانستم بر زانوهای خود مسلّط باشم زانوهای من لرزید روی زمین نشستم، گفت که «وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً».[۶] البتّه این تفسیر دارد که الآن نمیتوانیم بگوییم، میخواست بگوید اوقات نماز مخصوص خدا است کسی نمیتواند در اوقات نماز تصرّف کند. فهمیدم تو راست میگویی میخواستم بهانه شود من با تو صحبت کنم، حالا بگو ببینم امام زمان کجا است؟ دیدم انسان خاصّی است، این مجتهد بوده عالم بوده است. انسان عوام من بسیار دیدهام که یک گرفتاری پیدا میکند و واقعاً دیدهام مدد غیبی میرسد میگوید خود امام زمان آمد چنین کرد و چنان کرد، این از من برای شما یادگار باشد اینها خیلی وقتها خود امام زمان نیست فرستادهی امام زمان است. این کاملاً تخصّصی است من هم نمیفهمم امّا بالاخره مجتهد بوده فهمیده بود.
بسیاری وقتها خود آقا نیست. من از مثنوی مولوی یک غلطی پیدا کردم دیدم خیلی عجیب است گاهی وقتها میشود یک حقیقتی را انسان معتقد میشود نام دیگری غیر از نامهایی که مردم روی آن حقیقت میگذارند میگذارد. ما یاران امام زمان میگوییم، یک عدّه رجال الغیب میگویند، من نمیدانم یک واقعیّتی است هر کسی اسمی روی آن گذاشته، مولوی خیلی زرنگی کرده این بیت در مثنوی میدرخشد. میگوید: شیر مردانند در عالم مدد، اسم آن را یار امام زمان بگذارید، اسم آن را رجال الغیب بگذارید، هر چه میخواهید بگویید بگویید.
شیر مردانند در عالم مدد آن زمان کافغان مظلومان رسد
نالهی یک مظلوم که بلند شود یکی از آنها نازل میشود. اینها اسرار است من هم نمیدانم.
برگشت گفت: امام زمان کجا است؟ گفت: امام زمان در تبریز بود یک ساعت است که تبریز را ترک کرده است. پس من چه کنم آقا را ببینم؟ گفت: کمی به خود رسیدگی کن. اسم تو چیست؟ کجا هستی؟ چه جملههایی گفته بعد دیدم دیگر هیچ کس نیست.
کمک شیخ رجب علی خیّاط به یک سیّد
چون اینها یک مرتبه دیده میشوند گاهی وقتها بعد از مرگ شناخته میشوند. من یقین ندارم احتمال میدهم مرحوم شیخ رجب علی خیّاط هم از این قماش بوده ولی هیچ کس نمیدانست، چون قضایایی داشت این قضایا نشان میداد. یک وقت سیّدی را در خیابان سلسبیل بانک ملّی داشت بیرون میانداخت چون بدهکار بود، میگویند از چهار راه مولوی آقا شیخ رجب علی با یک پاکت پول تا سلسبیل دویده بود که دست نگه دارید. نمیخواهم بعضی چیزها را باز کنم.
شیر مردانند در عالم مدد آن زمان کافغان ز مظلومان رسد
سؤالاتی که در زمان ملاقات امام زمان ارواحنا فداه پرسیده شده
امّا آن لطیفهی عرفانی که خیلی مهم است، بعضاً شده که امام زمان را دیده زبان او را آزاد گذاشتهاند، هر چه میخواهد دل تنگت بگو، هر چه مشکلات داشت گفته به عنوان یک آقا، یک بزرگوار، بعد میگوید وقتی که آقا رفت من هم آمدم به خود گفتم من چطور اینها را پرسیدم؟ اینها را از غیر معصوم نمیشود پرسید. آقا زیارت فلان کس قبول است؟ بله، فلان کس عاق والدین بوده توبه کرده قبول است؟ بله، یا فلان مطلب چطور. اینها را از چه کسی میشود پرسید؟ بشر موجود عجیبی است قدر خود را بدانید، بشر ابعاد خود را خود او هم نمیشناسد خدا و اولیای او میشناسند. این لطیفه خدا میداند نمیخواهم بگویم بنده چیزی میدانم، نه، مرحوم پدرم (اعلی الله مقامه) میگفت خدا میتواند به یک پشه هم چیزی بدهد، به مگس هم چیزی بدهد.
