«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۲]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه سراسر نور و رحمتِ حضرت صدر الخلائق و خیرالمرسلین صلی الله علیه و آله و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض ادب، ارادت، خاکساری، التجاء، استغاثه به محضرِ باعظمتِ حضرت بقیّه الله الأعظم روحی و ارواح من سواه فداه و عجّل الله تعالی فرجه الشّریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

موضوع بحث «ضرورت وجود مذهب» است، و واکاوی اینکه تشیّع چه می‌گوید و چگونه عمل می‌کند و چگونه تربیت می‌کند.

مباحثی گذشت که به آنچه گذشته است نمی‌پردازم.

در نگاه غیرشیعی، عدالتخواهی معنا ندارد!

بحث به اینجا رسید که یک طرف برای نهاد حقوقی، بدون توجّه به جایگاه شخصیت حقیقی، اعتبار قائل شد. یعنی هر کسی که صاحب قدرت شود، دعا برای سلامتی او جزو اعظم قربات است، چه باتقوا باشد و چه بی‌تقوا باشد، چه بدترین انسان روی زمین باشد و چه بهترین انسان روی زمین باشد.

در این فضا مثلاً عدالتخواهی اصلاً معنا ندارد، شما باید برای بقاء مُلک و دوام توفیقات و دوام خونریزی‌های طرف دعا کنید، پس اصلاً عدالت معنا ندارد!

جلوتر خواهیم دید که الگوگیری هم بشدّت دچار اختلال است، در جامعه‌ای که اگر فاسق‌ترین انسان‌ها قدرت را با کودتا بدست بگیرند و آدم بکشند، باید آن‌ها را دعا کرد و حرمت‌شان را حفظ کرد، الگوگیری دچار خلل می‌شود.

لذا وقتی شما نگاه کنید می‌بینید نوع کسانی که کودتا می‌کنند خونریز و دیکتاتور هستند.

الگو باید چه کسی باشد؟

آن جوان ما که مانند بروجردی ها… که سلام خدا بر شهدای ما باد… ناگهان به کردستان می‌رفتند و اینقدر مدارا می‌کردند، چرا اهل مدارا بودند؟ چرا مانند آن‌ها وحشی‌گری نمی‌کردند؟ چرا مقابله به مثل نمی‌کردند؟

یکی از ضعف‌هایی که داریم این است که ما تابحال نتوانسته‌ایم قصه‌ی جهانی، روایت جهانی، روایتی که بشود آن را به جهان ارائه کرد… مثلاً ما شاهنامه‌ای داریم که هنر فردوسی رحمت الله تعالی علیه است می‌شود آن را در فضای حماسه به جهان عرضه کرد؛ اما متأسفانه ما حماسه‌ی دومی بعنوان ادبیات، رمان، قصه، فیلم یا مستند نساخته‌ایم که چرا رزمنده‌ی ما با بقیه تفاوت دارد؟

نمی‌خواهد بگویم صد در صد همه‌ی رزمنده‌های ما خوب عمل کرده‌اند، واضح است که معصوم نبوده‌اند، اما نوع فرمانده‌های ما، چرا باید با اسرا خوش‌رفتاری کنند؟ و چرا نوع دیگران اینطور نیستند؟

چون طرف باید از جانیان و فسّاق و فجّار و وحشیِ دیکتاتور چه الگویی بگیرد؟ غیر از وحشی‌گری و قتل عالم و اسیر کشی؟

البته به بحث الگوگیری خواهم پرداخت.

اطاعت مطلقه فقط نسبت به عبد خداست

اما آن چیزی که در اسلام هست، اطاعت مطلقه برای آن کسی است که چند ویژگی دارد، نه اینکه چون قدرت دارد!

یکی از آن‌ها علم است، «آتَیْنَاهُ رَحْمَهً مِنْ عِنْدِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْمًا»،[۴] اگر خدای متعال آن اطاعت مطلقه را به حضرت موسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام نسبت به آن عبدی از عباد الهی امر فرموده است… چون در جاهایی گیر می‌کند، چون در ظاهر امر او در جاهایی مرتکب خطا می‌شود، اما اگر علم نداشته باشد خطا می‌کند!

اگر در حالت عادی ببینید که یک نفر رفت و کسی را کشت، باید بپرسید برای چه او را کشتی؟ آیا مهدورالدم بود یا حکم قاضی داشتی؟ او هم نمی‌تواند بگوید او بعداً آدم بدی خواهد شد. مگر می‌شود قصاص قبل از جنایت کرد؟

اگر غیر از آن عبدی از عباد خدا که رحمتی از حضرت حق به او رسیده است و علمی از جانب حضرت حق دارد، یعنی به اجتهاد و فهم خودش عمل نمی‌کند، یعنی به او دستور رسیده است.

جناب موسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام نمی‌تواند تحمّل کند، چرا این دیوار را درست کردی؟ چرا آن بچه را کشتی؟

اگر آن شخص غیر از آن آدم بود، یعنی کسی مانند من بود، معلوم است که باید حضرت موسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام او را مورد مؤاخذه قرار می‌داد، چون او چنین حقی نداشت!

خیلی از کارهایی که انبیاء و ائمه علیهم السلام انجام می‌دهند، جزو حیطه‌ای که ما بتوانیم خود آن عمل را تکرار کنیم نیست، یعنی ما نمی‌توانیم همان کار را کنیم، مثلاً حضرت یوسف علی نبیّنا و آله و علیه السلام دستور داده است که چیزی در اسباب بنیامین بگذارند، بعد بگویند که شما سارق هستید!

محدوده‌ی عمل ما «فقه» است، احکام عمومی است. محدوده‌ی عمل جناب موسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام هم همان فقه بود.

آن جریان چون بر اساس شایستگی ترتّب و ترتیب ندارد، بر اساس علم باب‌بندی نشده است، و بر اساس قدرت و شهوت است، می‌گوید شما مردم تحمّل کنید، خدا بعداً او را مجازات می‌کند! برای همین نمی‌تواند این امور را بفهمد.

معصوم به علم خود عمل می‌کند

گاهی ما دین را طوری تفسیر می‌کنیم، گاهی انقلابی‌گری‌های ما خیلی خطرناک است! طوری دین را تفسیر می‌کنیم که برخلاف دین درمی‌آید! طوری می‌گوییم «هَیْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه» که انگار نعوذبالله امام حسن مجتبی صلوات الله علیه را تخریب می‌کنیم!

اینجا بحث اعتقادی و کلامی است، اینجا ما بعنوان یک شیعه حرف می‌زنیم.

