«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینِ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا سَیِّدِ الأَنْبِیاءِ وَ أَکْرَمِ الشُّفَعَاءِ سِیِّدِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهْلِ بَیْتِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ ثُمَّ الصَّلَاهُ وَ السَّلامُ عَلَی جَمیعِ أَنْبِیَاءِ اللهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلَائِکَتِهِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللهِ الْعَلِیِّ الْعَظیمِ».

امروز روز ولادت باسعادت مولای عالم حضرت هادی (علیه الصّلاه و السّلام) بود که إن‌شاء‌الله برکات آن بر همه‌ی ما نازل شود.

FatemiNia-13940707-Sahifeh27-ThaqalainSite (1)

شرح دعای صحیفه سجّادیّه

از صحیفه جملاتی را که انتخاب کردم خدمت شما می‌گویم. صحیفه یک دریا است، شکّی نیست، به اندازه‌ی وسع خود چیزهایی را می‌‌گویم. منتها بعضی از نکته‌ها خیلی دقیق و عمیق است. «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ احْفَظْنَا مِنْ بَیْنِ أَیْدِینَا وَ مِنْ خَلْفِنَا وَ عَنْ أَیْمَانِنَا وَ عَنْ شَمَائِلِنَا وَ مِنْ جَمِیعِ نَوَاحِینَا»،[۱] خدایا درود و رحمت بر پیغمبر و آل او بفرست و ما را از پیش رو و از پشت سر و از راست و از چپ حفظ کن، «وَ مِنْ جَمِیعِ نَوَاحِینَا»، از تمام نواحی.

دعای امام برای محفوظ ماندن

بعداً امام (علیه السّلام) توضیح می‌دهد که این حفظ چه ثمراتی دارد. این حفظ چه آثاری دارد؟ ما را از چه چیزی حفظ کند؟ امام (علیه السّلام) بعداً خاطرنشان می‌فرمایند. اوّلاً که حفظ از همه‌ی بلایا، امّا این‌جا بعید نیست اشاره به آن آیه شریفه باشد که شیطان برای ما انسان‌ها خطّ و نشان کشید، گفت: «ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ»،[۲] حالا که این‌طور شد من از روبرو، پشت سر، چپ، راست می‌آیم و آن‌ها را احاطه می‌کنم.

احاطه‌ی شیطان بر انسان

یک نکته‌ی خیلی مهم این‌جا وجود دارد، حدیثی داریم که آن حدیث خیلی حدیث زیبا و عجیبی است. من در تفسیر «مُقتَنِیَّات الدُّرَر» دیدم در جاهای دیگر هم وجود دارد، بنده اوّلین مرتبه آن‌جا دیدم. تهران امروز را که شما می‌بینید، تهران خیلی قدیم را من نبودم، همان تهران که ۵۰ سال، ۶۰ سال پیش از این بوده، واقعاً جای همه‌ی شما خالی بود، تهران پر از اولیاء و بزرگان بود، این‌طور شد که ولی شناسان از این ولایت رفتند. میرزا سیّد علی مفسّر در تهران بوده من ذکر خیر او را شنیدم خود او را ندیدم، ایشان عالم بوده و در تفسیر قرآن تسلّط داشته، به خاطر همین به او میرزا سیّد علی مفسّر می‌گفتند. خوشبختانه ایشان تفسیری در ۱۰ جلد به نام مقتنیات الدّرر نوشته، این حدیث راجع به شیطان را من آن‌جا دیدم، جاهای دیگر هم وجود دارد.

آن‌جا دارد که شیطان وقتی تهدید کرد، گفت: من از پیش رو، پشت سر، راست، چپ می‌آیم، می‌فرماید دل ملائکه برای بنی آدم سوخت، گفتند عجب دشمنی دارند، حدیث دارد که ملائکه بر بنی آدم ترحّم کردند، گفتند عجب دشمنی است از همه طرف می‌خواهد بیاید. خدا به ملائکه فرمود: ناراحت نشوید بالای سر را نگفت، بالای سر مخصوص من است. این خیلی حرف بزرگی است، باید با این احادیث برخورد علمی کنیم و الّا اگر همین‌طور به به بگوییم…

ترویج خرافات با احادیث

من مجبور هستم یک حاشیه بزنم، بعضی به به که می‌گویند خرافات ترویج می‌شود. یک بزرگواری -خدا إن‌شاء‌الله او را متوجّه کند- برادر ما است، ولی روایت‌های او معتبر است، در تلویزیون صحبت کرده گفته می‌خواهم به به عوامانه را بگویم. گفته وقتی قوم حضرت نوح هلاک شدند رفت کوزه ساخت. امان از این اسرائیلیّات، کمی سواد و درایت می‌خواهد که انسان این‌ها را بفهمد. کوزه‌ها را ساخت و کسی آمد گفت: قیمت این کوزه چقدر است؟ گفت: فلان مقدار. آن را برداشت و شکست. قیمت دومی چقدر است؟ خیلی هم زیبا بودند، آن را هم شکست. سومی و چهارمی را هم شکست. گفت: چرا این کار را می‌کنی؟ گفت: ما که پول آن را می‌دهیم. من یک مَلَک هستم، می‌خواهم بگویم کوزه‌ها را که ساختی من می‌شکنم پول آن را هم می‌دهم تو ناراحت هستی، خدا می‌گوید من این همه آدم آفریدم تو نفرین کردی؟ ما هم که آن‌ها را از بین بردیم امّا از تو توقّع نبود. می‌گوید به به! چه خدایی! متوجّه نیستی که خدا را دارد از تو می‌گیرد، عوام بیهوده به به نگو! چرا بیهوده به به می‌گویی؟ می‌دانی معنای آن چیست؟

معنای آن این است که از نظر علم کلام… إن‌شاء‌الله از بی‌توجّهی این را گفته، کسی با توجّه این را بگوید کار به وادی‌های دیگر می‌کشد. جمع‌بندی این است که حضرت نوح مردم را نفرین کرد و خدا منفعل شد، خدای عالمیان منفعل شد، آن‌ها را هلاک کرد گفت: نوح چرا این کار را کردی؟ من شنیدم که این برنامه خیلی هم محبوب شده بود. خدا منفعل شد، نفرین را پذیرفت، این‌ها را از بین برد، بعد گفت: یا نوح! به یاد داشته باش ما را وادار کردی این بیچاره‌ها را از بین بردیم!

حمایت خداوند از انسان

به بحث شیطان برگردیم. شیطان تهدید کرد از چپ و راست و پیش رو و پشت سر می‌آیم دل ملائکه سوخت. خدا وحی فرمود که ناراحت نشوید، بالای سر را نگفت، بالای سر مخصوص من است. این یعنی چه؟ این در تفسیر مقتنیات الدّرر است. از وقتی این را در تفسیر دیدم خیلی فکر کردم که چه می‌خواهد بگوید، در آخر با کمک‌هایی یک «لَعَلَّ» به ذهن من رسیده، این «لَعَلَّ» را به یادگار می‌گویم. این حدیث خیلی عمیق است.

