حجت الاسلام کاشانی شام سه شنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۳ در هیئت محترم بضعه الرسول سلام الله علیها به ادامه ی سخنرانی با موضوع “ضرورت وجود مذهب؛ یا وقتی می گوییم شیعه هستیم، یعنی چه؟” پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم میشود.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم»
«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۲]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه سراسر نور و رحمتِ حضرت صدر الخلائق و خیرالمرسلین صلی الله علیه و آله و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عرض ادب، ارادت، خاکساری، التجاء، استغاثه به محضرِ باعظمتِ حضرت بقیّه الله الأعظم روحی و ارواح من سواه فداه و عجّل الله تعالی فرجه الشّریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
مرور جلسات گذشته
بحث «ضرورت وجود مذهب» است، و اینکه وقتی شیعه هستیم، به چه معناست؟
بحث این جلسات شاید یکی از پرتکرارترین مباحثی است که در آثار علمای شیعه مطرح است، از قدما مانند شیخ مفید رضوان الله تعالی علیه و علامه حلّی رضوان الله تعالی علیه تا معاصرین، تا فحوای الغدیر، تا مثلاً کتاب عظیم الشأن «معالم المدرستین»، که با عنوان «بازشناسی دو مکتب» ترجمه شده است، مرحوم علامه آیت الله سید مرتضی عسکری این کتاب را به زبان عربی نوشته است.
این یک بحث کلّی است، بالاخره ما باید بدانیم وقتی شیعه هستیم یعنی چه؟ و تفاوتهای فکر ما با دیگران برای چیست و منشأهای اختلاف چه چیزهایی است؛ بدون اینکه بخواهیم با کسی دعوا کنیم.
به خدمت شما عرض شد که برای رسیدن به حقیقت و اسلام، به یک راهی نیاز داریم، که البته بعداً بایستی بگوییم این راه منحصر است و خود این راه هم موضوعیت دارد.
و اگر از این مسیر به جای دیگری برویم، هم در احکام، هم در نگاه به انبیاء علیهم السلام، هم در نگاه به قرآن کریم، هم در نگاه به اخذ از بنی اسرائیل، هم نسبت به مقولهی ایمان، هم نسبت به مقولهی همسران انبیاء علیهم السلام، و مفاهیم اعتقادی دیگر، اختلافات جدّی پیدا میکنیم.
جلسهی گذشته بحث به اینجا رسید که نگاه ما به همسران انبیاء علیهم السلام چیست، این بحث ادامهای داشت که اتفاقاً خیلی فیش دارد و آماده است و شاید خیلی هم جذّابیت دارد، ولی به دلم افتاد که اتفاقاً آن را نگویم، احساس کردم که شاید قدر سخافت آن بحث، نور جلسه را کم کند. اگر در یک جلسهی درسی بود، بعضی از آنها را از روی کتاب میخواندم، که اصلاً حیرتانگیز است…
زمانی است که ما میخواهیم به کسی دشنام بدهیم، اما زمانی کسی احکام شرعی صادر کرده است که از دشنام بدتر است! یعنی خودش این موضوع را سانسور نکرده است و رودربایسی هم ندارد.
اما دیدم نگاه این برادران به زن و رفتار با زنان آنقدر افتضاح است، که اگر بخواهم وارد این بحث شوم، ترسیدم که نور جلسه از بین برود؛ با اینکه حکم آنهاست.
حاشیهی مختصری عرض میکنم و از کنار آن رد میشوم، با اینکه اینجا مطالب زیادی بود، اما باید آنها را زمانی در یک کلاس درسی مطرح کرد.
نگاه خلیفه دوم به زنان
اینها نه تنها به همسران انبیاء و خود انبیاء علیهم السلام متأسفانه جسارت میکنند، در آن جامعهای که بدرفتارترین و خشنترین انسان دربارهی زنان مسئولیت گرفته است، طبعاً این امور را در ذهن اینها به یک «اسلام» و «حکم اسلامی» تبدیل کرده است، و بعضی از اینها هم بین جامعهی اسلامی، شبیه اسلام شده است.
به جهاتی برای خودمان هم حوصله نداشتم که وارد این بحث شوم، برای اینکه به اندازهی کافی حاشیه داریم و خود این موضوع هم یک موضوع حاشیهداری است، لذا من فقط در این حد که روشن کنم جای این بحث در اینجا خالی مانده است، با اشاراتی از آن رد میشوم.
به شکل گسترده امثال این روایات رسیده است.
مثلاً در مصنف «ابن ابی شیبه» که نویسندهی آن استاد بخاری است، میگوید: این شخص که بعد از پیامبر حاکم بود و خشن بود، «کَانَ عُمَرُ یَضْرِبُ النِّسَاءَ، وَالْخَدَمَ»،[۴] «کَانَ عُمَرُ یَضْرِبُ» یعنی سیرهی عملی او کتک زد زنان و کارگرها بود!
در همین کتاب نوشته شده است که گاهی پسر او، یعنی عبدالله بن عمر قید میزد و میگفت: «لَا تَضْرِبْ خَادِمَکَ، وَاضْرِبِ امْرَأَتَکَ وَوَلَدَکَ»[۵] وقتی عصبانی شدی خادم خودت را نزن، زن خودت را بزن!
بعد این موضوع به روایت از پیغمبر و توجیه پیغمبر تبدیل شد!
اینها در رفتار تفاوتی بین زن و برد قائل نبودند، بلکه زنان را با آن نگاه جنسیتزدهی ابزاریِ ملعبه دانستن، یک عروسک اطفاء شهوت میدید، آن هم در نهایت خشونت و کتک زدن!
فقط یک روایت میخوانم و از آن رد میشوم.
این بحث اینجا خیلی جای تشریح داشت و مهم بود، چون امروز در جامعهی ما هم مهم است، در جامعهی جهانی هم مهم است، ما هم مبتلا هستیم، اما همانطور که عرض کردم هم به جهات اخلاقی و هم به جهات حواشی… چون تجربه ثابت کرده است که کسی در موضوعات حساس حرف گوش نمیدهد، هر کسی به دنبال حزب خود است، لذا در این امور، حرف زدن فایدهای ندارد. فقط یک روایت بعنوان مثال میخوانم و رد میشوم.
رضایت گرفتن از زن با کتک؛ توسط خلیفه دوم!
میگوید پسر خلیفه اول همسری داشت که خیلی او را دوست میداشت، اسم او «عاتِکه» بود، چنان او را دوست داشت که دیگر از خانه بیرون نمیآمد و خانهنشین شد.
خلیفه اول به او گفت که این زن را طلاق بده! این پسر هم قبول کرد و او را طلاق داد، بعد از مدّتی دلش برای آن زن تنگ شد و شروع کرد به شعر گفتن برای آن زن.
پدرش گفت: اشکالی ندارد، دوباره او را به همسری برگزین.
این پسر دوباره به آن زن رجوع کرد.
