«نقش فاطمیه در هویت شیعه» عنوان سخنرانی حجت الاسلام کاشانی است که به مدت پنج شب در هیئت عبدالله بن الحسن علیه السلام به آن پرداخت، و ادامه این بحث ارزشمند را در هیئت میثاق به شهدا در اختیار حضار قرار دادند. مشروح جلسه هفتم تقدیم می گردد.
- افراط و تفریط در موضوع فاطمیّه
- تلاش ائمّه برای مسئلهی فاطمیّه و عدم فراموشی آن
- نقطهی اوج مناظرات بین شیعه و سنّی در موضوع حضرت زهرا
- اثبات شهادت زهرای مرضیه
- نقلی از عطّار
- یکی از مشکلات ما در قضیّه وحدت
- بین شیعه و قاتل زهرای مرضیّه تنش زدایی امکان ندارد.
- دو اشتباه در صورت درگیری با سنّیها
- تندروی شیعیان
- تهمتهایی بنی امیّه به عایشه زد
- تندروی و افراط شیعه و درگیری بین شیعه و سنّی
- علمای غیرتمند شیعه
- اتّهاماتی علیه شیعه و نوشتّن ردّیهی آن توسّط عبدالجیلیل قزوینی
- جعل سند و حرفهای جعلی
- سندی که طرف سند نمیداند به آن نسبت ندهید.
- رشد جریان صفوی
- فتوا برای کشتن شیعه و جنگ چالدران
- سلطان سلیم عثمانی: به دل من افتاد که شیعهها را بکشم!
- کینهی وهابیّت با صفویّه
- تئوری نادر شاه افشار در مورد حذف عقیده شیعه
- شرطی که در آن وحدت عملاً وحدت نیست و عقیده تعطیل است!
- حقیقت فاطمیّه جزء حقایق شیعه
- تعارضاتی در مقام عمل است کاری به عقیده ندارد!
- چرا وحدت را محال میدانند؟
- ردّیه نویسی
- نفرت پراکنی بین شیعه و یک مسلمان مستضعف فکری در جامعه امروز
- سنّت اخباریگری و به وجود آوردن دشمن فرضی
- بین اینکه عقاید شیعه را مطرح کنیم یا نه ماندیم!
- برترین خانهها، خانهی علی و فاطمه
- دستگیری علی (علیه السّلام) از مظلومان
- مهمترین امانت الهی
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ»[۱].
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْر ی * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۲]
«إِلهی وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى، وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]
افراط و تفریط در موضوع فاطمیّه
موضوع بحث ما فاطمیّه و وحدت اسلامی است. همانطور که خبر دارید در این قصّه دچار افراط و تفریط هستیم و این مسئله، مسئلهی یک جریان هم نیست، یعنی همهی جامعهی شیعه با آن درگیر هستند. یک بخشی از جامعهی شیعه و یا حتّی یک بخشی از جاهای آکادمیک ما فرض بفرمایید که در همین تهران اطّلاعیّهی شهادت حضرت زهرا زدن را ممنوع میدانند، از آن طرف هم هر گونه مماشات، یعنی نه وحدت، نه تقریب، هر گونه مماشات را عدّهای ممکن است تا بیغیرتی حساب کنند. بالاخره باید چه کار کرد؟ یک مقدّمهی خیلی کوتاهی عرض میکنم و عزیزانی که علاقهمند هستند را به بحث حواله میدهم. آن هم این است که آنچه مسلّم است قضیّهی فاطمیّه و رفتار زهرای مرضیّه (سلام الله علیها) که اخیراً بنده چند جا به عنوان نقش فاطمیّه در هویت آن به شیعه پرداختم از رئوس مسائل عقیدتی شیعه است. یعنی یک بخش مهمّی از تمایز شیعه با دیگران ماجرای حضرت زهرا (سلام الله علیها) و قیام ایشان است. این از مسلّمات است.
تلاش ائمّه برای مسئلهی فاطمیّه و عدم فراموشی آن
ائمّهی هدی (علیهم الصّلاه) هم تلاش جدّی کردند که مسئلهی فاطمیّه فراموش نشود. اجازهی تنشزدایی در موضوع فاطمیّه را ندادند. به هیچ وجه چنین اجازهای ندادند. نمیگذاشتند اصل مسئله فراموش شود، ولو اینکه شیعه در آن کشته شود. اینکه راه بیایند و تقیّه کنند این سر جای آن است، اجازهی فراموشی اصل مسئله نمیدادند. اجازهی این کار را برای اصل تأیید آن دو نفر نمیدادند. شما نگاه کنید امیرالمؤمنین (صلوات الله علیه) محکم روی اصول خود ایستاده است. میگویند آقا شما بیایید به حکومت برسید، سیرهی آن دو نفر را، کتاب و سنّت را امضا کنید. حضرت میفرماید: نه، در خانه مینشینم و امضا نمیکنم. نمونههای فراوانی که بحث آن را کردیم و الآن نمیخواهم وارد آن شوم.
نقطهی اوج مناظرات بین شیعه و سنّی در موضوع حضرت زهرا
همین مسئله در مناظرات شیعه و سنّی همواره نقطهی اوج مناظره کننده بوده است. اصل چه چیزی؟ قتل زهرای مرضیّه یا غضب زهرای مرضیّه (سلام الله علیها)، ماجرای احراق، ماجرای فدک، همواره این نقطهی اوج مناظرات شیعه بود. شما نگاه کنید با اینکه خود اهل سنّت شهادت زهرای مرضیّه را قبول ندارند از همان کتب قدیمی به ما نسبت میدهند که شیعیان اینطور میگویند. مختصر همین روضهای که برای شما خواندند، آنها آن را در قرن ۳، قرن ۴ نقل کردند. یعنی میگویند که فرض کنید شیعیان دروغ میگویند، اینطور میگویند. معلوم است شیعیان میگفتند که طرف دارد اعتراض میکند که شیعیان اینطور میگفتند.
من یک وقتی مناظرات را پیگیری کردم دیدم مناظرهی مهمّی در بین شیعیان با مخالفین رخ نداده است، الّا اینکه به این مسئله پرداختند. چرا؟ چون این از نقاط اصلی حقّانیّت شیعه است، از ادلّهی اصلی است. از طرفی چنین اتّهامی به کسی بزنند از هستی ساقط میشود. لذا طرف مقابل به مقابله میپردازد. خیلی از درگیریهای جدّی ما سر این مسئله بوده است. چه کار باید کرد؟
اثبات شهادت زهرای مرضیه
من چند تجربهی تاریخی خدمت شما عرض میکنم. بحث آن مفصّل است، اگر فرصت شود پنج یا شش جلسهی مبسوط در مورد آن حرف میزنم. یکی عکس العمل طرف مقابل است. چون اگر این اتّهام قتل حضرت زهرا (سلام الله علیها) را به خاتم انبیاء نسبت دهند ساقط میشود وای به حال غیر معصوم. یعنی میگویند دست کسی به خون سرور زنان بهشت آغشته است. چه چیزی از او میماند؟ هیچی، لذا طرف مقابل این را بدّترین فحش ممکن میداند. میگوید اصلاً شما فحش دهید این را نگویید. یک جملهای هم در پرانتز بگویم تقریباً قاطبهی اهل سنّت انصافاً چنین مسئلهای را باور ندارند. گاهی در ذهن ما پیش میآید. یک جای مفصّل به این پرداختیم، به آنها نسبتهایی میدهیم که بعضی وقتها دقیق نیست. ما میتوانیم به فضل الهی شهادت زهرای مرضیّه را اثبات کنیم. امّا اینکه غیر شیعه شهادت حضرت زهرا را باور دارند، در منابع درجهی یک آنها است، این نیست.