شاید یکی از مقصودها این باشد که بالای سر کنایه از قدرت بالغه‌ی خدا و احاطه‌ی خدا بر خلق باشد. چنان که می‌فرماید: «وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ»،[۳] یعنی می‌خواهد برساند که شیطان از چپ و راست می‌آید امّا این‌طور نیست که همه کاره باشد و برود هر کاری که خدا انجام می‌دهد او هم انجام بدهد. این بالای سر کنایه از قدرت بالغه‌ی پروردگار و تسلّط و اشراف او بر خلق باشد، می‌فرماید: «وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ».

ضعیف بودن شیطان

یعنی این دشمن این‌طور نیست که غیر از بالای سر تمام قدرت‌ها را دربربگیرد، در عین حال ضعیف هم هست ما او را قدرتمند می‌کنیم، «إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطانِ کَانَ ضَعیفاً»،[۴] ما به او قدرت می‌دهیم. این‌که می‌گوید از چپ می‌آیم، از راست می‌آیم، ما را از چپ و راست حفظ کن، برای تقریب به ذهن است، باید ببینیم معنای این‌ها واقعاً چیست.

FatemiNia-13940707-Sahifeh27-ThaqalainSite (2)

حدیثی از امام باقر (علیه السّلام)

می‌گوید: «مَا رُوِیَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ»،[۵] از حضرت باقر (سلام الله علیه) روایت شده، «ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ‏». امام باقر (علیه السّلام) شکافنده‌ی علوم این را تفسیر می‌کند. «ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ مَعْنَاهُ أُهَوِّنُ عَلَیْهِمْ أَمْرَ الْآخِرَهِ»، از پیش رو می‌آیم یعنی امر آخرت را در نظر آن‌ها خوار می‌کنم. نماز هم نخواندید مهم نیست، فلان کار را هم انجام ندهید مهم نیست، دلی را هم شکستیم مهم نیست، «أُهَوِّنُ عَلَیْهِمْ أَمْرَ الْآخِرَه». «وَ مِنْ خَلْفِهِمْ»، از پشت سر یعنی چه؟ «آمُرُهُمْ بِجَمْعِ الْأَمْوَالِ وَ الْبُخْلِ بِهَا عَنِ الْحُقُوقِ لِتَبْقَى لِوَرَثَتِهِمْ»، از پشت سر می‌‌آیم یعنی آن‌ها را امر می‌کنم حرص بزنند مال جمع کنند بعد هم بخیل شوند. چیزی به کسی نمی‌دهند خسیس است، صحبت هم می‌شود فلان کس فلان‌ طور شده می‌گوید ما ضامن نیستیم.

نقل یک خاطره

۴۰ سال پیش یک شیخ بزرگواری برای من نقل کرد گفت: در تهران کسی بود چندین کارخانه داشت. یک نفر تصادف کرد او را به بیمارستان بردند، پیش این آقا که چند کارخانه داشت رفتیم، گفتیم: فلان شخص را می‌شناسید؟ گفت: بله، ارادت دارم. گفتیم: ایشان در بیمارستان بستری است پنج هزار تومان می‌خواهند که ایشان را مداوا کنند. گفت: آمدید مزاحم غفیله‌ی من شوید؟! چند کارخانه داشت و میلیاردها تومان پول داشت، یک نفر تصادف کرده می‌گوید آمدید مزاحم غفیله‌ی من شوید؟!

ادامه‌ی حدیث امام باقر

می‌فرماید: «وَ مِنْ خَلْفِهِمْ‏» یعنی آن‌ها را به جمع اموال و بخل و حقوقی که برای ورثه‌ی آن‌ها بماند امر می‌کنم. «وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ»، از راست می‌آیم، چه می‌کنم؟ «أُفْسِدُ عَلَیْهِمْ أَمْرَ دِینِهِمْ بِتَزْیِینِ الضَّلَالَهِ وَ تَحْسِینِ الشُّبْهَهِ»، امر دین را برای آن‌ها فاسد می‌کنم، گمراهی را زینت می‌دهم، شبهه را زیبا نشان می‌دهم. «وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ‏»، از چپ می‌آیم، چه می‌کنم؟ «بِتَحْبِیبِ اللَّذَّاتِ إِلَیْهِمْ وَ تَغْلِیبِ الشَّهَوَاتِ عَلَى قُلُوبِهِمْ»، کاری می‌کنم که شهوات و لذّات بر آن‌ها غلبه پیدا کند جز این دیگر فکری نکنند. بشر حق دارد لذّت ببرد، به جای آن درست است، امّا کاری می‌کنم که غیر از این دیگر کاری نداشته باشند. این از معصوم است.

FatemiNia-13940707-Sahifeh27-ThaqalainSite (3)

گفته‌ی شقیق در مورد شیطان

چیزی هم از غیر معصوم وجود دارد هرگز نمی‌شود قیاس کرد، این هم شخصی است بد نیست برای شما بگویم. می‌گوید: «وَ عَنْ شَقِیقٍ»،[۶] شقیق بلخی از عرفاء بوده که به اهل بیت هم اراده داشته و اهل تسنّن هم خیلی برای او احترام قائل هستند، امّا در حالات او است که به اهل بیت ارادت داشت، شاید هم شیعه بوده است. شقیق گفته: هر صبح شیطان می‌آید کنار من می‌نشیند، می‌گوید: «مَا مِن صَبَاحٍ إَلاَّ قَعَدَ الشَّیطانُ لِی عَلَى أَربَعَهَ مَرَاصِد»، مراصد جمع مَرصَد است، یعنی رصدگاه، آن‌جایی که شکار را رصد می‌کنند. شقیق گفته هیچ صبحی نیست مگر این‌که شیطان پیش من می‌آید از چهار رصدگاه من را رصد می‌کند. «مِن بَینَ یَدَیَّ»، از پیش رو چه می‌‌گوید: «لَا تَخَف إِنَّ اللَّهَ غَفورٌ رَحیم»، شیطان این‌جا نصیحت می‌کند، اصلاً نترس خدا غفور و رحیم است. می‌گوید می‌فهمم این شیطان بود.

