دوازدهم اسفندماه ۱۳۹۳ (در ادامه ی مباحث شب های قبل) حجت الاسلام کاشانی به مناسبت ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در هیئت عبدالله بن الحسن علیه السلام به سخنرانی در باب بازتاب فاطمیه در منابع اهل سنت پرداختند که مشروح آن در ذیل آمده است.
- تلاش برای تحریف شخصیّت حضرت زهرا
- اهمّیّت فراموش نشدن فاطمیّه برای اهل بیت
- دو کار موسی بن جعفر در مورد فاطمیّه
- تخریب شخصیت امیر المؤمنین
- فشار افکار عمومی برای فهمیدن ماجرای فدک
- خطرناک بودن مسئلهی هبه برای غیر شیعه
- حذف ماجرای هبه بودن از کتاب المغنی
- عنوان کردن ارث بودن فدک تحت فشار افکار عمومی
- بیان ماجرای عصبانیّت حضرت زهرا و بیعت نکردن ایشان در کتاب بخاری
- کتمان قضیهی فدک بعد از غیبت امامان در جامعه
- بیان حقانیّت امیر المؤمنین توسّط حضرت زهرا
- انواع صدقه در اسلام
- بیان روایت خلیفه در مورد ارث پیامبر و رد یا قبول کردن آن
- بیان روایت خلیفه و تقبیح پیامبر
- نسبت بغی به حضرت زهرا دادن به قبول روایت خلیفه
- تبلیغ پیامبر برای حضرت زهرا
- تقبیح تعیین نکردن جانشین برای خلیفه
- فاطمه یکی از رؤوس عقاید شیعه
- پاسخ ندادن اهل سنّت به ماجرای حضرت زهرا در مناظرهها
- دلایل ردّ روایت خلیفه در مورد باقی نگذاشتن ارث از پیامبر
- طلب میراث پیامبر توسّط امیر المؤمنین در زمان خلیفهی دوم
- بیادبی خلیفهی دوم به امیر المؤمنین و پاسخ دادن عبد الرّزاق به این بیادبی
- دلایل دروغ بودن خبر خلیفهی اوّل
- سزای دروغ بستن بر پیامبر
- روایت شعبی در برابر روایت بخاری
- مرسل بودن روایت شعبی
- توجیه آوردن روایت ارث در کتاب بخاری در کتاب البدایه و النّهایه
- روایت شعبی از ماجرای حضرت زهرا
- دلایل شعبی برای رد کردن روایت بخاری و مسلم از ماجرای حضرت زهرا
- روش بیقهی برای قبول کردن روایت مرسله در برابر روایت بخاری
- ادّعای بیقهی و خدشه به تمام روایات بخاری و مسلم
- ارجاع دادن ماجرای حضرت زهرا به بیهقی توسّط بن باز
- دلایل رد نظر بیقهی در مورد وارد کردن نظر نویسنده در کتاب بخاری
- بیان صدق و شهادت حضرت زهرا در روایت موسی بن جعفر
- علّت مشهور شدن موسی بن جعفر به سیّد الشّهدای ثانی
- سومین مرحلهی قیام موسی بن جعفر برای زنده نگه داشتن فاطمیّه
- بیان فضیلت حضرت زهرا در کلام موسی بن جعفر
- شرایط زندان موسی بن جعفر
- شرایط خفقانآور دوران موسی بن جعفر
- شباهت موسی بن جعفر و حضرت رقیه
- باب الحوائج بودن موسی بن جعفر در نزد اهل سنّت
تلاش برای تحریف شخصیّت حضرت زهرا
مسئله این بود که فاطمیه چه اهمّیّتی دارد، نقش فاطمیّه در عقاید شیعه چیست؟ عنصر محوری است یا نه عرضی است. آنقدر هم مهم نیست یک مسئلهی تاریخی است. مقدّماتی عرض شد. ۱- تحریف گستردهای که در تاریخ برای کتمان کردن وقایع بعد از پیامبر انجام شد، به ویژه شخصیّت زهرای مرضیه (سلام الله علیها) تحریف شد. چند نمونهی آن را عرض کردیم. مرحلهی بعد که یکی از نقاط عطف بحث بود، این بود که عرض کردیم چطور شد که بخاری، محمّد بن اسماعیل، محدّث اوّل اهل سنّت که اصلاً دأب او تحریف است، کار او تحریف است، بیش از صد بار تحریف کرده است، چطور شد که در این کتاب بخشی از ماجرای حضرت زهرا را نقل کرد؟ چرا مسئلهی ارث بودن فدک را و دفن شبانهی حضرت را بیان کرده است؟ دأب اینها که تحریف است، چطور شد که اینها نقل کردند؟ از دست او در رفته است، حواس او پرت شده است؟
اهمّیّت فراموش نشدن فاطمیّه برای اهل بیت
محضر شما عرض کردیم که تلاش اهل بیت (علیهم السّلام) برای خاموش نشدن جریان فاطمیّه، یکی از نقاط پر اهمّیّت است و فراموش نشدن و دائماً به جامعه گوشزد کردن که حکومتی که صدها هزار سکهی طلا در خزانهی خود دارد یک تکه زمین مادر ما را غصب کردند. همهی ائمّه در این زمینه تلاش کردند و از همه بیشتر حضرت موسی بن جعفر که عرض کردیم یکی از علل شهادت حضرت بود.
دو کار موسی بن جعفر در مورد فاطمیّه
دو کار کرد؛ یک بار زمان مهدی عبّاسی حقّانیّت امیر المؤمنین و زهرای مرضیه را ثابت کرد و یک بار هم زمان هارون استمرار طاغوت را بیان کرد. دهها بار این فدک رفت و برگشت، مدام حکومتها روی فشار افکار عمومی و اینکه اهل بیت تلاش میکردند جایگاه امیر المؤمنین و زهرای مرضیه را در جامعه بالا ببرند.
