- افضل فضائل امام حسن (علیه السّلام)
- تفاوت سنی و تکفیری
- علّت شهرت جابر در زیارت اربعین
- امامت آخرین رتبه
- تفاوت رسول و نبی
- لزوم فهم کامل سخنان عرفا
- برداشت اشتباه از نظر عرفا
- بالاتر بعد ولایی نبی از نظر عرفا
- ولایت همیشگی پیامبر خاتم (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
- تشابه ائمّه علیهم السلام و قرآن کریم
- کرامتی از فرزند آقای قاضی
- یادی از دکتر عبّاس ترجمان
- جهل مردم در مورد پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
- رازداری ائمّه علیهم السلام در مورد اسرار
- اسلام دین عقلانیت
- توجّه اسلام به لطافت روحی در انسان
- لطافت روحی علّامه طباطبایی
- محبّت امام حسن علیه السلام به دشمنان
- نکتهای در مورد فارابی
- عظمت علم و دانش بو علی سینا
- عبد بودن افتخار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و ائمّه علیهم السلام
- مرآت خدای متعال
- احاطهی امام رضا (علیه السّلام) به دعا کنندگان
- استجابت دعای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و ائمّه علیهم السلام
- محبّت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به امام حسن (علیه السّلام)
- مؤعظهی امام حسن (علیه السّلام) در آخرین لحظات زندگی
- پاسخ به تهمت در مورد آیهی میان قرآن برای ازدواج
- لزوم صبر و تحمّل در زندگی زناشویی
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا سَیِّدِ الأَنبِیَاء وَ أَکرَمِ الشِفَعَاءِ سَیِّدِنَا أَبِی القَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهْلِ بَیْتِهِ الطَّیِّبینَ الطَّاهِرینَ ثُمَّ الصَّلَاهُ وَ السَّلَامُ عَلَی جَمِیعِ أَنبِیَاءِ اللهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلَائِکَتِهِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ».
شب بسیار پر نور و بزرگی است. خداوند إنشاءالله میلاد با سعادت مولای عالم، کریم اهل البیت، حضرت امام حسن مجتبی (علیه الصّلاه و السّلام) را بر همهی ارادتمندان مبارک بگرداند و إنشاءالله شفاعت این آقا را بر همهی ما نازل بگرداند. بحث در مورد حضرت مجتبی (علیه السّلام) بسیار است. حالا دربارهی امام (علیه السّلام) دریای فضائل از طریق شیعه و سنّی وارد شده است که مختصری، یک قطرههایی از آن دریا را برای شما عرض بکنم.
افضل فضائل امام حسن (علیه السّلام)
اوّلین فضیلت و آن امّ تمام فضائل در حضرت مجتبی (علیه السّلام) مسئلهی امامت آن بزرگوار است. امام حسن (علیه السّلام) یک امام معصوم و منصوب من عند الله و متّصل به غیب است. بارها به دوستان عرض کردم که در مورد ائمّه (علیهم السّلام) که خوب از بزرگان اهل سنّت هم خیلیها بودند که کتاب نوشتند، عرض ادب کردند و الآن هم هستند که دیگر تکرار نمیکنم، بارها و بارها گفتم.
تفاوت سنی و تکفیری
وقتی سنّی گفته میشود حواس شما به تکفیریها نرود. سنّیهای معتدل، محبّ اهل بیت و حتّی من جسارت نمیکنم ولی میشود گفت تقریباً ما در تاریخ وقتی نگاه میکنیم میبینیم که سنّی ۱۲ امامی پیدا میکنیم. یعنی به این معنا مبانی تسنّن را قبول داشته است ولی ۱۲ امام را هم قبول داشته است. شما این مطالب السؤول محمد بن طلحه الشّافعی را -حالا به عنوان نمونه عرض کردم- وقتی نگاه میکنید، میبینید همین است. همهی ائمّه را به عنوان امام ذکر کرده است. فضائل زیبایی نوشته است. واقعاً کتاب شریفی است. به هر حال در مسئلهی امامت عقیده یک بحث است، دوست داشتن یک بحث است. خوب خیلیها دوست دارند. گفتم از اهل تسنّن هم دوست دارند. خوب بسیار خوب است امّا اعتقاد بحث دیگری است. انسان یک وقت برای حضرت مجتبی اظهار محبّت بکند، واقعاً دوست داشته باشد ولی دوست داشتن یک بحثی است، مسئلهی اعتقاد به امامت یک بحثی است. خوب شما نگاه بکنید -من به عنوان نمونه عرض میکنم که یک مثال بزنم به ساحت قدس حضرت مجتبی (علیه السّلام) باز برگردم-
علّت شهرت جابر در زیارت اربعین
مثلاً در آن حدیث اربعین داریم که جابر بن عبدالله انصاری (رضوان الله علیه) سر قبر حضرت سیّد الشّهدء (علیه السّلام) آمد، خوب خیلیها آمدند، گریه کردند، ناله کردند، رفتند. چرا جابر این همه مشهور شده است؟ در همهی اینها مشخّص شده است؟ برای این است که غیر از محبّت اعتقاد داشته است. معمولاً آمدن جابر را کامل نمیگویند. تا میگویند آمد و مثلاً اظهار محبّت کرد و گریه کرد. همهی اینها درست است امّا وقتی که گریهها را کرد و عرض ادب کرد، بلند شد ایستاد و جملهای گفت که این اعتقاد او را نشان میداد. به امام حسین خطاب کرد گفت: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ عُلُومِ الْأَنْبِیَاء» سلام بر تو ای کسی که وارث علوم پیامبران هستی. خلاصه امّ فضائل حضرت مجتبی امامت است.
امامت یک بحث بسیار بزرگی است. یعنی امامت در درگاه پروردگار، در معارف الهی آخرین درجه از مراتبی است که خدا برای انسان کامل مقرّر شده است که در حدیث داریم که وقتی خدای متعال تبارک و تعالی به حضرت ابراهیم (علی نبیّنا و آله و علیه السّلام) فرمود: «إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً»[۱] در حدیث داریم میگوید: «فَمِنْ عِظَمِهَا فِی عَیْنِ إِبْرَاهِیمَ»[۲] اینقدر این کلمه در چشم ابراهیم و نفس او بزرگ بود، بلافاصله برگشت گفت: «وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی» آیا در ذریّهی من هم خواهد بود که حالا این یک بحثی است که به جای خود است.
