حجت الاسلام کاشانی شام جمعه ۲۴ اسفند ۱۴۰۳ در هیئت محترم بضعه الرسول سلام الله علیها به ادامه ی سخنرانی با موضوع “ضرورت وجود مذهب؛ یا وقتی می گوییم شیعه هستیم، یعنی چه؟” پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم میشود.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم»
«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۲]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه سراسر نور و رحمتِ حضرت صدر الخلائق و خیرالمرسلین صلی الله علیه و آله و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عرض ادب، ارادت، خاکساری، التجاء، استغاثه به محضرِ باعظمتِ حضرت بقیّه الله الأعظم روحی و ارواح من سواه فداه و عجّل الله تعالی فرجه الشّریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
نکاتی راجع به «حیّ لا یَموت»
قبل از اینکه بحث را شروع کنیم، چون چند نفر در مورد بحث «حیّ لا یَموت» سؤال داشتند، در حد چند دقیقه مختصر، یک جواب اختصار عرض میکنم، ولی راه همان چیزی است که قبلاً عرض شده است، از مرجع خودتان استفتاء کنید.
بعضیها پرسیدهاند که مگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه «وجه الله» نیست و «کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ»؟[۴] یا مگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اسم اعظم خدا نیست؟ پس چرا این را نگوییم؟
پاسخ اصلی این است که اول استفتاء کنید، نکته اینجاست که ما در استعمال الفاظ، استعمال حقیقی و استعمال مجازی داریم، غیر از اینکه بعضی از الفاظ به حضرت حق اختصاص دارد، مثلاً ما نمیتوانیم به کسی «الله» بگوییم.
حال مگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اسم اعظم خدا نیست؟ آیا میتوانیم به ایشان «الله» بگوییم؟ مسلّم است که نه! گفتن بعضی از الفاظ ممنوع است.
غیر از این، مثلاً «رَبّ»؛ آیا میتوانیم به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه «یَا رَبَّنَا» بگوییم؟ مگر «رَبّ» به معنای مربّی نیست؟ مگر به صاحب شتر «رَبُّ الإبِل» نمیگویند؟ حال آیا میتوانیم به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه «یَا رَبَّنَا» بگوییم؟ نخیر!
اگر هم برای گفتن بعضی از الفاظ اذن داده شده باشد، وقتی مجازی استفاده میکنیم، باید با قرائنی بفهمانیم که مجازی استفاده میکنیم، وگرنه فهم حقیقی آن در اذهان شکل میگیرد.
مثل اینکه شما بدون مقدّمهای بگویید «شیری دیدم که خیلی هیبت داشت»، اگر توضیح ندهید، مخاطب شما تصوّر میکند که شما شیر جنگل دیدهاید، چون حقیقت شیر یا اسد برای چه چیزی وضع شده است؟ برای همان حیوان که سلطان جنگل است؛ مگر اینکه بگویید «اسدالله»، یعنی قرینهای در کلام شما هست که نشان میدهد اینجا راجع به یک انسان بیان شده است.
یا مثلاً میگوید «رَأیتُ أسَداً یَرمِی» شیری را دیدم که تیراندازی میکرد؛ اینجا روشن است که در مورد پهلوانی صحبت میکند، نه شیر جنگل.
درحالت عادی وقتی شما «شیر» میگویید، اذهان به سراغ شیر جنگل میرود، اگر منظور شما گفتنِ مجازی است، باید قرینه بگویید که ذهن مخاطب شما بهم نریزد، مانند «شیر تیرانداز» یا «شیر خدا» یا امثال اینها.
یا مثال دیگر اینکه به شما میگویند من در عوض پرداخت پول ماشین شما، به شما دوازده سکه میپردازم.
گاهی حقیقت و مجاز است، گاهی انصراف معنایی است، شما حساب و کتاب میکنید که سکهی بهار آزادی چقدر ارزش دارد، بعد قبول میکنید؛ بعد اگر او به شما دوازده سکهی یک یورویی پرداخت کند، آیا قبول میکنید؟ نه!
یعنی یا ذهن شما به سراغ حقیقت میرود، یا ذهن شما به سمت آن چیزی انصراف پیدا میکند که بیشتر استفاده میشود.
اگر منظور از لفظ «حیّ لا یَموت» این باشد که شهدا «لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ»،[۵]… صبر کن! «لا یَموت» یعنی کسی که موت ندارد! امام رضا علیه السلام کسی که بگوید امام حسین علیه السلام مرگ نداشته است را لعن یا نفرین کرده است.
آیا امام حسین علیه السلام یا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه موت نداشتهاند؟ داشتهاند!
اجازه بدهید شهیدی را مثال بزنم.
آیا وقتی شهیدی را دفن کنند، وضع او بعد از دفن، مانند وضع من بعد از دفن است؟ نخیر! اینها را مرده (بعنوان لاشعور) نپندارید، اینها نزد خدای متعال مرزوق هستند، اینها دریافت میکنند، اینها شفاعت میکنند، اگر دعا کنید اینها جواب میدهند، اگر به اینها توسل کنید، هوای شما را دارند.
این حیات با آن حیات قبلی تفاوت دارد، آن حیات قبلی یعنی در این نشئه زندگی میکند، تنفس میکند، غذا میخورد.
«حی لا یَموت» آن حیّ است که مرگ ندارد، جابجایی ندارد، تبدّل ندارد، این حضرت حق است که از این نشئه به آن نشئه جابجا نمیشود.
حال آیا میشود کسی «مظهر حیّ لا یَموت» شود؟ مانند مظهر بقیهی اسماء و صفات خدای متعال؟ بله! امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، امام حسین علیه السلام…
اما مظهر که خودش نیست! امام حسین علیه السلام یا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مرگ داشتند، الآن مثل ما در این دنیا نیستند، در این دنیا مانند ما حیات مادی ندارند، دفن شدهاند، بر آنها نماز میّت خوانده شده است، اما از همهی زندهها و همهی مردهها، به چه معنا زندهتر هستند؟ به این معنا که فهم را در نهایت فهم دارند، اعقل عقلا هستند، اگر توسل کنید جواب میدهند، هوای شما را دارند، زمینهی توفیق فراهم میکنند… همهی آن مفاهیم سر جای خود است، اما آنها به معنای حقیقی «حیّ یَموت» هستند، نه «حیّ لا یَموت»! چون جابجا میشوند، مخلوق هستند.
وقتی «حیّ لا یَموت» بدون قرینه بکار میرود، این لفظ برای حضرت حق است.