نقلی از عطّار
جالب است اگر به اوّل مصیبت نامهی عطّار رجوع کنید یک قصّهای نقل میکند میگوید یک مردی پیش یک شیخی آمد گفت: من از دست زن خود عاصی شدهام. زن من شیعه است و صبح تا شب به این ائمّهی ما، عزیزان ما فحش میدهد. عطّار میگوید آن شیخ اینطور راهکار داد. گفت: به او بگویید آن کسی که او به آن فحش میدهد او کسی از که حقّ داماد پیغمبر را غصب کرده است، دختر پیغمبر را کشته است. اگر کسی اینطور است علیه لعنت الله، عطّار میگوید. ولی ما معتقد هستیم چنین اتّفاقی نیافتاده است.
یکی از مشکلات ما در قضیّه وحدت
چه میخواهم عرض کنم؟ میخواهم عرض کنم فرق میکند که ما خیال کنیم طرف مقابل ما قاتل حضرت زهرا را دوست دارد یا نه یک نفر را دوست دارد که ما میگویم او قاتل حضرت زهرا است و او چنین چیزی را قبول ندارد یا نمیداند. فرق میکند دیگر! چون اگر کسی قاتل حضرت زهرا را دوست داشته باشد او هم ناصبی است. یکی از دلایلی که ما در قضیّه وحدت دچار مشکل هستیم این است که قاتل را توسعه دادیم. یعنی گفتیم بقیّه محبّان قاتل هستند؟ چطور میشود با اینها کوتاه بیاییم. این فلسطینیها، این افراد محبّان قاتل ما هستند. بله، اگر قضیّه به بحث اعتقادی برسد ما هم حقّانیّت خود را ثابت میکنیم و هم از نظر خود، شهادت حضرت زهرا را ثابت میکنیم. ولی طرف مقابل چنین چیزی را قبول ندارد. قاتل حضرت زهرا را قبول ندارد. یک خلیفهای را دوست دارد که از نظر او با آن منابعی که به دست او است، اگر پیغمبر به نبوّت نمیرسید نبی میشد. «لَوْ لَمْ أُبْعَثْ لَبُعِثَ فِیکُم»،[۴] اگر من مبعوث نمیشدم او مبعوث میشد و ابن تیمیه میگوید این متواتر هم است. یعنی او چنین تفکّری دارد. او که نمیگوید من قاتل حضرت زهرا را دوست دارم. میگوید کسی را دوست دارم که اگر پیغمبر مبعوث نمیشد او پیغمبر میشد.
بین شیعه و قاتل زهرای مرضیّه تنش زدایی امکان ندارد.
کسی که شیطان از سایهی او فرار میکند. «انّا الشّیاطین لِیُفَرُّوا من ظله» حتّی در آثار مولوی ما هم اینها است، هم در نظم آن و هم در نثر آن، او را دوست دارد. میگوید یکی از صحابهای که با تقوا بوده است، زاهد بوده است، خدمت کرده است و شیعه هم یک تهمتهایی به او زدهاند که ما این تهمتها را قبول نداریم. یعنی همین مسئله در تنشزدایی مهم است. در چه موضوعی تنشزدایی؟ بین شیعه و سنّی نه شیعه و قاتل. بین شیعه و قاتل زهرای مرضیّه تنشزدایی امکان ندارد. ممکن است به مصلحتی حیدر کرّار سکوت کند، ولی تنش زدوده نمیشود. فرصت پیدا کند حرف میزند. حتّی در منابع خود آنها هم است که فلانی نیاید با من همنشین شود، «کِراهِیَّهً مِن مَحضَرِهِ» اصلاً دوست ندارم کنار او بنشینم.
امّا ممکن است به خاطر عظمت اسلام ممکن است که بگوید شما ایران نروید. تا آنجایی که به یاد دارم وقتی شما جنگ میرفتید فرار میکردید. خوب خلیفهی مسلمین فرار کند خیلی ضایع است. ثانیاً اگر آنجا یک تیر به شما بخورد خلیفهی مسلمین را کشتند. باز هم شما ضرر کردید. کافر خیال میکند خلیفهی مسلمین را کشته است. اینجا از باب چیست؟ از باب اعزاز اسلامی است.
دو اشتباه در صورت درگیری با سنّیها
امّا بین قاتل زهرای مرضیّه و شیعه هیچ رابطهی محبّت آمیزی وجود ندارد. امّا بین شیعه و سنّی، نه سنّی قاتل حضرت زهرا است و نه ما او را قاتل میدانیم. رابطهی ما با او رابطهی یک مسلمان با یک مستضعف فکری است که اگر با او درگیر شویم حالا مثالهای تاریخی آن را میزنم، دو اشتباه کردیم که باید در قیامت جواب دهیم. یکی «صَدُّوا عَنْ سَبیلِ اللَّه»[۵] است.
الآن به شما بگویند که به منبر یک نفر برویم که معاذ الله به امیر المؤمنین دشنام میدهد. شما اصلاً شرکت نمیکنید. اگر زور شما برسد که یک بلایی سر او میآورید. نرسد هم میگویید اسم آن را نبرید. هیچ وقت از طریق او شما دنبال هدایت نخواهید گشت. بیزار میشود، منزجر میشود و این «صَدُّوا عَنْ سَبیلِ اللَّه» است. چون یک نفر که مستضعف فکری است، این بندهی خدا که در یک جایی دارد زندگی میکند، عبادت میکند، کار میکند خیال میکند که دارد به حق عمل میکند.
ما اگر دنبال هدایت هستیم به جای اینکه روی اینها فشار بیاوریم؛ حالا نمونههایی عرض میکنم که بعضی وقتها روی اینها بد فشار میآوریم. بعضی وقتها یک اتّفاقاتی توسّط بعضی از شیعیان افراطی ایجاد شده است که مانند کارهای داعش است. طبیعی است که طرف مقابل که متأسّفانه معمولاً تندرو و خشن است تندروی و افراط کند و مدام شقاق را بیشتر کند.
اوّلین مورد آن «صَدُّوا عَنْ سَبیلِ اللَّه» است. وقتی اعصاب او را خُرد میکنید جلوی هدایت او را میگیرید. دوم، مانند داعشیها انگیزهی او را برای قتل ما و یا انگیزهی او را برای حذف ما زیاد میکنید. آیا جائز است که انسان انگیزهی دشمن خود را متمرکز کند. به دشمن خود انگیزه بدهد، نیرو بدهد. برای چه؟ برای اینکه بیاید من را بکشد، یا یک عدّهای را بکشد.
تندروی شیعیان
چون این مسئله از اساس شیعه بود، لذا شیعیان روی آن محکم بودند. گاهی عصبانی میشدند و تندروی میکردند. این تندروی اینطور نبود که به گوش بعضیها نرسد، میرسید. همینطور ما تندروی نکنیم ما را میکشتند! خیلی از علمای ما را کشتند. ۱۳۰ نفر از اینها را فقط مرحوم علّامهی امینی لیست کرده است. حالا اگر به آنها انگیزه هم بدهیم، به آنها بهانه هم بدهیم، این اتّفاق شدیدتر میشود. مثال بزنم. از خود شروع کنیم، گاهی دچار بیانصافی شدیم. حالا میخوانم ببینید چه گلههایی کردند. مثلاً در ماجرای جمل شکّی نبود که امیر المؤمنین (سلام الله علیه) حق بود و طرف مقابل بغی کرد. درست است؟ اگر با نگاه شیعی توجّه کنیم، اصلاً در برابر امام معصوم این کار نصب است، ناصبیگری هم است. البتّه چون شرایط امیر (سلام الله علیه) نبود با اینها اینطور برخورد نکرد. وگرنه نجس هم میشوند.
