- انواع دانشها
- اهمّیّت علوم طبیعی و ریاضی در اسلام
- برزخ و قیاس آن
- لزوم توجّه به خواندن اوراق کتاب
- بیدقّتی در درج مطالب دینی
- بو علی سینا و نبوغ او
- تألیفات بو علی سینا
- اذعان بو علی سینا به ناتوانی در فهم مطالب دینی
- فهم علم دین ساده نیست
- اهمّیّت علم نسخهشناسی
- توجّه به درک و فهم مردم در صحبت کردن با آنها
- آسان نبودن علوم الهی
- همجنس بودن ولایت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و حضرت علی علیه السلام
- خصوصیات حاکم نیشابوری
- ولایت شرط مبعوث شدن پیامبران پیشین
- نکاتی در مورد ولایت داشتن پیامبران پیشین
- اهمّیّت پرداختن به مسائل دین توسّط دینشناسان
- مقام امیر المؤمنین علیه السلام در همراهی با پیامبران
- علی علیه السلام و شنیدن وحی الهی
- میلاد امیر المؤمنین علیه السلام در کعبه انکار منکران
- نقش حسودان در نشر فضیلت
- توافق نظر شیعه و سنی در مورد ولادت امیر المؤمنین علیه السلام
- مسئلهی اعتکاف
- نظر آیت الله اراکی در مورد آیت الله خوانساری
- کرامت آقای خوانساری
- آداب زیارت
- روایت تولّد امیر المؤمنین علیه السلام در کعبه توسّط شاعر سنی
- مدحی از شاعر سنی در مورد امیر المؤمنین علیه السلام
- شرح عالم سنی بر این قصیده
- مدح امیر المؤمنین علیه السلام توسّط آلوسی
- حضرت موسی و انذار قوم
- وجه تشابه امیر المؤمنین علیه السلام و خورشید
- مرگ و لقاء امیر المؤمنین علیه السلام
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَی سَیِّدِ الأنبِیاءِ وَ أکرَمِ الشُّفَعَاءِ سَیِّدِنَا أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلى أهْلِ بَیتِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ ثُمَّ الصَّلَاۀُ وَ السَّلَامُ عَلَی جَمِیعِ أنْبِیاءِ اللهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلَائِکَتِهِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ».
میلاد مولای عالم، مولود کعبه، امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) مبارک باشد.
فضائل امیر المؤمنین بیحدّ و حصر است. روایات زیادی داریم که تمام شدنی نیست و بالاخره حرف زیاد است، اسرار زیاد است. خدا روزی بکند که إنشاءالله همهی ما محرم اهل بیت بشویم. مطالب قابل گفتن زیاد است، متتها متأسّفانه دارم خدمت شما عرض میکنم که معارف، علوم الهی، علوم معنوی دارد از نظر تعلیم و تعلّم دیگر خود آن که… از نظر دارندگان آن دارد سیر قهقرایی میکند. حالا من چیزی میخواهم به شما بگویم، وعده داده بودم که امشب بگویم. در گذشته من این مطلب را بسیار گفتم منتها این تتمیم را برای شما داده بودم.
انواع دانشها
در گذشته یکی از علما گفته است که دانشها دو قسم است؛ حالا به طور خلاصه میگویم که به یاد شما بیاورم که تتمیم آن را بتوانم بگویم که میگوید کلیّات بعضی از دانشها به حسّ ما نزدیک است. کلیّات بعضی از دانشها به حسّ ما نزدیک نیست. الآن من اینجا نشستم، یک طلبه هستم، از پزشکی هیچ چیزی نمیدانم ولی کلیّات آن به حسّ من نزدیک است. میگوید یک کسی مریض میشود. یک نفر پزشک تشخیص میدهد، به او دوا میدهد، فنّ بسیار بزرگی است. جواهر فروشی بلد نیستم ولی به حسّ من نزدیک است. میگویند یک لعلی در فلانجا است، این مقدار قیمت دارد. یک سنگی است، این مقدار قیمت دارد تا آخر ولی یک چیزهایی است که اوّلیّات و کلیّات آنها به حسّ ما نزدیک نیست. مانند روح مثلاً. روح را به چه چیزی قیاس میدهیم؟ اینجا است که ما در این قسمت دوم محتاج به انبیاء هستیم، ائمّه هستیم. این را گفته بودم، تتمیم این را امشب برای شما میگویم اوّل بار است در منبر عرض میکنم تا به حال نگفته بودم.
اهمّیّت علوم طبیعی و ریاضی در اسلام
ببینید سوء تفاهم نشود اینجا مقام پزشکی یا مقام علوم طبیعی، ریاضیدان بودن، مهندسی اینها میخواهد پایین بیاید. دقّت داشته باشید بعداً یک کسی عوض میکند میگوید که فلان شخص گفت بله پزشکی چیزی نیست. نه پزشکی خیلی چیز است. آدم پزشک بشود، متخصّص بشود اصلاً خدا میداند خیلی مقام بزرگی است. ما روایت داریم از امیر المؤمنین (سلام الله علیه) که میفرماید هیچ شهری از سه نفر بینیاز نیست. حالا شهر مثل تهران، مثل تبریز، مشهد هر کجا. این حدیث عجیبی است. از سه نفر بینیاز نیست. ۱- عالم دینی. ۲- یک حاکم عادل.۳- یک طبیب حاذق. این چقدر روایت زیبایی است. علم طب بسیار عجیب است ولی ما الآن میخواهیم قیاس بکنیم علومی را که به حسّ ما نزدیک است و علومی را که به حسّ ما نزدیک نیست. کلیّات و اوّلیات علم طب با همهی عظمت خود به حسّ همهی ما نزدیک است. هیچ کدام اینطور نباشیم بعضی از ما باشیم.
برزخ و قیاس آن
امّا الآن برزخ را میگویند، برزخ به چه چیز قیاس میشود؟ خود شما به چه چیز قیاس میکنید؟ به نخود و لوبیا؟ به این اطراف که نشستیم، به فرش و چراغ؟ به چه چیز؟ اینجا است که با حفظ مقام پزشکی و ریاضی و مهندسی همه محفوظ هستند امّا در مقام مقایسه ببینید میخواهیم ببینیم کدام یک بالاتر است؟ انبیاء، همه پیغمبر بودند. حضرت موسی پیغمبر خدا است، حضرت خضر پیغمبر است. همهی آنها عزیز هستند امّا در عین حال قرآن میگوید: «تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ»[۱] ما بعضی از اینها را به بعضی برتری دادیم. دلیل نمیشود که این پایین… الآن میگویند علوم الهی سیر قهقرایی دارد میکند، اینها درد و دل است. ما فقط در جامعه ویترین درست کردیم.