وقتی رجوع کرد، اینها خیلی با هم رفیق بودند، لابد آن زن هم جمالی داشت. پسر خلیفه قبل از احتضار به این زن گفت: من یک باغی دارم، این باغ را به تو میدهم، به شرطی که بعد از من ازدواج نکنی.
این زن قبول کرد و آن باغ را گرفت.
در آن دوران، ازدواج نکردنِ زن بیوه، خیلی استثنائی بود. چون در آن دوران اصلاً زن نمیتوانست بدون همسر زندگی کند، هم از شرایط امنیتی، هم از شرایط اقتصادی.
این آقایی که عرض میکنیم در اسلام نماد خشونت است، به حکومت رسید.
عبارت را از روی کتاب میخوانم، «اشْتَرَطَ عَلَیْهَا أَنْ لا تَزَوَّجَ بَعْدَهُ»،[۶] شوهر او یعنی عبدالله بن ابیبکر شرط کرد که این زن بعد از او ازدواج نکند، «فَتَبَتَّلَتْ وَجَعَلَتْ لا تَزَوَّجُ»، این خانم میگفت من دیگر ازدواج نمیکنم، چون با شوهر خودم عهد کردهام، «وَجَعَلَ الرِّجَالُ یَخْطُبُونَهَا وَجَعَلَتْ تَأْبَى»، چون او صاحب جمال بود مدام پیغام میفرستادند و خواستگاری میکردند و او هم قبول نمیکرد.
خلیفه دوم به ولی او گفت: «اذْکُرْنِی لَهَا» اسم ما را هم بین خواستگارها بنویس.
حال ولی او که بود؟ همسر او که مرده است، به نقلی پدرش هم قبلا مرده است…
«فَذَکَرَهُ لَهَا فَأَبَتْ عُمَرَ أَیْضًا»، به او گفتند خلیفه از تو خواستگاری کرده است، او قبول نکرد. «فَقَالَ عُمَرُ: زَوِّجْنِیهَا» دوباره خلیفه دوم به او گفت: تو ولیّ او هستی و او را به من بده.
کسی هم جرأت نمیکرد به خلیفه دوم حرف بزند! پس «فَزَوَّجَهُ إِیَّاهَا»، آمد و به او گفت که من تو را به خلیفه شوهر دادم!
جالب اینجاست که این زن قبلاً شوهر داشته است و اصلاً نیازی به ولی ندارد! اصلاً این ولی کیست؟
شب عروسی شد و خلیفه تشریف آوردند، «فَدَخَلَ عَلَیْهَا فَعَارَکَهَا» او قبول نکرد، شروع کردند به کتککاری، خلیفه او را مفصل زد! «حَتَّى غَلَبَهَا عَلَى نَفْسِهَا فَنَکَحَهَا» تا اینکه بالاخره مقاومت او تمام شد.
یک جای دیگری هم دارد که شخص دیگری که نسبت به ازدواج با خلیفه دوم میل نداشت، او را با کتک…
این موضوع وارد فقه شد که آیا میشود کتک بزنیم تا رضایت بگیریم؟ بله!
نتیجه این شد که در بعضی از نقلها گفتهاند که شش زن در اسلام مرتد شدند، دو نفر از آنها همسران ایشان هستند! یعنی آنقدر اینها را کتک زد که مرتد شدند!
این بحث باب وسیعی دارد، که این موضوع را اینجا عمداً ناتمام رها میکنم.
این بحث بحثِ خیلی مهمّی است.
همسرداری به شیوهی مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین یا به شیوهی دیگران؟
یک جهت مهم این بحث این است که ما باید بدانیم که ما باید با همسر خود چطور رفتار کنیم؟ گاهی طرف بچههیئتی است و انگار شیعهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نیست و شیعهی خلیفه دوم است! بد اخلاق است، با اخم به خانه وارد میشود و با اخم از خانه خارج میشود، که این سیرهی خلیفه دوم است! نفس همه را قطع میکند که روی کسی زیاد نشود.
خیلیها به من نامه دادهاند که شوهر من به منبر تو میآید، فلان است و فلان است، خاک بر سر تو، تو چه چیزی به او یاد دادهای؟ لابد خودت هم اینطور هستی!
البته من به این بانو حق میدهم.
میگوید همسر من پامنبری توست!
خاک بر سر من…
اگر ما ریشهی این رفتارها و تفاوت رفتاری اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین با این جریانات را ندانیم، ممکن است در سال سیصد جلسه به هیئت برویم، ولی در نهایت هم رفتار ما شبیه قاتل حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها باشد! بد اخلاق و متکبر و خودخواه، به هر زنی که برسد شوخی میکند، بعد نسبت به همسر خود بدبین است!
اصلاً شخص غیور که نمیتواند نسبت به ناموس خود بدبین باشد، چون بدبین باید آن فکر بد را تصوّر کند، و غیور بدبین نیست؛ مگر اینکه خدای نکرده در یک شرایط استثنائی در جایی اتفاقی رخ بدهد، اما غیور بدبین نیست، غیور نسبت به ناموس خود سوءظن ندارد، غیور برای اینکه ناموس خود را حفظ کند، حریم و حرمت او را حفظ میکند.
طرف فقیر است ولی همسر او در آن خانهی محقر فقیرانه احساس میکند ملکهی عالم است؛ مانند تورّم که بخشی از آن روانی است، بخش زیادی از حسّ خوشبختی هم روانی است.
خیلی از این موضوعاتی که امروز انسانها به دنبال آن هستند و برایشان خیلی جذابیت جسمی دارد، بخش زیادی از اینها روحی و روانی است.
اینکه عرض میکنیم اینقدر حضرت خدیجه سلام الله علیها نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عزّت دارد که اگر حضرت خدیجه سلام الله علیها یک گدایی را تحویل بگیرد، آن گدا نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خیلی محترم است، این درواقع احترام به حضرت خدیجه سلام الله علیها است، احترام به همسر است.
این موضوع را با این روایت مقایسه کنید که میگوید میهمانی به خانهی خلیفه رفتیم، مثلاً کاسهای به بشقاب اصابت کرد، در مقابل ما آنقدر همسر خود را زد که بعد از زمانی خسته شد و گفت: مابقی کتک زدن هم بماند برای فردا!
مسلماً وقتی در جمع با زن اینگونه برخورد شود، از حیوان هم پایینتر میآید، گاهی با زدن، گاهی با زدنِ حرفی که او را تخریب میکند.
چرا الآن خطاب من نسبت به مردان است؟ چون آن کسی که زندگی را از این حیث اداره میکند و خیلی مهم است و فعلاً من او را میبینم، مردان هستند.
البته بایستی به بانوان هم توصیههایی کرد، ولی نه در مقابل آقایان.
ولی مرد میتواند کاری کند که همسر او در اوج فقر و بیچارگی، احساس کند که شاه شاهان است. البته این موضوع بدین معنا نیست که به همسر خود دروغ بگوید، چون خودِ دوست داشتن و دوست داشته شدن و نگه داشتن حرمت و آدم حساب شدن، یک ثروت است. ثروت که فقط پول نیست!