امامت آخرین رتبه
امامت یک بحث بزرگی است، آخرین درجه است. ببینید از ولایت شروع میشود، به نبوّت میرسد. بعد به رسالت میرسد، بعد امامت دیگر آخرین رتبه است. یعنی چه؟ یعنی آیا مثلاً میخواهیم بگوییم که امامت از رسالت مهمتر است؟ نه اشتباه نشود. اینها یک مثل دقیقی است که إنشاءالله خدمت شما توضیح میدهم. ولایت یک درخت است که باید باشد. ولایت نباشد، خوب نبوّت نمیشود. یک نفر میشود که آیا نبی باشد و قبل از نبوّت خود ولی نباشد؟ اوّل ولی است. بعد نبی است. بعد نبی که شد رسول است. حالا میگوییم امامت بالاترین رتبه است یعنی چه؟ یعنی امام از پیغمبر بالاتر است؟ نه. پیغمبر اکرم امام هم است. یعنی نبی است، رسول است، امام است. امام الائمّه است. امامت را داشته است. حالا ائمّهی دیگر آیا باز مثلاً چون امام هستند، هم رتبهی پیغمبر هستند؟ نه. باز هم کسی این را نگفته است.
تفاوت رسول و نبی
بالاخره شما میبینید که رسالت که خیلی مرتبهی بالایی است، در رسالت هم حتّی ما بین افراد تفاوت داریم. «تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ»[۳] این پیامبران رسل هستند. رسالت بعد از نبوّت است. برای اینکه هر نبیای رسول نیست. یک نفر ممکن است نبی باشد، رسول هم باشد. امّا هر نبی رسول نیست. بعضی از نبیها رسول نبودند ولی هر رسولی نبی است. بنابراین همان رتبهی خیلی بالایی که به او میدهند -رتبهی رسالت- در همین رتبهی بالا هم تفاوت است. این رسول میگوید از آن رسول بالاتر است. «تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ» نمیگوید تلک الانبیاء فضلنا بعضهم علی بعض. نه این را نمیگوید. مخصوصاً رسل میگوید که ما بدانیم در آن مرتبهی بالا هم حتّی در بین اینها تفاوت است. این بالاتر است، آن پایینتر است.
لزوم فهم کامل سخنان عرفا
حالا مرتبهی امامت هم همین است. پیغمبر اکرم امام است. ۱۲ امام هم امام هستند ولی خوب رتبهی آنها از جدشان پایینتر است، مسئله این است. حالا اصل امامت یک مرتبهی بسیار بالایی است. البتّه خدمت شما گفتم که البتّه از ولایت سرچشمه میگیرد. ولایت باطن همهی اینها است. حالا من نمیخواهم اینجا مدافع همهی منتسبین به عرفان باشم ولی گاهی وقتها این اهل عرفان، گفتیم اینها معصوم که نیستند. معصوم معلوم است چه کسانی هستند. فلاسفه، عرفا اینها معصوم نیستند. الآن زمانی شده است که مثلاً یک نام از یکی از اینها برده میشود، بعضیها رمیده میشوند که آقا فلان شخص گفت مولوی، فلان شخص گفت حافظ. رمیدن ندارد. کسی اینها را معصوم نمیداند. یک متفکّرینی بودند، تخصّصی است. یعنی یک متخصّص باید بیاید «یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»[۴]. خلاصه میخواهم بگویم اینها معصوم نیستند و ما غرق در اینها نیستیم امّا فهمیدن مطلب لازم است. اگر آدم مطلب را متوجّه نشود، آن شخص متّهم میشود.
برداشت اشتباه از نظر عرفا
بعضی از این عرفا یک حرفهایی زدند که بعضی از علما را هم خیلی عصبانی کردند و حتّی تا مرز تکفیر رفتند. مثلاً یکی از آنها این است، شاید اینطور باشد یکی از کبار منتسبین به عرفان میگوید که ولی از نبی بالاتر است. حوصله نداشته است تا آخر بگوید. این مایهی اشتباه شده است. میگوید این ولی را از نبی بالاتر میداند. یک ولی اینجا نشسته است، یک نبی هم اینجا نشسته است، میگوید آن ولی بالاتر است. نه عزیز من در جای دیگر این بیچاره شرح کرده است. در جای دیگر گفته است که من نگفتم ولی بالاتر است. مثلاً الآن میگویم من باب مثال از اولیای زمان خود مثال بزنیم. یک آقا شیخ حسنعلی پیدا بشود، یک طرف بنشیند حضرت موسی (علیه السّلام) هم یک طرف. کدام بالاتر است؟ بیاییم بگوییم که آقا شیخ حسنعلی بالاتر است؟ یعنی این عارف این را گفته است؟ نه. حضرت موسی یک مقام حیرتآوری دارد که خدا رسماً میفرماید: «وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسی»[۵] تو را برای خود ساختم. خوب حالا کدام طرف از این طرف بالاتر میشود؟ اولیاء باید جمع بشوند، بیایند دست او را ببوسند. در محضر او زانو بزنند.
آن بیچاره که حرف خود را تا آخر نگفته است، به فهم آن خواص اعتماد کرده است. در جای دیگر گفته است که من نگفتم ولی بالاتر است. من مدافع نیستم ممکن است یک کسی هم حرف انحرافی هم زده باشد، خوب در جای خود متخصّص میفهمد امّا عزیزان میخواهم بگویم یعنی اگر یک چیزی را شنیدیم، اوّل آن را مذمّت نکنیم. به متخصّص مراجعه بکنیم. حالا یک کسی حرفی زد، فوراً مذمّت بکنیم بگوییم این آدم کافر شد. در جای دیگر گفته است که من نمیگویم که میگویم شاید اینطور بوده است ولی بالاتر از نبی است. میگوید بعد ولایت یک نبی از بُعد نبوّت او بالاتر است. یعنی اصلتر است. چون آن درختتر است. اگر آن نبود این نبی نمیشد.