لزوم توجّه به خواندن اوراق کتاب
یک CD دارم ۲۰ هزار عنوان کتاب در آن است. خوب خیلی ممنون خدا برکت بدهد دیگر چه؟ ثمّ ماذا. اصلاً داریم مغرور میشویم. این برای تو بسیار خوب است. این را میدانم انسان این را در کیف خود قرار بدهد، میرود در دستگاه میگذارد امّا فقط در حدّ مطلب پیدا کردن خوب است و الّا چشم تو از بین میرود بخواهی ۲۰ هزار عنوان را با CD نگاه بکنی. برای مطلب پیدا کردن خوب است. خیلی خوب است، فلان مطلب فلان جا است. این را در کیف خود قرار میدهی، تهران که آمدی به کتابخانه میروی. کتابخوان باید کتاب را در دست بگیرد. حتّی کاغذ آن را هم لمس بکند، جلد آن را لمس بکند. این بازیها چیست. بعضیها برای من منبر میروند الآن اخیراً ۲۰ هزار عنوان کتاب را در یکجایی جمع کردند. میدانم در یکجا جمع کردید ولی من نمیخواهم. من مثل تو فاتنزی نیستم، من مرتجع هستم. من هنوز هم گرد و خاک کتاب را بو میکنم لذّت میبرم. تو متجدّد هستی، من مرتجع هستم.
بیدقّتی در درج مطالب دینی
مثل میزنم در رانندگی مثال میزنم. یک کامیون که ۳۰ تن بار برده است، ببین از سرعت او کم میشود، به قدرت او افزوده میشود. ماشین سواری میآید، با صدای زیاد و با سرعت رد میشود. چون با قدرت کاری ندارد، با سرعت کار دارد. این قضیه این است. امروز بر سرعتها افزوده میشود، قدرت خبری نیست. آیه را غلط میخوانند، حدیث را غلط میخوانند. منابر همه را نمیگویم که بد است، بعضی از منابر اصلاً مبنا ندارد. یک ساعت منبر میروند، مبنا به چه چیز میگویند؟ این را که تو میگویی، هر کدام یک مبنای قابل قبول داشته باشد ندارند. گاهی وقتها این تلویزیون را باز میکنم میگویم لعنت به شیطان یک مقدار با آزادی گوش بدهم ببینم چیست. آقا گوش میدهم میبینم وارد حرفهای بیربط شد، این را خاموش میکنم. حالا همهی آنها را هم نمیگویم بد است، بعضی از آنها را میگویم.
بو علی سینا و نبوغ او
بنابراین علوم الهی آسان نیست. حالا به آن وعدهای میرسم که به شما گفتم. آقایان شیخ ابو علی سینا یکی از نوابغ عالم است، شوخی نیست. ببین کسی در سنّ جوانی قانون نوشته است. امروز در دنیا مطرح است. مگر شوخی است این چهار جلد کتاب است. ادویهی مرکّبه، ادویهی مفرده مزاجهای سرد، مزاجهای گرم. بلغم، صفرا، سودا یک عالم مطلب است. این طب قدیمیها خدا اینها را حفظ بکند، من کاری با اینها ندارم که با من بد بشوند، اینها هم مثل همان خطبا همه را نمیگویم. ما هیچ وقت همه را نمیگوییم، ما بعضیها را میگوییم که به جهنّم نرویم. بعضی از این طب قدیمیها هم حرفهایی بیربط میزنند،. علم ناقص فایده ندارد. جهل از علم ناقص بسیار بهتر است. حالا فکر میکنند که بو علی سینا هم حرفهای اینها را زده است، نه. یک پزشک بود، یک پزشک علم جدید بود. به من دو چیز گفت؛ جوان بودم از یاد نبردم. گفت از وقتی که دستورات ابن سینا را در آسم کنار گذاشتم، آسم تلفات داده است، آسم تلفات نداده بود. گفت معالجهی جهاد هاضمهی ابن سینا امروز پذیرفته شده است. خیلی حرف است.
تألیفات بو علی سینا
آدم قانون بنویسد. هکذا شفا، الآن شفا دایره المعارف است. شفا چیست؟ چند جلد آن منطق است، منطق یعنی به معنای عام آن. فقط منطق قضایا، نه منطقی که در آن جدل است، شعر است، چیزهای دیگر است، به معنای عام آن. قسمی از آن موسیقی است، قسمی از آن ریاضی است. یک جلد آن الهیات است. حجم شفا بسیار زیاد است امّا یک جلد آن الهیات است. چرا؟ این اوّلین بار است خدمت شما میگویم تا حالا در منبر نگفتم، شب میلاد آقا است میخواهم این جوانان یک مقدار تجدید نظر بکنند. بروید به بزرگترها بگویند اینها که در مملکت قدرت دارند، من که کسی نیستم.
الآن هر زید بن ارقمی ماشاءالله در تلویزیون پخش میشود. دل چه کسی برای دین سوخته است. آن کسی که این را پخش میکند باید بنشیند و محاسبه النّفس بکند بگوید این دستگاهی که از روی خون شهید رد شده است و امروز در اختیار من است، ببینم آیا این درست است دارم این را پخش میکنم.
اذعان بو علی سینا به ناتوانی در فهم مطالب دینی
شیخ میگوید که من در علوم ریاضی و طبیعی شاگردی نکردم الّا کمی. کم شاگردی کردم. امّا با آن قدرتی که خدا داده بوده است، میگوید نوشته است در مدّت قلیل بدون تکلّف. جالب است، یعنی خیلی هم به زحمت نیفتادم و بدون تعسف. تعسف به معنای باطل گفتن است. تأسّف به معنای اسف بردن است، میگوید متأسّف هستم، ببخشید، نه با ع باطل گفتن است. نوشته است بدون تکلّف و بدون تعسف ریاضی و طبیعی را در مدّت کمی به دست آوردم و گذاشتم کنار رفتم سراغ علم الهی. نوشته است بعضی قسمتهای را ۴۰ مرتبه خواندم، نفهمیدم حتّی میگوید مأیوس شدم، آخر آمدم میگوید به حضرت قاضی الحاجات تضرّع کردم که آقا دست من را بگیر. پروردگارا نمیفهمم. خیلی حرف است. صاحب قانون، صاحب شفا بیاید ۴۰ مرتبه یک چیزی را در علم الهی ببیند و نفهمد. در نهایت مأیوس بشود، بگوید دیدم که کار در دست من نیست. مقام پزشکی بسیار بالا است، در جای خود محفوظ است. مقام ریاضی بالا است امّا این یکی، این علم الهی چون اوّلیات و کلیات آن به حسّ ما نزدیک نیست بنابراین اینجا فقط از بالا باید دست من را بگیرند، این دیگر شوخی نیست. این کلام بو علی سینا بود که آن شب در مسجد قیطریه قول داده بودم به شما بگویم.
فهم علم دین ساده نیست
پس جوانان توجّه بکنید که علم الهی به این سادگیها نیست که هر کسی برسد یک چیزی بگوید. از حد گذشته است. شنیدم یک جلسهای است یک نفر شرح حافظ میگوید. از کجا میگویی؟ یکی است شرح مولوی میگوید، یکی تفسیر میگوید. آن وقت خدا شاهد است اصلاً من بعضی از اینها را هم نمیشناسم، مردم به من میگویند.
