- هدایت خواستن از خدای متعال
- یاری و نصرت خدا به بندگان
- بداخلاقی پدر سحر و جادو
- نرسیدن به آمال و آرزوها دلیل بر سحر و جادو نیست
- خواستن خدا و مانع نشدن «مَنْعُ الْمَانِعِینَ»
- دستگیری خدا و ضرر نرساندن اغوای گمراهان
- اعتماد کردن به خدا
- زمخشری کبار علمای اهل لغت
- معانی متعدّد منع
- تکیه کردن بر خدا و دفع دشمنان
- احتیاجات معقول همراه با عزت و بزرگی
- نو کیسه چه کسانی هستند؟
- کمک کردن به دیگران و منّت نگذاشتن بر سر آنها
- نیازمند شدن همراه با عزّت و آبرو
- درخواستهای امام سجّاد در صحیفهی سجّادیّه از خدا
- خطاب قرار دادن جرج جرداق به دنیا
- باطن سجده چیست؟
- متوّجه نشدن احادیث یکی از دلایل محرومیّتهای ما است
- نقلی از ابن ابی الحدید راجع به سلوک راه حق
- به دست آوردن عزّت و احترام مقدّمهی آدم شدن است
- داستانی از راشد یزدی
- متجاهر به فسق قرار دادن انسانها
- رسیدن به سلوک پایانی حق
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَی سَیِّدِنَا وَ سَیِّدِ الأنبِیاءِ وَ أکرَمِ الشُّفَعَاءِ سَیِّدِنَا أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَى أهْلِ بَیتِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ ثُمَّ الصَّلَاۀُ وَ السَّلَامُ عَلَی جَمِیعِ أنبِیاءِ اللهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلَائِکَتِهِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ».
هدایت خواستن از خدای متعال
یک قسمتی از صحیفه باقی ماند، مطالب عالیهای دارد، إنشاءالله خدا توفیق دهد که با تأمّل آنها را پیش برویم. «وَ إِنَّمَا یَهْتَدِی الْمُهْتَدُونَ بِنُورِ وَجْهِکَ»[۱] تا اینجا جلسهی قبل خواندیم. در ادامه دارد «فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اهْدِنَا» درخواست هدایت میکنند. باز هم راجع به هدایت در جملههای بعدی چیزهایی داریم که إنشاءالله میخوانیم. حالا در این بین بعد از هدایت یک بخش دیگری را حضرت اشاره میکند. اینها انسانسازی است، مؤمنسازی است. یعنی ما باید اینها را باور کنیم نه اینکه دعایی خواندم و دیگر فراموش کنم. معصومین یاد دادند وقتی از خدا درخواست میکنید خدایا تمام کسانی که هدایت شدند، به نور ذات مقدّس تو هدایت شدند پس ما را هم هدایت کن. با این پشتوانه که من چنین خدایی دارم، از خدا هدایت میخواهد.
یاری و نصرت خدا به بندگان
«اللَّهُمَّ إِنَّکَ مَنْ وَالَیْتَ لَمْ یَضْرُرْهُ خِذْلَانُ الْخَاذِلِینَ» حالا «وَالَیْتَ» معنای زیادی دارد، اینجا به معنای یاری و نصرت است. خدایا اگر تو کسی را یاری کنی، «خِذْلَانُ الْخَاذِلِینَ» – خذلان یعنی کسی را واگذاشتن، کمک را از او قطع کنی، به او اعتنا نکنی- در خطبهی رسول اکرم (علیه و علی آله الصّلاه و السّلام) که در غدیر دعا میکند «اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ … وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ»[۲] یاری کن کسی که علی (علیه السّلام) را یاری کند «وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ» واگذار کسی که علی را واگذارد یعنی به او اعتنا نکرد، کمک نکند. خذلان یعنی واگذاشتن، قطع کمک و کمک نکردن. خدایا اگر تو به کسی کمک کنی، «خِذْلَانُ الْخَاذِلِینَ»[۳] یعنی واگذاشتن واگذاران به او ضرر میرساند. اصلاً تو اراده کنی به کسی کمک کنی، حالا یک عدّه میخواهند به او کمک کنند واقعاً نمیتوانند کاری کنند. چه کسی میتواند در مقابل ارادهی خدا کاری کند.
اعطا کردن خیر و برکت به بندگان از سوی خدا
بعد میفرماید: «وَ مَنْ أَعْطَیْتَ لَمْ یَنْقُصْهُ مَنْعُ الْمَانِعِینَ» خدایا تو اگر بخواهی به کسی چیزی بدهی، اعطا کنی «لَمْ یَنْقُصْهُ مَنْعُ الْمَانِعِینَ» منع منعکنندگان از او چیزی نمیتواند کم کند، تو اراده کردی که بدهی. چنانچه کسی برود کسب و کار کند، قرار خدا بر این است که به او برکت بدهد، او را بینیاز کند، نظام خدا است و حرفی در آن نیست. یک وقت هم یک ایرادهایی در جامعه پیش میآید، در خود شخص پیش میآید که نباید آنها را به حساب خدا گذاشت.