تخریب شخصیت امیر المؤمنین
اگر به یاد داشته باشید گفتیم آنقدر امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) تخریب شده بود که وقتی ابو سعید خدری میخواهد بگوید: به علیّ بن ابیطالب ناسزا نگویید، هر چه فکر میکند هیچ دلیلی برای اینکه به علی ناسزا نگویند پیدا نمیکند که اینها قبول داشته باشند، شامیها قبول داشته باشند. بگوید: صحابه است، قبول ندارند. بگوید: داماد پیامبر است. بگوید: اشجع عرب است. بگوید: پهلوان اسلام است. همه را رد میکنند. اینقدر آیات و روایت علیه امیر المؤمنین درست کردند، هر آیهای که راجع به کفّار و منافقین بود میگفتند: راجع به علیّ بن ابیطالب است. تا در نهایت عرض کردیم آمد گفت: «أ لَیسَ نَهَانَا رَسُولُ اللَّهِ عَن سَبِّ الأموات» پیغمبر گفت: به مردهها ناسزا نگویید، گفت یا نگفت؟ گفتند: بله گفته است. گفت: حالا علی زنده است یا مرده است؟ گفتند: مرده است. گفت: پس ناسزا نگویید. این موجّهترین دفاع از امیر المؤمنین بود.
فشار افکار عمومی برای فهمیدن ماجرای فدک
ببینید چه بلایی بر سر جامعه آورده بودند. اهل بیت آنقدر تلاش کردند، این جایگاه برگشت و این یکی از نقاط عطف است، خود آن یک بحث مستقلی است، من نمیخواهم وارد آن بشوم. به گونهای که عرض کردیم زمان حضرت رضا شد. مأمون داد، بعدی گرفت. مدام این فدک آمد و رفت وقتی متوکّل فدک را گرفت، بخاری هم عصر امام هادی است، او مجبور شد روی فشار افکار عمومی که مدام میگفتند این فدک چیست؟ خوب این را که شما نمیگویید، ماجرا چیست؟ و همین نشان میدهد اهل بیت نمیخواستند فدک فراموش بشود. -من اینها را دارم خلاصه عرض میکنم مستندات آن را مفصّل عرض کردم- مجبور شد برای اینکه افکار عمومی را هدایت بکند، ماجرای هبه بودن را کتمان بکند، گفت: بله یک فدکی بود، دعوا سر ارث شد که امشب به آن میپردازیم و ما عرض کردیم چرا این را حذف کردند. چون اگر بخاری میخواست هبه بودن را اعتراف بکند، کفر خلیفهی اوّل را ثابت کرده بود و لذا نباید این را نقل میکرد. این بحث تا اینجا.
میشد بحث را یک طور دیگر هم محضر شما ارائه بکنم، آن هم این بود که بگویم: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» شبهه، شیعیان دروغ میگویند، اصلاً مسئلهی هبه در کار نبوده است، الآن اینطور میگویند و در واقع ما این شبهه را پاسخ دادیم که زمینههایی بود، چه شد که اینها مجبور شدند مسئلهی هبه را بیان نکنند. یک نمونه هم تحریف ماجرای هبه بودن برای آنها که بیشتر به دنبال سند و مدرک هستند، بیان بکنم، بحث را ادامه بدهم.
خطرناک بودن مسئلهی هبه برای غیر شیعه
بحث هبه بودن بسیار بحث خطرناکی برای غیر شیعه است. برای اینکه کفر امام آنها ثابت میشود. کفر، نامسلمانی، نه اختلاف، لذا نباید نقل بکنند طبیعی است. قاضی عبد الجبّار معتزلی در المغنی نقل کرده است که فدک هبه بود. سیّد مرتضی شیعه، برادر سیّد رضی صاحب نهج البلاغه، در کتاب الشّافی فی الإمامه به مغنی عبد الجبّار پاسخ داده است. خوب وقتی من با یک عالم غیر شیعه -حالا بلا تشبیه وقتی میگویم سیّد مرتضی میگویم من- وقتی دو تا عالم شیعه و سنی دارند با هم بحث میکنند، سیّد مرتضی که نمیتواند خالی ببندد دارد، جواب طرف را میگوید. میگوید: امّا این را که اینطور گفتی، جواب آن این است. این را که اینطور گفتی، جواب آن این است. این را که اینطور گفتی، جواب آن این است.
حذف ماجرای هبه بودن از کتاب المغنی
یعنی این ناظر به کتاب سیّد دارد پاسخ میدهد. سیّد مرتضی ۴۳۶ از دنیا رفته است یعنی هزار سال پیش، هزار و یک سال پیش. در جلد ۴، صفحهی ۹۰ که امروز وجود دارد، این طرف و آن طرف چاپ میشود از قاضی عبد الجبّار معتزلی نقل میکند که تو آنجا گفتی قضیهی فدک هبه بوده است. خوب آدم حواس خود را جمع میکند، نه. این شیخ این شبها دارد میگوید: باید اینها هبه را کتمان بکنند، چون کفر را ثابت میکند. رفتیم دار المغنی چاپ دار العلمیّه، ۲۰ جلد هم است، برداشتیم ببینیم در آن چیست. هر چه گشتیم دیدیم این جمله را در چاپ امروز حذف کردند. ولی سیّد مرتضی هزار سال پیش از او نقل کرده است و طبیعی هم است، وقتی میگوید: تو این را میگویی، من این را میگویم که اگر مثلاً دروغ گفته بود، همان موقع قاضی عبد الجبّار میگفت: دروغ بود چه چیز است داری به من نسبت میدهی. چیزی نبود که بشود دروغ گفت. در این چاپی هم که امروز از شافی وجود دارد، میگوید: «عَلماً بِأنَّ اوَّلَ هِذِه الشُّبَهَه سَاقِطٌ مِنَ المُغنی» آن را حذف کرده است.
عنوان کردن ارث بودن فدک تحت فشار افکار عمومی
پس در واقع ما میخواستیم این شبهه را هم جواب بدهیم ولی دوست نداشتیم به عنوان شبهه پاسخ بدهیم، دنبال تحلیل خود بودیم، شبهه را هم جواب بدهیم که اگر شیعه میگوید: هبه بود و آنها مجبور شدند وقتی در فشار افکار عمومی که مدام میگفتند: فدک چیست؟ فدک یک چیزی نبود که ندانند، قبلاً نمیدانستند، همه سکوت میکردند، حالا که فهمیدند یک فدکی است، یک شهادتی رخ داده است، مجبور شد بخشی را بگوید، ذهنها را درگیر بود، بگوید قضیه ارث بوده است.