حالا آمدند گفتند، بعد میگویند که آقا شما با این حوزههای بانوان مشکل دارید؟ من چه کار با حوزههای بانوان دارم؟ من اصلاً چه ما به الاشتراکی با اینها دارم؟ مگر من بانو هستم. به شما گفتم که یک لوتی مسلک در تبریز به مجتهد گفت آقا خدمت شما نمیرسیم. گفت خوب کجا به خدمت شما برسیم؟ تو که به مسجد نمیآیی، من هم که به زورخانه نمیآیم، کجا همدیگر را ببینیم. من با اینها ما به الاشتراک ندارم امّا حوزهای برای من خبر آوردند، گفت یک خانمی که باور بکنید صرف میر را نخوانده است. صرف میر که ۳۰ ورق است، صرف میر را نخوانده بود. به من گزارش میداد. ما در حوزه تفسیر ابن عربی میخوانیم. گفتم آفرین. خوب کدام تفسیر ایشان است؟ تفسیر قرآن ایشان است. گفتم پس چرا من ندیدم؟ من که ۵۰ سال است با کتاب سر و کار دارم… حالا داستان چیست. دو جلد تفسیر است منسوب به ابن عربی است. در لبنان یک نفر محقّق تحقیق کرده است، من اسم او را محقّق نما گذاشتم. چون اگر محقّق بود، این کار را نمیکرد. ابن عربی تفسیر ندارد، اگر هم داشته باشد از بین رفته است. این دو جلد به نام ابن عربی بنده در مجلهی گلچرخ هم چند سال پیش نوشتم. با دو دو تا چهار ثابت کردیم تفسیر عبد الرّزاق کاشی است. اصلاً ربطی به ابن عربی ندارد. برای اینکه در سورهی قصص میگوید استاد من عبد الصّمد نطنزی به من اینطور گفته است. عبد الصّمد نطنزی با ابن عربی هیچ ملاقات نداشتند.
اهمّیّت علم نسخهشناسی
نسخهشناسی این است. نسخهشناسی خود یک علمی است. چون نسخهشناسی فقط همین نیست که بردارید بگویید که خطّ این ثلث است، خطّ این نسخ است، نه باید ببینید از چه کسانی نقل میکند، چه اسمهایی در آن برده میشود، یک علمی است. گفتم من چه میدانم کدام حوزهای هستید. من چه میدانم این خبر راست است یا دروغ است. گفتم آقا ببنیید اوّلاً که این برای ابن عربی نیست. برای عبد الرزّاق کاشی است. ثانیاً برای شما زیاد است. وقتی صاحب کرامت به من گفت که داشتم به یک متن عرفانی دست میزدم، امام داد زد گفت دست نزن، تو اهل آن نیستی. آن وقت چطور میشود که یک عدّه خانم بروند تفسیر ابن عربی بخوانند. من اینها را گفتم، نمیدانم کدام حوزه است، کجا است، خود اینها باید از خدا بترسند. این اصلاً به من ربطی ندارد. الآن من یک متن مشکل را باز بکنم در مسجد جامع ازگل باز بکنم برای شما بخوانم. یک عدّه سرگردان میشوند. یک عدّه اصلاً از همه چیز زده میشوند، بلند میشوند بیرون میروند.
توجّه به درک و فهم مردم در صحبت کردن با آنها
امیر المؤمنین فرمود: «نُکَلِّمَ النَّاسَ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِمْ»[۲] (در منبع نقل شده از پیامبر و ابی عبدالله است) با مردم به اندازهی عقل آنها صحبت بکنید، دنبالهی این حدیث را کسی نمیگوید میدانید دنبالهی آن چیست؟ من هم دنبالهی آن را بعد از ۲۰ سال پیدا کردم. میگویند: «نُکَلِّمَ النَّاسَ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِمْ» با مردم به اندازهی عقل آنها صحبت بکنید. دنبالهی آن این است «ا تریدون أن لا یعبدالله» میخواهید دیگر خدا پرستیده نشود؟ دیگر هم بریده بشوند و بروند، همه سرگردان بشوند. بیشتر از نیرو بار بکنید، طرف میبرد میرود دیوانه میشود، از همه چیز میافتد.
آسان نبودن علوم الهی
علی کل حال اینها یک درد دلی است که علوم الهی، علوم اهل بیت آسان نیست، دست کم نگیرید. الحمدلله الآن من از قم خبردار شدم خوشحال میشوم، خدا را شاکر هستم، مژدهها به من رسیده است طلبههای جوانی هستند درسهای خوبی میگویند. الآن ما مدرّسین جوان تمام عیار در قم داریم. خدا را شکر انسان واقعاً غصه میخورد. واقعا چرا؟ بالاخره یک عدّه به راه افتادند خدا را هزار مرتبه شکر. خبر آن میرسد. این وعدهای بود که داده بودم.
همجنس بودن ولایت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و حضرت علی علیه السلام
امّا آمدیم به امیر المؤمنین عرض ادب بکنیم. ولایت امیر المؤمنین یک بحث بزرگی است که چیز کوچکی نیست. توجّه کردید در این وادی یک عدّه آمدند وارد بشوند گمراه شدند نفهمیدند. فکر کردند که ولایت امیر المؤمنین یک چیزی است، ولایت پیغمبر یک چیزی است. حالا که شما نمیشناسید. دل من میسوزد إنشاءالله خدا آن آقا را هم متذکّر بکند از آن حرف خود برگردد. ما شب میلاد دعا میکنیم امّا یک دفعه دیدم یک نفر کتاب نوشته است، در اوّل آن نوشته بود و درود و صلوات بر پیغمبری که به وسیلهی ولایت علی به خدا تقرّب جست. به خود امیر المؤمنین این خطبهی کتاب او بود. همینها روی منبر میروند. همینها شدند مشعلدار دین. مگر ولایت امیر المؤمنین چیست که پیغمبر نداشت که به وسیلهی آن به خدا نزدیک شد؟ هر دوی آنها ولی بودند اصلاً ولایت آنها از یک جنس است، از یک قماش است.
خصوصیات حاکم نیشابوری
به شما گفتم که حاکم نیشابوری نقل میکند، حاکم مردم بزرگی است. حاکم مرد بزرگی است. حاکم کسی است که خیلی کار کرده است. مستدرک حاکم یک بحثی است، باید درس آن گفته بشود. یعنی درس نه درس خود، درس این کار گفته بشود که چرا حاکم مستدرک نوشته است.
ولایت شرط مبعوث شدن پیامبران پیشین
ایشان نقل میکند بارها گفتم از من شنیدید که تبرّکاً میگویم پیغمبر اکرم میگوید: «أَتَانِی مَلَکٌ»[۳] فرشتهای به سوی من آمد. «فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ» آمد گفت یا رسول الله خدا یک چیزی به تو امر کرده است. خدا میفرماید: «سْئَلْ» یعنی اسئل «سْئَلْ» از من بپرس. پیامبرانی که «سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رُسُلِنا» پیامبران که ما قبل از تو فرستادیم «عَلَى مَا بُعِثُوا» بر چه شرطی، بر چه اساسی مبعوث شدند؟ امتثال امر کردم. «قُلْتُ عَلَى مَا بُعِثُوا» خدایا بر چه شرطی مبعوث شدند؟ جواب آمد: «عَلَى وَلَایَتِکَ وَ وَلَایَهِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ (علیه السّلام)» بر حسب قبول ولایت تو و قبول ولایت علی. این حاکم نیشابوری است که همهی سنّیها او را قبول دارند.