ممکن است بزرگواری بگوید قرآن کریم یک حقیقت همیشه زنده است که مرگ ندارد؛ این «مرگ ندارد» یعنی اندراس ندارد، از بین نمیرود، هلاک نمیشود؛ و انسانی هم که مظهر این قرآن است، از این جهت «حیّ لا یَموت» است، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، امام حسین علیه السلام… چون در این فهوایی که حرف میزند، معلوم است که منظور چیست.
ولی لفظ خالی «حیّ لا یَموت» به حضرت حق اختصاص دارد، میتوانید این موضوع را با استفتاء از مرجع خودتان بپرسید.
اگر حواس ما پرت شود، بعد از مدّتی… این «حیّ لا یَموت» گفتن، مانند «یَا رَبَّنَا» گفتن است، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با کسی که این حرف را به حضرت میزد، برخورد میکردند، به نقلی حتّی اعدام کرده است!
حضرت راضی نیست.
بحث ما این بود که اگر ما توجّه نکنیم، بمرور حساسیت خود را از دست میدهیم.
اینکه فلان شاعر گفته است «علی حیّ لا یَموت» است، مگر ملاک است؟ آن شاعر که اتفاقاً از شیخیه هم بوده است، آنها اتفاقاً در این مسئله گیرِ اعتقادی دارند.
به اندازهای که میشد اختصاراً نکاتی عرض کنم، عرض کردم.
«اسد الله» مانند «رَبّ الإبِل»… در قرآن کریم دارد که حضرت یوسف علی نبیّنا و آله و علیه السلام به همبندی خود فرمود که «مرا نزد رَبّ خودت یاد کن»، آنجا واضح است که منظور «فرعون» است، قرائن معلوم است که راجع به او حرف میزند. مسلماً اینجا حرفی نیست، مثلاً مردها «رَبُّ البَیت» هستند، اما شما نمیتوانید به یک مردی که «رَبُّ البَیت» است، بدون قرینه «یَا رَبَّنَا» بگویید.
یا همانطور که عرض کردم، بهترین راه استفتاء از دفتر مرجع است.
برخی الفاظ دیگر که این ویژگی را دارند و نمیشود بدون قرینه گفت، مانند اول، آخر، ظاهر، باطن، مُحیی، مُمیت. نمیشود این الفاظ را بدون قرینه برای اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بکار برد.
چون ما به این امور توجّه نداریم، طرف با یک روایتی که اعتبار ندارد میگوید: امیرالمؤمنین فرمود «أنَا أَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ، أنَا بِکُلِّ شَیْءٍ مُحِیط، أنَا الْمُحْیِی، أنَا الْمُمِیتْ» مستمع هم تشویق میکند!
ما مجاز نیستیم این القاب را برای غیر از الله مستقلاً بکار ببریم.
اگر ما مقام بندگی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را میشناختیم، بالاتر از همهی این صفات، برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه این است که حضرت بفرمایند «أنَا العَبد»، ان شاء الله خدای متعال روح بندگی را در ما هم زنده کند.
نکتهی بعدی این است که در ادامهی همان روایت که معتبر نیست اینطور است که منظور از «اول» این است که من اولین مسلمانم! منظور از «آخر» این است که من آخرین کسی هستم که پیامبر در آغوش من جان به جانآفرین تسلیم کرده است. منظور از «محیی» این است که من احیاءکننده سنّت پیغمبر هستم، منظور از «مُمیت» هم این است که من میرانندهی بدعت هستم.
البته من بعید میدانم که حضرت این عبارت را فرموده باشند، اما اگر فرموده باشند هم اینطور قید زدهاند!
حرف در این نیست که آیا ممکن است به اذن امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کسی بمیرد یا زنده شود، حضرت عیسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام هم این ویژگی را داشت، ولی وقتی «مُحیی و مُمِیت» را بصورت مطلقا بکار میبریم، منظور کسی است که مستقلاً مُحیی و مُمیت است، و آن فقط الله است.
جناب میکائیل رزق عالم را تقسیم میکند، ولی کسی حق ندارد به او «رزاق» بگوید، با اینکه از نظر کاری، اصلاً کار او رزق دادن است.
ما به عنایت امام زمان ارواحنا فداه روزی میخوریم، ولی کسی به امام زمان ارواحنا فداه «رزاق» نمیگوید، چون «إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ»،[۶] چون امام زمان ارواحنا فداه از خود چیزی ندارند. واضح است که امام زمان ارواحنا فداه گنجینهدار عالم هستند و در این عالم هیچ کسی به ثروتمندی امام زمان ارواحنا فداه نیست، اما بالاستقلال نیست، بالعبودیه اینقدر گنج دارد. لذا ما لفظ «رزّاق» را برای خدا بکار میبریم. ما باورمان نسبت به امام زمان ارواحنا فداه این است که «بِیُمْنِهِ رُزِقَ اَلْوَرَى»، عالم… کافری که در قارهی دیگری هم زندگی میکند، به برکت امام زمان ارواحنا فداه روزی میخورد، اما نه امام زمان ارواحنا فداه رزاق است و نه جناب میکائیل سلام الله علیها، تجلّیِ رزاق امام زمان ارواحنا فداه است، ظهور رزّاق امام زمان ارواحنا فداه است، اگر امام زمان ارواحنا فداه را ببینی به یاد رزّاق میافتی، رزق بدست اوست، علم بدست اوست، برکت بدست اوست، مناجات بدست اوست، حال بدست اوست، هر کاری که بخواهی انجام دهی بدست اوست، اما در آن تعبیر «رزّاق» برای کسی است که مستقلاً رزاق است، آن هم الله جلّ جلالُهُ وَ عَظُمَ شأنُه است، و امام زمان ارواحنا فداه رزق عالم را با عبدویت خود میدهد، نه بالاستقلال، لذا ما لفظ رزاق را به امام زمان ارواحنا فداه نمیدهیم، ولو همهی عالم بر سرِ سفرهی امام زمان ارواحنا فداه رزق میخورند.
روی الفاظ حساسیت لازم است.
مرور جلسات گذشته
به محضر عزیزان عرض شد که ما برای رسیدن به حقیقت باید از مسیر درست برویم، که بعداً باید زمانی مفصل به این موضوع بپردازیم که این مسیر انحصار و موضوعیت دارد، وگرنه همه چیز غلط میشود. مثالهای غلط را به محضر شما عرض کردهایم.