رفتار آن آقا در رفتار بین بعضی از مردان شیعه هم یا جمع زیادی از مردان شیعه هم بوفور دیده میشود، چون این تمایز را متوجه نشدهاند که باید برمیگشتیم و میدیدیم اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین چگونه هستند؟ دیگران چگونه هستند؟
روایات و اخبار مهمی نقل شده است که به جهاتی خواستم از آنها رد شود.
رفتار اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین با زن، ولو با زن مجرم، نسبت با مردان تفاوت دارد.
این موضوع را صدها مرتبه شنیدهاید که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در حال رد شدن از جایی بود، دید خانمی گریه میکند و از دست شوهر خشمگین خود فرار کرده است…
پناه میبرم به خدا از اینکه خشم کسی آنقدر ترسناک باشد که کسی از خانه فرار کند…
به نقلی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برای شوهر او شمشیر کشیده است!
کسی این رفتار را در برابر رفتار آنها قرار دهد، اصلاً انگار دو دین و دو خداشناسی! یعنی اینقدر فاصله دارد!
رفتار با بانوان، در مکتب تشیّع
دین در خیلی از رفتارهای خود، بین مردان و زنها تفاوت جدّی قائل شده است و با خانمها مدارا کرده است، البته خانمها هم مکلّف هستند، باید نماز بخوانند، روزه بگیرند، حج بروند، اما بعضی چیزها را جدا کرده است.
مرحوم امام خمینی رضوان الله تعالی علیه در «تحریرالوسیله» میفرماید: اگر زنی شوهر خود را عصبانی کند و بعد پشیمان شود و عذرخواهید کند، مرد باید فوراً ببخشد.
توجّه کنید که «تحریرالوسیله» کتاب فتواست، کتاب اخلاقی نیست که توصیه باشد!
وقتی جمل شد و جملیها شکست سنگینی خوردند و دستگیر شدند، وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به کمپ اسرا رفت تا تکلیفشان را معلوم کند، زنها جلو آمدند و شروع کردند به فحاشی کردن و دشنام به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه!
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود: «لَا تَهِیجُوا النِّسَاءَ»[۷] زنها را تحریک و عصبانی و خشمگین نکنید، «وَلَو سَبَبْنَ أُمَرَاءَکُمْ» حتّی اگر به من که امیر شما هستم فحش بدهند، «أوْ شَتَمْنَ أَعْرَاضَکُمْ» یا به ناموس شما بد و بیراه بگویند. یعنی آنها داغ دیدهاند، اگر شما هم حرفی بشنوید طوری نمیشود.
ما از اینها متوجّه میشویم اگر شیعهای در خیابان با ماشین خود با ماشین خانمی تصادف کند… کلاً در تصادف، درگیری معنا ندارد، اما نسبت به زنان بشکل مضاعف باید مدارا کند. اگر در جایی که راه باریک است رانندگی میرود و ممکن است رانندهی خانم مقابل بترسد، مدام بوق و چراغ نزند، اجازه بدهد او آرام رد شود. وقتی شیعه هستی باید مدارا کنی.
حال طرف رفته و گیر کرده و راه بند آمده است، هر کسی از راه میرسد چیزی میگوید!
شیعه غیور است، نسبت به ناموس اسلام غیور است، نه فقط تنها نسبت به همسر خودش غیور است، شیعه نسبت به ناموس اسلام چشمپاک است، شیعه نسبت به ناموس اسلام مدارا میکند.
ما باید اولاً نسبت به زن و بچهی خودمان طوری باشیم که وقتی مرد به خانه میرود، زن و بچهی انسان متوجه شوند که اگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به خانهی ما میآمد چطور میشد؟
مسلّم است کسی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نمیشود، کسی با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قابل قیاس هم نیست…
تدیّن زنها ربط وثیقی به رفتار پدر و شوهرشان دارد.
مسلّم است که کسی گناه دیگری را بعهده نمیگیرد، «لَا تَزِرُ وَازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرَى»،[۸] اما انسان میتواند در انحراف دیگران شریک باشد.
از ندیدنِ ندیدنیها… چون جامعهی ما مردانِ چشمدریدهی چشمآلوده دارد، بعضی از زنان هم برای دیده شدن بیچاره شدهاند، در جامعهای که حرمت و شخصیت ملکات اخلاقی باشد، آن زن لازم نیست جلوهفروشی کند. واقعیت این است که مردان کم چشم تربیتشده دارند، کم سلیقهی تربیتشده دارند، از خواستگاری گرفته تا توجّه!
این مقولهی فرهنگی که ما امروز درگیر آن هستیم و من هم نمیخواهم به آن وارد شوم، مقصر اصلی بخش زیادی از آن «مردان» هستند، یا برای مسائل مالی، یا برای خودخواهیها، یا برای اطفاء شهوات، بعضی را وادار به طغیان کردهاند. البته آن «بعضی» اگر طغیان کردهاند، باید خودشان حساب پس دهند، آنها هم مکلّف هستند، اما بالاخره آن کسی هم که به این سمت برده است، ملحق است.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خیلی مراقب است که حرمت بانوان حفظ شود.
در جامعهای که خانم بودنِ یک زن برای او حرمت ایجاد کند، به دنبال این نمیرود که نقش مردان را ایفا کند.
مرد از بیرون به خانه میآید و به همسر خود که از صبح تابحال زحمت کشیده است و فرزندان خود را هم تربیت کرده است، میگوید: شما از صبح تا الآن چکار کردهاید؟
این یکی از بدترین کارهایی است که مردان مذهبی هم انجام میدهند!
این منطق دستگاه خلافت است که در آن منطق، زن، جنس درجهی سوم است، اصلاً زن آدم نیست؛ زمانی عمر میگوید زن نصف انسان است، زمانی میگوید سگ است نستجیربالله.
مرد حرمت زن را ندیده است، اگر به کسی توجّه کرده است هم، توجّه جنسی بوده است، که این توجّه از عدم توجّه بدتر است، این عملاً تخریب است، این خواستن نیست، این اهانت است، یعنی من تو را بعنوان ملعبهی دست خود میبینم، من تو را بعنوان وسیله میبینم، من تو را بعنوان یک کالا میبینم.
آن چیزی که ما از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین دیدهایم، دائماً مراعات است، اگر در اسلام «الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ»[۹] هست، این با کتک و چوب و زور نیست!
در یک هیئت مردمی، چه کسی بعد از مدّتی ناظم هیئت میشود؟ «سَیِّدُ اَلْقَوْمِ خَادِمُهُمْ»![۱۰] آن کسی که از همه بیشتر تلاش میکند.
لذا نگاه کنید که این روایات ما چقدر فاصله ایجاد میکند، میفرماید: «اَلْمُؤْمِنُ یَأْکُلُ بِشَهْوَهِ أَهْلِهِ»،[۱۱] مؤمن در خانه به میل زن و بچهی خود غذا میخورد.