نکاتی در مورد ولایت داشتن پیامبران پیشین
خوب من تعجّب میکنم آقای محترمی که انسان به او ارادت هم دارد بگوید که حضرت یونس که در شکم ماهی افتاد، چون قبول ولایت علی نکرده بود -ای مردم بیدار شوید این حرفها هنوز در این تهران زمزمه دارد- حضرت ابراهیم که گرفتار آتش شد، چون قبول ولایت نکرده بود. گرفتار آتش نشد. آوردند او را در آتش بیندازند، به آتش دستور رسید که «یا نارُ کُونی بَرْداً وَ سَلاماً»[۴] برد و سلام شد، گلستان شد. میگویم چه کسی نوشته است؟ میگویند مرحوم مجلسی نوشته است. خوب یک روایت آن را علّامهی مجلسی نقل کرده است، بعداً فرمودند در مجلّدات دیگر بحار شرح خواهم کرد، این حدیث شرح دارد و اجل مجال نداده است. این را هم از من یادگار داشته باشید. مجلسی وعده داده است این قبیل احادیث را شرح بکند، اجل او را مجال نداده است و الّا مگر میشود پیامبری مبعوث بشود ولایت علی را قبول نکند.
اهمّیّت پرداختن به مسائل دین توسّط دینشناسان
چرا این را میگویید و رادیو پخش میکند. من را فردا به تلویزیون ببرند بگویم آقا از فردا نووالژین نخورید این جامعهی پزشکی با من چه کار میکنند؟ من اصلاً خلع لباس میشوم، ممنوع التّصویر میشوم امّا چطور همه حق دارند در دین خدا حرف بزنند. هیچ کسی هم به آنها کار ندارد، هیچ کسی هم نمیگوید بالای چشم شما ابرو است. چه شده است؟ یعنی دین اینقدر بیصاحب شده است. مردم فکر بکنند که دین همین است که اینها بلد هستند. نه شیخ بو علی سینای نابغه میگوید رفتم ۴۰ بار یک چیزی را از مسائل علم الهی خواندم، نفهمیدم مأیوس شدم در نهایت دست به دامن شدم. تضرّع کردم، زار زدم، ناله زدم. آن وقت من چه بگویم. این نابغه.
مقام امیر المؤمنین علیه السلام در همراهی با پیامبران
مقام ولایت بالاتر از این حرفها است. مولوی داستان آن قضیه را دارد که حالا خَدو میگویند خُدو میگویند هر طور میخوانند انسان دوست ندارد بگوید تلخ است.
آن خدو زد بر رخی که روی ماه سجده آرد پیش او در سجده گاه.
او خدو انداخت بر روی علی افتخار هر نبی و هر ولی.
این خیلی معنا دارد، این را تصادفی نگفته است. البتّه من نمیگویم شما هم در جایی نگویید ولی بعضیها گفتند اشاره به این است که امیر المؤمنین سرّی با تمام پیامبران بوده است، با پیغمبر آشکار شد. البتّه اگر متن این حدیث هم ضعیف باشد، محتوای آن را میشود درست کرد. البتّه احادیثی که ما دیدیم امیر المؤمنین را هنوز ما نمیشناسیم. یک حدیث آوردند «کُنْتَُ مَعَ الأنْبیاء سِرًّاً»[۵] با تمام پیامبران در نهان بودم. «وَ مَعَ جَهرا» با این پیامبر آشکارا بودم. البتّه حدیث باید رسیدگی بشود حدیث آمده است ولی من سند آن را بررسی نکردم امّا کلّ احادیث را که بررسی کردم، محتوای آن تقریباً تأیید میشود.
تا صورت پیوند جهان بود، علی بود تا نقش زمین بود و زمان بود.
علی علیه السلام و شنیدن وحی الهی
اینها غلو نیست، اینها علم است، علم پشت آن خوابیده است. وقتی نور پیغمبر اکرم سبب خلقت و رنگ خلقت میشود، نور امیر المؤمنین جدا از آن نیست. هر دوی آنها ولی هستند منتها پیغمبر اکرم از آنها بالاتر است، در مقام ولایت پیغمبر اکرم از همه بالاتر است. امیر المؤمنین ولی الله است همین ولی است. وقتی که وحی نازل میشد، هیچ کسی حق نداشت این را بشنود. چون نمیشود این را بشنوند. «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ»[۶] چه کسی باید این را بشنود؟ امیر المؤمنین وارد غار حراء شد شنید. چرا؟ برای اینکه نفس پیغمبر است، برای چه نشنود؟ پیغمبر نیست ولی جان پیغمبر است. وقتی که صحبتها تمام شد، فرمود: «إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُُ»[۷] هر چه که من میشنوم تو هم میشنوی. «وَ تَرَى مَا أَرَى» هرچه من میبینم تو هم میبینی. «إِلَّا أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیٍّ» نبی نیستی «وَ لَکِنَّکَ وَزِیرٌ» تو وزیر من هستی، تو هارون من هستی.
میلاد امیر المؤمنین علیه السلام در کعبه انکار منکران
خدا خواسته است این آقا با سر و صدا به دنیا بیاید. چطور؟ بیاید در کعبه به دنیا بیاید. حالا یک عدّه حسود چه کار میکنند؟ اخیراً شنیدم یکی از این سایتهای حسود، شبکههای حسود با امیر المؤمنین دشمنی کردند که نه ایشان در کعبه به دنیا نیامده است. خوب این حسود این حرف را میزند، یک عدّه اینجا کنجکاو میشوند، میروند کتابها را میبینند، مطلب بهتر برای آنها واضح میشود. این شعر ابو تمام را برای شما خواندم. خدا ابو تمام را رحمت بکند این شاعر را، این شعر ایشان را باید در سر در دنیا بنویسند. میگوید:
نقش حسودان در نشر فضیلت
«وَ إذا أرادَ اللهِ نَشرَ فَضیلِهِ»[۸] خدا میخواهد یک فضیلتی را منتشر بکند. چه فضیلتی؟ ادامهی آن در بیت بعدی است. چون یک نشر داریم، یک طی داریم. نشر چیست؟ که طومار را باز بکنید. طی این را که بپیچانید. یک فضیلتی است که پیچانده شده است. حالا خدا میخواهد این را نشر بکند.
«وَ إذا أرادَ اللهِ نَشرَ فَضیلِهِ طُویَت أتَاحَ لَها لِسانَ حَسود»
زبان یک حسود را استخدام میکند. میآید در شبکه میگوید نه ولادت در کعبه دروغ است، مردم کنجکاو میشوند میروند در کتابها میبینند، نخیر راست است.
«وَ إذا أرادَ اللهِ نَشرَ فَضیلِهِ طُویَت أتَاحَ لَها لِسانَ حَسود»
ادامهی آن بسیار زیبا است.
«لَو لَا اشتِعَالَ النَّارِ فِیمَا جَاوِرت مَا کَانَ یُعرَفَ طِیبَ عَرفِ العُود»
میگوید در این عود که اینجا میگذارید، کنار آن آتش نباشد مشتعل نباشد، عطر این بلند نمیشود. این حسود همان آتش در کنار عود است. یعنی باید یک مقدار بسوزد تا این عطر بلند بشود. چقدر زیبا گفته است.