بداخلاقی پدر سحر و جادو
در بسیاری از مواقع ما ایرادهایی داریم، هیچ وقت فکر نمیکنیم که این ایراد از من است. همه شنیدید یک خانمی در منزل بداخلاق است یا یک آقایی در منزل بداخلاق است. یک مثلی وجود دارد به کسی گفتند چرا نماز نمیخوانی؟ گفت: نادعلی میخوانم که پدر نمازها است. بد اخلاقی پدر سحر و جادو است. کدام جادو به پای بداخلاقی میرسد. هیچ وقت در خود جستجو نمیکند که من در منزل امروز چه کار کردم که اینطور شده است. میگوید حتماً یک کاری کردند. آن طرف یک نفر است که همه چیز را میگوید، به آنجا برو چه خواهد گفت؟! جز این است که به تو بگوید این سحر و جادو را در حق تو کردند و فلان قدر از تو پول بگیرد، اصلاً معلوم است چه خواهد گفت. ما هیچ وقت به خود نگاه نمیکنیم که شاید خود من یک کاری انجام دادم. میگوییم نه یک کاری کردند، میرویم سر کتاب باز میکنیم. من ۵۰ سال است که با کتاب سر و کار دارم، نفهمیدم معنی سر کتاب باز کردن چیست و کدام کتاب را باز میکنند، این کدام جام جهان نما است که باز میکنند و همه چیز را میگویند. من به کشورهای مختلف رفتم و عمرخود را با این کتابها گذراندم. هنر نیست. به قول شیخ بهایی فرمودند: جمع کتب کردیم، رفع حجب نکردیم. کتاب آمده است، ولی حجاب نرفته است. بنده این کاره هستم، یک نفر نجّار است، یک نفر آهنگر است، شغل من هم این است.
نرسیدن به آمال و آرزوها دلیل بر سحر و جادو نیست
برادر من، خواهر من اینکه یک کتابی را باز کنید و همه چیز را نشان دهد هنوز تألیف نشده است، این چه کتابی است که باز میکند و میگوید. اینها چیزی نیست. در کسب و کار همینطور است. بعضیها راه کسب و کار را نمیدانند، اعتماد میکنند و آنها را فریب میدهند. این خیلی رایج است. میگوید یک کاری کردند که من دست به هر کاری میزنم نمیشود. مثلاً الآن یکی از مراجعاتی که به من روسیاه میشود اگر ۱۰۰ نامه یا تلفن به من شود، ۸۵ درصد این است که خواستگاری دختر میآیند، صحبتهایی را انجام میدهند ولی در پایان خواستگارها میروند و دیگر نمیآیند، این دیگر عمومی شده است، نه سحر است و نه جادو است. بعضی از ازدواج وحشت دارند. طرف یک نقیصهای دارد وحشت میکند، اینطور نیست که دخترها را سحر کردند، کدام ساحر زبردستی است که دخترهای تهران را سحر کرده است؟! عقل هم خوب چیزی است. این قوانین در نظام وجود دارد، امّا از آن طرف یک چیزهای فوق العادهای است. یک وقت دیدید میخواهند به یک نفر بیشتر بدهند. «یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍٍ»[۴] یک وقت هم به شکل دیگر میشود.
خواستن خدا و مانع نشدن «مَنْعُ الْمَانِعِینَ»
علی أی حال به این جمله برمیگردیم که «وَ مَنْ أَعْطَیْتَ لَمْ یَنْقُصْهُ مَنْعُ الْمَانِعِینَ»[۵] حالا این کلّی است نه فقط برای مال دنیا باشد مثل علم و چیزهای دیگر. «مَنْعُ الْمَانِعِینَ» هیچ چیزی از او کم نمیکند اگر تو بخواهی بدهی، یک عدّه میخواهند مانع شوند، نه نمیتوانند کاری کنند.
دستگیری خدا و ضرر نرساندن اغوای گمراهان
«وَ مَنْ هَدَیْتَ لَمْ یُغْوِهِ إِضْلَالُ الْمُضِلِّینَ» خدایا اگر تو دست کسی را بگیری، تو کسی را هدایت کنی «إِضْلَالُ الْمُضِلِّینَ» را اغوا نمیکند. یک آدمهایی هستند که به یک جملهای گمراه میشوند. درست است آدم باید معلومات داشته باشد، معلومات نباشد یک نفر پیدا میشود و آدم را اغوا میکند. یک وقت هم نه معلومات است، آن نور ایمان نیست. این نور ایمان، عبودیّت، بندگی انسان را نگه میدارد، ای بسا میبینید یک نفر معلومات چندانی ندارد، پشت سر او حرفهایی زدند ولی او محکم ایستاده است، بندهی خدا است، خدا نمیگذارد او گمراه شود. در دعای مظلوم کمیل میگوید: «هَیْهَاتَ أَنْتَ أَکْرَمُ مِنْ أَنْ تُضَیِّعَ مَنْ رَبَّیْتَهُ»[۶] خدایا تو خیلی کریمتر و آقاتر هستی که بخواهی کسی را ضایع کنی که تو او را تربیت کردی و دست او را گرفتی. عبودیّت و بندگی خدا است. اگر خدا دست او را بگیرد اغوای گمراه کنندگان به او ضرر نمیرساند، خدا دست او را گرفته است.