بعد شما قدمای ما را نگاه کنید، خیال میکنیم قدما همیشه خوب دینداری میکردند، نه! خیلی اوقات وضع قدما در بعضی امور از ما بدتر بوده است.
خانم خانه بایستی حرمت پدر را نگه دارد، اما آقای خانه هم نباید هر روز دستور دهد که امروز این غذا را میخوریم و فردا آن غذا را!
فرمودند منافق اینطور است! یعنی این شخص ایمان نیاورده است.
خدای متعال نخواسته است این «الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ» چماقی بر سر بانوان باشد، در منطق اسلام «سَیِّدُ اَلْقَوْمِ خَادِمُهُمْ» است! آن کسی که از همه بیشتر خدمت میکند، طبعاً آقا میشود، کسی که بیشتر تلاش میکند، بار روی دوش اوست، بقیه هم این موضوع را متوجه میشوند و مدارا میکنند، میگویند کار و زحمات در دست این شخص است.
اسلام بدون اینکه اهل رهبانیت باشد، بدون اینکه بگوید زن و مرد تفاوتی ندارند، بدون اینکه بگوید آن مقولههای امیال نیست، نگاه متعالی به زن و مرد دارد.
نگاه شما به صدیقه طاهره سلام الله علیها چطور است؟ مسلّم است که کسی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نمیشود، ولی نگاه شما به همسرتان باید از همان مقوله، طبعاً وقتی من خاک پای قنبرِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نیستم، همسرم هم همینطور؛ نگاه شما به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و حضرت زینب کبری سلام الله علیها چطور است؟ باید نگاه شما به همسرتان همینطور باشد، با همان تفاوت. مسلّم است که ما نمیخواهیم برای کسی ادّعای عصمت کنیم.
همسر من انسان است، با ویژگیهایی که با من تفاوت دارد. آدم است، اختیار دارد، انتخاب دارد، اگر من شیعهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستم، باید هر روز زندگی برای همسرم شیرین باشد.
ممکن است در زندگی مشکلات باشد، اما همسر من باید بداند که قدر او دانسته میشود، بدون تخریب با این جملات که مثلاً از صبح تا الآن چه میکردی؟ بدون بیحرمتی به متعلقات او، بدون تمسخر به زنانگی او.
مسلّم است که بانوان ویژگیهایی دارند، مثلاً به جزئیات توجّه میکنند، به بعضی از تزئینات توجّه میکنند! نباید این موضوعات را تمسخر کرد، گاهی تمسخر به زبان میآید و بیان میشود، گاهی هم عمل میشود. مثلاً زن را جنس درجه دو میبیند.
شما در گعدههای مردان، تمسخر زنان، تخریب همسران را میبینید، یا بلوف و از سر بدبختی است که میخواهد کم نیاورد، یا از نگاه سخیف.
بعد سر میگرداند و میگوید طغیان زنان جامعهی اسلامی؛ درصورتی که این طغیان به گردن مردان است. اگر بانویی عصیان و گناه و طغیانی کند که به گردن خود اوست، اما جامعه او را به این سمت برده است.
اگر یک خانم مطمئن باشد که چشم شوهر او پاک است و چشم او مانند یک دلهدزد گرسنه به دنبال نوامیس دیگران نیست، آرامش دارد.
آنقدر خلاف دیدهاند یا تجربه شنیدهاند، که زود بدبین میشوند؛ نباید بدبین شوند، انسان باید عیب دیگران را بپوشاند، وقتی انسان از کسی عیبی میبیند باید بگوید خدایا! من خودم بدبختتر و بیچارهتر هستم، اگر پرده را کنار بزنی که من بدبخت میشوم… اما آرامش در زندگی فقط با پول نیست، برای یک زن این موضوع آرامشبخش است که انسانیت او دیده شود، اینکه چشم این شوهر طوری گرسنه و دلهدزد نیست که نشود او را یک لحظه رها کرد؛ که او هم بخواهد یا جبران کند…
روزی هیئتیها رشد میکنند که هیچ مردی جلوی سایر مردان نتواند چشمچرانی کند یا از چشمچرانی خود حرف بزند، یعنی این کار قباحت داشته باشد، یعنی جرأت نکند به دوستان خود بگوید مثلاً این ششمین نفری است که عقد موقت کردهام.
آیا عقد موقت حرام است؟ نه! طبق شرایطی حرام نیست؛ اما چشم دلهدزدی که دائماً دنبال میگردد و به هیچ کسی رحم نمیکند… این در منطق اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین نیست.
مردی که روابط مخفی دارد، خودش میفهمد، چرا مخفی است؟ شأن «الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ» مرد خانه نیست که مخفیکاری کند.
خلاصه ما در امور رفتاری هم باید خیلی تا شیعه شدن تلاش کنیم و فاصله زیاد است، و در جامعه خیلی بدعملی وجود دارد. من به فرد خاصی کار ندارم، اما بدعملی زیاد است.
گرچه زنان هم باید حساب پس بدهند، ولی متأسفانه چون در نوع زنان شکنندگی هست، گاهی سلیقهی مردان، اینها را به آن سلیقه درمیآورد. آن روزی که جامعهی مؤمنین به این انحراف و پوشش و بزک و جلوهفروشی و جلوهگری کمک کنند، دیگر نمیتوانند این موضوع را جمع کنند.
زمانی من نعوذبالله گیر میافتم که نستجیربالله دختر خودم آلوده شده باشد، آنوقت متوجّه میشوم که خودم چه غلطی کردهام.
در مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، زن یک انسان است که لازم است حریم او حفظ شود، و این «حریم داشتن»، خیلی با «اجبار» فاصله دارد؛ سلطان حریم دارد!
شما به یک رئیس جمهور، به این راحتی دسترسی پیدا نمیکنید، و کسی این موضوع را اجباری برای رئیس جمهور نمیداند.
اگر درست رفتار شود، بجای اینکه به ناموس خود بدبین شود که حال او را بهم بزند و او هم بعد از مدّتی خطا کند و به گناه بیفتد، و بخواهد لجبازی کند، اگر بزرگ شود، اگر حریم او حفظ شود، میفهمد که حریم دارد، کالا نیست که ارزان، به یک بَهبَه و به یک نیشخند و به یک چشمک برود.
در این زمینه باید هر کسی به خودش مراجعه کند، ببیند در این زمینه چقدر به حریم زن مسلمان تعدّی کرده است یا تعدّی نکرده است. از نگاه نگاه کردن به آن چیزی یا آن کسی که نباید ببیند، از گفتن و حرف زدن و شوخی کردن با آن کسی که نباید حریم او را میشکست. اگر کسی حریم خود را شکسته است هم، ما نباید او را با رفتار خود تشویق کنیم.
ما باید مشکل را در خودمان پیدا کنیم.
اگر تفاوت جدّیِ معنادار بین ما هیئتیها و دینداران و کسانی که بر سرِ سفرهی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هستیم، یعنی در این میهمانی خدا، ساعاتی هم در یک میهمانی مجددی، در خانهی خدا مینشینیم… ما آن چیزی نیستیم که میگوییم، ما آن چیزی هستیم که عمل میکنیم.