توافق نظر شیعه و سنی در مورد ولادت امیر المؤمنین علیه السلام
ولادت امیر المؤمنین از متواترات است. اصلاً شما نگاه بکنید همهی علمای متعصّب سنّی را من الآن بخواهم برای شما بگویم خیلی طول میکشد. خدا رحمت بکند علّامهی امینی همهی اینها را آورده است. کتاب مستدرک حاکم مورد قبول است، ایشان در آنجا آورده است که امیر المؤمنین در کعبه دنیا آمده است. بعد ما بخواهیم اینها را بگوییم خیلی زیاد میشود، آخر سر به جایی میرسیم که برای شما یک شعری هم بخوانم. آخر سر خلاصه یک نفر به نام دهلوی که اینها دو نفر پسر و پدر در هند بودند، خیلی متعصّب بودند که اصلاً یکی از اینها تحفهی اثنی عشریهی نوشته است. حامد حسین (رضوان الله علیه) ردّ آن را نوشته است. عبقات ردّ همین تحفهی اثنی عشریه است. حتّی آن پسر و پدر یکی از اینها کتاب دارد به نام ازاله الخفاء در آنجا نوشته است که هیچ شکّی در ولادت علی در کعبه نیست و هیچ کسی قبل از او و بعد از او در کعبه به دنیا نیامده است. مخالفین ما اینها را نوشتند. تا یک شعری را برای شما بخوانم.
مسئلهی اعتکاف
امشب شب بزرگی است و این را کوچک نگیرید، شب میلاد مولود کعبه است. اعتکاف هم یک عدّه میگیرند خیلی خوب شده است. میگویم اعتکاف مد شده است، مد معنوی است نه مد لباس. بالاخره یعنی معمول شده است. این صدا و سیما هم به آنجا میرود، حال اینها را به هم میریزد و حضور قلب آنها را به هم میزند. میکروفن را میگیرد در چه حالی هستی، چه حالی احساس میکنی؟ بگذار این بندهی خدا که فرار کرده است، یک روز با خود باشد. چه کار داری. بعضی از آنها هیچ چیزی نمیگویند، بعضی از آنها عرفانبافی هم میکنند. بله اینجا یک فضایی است معنوی نمیدانم چه. این را به حال خود بگذار، چه کار به کار او دارید. بشر ضعیف است سر به سر او نگذار، یک وقت دیدی به ریا افتاد. یک وقت دیدی یک چیزی گفت. من گاهی وقتها در بحثهای اخلاقی گفتم یکی میخواهد برای خدا نماز شب بخواند. هیچ کسی حتّی خانم او هم نفهمد، حتّی برق هم روشن نمیکند در تاریکی وضو میگیرد. این خانم حالا بر حسب اتّفاق بیدار میشود، میآید رد بشود این بدبخت هم قنوت گرفته است. حالا علی طرف نقیض است. اگر یک دلگیری باشد، یک بحثی در روز بوده وقتی میآید میگوید به خدا از تو قبول نکند. نه اگر دلگیری نبود، میگوید خوش به حال تو. این خوش به حال تو که خانم تو دارد میگوید ببین این خیلی مهم است که تو تکان نخوری. تو برای او نخواندی ولی دیگر خوشحال هم که بشوی، خوشحالی تو نماز را باطل نمیکند ولی کاشفیّت دارد از اینکه هنوز ناقص هستی.
نظر آیت الله اراکی در مورد آیت الله خوانساری
یک یادگاری به شما بگویم. خدمت آیت الله العظمی شیخ الفقها آقای اراکی… من از ایشان اجازهی روایت دارم، ایشان از مشایخ اجازهی من است. در حقّ من لطف داشت، مرحمت داشت آقایی داشت. اگر دو روز به نزد او نمیرفتم، به پدرم میگفت که به پسر خود بگو به دیدار من بیاید. ۱۰۷ سال در دنیا عمر کرد. حالا بگو کودکی و اینها را یک مقدار منها کن ولی میانگین بگوییم من وقتی میگویم حالم دگرگون میشود. میانگین تقریباً بگوییم یک قرن علم و عبادت کجا پیدا میکنید؟ یک قرن علم و عبادت. یک روز نشسته بود، به من گفت پیش آقا سیّد احمد خوانساری در تهران میروی؟ ایشان فرمودند. صحبت من سر این خوش به حال تو است. آیت الله آقا سیّد احمد خوانساری (رضوان الله علیه)، آقا سیّد احمد خوانساری تهران خود ما. گفتم آقا دأب من مزاحمت بزرگان نیست ولی دعاگوی ایشان هستم، ارادت دارم. آقای اراکی سر خود را پایین انداخت، شاید یک ۳۰ ثانیهای ساکت شد، بعد سر خود را بلند کرد گفت آقا سیّد احمد خوانساری به جایی رسیده است که نفس در او مؤثّر نیست. این حرف بسیار حرف بزرگی است. یک وقت یک آفرین انسان را از جا میکند ولی نفس مؤثّر نیست.
کرامت آقای خوانساری
آقا سیّد محمّد تقی خوانساری (رضوان الله علیه) قم داشت مثل کوره میسوخت. آقا بیایید نماز باران بخوانید. باشد بلند بشوید برویم بخوانیم. رفتند میگویند یک تلگراف خانهای بوده است امریکایی بوده است، انگلیسی بودند. یک عدّه نزدیک در ایستاده بودند ببینید کجا دارند میروند. میخواهند با هم نماز باران بخوانند. اینها خندیدند. باران چیست هواشناسی گفته است هوای قم گرم است، خوب اینها اینطور هستند میروند. تو چه کار داری؟ آمریکاییها میخندند، انگلیسیها میخندند که حالا یادم ندارم آمریکایی بودند یا انگلیسی بودند. میخندیدند اینها را نگاه بکنید دارند میروند نماز باران بخوانند. آقا سیّد محمّد تقی نماز را شروع کرد سیل آمد. انهار جاریه، آب همه جا را گرفت. گلستان. یک نفر به ایشان گفته بود آقا اگر باران نمیآمد چه کار میکردید؟ به چه جرأتی رفتید؟ گفت بینی نفس به خاک مالیده میشد طوری نمیشد، تربیت میشدم. اینها اینطور هستند که باران میآید. چیزی نمیشد تربیت میشدم. ترّقی میکردم.
آداب زیارت
خدا قسمت بکند إنشاءالله همهی ما به کربلا برویم. بنده کربلا بودم حالا رفتیم عرض ادب بکنیم. ما ضعیف هستیم ما که «ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ»[۹] یک پیرمرد آمد هر چه قدرت داشت داد میزد. راه میرفت یعنی خدا شاهد است یک دفعه مثل اینکه برکت ابی عبدالله بود… حرف هم نمیشد زد زوّار است. شکستن دل اینها خطرناک است. هیچ کاری نمیشود کرد. چون انسان یک زوّاری را هل بدهد، یک چیز تلخی هم بگوید آقا برو کنار خطرناک است. در حرمها به یاد داشته باشید فقط ساکت بنشینید. یک وقتی یکی از اینها عاشق است، شما را دچار مشکل میکند. بعضی از اینها عاشق هستند. خلاصه عاشق میشکند. اجمالاً ابی عبدالله به دل او انداخت ساکت شد. یک خانمی هم در قسمت زنان داشت میخواند، آن بدتر. یک صدایی گذاشته بود. الحمدلله او ساکت شد یعنی او داشت گناه میکرد. آنها را تذکّر دادند اشکال ندارد.