رابطهی تعلّق و فهم
عرض شد که طرف دیگر مفاهیم سادهی قرآن کریم را هم نمیفهمد، چون گیر کرده است. اول بدفهمی و کجفهمی، تعلّق است. اگر انسان تعلّق پیدا کند نمیتواند بفهمد، چون به نفع او نیست که بفهمد!
یکی از بزرگترین مشکلات سیاست این است، اگر میخواهید مثال بارز این موضوع را ببینید، فرمایشات رهبر معظم انقلاب را ببینید، هر مرتبه که سخن میفرماید، هر جریان سیاسی، قسمتی از آن را برجسته میکند! عملاً اطاعتی در کار نیست، متأسفانه آن چیزی که جاری است این است که هر کسی برای پیشبرد اهداف خود، یک قسمت را برجسته میکند که کار خود را پیش ببرد.
پناه میبریم به خدا از اینکه ما با روایات اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین و آیات قرآن کریم هم همین کار را کنیم. یعنی آیه و روایتی را بخوانم که به نفع و سود من است، آن چیزی که مرا تأیید میکند را بگویم؛ در صورتی که همهی این آیات نور است، چه من بخواهم و چه من نخواهم، چه من بپسندم و چه من نپسندم.
روایات اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین اگر معتبر باشد، همهشان نور است، «کَلَامُکُمْ نُورٌ وَ أَمْرُکُمْ رُشْدٌ»،[۷] نه فقط آن روایاتی که من میپسندم!
منتها اگر تعلّق من جای دیگری باشد و یا اگر بر سر سفرهی شخص دیگری باشم، در فهم فاجعهبار وارد هلاکت میشوم.
جلسهی گذشته به بحث «نصرت الهی» اشاره کردیم، این جلسه، بحث دیگری را عرض میکنم.
توسعهی تکفیر، با تفسیر غلط از آیات
مثلاً قرآن کریم میفرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ»،[۸] مؤمنان! از خدا اطاعت کنید، از رسول اطاعت کنید، و از ولیّ امر هم اطاعت کنید.
اینها را کنار هم آورده است، پس اینها باید با یکدیگر سنخیتی داشته باشند.
چه زمانی باید از خدا اطاعت کرد؟ شب یا روز؟ تهران یا قم یا شیراز یا نجف؟ در کودکی یا بزرگسالی؟ در امور دینی یا در امور مادی؟ «أَطِیعُوا اللَّهَ» یعنی در همهی امور و در همه جا و همه وقت، وگرنه باید قید میزد. به همین اطلاق «أَطِیعُوا اللَّهَ» که قیدی ندارد «أَطِیعُوا الرَّسُولَ»؛ چرا؟ چون این پیغمبر «مَا أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفِینَ»[۹] از خودش حرف نمیزند، «وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى»[۱۰] از هوای نفس خود حرف نمیزند، «مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ»[۱۱] آنچه میگوید را بگیرید، از او سرپیچی نکنید، «وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِیُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ»[۱۲] اصلاً ما رسول را میفرستیم که اطاعت شود.
چرا باید مطلقا از رسول اطاعت کرد؟ چون قول او مطلقا قول خداست و چیزی از خود نمیگوید، اگر چیزی از خود میگفت که نباید این جایگاه را به او میدادیم.
بعد دارد که «أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ»، همانطور که از رسول اطاعت میکنید، باید از «اولِی الأمر» هم اطاعت کنید.
پس این «اولِی الأمر» باید نسبتی با رسول داشته باشد، وگرنه اینطور مطلق و یکسان بیان نمیشد.
مثلاً آیا ممکن است به شما دستور دهند که از امام زمان ارواحنا فداه و کاشانی اطاعت کنید؟ بعضی از شما لبخند میزنید، یعنی واضح است که نمیشود.
این اطاعت مطلق و محض برای کیست؟ أقل این است که آن ولی امر باید مانند پیغمبر، قول او قول الله باشد، «إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی»[۱۳] تا «یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ»؛ این «اولِی الأمر» باید اینطور باشد، اگر اینطور نباشد که معنا ندارد.
لذا فهم ما این است که این «اولِی الأمر» ائمهی هدی علیهم صلوات الله هستند، همان کسانی که به آیهی تطهیر مطهّر هستند، قول آنها قول خداست، فعل آنها فعل خداست، امر آنها امر خداست، از خودشان چیزی نمیفرمایند، مشیتشان مشیت خداست، رضایتشان اوامر الهی است، تغیّر و تغایری نیست، اگر بود که معنا نداشت. اصلاً اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین چون عبد محض الهی هستند و چیزی از خودشان ندارند اینطور هستند، و همینطور.
ما اطاعت مطلقه از غیر از ائمه علیهم السلام نداریم، در بعضی از امور که علم نداریم اطاعت کلّی داریم، مثل اینکه از مرجع خودتان یا از ولی فقیه اطاعت میکنید، ولی این اطاعت اصلاً قابل قیاس با اطاعت از امام زمان ارواحنا فداه نیست، قید دارد، اگر یک گناه کند با سر به زمین میخورد، ولی او معصوم است، خیال شما از امام زمان ارواحنا فداه راحت است، اما اگر این بزرگوار دچار بیماری آلزایمر شود، دیگر اطاعت از او مطلقه نیست، اگر یک عمل جراحی مغز کند و حواس او پرت شود، دفتر او تعطیل میشود، ممکن است عندالله از مقربین باشد، ولی الآن تهران این اطاعت زائل شده است، یعنی عوامل زائلکننده دارد، دایرهی محدودی دارد، به امور تکوینی نمیرسد و خیلی موارد دیگر.
این عزیزان ما گفتهاند «ولی امر» به معنای حاکم است، یعنی هر کسی که حکومت کرد «اولِی الأمر» میشود.
حال چه کسانی «اولِی الأمر» بودهاند؟ خلفا، معاویه، یزید، بنی امیّه، بنی عباس، حاکمان بودهاند، مثلاً امروز برای شاه عربستان هم میخوانند «أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ»! برای صدام هم میخواندند «أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ»! برای قذافی هم «أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» را میخواندند، بعد بپرسید آیا اطاعت از اینها اطاعت از رسول خداست؟
مجبور شدند برای این موضوع روایت «اطاعت مطلقه» درست کنند، مثلاً در صحیح مسلم است که اگر کسی علیه حاکمی خروشید، که آن حاکم خوب یا بد باشد، فقط آن حاکم لفظ شهادتین گفته باشد و اعلام رسمی نکرده باشد که من کافر هستم، حتّی اگر دائماً از او فیلم زنده منتشر کنند که در حال فسق و فجور است و هر روز صد هزار نفر را میکشد و هر روز صد میلیون دلار هم دزدی میکند، گفتهاند: «لَا یَنعَزِلُ الإمَامُ بِفِسقِهِ»! این شخص منعزل نمیشود و هست!