بیان ماجرای عصبانیّت حضرت زهرا و بیعت نکردن ایشان در کتاب بخاری
امّا امشب وارد قضیهی ارث میشویم. آن را که آقای بخاری نقل کرده است این است: «أَنَّ فَاطِمَهَ علیها السَّلَام بِنْتَ النبی أَرْسَلَتْ إلى أبی بَکْرٍ تَسْأَلُهُ مِیرَاثَهَا»[۱] فرمود: میراث ما را بدهید. منع کرد، قبول نکرد. «فَوَجَدَتْ» یا «فغضبت» زهرای مرضیه به شدّت خشمگین شد «فَهَجَرَتْهُ فلم تُکَلِّمْهُ حتى تُوُفِّیَتْ» بخاری و مسلم این را نقل کردند. دیگر صحبت نکرد تا از دنیا رفت. «فلما تُوُفِّیَتْ دَفَنَهَا زَوْجُهَا عَلِیٌّ لَیْلًا» او را شبانه دفن کرد. «وَ لَم یُؤْذِنْ بِهَا أَبَا بَکْرٍ وَ… » این را صحیح بخاری و مسلم گفتند. اذن هم نداند که خلیفه بیاید نماز بخواند و بعد هم بخاری میگوید: «وَ لَم یَکُنْ یُبَایِعُ تِلْکَ الْأَشْهُرَ» در آن ماههایی که زهرای مرضیه بیمار بود، نه او بیعت کرد، نه علیّ بن ابیطالب بیعت کرد.
کتمان قضیهی فدک بعد از غیبت امامان در جامعه
حالا این روایت چه معنایی دارد؟ تا ببینیم چه تلاشی برای این کردند. یعنی همین را که بخاری مجبور شد نقل بکند، علمای نسل بعد، ائمّه نبودند که دوباره در جامعه موج ایجاد بکنند، ائمّه سال ۲۶۰ دیگر غیبت شروع شد، جامعه امامی نمیبیند که بتواند موج اهل بیتی راه بیندازد، لذا اینها دوباره شروع به کتمان کردند، منتها دیگر بخاری نقل کرده است.
بیان حقانیّت امیر المؤمنین توسّط حضرت زهرا
یک راهکار جدید میخواهد. حالا این بحث میراث یعنی چه؟ این را خوب باز بکنیم تا بگوییم دوباره چه کردند و همینطور تا امروز. اگر امروز وقت شد از آخرین کتابهایی که امروز چاپ شده است هم میگویم که ببینید تا همین امروز اینها درگیر هستند، این مسئله را حل بکنند. چون این مسئله بغرنجترین مسئلهی عقیدتی آقایان است و در واقع زهرای مرضیه (سلام الله علیها) ذو الفقار اصلی امیر المؤمنین است. او بود که ولایت امیر المؤمنین را تا قیامت حق نشان میدهد، نه هیچ چیز دیگری. همه را میشود تحریف کرد جز این. حالا عرض میکنیم.
حالا این میراث یعنی چه؟ خوب ماجرای میراث اینطور است که زهرای مرضیه بعد از اینکه، بیشتر آنها هبه را نقل نکردند، ما شب گذشته توضیح دادیم یعنی چه، که دیگر آنها را تکرار نمیکنم فرمود: برای من نبوده است، خوب باشد برای پدر من بوده است، به من ارث میرسد. خلیفه هم گفت: من از پدر شما شنیدم انبیاء ارث باقی نمیگذارند، هر چه از آنها باقی بماند صدقه است.
انواع صدقه در اسلام
صدقه چند معنی دارد؛ اینجا یعنی از اموال عمومی است. امور عالم المنفعه است که دولت اسلامی در مصالح مختلف خرج بکند. در راه مثلاً فرض کنید فقرا، ابن سبیل، راه سازی، در مورد یتیمها و اینها خرج بکند.
بیان روایت خلیفه در مورد ارث پیامبر و رد یا قبول کردن آن
شاهد او چه کسانی هستند؟ دختر او است، غلام او است، اتّفاقی که اینجا افتاده است این است یا زهرای مرضیهی (سلام الله علیها) نمیداند یک چنین روایتی وجود دارد یا میداند. اگر این روایت وجود داشته است یا این روایتی که آقای خلیفه فرمودند وجود دارد یا ندارد اگر وجود دارد ما فعلاً میگوییم: راست میگوید. ببینیم میشود. ببینیم حضرت چه کرده است. فرض کنیم این روایتی که آقای خلیفه گفته است وجود دارد. راست گفته است این یک فرض است، بعد آن یک فرض دروغ آن را هم با هم بررسی میکنیم. فعلاً فرض کنیم راست گفته است.
بیان روایت خلیفه و تقبیح پیامبر
خوب این یک روایت از پیامبر است یا زهرای مرضیه میداند یا نمیداند. اگر بگویید نمیداند این تقبیح و تشنیع رسول الله است. چرا؟ چون رسول خدا ناگهان از دنیا نرفت، از کوه به پایین پرت نشد، سکتهی شبانه نکرد. بیش از ۲۰ روز بیماری حضرت طول کشید. به علم نبوّت میداند زهرای مرضیه با این قهر کردن خود چه بلایی سر حکومت میآورد. ۱۴۰۰ سال است همه درگیر هستند، خوب یک کلمه میگفت: زهرا جان به شما ارث نمیرسد. اعبد امّت، ازهد امت. به مال حرام (معاذ الله) پافشاری میکرد؟! سیده نساء اهل الجنّه. میگفت: خوب نمیرسد، نمیخواهم. سه روز روزه میگرفتند به کافر حربی میدادند، مگر به دنبال مال مردم بوده است؟! چرا پیامبر نگفت؟ چه کم کاری غیر قابل توجیهی است، یک کلمه میگفت. غیر از اینکه به وارث اصلاً میگفت. خود را وارث میدانست، میگفت: شما وارث نیستی. چه توجیهی دارد آن هم پیامبری که ناگهان از دنیا نرفته است، علم غیب هم نداشته باشد مثل من هم که باشد (معاذ الله) وقتی که مرض و بیماری من به حدّی میرسد که حالت احتضار من چند روز طول میکشد، میفهمم یک وصیتی میکنم. یک جایی منفجر نشد که رسول خدا ناگهان از دنیا برود. حالا اگر علم نبوّت هم نداشت. یک کلمه میگفت: فاطمه جان به شما چیزی نمیرسد.