شما یا شیعه نیستید، که در اینصورت حرفی نیست، یا شیعه هستید. اگر شیعه هستید، امام شما معصوم است، فقط می‌توانید اگر امام اجازه دادند از ایشان استفسار کنید، یعنی می‌توانید عرض کنید: یابن رسول الله! اگر صلاح می‌دانید و به درد ما می‌خورد در مورد فلان امرتان به ما توضیح دهید. چون «وَ الْحَقُّ مَعَکُمْ ، وَ فیکُمْ وَ مِنْکُمْ وَ اِلَیْکُمْ»،[۵] همه چیز نزد شما و من چیزی نمی‌دانم، من حتّی همین علوم ظاهری را هم درست نمی‌دانم، من در همین علوم ظاهری هم مجتهد نیستم، تازه مجتهد به قطع و حقیقت کامل نمی‌رسد! اصلاً من مواد علم شما را ندارم!

لذا موسی در آن قصه نمی‌تواند با خضر در آن قصه کُشتی بگیرد، چون یک نفر محدود به ظواهر است، یک نفر از جانب خدای متعال علم دارد.

از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه پرسیدند که چرا مشورت نمی‌کنید؟ حضرت فرمودند: من جهل ندارم که مشورت بخواهم!

پرسیدند پس چرا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مشورت می‌کرد؟ حضرت فرمودند: پیامبر شما را آدم حساب می‌کرد، شما نباید به خودتان بگیرید!

فرض کنید معلمی می‌خواهد درس بدهد، می‌گوید: بچه‌ها! به نظر شما این بحث را چطور بگوییم؟

درواقع اینجا معلم می‌خواهد دانش‌آموزان را درگیر بحث کند، می‌خواهد به دانش‌آموزان شخصیت بدهد، نه اینکه نداند.

مشورت کردنِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم با یاران خود، عظمت اخلاقی اوست، می‌خواهد این‌ها رشد کنند که بعداً بتوانند مسئولیت بپذیرند و فکر کنند و حرف بزنند و مسئولیتِ پیشنهادی که دادند را بعهده بگیرند، بررسی کنند. این امر برای رشد دادن آن‌هاست.

اینجا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در مقام تربیت است.

مرحله‌ی بعد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم می‌خواهد تربیت کند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم یک مرتبه این کار را کرده‌اند، حال این‌ها خیال کرده‌اند که کسی شده‌اند، برای همین امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌فرمایند من جهل ندارم که نیازی به مشورت داشته باشم. یعنی حال شما باید مرحله‌ی بعد را بفهمید.

لذا برخورد ائمه علیهم السلام در موضوعات، جای خیلی حساسی است، در خیلی جاها ممکن است ما در نهایت نتوانیم حل کنیم که چرا امام این کار را کرده‌اند.

اگر بحث تاریخی بود سعی می‌کردیم تلاش خودمان را کنیم که پرده‌ای بفهمیم، اما فرض کنید که نفهمیدیم، مهم نیست، باید اطاعت کنیم.

اینجا مثال امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و امام حسین صلوات الله علیه را عرض کردیم.

کسی فکر نمی‌کرد که به خانه‌ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حمله شود، به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها حمله شود، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قبل از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها کشته نشود.

انصاف داشته باشید و ببینید آیا شما می‌توانستید چنین چیزی را تحلیل کنید یا نه؟ بنده در جلساتی بصورت مفصل برخی جهات این امر را از کلمات خود حضرت توضیح داده‌ام، اما این بعد از ماجراست، اما در صحنه‌ی عمل، چرا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دفاع نکردند؟

البته بعداً خود امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمایشاتی دارند، امام صادق علیه السلام برای ما آیه خوانده‌اند، پرده‌هایی را فرموده‌‌اند و ما چیزهایی فهمیدیم، اما کلاه خودتان را قاضی کنید، هر آدمی بود، اگر به خانه‌ی او حمله می‌کردند، آن هم أشجع الناس! آیا دفاع می‌کرد یا نه؟

در فاطمیه عرض کردم که برداشت بنده این بود که گفتند می‌رویم و با زدنِ فاطمه، علی را وارد درگیری می‌کنیم، او قطعاً ورود می‌کند، سپس او را می‌کشیم و کار تمام می‌شود، بعد هم می‌گوییم حکومت در درگیری نظامی باید از خودش دفاع کند، مخصوصاً در مورد علی بن ابیطالب که زور کسی به او نمی‌رسید، برای همین هم مجبور شدیم لشگرکشی کنیم!

هیچ کسی فکر نمی‌کرد أشجع الناس و غیرت خدا و کسی که محبّت او به صدیقه طاهره و زهرای مرضیه سلام الله علیها با هیچ کسی قابل قیاس نیست، بشود اینجا دست او را بست و مقاومت نکند!

کلاه خود را قاضی کنیم، اینجا فضا فضای کلامی است، و برای کسانی که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را معصوم می‌دانند، یعنی درون‌مکتبی بحث می‌کنم.

آیا اینجا که قوم سقیفه حمله کردند کسی «هَیْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه» می‌گوید؟ یا کسی می‌گوید پس ما باید برویم و دفاع کنیم؟

آن عزیزی هم می‌گوید سلمان و مقداد و ابوذر و… هم کم‌کاری کردند گیج است! اتفاقاً آن‌ها دیدند مولای‌شان درگیر نشده است، آن‌ها که مثل من و شما نبودند.

اگر مولا در جایی به یاری نیاز داشته باشد، امر می‌کند. در فقه اگر شما ندانید حکمی بر شما واجب است، قیامت مشکل نداری.

مقدّمه‌ی عمل، علمِ به عمل است، لذا ما نسبت به آن شیعیانی که بعضی چیزها را نمی‌دانستند، مثلاً بعضی از حقایق امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را نمی‌دانستند و بعد هم کشته شدند، معلوم است که می‌گوییم این‌ها شهید هستند، چون به آن اندازه‌ای که می‌دانست عمل کرده است، باقی امور هم هنوز به دست او نرسیده است،‌ معلوم است که شهید است!

مانند شهید بدر که خیلی از حقایق و احکام بعدی را نمی‌دانست! چون اصلاً بعد از جنگ بدر اتفاق افتاده بود.

داغ‌بازی ممنوع!

لازم نیست شما برای خودتان تکلیف حدسی پیدا کنید، هزار مرتبه بلاتشبیه… این را برای این می‌گویم که در جامعه‌ی ما اینقدر راحت به یکدیگر بهتان می‌زنند، به فضل الهی هر چند مرتبه که بنده در این مورد صحبت کردم، این موضوع را تکرار کردم.