اعتماد کردن به خدا
حالا این مطالبی که اینجا میبینید هر کدام یک دریا است. اینها مهم است باید به اینها اعتماد کنیم، خدایی نکرده یک روزی برسد که من به دعای صحیفه اعتماد نکنم دیگر شکست میخورم و از جا بلند نمیشوم. امام معصوم حرف میزند، باید از خدا هدایت بخواهیم، واقعاً بندهی او باشیم، اعتماد کنیم، روی خدا حساب کنیم. «فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ امْنَعْنَا بِعِزِّکَ مِنْ عِبَادِکَ»[۷] اینجا میگوید: بر پیغمبر و آل او درود و رحمت بفرست و ما را به عزّت خود یعنی به قدرت خود از بندگانت منع کن.
زمخشری کبار علمای اهل لغت
در لغت انسان باید دقّت کند. لغت خیلی مهم است. بعضی لغات مجازاً استعمال میشود. زمخشری از کبار علمای لغت است. ایشان مجموعههای بزرگ در لغت نوشته است. یک کتابی به نام اساس البلاغه دارد. در مدّت مدیدی که از عمر بنده گذشته است هنوز واقعاً نظیر آن را ندیدم. ایشان مواردی را که لغاتی مجازاً استعمال شدند جمع و در آن کتاب عرضه کرده است. «وَ امْنَعْنَا بِعِزِّکَ» کلام سیّد الساجدین است ما را از بندگان خود منع کن یعنی چه؟ کسی در لغت معنا نباشد زمخشری باید اینجا تفسیر کند ، چون ایشان نقل میکند. میفرماید: «قَالَ الزَمَخشریّ فِی الأَساس»– اتّفاقاً عجیب است که با اساس البلاغه هم اشاره کرده است، چون جدّاً کتاب منحصر به فردی است- «قَالَ الزَمَخشریّ فِی الأَساس وَ مِنَ المَجاز فُلانٌ یَمنَعُ الجَار»[۸] فلان کس همسایه را منع میکند. «یَحمینَهُ» او را کمک میکند.
معانی متعدّد منع
یکی از معانی منع حمایت است، در همه جا به معنای منع نیست. مثلاً ورود ممنوع، منع است. پزشک من را از خوردن فلان چیز منع کرده است، این به معنای منع است. ولی یک جا هم اینطور نیست، معنای مجازی دارد. معنی مجازی آن حمایت است. «فُلانٌ یَمنَعُ الجَار یَحمینَهُ».
تکیه کردن بر خدا و دفع دشمنان
سیّد علی خان (رضوان الله علیه) اینطور تفسیر میکند یعنی ما را از بندگان خود منع کن، یک معنی منع در این جمله خوابیده است، امّا میخواهد بگوید فقط منع نیست. یک چیزی دیگر به علاوهی منع است. میگوید: «أَی: اَحمِنَا بِغَلَبَتِکَ وَ شِدَّتِکَ مِن عِبادِکَ الَّذینَ یُریدونَ بِنَا سُوءا» خدایا به عزّت و قدرت خود ما را در مقابل بندگانی که ارادهی بد داشتند، حمایت کن. یک وقت است که میگوییم خدایا ما را از شر فلان کس حفظ کن، این یک حرفی است. یک وقت میگوییم با قدرت خود به من کمک کن که او نتواند کاری انجام دهد. حالا اینها یک اسراری است که ما بدانیم در مقابل کسانی که ضرر میزنند، اگر انسان به خدا تکیه کند، حمایتی میرسد که نمیگذارند کسی با شما کاری داشته باشد. «وَ أَغْنِنَا عَنْ غَیْرِکَ بِإِرْفَادِکَ»[۹] خدایا ما را از احسان خود به غیر خود بینیاز کن. به ما احسان کن. اینجا همهی اسباب به هم نمیخورد، عمدتاً خدا میخواهد یک کاری کند که ما خوار نشویم.
احتیاجات معقول همراه با عزت و بزرگی
در گذشته به شما گفتم یک نفر خدمت امام صادق (علیه السّلام) آمد. نشسته بود، گفت: «اللَّهُمَّ لَا تُحْوِجْنِی إِلَى أَحَدٍ مِنْ خَلْقِکَ»[۱۰] خدایا من را به خلق خود محتاج نکن. منتظر بود نمرهی خوبی بگیرد که آقا از او تعریف کند. حضرت فرمود: این دعا، دعای معقولی نیست. احتیاجاتی که همراه با خواری و ذلّت است، خدا میخواهد ما آنها نداشته باشیم، احتیاجات معقول است. الآن شما با خیاط محتاج نیستید، خود آن یک نوع احتیاج است. پارچه بخرید و زیر بالش خود بگذارید، صبح کت شده است، مگر چنین چیزی میشود؟! شما باید به همان کارخانهی نساجی مراجعه کنید، محتاج بودید که رفتید آن را خریدید. به نانوایی محتاج هستید، نانوایی هم به شما محتاج است. در گذشته گفتم اصلاً این دعا معقول نیست. حضرت فرمود: این چه حرفی است که میزنی؟ خلق از هم بینیاز نیستند منتها حضرت فرمود: دعایی که من به تو یاد میدهم آن دعا را بکن. حضرت فرمود: به خدا بگو «اللَّهُمَّ لَا تُحْوِجْنِی إِلَى شِرَارِ خَلْقِکَ» خدایا من را به شرار خلق خود محتاج نکن.