بالاتر بعد ولایی نبی از نظر عرفا
علی الحساب این آدم هم ولی است، هم نبی. نه این است که یک نبی پیدا بکنیم، ولایت هم نداشته باشد، یک ولی در کنار او بگذاریم بگوییم این ولی بالاتر است. نه عزیز من هر نبی ولی است. اگر ولی نباشد که نبی نمیشود. پس آنچه که آن عارف آنطور گفته است، بُعد ولایت نبی را بالاتر از نبوّت او میداند. میگوید این اصیلتر است و البتّه در پیغمبر اکرم مسئله کاملاً عوض میشود. چطور؟
ولایت همیشگی پیامبر خاتم (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
برای اینکه آنها میگویند بُعد ولایت همیشه است. جنبهی ربی دارد. بعد نبوّت بالاخره این مأمور است برساند تا زمانی که زنده است میرساند بعد دیگر خداحافظ امّا پیغمبر ما چون خاتم انبیاء است، خاتم پیامبران است، نبوّت ایشان هم جاری است، همیشه حکم ایشان جاری است. یعنی همیشه در هر زمان نبوّت ایشان است و به این نیست که از دنیا رفته باشد حالا بالاخره تا آخر دنیا اوصیای مکرّم ایشان آمدند همان مکتب را گرفتند ادامه دادند. این مکتب زنده است و قطع نمیشود. بالاخره حالا باید در وقتهای دیگر صحبت بشود.
تشابه ائمّه علیهم السلام و قرآن کریم
اجمال مطلب این است که ائمّه (علیهم السّلام)، خود حضرت مجتبی (سلام الله علیه) اینها عین خود قرآن هستند. چطور قرآن ظاهر دارد، باطن دارد. محکم دارد، متشابه دارد اینها همین هستند. حالا بله اصلاً در مقام اینها… ببینید از مقام اینها آن مقدار که ما گمراه نشویم، به ما داده شده است، یعنی ما به معرّفی شده است که گمراه نشویم. «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی»[۶] همین اندازه به ما فهمانده شده است، آگاهی داده شده است. امّا اینها مقامهای بغرنجی دارند که این از دسترس ما خارج است. بعضیها میآیند میگویند که پس چرا گفتند امام است؟ خوب امام یعنی اسوه؟ خوب باشد. اسوه هر چه بگوید تبعیّت میکنیم، اطاعت میکنیم. امّا اینها به این معنا نیست که عمق مقام او را هم ما بفهمیم.
من یک مثال خیلی کوچک میزنم. ببینید الآن همین بزرگان ما بر اثر نشستن بر سر سفرهی حضرت مجتبی و ۱۲ امام به اینجا رسیدند. آیت الله بهجت، آیت الله بهاءالدّینی، امام، آیت الله طباطبایی، آقای قاضی همه همین است. حالا مثلاً الآن آقای قاضی که یک مقدار از اینها نور گرفته است، الآن بیاید کنار ما بنشیند به ما دستورالعمل بدهد شما امشب این کار را بکنید، چشم. خوب دلیل این است که ما عمق مقام او را هم فهمیدیم؟ نه خدا شاهد است. به مردم گفتم، گفتم شما هر وقت عمق مقام یکی از این اولیای زمان را فهمیدند، آن وقت هوس بکنید که عمق مقام حضرت مجتبی را هم بفهمید. من در این شب میلاد صحبت میکنم و عرض میکنم خدا همهی اینها را مینویسد «ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَیْهِ رَقیبٌ عَتیدٌ»[۷].
کرامتی از فرزند آقای قاضی
عرض میکنم که پسر آقای قاضی، آقا سیّد محمّد حسن (رضوان الله تعالی علیه) که سنینی با بنده دوست بودند، خدا ایشان را رحمت بکند. شب گذشته یک کتابی را برداشتم، دیدم پشت آن یک چیزی نوشته است اصلاً باور بکنید به هم ریختم. یک چیز کوچکی است که به شما میگویم یک قطره از دریا است.
یادی از دکتر عبّاس ترجمان
خدا در این شب عزیز او را رحمت بکند، ما یک دکتر عبّاس ترجمان داشتیم. شاعر بود، شاعر قوی بود، نجفی بود. ایشان میخواست دکترا بگیرد. کتاب نوادر ابو زید یک کتاب قدیمی است، در لغت است که مؤلّف آن ۲۱۵ از دنیا رفته است. خیلی قدیمی است. ایشان به آقا سیّد محمّد حسن گفته بود به فلان شخص -یعنی به من- بگو من دکترا میگیرم، مدارکی لازم است بیبنید نوادر ابی زید را هم دارد به من بدهد. من داشتم، دادم به آقا سیّد محمّد حسن به ایشان داد. شب گذشته آوردم دیدم نوشته است که امانه من الی سیّد الفاطمی استعرته بواسط سیّد محمّد حسن القاضی بعد امضا کرده است ترجمان. من یک مقدار به هم ریختم خدایا این دوستان کجا رفتند. دوستانی داشتیم. گفت:
«لا أنتِ أنتِ و لا الدیارُ دیارُ خفَّ الهوى و تولتِ الأوطارُ»
به هر حال همان آقا سیّد محمّد حسن گاهی یک چیزهایی، یک وقت میگفت، بعد میگفت راضی نیستم بگویی. یعنی آن قاضی که بنده و شما میشناسیم خیلی بالاتر از آن، من نمیدانم قاضی کیست. یک آقای قاضی شنیدم. یک وقتی یکی از علمای بزرگ همین زمان به شدّت گریه میکرد میگفت ما از اینها یک چیزهایی دیدم از این آقای قاضی، آقای الهی، آقای طباطبایی به پهنای صورت خود اشک میریخت. خدا شاهد است شاید اسم او را نبرم، صلاح نباشد گفت من به قربان فاطمهی زهرا بروم پس او چه بوده است. من قربان حضرت مجتبی بروم پس آنها چه بودند. یک مقدار از اینها نور گرفته شده است قاضی، او چه بوده است. حالا اینها بزرگ هستند، بزرگان هستند، دوستان خدا هستند، برای هدایت من و شما به زحمت افتادند آنچه که میگویند باید عمل بکنید.