روایت تولّد امیر المؤمنین علیه السلام در کعبه توسّط شاعر سنی
گفتم داستان ولادت امیر المؤمنین در کعبه متّفق علیه است، یک قطره از دریا میگویم. این را از من شنیدید منتها دیگر شب میلاد است، من تبرّکاً اینها را به شما میگویم. اگر دو نفر، ده نفر هم نشنیدند این را بشنوند. از من شنیدید که یک شاعر گران قدری و سنّی بود به نام عبد الباقی عمری که من الحمدلله دیوان او را به دست آوردم حالا داستان دارد. بالاخره سنی بود، در نسب نامهی او در مقدّمهی دیوان نوشتند که به ۳۳ واسطه به خلیفهی دوم میرسد. خوب اینها زیاد بودند. کتابی است، سه جلد است به نام الرّوض النّضر که سه جلد است که اینها بیشتر حالات همان ادبای قوم و خویش عبد الباقی را نوشته است. البتّه عمری که میگویم این را در حاشیه دارم میگویم به یاد داشته باشید تا به حال در منبر نگفتم احتیاطاً میگویم. وقتی میگویند عمری دو تا معنا پیدا میکند؛ بیشتر به اولاد خلیفهی دوم میرسد ولی گاهی وقتها هم اینطور نیست. یک عدّه سادات هم داریم که اینها عمری هستند. از نسل عمر بن علی (علیه السّلام) هستند. کتاب المجدی که در انساب نوشته شده است خوب یک شیعه نوشته است ولی خوب ایشان از نسل عمر بن علی بوده است. روی آن نوشته است المجدی للعمری. خلاصه اینطور است، این استثناء هم است. بعضی عمریها یعنی وقتی میگوییم عمری دو قسم است؛ یک قسم منسوب میشوند به خلیفهی دوم آنها زیاد هستند، یک قسم هم هستند که یک عدّه سادات هستند که اینها از سادات عمری هستند، میگویند به عمر بن علی (علیه السّلام) میرسند.
مدحی از شاعر سنی در مورد امیر المؤمنین علیه السلام
منتها عبد الباقی عمری این شاعر کبیر از نسل خلیفهی دوم است. دیوان آن را هم در گذشته گفتم با چه سختی به دست آوردم. خلاصه ایشان در آنجا یک عینیهای دارد که این عینیه در دنیا بینظیر است. به امیر المؤمنین خطاب میکند. اواخر عرض من است دو خط هم تبرّکاً از سیّد اسماعیل شیرازی برای شما میگویم. میگوید:
«أنتَ العَلیُّ ألَّذی فُوقَ العُلى رُفِعا بِبَطنِ مَکّهِ وَسطَ البَیت إذ وُضِعا»[۱۰]
می گوید تو علی هستی، علی یعنی بلند. میگوید تو بالای مفهوم بلندی هستی. وقتی میگوییم الله اکبر یعنی چه؟ نمیخواهم خدا را به امیر المؤمنین قیاس بکنم ولی میخواهم برای شما مثال بیاورم الله اکبر یعنی چه؟ از هر چیزی بزرگتر است. اکبر من کل شیء است. انسانهای سطحی اینطور میگویند. در مکّه هم یک بحثی شد من گفتم الله اکبر یعنی چه؟ گفت الله اکبر یعنی اکبر من کلّ شیء. گفتم یعنی از دریا بزرگتر است؟ گفت بله. گفتم بزرگتر است؟ بعد دیدم دارد ساکت میشود. گفتم ببین قماش کبریای خدا از قماش کبریایی دریا و کوه نیست. گفت راست میگویی. یک کلمه گفت راست میگویی. چون اینها حرفی نزدند. بعد هم موقعیت مناسبت است، گفتیم استفاده بکنیم. گفتم امام ششم امام صادق (علیه السّلام) میفرماید: «أَکْبَرُ مِنْ أَنْ یُوصَفَ»[۱۱] بزرگتر از آن است که به وصف دربیاید. حالا اینجا گفتند در مثل مناقشه نیست (نستجیر بالله) امیر المؤمنین را نمیخواهم تشبیه به خدا بکنم، امیر المؤمنین بندهی خدا است. در مثل مناقشه نیست. علی وقتی میگوییم یعنی بلند. امّا چقدر بلند است. آن بلندی که در ذهن ما است نه. این شاعر میگوید:
«أنتَ العَلیُّ ألَّذی فُوقَ العُلى رُفِعا بِبَطنِ مَکّهِ وَسطَ البَیت إذ وُضِعا»
تو آن علی هستی که مقام تو مافوق مفهوم بلندی است. تو همان آقا هستی که در وسط بیت دنیا آمدی.
شرح عالم سنی بر این قصیده
یک عالم سنی بزرگی این قصیده را دیده است، هوس کرده است عجب قصیدهای است این را شرح کرده است. شرح این قصیده. در شرح قصیده -اسم این عالم آلوسی است خیلی هم متعصّب است- میگوید: «وَ کُونُ الأمیر (کرم اللّه وجهه) وُلِدَ فِی البِیت أمرٌ مَشهورٌ فِی الدِّنیا وَ ذَکَر فِی کُتُبِ السُّنهِ وَ الشِّیعَه» میگوید این امر مشهوری در دنیا است، شکّی در آن نیست. من تعجبّ میکنم این آلوسی خیلی متعصّب است ولی این آخر عبارت را طوری آورده است من نمیدانم چه بگویم. من تسلّم او را میدانم، تعصّب او را هم میدانم امّا با یک عبارتی بدرقه کرده است. در آخر اگر شما نگاه بکنید میگویید این شیعه بوده است. نه شیعه نبوده است. این کار خدا است که کائنات مدّاح امیر المؤمنین بشوند.
مدح امیر المؤمنین علیه السلام توسّط آلوسی
میگوید: «وَ مَا أحرى بِامام الأئمِّه أن یُوضَعَ فِی مَا هُوَ قِبلَهٌ لِلمؤمنین» میگوید: خیلی خوب امر مستبعدی ندان که علی در کعبه دنیا آمده است که سزاوار است که امام امامان در جایی به دنیا بیاید که آنجا قبلهی مؤمنین است.