ابتدا در مورد وعده صادق دو می‌گفتند، حال در مورد وعده صادق سه؛ این‌ها خائن هستند، آن‌ها هم خیانت کردند، این‌ها هم فلان هستند، در فلان جا…

اگر از شما تکلیفی خواستند، باید واضح به شما بگویند که تکلیف دارید، چه کسی گفته است که شما حدس بزنید؟ معال این حدسیات شما، بهتان به یک مؤمن است! چه کسی به شما چنین تکلیفی کرده است که بگویید فلانی و فلانی و فلانی خائن هستند؟

نگو امیرالمؤمنین صلوات الله علیه تنها بود، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه واضح روی منبر، روشن فرموده بود و آن‌ها گوش نمی‌کردند!

هر وقت مراجع شما، یا فقیه حاکم شرع واضح گفت باید چنین کاری کنید، شما باید حتماً انجام دهید!

اما ما حدس می‌زنیم!

مسئول می‌گوید آن‌ها کم‌کاری نکرده‌اند، آن‌ها حساب و کتاب کرده‌اند، جنگ ساده نیست، باید هزار زاویه را ببیند، این معادله‌ی هزار مجهولی است، به این نتیجه رسیده‌اند که این کار را کنند.

حال طرف می‌گوید: نمی‌توانست جلوی دوربین بگوید!!! جلوی دوربین باید از نیروهای خود دفاع می‌کرد!!!

در اینصورت باید گفت که آیا وظیفه‌ی او دفاع از نیروهای خود است و وظیفه‌ی شما زدن نیروهای او؟! چه کسی چنین وظیفه‌ای را برای شما تعیین کرده است؟ این تکلیف را از کجا آورده‌ای؟

بقیه‌ی امور هم مانند همین!

از این انتخابات که شروع می‌شود، تا انتخابات بعدی، هنوز غیبت و تهمت انتخابات بعدی است، تا الحمدلله جدید شروع شود که یکدیگر را بزنیم!

اگر به دنبال تکلیف هستی، احکام را ببین، این‌ها حداقل مسلمان و مؤمن هستند، احتمالاً شورای نگهبان کسی که اولیات اعتقادات را ندارد تأیید نمی‌کند، به این راحتی غیبت و تهمت این‌ها آزاد نیست!

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اگر تنها بود، صد خطبه از حضرت هست که حضرت صریح فرموده‌اند، شما آنجا تکلیف دارید، وگرنه اگر خیلی به دنبال تکلیف هستید، غیبت برادر مؤمن نکن، غیبت همسایه، غیبت همکار، غیبت زن و شوهر، غیبت بچه، غیبت پدر و مادر، غیبت فامیل، غیبت هم‌هیئتی، حقوق این‌ها، کسی گرسنه نباشد، این‌ها را انجام بده، نمی‌خواهد تکلیف اضافه پیدا کنی، ما در اسلام تکلیف حدسی نداریم.

وقتی به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خبر دادند که آمده‌اند به مسلمه و معاهده، یعنی زن مسلمان و زن یهودی که در تعاهد با اسلام است، در غارت یاران معاویه به این‌ها جسارت شد، مثلاً دستی به پای یک زن یهودی خورده است، در یک نقلی (احتمالاً غارات ثقفی) می‌گوید: امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آنقدر غمگین شد که نتوانست سخنرانی کند، خطبه را نوشت و به کسی داد که بخواند!

یعنی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: حال من برای صحبت کردن مساعد نیست.

یعنی حق انسان اینقدر مهم است!

الگوی ما باید چه کسی باشد؟ ما نباید برویم و تکلیف حدسی بیابیم!

یک گرفتاری بزرگ ما این است، اگر ما بخواهیم ببینیم چقدر کج رفته‌ایم، باید اینجا را ببینیم که منبری و مداحی را می‌پسندیم که اگر به محضر علمای بزرگ حوزه برویم، حرف‌های آن‌ها را نمی‌پسندند؛ ما هم می‌گویم که ما هیئت خودمان را داریم!

به این کار دینداری نمی‌گویند، این همان روح سقیفه است!

آموزش تبلیغ دین به رسول خدا؟!

عمر آمد و به پیامبر گفت: شنیدم گفته‌ای کسی که یک «لا اله الا الله» بگوید به بهشت می‌رود!

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: بله!

عمر گفت: اگر اینطور باشد که مردم دیگر نماز نمی‌خوانند!

یعنی تو از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بیشتر می‌دانی؟ یعنی از پیامبر دیندارتر هستی؟ یا معلم پیامبر در تبلیغ هستی؟

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم تخصص تبلیغ دارد! اصلاً کار پیامبرها تبلیغ است! حال طرف به منبر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم گیر داده است!

هنگامی که عمر این سؤال را کرد، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه محضر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: بله! اگر محبّ این شخص [یعنی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه] باشد!

اگر کسی حقیقتاً لا اله الا الله بگوید، یعنی چه؟ یعنی من الله جلّ جلاله و عظم شأنه را رَبّ خودم می‌دانم! اگر من رَبّ خودم را الله می‌دانم، پس ربوبیت او را قبول دارم، پس نمی‌توانم نبوّت را قبول نداشته باشم، چون این رَبّ می‌خواهد مرا هدایت کند، پس من نمی‌توانم ولایت را قبول نداشته باشم، این رَبّ بدون ولایت و نبوّت ما را هدایت نمی‌کند.

لذا درواقع اگر شما بخواهی بدانید چرا کسی که خدای متعال را حقیقتاً قبول داشته باشد مسلمان است، همین است، چون اگر حقیقتاً قبول داشته باشد منکر مابقی امور نیست، منکر قرآن کریم نیست، آیا آن رَبّ حق ندارد کتاب بفرستد؟ آیا آن رَبّ حق ندارد هدایتگر بفرستد؟ آیا آن رَبّ حق ندارد برای زندگی شما برنامه بدهد؟

«اگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را دوست داشته باشد» هم ضمانت این است که اگر شما کنار او بروید، توهّمِ رَبّ نمی‌زنید و دستور رَبّ را درست عمل می‌کنید.

نتیجه‌ی مختل شدنِ فهم از موضوع امامت

امام علمی دارد که ما نداریم، لذا خیلی از اوقات کاری می‌کند که ممکن است ما انتظار آن را نداشته باشیم، نمونه‌ی بارز این موضوع، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در لحظه‌ی هجوم به خانه‌ی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها.

آن بیچاره‌ای که نمی‌فهمد، می‌گوید: مگر علی غیور نبود؟

همه‌ی انبیاء علیهم السلام غیور هستند، ولی مواردی از انبیاء علیهم السلام در قرآن کریم هست که آن لحظه درگیر نشده‌اند، مانند جناب لوط علی نبیّنا و آله و علیه السلام، مانند جناب ابراهیم علیه السلام. آیا غیور نبوده‌اند؟ مسلّماً از همه غیورتر بوده‌اند، اما به امر خدا عمل می‌کردند، به ابعاد دیگر توجّه داشتند.

آن کسی که نمی‌داند حداکثر باید سؤال کند.