تهمتهایی بنی امیّه به عایشه زد
نسبت به این ظلمی که به امیر المؤمنین شد اعصاب ما خورد شد. یک عدّهی قلیل که متأسّفانه امروز تریبون هم دارند و از همان قدیم هم بودند، اینها مدام دنبال این بودند که به آن کسی که در جمل به امیر المؤمنین ظلم کرد یک چیزی ببندند. در زمین بنی امیّه بازی کردند. بنی امیّه برای اینکه به رسول خدا توهین کند از فرصت استفاده کرد، از قول عایشه روایاتی نقل کرد که هر کسی اینها را بخواند نسبت به او بدبین شود. مثلاً فلانی خانهی عایشه آمد و صبح محتلم رفت. یعنی ببینید کم کم تمرین میدهد که شما تصوّراتی کنید. یا عدّهای ۳۰ ساله یا ۴۰ ساله بودند عایشه به اینها میگفت به سراغ خواهر من یا دختر برادر من بروید و از اینها شیر بنوشید و محرم شوید. حالا شما نگاه کنید تصویر سازی میشود دیگر. «رضاعه الکبیر»[۶] همه هم نقل کردند. آن کسی که دنبال انتقام بود، دنبال انتقاد بود باید به همان جمل اکتفا میکرد که حقیقت بود! این کار را نکرد. گفت در صحیح بخاری «رضاعه الکبیر» آمده است، در صحیح مسلم آمده است که در خانهی او محتلم شده است، یعنی چه؟
تندروی و افراط شیعه و درگیری بین شیعه و سنّی
آقا شما وقتی اینها را صحیح مسلم و بخاری نقل میکنید برای چه نقل میکنید؟ یعنی قبول دارید؟ نه، احتجاج کنید. با خصم خود، با مخالف خود، کم کم این مناظرهها تبدیل به باور بعضیها شد که کم بودند، ولی متأسّفانه حرف آنها شنیع بود و در عمق دل طرف مقابل نفوذ میکرد. مثلاً گفتند معاذالله همسر پیغمبر دچار گناه شده است. برای گناهان اینطوری ۴ شاهد میخواهد که دیده باشند. نه اینکه یک نفر بگوید به نظر من هم این اتّفاق افتاده است. ۴ شاهد باید عادل باشند، ثقه باشند، برای شیعه، صحیح مسلم که حالا چنین ادّعایی هم در آن نکرده است، ثقه است؟ نه، گاهی اعصاب آنها خُرد میشد یک چیزی میگفتند. این به گوش آن طرف میرسید. آنها سعی میکردند یک جا خفت کنند و یک شیعه را بکشند. گاهی این درگیریهای کوچک، مثلاً یک دفعه وسط بازار بغداد یک نفر یک چیزی میگفت. سال ۳۷۴ یک شیعه و سنّی چیزی به هم گفتند، منجر به کشته شدن آن سنّی شد. اهل بازار ریختند و زدند مرد شیعه را کشتند. بلافاصله ارتش در صحنه آمد و از شیعه ۱۷ هزار سر برید. من که عرض میکنم آن طرف که تندروی و افراط است، آقا چرا این را تحریک میکنید؟ بعد هم مسئلهای که نمیتوانید از آن دفاع کنید! شما مسئلهی جمل را مطرح کنید و راحت هم دفاع کنید و حقیقت هم است. چه نیازی دارید ببافید! حدّاقل مسئلهای که سندی ندارد.
علمای غیرتمند شیعه
این جوانی که بالا خانه را اجاره داده است و در مورد این مسئله اخیراً کتابی نوشته است، از قول علّامه مجلسی یک چیزی را نقل میکند که علّامه مجلسی ذیل آن نوشته است عقلاً و شرعاً و عرفاً این حرف باطل است. بعد میگوید در بحار آمده است! آقا نویسنده ذیل آن نقل کرده است، چون داشته جمع آوری میکرده است. ذیل این موضوع معاذ الله فحشا میگوید شرعاً و عقلاً و عرفاً باطل است. جالب است آن کسانی که غیرتی اصلی شیعه بودند مثل مناظره کنندهها، مثل مرحوم علّامه حلّی، مثل عبدالجلیل قزوینی، اینها به شدّت این حرفها را انکار میکنند. علّامهی حلّی کتاب نوشته است، الفَین، نزدیک ۱۰۷۰، که ۷۰ دلیل عقلی بر امامت و عصمت امام علی آورده است. چه نیازی دارد حرف ببافد!
اتّهاماتی علیه شیعه و نوشتّن ردّیهی آن توسّط عبدالجیلیل قزوینی
عبد الجلیل قزوینی که میگوید من شنیدم یک کتابی در ردّ شیعه است سپرده بودند از من پنهان کنند، چون میدانستند اگر به دست من برسد جواب میدهم. آقای عبدالجلیل قزوینی کجایی که الآن بیش از ۶۰۰ کتاب علیه ما نوشتند، ما حال نداریم، مگر واتساپ و تلگرام میگذارد که ما جواب دهیم. میگوید یک سال گشتم تا این کتاب را پیدا کنم، ردّیه النّقض نوشتم قریب به هزار صفحه است. اتّهامات را پاسخ داده است و داغان کرده است. میگوید سپرده بودند به من ندهند چون نسخه خطّی چاپ نمیشده است، چون میدانستند من کتاب را رد میکنم. آنجا نوشته است صد هزار لعنت خدا و ملائکه بر کسی که اعتقاد داشته باشد که گرد فواحش بر دامن زنان پیامبر نشسته است. همانجا از حضرت زهرا دفاع کرده است و ولایت امیر المؤمنین را هم اثبات کرده است. یعنی یک عدّه عقلای شیعه بودند؛ همان موقعی که داشتند کتاب در رد مینوشتند توجّه میکردند که حرف باطل نزنند و حق بگویند. یک عدّه هم اخباری مسلک بودند میگفتند. این جر و منجر، رفت و برگشت مدام ادامه پیدا کرد. چون شیعه همیشه در ضعف بود. طرف مقابل هم مدام دنبال انکار بود.
جعل سند و حرفهای جعلی
دو سند عرض کنم. طبیعتاً آنها اینطور بودند که اصل موضوع را انکار کنند. مثلاً نقل میکردند که آن ماجرایی که امیر (سلام الله علیه) و زهرای مرضیه بودند و حضرت با آن دو نفر قهر کرد که بخاری و مسلم این را نقل کرده است. میگفتند: نه، اوّل این یک اختلافی بوده است و بعد هم آشتی که نیست آنها در صدد لاپوشانی بودند. آقا آشتی کردند و خلیفه هم آمد به حضرت زهرا نماز میّت خواند. این یعنی چه؟ یعنی عکس العمل. آقایانی که صحیح بخاری و مسلم را روی سر خود میگذارند اینجا به سراغ حرفهای جعلی میروند. عبدالله بن محمّد قدّامی راوی این روایت است. ذهبی در میزان الاعتدال، جلد ۴، صفحه ۱۸۰ چاپ دارالکتب العلمیه میگوید این از مصیبتهای این آقا است، دروغ گفته است. یعنی سعی میکردند یک طوری مسئله را حل کنند. چون اتّهام، اتّهام سنگینی است. یا نسبت به همسران پیغمبر آن دو نفر مثلاً میگفتند: «وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِیُّ إِلى بَعْضِ أَزْواجِهِ»[۷] چه چیزی است؟ گفتند: پیغمبر به اینها گفت بعد از من پدران شما خلیفه میشود. به کسی نگویید. بعد اینها رفتند گفتند.