حدیثی از امیر المؤمنین

امیر المؤمنین حرف را تمام کرده، شعارهایی که خوارج می‌دادند فرمود: «کَلِمَهُ حَقٍّ یُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ»، این کلمه حق است امّا گوینده‌ی آن باطل را اراده کرده، دارد اشتباه می‌رود. دیدم در خانواده‌ها گاهی خانمی در جمع می‌نشیند به خانم صاحب خانه می‌گوید: به دختر خود زنگ بزن، مگر صله‌ی ارحام نگفته‌اند؟ به عروس خود زنگ نمی‌زنی؟ نمی‌داند بین این و عروس چه گذشته، چه داستان‌هایی است، ممکن است الآن از زنگ زدن معذور باشد. نمی‌خواهد به آن عروس کمک کند می‌خواهد این خانم را تخریب کند، یعنی تو خیلی انسان بدی هستی. می‌گوید: چه می‌شود به دختر خود زنگ بزنی؟ وای از این امر و نهی‌ها! یک وقت از دست بعضی به شدّت ناراحت می‌شوم. می‌‌گوید به فلان کس زنگ بزن، من می‌دانم زنگ بزنم چه تالی‌هایی خواهد داشت، نمی‌توانم جمع کنم. می‌گوید: چه می‌شود به فلان کس زنگ بزنید، طوری می‌شود؟ در جمع چطور به او جواب بدهم؟ «کَلِمَهُ حَقٍّ یُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ»، می‌خواهد کسی را تخریب کند و الّا برای کسی دلسوزی نمی‌کند.

FatemiNia-13940707-Sahifeh27-ThaqalainSite (4)

ادامه‌ی نقل شقیق

اول پیش رو می‌‌نشیند می‌گوید: «لَا تَخَف إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ‏»،[۷] می‌فهمم که این شیطان است نقشه‌ای دارد. «فَأَقرَأُ»، جواب او را می‌دهم، می‌گویم: «وَ إِنِّی لَغَفَّارٌ»، درست است خدا غفور و رحیم است، خود او هم فرموده غفور و رحیم هستم، امّا جای دیگر هم می‌‌گوید: «وَ إِنِّی لَغَفَّارٌ»، من بسیار آمرزنده هستم، برای چه کسی؟ «لِمَنْ تابَ»، برای کسی که توبه کند، حرکتی انجام دهد. «وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً»، ایمان داشته باشد، عمل صالح انجام بدهد، بله من برای او خیلی غفّار هستم. این یک. می‌‌گوید: «وَ أَمَّا مِن خَلفی»، از پشت سر می‌آید می‌گوید برای این بچّه‌ها فکری کردی؟ برای این زنی که ۴۰ سال در زندگی تو زحمت کشیده فکری کرده‌ای؟ این‌ها حرف‌های درستی است ولی دشمن چرا باید بگوید؟ «وَ أَمَّا مِن خَلفی فَیُخَوِّفُنِی الضَّیعَهَ عَلَى مَن أُخَلِّفُهُ بَعدی»، اوّل من را می‌ترساند که این‌ها گناه دارند، این‌ها فردا آواره می‌شوند، برای این‌ها چه کرده‌ای؟ «اَقرَأُ»، من هم جواب می‌دهم: «وَ مَا مِنْ دَابَّهٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُها‏»، به شیطان می‌‌گویم خدا می‌گوید جنبنده‌ای نیست مگر این‌که روزی او بر عهده‌ی خدا است، دنبال کار خود برو.

می‌بیند نشد. «وَ أَمَّا عَن یَمینی فَیَأتینی مِن قِبَلِ الثَّناء»، خیلی عجیب است، از راست می‌آید چه می‌کند؟ این مرتبه از مسیر مدح و ثنا می‌آید می‌‌گوید: چه عارف خوبی هستی، چه جواب‌های زیبایی می‌دهی، چقدر علم داری، چقدر حضور ذهن داری. «وَ أَمَّا عَن یَمینی فَیَأتینی مِن قِبَلِ الثَّناء فَأَقرَأُ». به او می‌گویم یکی از این مدح و ثناها با من به قبر نمی‌آید، آقای شیطان «وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ»، به او می‌گویم عاقبت برای متّقین است. امّا می‌بیند نشد، «وَ أَمَّا عَن شِمَالی»، می‌گوید مثل این‌‌که هر کاری می‌کنیم نمی‌شود، پس چه کنم؟ این مرتبه یک چیز دیگری بگویم. «وَ أَمَّا عَن شِمَالی»، از چپ می‌آید، «فَیَأتینی مِن قِبَلِ الشَّهَوات»، این‌جا یک راست از جایگاه شهوات می‌آید. من هم می‌خوانم «وَ حِیلَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ ما یَشْتَهُونَ»، در قرآن است بین گنهکاران و چیزهایی که اشتها و شهوت آن را داشتند حایل می‌آید.

نقل داستان

این‌جا مرحوم سیّد علی خان مدنی می‌فرماید: چرا… این چراها انسان را پیش می‌برد، کسانی که این چراها را ندانند اصلاً عالم نمی‌شوند، باید یک چرا باشد، آن‌هایی که درس می‌خوانند زحمت می‌کشند مغز آن‌ها پر از چرا است. یک طلبه‌ای تازه علم اصول را شروع کرده بود، علم اصول همه چرا است. رفت دید یک پیرمرد با اسب خرمن می‌کوبد، آن موقع این وسایل جدید نبود، یک زنگوله بسته خرمن می‌کوبد. رسید گفت: سلام علیکم، چرا زنگوله بسته‌ای؟ گفت: جناب شیخ من گاهی وقت‌ها می‌نشینم چای بخورم استراحت کنم اگر بایستد از صدای زنگ می‌فهمم، می‌زنم که راه بیفتد. گفت: «لَو فَرَضنا» این اسب در جا سر خود را تکان داد و تو هم پشت به این بودی، از کجا می‌دانی او ایستاده یا می‌رود؟ گفت: اسب ما علم اصول نخوانده، این برای شما است!

FatemiNia-13940707-Sahifeh27-ThaqalainSite (5)

دقّت بالای علّامه حلّی

یک چراهایی را انسان باید بداند. شاید علّامه حلّی بوده، به ایشان گفتند: چطور به این مقام رسیدی؟ علّامه حلّی فرموده بودند: مردم سطر سطر دقّت می‌کنند من کلمه به کلمه دقّت کردم، روی هر کلمه‌ای مکث کردم که چرا این‌طور شده، پس بنابراین علّامه حلّی شده است.

وصف تذکره‌نویس سنّی از سیّد علی خان مدنی

سیّد علی خان مدنی از کِبار علماء است، سیّد علی خان مدنی اعجوبه است. کتابی را بنده به زحمت به دست آوردم به نام «نَفحَهُ الرِّیحَانَه» است، مؤلّف آن اهل تسنّن است. چون عرب‌ها به سیّد علی خان ابن معصوم می‌گویند، سیّد علی خان بگویید شاید نشناسند. اسم ایشان که آمده تذکره‌نویس با این‌که سنّی است در مورد صاحب کتاب، سیّد علی خان، می‌گوید: «هُوَ إِمَامٌ لَم یَسمَح بِمِثلِهِ الدَّهر»، او امامی است که زمانه نظیر او را نیاورده، «طَلَعَ بَدرُهُ فَنَسَخَ الأَهِلَّه»، می‌‌گوید این ماهی بود که وقتی طلوع کرد تمام هلال‌ها و ماه‌ها را نسخ کرد. خیلی مرد بزرگی بود.