لذا با همین نگاه کج، وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌خواست صلح حدیبیه کند، عمر آمد و یقه‌ی پیامبر را گرفت و گفت: نه! این ننگ و عار و ذلّت است!

گاهی انقلابی‌گری‌های ما اینطور است، یعنی اصالت نبرد صورت می‌گیرد!

جواب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم این بود: «یَابنَ الخَطّاب! إنِّی رَسُولُ الله!».

یعنی یا قبول داری من پیامبر هستم، یا قبول نداری! اگر قبول داری چه می‌گویی؟ اگر من جنگ کنم که تو اولین فراری هستی! پس بنشین.

وقتی پذیرفتی من رسول خدا هستم، من می‌گویم چه زمانی جنگ کنیم و چه زمانی جنگ نکنیم، «عَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْمًا»، من علم دارم و تو علم نداری! پس چه چیزی را بعنوان اعتراض سؤال می‌کنی؟

البته همانطور که قبلاً عرض کردم استفسار به معنای سؤال برای روشن شدن ایرادی ندارد، البته اگر معصوم صلاح بداند که بفرماید.

لذا شخصی از امام صادق علیه السلام پرسید: «أَ لَمْ یَکُنْ عَلِیٌّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَوِیّاً فِی بَدَنِهِ قَوِیّاً فِی أَمْرِ اَللَّهِ؟»،[۶] مگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قوی نبود؟ چرا دفاع نکرد؟

امام صادق علیه السلام فرمود: آیه‌ای از کتاب خدا جلوی او را گرفت…

آیا در یاد دارید آن روزی که می‌فرمود «وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ کَفَى بِاللَّهِ شَهِیدًا بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ»،[۷] آن روز بجای «وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ»، به درِ خانه‌ی آن یهودی رفته بود، برای همین اینجا گیر می‌کند!

اگر اینجا گوش کرده بودی که خدای متعال می‌فرماید برای پذیرش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، برای شهادت دادن که این آقا پیامبر است، خدای متعال می‌فرماید، «وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ»، و این علی می‌گوید… اگر آن روز قبول کرده بودی، می‌فهمیدی که فهمِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به حقیقت قرآن کریم علم دارد، با شما تفاوت دارد.

آن روز به درِ خانه‌ی عبدالله بن سَلّام و کعب الأحبار رفته‌ای، معلوم است که اینجا نمی‌توانی بفهمی!

حاکم را به ظالم خونریزی تنزّل داده‌ای که فقط الآن زور دارد، برای همین نمی‌توانی برای این حاکم، قائل به علم باشی!

ما هم در مراتب خودمان همین کار را می‌کنیم.

تشیّع آمده است که ما را منضبط کند

اگر کسی مسئله‌ی امامت را بفهمد، بعد باید بگوید دوران غیبت است.

در دوران غیبت ما راهی نداریم بجز اینکه به سراغ مجتهد برویم. «مجتهد» یعنی کسی که تمام تلاش خودش را می‌کند، با تقوا و علم، به حکم خدا برسد.

دستور واضحی هم نیامده است که سال ۱۴۰۳ از کدام آدم تقلید کنید، پس می‌رویم و تحقیق می‌کنیم.

حوالی سال ۱۳۴۰ امام خمینی رضوان الله تعالی علیه به نجف تبعید شده بود، او از بزرگترین علمای تاریخ تشیّع است. آیت الله آسید محسن حکیم هم بود که از بزرگترین علمای تشیّع بودند. هر دو مجتهد بودند.

شما تحقیق می‌کنید و می‌گویید این آقا اعلم است یا آن آقا اعلم است.

دیگر اینکه بر علیه پهلوی قیام کنیم را امام خمینی رضوان الله تعالی علیه می‌فرماید، ممکن است آن دیگری هم بفرماید که الآن هنگام قیام نیست.

این از بیچارگی‌های دوران غیبت است، بعد از بحث و بررسی به یک نفر از این‌ها که فکر می‌کنی حکم خدا را می‌گوید و احتمالاً اعلم است می‌رسی. این موضوع دعوا ندارد!

من به این موضوع رسیده‌ام که امام خمینی رضوان الله تعالی علیه اعلم است، اگر در جنگی هم بفرماید که شرکت کن، سر خود را هم می‌دهم.

یک مسلمان شیعه‌ای هم می‌گوید که از نظر من آقای حکیم اعلم است؛ در آنصورت احتیاط می‌کند، مثلاً به جبهه کمک می‌کند ولی جان خود را به خطر نمی‌اندازد و به کسی تیر نمی‌زند.

این زمان که زمانِ امام زمان ارواحنا فداه و آقای حکیم نیست، زمانِ امام زمان ارواحنا فداه که غیر از حضرت در کار نیست، زمانِ غیر از امام زمان ارواحنا فداه، دو یا چند فقیه هستند؛ ما راهی بجز انتخاب نداریم.

این موضوع هم دل بخواهی نیست که بگویم چون این زیباتر است یا سید است یا همشهری است، بلکه باید واکاوی کنیم مرجع ما اعلم باشد. باید ببینم چه کسی حکم خدا را می‌گوید که من عمل کنم.

لذا اصلاً نوبت به ما نمی‌رسد که در این فضاها اینقدر اظهار نظر زیادی می‌کنیم، هر کسی هر چیزی که دوست دارد می‌گوید! این امور حساس است و نباید همینطور اظهار نظر کرد.

دور یکدیگر می‌نشینند و همینطور می‌گوید: همه‌ی بانک‌ها رباخوار هستند!

صبر کن! آیا تو فقیه هستی؟

می‌توانی بگویی مرجع من فرموده است که این‌ها رباست؛ پس در اینصورت اصلاً پول خودت را در دایره‌ی سیستم بانکی قرار نده که آلوده نشود. اگر فقیه شما این را فرموده است حرفی نیست و معتبر می‌دانیم، اگر نفرموده است هم که هیچ.

یا فقیه شما فرموده است که این حالت درست است ولی دیرکرد حرام است، یعنی می‌توانی حساب باز کنی و از بانک استفاده کنی، ولی دیرکرد ندهی و دیرکرد نگیری، مثلاً قسط خودت را یک ماه زودتر پرداخت کن.

اما شما نمی‌توانید بگویید این رباست.

این همان سقیفه است، هر کسی می‌گوید «به نظر من…»! الآن تقریباً خیلی از جاهای دین «به نظر من» است! برای برخی مناسبت‌ها تاریخ درست می‌کنیم و می‌گوییم «به نظر من»، بعد رگمان هم باد می‌کند!

ما همینطور در وفیات و موالید ورود می‌کنیم، در صورتی که اینجا اصلاً کاره‌ای نیستیم!