ذهبی در جلد ۲، صفحهی ۴۰۶ میزان الاعتدال میگوید این حرف برای خالد بن اسماعیل مخزومی است. این از جعلیّات و اکاذیب او است. توجّه کردید؟ جعلیّات به چه دردی میخورد؟ ما میفهمیم یک زمانی سعی میکردند در جامعه این حرف را رواج دهند و یک عالم علم حدیث میگفت این دروغ است. یعنی طرف مقابل سعی میکرد ماست مالی کند.
از این طرف شما میفهمید وقتی طرف حدیث را جعل میکند برای اینکه این مسئله را حل کند یعنی اینجا نقطهی ضعف او است. دست خود را همینجا بگذارید و فشار بدهید. بگویید آقا جواب دهید «بَضعَهُ الرَّسُول» چرا «فَهَجَرَتْهُ فَلَمْ تُکَلِّمْهُ حَتَّى تُوُفِّیَتْ»، «فَغَضِبَ غَضَبًا شَدِیدًا» این از یکی از منابع درجهی یک شما، شما اگر روی همین بایستید او مجبور است بال بال بزند. جواب هم ندارد بدهد. همین جعل حدیث نشان میدهد که جواب ندارد که بدهد. میگویند شعبی گفته است که آشتی کردند در حالی که شعبی ۱۵ یا ۱۶ سال بعد از اینکه حضرت زهرا از دنیا رفته است، به دنیا آمده است. اصلاً نبوده است که ببیند. ما روایت بخاری میگوییم و آقایان مرسله میآورند. یعنی چه؟ یعنی جواب این مسئله را بلد نیستند.
سندی که طرف سند نمیداند به آن نسبت ندهید.
این وهّابی بن عثیمین در شرحی که به صحیح مسلم نوشته است در تعلیقهی خود جلد ۹ صفحهی ۷۸ معاذ الله میبیند که نمیشود انکار کرد، میگوید عقل نداشت که انکار کرد. بابا دست خود را همین جا بگذارید. آقایان میگویند که اگر کسی به یکی از صحابهی درجه ۶ بگوید ترسو، مثلاً بگوید ترسو بود، خسیس بود، حدّاقل باید او را شلّاق بزنید. خیلیها میگویند او را بکشید. خوب سیّده نساء اهل الجنه قیام کرده است، بن عثیمین از هیئت کبائر العلما میگوید چون عقل ندارد قیام کرده است. دست روی همین بگذارید نمیتواند جواب دهد. آن جریان اعتدالی شیعه میگوید باید نسبت به حضرت زهرا حتماً بگویید. چرا؟ چون اهل البیت اجازهی تنشزدایی ندادند، چون حقّانیّت را روشن میکند. امّا چیزی که اضافی نیست را نگویید. سندی که طرف سند نمیداند به آن نسبت ندهید. کتابی که در آن جامعهی کبیره نقل شده است را نگویید برای اهل سنّت است. خوب اعصاب او را خرد میکنید، میگوید به ما دروغ میگویند. همین راستها را بگویید او نمیتواند جواب دهد. چه نیازی است؟ اشتباه فاحش شاه اسماعیل صفوی در مورد شیعه
متأسّفانه آن جمعیّت اخباری مسلک این گوشه و آن گوشه بودند تا اینکه صفویّه به وجود آمد. صفویه خدمات زیادی برای شیعه داشت، ولی یک اشتباه فاحش هم داشت. اشکالی ندارد، خیلی هم خوب است، دم شما گرم که مذهب رسمی شیعه را اعلام و اعلان کردید، ولی شاه اسماعیل چه لزومی داشت به کوفه بروید و قبر ابوحنیفه را خراب کنید؟ نسبت به تخریب قبور توسّط داعش چه حسّی به شما دست میدهد؟ جز اینکه انگیزه شما برای مدافعان حرم را تقویت میکند! وقتی با یار پیغمبر، حجر این کار را کردند شما گردن خود را میدهید که معاذ الله جسارتی به آن مرقد منصوب به بی بی دو عالم زینب کبری نشود. درست است؟ چه کار داشتید قبر ابوحنیفه را خراب کردید؟
رشد جریان صفوی
یک فرصتی اتّفاق افتاد که بخشی از این فرصت به ضرر ما شد. چه شد؟ جریان صفوی که رشد کرد یک عدّه عالم؛ نه اینکه تا به حال ما کتک میخوردیم، همهی چکها را ما میخوردیم، قتل عامها برای ما بود، به فکر انتقام افتادند. «لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا»[۸] یک عدّه ظلم کردند و زور شما رسید شما نباید ظلم کنید. علمای شیعه هرگز در این زمینه وارد نشدند. حتّی شاههای صفوی گاهی اعتراض میکردند و شکایت میکردند که این ملّاها اجازه نمیدهند ما برویم اینها را بکشیم. ولی مثلاً یک دفعه زدند نوهی تفتازانی را کشتند. هم خود تفتازانی عالم بود و هم نوهی او عالم بود. شما بزنید یک آیت الله از آنها را بکشید توقع دارید که محبوب شوید؟
فتوا برای کشتن شیعه و جنگ چالدران
علمای درون ایران از اهل سنّت، آنهایی که انسانهای فرهیختهای بودند به عثمانی کوچ کردند، فتوا به کفر شیعه دادند، جنگ چالدران به وجود آمدند. گفتند جهاد با این مرتدّین به رهبری این خارجی اسماعیل صفوی واجب است، زنهای شیعه را بردند روم فروختند. آنها اشتباه کردند، شکّی در آن نیست. ولی از این طرف چرا تحریک کردید؟ چه کار داشتید قبر اینها را خراب کنید؟ تغییر مذهب اجباری، بگویید یا شیعه باشید یا سر شما را میبرم. نمیخواهم بگویم این آدم کشی یا این اجبار جمعیّت زیادی بود. ولی یک نوهی تفتازانی که عالم برجسته است کافی است برای اینکه افکار عمومی آنها را علیه ما بشورانید و شما میبینید که در مفاحکه الخلّان بیانیهای که این آقای سلطان سلیم عثمانی صادر میکند میگوید: همهی علما فتوا به قتل شیعه دادند و گفتند اینها کافر هستند. لذا من برای جهاد با کفّار از همهی عالم آدم جمع کردم.
سلطان سلیم عثمانی: به دل من افتاد که شیعهها را بکشم!