نسبت بغی به حضرت زهرا دادن به قبول روایت خلیفه
صورت دیگر آن این است که بگویی پیامبر فرموده است. نتیجهی آن این میشود که زهرای مرضیه میداند یک چیزی حقّ او نیست -ما فعلاً فرض گرفتیم روایت آقای خلیفه درست است- میداند این حقّ او نیست، پافشاری میکند، میگوید به من بدهید و بعد دولت اسلامی را میچلاند، قهر میکند، ۱۴۰۰ سال در اسلام فتنه میکند. این گناه عادی است؟ یعنی اگر پیامبر فرموده باشد، باید حضرت (زهرا سلام اله علیها) (معاذ الله) جهنّمی باشد، چون ۱۴۰۰ سال چند میلیون آدم سر این جریان کشته شده است. سیّده نساء اهل الجنّه! اصلاً ذرّهای خطا و سهو و نسیان میشود به او نسبت داد، آن هم یک چنین گناه عظیمی؟ به او نسبت گناه بغی بدهیم؟ نه حضرت زهرا، به یک صحابه یک چنین چیزی را نسبت میدهند؟! به نظر میآید که این روایت نمیتواند روایت پیامبر باشد. اگر روایت پیامبر باشد یا رسول الله «ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبینُ»[۲] وظیفهی پیامبر بیان است، ابلاغ است، آن هم اینجا به این حسّاسی.
تبلیغ پیامبر برای حضرت زهرا
خود او اینقدر زهرای مرضیه را در جامعه تبلیغ کرده است. همهی مردم امّت، ایشان را برترین فرد امّت میشناسند. میخواهند به خانه حمله بکنند، نمیگویند: علی و حسن و حسین در خانه هستند، میگویند: فاطمه در خانه است. همه میدانند او چه کسی است. خوب یک کلمه میگفت: به شما چیزی نمیرسد، یک وقت در جامعه زلزله درست نکنی. چه دلیلی دارد پیامبر یک چنین کم کاری عجیبی کرده باشد؟
تقبیح تعیین نکردن جانشین برای خلیفه
یک نکته بگویم در صحیح مسلم آمده است خلیفهی دوم میگفت: من نمیخواهم خلیفه تعیین بکنم، دختر او به پسر او، حفصه به عبدالله پیغام داد برو به پدر خود بگو: -این را خوب دقّت بکن- اگر تو یک دانه گوسفند را در بیابان رها بکنی، وارد شهر بشوی، میآیند به تو میگویند: به چه کسی سپردی؟ میگویی: همینطور به امید خدا رها کردم و آمدم. «رَأَیْتَ أَنْ قَدْ ضَیَّعَ»[۳] تو خیانت کردی، بیت المال را ضایع کردی. «فَرِعَایَهُ النَّاسِ أَشَدُّ» گوسفند اگر باشد، چه برسد به مردم. شما این را برای خلیفهی دوم قبیح میدانید که جامعه را رها بکند، یک کلمه پیامبری که ناگهان از دنیا نرفته است، غیر از اینکه علم نبوّت دارد، غیر از اینکه از پیش همه چیز را میبیند. بلا تشبیه (معاذ الله) اگر یک چنین شرایطی برای کسی مثل من هم پیش بیاید، ۲۰ روز در حال احتضار باشد، میفهمد دارد از دنیا میرود و میداند قرار است چه بلایی سر جامعه بیاید، میگوید: به شما چیزی نمیرسد. (معاذ الله) پافشاری کرده است و با توجّه به اینکه بزرگترین موجود هستی است، (معاذ الله) از شخصیت خود سوء استفاده کرده است، به جامعه فشار آورده است ۱۴۰۰ سال است میلیونها انسان کشته شدند. «سَیِّدَهُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّهِ»؟ این فرض هم نمیشود باشد.
فاطمه یکی از رؤوس عقاید شیعه
البتّه ناصبیها میگویند: وجود دارد، حالا بحث میکنیم. ما فعلاً همان ۲۵۶ هستیم. از ائمّه شروع کردیم، کتمان، شرایطی که بود، هبه را عرض کردم، میراث زمان ۲۵۶ حالا همینطور جلو میآییم، ببینیم بعد از آن چه شد، قرن چهار چه شد، قرن پنج چه شد و همین نشان میدهد فاطمه یکی از رؤوس عقاید شیعه است. اینطور نیست که یک عزاداریٌّ مائی به قول طلبهها بکنیم، نه، از عقاید اصلی تشیّع است، در واقع این ماجرا سر سلسلهی اصلی عقاید شیعه است. یعنی اگر شیعه این را از دست بدهد، نمیشود حقّانیّت امیر المؤمنین را با چیز دیگری ثابت کرد مثل این.
پاسخ ندادن اهل سنّت به ماجرای حضرت زهرا در مناظرهها
به گونهای که در این خاطراتی از یکی از این خانوادههای آلوسی… آلوسی خانوادهی بزرگی در عراق است، یکی از آنها یک خاطراتی نوشته است. میگوید: هر وقت با این شیعهها مناظره میکنیم سعی میکنیم موضوع به حضرت زهرا نرسد و آنها هم میدانند هر وقت با ما بحث میکنند، قوّت ما در استدلال بیشتر است، وقتی که موضوع حضرت زهرا مطرح میشود، تمام میشود. مرحوم درچهای میفرمود: -استاد آقای بروجردی ر(حمه الله علیه) سیّد محمّد باقر درچهای از او نقل کردند- ۴۰ جلسه با یک عالم غیر شیعه بحث کردند، هر چه بحث کردند نتیجه نداد. آخر سر من دیگر دیدم هیچ چیزی نمیشود، یک روز گفتم: بیا به حرم امیر المؤمنین برویم. گفت: باشد. چون آنها به زیارت میآیند، عزاداری میکنند. گفتم: تو را به این علیّ بن ابیطالب خلیفهی چهارم شما و امام اوّل ما، موضوع حضرت زهرا چه بوده است؟ میگوید: طرف گفت: من دیگر حرف نمیزنم. یعنی نمیشود این را کاری کرد. اگر کسی ناصبی نباشد، نمیتواند اینجا را ادامه بدهد.