غیرت مرد برای خفه کردن زن نیست، بلکه برای حفظ حریم و حرمت و احترام زن است، من جایی در تاریخ را در ذهن خود ندارم که غیوری درست عمل کرده باشد و به زن او برخورده باشد.
برعکس کسانی را میشناسم که با هر جنبندهای سر و کله میزنند و چشم میچرانند و حرف میزنند، بعد به همسر خود میگوید که من باید خودم تو را به خانهی پدرت ببرم!
این کار فقط برای تخریب خوب است، برای اینکه یک نفر را آماده کنیم که او را وارد وادی سقوط کنیم. چون میگوید تو اگر واقعاً اهل حریم هستی، آن کسی که با او میخندیدی هم ناموس مردم بود. قبل از اینکه بگویی حریمت را نگهدار، باید خودت حریم خودت را نگهداری.
اینجا از آن جاهایی نیست که موضوعات شخصی باشد، کاملاً به هم مربوط است.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با دشمن خود که در جنگ جمل بیست هزار کشته برجای گذاشته است، ممکن بود کشته شود، اما بعد از جنگ، حریم او را حفظ میفرماید.
در روایت است که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به آن خلیفه میفمراید دختران بزرگزادههایی که در جنگها اسیر شدهاند، نباید برده شوند، نباید اینها نیمهبرهنه روی سکّو بروند که مردم اینها را برانداز کنند.
در آن روزگار که دست امیرالمؤمنین صلوات الله علیه باز نیست، ما هم عرض کردیم که خیلی چیزها را بدین جهت نمیتوانیم بگوییم که نمیخواهیم نور جلسه کم شود؛ که اینها با حرمت انسان چه کردند، بعد هم وقتی گاهی دستشان میآمد، با شیعیان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین چه میکردند…
این رفتارهایی که شما امروز از داعشی و النصرهای و امثال اینها میبینید، اگر تاریخ را دیده بودید، میدیدید که از فلانی تبعیّت میکنند، چون او اینطور بوده است، برج زهرمار بوده است!
بعد شیعهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم برج زهرمار به خانهی خود میرود! یعنی طوری است که کسی جرأت نکند به او حرف بزند! پناه بر خدا…
آن بانویی که این همه خطا کرده بود، چه بسا از لحاظ ایمانی هم در قیامت در دایرهی کفار و بدتر از کفار تلقّی بشود، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برای او حرمت نگه داشته است. این همان تقوای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است.
من برای اینکه بعضی از موضوعات در جامعه تداعی نشود، امشب خیلی به سختی افتادم که طوری حرف بزنم که گوشهی حرف من، بعضی از اتفاقات جامعهی ما را نگیرد، چون حوصلهی حاشیه نداریم، فایدهای هم ندارد، آن کسی هم که باید متوجه شود، متوجه نمیشود؛ وگرنه مثال روز زیاد داشتم.
حرمت زن در نگاه خلیفه دوم
کسی از دنیا رفت، طبعاً خانمها بیشتر از آقایان گریه میکنند.
نگاه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه این است که «لَا تَهِیجُوا النِّسَاءَ»، آنها را رها کنید، اعصاب اینها را خرد نکنید.
خلیفه دوم شنید یک نفر از دنیا رفته است… بعضی از نقلها برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، بعضی از نقلها هم برای اشخاص دیگر است… یک نفر مطلبی میگوید و بقیه هم گریه میکنند، مثلاً عبدالرزاق صنعانی در «المصنف» خود نقل کرده است، ابن عساکر در «تاریخ دمشق» نقل کرده است، جاهای زیادی نقل شده است، «أَنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ، سَمِعَ نُوَّاحَهً بِالْمَدِینَهِ لَیْلًا، فَأَتَى عَلَیْهَا»[۱۲] فلانی شنید کسی در حال گریه کردن است.
در ذهن او هم این است که مثلاً جزع و فزع حرام است.
جزع و فزع حرام است، یعنی اعتراض به قضا و قدر الهی حرام است، یعنی نستجیربالله کسی بگوید تو چه عادلی هستی که پدر مرا گرفتی؟ چرا ما؟ مگر ما با تو چکار کردیم؟
در یکی از جلسات عرض کردم که امام باقر علیه السلام به تشییع کسی رفته بودند، یکی از خانمها خیلی جیغ میزد و گریه میکرد، حتّی شاید جزع و فزع هم میکرد، یک آخوند بنی امیّه هم که حکومتی بود حضور داشت، گفت: به این زن بگویید ساکت شود، وگرنه من میروم.
مدام رفتند به آن زن گوشزد کردند، اما این خانم مدام جیغ میزد.
دوباره آن آخوند بنی امیّه گفت: آن زن را خفه کنید، وگرنه من میروم.
نتوانستند آن زن را ساکت کنند، این آخوند بنی امیّه هم قهر کرد و رفت.
یکی از شاگردان امام باقر علیه السلام همراه حضرت بود، به حضرت عرض کرد: اینطور بد است! بیایید تا ما هم برویم!
حضرت فرمودند: ما برای او نیامدهایم که برویم، این شخصی که مُرده است (شیعه نیست اما شهادتین گفته است)، حقی دارد، باید او را تشییع کرد، باید جنازهی او تکریم شود، ما هم برای اینکه این شخص که شهادتین به لب گفته است، از دنیا رفته است، آمدهایم که او را تشییع کنیم.
قدری گذشت، پسر این متوفی آمد و تشکر کرد و عرض کرد: شما برگردید، خسته میشوید.
حضرت فرمودند: نه! هستیم.
پسر متوفی عرض کرد: شما تشریف ببرید، ما راضی هستیم.
حضرت فرمودند: من که فقط برای تو نیامدهام! من برای حرمت این متوفی آمدهام؛ تو نمیتوانی مرا مرخص کنی، این آدم حرمتی دارد.
این منطق اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است، در این منطق انسانها حرمت دارند، ولو آدمهایی که با ما رابطهی ایمانی گسترده ندارند.
حال این روایت را ببینید:
«أَنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ، سَمِعَ نُوَّاحَهً بِالْمَدِینَهِ لَیْلًا» فلانی شنید خانمی در خانهای در حال گریه کردن است، یا در خانهی امّ المؤمنین مَیمونَه سلام الله علیها کسی از دنیا رفته بود، یا وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به رحمت خدا رفته بود، عدّهای عزاداری میکردند (این روایت در هر دو مضمون هست)، «فَأَتَى عَلَیْهَا» به خانهی آن بانو هجوم بردند، «فَدَخَلَ فَفَرَّقَ النِّسَاءَ» زنها را متفرق کردند، او هم شلاق بدست داشت و همه از او شدید میترسیدند، «فَأَدْرَکَ النَّائِحَهَ» آن کسی که نوحه میخواند را پیدا کرد که خانم بود، «فَجَعَلَ یَضْرِبُهَا بِالدِّرَّهِ» فی المجلس او را کتک زد!