ابو نعاس و نهضت شعوبیه
این را بنده از تاریخ درآوردهام بسیار مهم است دوست دارم، خدا را شکر میکنم که من را موفّق کرد این را درآوردم. ابو نعاس یک شاعری بوده از لحاظ عقیده شیعه بوده، شکّی نیست همه میدانند، خود او هم اصالتاً ایرانی بوده اهل اهواز بوده، بنا بر همین ایشان از سردمداران شعوبیه هم بوده است. شعوبیه نهضتی بود افرادی داشت که البتّه در مورد شعوبیه چیزهایی را نوشتهاند، خدا استاد جلال الدّین همایی را رحمت کند ایشان هم نوشته، ایشان استاد بود بزرگوار بود ولی مختصر نوشته، دیگران هم نوشتهاند ولی به نظر این قاصر شعوبیه به این مختصری که آقایان نوشتهاند نیست. جلال همایی استاد بود من در مقابل او خیلی کوچک هستم امّا بالاخره خلاصه نوشته، خیلی کم نوشته، یا احمد امین مصری. دو احمد امین داشتیم یک احمد امین شیعه و عراقی بود «التَّکامُلَ فِی الإِسلام» را نوشته این شیعه است، یک احمد امین که «ظُهَرُ الإِسلام» نوشته سنّی است مصری است که خیلی فرد بیلطفی نسبت به شیعه است. جلال همایی هم از احمد امین مصری بسیاری را نقل کرده است. برای شعوبیه باید یک بازنگری شود ببینیم اینها اصلاً چه بودند. این شعوبیه برای بنی العبّاس یک بستر ظلم شد که هر کس از جای خود بلند میشد میفهمیدند شعوبیه است او را به زندقه متّهم میکردند، خطرناک بود، یعنی این بیدین است زندیق است و خیلی خطرناک بود، تحت عنوان زندیق میکشتند، خون راه میانداختند، در صورتی که اینطور نبوده است. این بحثها را نمیخواهم باز کنم.
برخورد ابو نعاس با خاندان بنی عبّاس
ابو نعاس جزء شعوبیه بوده، شعوبیه ایرانی بودند بالاخره بنی العبّاس را دوست نداشتند، بنی العبّاس اینها را به اسلام ستیزی متّهم میکردند. میگفت: من اسلام ستیز نیستم من تو را دوست ندارم، واجب است انسان بنی العبّاس را دوست داشته باشد؟ من اسلام را دوست دارم ولی از تو بیزار هستم، تو را نمیخواهم. برای اینکه در بین شعوبیه انسانهای اهل بیتی داریم، نمیخواهم وارد بحث شوم. ابو نعاس به خاطر شعوبیه بودن، میخواهم بدانید خدا چه میکند «وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»[۷]، جنود خدا فقط باد و زلزله و سیل نیست، زبانهای ما، چشمهای ما، همهی اشیاء در عالم جند خدا هستند. یک انسانی که شعوبی است خیلی هم شلوغ کرده ولی خدا یک وقت زبان او را برای یک چیز خاصّی استخدام میکند.
ساختارشکنی ابو نعاس در مورد قصیدهها
او شعوبی بوده عربها به آنها «شاعِرُ المُجون» میگویند، یعنی خیلی وقتها حرفهای مکشوف میگفت. چون عربها که شعر میگفتند بنای قصیده را با تشبیب شروع میکردند، تشبیب یا ذکر معشوقه بود یا ذکر ویرانهها بود، بیشتر وقتها ذکر ویرانهها است که اشکال هم ندارد، امروز هم به آن نوستالژی میگویند همین است. انسانی که در ۵۰ سال پیش عمّهای داشته خانهی عمّهی او خراب شده، درختها چه شدند، گلها چه شدند، با خرابهها شروع میکردند. ابو نعاس گفت بعد از این با خمر شروع کنید، با شراب شروع کنید، خیلی انسان تندرویی بود، گفت دیگر خرابه نگویید خرابه بگویید عرب میشوید، میخواست در واقع ساختارشکنی کند. حتّی یک جایی میگوید «آتِ الشَّقِیُّ إِلَی دَارٍ یُسَائِلُهَا»، میگوید: یک همسفر داشتم رفته بود در یک خانهی خرابه ایستاده بود میگفت: ای خانه ساکنین تو کجا هستند؟ ۴۰ سال پیش من اینجا یک دایی داشتم چه شد؟
این را مسخره میکند، یک قصیدهی بلندی دارد که فقط محطّ شاهد این را میآورم میگوید:
«آتِ الشَّقِیُّ إِلَی دَارٍ یُسَائِلُهَا وَ أَطلُبُ خَمَّارَهَ البَلدی»
میگوید دنبال کار خود برو، عمّهی من اینجا زندگی میکرد چیست؟ من دنبال شراب فروش هستم مغازهی شراب فروش را میخواهم. اینطور بود امّا عقیدهی او شیعه بود.