دلایل ردّ روایت خلیفه در مورد باقی نگذاشتن ارث از پیامبر
من بحثهای ناصبیها را برای شما میخوانم که ببینید آنها چه میگویند، حدّاقل خندهدار بودن آنها را ببینید. بعد به طرف فشار آمده باشد تا اینطور حرف زده باشد. پس نمیتوانی بگویی رسول خدا فرموده است، چون اگر رسول خدا این روایت را فرموده است ولی به خلیفه گفته است، به حضرت زهرا نگفته است یا پیامبر اهمال کرده است، غیر قابل بخشش، نبوّت او خدشه دارد یا حضرت زهرا (سلام الله علیها) میلیونها آدم را به کشتن داده است، (معاذ الله) سوء استفاده کرده است، فشار آورده است، بر پول مردم و بیت المال پا فشاری کرده است.
طلب میراث پیامبر توسّط امیر المؤمنین در زمان خلیفهی دوم
غیر از اینکه نه حضرت زهرا (سلام الله علیها) فقط، همین بخاری و مسلم را نگاه بکنید زمان حکومت خلیفهی اوّل تمام شد، زمان حکومت خلیفهی دوم امیر المؤمنین آمد به خلیفهی دوم گفت: ارث ما را از پیامبر که به فاطمه میرسید بدهید؟ فاطمیّه اینطور نیست که شما فکر بکنید شما دارید فاطمیّه رانگه میدارید، ائمّه نمیخواهند فاطمیّه فراموش بشود. چون قدرت تحریفگری تاریخی اینها زیاد است. یک مقدار توضیح دادیم و شما نگاه میکنید امیر المؤمنین هم زمان خلیفهی دوم میآید و او بیادبی کرد.
بیادبی خلیفهی دوم به امیر المؤمنین و پاسخ دادن عبد الرّزاق به این بیادبی
به گونهای که یکی از اهل سنّت که اسم او عبد الرّزاق است، به خلیفه ناسزا گفته است و روی همین جهت هم خیلیها با این عبدالرّراق بد هستند. چون وقتی امیر المؤمنین آمد فرمود: ارث ما را بده؟ گفت: این را نگاه بکنید، آمده است ارث زن خود را از پدر خود از من بخواهد. این خیلی حرف زشتی است. منظور تو از زن او از پدرش سیّدهی نساء اهل الجنّه از خاتم الانبیاء است؟ عبد الرّزاق استاد بخاری میگوید: «أنظُر إلی هَذا الأنوَک» میگوید: بیادب این چه وضع حرف زدن است.
دلایل دروغ بودن خبر خلیفهی اوّل
پس امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) هم آمده است این را خواسته است، خلیفهی رابعهی شما هم آمده است، بعد از چند سال دنبال بیت المال بوده است؟ این از این طرف. امّا از آن طرف فاطمهی سیده نساء اهل الجنّه، شاید هم آن کسی که این خبر را به او داده است خبر او درست نبوده است. برای این چه محذوری میآید، شما کجا گرفتار میشوید؟ اصلاً رفتار زهرای مرضیه (سلام الله علیها) یعنی این خبر خبری که میدهید دروغ است. و الّا اگر خبر راست باشد، الآن به شما میگویند: اینطور نماز بخوان. میگویید: چه کسی گفته است؟ میگوید: قال الصّادق (علیه السّلام). میگویید: چشم. یک نفر الآن در این مجلس باشد بگوید: برو بابا من دوست دارم اوّل به سجده بروم و بعد به رکوع بروم، شما میگویید: ببخشید شما مسلمان نیستید. میگویید: امام صادق این را فرموده است، این را نمیگویید؟! نماز را بدون اطاعت میخوانی؟! اگر این روایت، روایت بود، زهرای مرضیه (سلام الله علیها) باید قهر میکرد؟! اگر به شما بگویند پیامبر اینطور فرموده است و مطمئن باشید پیامبر فرموده است، میگویید: اشتباه کرده است، قهر میکنید؟! یا میگویید: چشم این را روی سر خود میگذارم. رفتار قهر کردن در برابر روایت خواندن یعنی چه؟ یعنی شما راست نمیگویی و الّا اگر راست بگویی یعنی من از حرف پدر خود ناراحت هستم یعنی (معاذ الله) پیامبر بیخود کرده است حرف زده است؟ راهی نمیماند الّا اینکه بگویی این قهر کردن «لَم یُأذِن بِهَا» شب نیاید در تشییع، در نماز. قبر مخفی باشد، این یعنی تو دروغ گفتی.
سزای دروغ بستن بر پیامبر
«فَمَنْ کَذَبَ عَلَیَّ مُتَعَمِّداً»[۴] این هم بین شیعه و سنی متواتر است. کسی که بر رسول خدا دروغ بندد عمداً آن هم در یک چنین جای حسّاسی «فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ» برود در جای خود را در آتش آماده بکند. لذا خیلی حسّاس است. این تا اینجا.
روایت شعبی در برابر روایت بخاری
طرف مقابل ساکت که نمینشیند. بخاری برای دوران امام هادی بود. ۳۰، ۴۰ سال بعد همه چیز تمام شد، ائمّه شهید شدند، حضرت حجّت هم که در غیبت است،اینها دیدند که همه چیز گفته شده است، در بخاری آمده است. شاگرد او مسلم گفته است. چه کار بکنند؟ بگویند: دروغ گفتیم. بعد چطور ما هر وقت میخواهیم حرف بزنیم میگویند: حرف ما در صحیح بخاری نیست، نمیشود چه کار بکنند؟ قرن چهار و پنج یک فکر خوبی به ذهن کسی به اسم بیهقی رسید. بخشی از آن را شب گذشته عرض کردم گفت: شعبی مسئله را حل کرده است، آن روایت وجود دارد یک طرف هم این طرف است. مثلاً به شما میگویند: الآن بیرون باران میآید، یک آدم راستگویی میگوید. یک آدم راستگویی هم میگوید: بیرون باران نمیآید. بین دو روایت تعارض شد.