اگر انسان بخواهد به انسانی دست بزند، حکم قضائی لازم دارد! اگر پلیس هم بخواهد دست بزند، حکم قضائی نیاز دارد. مثلاً حکم جلب یا حکم سیار میگیرند. شما به کسی که مرتکب ده قتل شده است، نمیتوانید یک سیلی بزنید، به او نمیتوانید یک «خر» بگویید. باید او را بگیرید، تا قاضی تصمیم بگیرد. ممکن است او را اعدام کنند، ولی شما نمیتوانید خودسر عمل کنید.
عمر هجوم برد و فی المجلس آن بانو را کتک زد! «فَجَعَلَ یَضْرِبُهَا بِالدِّرَّهِ» فی المجلس آن زن را با شلاق زد.
توجّه کنید! فلان گناه صد ضربه شلاق دارد، فلان گناه هشتاد ضربه شلاق دارد، ما ضربهی بیعدد نداریم.
او همینطور شروع کرد به زدن، همین موضوع نشان میدهد که او دین نمیفهمد! اگر دین میفهمید، ولو اینکه قاضی باشد، باید میگفت تو را برای فلان کار مثلاً به یازده ضربه شلاق تعزیر میکنم؛ نه اینکه آنقدر…
آنقدر بیشمارش زد، «فَجَعَلَ یَضْرِبُهَا بِالدِّرَّهِ، فَوَقَعَ خِمَارُهَا» تا چادر و روسری آن زن کنار رفت!
اطرافیان گفتند: «شَعْرَهَا» موهای او پیدا شد! یعنی آنقدر زدی که حجاب طرف کنار رفت!
یعنی طرف محجّبه بود، خلیفه آنقدر او را زد که از حجاب بیرون آمد! آیا این کار را برای دین کرده است؟
گفت: «أَجَلْ فَلَا حُرْمَهَ لَهَا» بله! ولی این زن حرمت ندارد!
ما باید کلاه خود را قاضی کنیم که ببینیم آیا نسبت به انسانها اینطور هستیم یا نه؟
گنهکار هم حرمت دارد، «حرمت ندارد» یعنی چه؟! اگر شخص خاصی باشد، مگر اینکه فاسق فاجری باشد، معلن بالفسقی باشد، مفسد فی الأرضی باشد، یعنی شرایطی باشد که قاضی بگوید باید او را تشهیر کنی و آبروی او را ببری، که این جزو مجازات او باشد.
موضوع این بانو چه بود؟ چند نفر گریه میکنند!
اصل جلوگیری هم محل بحث است! اگر میخواهی جلوگیری کنی، آنقدر او را زدهای که حجاب آن طرف از بین رفته است، بعد هم میگوید: «لَا حُرْمَهَ لَهَا»!
چون انسانها را انسان نمیدیدند.
ان شاء الله خدای متعال روزی کند که رفتار ما مایهی زینت مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین باشد، همانطور که حضرت صادق سلام الله علیه با «أبان بن تغلب» فرمود «إِنِّی أُحِبُّ أَنْ یَرَوْا فِی شِیعَتِنَا مِثْلَکَ»،[۱۳] دوست دارم در شیعیانم مثل تو را ببینم.
ان شاء الله روزی ما هم از جانب امام زمان ارواحنا فداه مفتحر به این جمله شویم که «إِنِّی أُحِبُّ أَنْ یَرَوْا فِی شِیعَتِنَا مِثْلَکَ»، من دوست دارم مثل تو را در شیعیانم ببینم. این تبلیغ مؤثر است، نه گفتن.
روضه و توسّل
تاریخ نقل کرده است که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بعد از مهاجرت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در مکه ماند، برای اینکه امانتها را پس بدهد.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آنقدر امانتدار بود که حتّی کفّار هم امانتهای خود را به این شخصی میدادند که در نگاه آنها مدّعی نبوّت بود و نبوّت او را قبول نداشتند!
یعنی نبوّت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را قبول نداشتند، ولی ایشان را امانتدار میدانستند.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه امانتها را داد، بعد قرار شد با فواطم به معنای فاطمهها… چند فاطمه هستند، یکی مادر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حضرت فاطمه بنت اسد سلام الله علیها، فاطمهای از وادگان حضرت عبدالمطلب علیه السلام، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها…
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه یک بلد راه پیدا کرد و این بانوان را سوار شتر کرد، خود امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم افسار شتر را گرفته بود، بلد راه هم حرکت کرد.
بلد راه میترسید که نکند اهل مکه حمله کنند، برای همین عجله میکرد، یا سریع سیر میکرد، یا خواندن خود برای شترها را سریع میکرد.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: آرام باش! اینها بانوان هستند.
در جای دیگری فرمود «رِفْقاً بِالْقَوَارِیرِ»،[۱۴] اینها بار شیشه است که میبری، آرام آرام برو.
همه چیز این مکتب «حرمت» و «مدارا» است…
مرحوم آیت الله سید محسن اعرجی رضوان الله تعالی علیه که مرجع تقلید بود تحمّل نداشت این جمله را بگویند، منع فرموده بود، بعد دیدند روزی شعری میخوانند، ایشان میخواستند تشریف بیاورند، به روضهخوان گفتند ساکت شو، مگر نمیدانی آقا منع کرده است که کسی راجع به اسارت حرف بزند؟
مداح گفت: این شعر خود ایشان است!