شعر ابو نعاس در مورد ائمّه (علیهم السّلام)
خدمت حضرت رضا (علیه السّلام) رسید شعری گفت که حضرت فرمود: هیچ کس مثل تو برای من شعر نگفته است. ائمّه واقعیّتها را میگویند، شنیدید که
«مُطَهَّرُونَ نَقِیَّاتٌ ثِیَابُهُم مُطَهَّرُونَ نَقِیَّاتٌ ثِیَابُهُم»[۸]
خیلی زیبا گفت. حضرت به غلام خود فرمود: یک کیسه بده، بعد کیسه را که برد فرمود: «لَعَلَّهُ اسْتَقَلَّهَا»، شاید این را کم حساب کند، «یَا غُلَامُ سُقْ إِلَیْه الْبَغْلَهَ»، این قاطر را هم به او بده. قاطر مثل ماشین سواری بود، یک مرکب خیلی مهمّ آن زمان قاطر بود، مثلاً مثل ماشین BMW، این BMW را هم به او بده، «سُقْ إِلَیْه الْبَغْلَهَ».
حال ابو نعاس در زمان ملاقات امام رضا (علیه السّلام)
این ابو نعاس با این مجون، با این ضراعت، با این تندروی، با این شعوبیت، یک روز ایستاده بود، امام زمان تصرّف میکند این برای شما یادگار باشد. به هر حال ابو نعاس ایستاده بود دید یک اسب سواری در حرکت است امّا خیلی دور است. دیدید یک وقت انسان با کسی اینقدر فاصله دارد که فقط سیاهی او را میبیند، یک سیاهی فقط میبیند، دیگر چشم و ابرو و قد و قامت و لباس هیچ چیزی مشخّص نیست، فقط سیاهی، یک سیاهی سوار بر اسب است دارد میرود ابو نعاس دید که حالت او عوض شد. بالاخره شیعه است، تشیّع مهم است، قدر بدانید.
با همهی این حرفها یک روابطی با آن طرف پیدا میشود، دید که گویی این اسب قدمهای خود را روی سینهی او میگذرد و او از این کار لذّت میبرد، خدایا من این سیاهی را نمیشناسم این چیست؟ به مجرّد یک سیاهی اینقدر دگرگون شدم؟ به یک نفر گفت آقا من حال عجیبی پیدا کردم به نظر تو این سیاهی باید چه باشد؟ آن شخص مثل اینکه در جریان برنامههای حضرت رضا (علیه السّلام) بود گفت: این علیّ بن موسی الرّضا است، شاید اینطور بوده در این ساعت از اینجا به آنجا میرود. او یک مرتبه آرام شد گفت: بیجهت نیست که من این حال را دارم.
شعر ابو نعاس در مورد امام زمان (علیه السّلام)
ایستاد در آنجا یک شعری گفت، در زیر این گنبد مینا به مانند این شعر به فارسی و عربی گفته نشده، وادی شعر است وادی بندگی خدا نیست که ادّعا کنیم و نشود، وادی شعر است هوا پرستی است از من قبول کنید. یک نگاهی کرد دو بیت گفت، گفت:
«إِذَا أَبْصَرَتْکَ الْعَیْنُ مِنْ بَعْدِ غَایَهٍ وَ عَارَضَ فِیهِ الشَّکُّ أَثْبَتَکَ الْقَلْبُُُ»[۹]
گفت: یا امام زمان اگر چشم تو را از دور ببیند و شک کند امّا قلب تو را به ثبت میرساند، باطن میفهمد که تو چه کسی هستی.
امام زمان را میبیند شک میکند ولی این قلب میگوید بپرس، سؤالات خود را بپرس، آقا مسافر فردا میآید؟ فلان کس خوب میشود؟ مریض خوب میشود؟ بعد میبینید امام زمان بود. گفت:
«إِذَا أَبْصَرَتْکَ الْعَیْنُ مِنْ بَعْدِ غَایَهٍ وَ عَارَضَ فِیهِ الشَّکُّ أَثْبَتَکَ الْقَلْبُ»
«و لَو أَنَّ قَوْماً أَمَّمُوکَ لَقَادَهُمْ»
یک کاروانی بخواهند دنبال تو بیایند که تو را بشناسند چطور میشناسند.