بعد به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نسبت دادهاند که اگر حاکم صالح باشد یا فاجر باشد، تفاوتی ندارد، اگر کسی بر علیه او قیام کند، باید قیامکننده را مجازات کرد! یعنی تظلّمخواه را مجازات میکنند، نه ظالم را!
در صحیح مسلم است که صالح باشد یا غیرصالح، تفاوتی ندارد، علیه حاکم حق قیام وجود ندارد![۱۴] یکی از دلایل «أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» است!
یعنی شما را به خدا قسم میدهم که ببینید، اگر قرار بود یک جریان ظالمی دین درست کند، آیا از این بهتر میتوانست یا نه؟
یا مثلاً دوباره از پیغمبر مظلوم ما نقل کردهاند که «یَکُونُ بَعْدِی أَئِمَّهٌ لَا یَهْتَدُونَ بِهُدَایَ، وَلَا یَسْتَنُّونَ بِسُنَّتِی»[۱۵] بعد از من حاکمان و خلفا و امرائی میآیند که نه به سنت من عمل میکنند و نه به هدایت من، فقط شهادتین گفتهاند، «قُلُوبُهُمْ قُلُوبُ الشَّیَاطِینِ» دلهایشان دلهای ابلیس است، «فِی جُثْمَانِ إِنْسٍ» ظاهر انسان دارند…
مثلاً یزید… البته چون میشود راحت اسم یزید را برد، اسم یزید را میبرم…
بعد پرسیدهاند اگر چنین شخصی حاکم شد چکار کنیم؟ «تَسْمَعُ وَتُطِیعُ لِلْأَمِیرِ» بشنوید و اطاعت کنید!
به این روایت جعلی عمل میشود، این جزو اعمال رایج است!
چند مشکل بزرگ پیدا شد، یکی اینکه آنقدر جایگاه خلافت تنزّل کرد، که دیگر شرطی نداشت، حتّی اگر ابلیس در لباس انسان بیاید و شهادتین بگوید، حاکم است، و اگر برترین انسان روی زمین بر علیه چنین کسی قیام کند، باید او را مجازات کرد!
اگر شما میخواستید بعنوان تیم فرهنگی بنی امیّه بر علیه امام حسین علیه السلام فعالیت کنید، انصافاً چه چیزی میتوانستید بهتر از این بگویید؟
چرا امام حسین علیه السلام را در روز کشتند؟ چون طبق قاعدهای که درست کرده بودند خلاف کرده بود، یکی از خلافها همین بود!
اینطور جایگاه خلافت تنزّل پیدا کرد، چون همهی شرطها را یک به یک کنار گذاشته بودند، اینطور تمام انسانها اهلیت حکومت و خلافت رسول خدا پیدا کردند! چون همهی مسلمین شهادتین گفتهاند، شرط دومی هم لازم ندارد که واجب باشد! نتیجه چه شد؟
وقتی شما همهی شروط بجز شهادتین را برای خلافت حذف کنید، آن کسی که از هیچ جهت هیچ چیزی نیست هم میگوید شاید روزی هم اقبال یاری کرد و من هم خلیفه شدم! وضع پدر و مادر یزید و معاویه که روشن است، من حداقل حلالزاده هستم! پس من دو مرحله هم جلو هستم!…
وقتی شما به کودتا مشروعیت میدهید، جامعه میگویند پس ما هم تلاش میکنیم، شاید شد! اینطور شد که از روز اول، هر روز دعوا درست شد.
اینهایی که میگویند مسئلهی خلافت پیامبر گذشته است، نگذشته است! چه کسی گفته است که گذشته است؟! مسئلهی خلافت قدیمی نیست! داعش یعنی چه؟ دولت اسلامی عراق و شام، به خلافت خلیفه الله و خلیفه الرسول ابوبکر حسینی بغدادی! هزار و چهارصد سال گذشته است و هنوز طرف میگوید من خلیفه هستم، پس مسئله خلافت است!
بروید و ببینید القاعده و صدام و قذافی چه میگویند؟ چه کسی گفته است که مسئلهی خلافت تمام شده است؟ همه ادعا میکنند که ما خلیفه هستیم. اصلاً معلوم نیست که بن سلمان آلزایمر دارد یا نه، میگوید من خلیفه هستم!
این موضوع از روز اول دعوا درست کرد، کودتا پشت سر هم!
سیوطی در مورد «عبدالملک بن مروان» میگوید: عبدالملک تا قبل از سال ۷۴ نیمی از جهان اسلام را در اختیار داشت، ولی چون عبدالله بن زبیر در مکه بود و عبدالملک در شام بود، وقتی او را کشت، به عبدالملک خلیفه میگویم!
کودتا پشت کودتا، کار به جایی رسید که مدام خلیفه عوض میشد، کودتا میشد، بعد بنی عباس رسید، دیگر از نیمهی بنی عباس توانشان کم شد و همزمان هر شهر و کشوری برای خودش حاکمی داشت، اینها هم آن بالا بصورت تشریفاتی بودند، بعد که مغول اینها را از بین برد، دیگر هر شهر و کشور و دِهی برای خودش «اولِی الأمر» پیدا کرد!
تا همین امروز، هنوز مسئلهی جامعهی اسلامی «حاکمیت» است!
طالبان میگویند ما امیرالمومنینِ عالم اسلام هستیم، اما فعلاً اینقدر توان داریم… بقیهی کشورها هم همین است. چه کسی گفته است که این بحث تمام شده است؟ چرا ما چشم و گوش خودمان را ببندیم؟ الآن یک امیرالمومنینِ جدید به نام «جولانی» آمده است! میگویند همهی اینها خلفای پیامبر هستند!
کدامیک از اینها را میتوانیم به «أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ» عطف کنیم؟
نتیجهی اول این است که تنزّل این مقام، آشوب و هرج و مرج درست کرد، چون شرط نداشت…
درست است که الآن باز هم پیغمبر دروغین و امام زمان دروغین هست، اما این تعداد نیست، چون بالاخره وقتی کسی ادعا میکند که من امام زمان هستم، باید بتواند کاری کند؛ ولی اینها آنقدر شروط را برداشتند که همه بالقوه میتوانند امیرالمومنین و حاکم مسلمین و اولِی الأمر باشند!