یک نفر میگفت شاید اینطور باشد اوّل منبر من بود چشمهای خود را میبستم و حرف میزدم از مردم خجالت میکشیدم. در مشهد منبر رفتم، خیلی طول کشید. چشمهای من بسته بود خیلی صحبت کردم. میگوید دیدم دستهای من سنگین شد. دیدم یک دسته کلید در دست من گذاشتند. خادم گفت این را بگیر من هم رفتم. یک عالم بزرگی بوده است، علّامه سیّد اسماعیل شیرازی که علّامهی امینی میفرماید «و هو من حجج الطّائفه» این از بزرگان طائفه است منتها وعده داده است که در جلد چهاردهم غدیرهی او را بیاورد که جلد چهاردهم الآن خبری نیست کجا است. بعضیها میگویند که امیدی است که پیدا بشود خیلی چیزها است. الغدیر ۲۲ جلد است، ۱۱ جلد آن چاپ شده است و ۱۱ جلد آن گم شده است. انسان باید خون گریه بکند. امّا حالا خوب (در ناامیدی بسی امید است) به هر حال به این موشحه میگویند. بین شما اهل ادب و شعر است موشحه خود یک فنّی است. بخواهیم آن را بگوییم باید یک شب دیگر بیاییم. دانستن آن برای آنها که طالب هستند مناسب است. موشحه در اندلس بوده است. چیزهایی نوشتند مفصّل. خلاصه این موشحه است و از این دو سه بند متبرّکاً میگویم بعد دعا بکنیم. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» این سیّد اسماعیل شیرازی است. در میلادیهها این دیگر در عالم نظیر ندارد. هر کسی بگوید دارد بدان که مطّلع نیست. دو سه بند آن را بگویم. مفصّل است. میگوید:
«آنَست نَفسی مِن الکَعبهِ نُور مِثلَ مَا آنَسَ مُوسى نَار طُور»
یَومَ غَشَّى المَلأ الأعلى سُرور قَرَعَ السَّمعَ نِداءُ کَنِداء شَاطِىء
الوَادی طُوى مِن حَرم»
می گوید جان من از کعبه نوری میبیند. چه خبر است. همینطور که موسی نوری میدید، جان من هم از کعبه نوری میبیند. بعد حالا خلاصه میگویم. در آخر میآید میگوید که یک چیزی میفهمیم، چیست؟
«وُلِدَت شَمسُ الضُّحى بَدرُ التَّمام فَانجَلت عَنَّا دَیاجیرُ الظَّلَام
نَادِ: یَا بُشراکُم هَذا غُلَام وَجهُهُ فَلقَه بَدرُ یُهتَدى
بِسنَا أنوارِهِ فِی الظُّلم» خلاصه میگوید که خورشید هدایت به دنیا آمده است. ظلمتها از ما برطرف شده است و ای شیعه ندا بکن که پسر بچّهای در کعبه به دنیا آمده است امّا چه پسر بچّهای «وَجهُهُ فَلقَه بَدرُ یُهتَدى»، «بِسنَا أنوارِهِ فِی الظُّلم» صورت او ماهی است که با این نور او تا قیامت مردم هدایت میشوند.
«وُلِدَت شَمسُ الضُّحى بَدرُ التَّمام فَانجَلت عَنَّا دَیاجیرُ الظَّلَام
«نَادِ: یَا بُشراکُم هَذا غُلَام» میدانید اقتباس از آیهی شریفه است که او رفت سطل را به درون چاه انداخت که آب بکشد، دید یک حضرت یوسف چقدر زیبا است. چه توقّع که از درون چاه یک چنین نوری بیرون بیاید. این فریاد زد «هذا غُلامٌ»[۱۲] بیایید ببینید که اینها اینقدر چیز بودند که میگوید بله آمدند خلاصه هیچ به دراهم معدوده او را فروختند و او را از دست دادند. پس اینطور شد که
«وُلِدَت شَمسُ الضُّحى بَدرُ التَّمام فَانجَلت عَنَّا دَیاجیرُ الظَّلَام
نَادِ: یَا بُشراکُمُ هَذا غُلَام وَجهُهُ فَلقَه بَدرُ یُهتَدى
بِسنَا أنوارِهِ فِی الظُّلم»
از خدا سؤال میکنیم خدایا تو غیر از علی یک بنده که در کعبه به دنیا آمده باشد داری؟ اگر داری بگو. یک آقا است در کعبه به دنیا آمده است. نه قبل از او بوده است، نه بعد از او خواهد بود. خدا قرق کرده است، خدا نمیگذارد کسی در آنجا به دنیا بیاید.
نَادِ: یَا بُشراکُمُ هَذا غُلَام وَجهُهُ فَلقَه بَدرُ یُهتَدى
بِسنَا أنوارِهِ فِی الظُّلم».
حضرت موسی و انذار قوم
حالا میگوید که حضرت موسی (علیه السّلام) برای الزام قوم خود گفت: «رَبِّ أَرِنی أَنْظُرْ إِلَیْکَ»[۱۳] بعضیها خراب میکنند. من خیلی تأسّف میخورم یکی میگفت که آدم محترمی هم بود میگفت حضرت امیر فرمود من هر چه دیدم با خدا دیدم. قبل از آن خدا را دیدم، بعد از آن هم خدا را دیدم. آن کجا و این کجا که یک کسی بگوید خدایا خود را نشان بده من تو را ببینم. این مغالطه است، این ویترین است همین امروز داشت پخش است. میگوید امیر المؤمنین گفت: «مَا رأیتُ شَیئاً إلّا وَ رأیتُ اللّه قَبلَهُ وَ بَعدَهُ وَ مَعه»[۱۴] خوب درست است جان من به قربان ایشان امیر المؤمنین امام الموحّدین است. هر چه دیدم اوّل خدا را دیدم، بله درست است و با او خدا را دیدم و بعد از او هم خدا را دیدم. این عمیق است. ایشان میفرمودند که بله این کجا و آن کجا که یکی بگوید خدایا نشان بده، من تو را ببینم. نه این مغالطه است حضرت موسی برای الزام خصم خود، الزام قوم خود… آنها آمدند دخالت کردند، جسارت کردند گفتند: «أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَهً»[۱۵] قرآن دارد این را به عنوان یک درخواست خیلی زننده یاد میکند. او هم گفت خیلی خوب پس اینجا بیاستید «رَبِّ أَرِنی أَنْظُرْ إِلَیْکَ»[۱۶] خلاصه جواب آمد که «لَنْ تَرانی» یا موسی، لن برای نفی ابد است. ابداً من را نمیبینی. حالا اینجا میگوید که در کنار کعبه روز سیزدهم لن هم خاصیت خود را از دست داد. چون لن برای نفی ابد بوده است. میگوید:
«نُسِخَ التِّأبید مِن نَفی تَری»، تأبید یعنی ابدی ساختن. ابدی بودن نسخ شد. لن چرا؟ «فَارانَا وَجهُهُ رَبِّ الوَری» چون خدا صورت خود را به ما نشان داد، وجه خود را به ما نشان داد. اینها وجه الله هستند، امام زمان وجه الله است. «فَارانَا وَجهُهُ رَبِّ الوَری» حالا
«لَیتَ مُوسی کَانَ فَینَا فَیَری مَا تَمنَّاهُ بِطورِ مُجهِدا»
ای کاش الآن موسی اینجا بود میدید که آن که میخواست اینجا است.