«و لَو أَنَّ قَوْماً أَمَّمُوکَ لَقَادَهُمْ نَسِیمُکَ…»
یک نسیمی، یک عطری. خیلی زیبا است، یک نسیمی از تو میرسد که بالاخره اینها معطّر میشوند و میفهمند تو کدام گوشه هستی. اینها اسراری است یک وقت خدای ناکرده فکر نکنیم در همه جا ساری و جاری است، خیر اینها اسرار است.
«و لَو أَنَّ قَوْماً أَمَّمُوکَ لَقَادَهُمْ نَسِیمُکَ…»
یک قومی قصد تو را بکنند. دور از گوش دکاندارها، بروم امام زمان را پیدا کنم یک نسیم بیاید، اینطور فکر نکنید، اینها قراردادی نیست باید پیش بیاید. «و لَو أَنَّ قَوْماً أَمَّمُوکَ لَقَادَهُمْ»، «لَقَادَهُمْ» یعنی رهبری میکند، قاعد یعنی رهبر، اگر قومی قصد تو را بکنند «لَقَادَهُمْ»، رهبری میکند؟ چه چیزی؟ «نَسِیمُکَ حَتَّى یَسْتَدِلَّ بِکَ الرَّکْبُ». رکب یعنی کاروان، گروه، یک نسیمی به سوی کاروان میآید من را به سوی تو رهبری میکند.
«و لَو أَنَّ قَوْماً أَمَّمُوکَ لَقَادَهُمْ نَسِیمُکَ حَتَّى یَسْتَدِلَّ بِکَ الرَّکْبُ»
چگونگی شهادت قاسم بن الحسن علیه السلام در کربلا
قاسم بن الحسن خیلی آقا بود، روضهی اینها گریه کردن دارد مکشوف نمیخواهد بگویید. وقتی آمد اجازه بگیرد که برود من میگویم ملائکهای که دارند تماشا میکنند گریه میکنند. عمو اجازه نمیداد قاسم بن الحسن این گل، یادگار حضرت مجتبی، اجازه نمیداد این التماس میکرد. میگوید: «فَلَم یَزَلِ الغُلام یُقَبِّلُ یَدَیهِ وَ رِجلَیه»[۱۰]، مرتّب دست آقا را میبوسید، پای آقا را میبوسید. دست عمو را میبوسید پای عمو را میبوسید عمو جان اجازه بده. یک نکتهی ظریفی وجود دارد بعضی صاحبدلان گفتهاند چرا حضرت امام حسین علیّ اکبر را به سوی میدان حمل نکرد جوانان بنی هاشم را صدا کرد، امّا این یتیم حضرت مجتبی را خود برد، علّت چه بوده است؟ راوی میگوید یک وقت دیدم آقا بالای سر او نشسته یک گرد و غباری شد، تاریخ مینویسد که از سرنوشت امام حسین و حضرت قاسم همه بیخبر بودند اینقدر این گرد و غبار غلیظ بود، امّا این گرد وقتی نشست هوا صاف شد دیدند آقا بالای سر قاسم است.
آن وقت دو دست مبارک را زیر بدن او برد به سینهی خود چسباند، دیدم دارد یک نوجوانی را میبرد نزدیک است پاهای او به زمین کشیده شود. بعضی از اولیاء گفتهاند: چرا علیّ اکبر را نبرد؟ میگوید ما اسرار ولایت را نمیدانیم فقط ظاهر را میبینیم، ظاهر این است که قاسم یتیم بود نوازش بیشتری لازم داشت.
[۱]– نهج البلاغه، ص ۵۰۶٫
[۲]– فرحه الغری / ترجمه علامه مجلسى، ص ۱۰٫
[۳]– بحار الأنوار، ج ۹۴، ص ۳۷۰٫
[۴]– عوالی اللئالی العزیزیه فی الأحادیث الدینیه، ج ۳، ص ۱۶۶٫
[۵]– منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه (خوئى)، ج ۱۳، ص ۲۲۲٫
[۶]– سورهی جن، آیه ۱۸٫
[۷]– سورهی فتح، آیه ۷٫
[۸]– عیون أخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۴۳٫
[۹]– بحار الأنوار، ج ۴۹، ص ۲۳۶٫
[۱۰]– بحار الأنوار، ج ۴۵، ص ۳۴٫
پاسخ دهید