لذا تا همین امروز جنگ و خونریزی و قتل وجود دارد، از همان روزهای اول بر سر این مسئله آدم کشته شده است، حوالی قرن پنج و هفتم میگفتند در هیچ مسئلهای اینقدر شمشیر کشیده نشد که بر سر آن آدم بکشند، که در مسئلهی حاکمیت خون ریخته شده است. از آن روز تا امروز هم ادامه دارد، النصره ادعای یک امیرالمومنین را دارد، داعش ادعای یک امیرالمومنین را دارد، القاعده ادعای یک امیرالمومنین را دارد، طالبان ادعای یک امیرالمومنین را دارند، بن سلمان و… همه همینطور.
اولاً هرج و مرج جهان اسلام را فرا گرفته است، که این یک مشکل است.
مشکل دوم:
تنها شرطی که گذاشته بودند این بود که حاکم اسلامی شهادتین گفته باشد.
پس اگر خواستیم بر علیه کسی قیام کنیم، چه بگوییم؟ باید بگوییم این شخص کافر است و شهادتین او دروغین است!
لذا از روز اول وقتی خواستند قیام کنند، تکفیر کردند.
رفتار امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بعد از جمل، با کسانی که با حضرت جنگیده بودند که برده و کنیز نبود، فرمودند اینها شهادتین گفتهاند، یعنی به این معنا که اینها در دنیا هم نامسلمان هستند، تکفیر نفرمود، ولی آنها از روز اول، از همان خلفای اول، که در ماجرای اهل ردّه و مانعین زکات گفتند اینها کافر هستند… وقتی میگفتند کافر است یعنی خودش را بکش که خون و جان او حرمت ندارد و میشود ناموس او را غصب کرد و اموال او را گرفت. لذا خالد بن ولید، به همسر آن مرد خدا تعدّی کرد!
ریشهی تکفیر
هر جایی هم که خواستند قیام کنند، مانند خوارج، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را نستجیربالله تکفیر کردند!
تا اینکه امروز شما میبینید داعش میگوید من به امر خدا شما را میکشم!
به داعش میگویند با ما چکار داری؟ اگر میخواهی با دشمنان خدا بجنگی، به سراغ امریکا برو!
میگوید: خدا گفته است «قَاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفَّارِ»[۱۶] اول کفار نزدیک را بکشید! ما اول شما را میکشیم که کافر هستید.
یعنی این مسیر تکفیر را هم توسعه داد.
داعش هم ما را تکفیر میکرد و هم خیلیهای دیگر را و هم النصره را!
النصر هم همینطور، هما ما را تکفیر میکرد و هم خیلیهای دیگر را و هم داعش را!
داعش و النصره، القاعده و طالبان را تکفیر میکردند!
القاعده و طالبان هم داعش و النصره را تکفیر میکردند!
همه یکدیگر را تکفیر کردند!
ما شیعیان که به ما تهمتِ تکفیری بودن میزنند، در دنیا شهادتینگو را تکفیر نمیکنیم!
دنیا روابط ماست، هر کسی لا اله الا الله بگوید، أشهد أن لا اله الا الله و أن محمداً رسول الله بگوید، و چیزی نگوید که این دو شهادت را از بین ببرد، مثلاً نگوید پیامبر نستجیربالله دروغگوست، یعنی تقریباً تمامِ ملّتِ اسلامِ امروز، اعم از شیعه و سنّی، تمام فرقههای سنّی، تمام فرقههای دیگر شیعه، خوارج، اباضیه و… غیر از کسی که آن دو گزاره را رد کند، ما در این دنیا، به تمام اینها مسلمان میگوییم و اینها حقوقی دارند، مثلاً در بازار مسلمین نیاز نیست تحقیق کنید، ولی در بازار کفار باید تحقیق کنید، مثلاً در بازار مسلمین نمیپرسید که این گوشت چطور ذبح شده است؛ یا اینکه طبق مشهور میشود با این مسلمین ازدواج کرد، خون و ناموس و اموالشان محترم است، اما هدایت و ثواب و عِقاب و اجر و پاداش و قبولی اعمال برای قیامت است.
لذا ما شیعیان تکفیری نیستیم، تکفیر برای دنیاست؛ اما آیا هر کسی در دنیا مسلمان است، آیا در قیامت هم مسلمان حساب میشود؟ نه! من الآن آخوند شیعه هستم، ممکن است نستجیربالله منافق باشم و بازیگری کنم و به هیچ چیزی اعتقاد نداشته باشم، آن دنیا که «یَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ»[۱۷] است میگویند این شخص منافق است، یا باور نداشته است، یا ایمان نداشته است، یا هر چیز دیگری.
این مباحث اعتقادی برای قیامت است، چون دین که فقط برای آبادی دنیا نیست، دین آمده است که دنیا و آخرت ما را آباد کند، دینی که دین نباشد، آخرت کسی را آباد نمیکند، دینی که دین نیست، عملاً دنیای طرف را هم آباد نمیکند.
اما این ربطی به رفتار ما با دیگران ندارد.
از این جهت، غیرتکفیریترین گروه مسلمین در همهی عالم، ما هستیم.
البته واضح است که حرف مشهور را میزنم، وگرنه شما ممکن است در هر جایی کسی را پیدا کنید که حرف استثنائی زده باشد؛ وگرنه به ما انواع بهتانها زده میشود.
اینها چطور؟ داعش نعوذبالله هم عکس رهبر ما و هم عکس بن سلمان را گذاشته بود و نوشته بود: «قَاتِلُوا أَئِمَّهَ الْکُفْرِ»،[۱۸] براحتی در دنیا تکفیر میکند!
وقتی میپرسید که چرا با امریکا کاری ندارید؟ میگوید: «قَاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفَّارِ»!
ریشهی این تکفیر کجاست؟ از آن روز اول است!
هم خلیفه اول تکفیر کرد و با تکفیر او عدّهای را کشتند، هم خلیفه دوم تکفیر کرد و با تکفیر او عدّهای را کشتند، خود عثمان را تکفیر کردند و کشتند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را خوارج نستجیربالله تکفیر کردند، چرا امام حسین علیه السلام را در کربلا دفن نکردند؟
لذا اینطور نیست که بگوییم این بحث قدیمی است، تکفیر مسئلهی امروز جهان اسلام است، و یکی از ریشههای تکفیر، مسئلهی خلافت است.
مسلمین باید تکلیف خود را با ماجرای امام حسین علیه السلام روشن کنند
لذا علمای ما از روز اول گفتهاند که شما مسئلهی خودتان را حل کنید که آیا امام حسین علیه السلام شهید شده است یا به حق کشته شده است؟ اینها هم گیر کردهاند!