«فَانثَنی عَنُهُ بِکفیِ مُعدِم» یک شوخی هم کرده است، یک جدی هم گفته است. شوخی آن را بگویم جدی را هم بگویم. جدی این بسیار در من اثر میگذارد. اوّل شوخی آن را میگویم که برای جدی آن آمادگی پیدا بکنیم. شوخی کرده است عالم بوده است. شوخی است میگویند فرض محال، محال نیست. نقل کفر هم کفر نیست. این کفّار، یهودیان آمدند گفتند که عزیر فرزند خدا است. اشتباه کردند، بیربط گفتند، کافر شدند. یک عدّه گفتند مسیح فرزند خدا است، اشتباه کردند، بیربط گفتند. این دارد با شوخی جواب اینها را میدهد. میگوید شما که باطل میگویید امّا
«إن یَکُن یُجعَلُ لله البَنون» آمدیم و ما هم منحرف شدیم، ما کافر شدیم. میخواهیم بگوییم که خدا هم فرزند دارد. این کفر است. «إن یَکُن یُجعَلُ لله البَنون» امّا «وَ تَعالى الله عَما یِصفون» خدا بلندتر از این حرفها است. این کفر است امّا حالا که شما کافر شدید لاقل اینطور کافر بشوید. گفت که یک زنی در تبریز بود، یک شیخی که اهل منبر بود عاشق او شد. گفت به تو شوهر نمیکنم مگر اینکه یک دایره زیر عبای خود بگیری و بروی روی منبر بزنی. شیخ دید مگر میشود انسان بر روی منبر دایره ببرد. گفت شرط من همین است. دیدند خلاصه بسیار زیبا است، گذشتنی نیست. بالاخره گفت:
رنج راحت دان، چو شد مطلب بزرگ. گرد گله، توتیای چشم گرگ.
خلاصه این دایره را زیر عبای خود گذاشت و رفت روی منبر. خلاصه اوّل چند تا مختصر زد و گفت که ببینید دایره زدن حرام است امّا خدا نکرده اگر خواستید بزنید اینطور نزنید، یک دایرهی محکمی زد. یک مقدار سبکتر از این بزنید که حرام نشود ولی محکم زد. پایین آمد زن گفت حالا دیگر شد. حالا ایشان میگوید که کفر است، اگر میخواهید کفر بکنید اینطور کفر بکنید
«إن یَکُن یُجعَلُ لله البَنون وَتَعالى الله عَما یِصفون»
(العیاذ بالله) خدا فرزند داشته باشد امّا حالا که میگویید خدا فرزند دارد. چرا میگویید عزیر، چرا میگویید مسیح؟
«فَولیدُ البَیت أحرى أن یَکُون لِولیدِ البَیتِ حَقاً وِلدا»
اگر میخواهید کافر هم بشوید اقّلاً این شخصی که در کعبه به دنیا آمده است، این سزاوارتر است که بگویید این فرزند خدا است که (نعوذبالله) این هم کفر است. «لَا عُزَیرُ لَا وَ لَا ابنُ مُریم» نه عزیر، نه… همهی اینها کفر است. امیر المؤمنین بندهی خدا است و مناجات که میکند میگوید: «کَفَى بِی عِزّاً أَنْ أَکُونَ لَکَ عَبْداً»[۱۷] در عزّت من همین کافی است که بندهی خدا، بندهی تو بشوم. اینها شوخی است، شوخیهای شعرایی است.
وجه تشابه امیر المؤمنین علیه السلام و خورشید
امّا جدی آن را بگویم. اینکه را که میدانید انسانی که میمیرد، امیر المؤمنین را بالای سر خود میبیند. شکّی در این نیست. منتها اینجا اسرار زیاد است. یک مژده میدهم علّامهی مجلسی ۷۴ حدیث آورده است که شیعیان غیر از امیر المؤمنین بقیهی معصومین را هم میبینند. یک مقدار از خود مواظبت بکنید. مواظب این زبان باشیم. عاقبت خوب است، إنشاءالله که خدا ما را از اینها جدا نکند. حالا خورشید ولایت بالای سر آن محتضر طلوع میکند. من نمیدانم برای منافق هم میآید؟ ببین خورشید چند تا صفت دارد. خورشید بعضی از چیزها را زنده میکند، بعضیها را از حالت حیات بیرون میبرد. خدایا من نمیدانم تو شاهد باش این نمیدانم تواضع نیست که «مِنْ مُؤْمِنٍ أَوْ مُنَافِقٍ قُبُلا»[۱۸] این مؤمن را آنچنانتر میکند یا منافق را آنچنانتر میکند، حقایق به او روشن میشود که وقتی به جهنّم میرود طلبکار نیست. این را هم ما نمیدانیم، عقل ما نمیرسد امّا خلاصه ما إنشاءالله میبینیم، ما که منافق نیستیم. بالاخره ما هر چه بد باشیم من منافق هستم؟ میگوید این خیلی زیبا است دیگر نظیر ندارد. «أیَّهَا المُرجى لِقاهُ فِی المَمَات» ای آقایی که در هنگام مرگ امید دیدن ایشان است. «لَیتَ مَا عَجَّل بَی مَا هُوَ آت» ای کاش که من زودتر بمیرم. چرا؟ «کُلُ مُوتٍ فِیهِ لُقِیاکَ حَیاه» مرگی که تو در آن باشی، لقاء تو که مرگ نیست حیات است. ببینید
«أیَّهَا المُرجى لِقاهُ فِی المَمَات کُلُ مُوتٍ فِیهِ لُقِیاکَ حَیاه»
مرگ و لقاء امیر المؤمنین علیه السلام
هر مرگی که لقاء تو، دیدار تو در آن باشد حیات است. «لَیتَ مَا عَجَّل بَی مَا هُوَ آت» ای کاش آن مرگ من زود بیاید. چرا؟ «عَلَّنی» علنی مخفف لعلنی است. چون شعر است اینطور فرمودند اشکال ندارد. «عَلَّنی ألقَى حَیاتِی فِی الرَّدى» شاید من حیات خود را در این مرگ پیدا بکنم. در این مردن حیات پیدا بکنم. «فَائِزاً مِنهُ بَأوفَى النِّعَم».
[۱]– سورهی بقره، آیه ۲۵۳٫
[۲]– الکافی، ج ۱، ص ۲۳٫
[۳]– بحار الأنوار، ج ۳۶، ص ۱۵۵٫
[۴]– سورهی انبیاء، آیه ۶۹٫
[۵]– عبقات الأنوار فی إمامه الأئمه الأطهار، ج ۱۷، ص ۲۳۴٫
[۶]– سورهی علق، آیه ۱٫
[۷]– بحار الأنوار، ج ۱۸، ص ۲۲۳٫
[۸]– شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید، ج ۱، ص ۳۱۶٫
[۹]– سورهی احزاب، آیه ۴٫
[۱۰]– دلائل الصدق لنهج الحق، ج ۶، ص ۳۰۷٫
[۱۱]– الکافی، ج ۱، ص ۱۱۷٫
[۱۲]– سورهی یوسف، آیه ۱۹٫
[۱۳]– سورهی اعراف آیه، ۱۴۳٫
[۱۴]– حق الیقین فی معرفه أصول الدین، ج ۱، ص ۳۰٫
[۱۵]– سورهی نساء، آیه ۱۵۳٫
[۱۶]– سورهی اعراف آیه، ۱۴۳٫
[۱۷]– بحار الأنوار، ج ۷۴، ص ۴۰۰٫
[۱۸]– همان، ج ۶، ص ۱۸۰٫
پاسخ دهید