جهل مردم در مورد پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
«ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»[۸] میفرماید: «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ»[۹] یک وهابی بیسواد به اینجا که میرسد، میگویند بفرمایید میگوید من مثل شما بشری هستم. خوب باشد چه اشکالی دارد؟ «ما لِهذَا الرَّسُولِ»[۱۰] آن زمان میگفتند این چه پیغمبری است، به انبیاء هم میگفتند. «ما لِهذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعامَ» این چرا غذا میخورد؟ «وَ یَمْشی فِی الْأَسْواقِ» در این بازارها راه میرود. خوب باشد، چه میشود؟ اینها بیسوادی است، دیگر نمیگویند که «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحى إِلَیَّ» دارد «یُوحى إِلَیَّ». بزرگان سرگردان شدند. بوعلی سیناها سرگردان شدند، حقیقت وحی چیست اصلاً؟ وحی اصلاً یعنی چه؟ خدا شاهد است دیگر این باطن امر است. باطن امر با ضرب زیدٌ حل نمیشود. هر کسی به دستورهای اینها عمل بکند، در مکتب اینها خلاصه زحمت بکشد، به گفتههای آنها عمل بکند، نوری حاصل میشود و با آن نور شاید بشود یک کاری کرد و الّا ضرب دیگر حل نمیکند، حدیث عشق در دفتر نباشد.
رازداری ائمّه علیهم السلام در مورد اسرار
بارها برای شما این شعر را خواندم که از امام سجّاد (علیه الصّلاه و السّلام) است که بنده این را تعقیب کردم، از مصادر عتیق پیدا کردم این برای حضرت سجّاد است. چون شعر که به ائمّه نسبت داده میشود باید تأمّل بکنیم. بالاخره گاهی وقتها بله دقّت فرمودند قسمت عمدهی دیوان امیر المؤمنین (سلام الله علیه) برای حضرت است ولی دخیل هم دارد. گاهی وقتها در نسخهها دخیل… من یک شعر پیدا کردم، یک وقت دیدم که به امیر المؤمنین نمیآید. رفتم یک زحمتی کشیدم، دیدم برای ابن رومی است، در دیوان امیر المؤمنین است. به هر حال آقا میفرماید این باطن امامت است، جوانان گوش بکنند
«إنَّی لَأکتُمَ مِن عَلمی جَواهِرهِ کَیلَا یَرى الحَق ذُو جَهلِ فَیَفتَتِنَا
وَ قَد تَقدَّمَ فِی هَذا أبو حَسن إلى الحُسین وَ أوصَّى قَبلَهُ الحَسنا
یا ربّ جُوهَرِ عِلمٍ لَو أبوحُ بِهِ لَقیلَ لِی: أنتَ مِمَّن یَعبُدُ الوَثَنا
وَ لَاستَحلَ رِجالَ مُسلِمونَ دَمی یَرونَ أقبَحَ مَا یأتونَهُ حَسنا»[۱۱]
امام سجّاد میفرماید: جدم امیر المؤمنین به ما خاندان سفارش کرده اسرار خود را بپوشانیم. میفرماید: ای بسا بعضی از اسرار را باز کنیم، مردم میگویند علیّ بن الحسین بت پرست شده است. این را من خیلی گفتم، این شعر را لازم بوده است در این CDها هم توضیح دادم، خواستید مراجعه بکنید.
یک نکتهی خیلی خطرناک است آدم وقتی میگوید سرافکنده میشود. میگوید اگر من بعضی از اسرار خود را فاش بکنم، میگویند علیّ بن الحسین بت پرست است. خوب اگر بگویند، بروند، دیگر کاری نداشته باشند خوب باشد بگویند تهمت میزدند دیگر. همیشه به بزرگان تهمت زدند. تا مرز تکفیر حتّی پیش رفتند. کافر است، فلان است نمیفهمد. حالا میگوید که نه به این اکتفا نمیکنند، میآیند خون من را میریزند، من را میکشند. امام سجّاد میگوید اسرار را بگویم من را میکشند. چه کسی میکشند؟ این نکته مهم است. یهودیها میکشند؟ نه. عقل یهود به اسرار نمیرسد. یهودی به دنبال پول است، به دنبال دلار است، به او بدهند آرام میشوند. مسیحیها میآیند میکشند؟ نه. مسیحیها چه کار دارند.
اسلام دین عقلانیت
دو نکته در این ده شب گفتم. یکی گفتم به امیر المؤمنین قسم – من اهل قسم نیستم امّا یک وقت لازم میشود- اگر نظر بلند نباشیم، شبی صد رکعت نماز بخوانیم یک پیاز به ما نمیدهند. اسلام دین عقل است، دین مقدّسبازی نیست. مقدّس بازی نباید باشد، نظر بلند باید باشد. باید نظر شما بلند بشود. اهل بخشش باشی، اهل جود باشی، اهل گذشت باشی و الّا همسایه مثلاً یک ماشین داشته است حالا امروز این ماشین خود را عوض کرده است، یک فکری تا صبح در مغز او میافتد که این را از کجا آوردهاست که عوض کرده است. خوب به تو چه ارتباطی دارد؟ حالا مدام بلند بشو نماز بخوان، قبول نمیشود. اصلاً انسان نظر تنگ زیر خیمهی اهل بیت نمیرود. یک نکته این بود.
توجّه اسلام به لطافت روحی در انسان
نکتهی بعدی این بود که در این ده شب گفتم که روایت داریم از امام صادق (علیه السّلام) که خدا قرار گذاشته است، معارف را به انسانهای خشن ندهد. آدم خشن نمیتواند ۲۰ جلد المیزان بنویسد. اینقدر لطیف بود که المیزان نوشت.
لطافت روحی علّامه طباطبایی
در این قم بچّهها میدانید که خیلی آن زمان ما بودیم دوچرخه سواری را خیلی زود شروع میکردند. بچّهی هشت ساله دوچرخهی ۲۸ سوار میشد. خلاصه رکاب میزدند و میرفتند در دنیای خود بود. یکی از آنها زد و علّامهی طباطبایی را نقش زمین کرد که ما باشیم چه کار میکنیم؟ دیگر خیلی که مهذّب باشیم، بلند میشویم میگوییم بچّه جان مثلاً چشم نداری، فلان. دیگر خفیفترین این را عرض میکنم، چیزهای دیگر را عرض میکنم. بلند شد اوّل به سراغ بچّه رفت گفت اتّفاقی برای تو نیفتاد. گفت نه. گفت الهی شکر پس برو. حالا چشم نداری، مقابل پای خود را نگاه بکن. این حرفها نیست اگر این بود که دیگر المیزان نمیتوانست بنویسد. لطافت میخواهند.