نو کیسه چه کسانی هستند؟
بعضیها نو کیسه هستند. نو کیسه به آدمهایی میگویند چیزی نداشتند، یک دفعه چیزی پیدا کردند. یک مثلی است میگویند یکی از خلفای عباسی میخواست به خلافت برسد، دید هر چه لقب است برداشتند. مثلاً المقتدر بالله، القادر بالله، المتوکّل علی الله. گفت: من چه کار کنم همهی القاب را برداشتند. یکی نفر آنجا بود گفت: تو هم نعوذ بالله بگذار. حالا نو کیسه هم نعوذ بالله است.
اگر آنها به کسی چیزی بدهند او را رسوا میکنند. اژدهایی است که دیدید گاهی مواقع تلویزیون نشان میدهد فقط میشود آن را در تلویزیون دید، کسی جرأت نمیکند در واقعیّت ببیند. یک بزاقی در دهان آن اژدها وجود دارد که وقتی یک حیوان بزرگی مثل گاو میش بزرگی، گوزن بزرگی را میبیند پای او را گاز میگیرد و بعد در سایه منتظر مینشیند، میکروب داخل بدن او میشود، حالا آن باکتریها یا هر چیزی دیگری که اهل فن بهتر میدانند وارد بدن آن حیوان میشود و او منتظر مینشیند و از دور نگاه میکند وقتی آن حیوان از پا درآمد، حمله میکنند و شروع به خوردن او میکنند. آنها یک موجودات خطرناکی هستند. در فک آنها یک قدرتی است که شاخ حیوانات را هم میخورند. هیچ چیزی از آن حیوان باقی نمیماند. حتّی گفتند دو نفر رفتند برنامه ضبط کنند ناپدید شده بودند، آنها را خورده بودند، شوخی ندارند. کسانی که میروند استاد هستند زحمت میکشند فیلم میگیرند. خدا چقدر میخواهد ما عزیز باشیم.
امام معصوم میفرماید: دست خود را تا آرنج داخل دهان یکی از آن اژدها کنم، همان اژدهایی که در برنامهها ضبط میکنند، یک گازی میگیرد که یک گاو میش بزرگی را از کار میاندازد. اگر دست ما داخل دهان او برود چه اتّفاقی میافتد؟! ولی معصوم میفرماید: دست خود را تا آرنج در دهان اژدها کنم بهتر از این است که از آدم نوکیسه چیزی بخواهم. یک وقت آدمهایی هستند که دیدند، ولی یک موقع است که ندیدند. بعداً یک چیزی پیدا کرده است، مواظب باشید از آنها چیزی نگیرید، آبروی آدم را میبرد. مثلاً از شما پولی طلب دارد آبروریزی میکند، شما از او مهلت میخواهید، میگوید اگر پول من را ندهید فریاد میزنم.
کمک کردن به دیگران و منّت نگذاشتن بر سر آنها
اگر یک وقت چیزی به کسی داد یا کمکی کرد صد بار آن را تکرار میکند، هیچ وقت فراموش نمیکنم. یک وقت یک کسی برای شخصی سوغاتی برده بود مثلاً یک لباسی بود. فرض بفرمایید دکمههای آن یک دکمهی خاصّی بود، کسی که سوغات را دریافت کرده بود آن پیراهن را پوشید، فراموش کرده بود بعد از مدّت مدیدی صحبت از دکمهها شد که چنین دکمههایی است. آورندهی سوغات یک خندهای کرد، گفت: شما هم از آن دکمهها داشتید یعنی من آورده بودم. او یک عمر در قلب خود یادداشت کرده بود و آن آدم را عبد خود میدانست که من چنین کاری برای تو انجام دادم.