نمیشود شما بگویید هر کسی بر علیه هر ظالمی قیام کرد، اگر صالح بود هم او را بکشید!
در اینصورت ماجرای امام حسین علیه السلام را چکار میکنید؟ تنها راهی که دارند این است که بگویند یزید خبر نداشت!… یعنی حرف پرت بزنند!… بگویند عبیدالله خودش کشت!
چرا اینقدر اصرار دارند که یزید را تطیهر کنند؟ بخاطر حبّ به یزید نیست، بلکه چون در اعتقاد گیر کردهاند، برای اینکه نمیدانند باید با امام حسین علیه السلام چکار کنند، نمیتوانند بگویند امام حسین علیه السلام با مرگ جاهلی از دنیا رفته است، قاعده را هم نمیتوانند بردارند، پس میگویند عبیدالله کینهتوز بود و یزید خبر نداشت.
پرت بودنِ این حرف خیلی روشن است، از روز اول امام حسین علیه السلام با تهدید یزید از مدینه خارج شد، خبر محاصرهی امام حسین علیه السلام به یزید رسید، خبر شهادت امام حسین علیه السلام به یزید رسید، اگر کسی چنین غلطی میکرد، حداقل او را عزل میکردند، اما عبیدالله بر سر جای خود بود!
میگویند عبیدالله کشت؟ خبر به یزید رسید، اسرا و رأس مطهّر را به شام آوردند! آنجا چه کردند؟ دشمن گفته است و ما هم داریم که رأس مطهّر را پایین پای آن ملعون گذاشتند و چوبدستی بدست گرفت…
چرا اینقدر حرف پرت میزنند؟ برای اینکه مجبور هستند، کسی که تعلّق پیدا کرده است که باید یزید و قبل و بعد از یزید را تأیید کند، مجبور است حرف پرت بزند و به گردن عبیدالله بیندازد.
هر کسی تعلّق پیدا کند، مجبور است که حرف پرت بزند.
آخوند شیعهای بر سر مسائل سیاسی داخلی ما، زمانی میخواست بحث مذاکره را تئوریزه کند، برای اینکه مجبور شد، گفت: امام حسین میخواست برود و با یزید مذاکره کند، عبیدالله پیشدستی کرد و امام حسین علیه السلام را کشت؛ وگرنه یزید بالاخره با امام حسین بهتر برخورد میکرد!
اگر شما تعلّق داشته باشید، یعنی اگر دل شما در جایی گیر باشد، اگر شیعه هم باشی، ناخواسته به زمین بازی بنی امیّه میروی و همان حرف را میزنی.
این جمله تلخترین جملهای است که من در طول عمر خود شنیدهام، که میگفت: اگر اجازه داده بودند، امام حسین میرفت و با رفاقت، با یزید، مشکل خود را حل میکرد!
این حرف را یک آخوند زده است! کتاب او چاپ شده است! ببینید آیا این قسمت را همینطور نقل کرده است یا نه، اما صوت و متن او موجود است.
مفهومِ متعالیِ «اولِی الأمر» در عقائد شیعی
ما در ماجرای اولِی الأمر چه میگوییم؟
یکی از ویژگیهای مهم مکتب ما این است که… امروز هم که این عزیزان گیر کردهاند، چون نمیشود ششصد ولیامر داشت، ولی امر یکی است، اینها چندین ولی امر دارند، ولی در نهایت هم ولی امر ندارند! یعنی به هر فلاکتی که افتادند، تنزّل از همهی شروط داشتند، تعدد داشتند، در نهایت هم چندین ولی امر دارند…
ما از روز اول، «مَن مَاتَ وَ لَم یَعرِف إمامَ زَمانِهِ ماتَ مِیتَهً جَاهِلِیَّه»، امام باید چه کسی باشد؟ امام اوصاف خیلی سختگیرانهای دارد، چون عملاً سختگیرانه نیست، چون بار بزرگی به دوش دارد. باید کسی باشد که بشود او را به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عطف کرد، «أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ»! لحظهای زمین از سیطرهی او خالی نیست، اثر دارد.
این مسیر فقط یک مسیر نیست، موضوع فقط این نیست که ما دین خود را از امام صادق علیه السلام بگیریم یا از ابوحنیفه، شما هر لحظه امامِ زندهی حیّ دارید، امامی که به احوال شما مشرف است.
اگر اینجا دوربین داشته باشد، انسان حواس خود را در رفتار و الفاظ خود جمع میکند!
…امامی که برای من استغفار میکند، امامی که دلسوز من است، امامی که دل او برای من تنگ میشود، امامی که اگر به او پناه ببرم میشنود و جواب میدهد، امامی که مراقب من است، امامی که نسبت به من مهربان است، امامی که سرپرست من است، امامی که قوام و معاذ و عصمت و ملاذ من است.
شما دائماً در محضر امام هستید، این موضوع اثر تربیتی خیلی جدّی دارد، امامی که گویی فقط امام من است، یعنی اینقدر به من اشراف دارد. ما در محضر او هستیم.
شوق امام برای دیدار ما، از شوق ما برای دیدار او بیشتر است، مهربانی او به ما، اصلاً قابل قیاس با مهربانی ما نسبت به او نیست. هیچ خیری به ما نمیرسد، الا اینکه او اراده کرده است. اشکی از گوشهی چشم ما جاری نمیشود، الا اینکه او خواسته است. حال عبادتی پیدا نمیکنیم الا اینکه او دعا کرده است. انکساری در قلب ما ایجاد نمیشود، الا اینکه او خواسته است. برکتی به ما نمیرسد، الا زیر سایهی او. دائماً، هر لحظه، آن به آن.
جامعهی اسلامی (غیر از ما شیعیان) از این موضوع محروم است! دل جامعهی اسلامی در حال ترکیدن است و دچار ظلم شده است، ولی اصلاً از مسئلهی امام هدایتگری که از جانب خدای عزیز باشد که دائم مراقب ماست خبر ندارد، چون اولِی الأمرِ و میتواند یزید و صدام باشد، وقتی همهی شروط را برداشتهاند که دیگر اصلاً کار به صفات امام نمیرسد، او باید برود و کتاب در دفع ظلم داشتن یا نداشتن حجاج و متوکل و… بنویسد. کتاب «الحجاج بن یوسف الثقفی المفتری علیه» را نوشتهاند که میگویند به حجاج بن یوسف تهمت زده شده است! اصلاً دیگر زمان به اینجا نمیرسد که به این حرفها برسد. علم نداشته است که بخواهد این چیزها را داشته باشد، تقوا نداشته است که بخواهد این چیزها را داشته باشد!