محبّت امام حسن علیه السلام به دشمنان
طرف میآید (العیاذ بالله) به حضرت مجتبی ناسزا میگوید. مدام میگوید و جلو میآید. امام ساکت است. وقتی رسید فرمود تو مثل اینکه غریب هستی به این شهر وارد شدی. مسکن میخواهی به تو بدهم. جای میخواهی به تو میدهم. پول نداری به تو بدهم. لباس میخواهی به تو میدهم طعام میخواهی به تو بدهم. یک دفعه به پای حضرت افتاد گفت: «اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ»[۱۲] خدا میدانست رسالت را در چه خانوادهای قرار بدهد. عوض شد. لطافت. حالا اینجا «وَ لَاستَحلَ رِجالَ مُسلِمونَ دَمی» چه کسی من را میکشد؟ این را امام سجّاد میگوید. اگر اسرار را فاش بکنم یهودی؟ نه. مسیحی؟ نه. یک مشت مسلمان نظر تنگ من را میکشند. عجب خطرناک است. «وَ لَاستَحلَ رِجالَ مُسلِمونَ دَمی» یک عدّه مسلمان نظر تنگ خون من را میریزند. «یَرونَ أقبَحَ مَا یأتونَهُ حَسنا».
نکتهای در مورد فارابی
خلاصه اسرار امامت این نیست که بگویند که همه متوجّه بشوند. پیغمبر را میشناسیم؟ بله. باید هم بشناسیم. «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَکَ»[۱۳] امّا وقتی بگویید: «یُوحى إِلَیَّ» در این «یُوحى إِلَیَّ» ماندند. برو ببین فارابی چه گفته است. برای اوّلین بار در منبر یک قطره عرض میکنم. فارابی بسیار مرد بزرگی بوده است. هر چه من بگویم کم گفتم. اینها بزرگان بودند. من فقط یک قطره از دریا میگویم ببین ولیشناسی آسان نیست. ایشان یک کتابی دارد به نام فصوص الحکمه خیلیها هم ارزش این را نمیدانند. من که یک طلبه ضرب زیدٌ هستم، یک مروری روی آن کردم. ببین یک فصوص الحکم داریم بدون ه برای محیی الدّین ابن عربی است. اسم این فصوص الحکمه است، برای فارابی است. یک چیز کوچکی است. در آنجا یک مطلب دیدم. بیجهت نیست که مرد به این عظمت میرسد.
عظمت علم و دانش بو علی سینا
شیخ ابو علی سینا -ما این را در یک کلمه میگوییم، رد میشویم، قصه است امّا واقعیت دارد- در ۱۶ سالگی به چهار مذهب فتوا میداده است. خوب تعارف نداریم، اینها از نوابغ هستند. از این افراد هر چند هزار سال یک مورد بیاید، شاید اینطور باشد. در حالات او مینویسند که گفت کتاب نفس ارسطو را خیلی خواندم. بوعلی سینایی که به چهار مذهب در ۱۶ سالگی خود فتوا میداده است، کتاب نفس ارسطو را میگوید مکرّر خواندم، نفهمیدم آخر رفتم میگویم شاید اینطور باشد، نوشتم. دیدم یکجا کتاب بساط کردند، برداشتم دیدم یکی از آنها برای فارابی است. بو علی سینا میگوید به کمک کتاب فارابی این کتاب نفس ارسطو را فهمیدم. معلّم ثانی به او لقب دادند و این حق او هم است.
این ولیشناسی را ببین، این برای شما یادگار باشد. این اوّلین بار است که من این را در منبر میگویم. آدم میبیند که آقای الهی، برادر آقای طباطبایی خیلی فارابی را دوست داشت. من که بچّه بودم، الآن هم بچّه هستم، نمیفهمیدم الآن هم نمیفهمم. بالاخره به قول علما استصحاب نفهمی میکنم، الآن هم نمیفهمم. استصحاب به این میگویند، میگویند نصف شب بلند شدی حالا ساعت هم نداری، یک طوری است و بالاخره یک چیزی خوردی نصف شب است. ای خدا اذان شده بود نبوده است. میگویند استصحاب لیل بکن خیلی غصه نخور إنشاءالله که شب بوده است. حالا من هم استصحاب نفهمی میکنم. آقای الهی خیلی به فارابی ارادت داشت. حالا یک چیزهایی هم است که صلاح نیست آنها را بگویم امّا خوب بالاخره آدم میگوید این فارابی که بوده است، حکیم بوده است. بله ببین مکتب اسلام چقدر عظمت دارد. ولیشناسی را ببین.
ایشان این جمله را دارد. دعا که میخوانید در دعاها دارید که یک جملهای است بسیار زیبا است إنشاءالله اینها را با توجّه بخوانیم این دعاها انسانساز است. مقدّس بازی در نیاوریم بخوان ثواب دارد، بخوان ثواب دارد کافی است چقدر ثواب میخواهید. خوب ثواب را دادند ماشاءالله زیادی هم به تو دادند. یک مقدار هم معرفت. یک مقدار معرفت لازم است.
در این دعاها دارد که «یَا مَنْ لَا یَشْغَلُهُ … إِلْحَاحُ الْمُلِحِّینَ» ای خدایی که التماس التماس کنندگان او را باز نمیدارد این یکی را از آن یکی. یعنی حواس خدا (العیاذ بالله) برود به این التماس کننده، به این نرود. وقتی صد میلیون نفر یا الله بگویند، برای خدا مثل این است که یک نفر یا الله بگوید. از این مشغول بکند. این الحاحکننده از این مشغول بکند. آن الحاحکننده از این مشغول بکند. نه اینطور نیست. این خدا است.