اینکه میفرماید: ما را از غیر خود بینیاز کن، یک وقت اینگونه است که خدا واقعاً بینیاز میکند، خدا قادر است «إِنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ».[۱۱]
نیازمند شدن همراه با عزّت و آبرو
یک موقع پیش میآید که آدم اصلاً نیازمند نمیشود. یک وقت هم با عزّت و احترام نیازمند میشود. اینجا میخواهد این نوع باشد یعنی هیچ واسطهای در کار نباشد و بینیاز باشیم یا اگر هم نیازمند شدیم همراه با عزّت و آبرو باشد. شما تمام مضامین را در این چند روز خواندید، دیدید خیلی از آنها ناظر به عزّتها و شخصیّتهای ما بود، اینکه شخصیّتهای ما پایمال نشود. «مَنْ أَعْطَیْتَ لَمْ یَنْقُصْهُ مَنْعُ الْمَانِعِینَ»[۱۲] خواندیم، اینجا است. میفرماید: «وَ إِنَّمَا یُعْطِی الْمُعْطُونَ مِنْ فَضْلِ جِدَتِکَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَعْطِنَا» خودت بده، هر چیزی که میدهد زیادی آن چیزی که تو دادی را به ما میدهد. یک بخشی از آنها مربوط به حفظ آبرو و شخصیّتها بود. بخشهای دیگر برای معنویّات است.
درخواستهای امام سجّاد در صحیفهی سجّادیّه از خدا
درخواستهایی که اینجا شده است به این شکل است اوّلاً اینکه خدایا اگر تو چیزی به کسی بدهی «مَنْعُ الْمَانِعِینَ» چیزی را از او کم نمیکند، اگر کسی را هدایت کنی، «إِضْلَالُ الْمُضِلِّینَ» او را اغوا نمیکند. خدایا از ما حمایت کن، کسانی که بخواهند به من صدمه بزنند نتوانند. ما را به اعطای خود از غیر خود بینیاز کن. البتّه اینها نور واحد هستند، کلام آنها همه نور است. به نظر قاصر رسید این قسمت را یادداشت کردم که با یک قسمتی از نهج البلاغه جدّ بزرگوارش تفسیر کنیم. «وَ اسْلُکْ بِنَا سَبِیلَ الْحَقِّ بِإِرْشَادِکَ» خدایا دست ما را بگیر، چون «سَلَکَ» به خودی خود متعدّی میشود، یک وقت هم به متعدّی میشود. اینجا با متعدّی شده است. «وَ اسْلُکْ بِنَا سَبِیلَ الْحَقِّ بِإِرْشَادِکَ» خدایا ما را به ارشاد خود در راه حق ببر، دست ما را بگیر و به سلوک و راه حق به ارشاد خود موفّق بدار. یعنی ارشاد کن که ما راه حق را بپیماییم.
در گذشته بعضی از برادران و خواهران این جمله را از من شنیدند. حالا در تفسیر این جملهی نورانی باید ببینیم امام چه میخواهد. سخنان آنها جامع است. بگوییم بله حضرت سجّاد از خدا میخواهد خدایا دست ما را بگیر که راه حق را بپیماییم. بسیاری از محرومیّتهای ما از بیانات اهل بیت (علیه السّلام) با این چیزها شروع شده است. بسیاری از مواقع ما فکر میکنیم یک حدیثی را فهمیدیم و جلو میرویم.
خطاب قرار دادن جرج جرداق به دنیا
ما یک وقت خدمت علّامهی طباطبایی (رضوان الله علیه) مشرّف میشدیم، باور نمیکنید گاهی مواقع بنده در ۲۴ ساعت چند دفعه با خود میجنگم که یاد آنها را از ذهن خود بیرون ببرم، چون خیلی شکست میخورم و از کار میافتم. با خود میگویم من همیشه نزد علّامهی طباطبایی میرفتم، الآن کجا بروم. چرا ما دیگر از این علما نداریم؟ به قول جُرج جرداق که به تازگی از دنیا رفت، جرج جرداق مسیحی بود، عمر زیادی داشت، تمام زندگی خود را صرف امیر المؤمنین کرد. به یاد دارم من نوجوان بودم پدرم کتاب ایشان که صوت العداله الانسانیّه است را آورد که پنج جلد دارد. آن زمان به یاد دارم من بچّه بودم پدرم این کتاب را خریدند. شش، هفت ماه پیش این آدم زنده بود، بچّهها به لبنان رفته بودند میگفتند او زندگی خود را صرف امیر المؤمنین کرده بود و کاری غیر از این نداشت. ایشان دنیا را خطاب میکند، میگوید: «مَاذَا عَلیکَ یَا دُنیا» ای دنیا چه میشود دوباره علی بیافرینی. عبارت زیبایی دارد «مَاذا عَلَیکَ یَا دُنیا لُو حَشَدتُ قُوَاک» چه میشود تو نیروی خود را متمرکز کنی. یک وقت دیدید یک کسی میگوید پولهای خود را جمع کن یک چیز خوبی بخر. به دنیا میگوید تو را چه میشود «لُو حَشَدتُ قُوَاک» تمام نیروهای خود را یک جا جمع کنی. «فَاعطَیتِ فِی کُلِّ زمنٍ عَلیّاً» در هر زمانی یک علی است. نه آن علی که میگوید من میگویم. «عَلیَّاً بِعَقلِهِ وَ قَلبِهِ وَ لِسَانِه وَ ذِی فِقَارِه» آن علی که با آن عقل و با آن علم و با آن ذوالفقار باشد، یک چنین چیزی میخواهد. حالا الآن من یاد آن میافتم، میگویم ای روزگار به تو چه میشود یک علّامهی طباطبایی دیگری بیاور. قوای خود را جمع کن، یک آقایی مثل اخوی ایشان بده. خواهران، برادران اینها سلاطین اهل معرفت بودند.