رگ شما باید برای آنجایی که حکم قطعی دین است باد کند! در بقیه‌ی امور کار خودت را کن، حق برخورد با کسی را نداری.

کسی خاطره‌ای تعریف می‌کرد، بعداً هم چیزی دیدم که خیلی جالب‌تر شد.

یک منبری در جایی گفته بود که اینکه می‌گویند حضرت زینب کبری سلام الله علیها پشت امام حسین علیه السلام «مَهلاً مَهلاً یَابنَ الزَّهرا» گفته است، سند ندارد. واقعاً هم سند قدیمی ندارد.

فردا که می‌خواست به منبر برود، کسی بلند شد و گفت: بر منکرِ «مَهلاً مَهلاً یَابنَ الزَّهرا» لعنت!

لعنت یک عنوان فقهی است، بسیار هم تخصصی است، باید مرجع شما بگوید چه کسی را می‌توانی لعن کنی! ما نمی‌توانیم به همین راحتی به افراد حرف بزنیم!

در مورد آن اشخاص صدر اسلام نص صریح از ائمه علیهم السلام داریم که این‌ها ظالماً و باغیاً و منافقاً و کافراً از دنیا رفته‌اند.

در مورد آدم‌های عادی اینطور نیست، ممکن است شما از من هزار بدی ببینید، ناگهان من امشب آدم شوم و صبح مؤمن مرده باشم! شما در مورد من هم نمی‌توانید به این راحتی حرف بزنید!

بعد من همان منبری که «مَهلاً مَهلاً یَابنَ الزَّهرا» را انکار کرده بود را در جایی دیدم که روضه‌ی «مَهلاً مَهلاً یَابنَ الزَّهرا» می‌خواند!!!

تشیّع آمده است که ما را منضبط کند، می‌گوید من به تو نمی‌گویم نسبت به غیر معصوم اطاعت مطلقه داشته باش، یا همه باید از یک نفر اطاعت کنند. در روزگار ما همه از یک نفر اطاعت نمی‌کنند، هر کسی از مجتهد خود اطاعت می‌کند، چون ما راهی نداریم.

اگر شما بخواهید اجتهاد را بزنید، درواقع ولایت فقیه را هم زده‌اید!

انصاف این است که ما راهی بهتر از اجتهاد نداریم، و روایتی نداریم که روایت فلانی از روایت دیگری بهتر است.

برای همین هم در مورد مراجع می‌گوید بروید و از چند نفر تحقیق کنید، چون فهم انسان‌ها متفاوت است. شما راهی بجز اجتهاد ندارید.

نگاهی به جمله‌ی «بِأمرِهِ یَعمَلُون» در زیارت جامعه کبیره

این موضوع در مورد امام نیست، چون امام «عَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْمًا» است.

امام صادق علیه السلام در مورد عدم ورود امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به ماجرای هجوم، می‌فرمایند در قرآن کریم آیه‌ای است که چون امیرالمؤمنین صلوات الله علیه باطن این آیه را می‌دانست، وارد درگیری نشد، البته پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم دستور داده بودند… البته موارد دیگری هم هست.

اما ما نسبت به این امور آگاهی نداریم!

آن زمانی که امام حسن مجتبی صلوات الله علیه آتش‌بس کرد، تقریباً هیچ کسی فکر نمی‌کرد که حضرت آتش‌بس کنند، چون اصلاً جنگ نشد! وقتی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه تزلزل نیرو‌های خود را دید، قبل از جنگ آتش‌بس کرد.

انصافاً اگر امام حسن مجتبی صلوات الله علیه «امام» نبود، خیلی سخت بود که انسان با فهم عرفی این عمل را تأیید کند؛ اما آیا الآن تردید دارم؟ نه! چون امام معصوم است، سبط پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، «أبنَاءنا»ی آیه‌ی باهله است، مطهّر به آیه‌ی تطهیر است، بنابراین هیچ شکّی ندارم.

الآن سعی می‌کنم متوجّه شوم که چرا حضرت این کار را کرده‌اند؟

البته دوباره تأکید می‌کنم که موضوع بحث این جلسات کلامی است، اگر تاریخی بود واکاوی هم می‌کردم.

امام حسین علیه الصلاه والسلام قیام می‌کنند، خیلی‌ها گفتند الآن وقت قیام نیست!

امام حسین علیه السلام که به امر و فهم من و شما کار ندارد، به وظیفه‌ای که خدای متعال معیّن کرده است عمل می‌کند!

«بِأمرِهِ یَعمَلُون» که ما در زیارت جامعه کبیره داریم همین است، نفرموده است «یَعمَلوُنَ بِأمرِهِ»، ما «یَعمَلُونَ بِأمرِالله» هستیم، یعنی گاهی به حرف خدا گوش می‌دهیم، اما امام «بِأمرِهِ یَعمَلُون» است، یعنی فقط و فقط این است و جز این نیست که به امر خدا عمل می‌کند.

در این زمینه روایات زیادی داریم که هر امامی صحیفه‌ای دارد، وقتی امام می‌شود صحیفه‌ی خود را باز می‌کند؛ البته ما نمی‌دانیم که آیا این صحیفه مکتوب است یا معنوی، اما هر امام به صحیفه‌ی خود عمل می‌کند، هر امام وظایف روشنی دارد که به آن عمل می‌کند.

لذا اصلاً اعتراض کردن معنا ندارد! فقط می‌توانی استفسار کنی!

لذا امام حسین علیه السلام قیام می‌کند، امام سجّاد علیه الصلاه والسلام بر همان یزید قیام نمی‌کند! همان زمانی که مردم مدینه بر علیه یزید قیام کردند، امام سجّاد علیه السلام به زن و بچه‌ی بنی امیّه هم جا می‌دهد!

با ادبیات امروز، خوراک همه‌ی تهمت‌هاست، ولی امام «بِأمرِهِ یَعمَلُون» است، امام هوای نفس ندارد، امام معصوم است.

لذا اصلاً اگر کسی این فضا را نگاه کند، عینک ما امام است، یعنی با او می‌بینیم، ما بدون امام نابینا هستیم، ما با امام می‌شنویم و پیش می‌رویم و عمل می‌کنیم؛ نمی‌توانی پیش‌شرط بگذاری.

هیچیک از ائمه‌ی بعد از سیّدالشّهداء صلوات الله علیه وارد درگیری‌های نظامی رسمی نشدند، نفهم‌ها هم به این بزرگواران تهمت‌هایی چون عافیت‌طلب و دنیادوست می‌زدند.

ما باید مراقب باشیم که جامعه را با کدام عینک نگاه می‌کنیم.