عبد بودن افتخار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و ائمّه علیهم السلام
خدا یک مرآت هم دارد. آینه هم دارد. چه اشکال دارد. (العیاذ بالله) کسی بگوید ائمّه خدا هستند، کافر میشود. اینها عبد هستند، افتخار میکنند که عبد هستند. در حدیث داریم پیغمبر نشسته بود غذا میخورد، یک زنی عبور کرد -عبد بودن را دارم میگویم- میگوید: «مَرَّتِ امْرَأَهٌ بَدَوِیَّهٌ»[۱۴] یک زن صحرانشین بدوی مرور کرد. نسخهی بدل آن است «مَرَّتِ … امْرَأَهٌ بَذِیَّهٌ»[۱۵] نسخه بدل یعنی زن بد دهان. فرمان بالاخره یکی میشود چون صحرانشین بد زبان هم میشود. اسفار ملّا صدرا نخوانده است. توجّه کردید آمد ایستاد گفت: «إِنَّکَ لَتَأْکُلُ أَکْلَ الْعَبْدِ وَ تَجْلِسُ جُلُوسَهُ» حدیث داریم پیغمبر اکرم هیچ وقت در حال تکیه غذا نخورد. اینها اسرار است. حالا البتّه طب جدید، طب قدیم یک چیزهایی را میخواهند بگویند روی چشم است ولی حالا سرّ هم دارد که این را رها بکنید. تو مثل بندگان مینشینی؟ «وَ لا تَأکُلُ الّا أکلَهُم» عین آنها هم میخوری. فرمود: «وَیْحَکِ وَ أَیُّ عَبْدٍ أَعْبَدُ مِنِّی» وای بر تو کدام بنده از من بندهتر است، افتخار میکنم. عجب این زن معرفت نداشت ولی بالاخره عقیده کار خود را کرد. با مردمآزاری خود را بیمه کرد. گفت: «فَنَاوِلْنِی لُقْمَهً مِنْ طَعَامِکَ» پس یک لقمه از آن طعام خود را به من بده. حضرت یک لقمه را آماده کرد. گفت: «لَا وَ اللَّهِ إِلَّا إِلَى فِیَّ مِنْ فِیکَ» آن را که در دهان خود گذاشتی میخواهم. امام صادق (علیه السّلام) فرمود این زن به عمر خود بیمار نشد. با مردم آزاری بیمه شد.
مرآت خدای متعال
چقدر این خاندان کریم هستند. شما امشب به مجلس امام مجتبی آمدید، کریم اهل بیت است. به نزد جد ایشان آمدند با مردم آزاری در محضر جد ایشان بیمه شد و رفت. «یَا مَنْ لَا یَشْغَلُهُ … إِلْحَاحُ الْمُلِحِّینَ» این خدا است. این آخر بحث من است دقّت بکنید از فصوص الحکمهی فارابی جدا نشدیم. خدا مرآت دارد، آینه دارد. شما در منزل صبح که میخواهید بیرون تشریف ببرید جلوی آینه میایستید آن آینه شما هستید؟ آینه است. آن آینه که شما نیستید ولی آینه است بالاخره شما را نشان میدهد. حتّی یکی از این موهای ابروی شما کج شده باشد. میخواهید این را درست بکنید. میخواهم بروم و رئیس فلانجا هستم. اسراری است. خیلی خوب است امّا آینه است خدایی که «یَا مَنْ لَا یَشْغَلُهُ … إِلْحَاحُ الْمُلِحِّینَ» این خدا ۱۴ تا آینه دارد. حالا آینههایی دارد افضل آنها این ۱۴ آینه است. پس اینها باید اینطور باشند.
احاطهی امام رضا (علیه السّلام) به دعا کنندگان
وقتی حرم حضرت رضا (علیه السّلام) مشرّف میشوید آنجا دیدید چه زمزمهای است. یکی آمده است میگوید آقا بچّه مریض است. آن یکی میگوید بدهکار هستم شفاعت بکن. این یکی میگوید مثلاً خانه ندارم، آن یک چیز دیگر میگوید، آن یکی میگوید دشمن دارم. الآن امام رضا چه کار بکند؟ یعنی حرف تو را میشنود، از این بازداشته نمیشود. من میخواهم حرف نزم ولی میگویند: «الکَلامُ یَجرُّالکَلام» یک نفر میگفت کلام کلام را پاره میکند. ده هزار نفر دارد میگویند: یا ابا الحسن، یا علیّ بن موسی الرّضا آقا من مریض دارم. عزیز من این را بدانیم و آگاه باشیم امام رضا حرف تو را مستقل میشنود. چون مرآت «یَا مَنْ لَا یَشْغَلُهُ … إِلْحَاحُ الْمُلِحِّینَ» است، مرآت است.
یکی از اولیا و بزرگان در کشف خود یک چیزی دیده بود بنده هم حالا اینجا مجلس فلسفه نیست بارها از من شنیدید ولی بعضی وقتها مجبور هستم که مطلب ناقص نباشد. گفت در کشف خود دیده بود حضرت رضا (علیه السّلام) مستقلاً به زائران خود، برای هر کسی علی الاستقلال توجّه دارد. این کشف است امّا بارها عرض کردم که کشف صحیح با برهان هیچ فرقی ندارد الّا در ظهور و خفا. ای وای چطور جرأت میکنند یک عدّه غیر متخصّص حرف میزنند. تا اسم کشف میآید نمیدانم چند نفر هستند که کتاب خواند و یک چند تا اصطلاح یاد گرفته است فکر میکند که زبده العلماء است. بروید درس بخوانید. برو زحمت بکش. کشف صحیح با برهان هیچ فرقی ندارد الّا در ظهور و خفا.
حالا این کشف برهان از شیخ فارابی چه گفته است؟ در فصوص الحکمه میفرماید نفوس قویه به جایی میرسند که کسی چیزی آنها را از چیزی دیگری از کسی دیگری باز نمیدارد. فصوص الحکمهی فارابی این ولی شناسی است که ولی را اینطور شناخته است به آنجا رسیده است.