آیت الله سبحانی (دامه برکاته) از مراجع عصر حاضر هستند، ایشان در رادیو گفت و آشکار شد. تا ایشان نگفته بود من هم نمیگفتم، آقای طباطبایی فرمودند: من دیدم برادرم الهی است، بعضی مواقع بعد از نماز صبح با پیامبران گذشته جلسه دارد. این دین اینقدر بزرگ است، الهی تربیت میکند. پیغمبر آن دین میفرماید: ۳۵:۳۵؟؟«قَبْلَ أَنْ تَمُوتَ» میمیرید قبل از آنکه بمیرید. هنوز تو زن و بچّه داری، ولی بمیر، هنوز نمرده بمیر. چون بندهی خدا خیلی زیبا گفته است.
زاده ثانی است احمد در جهان صد قیامت بود اندر او عیان
مردنی در کار نیست.
زو قیامت را همی پرسیدهاند ای قیامت تا قیامت راه چند
مدام به پیامبر میگویید قیامت چه موقع است؟ «یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَهِ أَیَّانَ مُرْساها»[۱۳]
زو قیامت را همی پرسیدهاند ای قیامت تا قیامت راه چند
با زبان حال میگفتی بسی که ز محشر حشر را پرسید کسی
من دائم در محشر هستم، دائم در قیامت هستم. سر از سجده برمیدارید کجا میروید؟ از خاک بلند میشود.
باطن سجده چیست؟
امیر المؤمنین میفرماید: باطن سجده این است که به خاک میروید و دوباره بلند میشوید و میایستید، حمد را میگویید و آرامش میگیرید و رکعت دوم را شروع میکنید، اینجا قیامت دارید و آن «أَشهَدُ أَنَّ لا إلهَ إلَّا الله» این قیامت است. «سُبحانَ الله» نمازهایی که ما میخوانیم هیچ چیزی به آنها تعلّق نمیگیرد، نمازهایی که نمازخوانها خواندند همه چیز به دست آوردند. نماز من به گونهای است که زود آن را تمام کنم و به فیلم خود میرسم، زود تمام میکنم به کسب و کار خود برسم.
متوّجه نشدن احادیث یکی از دلایل محرومیّتهای ما است
گاهی مواقع ما خدمت علّامهی طباطبایی میرسیدیم و ایشان از یک حدیثی استفاده میکردند که به عقل فلک نمیرسید. یکی از محرومیّتهای من و امثال بنده این است که فکر میکنیم بعضی از احادیث را متوجّه شدیم. یک تعریفی هم از آن حدیث میکنیم و عبور میکنیم. یک آقایی بود که برای شاگردان خود حدیث میخواند، میگفت خدا به حدیث برکت بدهد. یک روز من جلسهی او را گوش کردم ببینم چه میگوید، دیدم ایشان از بواطن حدیث خبر ندارد. همان کسانی هم که نشسته بودند و یادداشت میکردند فکر میکنم چیزی نمیفهمیدند. این مطالب را برای این گفتم که شخصیّتهایی از این قبیل، از احادیث اهل بیت چیزهایی میفهمیدند که بقیّه نمیفهمیدند.
«وَ اسْلُکْ بِنَا سَبِیلَ الْحَقِّ بِإِرْشَادِکَ»[۱۴] خدایا کمک کن ما با ارشاد تو راه حق را برویم. او از خدا چه میخواهد؟ خدا چه کار کند یعنی دست ما را میگیرد؟ بله. دست ما را میگیرد. آنقدر این دستگاه عظیم القدر است، آنقدر این دستگاه بزرگ است. گفتم این قسمت را با نهج البلاغهی جدّ ایشان تفسیر کنید. ما در نهج البلاغه جملهای داریم.
نقلی از ابن ابی الحدید راجع به سلوک راه حق
در گذشته قطعاً در محاضر منوّر شما عبارات ابن ابی الحدید را خواندم. ابن ابی الحدید یک عالم سنّی است، -راجع به سلوک راه حق است- وقتی به این جملهها میرسد، میگوید: «هَذا اجل کلامٍ فِی السُلوک» این بالاترین کلام در سلوک است. ابن ابی الحدید میگوید: اگر دیدید شیخ ابو علی سینا در نمط تاسع چیزی در مقامات عارفین گفته است یا قشیری در رساله چیزی گفته است، مولوی میگوید: (نی رساله خواندند ای قوت القلوب) مقصود رسالهی قشیریّه است. در بین عرفا رساله را بدون قید ذکر کنند، به اصطلاحات برمیگردد. شما اگر در علم اصول بگویید شیخ اینطور گفته است، به شیخ انصاری برمیگردد. اگر در علم فقه بگویید علّامه اینطور گفته است، به علّامهی حلّی برمیگردد. اگر در طب بگویید علّامه اینطور گفته است، به قطب الدین شیرازی برمیگردد. این قاعدهی کلّی است و در همهی رشتهها وجود دارد. اگر در عرف از رساله سخن بگویند به رسالهی قشیریّه برمیگردد. (نی رساله خواندند ای قوت القلوب) رساله، رسالهی قشیریّه است، قوت القلوب هم برای ابوطالب مکّی است.