نوامیس سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را… آنقدر تلخ است که حضرت زینب کبری سلام الله علیها که مردِ مردهای عالم است و اهل گله نیست، وقتی چند گله کرده است، یکی از آنها این است که فرمود: ببین ما دختران پیامبر را با چه چیزی و چطور و با چه سرعتی سیر دادید! بر شترهای بیجهاز، برکجاوههای بیسقف، در منظر مردم… تا ما به اینجا بیاییم، چشمهای زیادی به سوی ما…
[۱]– سوره مبارکه غافر، آیه ۴۴٫
[۲]– سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫
[۴] مصنف ابن أبی شیبه، جلد ۵ ، صفحه ۲۲۳ (حَدَّثَنَا عَبْدُ الْأَعْلَى، عَنْ مَعْمَرٍ، عَنِ الزُّهْرِیِّ، قَالَ: «کَانَ عُمَرُ یَضْرِبُ النِّسَاءَ، وَالْخَدَمَ»)
[۵] مصنف ابن أبی شیبه، جلد ۵ ، صفحه ۲۲۳ (حَدَّثَنَا غُنْدَرٌ، عَنْ شُعْبَهَ، عَنْ یَعْلَى بْنِ عَطَاءٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ، قَالَ: «لَا تَضْرِبْ خَادِمَکَ، وَاضْرِبِ امْرَأَتَکَ وَوَلَدَکَ»)
[۶] الطبقات الکبرى – ط العلمیه، جلد ۸ ، صفحات ۲۰۸ و ۲۰۹ (عَاتِکَهُ بِنْتُ زَیْدِ بْنِ عَمْرِو بْنِ نُفَیْلٍ بْنَ عَبْدِ الْعُزَّى بْنِ رِیَاحِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ قُرْطِ بْنِ رَزَّاحِ بْنِ عَدِیِّ بن کعب. وأمها أم کرز بنت الحضرمی بن عمار بن مالک بن ربیعه بن لکیز بن مالک بن عوف. أسلمت فبایعت وهاجرت. أَخْبَرَنَا یَزِیدُ بْنُ هَارُونَ. أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَمْرٍو عَنْ یَحْیَى بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ حَاطِبٍ قَالَ: کَانَتْ عَاتِکَهُ بِنْتُ زَیْدِ بْنِ عَمْرِو بْنِ نُفَیْلٍ تَحْتَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی بَکْرٍ الصِّدِّیقِ فَجَعَلَ لَهَا طَائِفَهً مِنْ مَالِهِ عَلَى أَنْ لا تَتَزَوَّجَ بَعْدَهُ. وَمَاتَ فَأَرْسَلَ عُمَرُ إِلَى عَاتِکَهَ: إِنَّکِ قَدْ حَرَّمْتِ عَلَیْکِ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَکِ فَرُدِّی إِلَى أَهْلِهِ الْمَالَ الَّذِی أَخَذْتِهِ وَتَزَوَّجِی. فَفَعَلَتْ. فَخَطَبَهَا عُمَرُ فَنَکَحَهَا. أَخْبَرَنَا عَفَّانُ بْنُ مُسْلِمٍ. حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ سَلَمَهَ. أَخْبَرَنَا عَلِیُّ بْنُ زَیْدٍ أَنَّ عَاتِکَهَ بِنْتَ زَیْدٍ کَانَتْ تَحْتَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی بَکْرٍ فَمَاتَ عَنْهَا وَاشْتَرَطَ عَلَیْهَا أَنْ لا تَزَوَّجَ بَعْدَهُ. فَتَبَتَّلَتْ وَجَعَلَتْ لا تَزَوَّجُ. وَجَعَلَ الرِّجَالُ یَخْطُبُونَهَا وَجَعَلَتْ تَأْبَى. فَقَالَ عُمَرُ لِوَلِیِّهَا: اذْکُرْنِی لَهَا. فَذَکَرَهُ لَهَا فَأَبَتْ عُمَرَ أَیْضًا. فَقَالَ عُمَرُ: زَوِّجْنِیهَا. فَزَوَّجَهُ إِیَّاهَا فَأَتَاهَا عُمَرُ فَدَخَلَ عَلَیْهَا فَعَارَکَهَا حَتَّى غَلَبَهَا عَلَى نَفْسِهَا فَنَکَحَهَا. فَلَمَّا فَرَغَ قَالَ: أُفٍّ أُفٍّ أُفٍّ أَفَّفَ بِهَا. ثُمَّ خَرَجَ مِنْ عِنْدِهَا وَتَرَکَهَا لا یَأْتِیهَا فَأَرْسَلَتْ إِلَیْهِ مَوْلاهً لَهَا أَنْ تَعَالَ فَإِنِّی سَأَتَهَیَّأُ لَکَ. أَخْبَرَنَا عَارِمُ بْنُ الْفَضْلِ. حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ سَلَمَهَ عَنْ خَالِدِ بْنِ سَلَمَهَ أَنَّ عَاتِکَهَ بِنْتَ زَیْدٍ کَانَتْ تَحْتَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی بَکْرٍ وَکَانَ یُحِبُّهَا فَجَعَلَ لَهَا بَعْضَ أَرْضَیْهِ عَلَى أَنْ لا تَزَوَّجَ بَعْدَهُ. فَتَزَوَّجَهَا عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ فَأَرْسَلَتْ إِلَیْهَا عَائِشَهُ أَنْ رُدِّی عَلَیْنَا أَرْضَنَا. وَکَانَتْ عَاتِکَهُ قَدْ قَالَتْ حِینَ مَاتَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَبِی بَکْرٍ: آلَیْتُ لا تَنْفَکُّ نَفْسِی حَزِینَهً … عَلَیْکَ وَلا یَنْفَکُّ جِلْدِی أَغْبَرَا قَالَ فَتَزَوَّجَهَا عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ. فَقَالَتْ عَائِشَهُ: آلَیْتُ لا تَنْفَکُّ عَیْنِی قَرِیرَهً … عَلَیْکِ وَلا ینفک جلدی أصفرا رُدِّی عَلَیْنَا أَرْضَنَا. أَخْبَرَنَا یَزِیدُ بْنُ هَارُونَ. أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَمْرٍو عَنْ یَحْیَى بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ حَاطِبٍ قَالَ: جَاءَ رَبِیعَهُ بْنُ أُمَیَّهَ إِلَى عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ فَقَالَ: رَأَیْتُ فِیَ الْمَنَامِ کَأَنَّ أَبَا بَکْرٍ هَلَکَ فَکُنْتَ بَعْدَهُ فَبَعَثْتَ إِلَى هَذِهِ الْمَرْأَهِ الْمُتَبَتِّلَهِ فَنَکَحْتَهَا فَدَخَلَتْ عَلَیْکَ عَرُوسًا بِهَا عَلَى بَابِکَ جُلَّهُ قُرْطٍ. وَهِیَ عَاتِکَهُ بِنْتُ زَیْدِ بْنِ عَمْرِو بْنِ نُفَیْلٍ وَکَانَتْ تَحْتَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی بَکْرٍ فَأُصِیبَ یَوْمَ الطَّائِفِ فَجَعَلَ لَهَا طَائِفَهً مِنْ مَالِهِ عَلَى أَنْ لا تَنْکِحَ بَعْدَهُ. فَقَالَ عُمَرُ: بِفِیکَ الْحَجَرُ. بَلْ یُبْقِیهِ اللَّهُ وَیُمَتِّعُنَا بِهِ وَلا سَبِیلَ إِلَى هَذِهِ الْمَرْأَهِ. فَتُوُفِّیَ أَبُو بَکْرٍ وَکَانَ عُمَرُ مَکَانَهُ فَأَرْسَلَ إِلَى عَاتِکَهَ: إِنَّکِ قَدْ حَرَّمْتِ عَلَى نَفْسِکِ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَکِ فَرُدِّی الْمَالَ إِلَى أَهْلِهِ وَانْکِحِی. فَفَعَلَتْ فَخَطَبَهَا عُمَرُ فَنَکَحَهَا. فَجَاءَ رَبِیعَهُ بْنُ أُمَیَّهَ یَسْتَأْذِنُ عَلَى عُمَرَ وَهُوَ عَرُوسٌ بِهَا فَقَالَ: اللَّهُمَّ لا تُنْعِمْ بِهِ عَیْنًا. فَأَذِنَ لَهُ فَدَخَلَ فَجَعَلَ یَنْظُرُ إِلَى جُلَّهِ الْقُرْطِ عَلَى بَابِهِ. أَخْبَرَنَا یَزِیدُ بْنُ هَارُونَ. أَخْبَرَنِی یَحْیَى بْنُ سَعِیدٍ عَنْ أَبِی بَکْرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرِو بْنِ حَزْمٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ أَنَّ عَاتِکَهُ بِنْتُ زَیْدِ بْنِ عَمْرِو بْنِ نُفَیْلٍ امْرَأَهَ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ. وَأَنَّهَا قَبَّلَتْهُ وَهُوَ صَائِمٌ فَلَمْ یَنْهَهَا. أَخْبَرَنَا مَعْنُ بْنُ عِیسَى. حَدَّثَنَا مَالِکٌ عَنْ یَحْیَى بْنِ سَعِیدٍ أَنَّ عَاتِکَهُ بِنْتُ زَیْدِ بْنِ عَمْرِو بْنِ نُفَیْلٍ امْرَأَهَ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ کَانَتْ تُقَبِّلُ رَأْسَ عُمَرَ وَهُوَ صَائِمٌ فَلَمْ یَنْهَهَا. أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ. حَدَّثَنَا مَعْمَرٍ عَنِ الزُّهْرِیِّ عَنْ حُمَیْدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ أَنَّ عَاتِکَهَ بِنْتَ زَیْدٍ امْرَأَهَ عُمَرَ کَانَتْ تَسْتَأْذِنُهُ إِلَى الْمَسْجِدِ فَکَانَ عُمَرُ یَقُولُ لَهَا إِذَا اسْتَأْذَنْتُهُ إِلَى الْمَسْجِدِ: قَدْ عَرَفْتِ هَوَایَ فِی الْجُلُوسِ. فَتَقُولُ: لا أَدَعُ اسْتِئْذَانَکَ. وَکَانَ عُمَرُ لا یَحْبِسُهَا إِذَا اسْتَأْذَنْتُهُ. فَلَقَدْ طُعِنَ عُمَرُ وَهِیَ فِی الْمَسْجِدِ.)