استجابت دعای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و ائمّه علیهم السلام
فضائل حضرت مجتبی بسیار زیاد است. یک قطره هم بگویم و برای ما بشارتی است که شما ببینید من از شما سؤال میکنم اگر اشتباه میکنم بگویید ما یک ولیّ خدا ببینیم به سمت او میرویم آقا دعا بفرمایید. الآن آقای بهجت خدا روح ایشان را شاد بکند. آنها که میدیدند چه کار میکردند. من یک وقت رفته بودم قم دیدم مردم بسیار در اطراف ایشان بودند. خجالت کشیدم یک خط کوتاه نوشتم حوائجی دارم همین که به ایشان بدهیم. با اینکه ایشان من را میشناخت لطف دارد به بنده از مشایخ اجازه بود، از ایشان اجازه دارم امّا انسان چقدر مزاحم میشود. این آقا را پیدا کرده است حتماً باید یک حرف بزنی، خواب خود را بگوید. آقا را اذیت بکند. من دیدم پیرمرد است، اطراف او هم جمعیت زیاد است. یک نفر از اطرافیان خود ایشان زود آمد فرمود آقا فرمودند دیدم اینقدر خوشحال شدم. این آقای قاضی را ببینم به دنبال ایشان میرویم. آقای طباطبایی را ببینم به دنبال ایشان میرویم.
آقای طباطبایی را من ۴۰ سال پیش جوان بودم نصف شب از داخل هتل دیدم که ایشان با عصا دارد به حرم میرود. نمیدانید چطور از این پلهها بیرون رفتم. جوان بودم، رفتم حالا نصف شب آقا دارد به حرم میروم. من آن وقت منبر رفتم.گفتم آقا التماس و دعا امروز لغلغهی لسان شده است. همینطور که میگویند ممنون هستیم، متشکّر هستیم، التماس دعا هم میگویند ولی من آمدم واقعاً از شما التماس بکنم. من را دعا بکنید داشت به سمت حرم میرفت. برگشت خدا شاهد است خدا روح ایشان را در این شب عزیز شاد بکند. فرمودند یک شرط دارد. خدا شاهد است فکر کردم یک کاری میخواهد به من ارجاع بدهد مثلاً بگوید فلان کتاب را تهیه بکن. خیلی خوشحال شدم که آقا میخواهد یک چیزی به من بگوید. گفتم آقا من در خدمت شما هستم. فرمود شرط آن این است که تو هم مرا دعا بکنی. یک بزرگی میبینی به سمت او میرویم میگوییم آقا دعا بکنید. آن وقت شما یک سؤال میکنم اگر پیغمبر اکرم را امشب ببینید پیغمبر میگوید شما را دعا کردم راحت میشوید یا نه؟ دعای او که دیگر رد نمیشود.
محبّت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به امام حسن (علیه السّلام)
به شما مژده بدهم، به عشّاق حضرت مجتبی مژده بدهم پیغمبر همهی شما را دعا کرده است. احمد بن حنبل شیبانی از اینها زیاد است گفتم یک قطره از دریا میگویم. احمد بن حنبل شیبانی که گروه زیادی از اهل تسنّن دنبالهروی او هستند صاحب کتاب مسند مسند احمد، احمد بن حنبل نقل میکند که امام حسن کنار پیغمبر اکرم بود. حضرت فرمود: «اللَّهُمَّ إِنِّی أُحِبُّهُ»[۱۶] خدایا این بچّهی من را دوست بدار. «فَأَحِبَّ مَنْ یُحِبُّهُ» دوست بدار هر کسی را که این بچّهی من را دوست میدارد. و الله شما امام حسن را دوست دارید. ندارید؟ اصلاً شیعیان راجع به حضرت مجتبی یک حالتی دارند. همه دوست دارند، همه جان خود را فدای او میکنند. حالا فضائل آقا بسیار زیاد است.
مؤعظهی امام حسن (علیه السّلام) در آخرین لحظات زندگی
اینقدر مهربان است نزدیک وفات ایشان است لحظاتی است که دیگر چند لحظه مانده است دنیا را وداع بکند یک نفر آمده است و در کنار ایشان نشسته است. آقا من را موعظه بکن. دیگر بگوید من دارم از دنیا میروم بگذار برو، نه. جامعترین سخن را در آخرین لحظهها فرمود. فرمود: «اسْتَعِدَّ لِسَفَرِکَ»[۱۷] خود را برای سفر آخرت آماده بکن. «وَ حَصِّلْ زَادَکَ قَبْلَ حُلُولِ أَجَلِکَ» اجل تو نرسیده است، توشه را آماده بکن. یک چیزی بفرست. به نزدیک مسجد میرسید میایستاد. من الآن نمیدانم مسجد چیست وارد میشوم و میروم. نه نزدیک مسجد میشد میایستاد. «إِلَهِی ضَیْفُکَ بِبَابِکَ»[۱۸] الهی مهمان تو بر در خانهی تو ایستاده است. مکّه چندین سفر رفت سوار نمیشد. گاهی وقتها حتّی روایت داریم که با پای برهنه میرفتند. چندین مرتبه مال خود را بین خود مردم تقسیم کرد و کلّ مال خود را در راه خدا داد. دیگر کرم و آقایی و آن وقت در عین حال چقدر عبادت امام صادق (علیه السّلام) میفرماید حسن بن علی اعبد زمان بود. اینقدر فضیلت. علم، امامت، کرم، جود، بخشش، فضائل.
پاسخ به تهمت در مورد آیهی میان قرآن برای ازدواج
تهمت بنده یک عدّه طرفدار دارم که در هر ماه رمضان به من افترا میگویند. این است که مثال هم پر است. سال گذشته دوستان تکذیب کردند امسال این آقایان لطف کردند باز هم SMS دادند خلاصه طرفدار هستند، هر سال افترا میگویند. نمیدانم از این افترا هم چه سودی به اینها میرسد. بالاخره ما یک قیامتی هم داریم. از این افترا چه چیز به دست میآورید؟ آدم یک افترایی هم بگوید یک گناهی بکند که چیزی از آن به دست بیاورد. گفت یک نفر در زمان سابق به پول ما مثلاً چندین میلیارد تومان دزدی کرده بود. او را به زندان انداخته بودند. یک نفر داشته از کنار جالیز رد میشده است و یک دانه خیار دزدیده بوده است. این را آوردند و هم بند این کرده بودند. او هم نشسته بود گفت خوب پسر جان تو چه کار کردی؟ گفت یک خیار دزدیم. گفت من چند میلیارد زدیدم ارزش داشت که زندانی بشوم برای خیار به اینجا آمدی. خوب زهر مار میخوردی. گفتند که فلان شخص گفته است نمیدانم چه بنویسید چون افترا است دیگر نمیدانم. مرحوم پدر من میگفت یک زنی در تبریز از همسر خود طلاق گرفت. گفتند اسم او چه بود؟ گفت چون بنای زندگی نداشتم اسم او را هم یاد نگرفتم، یک مردی بود. حالا این افترا است، من هم واقعاً نمیدانم چه بود. یک چیزی بنویسید سال گذشته مثل اینکه سورهی اسراء را میگذاشتند، امسال سورهی فرقان گفتند بگذارید. بنویسید بگذارید سورهی فرقان برای انسان شوهر پیدا میشود. بنده میدانم به خدا همهی اینها دروغ است. بنده به عمر خود یک چنین حرفی نزدم شوهر پیدا کردن إنشاءالله خدا جوانهای ما را سر و سامان بدهند. إنشاءالله برای دخترهای ما همسران صالح برساند. پسرهای ما را همسران صالح. خوب بله اینها است دختر گفتم دیگر تمام مفاتیح را میخواند، شوهر به دست بیاورد. امّا مالک یک مثقال از زبان خود نیست. آقا بسیار کوشش میکند همسر بگیرد، زن میگیرد مالک زبان خود نیست به هم میریزد. حالا خدا میرساند ولی ما نمیگذاریم.