تشیّع ضابطه دارد

ما براحتی به آدم‌ها برچسب ریزش و رویش می‌زنیم، بهتان و تهمت و دروغ و… بعد اگر مرجع تقلیدی بگوید منبری روی منبر از سیاست نگوید، صدای بعضی‌ها درمی‌آید! در صورتی که آن سیاستی که آن مرجع بزرگوار می‌فرماید، درواقع کثافت است، شما سیاست را تمیز کنید، بعد ببینید آیا مخالف است یا نه. دروغ نگو، بهتان نزن، غیبت نکن، ظلم نکن، حرف بیخود نزن، بعد ببین آیا او مخالفت می‌کند یا نه؟ به اسم «بصیرت» بی‌بصیرتی نکن؛ بصیرتی که فرمودند درست است و دین فرموده است، ولی بصیرت به معنای ظلم نیست.

در این جلسات عرض کردیم که ما ملاک داریم، ما در این جلسات عرض کردیم که حتّی اگر داعشی هم حکم قضائی نداشته باشد و جرمی نکرده باشد و امنیت را بهم نزده باشد، اگر در دنیا بین مسلمین زندگی کند جان و مال و امنیت او امنیت دارد.

شما در فضای سیاسی سیاست‌زدگان کثیف احزاب بروید، آیا ببینید چنین چیزی هست یا نه؟ خواهید دید که مخالفشان هیچ حرمتی ندارد. این مکتب عمر است.

در یاد دارید که عرض کردم عمر می‌زد، وقتی می‌پرسیدند چرا او را می‌زنی؟ می‌گفت: حرمت ندارد!

چه کسی به تو اجازه داده است که حرمت این شخص را بگیری؟ نهایتاً این آدم خطا کرده است و باید جریمه یا عقوبت شود، «حرمت ندارد» یعنی چه؟ مگر می‌شود به این راحتی چنین حکمی داد؟

اگر ما به سراغ تشیّع برگردیم، باید همه‌ی رفتارهایمان اصلاح شود.

بین دین و سیاست هم، مسیر یکطرفه است! باید سیاست از دین گرفته شود.

اینجا منظور من رفتار آدم‌های معمولی مثل خودمان است، که نوع فضای توییتر و نوع فضاهای مجازی، به همین راحتی، در ماه مبارک رمضان، هرچه دوست دارند به یکدیگر می‌گویند!

در همین راهپیمایی بیست و دوم بهمن همین امسال، طرف دوید و آمد و گفت: حاج آقا! برو بگو فلانی ناپاکزاده است!!!

گفتم: این شخص ظاهراً مسلمانِ شیعه است! چه کسی به تو اجازه داده است که چون چفیه به گرد داری چنین نسبتی بدهی؟

یا آن کسی که ضدانقلاب یا ضد این‌هاست، چون چفیه به گردن ندارد…

ان شاء الله خدای متعال ما را جزو کسانی قرار دهد که عملاً شیعه هستیم، اگر عملاً شیعه باشیم، آنوقت سیاست‌مان هم باید سیاسیت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و شیعه باشد.

الآن مسئولین مدنظر من نیستند، بخش مردمی این موضوع را عرض می‌کنم، که من چقدر به کسی گوش بدهم و چقدر حرف بزنم.

آیا وقتی دوست من با من حرف می‌زند، اجازه می‌دهم هر بهتانی به هر کسی بزند؟ آیا برای مسلمین حرمت قائل هستم یا نه؟ نمی‌شود من بگویم حتّی برای داعشی حرمت قائل هستیم، بعد برای دیگری، فقط به این دلیل که در حزب ما نیست، بگوییم اصلاً مسلمان نیست! آیا می‌توانیم چنین بگوییم؟ آیا چنین اجازه‌ای داریم؟

در تشیّع چنین اجازه‌ای نداریم، تشیّع ضابطه دارد، مطیع امام و دستورات امام هستیم.

اگر کسی در تشییع پیکر کسی شرکت کند، کافی است که هر چیزی به او نسبت دهند! آیا این دین است؟ کجای دین است؟ کجا چنین گفته است؟ این عمل را از کجا آورده‌اید؟ بعد اسم این کار را بصیرت بگذاریم؟ آیا این تشیّع است؟

قاعده‌های تشیّع به این راحتی نسخ و نقض نمی‌شود، اگر شما واقعاً اهل وحدت باشید، به مراتب باید با شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بیش از بقیه اهل وحدت باشید.

اگر شیعه‌ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم خطا کرد عقوبت می‌شود، ابداً کسی نگفته است که شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه گارانتی دارند، اگر قتل کند قصاص می‌شود، اگر دزدی کند مجازات می‌شود و حد می‌خورد، اگر شرب خمر کند حد می‌خورد، اگر ظلم کند مجازات می‌شود.

یا مثلاً به اسم عدالتخواهی افشاءگری می‌کنند!

چه کسی به شما چنین اجازه‌ای داده است؟ اول باید جرم ثابت شد، باید قاضی اجازه بدهد که این آم افشاء بشود. در این جلسه چه کسی نشسته است که خطایی ندارد؟ آیا دین اجازه می‌دهد که خطای آن فرد را اعلان کنیم؟

ممکن است قاضی در جایی تشخیص بدهد که این شخص باید تشهیر شود، یعنی باید آبروی او را برد، باید او را در ملأعام مجازات کرد که بی‌حیثیت شود؛ آنجایی که قاضی فرموده است، چشم! اما غیر از آن چطور؟ غیر از آن نه!

مخصوصاً ما می‌بینیم اگر کسی که غلطی به او نسبت می‌دهند، وقتی جزو تیم ما باشد، به هر نحوی عمل او را توجیه می‌کنیم، اما اگر جزو تیم ما نباشد، به هر نحوی افشاءگری می‌کنند؛ این دین نیست!

نمی‌شود ما از تشیّع حرف بزنیم اما رفتار جامعه، رفتار سقیفه‌ای باشد.

این بحث یک تتمه‌ی مهم دارد که «نحوه‌ی الگوگیری» است، که ان شاء الله به آن خواهیم پرداخت.

خیلی اوقات ما پیرو همان کسی هستیم که او را لعن می‌کنیم، ولی نام این کار را بصیرت می‌گذاریم، چون گفته‌اند بصیرت داشته باشید که خوب است، ما هم نام کار خطای خود را بصیرت می‌گذاریم.

هر انسانی که می‌خواهد بداند آیا اهل انصاف است یا نه، باید در هر اظهار نظری، ببیند که آیا معارض‌های کلام خود را بررسی کرده است یا نه؟

روضه و توسّل به حضرت رباب سلام الله علیها

به مادر حضرت موسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام وحی شد.

وحی چیست؟ وحی خواب نیست!

چه کسی فرزند خود را به آب می‌اندازد؟ «وَأَوْحَیْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِیهِ»،[۸] خدای متعال به مادر موسی وحی کرد که بچه را شیر بدهد.