FatemiNia-13940707-Sahifeh27-ThaqalainSite (6)

تفسیر سیّد علی خان از دعای امام سجّاد

می‌فرماید: می‌گوید «وَ احْفَظْنَا مِنْ بَیْنِ أَیْدِینَا وَ مِنْ خَلْفِنَا»،[۸] خیلی نکته‌ی زیبایی است. امّا این‌جا می‌گوید «وَ عَنْ أَیْمَانِنَا وَ عَنْ شَمَائِلِنَا»، چطور شد؟ چرا این‌جا «مِن» نگفت؟ می‌گوید چون آمدن از پیش رو و پشت سر آمدنِ مستقیم است. شخص یک راست روبروی ما می‌آید یا یک راست پشت سر ما می‌آید، امّا «عَن یَمینی» اشاره به انحراف می‌کند، در انحراف همیشه «عَن» می‌آورند، یعنی روبروی ما آمد بعد کج شد آمد دست راست ما نشست یا کج شد آمد دست چپ ما نشست، این نکته‌ای است که ایشان فرمودند. بعد می‌گوید زمخشری هم گفته در لغت همیشه این‌گونه بوده است.

ادامه‌ی دعای امام سجّاد در صحیفه

پس اوّل درخواست می‌شود که خدایا ما را از شرّ این ملعون از چپ و راست و پشت سر و پیش رو حفظ کن، بعد هم می‌گوید: «مِنْ جَمِیعِ نَوَاحِینَا»، چرا «جَمِیعِ نَوَاحِینا» می‌گوید؟ احتمالاً یا تأکید است یا گاهی وقت‌ها تأکید می‌شود. می‌گویند همه به خانه‌ی ما بیایید آقا زاده‌ی کوچک‌تر را هم بیاورید، به این چه می‌‌گویند؟ در اصطلاح تخصیص بعد از تعمیم می‌گویند که می‌خواهد این را مختص به ذکر یا تأکید کند. تأکید است که همه‌ی شما بیایید، «مِن جَاءِنَا القَوم کُلُّهُم أَجمَعون»، «کُلُّهُم» که می‌گوید بعد هم «أَجمَعون» می‌گوید.

یکی هم شاید اشاره به این باشد از تمام مصائد شیطان که در دعاهای قبل خواندیم، اسباب و ابزار شکار شیطان، جمع «مِصیَده» است، یعنی وسایل شکار، ابزار شکار. شاید می‌خواهد بگوید از هر نوع ابزار، از هر نوع وسوسه‌ی او ما را حفظ کن، تأکید است.

FatemiNia-13940707-Sahifeh27-ThaqalainSite (7)

انواع حفاظت

امّا حالا صحبت در این است که چه نوع حفظی باشد. «وَ احْفَظْنَا مِنْ بَیْنِ أَیْدِینَا وَ مِنْ خَلْفِنَا وَ عَنْ أَیْمَانِنَا وَ عَنْ شَمَائِلِنَا وَ مِنْ جَمِیعِ نَوَاحِینَا»،[۹] چه نوع حفظی است؟ «حِفْظاً عَاصِماً مِنْ مَعْصِیَتِکَ»، حفظی که ما را از گناه کردن منع کند، حفظی که این‌طور باشد. «هَادِیاً إِلَى طَاعَتِکَ»، این‌جا سه مرحله‌ی مهمّ عبودیّت را امام در یک سطر جمع کرده است. «حِفْظاً عَاصِماً مِنْ مَعْصِیَتِکَ»، حفظی که ما را از معصیت تو منع کند، «هَادِیاً إِلَى طَاعَتِکَ»، حفظی که به طاعت تو هدایت کند. شوق طاعت در دل ما بیفتد.

تقدّم تخلیه بر تحلیه

سیّد علی خان می‌فرماید: «قَدَّمَ العِصمَهَ مِنَ المَعصِیَهِ عَلَى الهِدَایَه»،[۱۰] سیّد علی خان می‌گوید: نگه داشته شدن از معصیّت را بر هدایت مقدّم کرده است، چرا؟ «لِأَنَّ التَّخلِیَه مُقَدَّمَهٌ عَلَى التَّحلِیَه»، در سلوک إلی الله تخلیه مقدّم بر تحلیه است، اوّل تخلیه است. در طبّ جسمانی قدیم هم این را می‌گفتند همین هم هست. وقتی کسی می‌خواهد مسلمان شود چه می‌گوید؟ «لَا إِله»، اوّل با نفی شروع می‌شود، ذهن باید از بت‌ها خالی شود و همه از ذهن بیرون بروند، بعد «إِلَّا الله». در سلوک الهی هم اوّل تخلیه است.

تأثیر اخلاق خوب در سلوک

من می‌خواهم سلوک را شروع کنم، من در این رابطه مراجعه کننده زیاد دارم، می‌گوید من می‌خواهم سلوک را شروع کنم، یک مرتبه اطراف من ده نفر زبده العارفین پیدا می‌شود! می‌گوید میرزا جواد آقا این‌طور نوشته، می‌گویم: عجله نکن، هنوز بد اخلاق هستی، اوّل این‌که بداخلاق هستی. یک عالم خوش اخلاق، نازنین، در عمر خود یک مرتبه به اهل بیت خود یک پرخاش کوچک کرد. خبر معتبر را عرض می‌کنم سیّد العلماء، سیّد علی قاضی تبریزی، سیّد علی قاضی ۶۰ سال پیش از او مرحوم شده ولی بعد ۶۰ سال از مرگ داخل اتاق شاگرد خود را می‌بیند. دشمنان ما می‌گویند چرا «السَّلَامُ عَلَیکَ یَا رَسولُ الله» می‌گویید؟ چرا «یَا أمیرَ المُؤمِنین» می‌‌گویید؟ آقای قاضی یک ذرّه از وجود امیر المؤمنین است، یک ذرّه از وجود حضرت زهرا است، مرحوم شده بود به کشف آقای الهی، برادر علّامه طباطبایی آمد. من او را زیارت کرده بودم، نمی‌توانم بگویم از او چه چیزهایی دیدم. آقای قاضی در کشف آقای الهی آمد فرمود: به این شیخ بگویید با این پرخاشی که امروز کردی به جایی نمی‌رسی.