ابن ابی الحدید میگوید: اگر در قشیریّه چیزی گفته شده است، اگر در نمط تاسع چیزی گفته شده است، اگر چیزی است یک ذرّهای از امیر المؤمنین گرفتند و آن شده است و الّا او کجا و اینها کجا! کلام امیر المؤمنین کجا، کلام بقیّه کجا. او امیر المؤمنین است، وصل به غیب است. این کلام است که یک سنّی را نگه داشته است. ابن ابی الحدید سنّی بود، آدمهایی که مطالعه ندارند اینطور میگویند حتماً شیعه بوده است، نخیر او از کبار اهل سنّت است. امّا مؤدّب است، عاشق است. عالم سنّی در آخر کتاب میگوید: «وَ أستَشفِعُ إِلَیهِ بِمَن … وَ أَسهَرتَ عَینِی … فِی شَرحِ کَلامِه»[۱۵] شفاعت میطلبم از آقایی که چشم خود را در شرح کلام او بیدار نگه داشتم. شبها نخوابیده است و اینها را شرح کرده است. به اینجا میرسد، میگوید: «بِسمِ الله الرَّحمَنِ الرَّحیم» نور دیدهی او سیّد السّاجدین میگوید: «وَ اسْلُکْ بِنَا سَبِیلَ الْحَقِّ»[۱۶] خود او این را باز میکند یعنی باز کرده است، آن مختصر است او کلام جّدش را در اینجا در یک جمله آورده است که ما به آنجا برگردیم. «قَدْ أَحْیَا عَقْلَهُ وَ أَمَاتَ نَفْسَهُ»[۱۷] -البتّه سیّد رضی بعضی چیزها را تقطیع کرده است، برای اینکه مختصر شود قبل آن را نیاورده است، باید به منابع رجوع کنیم- «قَدْ أَحْیَا عَقْلَهُ وَ أَمَاتَ نَفْسَهُ» این بنده عقل او را زنده کرد، نفس خود را میراند «حَتَّى دَقَّ جَلِیلُهُ وَ لَطُفَ غَلِیظُهُ» تمام درشتیها تمام میشود.
به دست آوردن عزّت و احترام مقدّمهی آدم شدن است
۶۰ سال دعای کمیل خوانده است ولی وقتی میآید زن او میترسد، حاجی آمد یعنی گرگ آمد. پس دعا کمیلهای تو چه شد؟! عمرهای تو چه شد؟! از اینها چه به دست آوردی؟ آقا ایشان یک انگشتری دارند خیلی گرانقیمت است، چون مستحب است… جمکران او ترک نمیشود، ولی نمیداند چطور با دختر خود صحبت کند، دختر با ترس و لرز به پدر خود میگوید: فلان هم شاگردی من میخواهد فردا فلان جا برود، صلاح میدانی من هم بروم؟ به او میگوید: مگر نگفته بودم از این چیزها به من نگو. پس انگشتر انداختن و جمکران رفتنها و عمره رفتنها تو چه سودی داشت؟! جمکران، مکّه، مدینه همه مقدّمهی آدم شدن است، اگر آدم نشدی رها کن، خود را به زحمت نینداز.
اینجا «وَ اسْلُکْ بِنَا سَبِیلَ الْحَقِّ»[۱۸] امام سجّاد را باید درست متوجّه شویم. اینکه آقا دست ما را بگیر و به راه حق ببر. «قَدْ أَحْیَا عَقْلَهُ وَ أَمَاتَ نَفْسَهُ» عقل را زنده کرد، نفس را میراند. «حَتَّى دَقَّ جَلِیلُهُ وَ لَطُفَ غَلِیظُهُ» غلیظیها رفت. نمیتواند سر خود را بلند کند، به اینجا که میرسد باید نتیجه بگیرد. حاج آقا! آقای عزیز که زن و بچّه از تو میترسند، تفسیر «وَ اسْلُکْ بِنَا سَبِیلَ الْحَقِّ» این است. امام سجّاد فرمود: ما را به راه راست هدایت فرما. «وَ لَطُفَ غَلِیظُهُ»[۱۹] تمام درشتیها لطیف شد «وَ بَرَقَ لَهُ لَامِعٌ کَثِیرُ الْبَرْقِ» یک درخشندهی پر برق برای او میدرخشد. «فَأَبَانَ لَهُ الطَّرِیقَ» ای کسانی که مخالف کشف و شهود هستید، ای سدکنندگان راه معارف الهی که همه جا کمین گرفتید و سد راه میکنید، کشف چیست، این حرف عرفا است، شما هم از این حرفها میزنید؟! شما هم کافر شدید؟ دین ما مشخّص است.