البتّه تحریفگرهای آنها در همین جملهای که من دارم عرض میکنم در همین مفاحکه الخّلان حذف کردند که علما گفتند. نوشتند سلطان سلیم گفت: به دل من افتاد که شیعهها را بکشم. این قتل عام دو طرفه شدّت گرفت. اخبار آن هر روز میرسید. دم مرز میآمدند به روستاها حمله میکردند و زنها را میدزدیدند و نوامیس شیعه را به عنوان برده میفروختند، یعنی داریم با کفّار میجنگیم. آن طرف تندروی خیلی زیاد است. این طرف هم رساله فی بقر بطن فلانی یعنی رسالهای در دریدن شکم فلانی. مقامات فیروزیه، مناقب ابولؤلؤ. یعنی عقل نبود که بابا جان شما دنبال چه هستید؟ دنبال اعزاز شیعه هستید، دنبال حقّانیّت شیعه هستید. با این چیزها که اعزاز اتّفاق نمیافتد، جز درگیری. شما اگر روی همان «فَهَجَرَتْهُ فَلَمْ تُکَلِّمْهُ حَتَّى تُوُفِّیَتْ» بگذارید همه چیز حل است. چه کار دارید که مدام کِش میدهید.
کینهی وهابیّت با صفویّه
در جنوب دولت عثمانی که عراق است دو بار توسّط وهّابیّت در نوردیده شد. گفتند به ما چه، دارند مرتدّین را میکشند. چقدر وهّابیها جنایت کردند و در کربلا آدم کشتند. هیچ اتّفاقی نیافتاد! خود سلطان عثمانی پاشا را اجیر کرد. اخیراً یک کتابی به نام گزراش یک کشتار که کتابخانهی تخصّصی تاریخ اسلام منتشر کرده است و اسناد آن را آورده است، ببینید. حمله کردند و زدند شیعیان را کشتند، نوامیس شیعه را چه کردند و فروختند. به چه بهانهای؟ اینها به بزرگان ما دشنام میدهند. همین امروز پیش داعشیها بروید همین را میگویند. میگویند چرا به شما صفوی میگویند؟ چون یک روزی با صفوی جنگیدند و شکست دادند، ثانیاً کینه دارند. این صفویها به ما دشنام میدهند. اینها اصلاً قرآن را قبول ندارند.
«رساله فی الردّ علی الرافضه» برای محمّد بن عبد الوهاب است. صفحه ۶۶ ببینید چه میگوید. میگوید: «مطلب سبّهم عائشه المبرأه» از نظر آنها آن زنی که آیه ۱۱ سورهی نور در مورد آن نازل کرد که گناه جنسی نکرده است از نظر آنها عایشه است. یک عدّهای هم پیدا شدند که اخیراً متأسّفانه شما دیدید که این حرف را نسبت دادند. میگوید کسی که این حرف را میزند یعنی قرآن را قبول ندارد. «مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ»[۹] کافر ملحق به مشرک است. «فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ»[۱۰] خوب این را بپرسید. این رساله تکثیر میشود. قطع کوچک توسّط این داعشیها میگردد، یعنی سعی میکنند انگیزهی آنها را تقویت کنند. یک اتّفاقی افتاد. آن اتّفاق چه بود؟ وقتی صفویّه شکست خورد و اگر یک وقتی حال شما خیلی خوب بود و میخواستید حال خود را خراب کنید بروید این دو تا رساله و خاطرهای که اروپاییها در غارت اصفهان توسّط افغانها نوشتند مانند این ایتالیایی که اخیراً رسالهی او منتشر شده است نمیخواهم دقیق آن را به دلائلی بگویم، ببینید آنجا چه کردند! آنها به اندازهی کافی تندروی میکنند، چرا شما در قتل عام شیعه اینقدر به آنها انگیزه میدهید؟
تئوری نادر شاه افشار در مورد حذف عقیده شیعه
صفویه ور افتاد و کشور از هم پاشید و نادر افشار آمد. سال ۱۴۸ جمع کرد گفت: به شرطی میآیم که این دعواهای شیعه و سنّی را کنار بگذارید. اینقدر قتل و خونریزی زیاد بود سکوت کردند. سال ۱۵۶ در نجف علمای شیعه و سنّی را جمع کرد گفت این وثیقه را باید امضا کنید. بعضی از جملههای آن را میخوانم ببینید. این هم چه بود؟ عوض اینکه مشکل را حل کند نادر آمد یک تئوری داد. تئوری حذف عقیده شیعه. گفت: ما بیاییم مذاهب چهار گانه را پنج گانه کنیم، اعتقاد شیعه هم است. یک عدّه از علمای شیعه مخالفت کردند و آنها را هم کشت. بقیّه امضا کردند، اسامی امضا کنندگان هم است. هم از شیعهها نوشتند، نویسندهی درّهی نادره که خود او کاتب سلطنتی بوده است آورده است، در مجلهی یادگار شمارهی ۳۶ به عنوان وثیقهی اتّحاد اسلامی آمده است و میتوانید تصحیح شدهی آن را دانلود کنید. سنّیها از آنهایی که در آن جلسه حاضر بودند در مکیّه یک نفر را آورده است. یعنی هم از این طرف یک نفر نقل کرده است و هم از آن طرف یک نفر. عربی را آن نقل کرده است و فارسی آن را این. که گفت شما جمع شوید، ما را به عنوان مذهب پنجم قبول کنید، اجازه دهید ما هم به احکام خود عمل کنیم، عقاید شیعه هم همان عقاید شما باشد. در افکار عمومی آن زمان بعضی پذیرفتند و بعضیها نپذیرفتند و کشته شدند و بقیّه مجبور شدند امضا کنند. بعضی جملات آن را میگویم ببینید. هر کسی آن دو نفر را شتم کند او را شلّاق میزنم. این را امضا کردند. سال ۱۵۶ قبل از اینکه وثیقه را بنویسد به زیارت قبر مطهّر ابوحنیفه رفت. وقتی یک جایی تندروی میکنید یک جایی این یکی هم از این طرف میافتد. اینجا را دقّت کنید. بعد از رحلت جناب سیّد الاحرار بنای خلافت به اجماع صحابه و الانصار که اهل حلّ و عقد هستند بر خلیفهی اوّل ثانی اثنین اذ هم فی الغار، صدر نشین مسند خلافت؛ ما اینها را قبول داریم. علمای شیعه پای آن را امضا کردند. یعنی وقتی شما دچار درگیری میکنید و امنیّت کشور را از بین میبرید، یک نفر دیگر نمیفهمد چه کار کند، از این طرف میافتد. عجیب است خود آقایان قائل به نص نیستند.
شرطی که در آن وحدت عملاً وحدت نیست و عقیده تعطیل است!
به نص و نصب احزاب بر فاروق اعظم مزیّن المنبر و المحراب عمر بن خطّاب و بعده بشورا و اتّفاق به جناب ذوالنّورین ما اعتقاد داریم که شاه اسماعیل بر سلطنت سلطان سلیم خروج کرد. انگار مثلاً یک شهرکی از حکومت عثمانی بوده است. این جمله را میخوانم ببینید. به این شرط ما موافقت را پذیرفتیم که آثار مبتدئه که مخالف مصلحت اسلام و آباء عظام است ترک و بر منهج حقیّت خلافت خلفاء راشدین قائل و سالک شویم. یعنی چه؟ رسماً فقط فقه جعفری باشد، عقیده تعطیل است. اینکه اهل ایران از عقاید سابقه نکول و مذهب جعفری را که از مذاهب حق است اختیار کنند. بعد شروع به مدح و حقّانیّت آن دو نفر و کفر کسی که امامت آن دو نفر را نپذیرد شروع کرده و امضا هم کرده است. وثیقهی اتّفاق نجف، مجلهی یادگار خیلی سال پیش، شماره ۳۶ آن نسخهی تصحیح شدهی آن را منتشر کرده است. جاهای دیگر هم است. علمای شیعه از این موضوع ترسیدند. اینکه بعضی از وقتها علمای معاصر ما بحث وحدت را میکوبند این وحدت را میکوبند، این وحدتی که عملاً وحدت نیست، عملاً حذف تشیّع است.