FatemiNia-13940707-Sahifeh27-ThaqalainSite (8)

نمونه‌ای از کج خلقی‌

آقا صبح تا شب بداخلاق است، به این زخم زبان می‌زند به آن زخم زبان می‌زند، از این طرف هم می‌گوید میرزا جواد آقا این‌طور نوشته، به تو چه ارتباطی دارد میرزا جواد آقا این‌طور نوشته است؟ می‌گوید آقای بهایی بالاتر بوده یا آقای قاضی؟ به تو چه ارتباطی دارد؟ تو چرا می‌پرسی؟ اوّل تخلیه است، اوّل باید اعمال خود را بررسی کنی این سوء خلق را کنار بگذاری، می‌توانی؟ خانمی به شوهر خود گفته بود: کدام گوری بودی؟! خانم، نمی‌شود بگویی کجا بودی؟ حقیقت کشف می‌شود، بعد از آن اگر کشف شد برای کارهای او رفته، می‌گوید ببخشید، نبخشی هم مهم نیست ۴۰ سال برای تو زحمت کشیده‌ام! برای من رفته بودی خیلی هم مهم نیست. چرا همیشه منفی؟ «وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً»،[۱۱] با مردم زیبا صحبت کنید، بد اخلاق هستی، غیبت می‌کنی. اوّلین مرحله تخلیه است.

آرایش با صفت عالیه

بعد از تخلیه آرایش دادن، آرایش دادن با صفات عالیه. جوانمردی، گذشت. غیبت را ترک کردی خوب است، زبان شما هم تلخ بود الحمدلله خوب شده، حالا دیگر اهل گذشت باش، اهل بخشش باش، جوانمرد باش، صفات عالیه پیدا کن. کسی صفات عالیه پیدا نکند به هیچ جا نمی‌رسد. دین ما انسان می‌خواهد، فهمیده می‌خواهد، مقدّس نمی‌خواهد، مقدّس زیاد است. این شعر از مولوی را برای شما خواندم، این را به کار ببندید.

گفت عیسی را یکی هوشیار سر                                چیست در هستی ز جمله صعب‌تر

سخت‌ترین چیز در عالم کون چیست؟

گفتش ای جان صعب‌تر خشم خدا                                      که از آن دوزخ هـــمی لرزد چو ما

پس چه کنیم؟

گفت ازین خـــشم خدا چه بود امان                         گفت ترک خشم خویش اندر زمان

کظم غیظ است ای پسر خطّ امان                               خشم حق یاد آور و درکِش عنان

عصبانی شده می‌گوید: من چند مرتبه گفتم روغن‌دان را این‌جا نگذارید؟! در این زمان خشم خدا را به یاد بیاورد و بگذر.

بالاترین مرحله حفاظت

پس ما را حفظ کن، چگونه حفظی؟ حفظی که ما را از معصیت تو منع کند، ما را به طاعت تو هدایت کند. می‌گوید برای این عصمت از معصیت را بر هدایت مقدّم داشته، چرا؟ تخلیه‌ مقدّم بر تحلیه است. نکته‌ی جالب این‌جا است وقتی تخلیه کرد، تحلیه هم کرد، آرایش هم داد، بالاترین پاداش را، بالاترین مرحله را به او می‌دهم، چیست؟ می‌فرماید: «حِفْظاً عَاصِماً مِنْ مَعْصِیَتِکَ»،[۱۲] این یک، «هَادِیاً إِلَى طَاعَتِکَ»، این دو، سوم «مُسْتَعْمِلًا لِمَحَبَّتِکَ»، حفظی که محبّت تو را هم در پی داشته باشد. وقتی که تخلیه شد تحلیه هم شد باید محبّت بیاید، محبّت که آمد همه چیز آمده است. بحث داریم که اگر این را با صیغه‌ی فاعل بخوانیم «مُسْتَعْمِلًا لِمَحَبَّتِکَ» چطور می‌شود، اگر با صیغه‌ی مفعول بخوانیم «مُسْتَعْمِلًا لِمَحَبَّتِکَ» چطور می‌شود. پشت سر آن هم یک بحث محبّت داریم که خیلی مفصّل است، این قسمت برای هفته‌ی آینده بماند.

نقل خاطره

ما در تهران چند لات داشتیم که برگشتند طلبه شدند، خیلی هم خوب شدند، درست شدند. خدا رحمت کند یکی از آن لات‌ها شیخ حسین کبیر بود، واقعاً هم کبیر بود. آن‌ها لات بودند ولی از اوّل خوب بودند، اصلاحاتی لازم داشتند. خدا رحمت کند یک وقت آقای مجتهدی چیزی در مدرسه پیش آمده بود می‌گفت پنج نفر لات نماز شب خوان لازم داریم. واقعاً بودند، خوب بودند خوب‌تر شدند، رفتند توبه کردند. ما پیش شیخ حسین کبیر رفتیم درک زمان نمی‌کردیم، پدر شهید هم بود، آقا زاده‌ی او هم شهید شد، ما را خیلی خنداند. حالات او مختلف بود، می‌خندید، یک وقت گریه می‌کرد، عکس بزرگی از پسر خود زده بود. می‌گفت ما شب‌ها هم با این بچّه مأنوس هستیم، حالات او این‌طور بود، شیخ حسین هیکل بزرگی هم داشت.

می‌گفت من جوان بودم زمان شاه با اتوبوس داشتم می‌آمدم، به قم می‌رفتم یا از قم می‌آمدم، سرگردی بود درام روی پای خود گذاشته بود و یک صفحه گذاشته بود، در صفحه هم غزل حافظ نمی‌گذاشتند ترانه‌های عاشقانه می‌‌گذاشتند. دین ما دین بزرگی است، می‌گویند موسیقی حلال است؟ حرام است؟ به این سادگی نیست، این بحث‌ها را از من نخواهید. رفتم گفتم: جناب سرگرد این را خاموش کن، گفت: عیسی به دین خود موسی به دین خود. شیخ حسین کبیر هم قلدر بود، می‌گفت یکی در گوش او زدم، این سیلی من با ترمز ماشین «کَهَاتین» شد! ماشین ترمز کرد. این شیخ حسین داستان‌هایی داشت، علماء را می‌خنداند. افرادی بودند که رفتند توبه کردند، صفات عالیه آن‌ها را به این‌جا ‌کشاند. آیت الله مرعشی رو به قبله دست خود را بلند می‌کرد می‌گفت: خدایا من را با لات‌های تهران محشور کن، الآن آقا زاده‌ی او هستند بروید از ایشان بپرسید. مشتی می‌خواهد، صفات عالیه می‌خواهد. مقدّس بازی که یقه‌ی خود را می‌بندد همسایه ماشین می‌خرد می‌گوید: این را فقط از راه دزدی می‌توان خرید! یک لوتی عبور می‌کند می‌گوید خدا إن‌شاء‌الله بیشتر به او بدهد، الحمدلله. تخلیه، تحلیه، بعد محبّت. محبّت چون بحث زیادی دارد برای هفته‌ی بعد می‌گذاریم.