اگر بچه‌ی شیرخوار از مادر دور شود، دل مادر به هزار راه می‌رود، خدا هم خالق این مادر است، خود خدا این مهر را به این مادر داده است، برای همین «وَأَوْحَیْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِیهِ»، خدای متعال به مادر موسی وحی کرد که بچه را شیر بدهد، که اگر ساعتی از او خبر نداشت، دل او به صد راه نرود، «فَإِذَا خِفْتِ عَلَیْهِ» اگر ترسیدی و دیدی نزدیک خانه‌ی شما رسیدند، «فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ» بچه را در صندوق به رودخانه بینداز، «فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ»[۹] آب او را به ساحل می‌برد.

وحی است! وحی علم حضوری است، جنس وحی او جنس وحی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نیست ولی آنقدر هست که بچه را با خیال راحت به آب بیندازد.

بعد به او می‌فرماید: خیال تو راحت باشد؛ چون می‌داند خیال او راحت نمی‌شود، خود خدا می‌داند مادر چیست، می‌فرماید: «إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ» او را برمی‌گردانم، «وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ» او را رسول قرار می‌دهیم.

بعد می‌فرماید این کار را کرد، «وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَى فَارِغًا»،[۱۰] دل او دوباره در حال خالی شدن بود، دوباره ما قلب او را محکم کردیم و دل او را بستم که نگران نشود.

بچه به آنطرف رسید، «وَحَرَّمْنَا عَلَیْهِ الْمَرَاضِعَ»،[۱۱] برای اینکه مادر بتواند طفل خود را زودتر ببیند، کاری کردم که از کسی سیر ننوشد، برای همین مجبور شدن به دنبال مادر او بگردند. مادر را به بچه رساندم…

خدای متعال در قرآن کریم اصلاً جزئیات نمی‌فرماید، اما در قرآن کریم دو مرتبه این داستان را تعریف کرده است.

اینجا در ادامه می‌فرماید: «فَرَدَدْنَاهُ إِلَى أُمِّهِ»[۱۲] بچه را به مادرش برگرداندم، «کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ» که چشم مادر روشن شود و غصه نداشته باشد.

وحی کردم و دل او را محکم هم کردم و به او وعده دادم که خودم فرزند تو را برمی‌گردانم او مرسل می‌شود، در نهایت هم بچه را به او برگرداندم.

یعنی خدا حال مادرِ مضطرّ را می‌فهمد، برای همین دوباره می‌فرماید: «فَرَدَدْنَاهُ إِلَى أُمِّهِ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ».

سیّدالشّهداء صلوات الله علیه وسط میدان بود، «فَنَظَرَ یَمِیناً وَ شِمَالاً» چپ و راست میدان را نگاه کرد، دید هیچ کسی نمانده است، نگران ناموس خود است، صدا زد: «هَلْ‏ مِنْ‏ ذَابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ‏ رَسُولِ‏ اللَّهِ‏»… صدای گریه‌ی بانوان بلند شد، غیرت خدا باشتاب به سمت خیمه‌ها آمد…

هیچ گزارش معتبری نگفته است که مادر فرزند خود را تکان می‌دهد، اتفاقاً مادر نیست و در خیمه است! این مادر می‌داند اگر امام حسین علیه السلام بیاید، حضرت از او خجل می‌شود، برای همین داخل خیمه است، آن هم مادری که کسی به او وعده نداده است که «إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ»… مادری که به او وحی نشد، مادری که شیر نداشت که به او بگویند «وَأَوْحَیْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِیهِ»، شیری در کار نبود… اما به حرمت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در خیمه ماند…

سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به حضرت زینب کبری سلام الله علیها فرمود، «قَالَ لِزَیْنَبَ نَاوِلِینِی وَلَدِیَ الصَّغِیرَ حَتَّى أُوَدِّعَهُ»،[۱۳]

هر جایی یک طفل صغیری در این حالت، مشرف به موت شود، که وقتی حضرت او را در آغوش گرفت، دید سر افتاده است و رنگ پریده است و چشم‌ها رفته است، حال ندارد که حتّی بال بال بزند، گاهی دهان خود را آرام آرام باز و بسته می‌کند… مسلماً نمی‌شود مادر را کنترل کرد، ولی اینجا مادر در خیمه است…

سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بچه را به وسط میدان برد…

مادر نیامد، حتّی بعد از برگشت هم، من در مقاتل معتبر ندیدم که می‌گویند امام حسین علیه السلام یک قدم می‌آمد و یک قدم برمی‌گشت، اما یک چیزی هست که شبیه این است، آن هم این است که وقتی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بچه را برگرداند، به سمت خیمه‌ی مادر بچه نرفت، به پشت خیمه رفت که او را دفن کند… حضرت نفرمود که مادر بیاید تا با او وداع کند…

تا زمانی که حضرت رباب سلام الله علیها زنده بود، من جایی ندیدم که برای بچه گریه کرده باشد، هرچه هست برای امام حسین علیه السلام است، نه اینکه دلِ مادر نسوزد، اما می‌دانست که اگر بخواهد برای این شیرخوار گریه کند، بیشتر دلِ حضرت می‌سوزد… لذا از این مادر این صحنه‌ها را گزارش کردند:

در کاخ عبیدالله، وقتی چوب‌دستی بدست عبیدالله بود، دوید و سر را در آغوش گرفت، «واحُسَیناً فَلا نَسیتُ حُسَینا»،[۱۴]

جنگ کربلا تمام شد، نقل شده است که این بی‌بی زیر تیغ آفتاب می‌نشست و به سایه نمی‌رفت، پرسیدند چرا به سایه نمی‌روید؟ فرمودند: «إنَّ الَّذی کانَ نوراً یُستَضاءُ بِهِ‌ بِکَربَلاءَ قَتیلٌ غَیرُ مَدفونِ‌»،[۱۵] آن کسی که خورشید زندگی من بود را در کربلا کشتند و دفن نکردند… امید و خورشید زندگی من زیر تیغ آفتاب بود… مدام از امام حسین علیه السلام می‌گفت…

من این مطلب را اولین مرتبه از مرحوم آیت الله فاطمی‌نیا شنیدم، فرمودند استاد آقای بهجت رضوان الله تعالی علیه، مرحوم آیت الله غروی اصفهانی رضوان الله تعالی علیه یک بیتی گفته است که خیلی جانسوز است، می‌گوید: مادر از خیمه بیرون نیامد، مادر دیگر با امام حسین علیه السلام طرف نشد، مادر نخواست امام حسین علیه السلام خجالت بکشد، از شکاف خیمه نگاه می‌کرد…