حقیقت فاطمیّه جزء حقایق شیعه
من یک وقتی پیش یکی از مرتبطین با یکی از آقایان مخالف وحدت رفته بودم گفتم خداوکیلی شما الآن که با وحدت مخالفت میکنید کسی در کشور ما چنین حرفی راجع به وحدت میزند؟ از بالا تا پایین کشور در فاطمیه مشکی پوش هستند. چون مسئله فاطمیّه، جایگاه آن و وحدت را نتوانستیم حل کنیم یا کار را دست تندروها دادیم که همین الآن هم است. طرف خیال میکند خیلی شجاع است که در اینستاگرام خود به یک نفر فحش دهد. اینجا من دیدم هشتک تو به ما جرأت طوفان دادی است. در حالی که اصل مسئله را نفهمیدند. اصل مسئله این است حقیقت فاطمیه جزء حقایق شیعه است. امّا دشمنی با مسلمانی که غیر مذهب ما است کجای دین آمده است؟ این را تشخیص ندادند. عقاید قلبی است، در آن عمل نیست.
نتوانستیم این را برای بعضیها حل کنیم که برائت از فرعیّات عقاید است. عقاید قلبی است. یعنی عمل در آن نیست. باور است. عقاید باور است. عملی که بر مبنای باور است فقه میشود. مثلاً شما توحید را قبول دارید و چون توحید را قبول دارید خدا را عبادت میکنید و نماز میخوانید. نماز فقهی است، توحید اعتقادی است. برائت از دشمن حضرت زهرا برائت از دشمن خدا است، قلبی است، اعتقاد است. امّا اعلام آن چطور؟ اعلام آن از جنس اعتقاد است یا عمل است؟ عمل است. اینکه اعتقاد نیست، این عمل است. در باب عمل و فقه یک فرقی با اعتقاد است. اعتقاد همیشه باید باشد، یعنی شما هر وقت که توحید را نپذیرفتید از دین خروج کردید. امّا گاهی در عمل شما دچار تزاحم میشوید، یعنی بین چند وظیفه مردّد هستید. درست است؟ در فقه شما در مقام امتثال دچار تزاحم میشوید. در مقام عقیده سر جای خود است. همان که شما در مقام عقیده توحید را قبول دارید میخواهید نماز بخوانید میبینید که الآن میخواهم نماز اوّل وقت بخوانم یک بدهکاری معسر شده است و میخواهند او را به زندان ببرند. ۱۰۰ هزار تومان پول بدهکار است و در جیب من هم است. آبروی مؤمنی دارد میرود. جان کسی در خطر است، بچّهی یک کسی بیمارستان است، مریض است. عقیدهی توحید شما سر جای آن است، نماز اوّل وقت عمل است. بین این امتثال با آبروی مؤمن تزاحم میشود. مثلاً معاذ الله مسجد نجس شده است و تطهیر آن واجب فوری است. نماز وقت دارد. اوّل باید تطهیر کنید.
تعارضاتی در مقام عمل است کاری به عقیده ندارد!
در مقام عمل، در مقام امتثال گاهی بین چند وظیفه تعارض میشود. اسم آن تزاحم است. مثلاً شما یک جا یک حرفی را بزنید بروید درون تل آویو راجع به هلوکاست حرف بزنید آنجا شما را میکشند. این را نمیگویید. کسی نمیگویید از عقیده خارج شدید، چون عقیده که به عمل نیست، تزاحم است. همان عمّار که او را مجبور کردند به پیغمبر دشنام دهد خدا تأیید کرد. گفت: خوب کاری کرد، او را میکشتند! ایمان او به پیغمبر دست نخورد، بین دفاع از پیغمبر و حفظ جان خود ماند. چون حفظ جان مقدّم است. چون این آدم به درد اسلام میخورد. مُکرَه شد. یعنی تزاحم، یعنی چه کار کنم؟ به پیغمبر توهین نکنم و کشته شوم یا معاذ الله یک چیزی نگویم و کشته نشوم و به اسلام خدمت کنم. اسلام میگوید جان تو واجب است، آن را حفظ کنید، تقیّه واجب است. دیگر آن کسی هم که نگفته واجب است میگوید جایز است. تزاحم است. این تزاحم از باب مقام عمل است، نه عقیده که تا شما میآیید حرف میزنید طرف میگوید یک مشت سنّی. خدا رحمت کند حتّی بعضیها به این مرحوم شهید بهشتی هم وهّابی میگفتند. متحجّر! آقا عقیدهی او که دست نخورده است، در مقام عمل با شما اختلاف در اجتهاد پیدا کرده است، مثل تقیّه، مثل اینکه الآن بعضی از مراجع اجازه میدادند که شما بدون مهر در عربستان نماز بخوانید. به توحید شما کاری ندارد، در مقام عمل طرف خیال میکند که دارید روی بت سجده میکنید. میگوید آقا وهن است و نمیخواهد انجام دهید. اینکه خلاف تشیّع نیست، این اختلاف فقهی است، یعنی اختلاف عملی است، اختلاف فرعی است، این را نتوانستند حل کنند. برائت قلبی است. بیزاری از دشمن خدا. هر وقت شما از دشمن خدا بیزاری نباشید چطور میشود جزء بندگان خدا باشید. امّآ بیان اینهم همیشه؛ گاهی مصالحی این بیان را اجازه نمیدهد. یک مورد آن چیست؟ همین که عرض کردم. «صَدُّوا عَنْ سَبیلِ اللَّه»[۱۱] است. باطلهای آن هیچ، شما حقیقت فاطمیّه را هم بخواهید بگویید طوری بگویید که طرف مقابل ناراحت شود این هدایت نمیشود. جلوی هدایت او را گرفتید. چه لزومی دارد این را بگویید؟ یا طوری بگویید که انگیزهی این داعشی را تقویت کنید، چون نتوانسته است تشخیص دهد.
چرا وحدت را محال میدانند؟
شما نگاه کنید من با یکی از این آقایان صحبت میکردم که شما برای چه وحدت را محال میدانید؟ گفت برای اینکه همانطور که بعضی از بزرگان فرمودند نور و ظلمت یک جا جمع نمیشود. گفتم اوّلاً شما به من بگویید یک نفر گفته است که نور و ظلمت را یک جا جمع کنید! چه کسی گفته است شما برای قاتل حضرت زهرا دست بزنید؟ بله، یک عدّه تند روی کردند، ولی گفتمان عمومی این نیست، گفتمان رسمی این نیست. بعد به من گفت: همهی اینها جاهل و مقصّر هستند. جاهل و مقصّر هستند یعنی چه؟ یعنی میدانند قاتل حضرت زهرا چه کسی است، با این حال او را دوست دارند. من گفتم آقا شما یک نفر از این کسانی که دارند اشتباه میکنند را پیدا کنید تا ببینیم چنین حرفی میزنند، من دیگر کلّاً حرف نمیزنم. آن مسائل از این به شدّت سطح پایینتر را قبول ندارند. اینها به هیچ وجه قبول ندارند به هیچ وجه که دو تا متعه زمان پیغمبر بود و یک نفر بعداً تعطیل کرد. با تحریف با هر چیزی الآن میگوید که پیغمبر متعه را ترک کرد. بله، شیعه ثابت میکند که یک نفر دیگر گفته است. بحث ما سر جای خود ولی آنها زیر بار نمیروند. نمیگویند ما خلیفهای را دوست داریم که تشریع کرده است. کافی است شما همین را برای او اثبات کنید میپذیرد. ولی ما چون در خود یک تار تنیدیم و حواس ما نیست، برای خود کتاب مینویسیم. برای خود نشریه منتشر میکنیم. کلّی هم خوشحال میشویم.