زندگی حضرت هادی (علیه السّلام)

امروز ولادت مولای عالم حضرت هادی (علیه الصّلاه و السّلام) بود که إن‌شاء‌الله برکات آن بر همه‌ی ما نازل شود. البتّه این یک روایت است، روایت هم داریم که در ماه رجب بوده، این هم در جای خود محترم است. اگر ما دو مرتبه به خاطر حضرت هادی خوشحال شویم چه اشکالی دارد؟ سه امام بعد از حضرت رضا (علیه السّلام)، حضرت جواد، حضرت هادی، حضرت عسکری (سلام الله علیهم اجمعین)، این سه امام خیلی با فشار زندگی کردند، مخصوصاً حضرت جواد (علیه السّلام)، من وقتی به یاد می‌آورم ذهن خود را عوض می‌کنم که فراموش کنم، ۲۵ سال… ولی با این زمان‌های کم، با این فشارها، آن‌ها نهضت علمی کردند. حضرت هادی (سلام الله علیه) با دشمن بسیار پلیدی مثل متوکّل، «أَبخَثٌ مَن فِی الأَرض» بود، همان کسی بود که دستور داد قبر نازنین سیّد الشّهداء را خراب کردند. متوکّل خیلی خبیث بود، حضرت معاصر با او بود.

می‌آمدند سعایت می‌کردند، می‌خواهم بگویم تبلیغات و اثرگذاری چطور بود، سعایت می‌کردند او هم می‌گفت: بروید علیّ بن محمّد را در هر حالی که هست بیاورید. در یکی از جلسه‌ها این خبیث دستور داد رفتند حضرت را که در حال عبادت بود، در حال علم بود، آوردند. ملعون متوکّل نشسته بود کسانی هم اطراف او بودند و جام شراب در دست داشت. به امام هادی گفت: بفرمایید، حضرت فرمود: این چیزی است که گوشت و خون ما با این آشنا نشده، ما را از این چیزها معاف بدار. این‌که گفتم نکته‌ها را باید متوجّه شویم باید کلمه کلمه متوجّه شویم، اگر من این کلمه را متوجّه نشدم شما بگوید چرا این را نگفتید؟ یا می‌گویم مصلحت نبود یا می‌‌گویم نمی‌دانم. کسی بود هر چه می‌پرسیدند نمی‌دانست می‌گفت نام پرنده‌ای در هندوستان است!

FatemiNia-13940707-Sahifeh27-ThaqalainSite (9)

منظور از شراب در قرآن

حضرت فرمود: ما از این چیزها بیزار هستیم، گوشت و خون ما با این چیزها آشنا و ممزوج نشده است. شعرای ما که شراب می‌گویند شراب معرفت را می‌گویند، «شَراباً طَهُوراً»[۱۳] که در سوره‌ی هل اتی است، این شراب را نمی‌گویند که انسان بخورد عقل او زایل شود، ریه‌ی او آسیب ببیند، پزشکان عزیز بهتر می‌دانند. «شَراباً طَهُوراً» و آنچه شعرای ما می‌گویند شراب معرفت است. شب بیدار شوید چند دقیقه به اذان صبح یا الله بگویید، همه چیز به تو می‌دهند. «بَکِّر لِلسُّکرِ قُبیلَ الفَجر»، این را یک مجتهد، یک آیت الله گفته، برای مست شدن کمی قبل از صبح بیدار شو، «قُبیل» قبل است، نمی‌‌گوید برو شراب بخور. «بَکِّر لِلسُّکرِ قُبیلَ الفَجر»، کمی قبل از فجر برای مست شدن بیدار شو، الهی العفو بگو تو را مست کنند. «فَصَفّوا الدَّهرِ لِمَن بَکَّر»، می‌‌گوید تمام برگزیده‌های زمان و این عالم هستی به کسی می‌رسد که آن زمان بیدار شود. شاه آبادی استاد امام (رضوان الله علیهما) قریب به این مضمون فرموده بودند: شب بیداری این‌قدر مهم است حتّی کسی بیدار شود چای بخورد و بخوابد باز هم به نفع او است، یعنی این‌قدر مهم است. نمی‌خواهند بگویند بیدار شو چای بخور به رختخواب برو، خواسته اهمّیّت را بگوید.

حضور امام هادی در مجلس متوکّل

حضرت فرمود: این با گوشت و خون ما ممزوج نشده است. گفت: پس برای من شعر بخوان. حضرت هادی فرمود: «إِنِّی قَلِیلُ الرِّوَایَهِ لِلشِّعْرِ»،[۱۴] یعنی چه؟ مقدّس‌ها معنای این را نمی‌فهمند، کمی تتبّع می‌خواهد.

مقدّس که می‌‌گویم به قول پدر مرحوم من -مقدّس درست تفسیر شود معنای خوبی پیدا می‌کند- در زمان ما به نادان می‌گویند، در زمان ما این‌طور شده است. مقدّس اردبیلی هم که می‌‌گویند این را مردم گذاشته‌اند، محقّق اردبیلی است. هر کس بشنود فکر می‌کند کسی بوده که همه را کافر می‌دانسته، می‌گفته این کافر است و آن کافر است، می‌‌گفته ناخن‌ها را گرفتی؟ سبیل تو چرا این‌طور است؟ ماشین را از کجا آوردی؟ این مقدّس است. محقّق اردبیلی است، من در یک عبارت علماء ندیدم که مقدّس بگویند، مقدّس را در ۱۰۰ سال اخیر اجلّه‌ی عوام و خواصّ جُهّال درآورده‌اند.

«إِنِّی قَلِیلُ الرِّوَایَهِ لِلشِّعْرِ»، یعنی چه؟ یعنی من روایت شعر کم می‌کنم؟ خیر، این اصطلاح ادبی است مقدّس این را نمی‌فهمد. باید حرف معصوم را بفهمیم. «إِنِّی قَلِیلُ الرِّوَایَهِ لِلشِّعْرِ» یعنی شعر برای من کم روایت شده، نه این‌که من روایت به شعر کم دارم. یک عدّه مقدّس می‌گویند شعر لابد مهم نیست که امام هادی این‌طور فرمود. اتّفاقاً این‌طور نیست، مأمون هم به حضرت رضا عرض کرد: شعر نزد شما هست؟ حضرت می‌فرماید: کثیر، بسیار. یک امام صلاح می‌دانسته شعر را کم بگوید یک امام صلاح می‌دانسته شعر را زیاد بگوید، خود آن‌ها می‌دانند، دلیل بدی شعر نیست. من یک کتاب دارم پشت آن نوشته: یک عدّه این‌قدر با شعر بد بودند اگر می‌توانستند سوره‌ی شعراء را از قرآن برمی‌داشتند! شعر که بد نیست، شعر زندگی است.