لزوم صبر و تحمّل در زندگی زناشویی
در قم یک نفر بود وسواسی بود. میگفت الله اکبر میگفت نشد. خلاصه باز الله اکبر نشد. آخر یک شب دیگر به یک زحمتی خود را قانع کرد به نصفههای حمد رسیده بود. یک عدّه از این لوتیهای قم خلاصه پشت پنجرهی مسجد دم گرفتند، گفتند نشد نشد. این نماز را قطع کرد گفت اگر شما گذاشته بودید شده بود. هر چه بلد است میخواند، نذر و دیگر امامزاده برو. دختر من چیست؟ همسر میخواهم. خوب این هم همسر ببینم میتوانی این را نگه بداری. زن میخواهی این زن به این خوبی میتوانی این را نگه بداری. آخر من نمیدانم بعضی از چیزها را به شما بگویم یک کسی را بنده میشناختم فقط دیگر برای عبرت شما میگویم. بنده میشناسم به رأی العین اینها را دیدم. به قول آیت الله بهاء الدّینی که ما خاک پای او نمیشویم بعضی از چیزها را میفرمود از مشهودات من است. من هم اینها را دیدم. زن و شوهر ازدواج کرده بودند، صیغهی عقد خوانده شد. میخوانند دیگر، گل میخرند، شیرینی میخرند، سفره میاندازند، رسم است رسوم است امّا دیگر آن چیزهای اصلی مراعات نیست. گل بخر، شیرینی بخر، این را هم بخر، فلان شخص هم بیاید، اگر نیاید ناراحت میشود، شوهر عمهی خود را هم بگو بیاید. هزار تا چیز بیربط امّا آنچه که باید ملحوظ بشود آن در کار نیست. نمیدانم یک ساعت از این عقد گذشته بود یک ساعت شده بود یا نه. خطبهی عقد را خواندند، مبارک است، محرم هم شدند. وضع مالی آنها هم خوب بود. پسر به دختر گفت میخواهی بیایی یک دور هم بزنیم؟ سوار شد به هر حال همسر او بود چه اشکال دارد. گفت رفتیم من نمیتوانم حالا بگویم به آن تقریباً برای شما مثل عرض میکنم. میگفت در یک چراغ قرمزی حالا مثلاً توقّف کردیم. این بوده است چیز دیگری هم بوده است. بعد میگوید دختر خانم که حالا یک ساعت از عقد گذشته است یا نگذشته است، چند سال هم لیلی و مجنون بودند و خدا میداند حالا گفت چقدر گرم است. جواب او چه میشود؟ آقای داماد. بله جواب این است که گرم است دیگر من هم ناراحت هستم عزیزم. الآن ماشین راه میافتد و به یک جای خنکی میرسیم. دیگر از این بهتر. برگشته بود گفته به عروسی که تازه عقد او خوانده شده است چقدر غر میزنی. تخم شقاق آنجا کاشته شده به صاحب امشب ادامه پیدا کرد تا با وجود بچّه مدرسهای بالاخره کار به طلاق کشید. خوب پسر جان نمیشد حرف خوب بزنی؟
در پایان بگویم شیخ صدوق (رضوان الله علیه) نقل کرده است. ماشین زیبا چقدر زیبا است، شما بهتر میدانید. زن زیبا، باغ زیبا، لباس زیبا، تمام زیباییها را در نظر بگیر. شیخ صدوق (رضوان الله علیه) نقل کرده است که حضرت مجتبی (ارواحنا له الفداء) فرمود: «إِنْ أَحْسَنَ الْحَسَنِ الْخُلُقُ الْحَسَنُ»[۱۹] زیباترین زیباها خلق زیبا است. برو خلق زیبا یاد بگیر. خلق شما زیبا باشد. نزدیک افطار نیش نزن، نزدیک سحر دیگر کافی است پسر جان، دخترم.
[۱]– سورهی بقره، آیه ۱۲۴٫
[۲]– الکافی، ج ۱، ص ۱۷۵٫
[۳]– سورهی بقره، آیه ۲۵۳٫
[۴]– سورهی زمر، آیه ۱۸٫
[۵]– سورهی طه، آیه ۴۱٫
[۶]– الکافی، ج ۱، ص ۳۳۷٫
[۷]– سورهی ق، آیه ۱۸٫
[۸]– سورهی حشر، آیه ۷٫
[۹]– سورهی کهف، آیه ۱۱۰٫
[۱۰]– سورهی فرقان، آیه ۷٫
[۱۱]– مشارق أنوار الیقین فی أسرار أمیر المؤمنین، ص ۲۷٫
[۱۲]– سورهی انعام، آیه ۱۲۴٫
[۱۳]– الکافی، ج ۱، ص ۳۳۷٫
[۱۴]– بحار الأنوار، ج ۱۶، ص ۲۲۵٫
[۱۵]– همان، ص ۲۸۱٫
[۱۶]– بحار الأنوار، ج ۴۳، ص ۳۱۶٫
[۱۷]– همان، ج ۴۴، ص ۱۳۹٫
[۱۸]– همان، ج ۴۳، ص ۳۳۹٫
[۱۹]– الخصال، ج ۱، ص ۲۹٫
پاسخ دهید