ردّیه نویسی
خدا میداند ۹۰ درصد کتابهایی که دربارهی شبهات فاطمیه نوشته میشود در بین خود اشکالات علمی آن آنقدر زیاد است که اگر بحث شود آبروبر است. میدانید چرا؟ برای اینکه ننشستیم دقیق بحث کنیم. نرفتیم از علّامهی حلّی یاد بگیریم که وقتی حرف میزد هنوز جلد ۲ کتاب نوشته نشده است جلد ۱ آن جهان را گرفته بود. ردّیههای متعدّد! اصلاً ردّیه نویسی یعنی چه؟ یعنی یک چیزی شبههی مهّمی است و مجبور میشوند جواب دهند. آیا هر چیزی که در تاکسی مطرح شود تلویزیون به آن جواب میدهد؟ نه باید حتماً یک چیزی باشد و روی جامعه اثر بگذارد تا پاسخ دهند.
نفرت پراکنی بین شیعه و یک مسلمان مستضعف فکری در جامعه امروز
از این سنّـت علمی که فاصله گرفتند بروید و نگاه کنید. ببینید به چند تا از این کتابهای معاصری که در این زمینه نوشتیم آنها ردّیه نوشتند؟ چرا ردّیه نمینویسند. چرا ما باید راجع به حضرت زهرا مناظره کنیم و خیال کنیم پیروز شدیم، هر سال آنها در فاطمیّه آن را پخش کنند. چون یک سنّت اخباریگری وسط آمده است، خود ما با خود جمع شدیم یک چیزهایی میگوییم و خود ما هم خوشحال میشویم. قابل ارائه هم نیست. دقیق نیست. کاری که اتّفاق میافتد این است که درون هیئتها داریم بین خود و یک مسلمان مستضعف فکری نفرت پراکنی میکنیم. شیعه اگر شیعه باشد الآن؛ چرا ما این روضهها را میخوانیم باور نداریم؟ «الْبَیْتَ بَیْتُک»[۱۲] اگر به این اعتقاد دارید یعنی وقتی یک مصلحت بزرگتری است تحمّل خود را بالا ببرید. من نمیگویم عقیدهی خود را کنار بگذارید. عقیده باید کنار باشد، اهل بیت اجازه نمیدهد عقیده را حذف کنید. ولی در مقام عمل کجا ائمّهی ما اعصاب مخالفین خود را خُرد کردند؟ یک مورد بگویید. یک مورد بگویید که مورد آن واقعاً مستند باشد. یک وقتی علمای ما آنقدر مشهور بودند مانند علّامه حلّی که کتاب اصول فقه مینوشتند و سالها در اهل سنّت کتاب درسی میشد. الآن خود ما در دور خود تار تنیدیم، حرفهای خود را برای خود میگوییم. خوب اینجا کسی نیست که مخالف جواب دهد، همه ما را تشویق میکنند. نتیجه این میشود که در هیئتهای ما بچّه هیئتی خیال میکند اینکه در کردستان است، اینکه در زاهدان است محبّ قاتل حضرت زهرا هستند. بعد میگوید یک جا رفتیم یک کارگر خانهی ما آمده بود، گفتم مذهب شما چیست؟ چند ناسزا گفتم و راحت شدم. این مرام تشیّع است. آیا او دیگر برمیگردد راجع به تشیّع تحقیق کند. مخصوصاً او که در موضع ضعف هم بوده است. کارگر بوده است و میخواسته پول خود را بگیرد، سکوت کرده است. اینکه دارم عرض میکنم چون منبر است واضح نگفتم. آثاری که معاصرین ما نوشتند بسیاری از اینها در خور نقد آنها هم نبوده است و آنها را هم نقد نکردند. گاهی بعضی از آنها در ماهوارهها آن را میخواندند و به ما میخندند.
سنّت اخباریگری و به وجود آوردن دشمن فرضی
یعنی چه میخواهم عرض کنم؟ میخواهم بگوییم یک سنّت اخباریگری ما را بیچاره کرده است. اگر ما و علمای برجسته بودیم مانند عبدالجلیل قزوینی و مانند علّامه حلّی و میر حامد حسین (رحمت الله علیه)؛ میر حامد حسین ۱۷ جلد کتاب در نقد رفتار خلیفهی دوم نوشته است، یک فحش نداده است. همهی آن علمی است. ما به فحش نیاز نداریم! متأسّفانه درون خود تار تنیدیم، دشمن فرضی درست میکنیم و به آن حمله میکنیم. نتیجه این میشود که جنگ اوّل جهان اسلام جنگ مذهبی بین ما و آنها است. آنها هم تندروتر از ما، الازهر مسابقه میگذارد که هر کسی بهتر بتواند عقاید شیعه را نقد کند. به عنوان بزرگترین خطر معاصر داعش را میبیند. اینجا مولوی حرف زشتی زده است. داعش را نمیبیند میگوید شیعه بزرگترین خطر است. از این طرف شما میبینید یک دفعه در یک روز خاص از پنج جا معلوم نیست چه دست غیبی مدیریّت میکند که یک دفعه یک نکتهای را بگویند. چقدر ما باید آدم کشته بدهیم؟ چقدر باید به نوامیس شیعه اهانت شود؟ چه زمانی ما باید برگردیم؟ بین اینکه حقایق را نگوییم گیر کردیم. همین حقیر خیلی جاها که من منبر میروم میگویند این شخص مدام از این حرفهای شیعه و سنّی میزند. مجبور هستیم بگوییم چون از اساس عقاید شیعه است. امّا چه کسی گفته است که شما دعوا کنید. چه کسی گفته است مجادله کنید. دشنام دهید. گیر کردیم. بعضی از کلاسها که وقتی راجع به امامت تشکیل میشود و در همین تهران میآیند میگویند بروید، من اینطور جواب میدهم. میگویم راجع به امامت حرف میزنند ولی آخر سر؛ چیزی که شما یاد میگیرید دشمنی با سنّی است و خیال میکنید که مسئلهی اوّل جهان اسلام این است که ما یک ناسزا در اینستاگرام به یک کسی بدهیم.
بین اینکه عقاید شیعه را مطرح کنیم یا نه ماندیم!
خدا میداند به یکی از این آقایان گفتم یک بزرگی عصبانی بوده است و یک حرفی زده است که خیلی از جاهای آن هم قابل نقد است شما چرا متن آن را منتشر کردید؟ گفت: راحت شدم. گفتم این تشیّع است! دل شما خنک شد! چقدر به ما در امور تربیتی میگویند پدر که ولایت بر فرزند دارد برای تشفّی قلب نزند. برای تشفّی نوشتید و توقّع دارید طرف شیعه شود؟ این حرف جای دفاع داشت؟ حالا یک بزرگی یک حرفی زده است. بزرگان اگر یک خطا کنند گاهی خطای آنها بزرگ است. نباید به بزرگان جسارت کرد. شما چرا این حرف را منتشر کردید؟ اگر جواب دارید بگویید. گفت: نه، دل من خنک شد! این روش هدایت ائمّه اگر با دل من خنک شد کار میکردند مجلس امام صادق در طول این مدّت چند هزار نفر آدم میآمد و میرفت که چند هزار شاگرد تربیت کند، بیش از نصف آن غیر شیعه. کجا داریم میرویم؟! بین این که عقاید شیعه را مطرح کنیم یا نه گیر کردیم. یا وقتی عقاید شیعه مطرح میشود بیهوده چیزهای دیگر هم قاطی آن بیاید.