[۷] نهج البلاغه، نامه ۱۴۱ (و من وصیه له (علیه السلام) لعَِسکره قبلَ لقاء العدوّ بصفّین: لَا [تُقَاتِلُونَهُمْ] تُقَاتِلُوهُمْ حَتَّى یَبْدَءُوکُمْ، فَإِنَّکُمْ بِحَمْدِ اللَّهِ عَلَى حُجَّهٍ، وَ تَرْکُکُمْ إِیَّاهُمْ حَتَّى یَبْدَءُوکُمْ حُجَّهٌ أُخْرَى لَکُمْ عَلَیْهِمْ؛ فَإِذَا کَانَتِ الْهَزِیمَهُ بِإِذْنِ اللَّهِ فَلَا تَقْتُلُوا مُدْبِراً وَ لَا تُصِیبُوا مُعْوِراً وَ لَا تُجْهِزُوا عَلَى جَرِیحٍ، وَ لَا تَهِیجُوا النِّسَاءَ بِأَذًى وَ إِنْ شَتَمْنَ أَعْرَاضَکُمْ وَ سَبَبْنَ أُمَرَاءَکُمْ، فَإِنَّهُنَّ ضَعِیفَاتُ الْقُوَى وَ الْأَنْفُسِ وَ الْعُقُولِ؛ إِنْ کُنَّا لَنُؤْمَرُ بِالْکَفِّ عَنْهُنَّ وَ إِنَّهُنَّ لَمُشْرِکَاتٌ، وَ إِنْ کَانَ الرَّجُلُ لَیَتَنَاوَلُ الْمَرْأَهَ فِی الْجَاهِلِیَّهِ بِالْفَهْرِ أَوِ الْهِرَاوَهِ فَیُعَیَّرُ بِهَا وَ عَقِبُهُ مِنْ بَعْدِه.)
[۸] سوره مبارکه فاطر، آیه ۱۸ (وَلَا تَزِرُ وَازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرَىٰ ۚ وَإِنْ تَدْعُ مُثْقَلَهٌ إِلَىٰ حِمْلِهَا لَا یُحْمَلْ مِنْهُ شَیْءٌ وَلَوْ کَانَ ذَا قُرْبَىٰ ۗ إِنَّمَا تُنْذِرُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ وَأَقَامُوا الصَّلَاهَ ۚ وَمَنْ تَزَکَّىٰ فَإِنَّمَا یَتَزَکَّىٰ لِنَفْسِهِ ۚ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ)
[۹] سوره مبارکه نساء، آیه ۳۴ (الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ ۚ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِلْغَیْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّهُ ۚ وَاللَّاتِی تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ ۖ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلَا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلًا ۗ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلِیًّا کَبِیرًا)
[۱۰] مکارم الأخلاق، جلد ۱، صفحه ۲۵۱ (وَ قَالَ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : سَیِّدُ اَلْقَوْمِ خَادِمُهُمْ فِی اَلسَّفَرِ.)
[۱۱] الکافی، جلد ۴، صفحه ۱۲ (عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ اَلنَّوْفَلِیِّ عَنِ اَلسَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَنْ آبَائِهِ عَلَیْهِمُ اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : اَلْمُؤْمِنُ یَأْکُلُ بِشَهْوَهِ أَهْلِهِ وَ اَلْمُنَافِقُ یَأْکُلُ أَهْلُهُ بِشَهْوَتِهِ .)
[۱۲] مصنف عبد الرزاق الصنعانی، جلد ۳ ، صفحه ۵۵۷ (عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ عَبْدِ الْکَرِیمِ قَالَ: حَدَّثَنِی نَصْرُ بْنُ عَاصِمٍ، أَنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ، سَمِعَ نُوَّاحَهً بِالْمَدِینَهِ لَیْلًا، فَأَتَى عَلَیْهَا فَدَخَلَ فَفَرَّقَ النِّسَاءَ فَأَدْرَکَ النَّائِحَهَ فَجَعَلَ یَضْرِبُهَا بِالدِّرَّهِ، فَوَقَعَ خِمَارُهَا فَقَالُوا: شَعْرَهَا یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ، فَقَالَ: «أَجَلْ فَلَا حُرْمَهَ لَهَا»)
[۱۳] اختیار معرفه الرجال (رجال الکشی)، جلد ۱، صفحه ۳۳۰ (حَمْدَوَیْهِ ، قَالَ حَدَّثَنَا یَعْقُوبُ بْنُ یَزِیدَ ، عَنِ اِبْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ ، قَالَ، قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ (عَلَیْهِ السَّلاَمُ) : جَالِسْ أَهْلَ اَلْمَدِینَهِ فَإِنِّی أُحِبُّ أَنْ یَرَوْا فِی شِیعَتِنَا مِثْلَکَ.)
[۱۴] المجازات النبویه، جلد ۱، صفحه ۴۴ (وَ مِنْ ذَلِکَ قَوْلُهُ عَلَیْهِ اَلصَّلاَهُ وَ اَلسَّلاَمُ لِحَادِی مَطِیِّهِ : «یَا أَنْجَشَهُ ، رِفْقاً بِالْقَوَارِیرِ»)