کلاً مادرها عادت دارند جلو جلو می‌روند، هنوز بچه به دنیا نیامده است، برای بچه لباس و اسباب بازی می‌خرند، وقتی بزرگ شود و بخواهد راه برود، برای بچه کفش می‌خرند، به این موضوع فکر می‌کنند که بچه را با چه چیزی از شیر بگیرند…

می‌گوید: در ذهن این مادر بود که من این طفل خود را با چه چیزی از شیر بگیرم…

شکاف خیمه را کنار زده بود و وسط میدان را می‌دید، گفت: مادر! «مَا خِلتُ أنَّ السَّهمَ لّلفِطَامِ»،[۱۶] فکر می‌کردم که تو را با هر چیزی از شیر بگیرم، اما فکر نمی‌کردم که تو را با تیر از شیر بگیرم…


[۱]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه ۴۴٫

[۲]– سوره‌ مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫

[۴] سوره مبارکه کهف، آیه ۶۵ (فَوَجَدَا عَبْدًا مِنْ عِبَادِنَا آتَیْنَاهُ رَحْمَهً مِنْ عِنْدِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْمًا)

[۵] زیارت جامعه کبیره

[۶] تفسیر نور الثقلین، جلد ۵، صفحه ۷۰ (حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَلِیٍّ قَالَ: حَدَّثَنَا اَلْحُسَیْنُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ قَالَ: حَدَّثَنَا اَلْحَسَنُ بْنُ مُوسَى اَلْخَشَّابِ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلْحُسَیْنِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ فُلاَنٍ اَلْکَرْخِیِّ قَالَ: قَالَ رَجُلٌ لِأَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ : أَ لَمْ یَکُنْ عَلِیٌّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَوِیّاً فِی بَدَنِهِ قَوِیّاً فِی أَمْرِ اَللَّهِ؟ فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ : بَلَى، قَالَ: فَمَا مَنَعَهُ أَنْ یَدْفَعَ أَوْ یَمْنَعَ؟ قَالَ: قَدْ سَأَلْتَ فَافْهَمِ اَلْجَوَابَ مَنَعَ عَلِیّاً صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهِ مِنْ ذَلِکَ آیَهٌ مِنْ کِتَابِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، فَقَالَ: وَ أَیُّ آیَهٍ؟ فَقَرَأَ: «لَوْ تَزَیَّلُوا لَعَذَّبْنَا اَلَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذٰاباً أَلِیماً»  إِنَّهُ کَانَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَدَائِعُ مُؤْمِنِینَ فِی أَصْلاَبِ قَوْمٍ کَافِرِینَ وَ مُنَافِقِینَ، فَلَمْ یَکُنْ عَلِیٌّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ لِیَقْتُلَ اَلْآبَاءَ حَتَّى تَخْرُجَ اَلْوَدَائِعُ، فَلَمَّا خَرَجَتْ ظَهَرَ عَلَى مَنْ ظَهَرَ وَ قَتَلَهُ، وَ کَذَلِکَ قَائِمُنَا أَهْلَ اَلْبَیْتِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ لَنْ یَظْهَرَ أَبَداً حَتَّى تَخْرُجَ وَدَائِعُ اَللَّهِ، فَإِذَا خَرَجَتْ یَظْهَرُ عَلَى مَنْ یَظْهَرُ فَیَقْتُلُهُ.)

[۷] سوره مبارکه رعد، آیه ۴۳

[۸] سوره مبارکه قصص، آیه ۷ (وَأَوْحَیْنَا إِلَىٰ أُمِّ مُوسَىٰ أَنْ أَرْضِعِیهِ ۖ فَإِذَا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ وَلَا تَخَافِی وَلَا تَحْزَنِی ۖ إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ)

[۹] سوره مبارکه طه،‌آیه ۳۹ (أَنِ اقْذِفِیهِ فِی التَّابُوتِ فَاقْذِفِیهِ فِی الْیَمِّ فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِی وَعَدُوٌّ لَهُ ۚ وَأَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّهً مِنِّی وَلِتُصْنَعَ عَلَىٰ عَیْنِی)

[۱۰] سوره مبارکه قصص، آیه ۱۰ (وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَىٰ فَارِغًا ۖ إِنْ کَادَتْ لَتُبْدِی بِهِ لَوْلَا أَنْ رَبَطْنَا عَلَىٰ قَلْبِهَا لِتَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ)

[۱۱] سوره مبارکه قصص، آیه ۱۲ (وَحَرَّمْنَا عَلَیْهِ الْمَرَاضِعَ مِنْ قَبْلُ فَقَالَتْ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَىٰ أَهْلِ بَیْتٍ یَکْفُلُونَهُ لَکُمْ وَهُمْ لَهُ نَاصِحُونَ)

[۱۲] سوره مبارکه قصص، آیه ۱۳ (فَرَدَدْنَاهُ إِلَىٰ أُمِّهِ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ وَلِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لَا یَعْلَمُونَ)

[۱۳] لهوف، صفحه ۱۰۲

[۱۴] تذکره الخواص، صفحه ۲۶۰ (إنَّ الرَّبابَ بِنتَ امرِئِ القَیسِ – زَوجَهَ الحُسَینِ علیه السلام – أخَذَتِ الرَّأسَ ووَضَعَتهُ فی حِجرِها ، وقَبَّلَتهُ وقالَت : واحُسَیناً فَلا نَسیتُ حُسَینا أقصَدَتهُ أسِنَّهُ الأَعداءِ غَادَروهُ بِکَربَلاءَ صَریعا لا سَقَى اللَّهُ جانِبَی کَربَلاءِ)

[۱۵] الأغانی، جلد ۱۶، صفحه ۱۴۹ (رَثَتِ الرَّبابُ بِنتُ امرِئِ القَیسِ امُّ سُکَینَهَ بِنتِ الحُسَینِ ، زَوجَهَا الحُسَینَ  حینَ قُتِلَ، فَقالَت: إنَّ الَّذی کانَ نوراً یُستَضاءُ بِهِ‌ بِکَربَلاءَ قَتیلٌ غَیرُ مَدفونِ‌ سِبطَ النَّبِیِّ جَزاکَ اللَّهُ صالِحَهً عَنّا وجُنِّبتَ خُسرانَ المَوازینِ‌ قَد کُنتَ لی جَبَلًا صَعباً ألوذُ بِهِ‌ وکُنتَ تَصحَبُنا بِالرُّحمِ وَالدّینِ‌ مَن لِلیَتامى‌ ومَن لِلسّائِلینَ ومَن‌ یُغنی ویَأوی إلَیهِ کُلُّ مِسکینِ‌ وَاللَّهِ لا أبتَغی صِهراً بِصِهرِکُمُ‌ حَتّى‌ اغَیَّبَ بَینَ الرَّملِ وَالطّینِ‌)

[۱۶] الأنوار القدسیّه، صفحه ۱۵۴