برترین خانهها، خانهی علی و فاطمه
جای بحث یک جایی بود که چون باید تقیّه میکردم آن را جمع کردم. ما به این نیاز نداریم که خدایی نکرده برای تشفّی چیزی بگوییم که واقعیّت ندارد. همان چیزهایی که از نظر ما قطعی است کفایت میکند. در منابع آقایان آمده است وقتی «فی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ»[۱۳] نازل شد بعضیها گفتند آقا این چه خانههایی است که خدا اینها را تجلیل کرده است؟ رسول خدا فرمود: این خانههای انبیاء است. همان کسی که آخر عمر خود از هجوم به خانهی فاطمه ابراز پشیمانی کرد، گفت: یا رسول الله خانهی علی و فاطمه چطور؟ میدانید این یعنی چه؟ چرا خانهی خود پیغمبر را نپرسید. چرا خانهی دختر پیغمبر را که خانهی رسول خدا است نپرسید؟ این همه خانهی انصار و اهل تقوا بودند چرا آنها را نپرسید. چون همه میدانستند. وقتی خانهی انبیاء میگوید فقط یک خانه است که میتواند نزدیک به خانهی آنها باشد. گفت: خانهی علی و فاطمه چطور؟ رسول خدا فرمود: «مِنْ أَفَاضِلِهَا».[۱۴] خانهی اینها حرمت دارد. از افاضل خانهی انبیاء خانهی علی و فاطمه است. حال مزاجی من طوری نیست که من بعضی از حرفها را بزنم. یعنی هنوز در روضهای که حاج آقا خواند خود من هنوز گیر هستم. چون با قصد حمله کردند. اشتباهی رخ نداد. خیلی از علی بن ابی طالب کینه داشتند. گفتند: علی باید صبراً کشته شود، قتل صبر، قتل صبر یعنی چه؟ یعنی باید او را زجرکش کنیم. برای پهلوان که در میدان کشته شود کاری ندارد. نه، کاری میکنیم که هر روز هزار بار کشته شود.
دستگیری علی (علیه السّلام) از مظلومان
شنیده بودند حیدر کرّار در کوچه رد میشد، کنیز مطبخی نشسته بود و گریه میکرد میایستاد میگفت چرا گریه میکیند. گفت آقا پول خود را گم کردم. گفت: پول میدهم گریه نکنید. گفت: دیگر دیر شده است و صاحب من مرا راه نمیدهد. گفت: شما گریه نکنید من با شما میآیم و ضمانت میکنم. رفت در خانه در زد. طرف تا آمد بیرون کنیز را دید مشت خود را به سمت آن کنیز پرتاب کرد. امیر سینهی خود را جلو آورد و مشت به سینهی امیر خورد. مشت که به سینهی امیر خورد او فهمید. چون ضربه که خورد ضربه برگشت، فهمید با پهلوان طرف است. به او گفتند امیر مؤمنان است به پای حضرت افتاد. گفت: آقا ببخشید. حضرت فرمود: میبخشم به شرط اینکه کسی را ناحق نزنید. این کنیز را به خاطر من راه دهید. این شب بیرون نماند. اگر قرار بود علی بن ابی طالب بکشند که مرگ برای علی از عروسی شیرینتر بود.
مهمترین امانت الهی
خود او فرمود: وقتی رسول خدا من را در کوچه تنها دید به من مأموریّتی فرمود، من تا شنیدم بیهوش شدم. بعد وقتی من را به هوش آورد عرض کردم: یا رسول الله نمیشود قبل از شما من از دنیا بروم؟ امین الله باشید، «أَمِینُ اللَّهِ فِی أَرْضِه»[۱۵] باشید. آن امانتی مهمترین امانت الهی است، همه دار و ندار تو است، هستی امیر المؤمنین است. رکن امیر المؤمنین است. آن کسی که شما به او رکن الاولیاء میگویید، رکن او زهرای مرضیه بود. رکن او بود که وقتی نشسته بود خبر شهادت فاطمه را دادند به زمین افتاد. میگوید: «فَلَمَّا سَمِعَ بِصَوتِهِمَا» وقتی آن دو آقازادهی او گفتند «مَاتَتْ أُمُّنَا فَاطِمَه»[۱۶] نشسته بود. «فَوَقَعَ عَلِیٌّ عَلَى وَجْهِهِ» با صورت به زمین افتاد. انگار دیگر قوام ندارد، ستون فقرات ندارد. لذا گفتند علی را بکشیم فایدهای ندارد. میدانیم با او چه کار کنیم. لذا در منابع شیعه اینطور آمده است. «المشهور الذی لا خلاف فیه بین الشیعه»[۱۷] این روضهای است که شیعه در آن اختلاف ندارد که همان شخص «ضَرَبَ». یعنی اینطور نبود که آن بانوی اوّل و آخر عالم باردار بود، دستی اتّفاقی به او اصابت کند. عمداً لگد زد. نه اینکه اتّفاق باشد، شلوغ باشد و تنه بخورد. در آن هجوم خیلی تنه خورد، شیخ طوسی یک جا نوشته است «المشهور» این بین ما مشهور است که «الذی لا خلاف فیه بین الشیعه» که مادر ما لگد خورده است. یکی از آثار آن این است که بعد از این لگد «فَأَسْقَطْتُ مُحَسِّناً»[۱۸]. لذا نوشتند «مَا زَالَتْ بَعْدَ أَبِیهَا مُعَصَّبَهَ الرَّأْس».[۱۹]
[۱]– سورهی غافر، آیه ۴۴٫
[۲]– سورهی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۳]– صحیفهی سجادیه، ص ۹۸٫
[۴]– بحار الأنوار، ج ۴۹، ص ۱۹۳٫
[۵]– سورهی محمّد، آیه ۳۲؛ سورهی منافقون، آیه ۲٫
[۶]– الشیعه هم أهل السنه، ص ۲۱۲٫
[۷]– سورهی تحریم، آیه ۳٫
[۸]– سورهی مائده، آیه ۸٫
[۹]– سورهی مائده، آیه ۴۴٫
[۱۰]– سورهی توبه، آیه ۵٫
[۱۱]– سورهی محمد، آیه ۳۲؛ سورهی منافقون، آیه ۲٫
[۱۲]– الأمالی، النص، ص ۴۶۷٫
[۱۳]– سورهی نور، آیه ۳۶٫
[۱۴]– بحار الأنوار، ج ۲۳، ص ۳۳۳٫
[۱۵]– وسائل الشیعه، ج ۱۴، ص ۳۹۵٫
[۱۶]– بحار الأنوار، ج ۴۳، ص ۱۸۷٫
[۱۷]– تلخیص الشافی، ج ۳، ص ۱۵۶٫
[۱۸]– بحار الأنوار، ج ۳۰، ص ۳۴۹٫
[۱۹]– همان، ج۴۳، ص: ۱۸۱
پاسخ دهید