قصیده‌ی امام هادی در مجلس متوکّل

گفت: باید بخوانید. بعد از این‌که از حضرت شنید: «إِنِّی قَلِیلُ الرِّوَایَهِ لِلشِّعْرِ» گفت: باید بخوانید. حضرت آن قصیده‌‌ی معروف را خواند:

«بَاتُوا عَلَى قُلَلِ الْأَجْبَالِ تَحْرُسُهُمْ                               غُلْبُ الرِّجَالِ فَلَمْ تَنْفَعْهُمُ الْقُلَلُ‏»

چقدر زیبا شروع می‌شود، می‌گوید: به قلّه‌های کوه رفتند خانه‌ها ساختند، سنگ را کندند به آن‌جا رفتند، برای آن‌ها سودی نداشت. این پادشاهانی که می‌آمدند باید پرده را بلند می‌کردند یک لحظه جمال آن‌ها را می‌دیدند، چه چشم‌هایی، چه ابروهایی، الآن کجا هستند؟ همین جمال‌ها «عَلَیهِ ؟؟۵۳:۱۶ تَنتَقِلوا»، همین‌ها کرم افتاده و کرم‌ها می‌خورند. یک مرتبه متوکّل ملعون جام شراب را به زمین زد و گریه کرد، آن‌قدر که می‌گویند ریش او تر شد، اطرافیان هم گریه کردند، مجلس منقلب شد. گفت: علیّ بن محمّد را ببرید با تمام اعزاز به در خانه‌ برسانید.

این‌جا یک نکته‌ی دیگر، برای مؤمن انسان آبرو هم خرج کند عیبی ندارد. این ملعون است به زور او را به این‌جا آورده، حالا از این کار پشیمان شده گریه کرده، کمی حال او تغییر کرده است. گفت: آقا شما دِینی هم دارید؟ قرضی هم دارید؟ فرمود: بله، فراوان، مبلغ عظیمی هم داد و گفت این را برای دِین خود بدهید. این پول‌هایی بود که حضرت به مستضعفین و فقراء داده بود، بالاخره از دربار بود، از خرس یک مو هم غنیمت است! حضرت گفت آبروی خود را بگذارم برای مستضعفین ببرم. انسان گاهی وقت‌ها باید از این کارها انجام دهد.

نهضت علمی حضرت هادی

امام (علیه السّلام) در این عمر کوتاه، با این فشار نهضت علمی انجام داد. یکی از محقّقین احصاء کرده این خیلی مهم است که برای شما بگویم. حضرت هادی ۱۷۸ شاگرد و راوی داشته است. در آن زمان چطور می‌شود؟ در آن احصائیّه من دیدم دو نفر از این اصحاب هم خانم بودند، زن بودند، آن‌ها هم در مکتب حضرت هادی رفتند. با وجود فشار دشمن خیلی نهضت بزرگی است، راوی می‌گوید در جلوی منزل حضرت قبر کندند که حضرت را بترسانند. می‌گوید: گفتند می‌خواهیم تو را این‌جا دفن کنیم، من گریه کردم حضرت فرمود گریه نکن، این‌ها من را به این زودی نمی‌کشند. گفتم: آقا یک سؤال بپرسم. معارف این‌طور به دست ما رسیده، قدر نمی‌دانیم، الآن CD می‌گذاریم و می‌گوییم حدیث درآوردیم. این‌ها خوب است من ایراد نمی‌گیرم ولی از تحقیق کم نگذارید.

ماشین وقتی که بار دارد از سرعت کم می‌شود بر قدرت اضافه می‌شود، کامیون که ۳۰ تن بار زده در سربالایی نمی‌تواند با یک BMW مسابقه بدهد، آن‌جا فقط قدرت است. ماشین که به سرعت می‌رود از قدرت کم می‌کند به سرعت می‌افزاید، انسان همین است، تحقیق همین است. اگر سنگین تحقیق کنید یک بحثی است، امّا سبک تحقیق کنید سریع پیش می‌روید. سریع ۴۰ حدیث پیدا می‌کنیم و پرینت می‌گیریم امّا ثمّ ماذا. باید تحقیق شود، از اوّل گفته‌اند عینک سواد نمی‌آورد، عینک سواد نمی‌آورد، CD سواد نمی‌آورد، CD کمک می‌کند انسان مطلب را زود پیدا می‌کند، البتّه من این‌ها را قبول دارم.

گفتم: آقا حالا که این‌طور برای شما قبر کنده‌اند خدا آن‌ها را لعنت کند چقدر خبیث بودند- یک سؤال از شما بکنم، از جدّ شما شنیدم که فرمود روزها را دشمن مدارید، این روزها چیست؟ حضرت فرمود: روزها ما هستیم، ائمّه هستند. ایّام هفته اسراری است که نمی‌شود گفت. شنبه برای رسول الله است، یکشنبه برای امیر المؤمنین است، حضرت زهرا هم بعضی یاد می‌کنند، دوشنبه برای حسنین است، سه‌شنبه حضرت سجّاد و حضرت باقر و حضرت صادق، چهارشنبه حضرت موسی بن جعفر، حضرت رضا، حضرت جواد، حضرت هادی، پنجشنبه حضرت عسکری که اسراری در آن وجود دارد من نمی‌فهمم، جمعه هم که برای مولای ما امام زمان (علیه الصّلاه و السّلام) است. به هر حال وقتی حضرت این حدیث را فرمود بعد فرمود: من دیگر از جانب تو آسوده خاطر نیستم، از این‌جا برو. او هم رفت.

زیارت جامعه‌ی کبیره

یک یادگار زیبا که ما مدیون حضرت هادی هستیم، یک یادگار نورانی از حضرت هادی مانده دریای نور است، خیلی چیزها مانده این هم یکی است، زیارت جامعه‌ی کبیره است. کسی یک جمله از این زیارت جامعه‌ی کبیره بفهمد، متوجّه شود، هر کس به جایی رسیده از این‌جا رسیده است. جامعه‌ی کبیره نور است، غیر معصوم نمی‌تواند این‌طور صحبت کند.

داستان مجلسی و زیارت جامعه

خدا باطن زیارت را به مجلسی اوّل -پدر مجلسی (رضوان الله علیهما)- نشان داد. می‌فرماید: بدن من در نجف بود، در نجف زیارت می‌‌‌کردم یک مرتبه دیدم در سامرا هستم، امام زمان نشسته به ضریح تکیه داده است. چون حضرت هادی و حضرت عسکری در یک ضریح هستند. امام زمان تکیه داده من هم زیارت جامعه را می‌خوانم، رسیدم حضرت فرمود: «نِعمَ زِیَارَهُ هَذِهِ ؟؟۵۹:۱۶»، چه زیارت زیبایی است. به ضریح اشاره کردم گفتم: برای جدّ شما است، باید هم زیبا باشد. بعد حضرت فرمود: «تَقَدَّم»، جلو بیا، پیش من بیا. گفتم: آقا من بیایم بی‌ادبی می‌شود، می‌ترسم کافر شوم، فرمود: وقتی من بگویم عیبی ندارد. مجلسی اوّل، محمّد تقی، بعد از این می‌فرماید: چیزهایی را دیدم که عقول ضعیفه آن‌ها را نمی‌کشد، دیگر بقیّه را نگفته است.