مرسل بودن روایت شعبی
خوب ما یک اشکال آن را شب گذشته مفصّل توضیح دادیم، لذا آن را تکرار نمیکنم که آنها که بودند بگویند روایت شعبی مشکل آن این است که مرسل است. آن کسی که نقل میکند ۱۴ سال بعد از واقعهی سقیفه تازه به دنیا آمده است امّا اینها که این را نمیگویند. برای اینکه بتواند این را مسکوت بگذارند، بگویند این طرف بخاری و مسلم -که عرض کردیم چرا مدام این را تکرار نکنم- مجبور شدند قضیهی میراث را بگویند، بعد بگویند: وای درست است در هبه کفر بود، این یکی کفر نیست، ولی عاقبت این هم خیلی بهتر نیست. این یک روایت، آن طرف هم حدیث مرسل بیسند شعبی است. ۱۴ سال بعد از واقعه تازه به دنیا آمده است، ۱۰ سال هم بشود که عقل او برسد، ۲۴ سال بعد تازه میفهمیده است چه اتّفاقی افتاده است.
توجیه آوردن روایت ارث در کتاب بخاری در کتاب البدایه و النّهایه
حالا اگر بخواهیم این دو روایت را کنار همدیگر قرار بدهیم چه کار بکنیم؟ این کتاب البدایه و النّهایه است من صفحات آن را کپی گرفتم که نخواهم کتاب آن را بیاورم. نگاه بکنید چطور توجیه میکند. میگوید: خوب ما باشیم و این طرف آقای بخاری متأسّفانه یک چیزی گفتند، آن طرف هم شعبی گفته است، ما باشیم کدام را انتخاب میکنیم؟ الآن دو تا راستگو یکی بگوید: بیرون باران میآید، یکی بگوید: باران نمیآید. چه کار بکنیم؟ مثلاً میگوییم دقّت این یکی بیشتر است، یک چیزی باشد بگوییم.
روایت شعبی از ماجرای حضرت زهرا
شعبی چه گفته بود؟ شعبی گفته بود که اینها به خانهی حضرت زهرا رفتند و آشتی کردند و حضرت زهرا گفت: عجب جدّاً، پدر من گفت و خوب راضی شد و تمام شد و دعا کردند و یک شیرینی پخش کردند، تمام شد. طرف «تَرْضَاهَا عنه» او را از خلیفه راضی کردند. میگوید: اگر این را بگوییم این با تاریخ سازگارتر است.
دلایل شعبی برای رد کردن روایت بخاری و مسلم از ماجرای حضرت زهرا
«هُوَ المَظنُونُ بِهَا» از زهرای مرضیه جز این توقّع نمیرود نگاه بکنید این را که دارم عرض میکنم جلد ۸، صفحهی ۱۹۵ است، چاپ ۱۵ جلدی. «هَذا هُوَ المَظنُونُ بِهَا» چون میخواهد بالاخره داوری بکند، چطور روایت بخاری و مسلم را زمین بزند؟ تازه آن طرف هم مرسله است. میگوید: «هَذا هُوَ المَظنُونُ بِهَا» اصلاً از فاطمه جز این توقّع نمیرود باحاکم اسلامی «وَ اللِائِقِ بِأمرِهَا وَ سِیَادِتِهَا» سیّدهی نساء اهل الجنّه سر یک تکه زمین مثلاً بیاید دعوا درست بکند، این سازگارتر است. میخواهد جانب بیسند را تقویت بکند. «وَ عِلمِهَا وَ دینِهَا» زهرا با آن علم خود، با آن دیانت خود، با آن سیادت خود آیا میآید اینطور جامعه را به زلزله میاندازد؟! حاشا و کلاً.
بله، یک مقدار آن اوّل کار عصبانی شده بود «وَ هِیَ إمرَأهٌ مِن بَنِی آدَم» انگار کور هستند که باقی روایت خود را ببینند. بله، بالاخره این هم یک بنی بشر است. حالا درست است آن اوّل یک مقدار عصبانی شد و یک کارهایی کرد تا اینها به خانهی او رفتند و او را راضی کردند، چون این آقا میگوید: خلیفه گفته است: پیغمبر گفته است: نمیرسد. پس خلیفه بیچاره حق داشته است، گرفتار شده است. دختر پیغمبر هم اصرار داشته است که مال مردم را (معاذ الله) به من بدهید. او گرفتار شده بوده است، بعد میگوید: نه اینطور نگویید، نه با علم حضرت، نه با سیادت حضرت، یعنی روایت صحیحه، آن طرف مرسله، ببینید چطور دارد مرسله را تقویت میکند. یکی از بنی بشر بود «تَأَسَّفَ کَمَا یَاسِفُون» بالاخره گاهی حواس انسان پرت میشود، یعنی نسبت به حضرت (سلام الله علیها) میگویند: یک مدّتی خلاف دستور عمل کرد. تا آمدند آشتی دادند. خوب دقّت داشته باشید. این یک نوع برخورد است.
روش بیقهی برای قبول کردن روایت مرسله در برابر روایت بخاری
روش دوم؛ دو روایت داریم إنشاءالله سخت نشود، این بحث را نمیشود روی منبر گفت ولی میخواهم اهمّیّت موضوع را ببینید که این تا همین روزهای گذشته هم محور بحث بوده است. یعنی فاطمیّه نمرده است، یعنی یک مسئلهی تاریخی نیست. بیهقی یک راهکار دیگر به خرج داد، گفت: این طرف روایت صحیح بخاری و مسلم است، ان طرف یک حدیث بیسند است چه کار بکنیم؟ و این هم مجبور است بیسند را قبول بکند. گفت: اوّلاً بعضی از جملات آن روایت برای راوی است، از خود درست کرده است. مثلاً این را که گفته است در آن شش ماه فاطمه و علی بیعت نکردند، از خود درست کرده است «فأدرَجَهُ بَعضَ الرُّواهِ فِی الحَدیثِ عَن عَائِشَهِ فِی قِصَّهِ فَاطِمَهِ» این قسمتهای آن را که قهر کرد و اینها راوی از خود گفته است.