لذا با کمکاری ما… در جایی که دشمن میآید و آنها را میکوبد، باز هم «یا بقیّه الله» نمیگوید، چون خبر ندارد. در حالی که امام زمان ارواحنا فداه امام آنها هم هست، اگر بتپرست بیچاره نداند هم خدا خدای بتپرست هم هست، خدا رَبّ العالمین است، امامِ خدا هم امام بر عالمین است، «وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ»[۱۹] است.
در آن حدیث قدسی که همهی بزرگان ما هم نقل کردهاند که هدیهی خدای متعال به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است، وقتی به امام دوازدهم رسید، فرمود: «این سلسله را به م ح م د کامل کردم»، یک جهت این است که اصلاً آنقدر بزرگ است که اسم ایشان را نمیبریم… البته جهات دیگری هم دارد… «رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ»!
امام زمان ارواحنا فداه امامِ همهی عالم است، منتها بعضی از اهل ایمان، بیش از بقیه از ایشان بهره میبرند، همانطور که مگر سحر فقط برای اولیای خداست؟ سحر برای هر بیچارهای است، ولی من مشغول هستم، آن ولیّ خدا سحر بلند میشود. مگر کسی جلوی مرا گرفته است؟ مگر خطاب فقط برای خوبها بوده است؟
بلکه حضرت حق آنقدر آقاست که «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ»[۲۰] بخواهید و دعا کنید، من میبینم و جواب میدهم، «إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی» اگر کسی استکبار کند… یعنی تهدید میکند که بیایید…
همانطور که سحر عملاً برای اولیای خداست، ولی سحر برای همه بود، نماز صبح برای همه بود، عبادت برای همه بود، بعضی استفاده کردند.
در مورد امام زمان ارواحنا فداه هم، مؤمنین خاص، بیشتر از بقیه از امام زمان ارواحنا فداه استفاده میکنند، بقیه هم خودشان را محروم کردهاند.
در ندبه اینطور میگوییم: «خَلَقْتَهُ لَنا عِصْمَهً وَمَلاذاً» خدایا! برای ما حفاظ قرار دادی، با پناه به او، زیر سایهی او، ما از گناهان فرار میکردیم، «وَأَقَمْتَهُ لَنا قِواماً وَمَعاذاً» قوام و تکیهگاه و پناهگاه و فریاد ما اوست… او امام همه است، ولی اینجا ما اتخاص استفاده میکنیم، «وَجَعَلْتَهُ لِلْمُؤْمِنِینَ مِنَّا إِماماً» عدّهای با امام زمان ارواحنا فداه ارتباط میگیرند، به او توسّل میکنند، به او استغاثه میکنند، به او پناه میبرند؛ امام بقیه هم هست، ولی بقیه به او کاری ندارند، بقیه در حد یک سلام در هفته هم با او کاری ندارند، در حدّ یک توجّه به بودنِ او کاری ندارند، او توسط همه ندید گرفته شده است، غیر از عدّهای خاص، «وَجَعَلْتَهُ لِلْمُؤْمِنِینَ مِنَّا إِماماً فَبَلِّغْهُ مِنَّا تَحِیَّهً وَسَلاماً»، سلام و ادب ما را به محضر ایشان برسان، «وَزِدْنا بِذلِکَ یَا رَبِّ إِکْراماً وَاجْعَلْ مُسْتَقَرَّهُ لَنا مُسْتَقَرّاً وَمُقاماً»، تا بعد از اینکه قدری عرض ادب میکنیم، کسی که امام زمان دارد، وقتی میخواهد نماز بخواند، میگوید: یا صاحب الزمان! نماز من که به درد نمیخورد، طوری کاری کنید… «وَاجْعَلْ صَلاتَنا بِهِ مَقبُولَهً» نمازمان را به برکت او قبول کن، «وَذُنُوبَنا بِهِ مَغْفُورَهً» خدایا! گناهان ما را به حرمت او ببخش، «وَدُعاءَنا بِهِ مُسْتَجاباً» خدایا! من که کسی نیستم، ولی من قبل از این دعا به امام زمان ارواحنا فداه توسّل کردهام، به حرمت او روی ما را زمین نینداز، «وَاجْعَلْ أَرْزاقَنا بِهِ مَبْسُوطَهً» روزی مادی و معنوی ما را به حرمت او مبسوط کن، «وَهُمُومَنا بِهِ مَکْفِیَّهً» همّ و غمّ ما را با او برطرف کن، «وَحَوَائِجَنا بِهِ مَقْضِیَّهً»، ما دردی نداریم که او نتواند درمان کند، خدایا! ما را جزو کسانی که به این در و آن در میزنند و ذلیل میشوند قرار نده، ما را جزو سربازان امام زمان ارواحنا فداه قرار بده.