داستانی از راشد یزدی
والله دربارهی این کتاب به من زنگ زده شد، گفتند آقای فاطمینیا اینقدر از آقا میرزا جواد آقا ملکی نگویید. گفتند مرحوم راشد یکی از علمای نجف بود، مرحوم راشد یک خانمی داشت به کربلا آمده بودند، گردی صورت خانم بیرون بود. یک طلبهای آقای راشد را دیده بود و ناراحت شده بود. راشد یک عمر صدای او را از رادیو شنیده بود. گفته بودند آقا سلام علیکم، آقا درست است ایشان با شما اینطور بیایند؟ راشد گفت: پس به شما بیایند. آقا شیخ به من زنگ زد، گفت: دیگر از میرزا جواد آقا نگو، گفتم بعد از این از تو میگویم.
متجاهر به فسق قرار دادن انسانها
شما فکر کنید کشف و شهودی در کار نیست و همه چیز دروغ است، تو برو با همان تقدّس و انگشتر خود و با آن ریش خود حال کن تا قیامت برپا شود. دین همین است. شاربهای خود را کوتاه کردی، ایشان قیچی مخصوصی دارد، مرتّب کوتاه میکند که مبادا بلند شود و او کافر شود. من نمیگویم این کار را نکنید، سنّت است ولی کسی کوتاه نکند کافر نمیشود. اینقدر پشت سر مردم حرف نزنید، غیبت نکنید. آقا ایشان متجاهر به فسق است، یعنی چه؟! ریش تراشی فسق است؟! هنوز فسق بودن آن معلوم نشده است. نمیگویم بتراشیم، اگر مجتهد میگوید احتیاط واجب این است که نتراشید، باید عمل کنید اگر عمل نکردید گناهکار هستید. امّا فسق بودن آن معلوم نشده است. به این راحتی به مردم تهمّت نزنید. برای چه غیبت میکنید؟ در جواب میگویند مگر ندیدید ریش خود را تراشیده بود. ریش تراشیدن که مجوّز غیبت نیست. فرمودند: شما بر اساس احتیاط واجب عمل کنید، مجتهد شما گفته است دست او را ببوسید و حرف او را عمل کنید. امّا خود شما مجتهد نباشید که هر کسی را خواستید فاسق کنید، نه این کار شما نیست.
رسیدن به سلوک پایانی حق
اینها که سد راه معارف میکنند باید بشنوند که چه میگوید «فَأَبَانَ لَهُ الطَّرِیقَ» وقتی این درشتیها تمام شد «وَ لَطُفَ غَلِیظُهُ»؛ «وَ بَرَقَ لَهُ لَامِعٌ کَثِیرُ الْبَرْقِ فَأَبَانَ لَهُ الطَّرِیقَ» یک درخشندهی پر برق میدرخشد «فَأَبَانَ لَهُ الطَّرِیقَ» راه را برای او روشن میکند، اصلاً نشان میدهد، نورافکن میاندازد «وَ سَلَکَ بِهِ السَّبِیلَ» دست او را میگیرند و میبرند. اینها والله توضیح دارد، شرح دارد، افسانه نیست، واقعاً دست او را میگیرند. بعد «وَ تَدَافَعَتْهُ الْأَبْوَابُ إِلَى بَابِ السَّلَامَهِ وَ دَارِ الْإِقَامَهِ» او را خیلی زیبا به مقصد میرسانند. شما و بنده إنشاءالله به یاد سیّد الساجدین برگردیم و از خدا بخواهیم، بنای ما بر این باشد که راه حق را برویم، میبینید که به ما نشان میدهند.
” شایان ذکر است که این متن به ویرایش نهایی نیاز دارد. “
[۱]– الصحیفه السجادیه، ص ۴۶٫
[۲]– الأمالی(للصدوق)، ص ۳۴۷٫
[۳]– الصحیفه السجادیه، ص ۴۶٫
[۴]– سورهی بقره، آیه ۲۱۲٫
[۵]– الصحیفه السجادیه، ص ۴۶٫
[۶]– إقبال الأعمال، ج ۲، ص ۷۰۸٫
[۷]– الصحیفه السجادیه، ص ۴۶٫
[۸]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج ۲، ص ۱۶۴٫
[۹]– الصحیفه السجادیه، ص ۴۶٫
[۱۰]– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ۵، ص ۲۶۳٫
[۱۱]– سورهی بقره، آیه ۲۰٫
[۱۲]– الصحیفه السجادیه، ص ۴۶٫
[۱۳]– سورهی نازعات، آیه ۴۲٫
[۱۴]– الصحیفه السجادیه، ص ۴۶٫
[۱۵]– شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید، ج۲۰، ص ۳۵۰٫
[۱۶]– الصحیفه السجادیه، ص ۴۶٫
[۱۷]– شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید، ج ۱۱، ص ۱۲۷٫
[۱۸]– الصحیفه السجادیه، ص ۴۶٫
[۱۹]– شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید، ج ۱۱، ص ۱۲۷٫
پاسخ دهید