امیدوار بودن

امید وجود دارد، حداقل این‌طور می‌دانیم که در بسته نشده، در باز است، راه بسته نیست. زمان شاه آمار گرفته بودند می‌گفتند تعداد مغازه‌های شراب فروشی از نانوایی بیشتر است، فیلم‌های کذایی که شما ندیده‌اید، تبلیغات آن‌چنانی، نمی‌توانم بگویم. در آن زمان کذایی یکی از علماء می‌‌گفت پیش میرزا احمد آشتیانی بودیم، آیت الله العظمی میرزا احمد آشتیانی، من تا فردا از میرزا احمد بگویم تمام نمی‌شود. در مشهد سیّد الحکماء، سیّد جلال آشتیانی (رضوان الله علیه) بود اسم میرزا احمد می‌آمد می‌لرزید، میرزا احمد فقیه بود، عارف بود، فیلسوف بود، محدّث بود. یکی از علماء گفت در آن زمان کذایی رفتیم گفتیم: میرزا احمد راه سلمان شدن باز است یا بسته است؟ فرمودند: باز است. این‌ها باید به ما امید بدهد، این راه‌ها باز است، تو هم برو باطن زیارت را به تو نشان می‌دهند.

هر وقت حوصله داشتید یک خطّ زیارت جامعه‌ی کبیره هم غنیمت است، عوام نباشید که همه را بخوانید، یک وقت حوصله‌ی خواندن یک خط را دارید. در مفاتیح چاپ شده، نسخه‌ی آن هم زیاد است، خدا کند قدردان باشیم. خدا به صدا و سیمای ما کمک کند، فکر می‌کنند واجب است شیخ عبّاس هر چه چاپ کرده پخش شود، چه کنیم؟ عوام ‌بازی در صدا و سیما وجود دارد.

دشمن‌شناسی در زمان حال

ما الآن برای حجّاج مظلوم ناراحت هستیم، جانسوز است. آیا در این‌ها شب و روز متمرکز شویم و غصّه بخوریم؟ چه کاری می‌توانیم انجام دهیم؟ عقل هم وجود دارد، عقل را هم به میان بیاورید. عقل این است که امتحان می‌کنند ببینند IQ فلان شخص چقدر است، استعداد بچّه چطور است، تیزهوشان برود امتحان می‌کنند. خدا آقای نیّر زاده را رحمت کند بچّه را پیش او می‌بردند می‌گفت: این بیشتر است یا این؟ بچّه کلافه می‌شد می‌گفت مثلاً این، آن‌هایی که مستعد بودند می‌گفتند هر دو یکی است، می‌پرسید کامیون بزرگ‌تر است یا سواری؟ خلاصه کارهایی انجام می‌دادند. الآن می‌خواهید ببینید شخص چقدر زیرک است، چقدر مستعد است، قسم می‌خورم، الآن می‌خواهید استعداد، هوش، شخصیّت را تست کنید فقط از راه دشمن‌شناسی است.

از سنّ خانم، آقا ۵۰ سال، ۶۰ سال گذشته، صدای آمریکا را می‌گیرد می‌گوید دیشب گفت، چه گفت؟ این‌ها دشمن هستند، قرآن هم پخش کنند غرض منفی دارند. خدا رهبر معظّم را حفظ کند، چقدر زیبا فرمودند: تشیّعی که بخواهد از انگلیس، از آمریکا بیاید به کاری نمی‌آید. شبکه‌هایی که به ظاهر از تشیّع حمایت می‌کنند از آمریکا پخش می‌شوند، این‌ها به موازات داعش کار می‌کنند، اسم این است که علی و حسن و حسین می‌گویند. باید حواس شما جمع باشد.

نقل خاطره

خدا آیت الله مهدوی کنی را رحمت کند، من داشتم به اتریش می‌رفتم به من می‌گفت: ما به اتریش رفتیم مسجد بخریم نشد، تو می‌توانی کاری انجام بدهی؟ شوخ هم بود می‌گفت تو یک نفسی بزن، خدا او را رحمت کند، خلیق بود. ما به وین رفتیم هر جا می‌فهمیدند که شیعه‌ی ایرانی است می‌گفتند نمی‌فروشیم. به کنار رودخانه‌ی دانوب رفتیم آن‌جا عربستان سعودی مسجد داشت، گنبد و مناره کنار رودخانه‌ی زیبا بود، بودایی‌ها آن‌جا معبد داشتند، امّا ایران و شیعه می‌گفتیم می‌گفتند نمی‌فروشیم. خدا خواست که من از آن‌جا سرفراز برگردم، کار من نبود کار خدا بود، الحمدلله جایی را خریدیم، خریداری شد. خیلی وقت پیش بود، من جوان بودم.

FatemiNia-13940707-Sahifeh27-ThaqalainSite (10)

تشیّع انگلیسی و آمریکایی

الآن شما نگاه کنید کسی به لندن رفته در یکی از ییلاق‌های لندن که چیزی به کسی نمی‌دهند، این شیخ کلیسا خریداری کرده، چقدر باید پول بدهد؟ چه کسانی این پول را می‌دهند؟ کلیسای بزرگی را خریداری کرده آن‌جا نشسته چیزهایی می‌گوید که برای هر کلمه‌ی آن یک کودک را در بیرون می‌کشند، تحت عنوان تشیّع، به قول رهبر معظّم (دامت برکاته) تشیّع انگلیسی، تشیّع آمریکایی.

الآن دارید آل سعود را می‌بینید خادمین الحرمین هستند، خبرهای معتبر رسیده یک عدّه می‌خواستند نجات بدهند مأموران عربستان اجازه نمی‌دادند. البتّه زجر کشیدند، بعضی با زجر از دنیا رفتند. آن‌هایی که زنده هستند بدانید عاقبت آن‌ها عجیب شد، آن‌ها مهمانان خدا بودند، ضیوف خدا بودند، آن‌ها عدّه‌ای بودند که عاقبت به خیر شدند.

«وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین».


” شایان ذکر است که این متن به ویرایش نهایی نیاز دارد. “


 [۱]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۵۰٫

[۲]– سوره‌ی اعراف، آیه ۱۷٫

[۳]– سوره‌ی انعام، آیه ۱۸٫

[۴]– سوره‌ی نساء، آیه ۷۶٫

[۵]– بحار الأنوار، ج ۶۰، ص ۱۵۲٫

[۶]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج ‏۲، ص ۲۵۱٫

[۷]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج ‏۲، ص ۲۵۱٫

[۸]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۵۰٫

[۹]– الصّحیفه السجّادیّه، ص ۵۰٫

[۱۰]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج ‏۲، ص ۲۵۳٫

[۱۱]– سوره‌ی بقره، آیه ۸۳٫

[۱۲]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۵۰٫

[۱۳]– سوره‌ی انسان، آیه ۲۱٫

[۱۴]– بحار الأنوار، ج ۵۰، ص ۲۱۱٫