ادّعای بیقهی و خدشه به تمام روایات بخاری و مسلم
خوب این یعنی اینکه با چه خطکشی شما اینطور حرف میزنید؟ بقیهی روایات را هم ممکن است راوی از خود گفته باشد. کدام یک از راویهای حدیث دروغگو است، خالی میبندد، حواس پرت است، منضبط نیست. اگر نه، همه راستگو هستند و شما قبول دارید، بقیهی روایات شما هم اینطور روی هوا میرود. میگوید: این طرف روایات را از داخل آن -یک اصطلاح حدیثی است- درج کردند، یعنی بخشی از روایت روایت نیست. من حرف خود را میزنم، اینکه خدشه به همهی روایات بخاری و مسلم و اینها است، نه این روایت. ثانیاً این حرف را از کجا متوجّه شدی؟! چه دلیلی دارید؟ دلیل آن را بگو، اقلاً جای آن را بگو. یک فلشی، چیزی بزنید، ببینید این حرف از کجا آمده است.
ارجاع دادن ماجرای حضرت زهرا به بیهقی توسّط بن باز
بعد آقای بن باز وارد میشود. اسم پدر او باز است. در جلد ۳، تعلیقات خود بر صحیح بخاری کپی آن را آوردم که شما ببینید. وقتی میخواهد ماجرا را نقل بکند، میگوید: به بیهقی رجوع بکن. این لفظها «لیَسَت مِن کَلَامِ عَایِشَه» اینها جزء روایت نیست، از خود درست کردند. یعنی صحیح بخاری را همین طور از خود هر کسی بخواهد در آن مطلب اضافه کرده است، پس بالاخره صحیح بخاری است یا کشکول بخاری است؟ ضعیف بخاری است یا صحیح بخاری است؟! تکلیف ما را معلوم بکنید.
دلایل رد نظر بیقهی در مورد وارد کردن نظر نویسنده در کتاب بخاری
چطور بحث غدیر میشود میگویید: در صحیح بخاری نیست. ثقلین در صحیح بخاری نیست. تا ما روایت میگوییم، میگویند: در صحیح بخاری نیست. خوب بخاری که کشکول بوده است، هر کسی از راه رسیده است، یک چیزی در آن کم و زیاد کرده است. دلیل شما چیست که یک چیزی کم و زیاد کرده است؟ اگر قرار باشد اینطور بحث بکنیم شما به هر کسی بگویید این کار حرام است، میگوید: راوی از خود گفته است. این آیهی قرآن است شاید یکی از صحابه از خود گفته باشد. همینطور بخواهی حرف بزنی که نمیشود. دست و پا زدن را میبینید. این نشان میدهد چه زلزلهای ایجاد کرده است. این نشان میدهد مسئلهی فاطمیّه چه اهمّیّتی داشته است.
بیان صدق و شهادت حضرت زهرا در روایت موسی بن جعفر
حالا برگردیم و من یک روایت را عرض بکنم. هر کسی که عشق به زهرای مرضیه دارد در بین ائمّه باید توسّل به موسی بن جعفر او زیاد بشود. چون همانطور که قبلاً توضیح دادیم مهمترین و پر رنگترین نقش در این بلوایی که ایجاد کردند حضرت موسی بن جعفر دو بار انجام داد. حضرت موسی بن جعفر یک کار دیگر هم کرد. زهرای مرضیه این همه فضائل دارد و حضرت موسی بن جعفر میداند شیعیان اگر بخواهد یک روایتی بگویند که این روایت خیلی ساده باشد خیلی ساده در حدّ اینکه انگشتر در دست راست بکنی، بلند بسم الله بگویی، تعفیر الجبین بکنید، سجده به خاک بکنید، سر میبریدند. بحث شهادت حضرت زهرا حسّاسترین موضوع سیاسی است. میداند چه خطری برای شیعه دارد و میداند مادر او خیلی فضایل دارد ولی میداند وقتی قرار است یک روایت صحیحهای به دست من و شما برسد که کافی و دیگران نقل کردند، فقط به این اکتفا کرده است. گاهی انسان یک جملهی کوتاه میگوید، توضیح نمیدهد یا مثالهای دیگر نمیزند یا موارد دیگر نمیگوید که همان یک مورد خوب تبیین بشود. لذا شما نگاه میکنید این را خوب است انسان پرچم آن این طرف و آن طرف است در فاطمیّهها بزنند که «قال موسی بن جعفر عَنْ أَخِیهِ أَبِی الْحَسَنِ (عَلَیْهِ السَّلَامُ)، قَالَ: إِنَّ فَاطِمَهَ (عَلَیْهَا السَّلَامُ) صِدِّیقَهٌ شَهِیدَهٌ»[۵] یعنی اینطور نیست که امام معصوم همینطور یک جملهای بگوید. موسی بن جعفر (سلام الله علیه) پروژه داشت.
علّت مشهور شدن موسی بن جعفر به سیّد الشّهدای ثانی
در بحث فدک دو شب پیش مفصّل عرض کردیم. این را هم نگه داشتم، اینجا بگویم. شما این تنازع دو طرف را ببینید. اینها به دنبال کتمان کلّی بودند. از بین بردن فدک، میراث بوده است، دعوا نبوده است، آشتی شده است. موسی بن جعفر (سلام الله علیه) همهی حملهی سوم را میکند تعبیر ما از موسی بن جعفر (سلام الله علیه) سیّد الشّهدای ثانی است. در بین اهل بیت اینطور حمله را بعد از امام حسین هیچ کسی نکرده است.
سومین مرحلهی قیام موسی بن جعفر برای زنده نگه داشتن فاطمیّه
مرحلهی سوم قیام موسی بن جعفر (سلام الله علیه) این است، آنها هنوز از ضربهای که از فدک خوردند گیج هستند. ببینید بسیار تلاش میکنند که بگویند: نه شأن فاطمه نیست سر مسائل مالی بحث بکند، زاهد بوده است، یک تکه زمین که اهمّیّتی ندارد اختلاف ایجاد بکند. شعبی این را گفت، فلانی چه گفت. او یک پله جلوتر میآید. «أهلُ البِیت أدرى بِمَا فِی البِیت»[۶] من میدانم مادر من چه بیماری گرفت.