روضه و توسّل
امام حسین علیه الصلاه و السلام را کشتند و خیمهها را غارت کردند، عزیزدردانههای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم که تجربهی ترسیدن نداشتند، کسی از بالا به اینها نگاه نکرده بود، مجبور شدند با پای برهنه در بیابان بدوند… تابحال وضع لباس و پوشششان اینطور نشده بود، اینها را چطور جمع کردند؟ کدام ناپاکزادهای آنقدر نزدیک آمد که دست اینها را به گردنشان ببندد؟ اینها را به یک طناب بستند… در حال خروج از کربلا بودند، با یک جگرِ پاره پاره… اولاً آن شب بعضی از بچهها کشته شده بودند، کسانی که مانده بودند را به یک زنجیر بستند و میبردند، اینها را از کنار شهدا بردند، دیدند بدنهای بیسرِ شهدا روی زمین است، عدّهای در حال دفن کردن کشتههای بیدین بودند که حرمتشان را حفظ کنند…
این بزرگواران را با جگر خونین به کوفه آوردند، وقتی وارد کوفه شدند، عدّهای از مردم گریه میکردند… اما نزدیک دارالحکومه که منطقه در اختیار حکومت بود، عدّهای هم خوشحالی میکردند… وقتی خواستند این بزرگواران را وارد کنند، در این حالتی که این بانوان و مخدّرات… مخدّره به معنای پردهنشین است… این بزرگواران بین خودشان را دیدند که یک نفر است که دخترِ زهرای اطهر سلام الله علیها است و حرمت او با بقیه تفاوت دارد… حواس انسان در این شرایط به چیزی نیست، ولی اینها اینقدر مؤدّب بودند که همهی این بانوان دورِ حضرت زینب کبری سلام الله علیها حلقه زدند که او دیده نشود… همینطور وارد کاخ شدند…
لذا شیخ مفید رضوان الله تعالی علیه قریب به این مضمون میگوید که «دَخَلَت زَینَبُ عَلَی ابنِ زِیَاد فِی أرذَلَ ثِیابِهَا»… با لباسی که مناسب شأن ایشان نبود… ولی بانوانی دور ایشان را گرفته بودند…
لذا وقتی وارد شدند ابن زیاد ملعون متوجّه شد و گفت: «مَن هَذِهِ المُتَنَکِّرَه؟»… آن کسی که میخواهید او را بپوشانید کیست؟ گفتند: «هَذِهِ زَینَبُ بِنتُ أمِیرِالمُؤمِنِین»…
[۱]– سوره مبارکه غافر، آیه ۴۴٫
[۲]– سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫
[۴] سوره مبارکه قصص، آیه ۸۸ (وَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَٰهًا آخَرَ ۘ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۚ کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ ۚ لَهُ الْحُکْمُ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ)
[۵] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۶۹ (وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا ۚ بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ)
[۶] سوره مبارکه ذاریات، آیه ۵۸ (إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّهِ الْمَتِینُ)
[۷] زیارت جامعه کبیره
[۸] سوره مبارکه نساء، آیه ۵۹ (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ ۖ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ ۚ ذَٰلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلًا)
[۹] سوره مبارکه ص، آیه ۸۶ (قُلْ مَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفِینَ)
[۱۰] سوره مبارکه نجم، آیه ۳
[۱۱] سوره مبارکه حشر، آیه ۷ (مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَىٰ فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَىٰ وَالْیَتَامَىٰ وَالْمَسَاکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ کَیْ لَا یَکُونَ دُولَهً بَیْنَ الْأَغْنِیَاءِ مِنْکُمْ ۚ وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا ۚ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۖ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ)
[۱۲] سوره مبارکه نساء، آیه ۶۴ (وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِیُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ ۚ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِیمًا)
[۱۳] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۳۱ (قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ ۗ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ)
[۱۴] صحیح مسلم، جلد ۳، صفحه ۱۴۷۶ (حَدَّثَنَا شَیْبَانُ بْنُ فَرُّوخَ، حَدَّثَنَا جَرِیرٌ یَعْنِی ابْنَ حَازِمٍ، حَدَّثَنَا غَیْلَانُ بْنُ جَرِیرٍ، عَنْ أَبِی قَیْسِ بْنِ رِیَاحٍ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَهَ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنَّهُ قَالَ: «مَنْ خَرَجَ مِنَ الطَّاعَهِ، وَفَارَقَ الْجَمَاعَهَ فَمَاتَ، مَاتَ مِیتَهً جَاهِلِیَّهً، وَمَنْ قَاتَلَ تَحْتَ رَایَهٍ عِمِّیَّهٍ یَغْضَبُ لِعَصَبَهٍ، أَوْ یَدْعُو إِلَى عَصَبَهٍ، أَوْ یَنْصُرُ عَصَبَهً، فَقُتِلَ، فَقِتْلَهٌ جَاهِلِیَّهٌ، وَمَنْ خَرَجَ عَلَى أُمَّتِی، یَضْرِبُ بَرَّهَا وَفَاجِرَهَا، وَلَا یَتَحَاشَى مِنْ مُؤْمِنِهَا، وَلَا یَفِی لِذِی عَهْدٍ عَهْدَهُ، فَلَیْسَ مِنِّی وَلَسْتُ مِنْهُ»)
[۱۵] صحیح مسلم، جلد ۳، صفحه ۱۴۷۶ (وحَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ سَهْلِ بْنِ عَسْکَرٍ التَّمِیمِیُّ، حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ حَسَّانَ، ح وحَدَّثَنَا عَبْدُ اللهِ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الدَّارِمِیُّ، أَخْبَرَنَا یَحْیَى وَهُوَ ابْنُ حَسَّانَ، حَدَّثَنَا مُعَاوِیَهُ یَعْنِی ابْنَ سَلَّامٍ، حَدَّثَنَا زَیْدُ بْنُ سَلَّامٍ، عَنْ أَبِی سَلَّامٍ، قَالَ: قَالَ حُذَیْفَهُ بْنُ الْیَمَانِ: قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللهِ، إِنَّا کُنَّا بِشَرٍّ، فَجَاءَ اللهُ بِخَیْرٍ، فَنَحْنُ فِیهِ، فَهَلْ مِنْ وَرَاءِ هَذَا الْخَیْرِ شَرٌّ؟ قَالَ: «نَعَمْ»، قُلْتُ: هَلْ وَرَاءَ ذَلِکَ الشَّرِّ خَیْرٌ؟ قَالَ: «نَعَمْ»، قُلْتُ: فَهَلْ وَرَاءَ ذَلِکَ الْخَیْرِ شَرٌّ؟ قَالَ: «نَعَمْ»، قُلْتُ: کَیْفَ؟ قَالَ: «یَکُونُ بَعْدِی أَئِمَّهٌ لَا یَهْتَدُونَ بِهُدَایَ، وَلَا یَسْتَنُّونَ بِسُنَّتِی، وَسَیَقُومُ فِیهِمْ رِجَالٌ قُلُوبُهُمْ قُلُوبُ الشَّیَاطِینِ فِی جُثْمَانِ إِنْسٍ»، قَالَ: قُلْتُ: کَیْفَ أَصْنَعُ یَا رَسُولَ اللهِ، إِنْ أَدْرَکْتُ ذَلِکَ؟ قَالَ: «تَسْمَعُ وَتُطِیعُ لِلْأَمِیرِ، وَإِنْ ضُرِبَ ظَهْرُکَ، وَأُخِذَ مَالُکَ، فَاسْمَعْ وَأَطِعْ»)
[۱۶] سوره مبارکه توبه، آیه ۱۲۳ (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قَاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفَّارِ وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَهً ۚ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ)
[۱۷] سوره مبارکه طارق، آیه ۹
[۱۸] سوره مبارکه توبه، آیه ۱۲ (وَإِنْ نَکَثُوا أَیْمَانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِی دِینِکُمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّهَ الْکُفْرِ ۙ إِنَّهُمْ لَا أَیْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنْتَهُونَ)
[۱۹] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۱۰۷
[۲۰] سوره مبارکه غافر، آیه ۶۰ (وَقَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ ۚ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ)
پاسخ دهید