بیان فضیلت حضرت زهرا در کلام موسی بن جعفر
فرمود: «إِنَّ فَاطِمَهَ (عَلَیْهَا السَّلَامُ) صِدِّیقَهٌ شَهِیدَهٌ» صدّیقه است، یعنی محقّ است، شهیده است یعنی قاتل دارد. به مرگ طبیعی از دنیا نرفته است. از بین این همه فضیلت به همین اکتفا میکند. مادر ما را کشتند. «إِنَّ فَاطِمَهَ (عَلَیْهَا السَّلَامُ) صِدِّیقَهٌ شَهِیدَهٌ» اگر کسی با دقّت در روایات اهل بیت غور بکند، میتواند جریانها را بشناسد که ائمّه در موضوعات مختلف چگونه دست به دست هم میدادند.
شرایط زندان موسی بن جعفر
در آن شرایط خفقان، آن شرایطی که وقتی حضرت موسی بن جعفر امشب بگویم روضهی ایشان خیلی شبیه به مادر ایشان است، امام مظلوم ما را سالها، بیش از هفت سال در سیاهچال نگه داشتند، انتقام گرفتند، از او انتقام گرفتند. افشاگری کرده بود. سالها نور آفتاب ندید، در فضای نمور بود، در فضای نم زده شما را نگه دارند، زیر انداز نداشته باشی برای استخوانها چه اتّفاقی میافتد. یک روزی هارون الرّشید لعین با فضل بن ربیع آمد بالای سر یک پنجره که آن گودی را نشان میداد، برای اینکه کسی نتواند حضرت را آزاد بکند، در چالهای سیاهچال میگفتند.برای اینکه زندان طوری باشد که کسی نتواند از آن فرار بکند، آن را گود میکردند، نمیتواند بیرون بیاید. وقتی قطر استوانه زیاد باشد که نمیتواند پشت خود را به یک طرف دیوار بدهد، پای خود را به یک طرف بالا بیاید، قطر استوانه پنج متر است، هفت متر باشد. ده متر پایین بیندازی. چطور میخواهد بالا بیاید؟ دائم هم او را مراقبت میکنند. آمد از پنجره آن بالا را نگاه کرد، به فضل بن ربیع گفت: این پارچه که این وسط روی زمین افتاده است چیست؟ هر روز ظهر میآییم؟ گفت: این پارچه نیست «هَذا مُوسَی بنِ جَعفر».
شرایط خفقانآور دوران موسی بن جعفر
دو نفر را تاریخ گفته است بدن آنها شبیه بدن بود، بدن نبود. یعنی پارچه را روی بدن میانداختند، نمیشد تشخیص داد مثل اینکه پارچه را روی زمین انداختی. موسی بن جعفر خرج مادر خود شد. اینقدر این شرایط خوفی است، ابن سکّیت میگوید: یک روزی ما نشسته بودیم، به یک دیواری تکیه داده بودیم، با یک نفر دیگر داشتیم بحث ادبی میکردیم، یک نفر آمد گفت: به جای این بحثها بروید از امام خود حرف بزنید. من گفتم: یعنی چه کسی؟ اشاره به دیوار کرد، دیوار آن خانهای که آنجا یک چاله کنده بودند. میگوید: ما گفتیم موسای زندانی را میگویی؟ و ناخودآگاه از ترس شروع به دویدن کردیم. اینطور بود کسی جرأت نمیکرد انتساب خود را با اهل بیت بیان بکند.
شباهت موسی بن جعفر و حضرت رقیه
و چون در زندان و سیاهچال از دنیا رفت، ایشان شبیه به حضرت رقیه (سلام الله علیها) است خیلی مطلبی ندارد در زندان سیاهچال حکومت از دنیا رفته است، کسی شاهد نبوده است. ولی سیّد نوشته است، امشب اگر وقت کردید از طرف موسی بن جعفر (سلام الله علیه) خواستید محضر حضرت صدّیقهی طاهره عرض ادب بکنید، یک صلواتی موسی بن جعفر در مفاتیح دارد، خیلی عبارات زیبایی است «حَلِیفِ السَّجْدَهِ الطَّوِیلَهِ»[۷] بعد نوشته است: «مقبور فی السّجون» «الْمَقْبُورِ … فِی قَعْرِ السُّجُونِ» در واقع او را دفن کرده بودند. بعد آنجا میگوید: «ذِی السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُیُودِ» اینقدر این آهنها را سنگین به پای مبارک ایشان بسته بودند، در آن فضای نمور، مرضوض یعنی کوبیده شده، استخوانها از بین رفته بود.
باب الحوائج بودن موسی بن جعفر در نزد اهل سنّت
این یک بزرگوار بود که وقتی این حرفها را من این چند شب زدم، وظیفه داشتم اسم او را بیاورم إنشاءالله هر کسی نسبت به موسی بن جعفر با این نگاه فاطمی نگاه میکند، بخواهد موسی بن جعفر ما را نجات بدهد. موسی بن جعفر خیلی ویژه است. نه فقط در دروان حیات خود. این یک جمله را من قبلاً هم گفتم، دوست دارم همین را تکرار بکنم اگر نمیخواست نمیداد. ابن حجر -قبلاً هم در آن دههای که محضر شما رسیدم گفتم ولی حیفم میآید این جمله دیوانهکننده است- مکّی دربارهی موسی بن جعفر (سلام الله علیه) میگوید که آن حضرت در بغداد دفن است، وقتی بدن مبارک ایشان در آنجا دفن شد همه غیر شیعه بودند، امروز هم اکثریّت غیر شیعه هستند میگوید: «جعفر بن محمّد بن علیّ بن الحسین بن ابیطالب یدعی بباب قضاء حوائج اهل السّنه» باب حوائج ما سنیها است. مگر بیجهت کسی این حرف را میزند، باب الحوائج. باب المراد را چه کسی به درگاه ورودی او گفته است؟ فکر میکنید شیعهها گفتند؟! بروید بررسی بکنید به غیر شیعه اینقدر عطا کرده است، به او باب الحوائج میگویند.
[۱]– صحیح بخاری،ج ۴، ص ۱۵۴۹٫
[۲]– سورهی عنبکوت، آیه ۱۸ و سورهی نور، آیه ۵۴٫
[۳]– صحیح مسلم، ج ۳، ص ۱۴۵۵٫
[۴]– الکافی، ج ۱، ص ۶۲٫
[۵]– کافی، ج ۲، ص ۴۸۹٫
[۶]– بحار الأنوار، ج ۷۸، ص ۲۷۴٫
[۷]– بحار الأنوار، ج ۹۹، ص ۱۷٫
پاسخ دهید